گرایش در حال تولد اکونومیسم امپریالیستی[۱]
و. ای. لنین
اکونومیسم[۲] قدیم سالهای ۱۹۰۲-۱۸۹۴ چنین استدلال میکرد: نظرات نارودنیکها[۳] رد شدهاند؛ کاپیتالیسم در روسیه پیروز شده است. در نتیجه، مسئلۀ انقلاب سیاسی نمیتواند مطرح باشد. نتیجۀ عملی: یا «مبارزۀ اقتصادی برای کارگران و مبارزۀ سیاسی برای لیبرالها میماند» – این جهشی به راست است – یا، بجای انقلاب سیاسی، یک اعتصاب عمومی برای انقلاب سوسیالیستی. از این جهش به چپ در جزوهای که اکنون فراموش شده، به قلم یک اکونومیست روس اواخر دهۀ نود، دفاع شده بود.[۴]
اکنون یک اکونومیسم جدید متولد میشود. استدلالات آن به نحو مشابهی بر پایۀ دو جهش قرار دارند: «راست» – ما علیه «حق خود-مختاری» هستیم (یعنی علیه رهایی مردم ستمدیده و مبارزه بر ضد الحاقات – این هنوز کاملاً مورد تعمق قرار نگرفته یا بوضوح اظهار نشده). «چپ» – ما مخالف یک برنامۀ حداقل هستیم (یعنی مخالف مبارزه برای اصلاحات و دمکراسی) به عنوان چیزی «متناقض» با انقلاب سوسیالیستی.
اکنون بیش از یک سال است که این گرایش در حال تولد برای چندین رفیق در کنفرانس برن در بهار ۱۹۱۵ آشکار شده است. خوشبختانه، در آن زمان، فقط یک رفیق، که با مخالفت همگانی مواجه شد، تا پایان کنفرانس بر این عقاید اکونومیسم امپریالیستی اصرار ورزید و آنها را به صورت مکتوب در «تزهای» خاصی تنظیم کرد. هیچ کس با این تزها همراه نشد.[۵]
بعداً دو نفر دیگر با تزهای این رفیق علیه خود-مختاری همراه شدند (غافل از اینکه این مسئله بطور جداییناپذیری با خط عمومی «تزهای» پیشتر گفته شده متصل است)[۶]. ولی ظاهر شدن «برنامۀ هلندیها» در فوریۀ ۱۹۱۶، که در شمارۀ ۳ بولتن کمیتۀ سوسیالیستی بینالمللی[۷] چاپ شد، بلافاصله این «سوء تفاهم» را آشکار ساخت و نویسندۀ تزهای اولیه را مجبور کرد تا اکونومیسم امپریالیستیاش را دوباره تصریح کند، این بار نیز به صورت یک کل، و نه فقط در رابطه با یک مسئلهای که ادعا میشود «جزئی» است.
کاملاً لازم است که دوباره و دوباره به رفقای درگیر هشدار داده شود که خود را در باتلاق انداختهاند، که «عقایدشان» هیچ چیز مشترکی با مارکسیسم یا سوسیال-دمکراسی انقلابی ندارند. ما دیگر نمیتوانیم بگذاریم موضوع «در تاریکی» بماند: این کار فقط به سردرگمی ایدئولوژیک دامن خواهد زد و آن را به بدترین مجرای ممکن مغلقگویی، دعواهای «خصوصی»، «اصطکاک» مداوم و غیره هدایت میکند. برعکس، وظیفۀ ما اصرار ورزیدن به مؤکدترین و قاطعترین نحو ممکن بر تعهد به تعمق و تحلیل دقیق و کامل در مسائلی است که به بحث گذاشته میشوند.
هیئت تحریریۀ سوتسیال-دمکرات[۸] در تزهایش دربارۀ خود-مختاری[۹] (که به صورت تجدید چاپ شمارۀ ۲ فوربوته[۱۰] به زبان آلمانی پدیدار شد)، عمداً موضوع را به شکلی غیرشخصی، ولی بسیار مشروح، با تأکید خاص بر پیوند بین خود-مختاری و مسئلۀ کلی مبارزه برای اصلاحات، برای دمکراسی، غیرمجاز بودن بیتوجهی به جنبۀ سیاسی و غیره، به مطبوعات کشاند. نویسندۀ تزهای اولیه (اکونومیسم امپریالیستی) در نظراتش دربارۀ تزهای هیئت تحریریه با برنامۀ هلندیها ابراز همبستگی میکند، از این رو بوضوح نشان میدهد که خود-مختاری آنطور که شرحدهندگان این گرایش در حال تولد مدعی هستند به هیچ وجه مسئلهای «جزئی» نیست، بلکه مسئلهای کلی و اساسی است.
برنامۀ هلندیها به نمایندگان جناح چپِ زیمروالد[۱۱] در ۸-۵ فوریۀ ۱۹۱۶، در جلسۀ برن کمیتۀ سوسیالیستی بینالمللی عرضه شد[۱۲]. حتی یک عضو جناح چپِ زیمروالد به نفع برنامه صحبت نکرد، نه حتی رادک، زیرا آن برنامه نکاتی مثل «مصادرۀ بانکها» و «لغو تعرفههای گمرکی»، «الغای مجلس سنای اول» و غیره را یکسره در هم میآمیزد. جناح چپِ زیمروالد متفقاً، عملاً بدون هیچ اظهار نظری، در حقیقت صرفاً با بالا انداختن شانه، برنامه هلندیها را به عنوان چیزی که آشکارا و کاملاً نامناسب بود رد کرد.
با این حال، نویسندۀ تزهای اولیه، نوشته شده در بهار ۱۹۱۵، آنقدر شیفتۀ برنامه بود که اعلام کرد: «در اساس، آن همۀ چیزی است که من هم [در بهار ۱۹۱۵][۱۳] گفتم، هلندیها فکر همه چیز را کردهاند» :«نزد آنها جنبۀ اقتصادی، مصادرۀ بانکها و تولید بزرگ [بنگاهها] است، جنبۀ سیاسی یک جمهوری است و الی آخر. مطلقاً صحیح!»
اما حقیقت این است که هلندیها «فکر همه چیز» را نکردند، بلکه برنامهای که مورد تعمق قرار نگرفته بود ارائه دادند. این سرنوشت غمانگیز روسیه است که بعضیها در بین ما دقیقاً به همان چیزی چنگ میاندازند که در این نوترین نورسیدهها دربارهاش تعمقی نشده است....
نویسندۀ تزهای ۱۹۱۵ معتقد است که اعضای تحریریه سوتسیال-دمکرات هنگامی که «خودشان» بر «مصادرۀ بانکها» اصرار ورزیدند، و حتی عبارت «فوری» (بعلاوۀ «اقدامات اجباری») را در بند ۸ («اقدامات واقعی و ملموس») افزودند، به یک تناقضگویی افتادند. نویسندۀ تزهای ۱۹۱۵ با به یاد آوردن مباحثات برن در بهار ۱۹۱۵، خشمگینانه بانگ میزند «و چطور من در برن بخاطر همین امر سرزنش شدم!».
او فراموش میکند یا نمیتواند این نکتۀ «کوچک» را ببیند: اعضای تحریریۀ سوتسیال-دمکرات در بند ۸ آشکارا بین دو رخداد ممکن تمایز قائل میشوند: ۱- انقلاب سوسیالیستی آغاز شده. در آن صورت میگویند: «مصادرۀ فوری بانکها» و غیره. ۲- انقلاب سوسیالیستی آغاز نشده، و در آن صورت ما مجبور خواهیم بود صحبت دربارۀ این چیزهای خوب را به تأخیر بیندازیم.
از آنجا که انقلاب سوسیالیستی، به مفهومی که در بالا به آن اشاره شد، بوضوح هنوز آغاز نشده است، برنامۀ هلندیها نامتجانس است. و نویسندۀ این تزها تکهای از «ژرفاندیشی» خودش را به آن اضافه میکند، از طریق رجعت (به نظر میآید که او همیشه درست همینجا میلغزد!) به اشتباه قدیمیش که تبدیل کردن خواستهای سیاسی (مثل الغای «مجلس اعلا»؟) به «فرمولی سیاسی برای انقلاب اجتماعی» است.
نویسنده که یک سال تمام را در حالت آمادهباش گذرانده، به اشتباه قدیمیش بازگشت. این «رمز» بدبیاریهای اوست: او نمیتواند این مسئله را که چطور باید ظهور امپریالیسم را با مبارزه برای اصلاحات و دمکراسی ربط داد حل کند – همانطور که اکونومیسمِ مرحوم نمیتوانست ظهور کاپیتالیسم را با مبارزه برای دمکراسی ربط دهد.
در نتیجه — سردرگمیِ کامل در مورد «دستنیافتنی بودن» خواستهای دمکراتیک تحت امپریالیسم.
در نتیجه — نادیده گرفتنِ مبارزۀ سیاسیِ الآن، در حال حاضر، فوری، و در همۀ زمانها، که برای یک مارکسیست غیرمُجاز (و فقط برای رابوچایا میسلِ[۱۴] اکونومیست مُجاز) است.
در نتیجه — ترفندِ مدام از به رسمیت شناختن موجودیت امپریالیسم به دفاع از موجّه بودن امپریالیسم «لغزیدن» (درست همانطور که اکونومیستهای مرحوم از به رسمیت شناختن موجودیت کاپیتالیسم به دفاع از موجّه بودن کاپیتالیسم میلغزیدند).
و به همین ترتیب، تا آخر.
بررسی مفصّل همه خطاهایی که نویسندۀ تزهای ۱۹۱۵ در یادداشتهایش دربارۀ تزهای خود-مختاریِ سوتسیال-دمکرات مرتکب میشود غیر ممکن است، زیرا هر سطرش غلط است! از این گذشته، نمیشود در پاسخ به «یادداشتهای» مبتکران اکونومیسم امپریالیستی جزوه یا کتاب نوشت، در پاسخ به کسانی که یک سال تمام لام تا کام حرفی نمیزنند و لجوجانه از پرداختن به چیزی امتناع میکنند که اگر بخواهند برخوردی جدی به مسائل سیاسی داشته باشند، میبایست وظیفۀ مستقیم حزبیشان باشد، یعنی: یک بیانیۀ فکر شده و گویا دربارۀ آنچه که آنها آن را «اختلافات ما» مینامند.
از این رو مجبورم خودم را به مرور مختصری از اینکه چطور نویسنده اشتباه اساسیش را به کار میبندد و چطور آن را «تکمیل میکند» محدود کنم.
او معقتد است که حرفهای من تناقض دارند: در ۱۹۱۴ (در پروسوشچنیه[۱۵]) نوشتم که به دنبال خود-مختاری «در برنامههای سوسیالیستهای اروپای غربی» گشتن نامعقول است[۱۶]، ولی در ۱۹۱۶ اعلام کردم که خود-مختاری فوریتی خاص دارد.
این به ذهن نویسنده خطور نکرده(!!) که این «برنامهها» در ۱۸۷۵، ۱۸۸۰ و ۱۸۹۱ تدوین شدهاند![۱۷]
حالا بگذارید اعتراضات او را (به تزهای خود-مختاری نشریه سوتسیال-دمکرات) نکته به نکته بررسی کنیم.
مادۀ ۱- همان امتناع اکونومیستی از دیدن و مطرح کردن مسائل سیاسی. از آنجا که سوسیالیسم پایۀ اقتصادی را برای الغای ستم ملی در حوزۀ سیاسی ایجاد میکند، بنابراین نویسندۀ ما از فرموله کردن وظایف سیاسی ما در این عرصه امتناع میکند! این مسخره است!
از آنجا که پرولتاریای پیروز جنگ علیه بورژوازی دیگر کشورها را نفی نمیکند، بنابراین نویسنده از فرموله کردن وظایف سیاسی ما در رابطه با ستم ملی امتناع میکند!! همۀ اینها نشانههایی از نقض صریح مارکسیسم و منطق، یا، اگر بدتان نمیآید، بروزات منطق اشتباهات بنیادی اکونومیسم امپریالیستی هستند.
مادۀ ۲- مخالفان خود-مختاری در ارجاعاتشان به «دستنیافتنی» بودنِ آن بطور ناامید کنندهای سردرگم هستند.
اعضای تحریریۀ سوتسیال-دمکرات دو تفسیر ممکن از دستنیافتنی بودن و اشتباهشان در هر دو مورد را به آنها توضیح میدهند.
با این حال نویسندۀ تزهای ۱۹۱۵، بدون اینکه حتی سعی کند تفسیر خودش را از «دستنیافتنی بودن» ارائه دهد، که به معنای پذیرفتن این توضیح ماست که دو چیز متفاوت در اینجا با هم عوضی گرفته شدهاند، بر این مغلطه اصرار میورزد!!
او بحرانها را به «سیاست» «امپریالیستی» میبندد: متخصص اقتصاد سیاسی ما فراموش کرده که بحرانها قبل از امپریالیسم وجود داشتند!
اعضای تحریریه توضیح میدهند ادعای اینکه خود-مختاری از نظر اقتصادی دستنیافتنی است مغشوش کردن موضوع است! نویسنده پاسخ نمیدهد، اظهار نمیدارد که او خود-مختاری را از نظر اقتصادی دستنیافتنی میداند؛ او موضع مبهم خودش را کنار میگذارد و به حوزه سیاست (که «به همان سان» دستنیافتنی است) میپرد، اگر چه با نهایت وضوح به او گفته شده که از نظر سیاسی یک جمهوری هم تحت امپریالیسم درست به اندازۀ خود-مختاری «دستنیافتنی» است.
نویسنده که گیرافتاده دوباره «میپرد»: او یک جمهوری و کل برنامۀ حداقل را میپذیرد فقط بعنوان یک «فرمول سیاسی برای انقلاب اجتماعی»!!!
او از دفاع کردن از دستنیافتنی بودن «اقتصادی» خود-مختاری امتناع میکند و به حوزۀ سیاست میپرد، با حفظ این موضع که دستنیافتنی بودن سیاسی در مورد برنامۀ حداقل بمثابۀ یک کل صادق است. باز هم اینجا ذرهای از مارکسیسم، ذرهای از منطق وجود ندارد، البته بجز منطق اکونومیسم امپریالیستی.
نویسنده میخواهد بی سر و صدا (بدون مکثی برای تفکر، بدون عرضه هیچ حرف شمردهای، بدون هیچ تلاشی برای تبیین برنامهاش) از شر برنامۀ حداقل حزب سوسیال-دمکرات راحت شود! تعجبی ندارد که او یک سال تمام ساکت مانده و دخالتی نکرده است!!
باز هم اینجا مبارزه با کائوتسکیسم نه یک مسئلۀ جزئی، بلکه مسئلهای عمومی و اساسی در این دور و زمان جدید است: نویسنده این مبارزه را نمیفهمد. درست همانطور که اکونومیستها مبارزه علیه نارودنیکها را به توجیهی برای کاپیتالیسم تبدیل کردند، این نویسنده هم مبارزه علیه کائوتسکیسم را به توجیهی برای امپریالیسم تبدیل میکند (این در مورد مادۀ ۳ هم صادق است).
اشتباه امثال کائوتسکی در این حقیقت است که آنها چنین مطالباتی را به نحوی رفرمیستی، و در چنین زمانی طرح میکنند که فقط میتوانند به نحوی انقلابی طرح شوند (ولی نویسنده به این موضع سُر میخورد که اشتباه آنها کلاً به پیش بردن این مطالبات است، درست همانطور که اکونومیستها مبارزه علیه نارودیسم را به این معنی «میفهمیدند» که شعار «سرنگون باد اتوکراسی»، نارودیسم است).
اشتباه کائوتسکیسم این است که مطالبات دمکراتیک صحیح را به گذشته، به کاپیتالیسم صلحآمیز حواله میکند، و نه به آینده، به انقلاب اجتماعی (با این حال، نویسنده به موضع ناصحیح دانستن این مطالبات میافتد).
مادۀ ۳- بالا را ببینید. نویسنده همچنین از کنار مسئلۀ «فدراسیون» میگذرد. همان اشتباه بنیادین قدیمیِ همان اکونومیسم قدیمی: ناتوانی در مطرح کردن مسائل سیاسی[۱۸]
مادۀ ۴- نویسنده با لجاجت تکرار میکند «از پیِ خود-مختاری، دفاع از سرزمین پدری میآید». اشتباهش اینجا تبدیل کردن نفیِ دفاع از سرزمین پدری به یک اسم رمز فرقهای است، استنتاجش نه از ویژگیهای تاریخی مشخص یک جنگ معیّن، بلکه به کار بردنش «بطور کلی» است. این مارکسیسم نیست.
مدتها پیش به نویسنده چنین گفته شده – سعی کن فرمولی برای مبارزه علیه ستم یا نابرابری ملی پیدا کنی (فرمولی) که «دفاع از سرزمین پدری» را توجیه نمیکند. نمیتوان چنین فرمولی پیدا کرد، و نویسنده هم این را زیر سئوال نبرده است.
آیا معنایش این است که ما مبارزه علیه ستم ملی را رد میکنیم اگر بتواند تلویحاً دفاع از سرزمین پدری تفسیر شود؟
نه، زیرا ما «بطور کلی» مخالف «دفاع از سرزمین پدری» نیستیم (به قطعنامههای حزبی ما مراجعه نمایید[۱۹])، بلکه با استفاده از این شعار حیلهگرانه برای بزک کردن جنگ امپریالیستی کنونی مخالفیم.
نویسنده میخواهد که مسئلۀ «دفاع از سرزمین پدری» را به نحوی اساساً نادرست و غیرتاریخی مطرح کند (ولی نمیتواند؛ او یک سال تمام بیهوده تلاش کرده...).
اشاره او به «دوآلیسم» نشان میدهد که تفاوت بین مونیسم و دوآلیسم را نمیفهمد.{I}
اگر من یک برس کفش و یک پستاندار را «با هم یکی کنم»، این «مونیسم» خواهد بود؟
اگر من بگویم که برای رسیدن به هدف a ما باید
از نقطۀ (b) به سَمت چپ و از نقطۀ (c) به سَمت راست حرکت کنیم، این «دوآلیسم» خواهد بود؟
آیا موضع پرولتاریا دربارۀ ستم ملی در ملتهای ستمگر و تحت ستم عینِ هم است؟ نه، عینِ هم نیست، از نظر اقتصادی ،سیاسی ،ایدئولوژیک، معنوی و غیره عینِ هم نیست.
این به چه معناست؟
به این معنی که برخی از یک راه و برخی از راهی دیگر به سوی همان هدف (ادغام ملتها) میروند، از نقاط شروع متفاوت. انکار این همان «مونیسمی» است که یک برس کفش و یک پستاندار را با هم یکی میکند.
«گفتن این [یعنی، برانگیختن خود-مختاری] به پرولتارهای یک ملت تحت ستم صحیح نیست» – اینطور نویسنده تزهای تحریریه را «تفسیر میکند».
جالب است!! هیچ چیز از این نوع در تزها نیست. نویسنده یا آنها را تا آخر نخوانده و یا اصلاً به آنها فکر نکرده.
مادۀ ۵- به آنچه در بالا دربارۀ کائوتسکیسم گفته شد رجوع کنید.
مادۀ ۶- به نویسنده گفته شده که سه نوع کشور در جهان وجود دارند. او «اعتراض میکند» و «نمونههایی» بیرون میکشد. این سفسطه است نه سیاست.
یک "نمونه" مشخص میخواهید: "بلژیک چطور است"؟
به جزوۀ لنین و زینوویف[۲۰] مراجعه کنید: در آن نوشته شده که اگر این جنگ مشخص متفاوت بود ما طرفدار دفاع از بلژیک (حتی با جنگ) میبودیم.[۲۱]
شما با آن موافق نیستید؟
پس همین را بگویید!!
شما بدرست به این مسئله که چرا سوسیال-دمکراتها علیه «دفاع از سرزمین پدری هستند» نیاندیشیدهاید.
ما به دلایلی که شما باور دارید مخالف آن نیستیم زیرا ارائۀ مسئله (تلاشهای بیهوده، نه یک ارائۀ واقعی) توسط شما خلاف تاریخ است. این است پاسخ من به نویسنده.
ما در همان حال که بر جنگ برای الغای ستم ملی صحّه میگذاریم، بر جنگ امپریالیستی کنونی که در آن هر دو طرف برای افزایش ستم ملی میجنگند صحّه نمیگذاریم، «سفسطه» خواندن این حقیقت—به کار بردن کلمات «تند» است بدون ذرهای اندیشیدن دربارۀ موضوع.
نویسنده میخواهد که مسئلۀ «دفاع از سرزمین پدری» را از موضعی «چپ»تر مطرح کند، ولی نتیجه (تاکنون برای یک سال تمام) سردرگمی کامل است!
مادۀ ۷- نویسنده انتقاد میکند:«به مسئلۀ 'شرایط صلح' اصلاً پرداخته نشده.»
انتقادی عجیب: ناتوانی در پرداختن به مسئلهای که ما حتی مطرح نکردیم!!
ولی چیزی که به آن «پرداخته شده» و مورد بحث قرار گرفته مسئلۀ الحاقات است، که اکونومیستهای امپریالیستی این بار همراه با هلندیها و رادک، در موردش کاملاً سردرگم هستند.
یا شما شعار فوری علیه الحاقات قدیمی و نو را رد میکنید – (که تحت امپریالیسم کمتر از خود-مختاری، در اروپا و همچنین در مستعمرات، «دستنیافتنی» نیست) – و در آن صورت از توجیهگری پنهان به توجیهگری آشکارِ امپریالیسم گذار میکنید.
یا اینکه شما این شعار را میپذیرید (همان کاری که رادک در مطبوعات کرده) – و در آن صورت خود-مختاری ملل را تحت نامی متفاوت میپذیرید!!
مادۀ ۸- نویسنده «بلشویسم در مقیاس اروپای غربی» را اعلان میکند (اضافه میکند «نه موضع شما را»).
من اهمیتی برای این تمایل به چنگ انداختن بر لغت «بلشویسم» قائل نمیشوم، زیرا من آنچنان انواعی از «بلشویکهای قدیمی» را میشناسم که خدا باید ما را از دستشان حفظ کند. من فقط میتوانم بگویم که اعلان «بلشویسم در مقیاس اروپای غربی» توسط نویسنده، به این عمیقاً باور دارم، نه بلشویسم و نه مارکسیسم، بلکه گونهای فرعی از همان اکونومیسم قدیمی است.
از نظر من این بسیار غیر قابل تحمل، غیرجدّی و غیرحزبی است که برای یک سال تمام بلشویسم نو اعلان شود و همه چیز همانجا متوقف گردد. آیا زمان آن نرسیده که دربارۀ موضوعات اندیشیده شود و به رفقا توصیفی گویا و جامع از «بلشویسم در مقیاس اروپای غربی» ارائه شود؟
نویسنده تفاوت بین مستعمرات و ملل تحت ستم در اروپا را (آنطور که مربوط به مسئلۀ مورد بحث است) اثبات نکرده و نخواهد کرد.
رد کردن خود-مختاری توسط هلندیها و P.S.D.[۲۲]، فقط نتیجۀ سردرگمی، و نه حتی آنقدرها نتیجۀ سردرگمی نیست، زیرا گورتر Gorter در واقع آن را میپذیرد، و همینطور اعلامیۀ زیمروالد لهستانیها[۲۳]، بلکه باید گفت نتیجۀ موقعیّت خاص ملتهای آنها است (مللی کوچک با سننی به قدمت چند قرن و تظاهر به داشتن جایگاه ابرقدرتی).
این بیفکری و سادهلوحی مفرط است که بر صحنه مسلط شوید و بطور مکانیکی و غیرانتقادی چیزی را تکرار کنید که در درون دیگران طی دهها سال مبارزه علیه بورژوازی ناسیونالیست و فریب مردم توسط آن، نضج گرفته و پرورده شده. اینجا نمونهای داریم از سیر مسلط شدن افراد بر دقیقاً همان چیزی که نباید بر آن مسلط شد.
نوشته شده در اوت - سپتامبر ۱۹۱۶
نخستین بار در شمارۀ ۱۵ مجلۀ «بلشویک» در سال ۱۹۲۹ منتشر شد
امضا: ن. لنین
انتشار بر طبق متن دستنویس
توضیحات
[۱]
این مقاله و دو مقالۀ بعد از آن [«پاسخ به پ. کیفسکی (ی. پیاتاکف)» و «کاریکاتوری از مارکسیسم و اکونومیسم امپریالیستی» – مترجم] علیه طرز رفتار غیرمارکسیستی و ضد بلشویکی گروه بوخارین-پیاتاکف-بُش است که در بهار ۱۹۱۵، هنگامی که تدارکات برای انتشار مجلۀ کمونیست در حال انجام بود، آغاز به شکلگیری کرد. قرار بود که این مجله در همکاری با نشریۀ سوتسیال-دمکرات منتشر شود. ی. ل. پیاتاکف (پ. کیفسکی) و ی. ب. بُش تأمین مالی مجله را تقبل کردند و ن. ی. بوخارین یکی از اعضای تحریریۀ آن شد. اختلافات لنین با این گروه بعد از انتشار شمارۀ ۲-۱ کمونیست در سپتامبر ۱۹۱۵ برجسته شد. بوخارین، پیاتاکف و بُش در تزهایشان «دربارۀ شعار خود-مختاری»، که برای سوتسیال-دمکرات ارسال کردند، با تئوری انقلاب سوسیالیستی لنین مخالفت کردند، مبارزه برای دمکراسی در عصر امپریالیستی را رد کردند و بر صرف نظر کردن حزب از مطالبهاش برای خود-مختاری ملی اصرار ورزیدند.
این گروه خودش را به اختلافات تئوریک محدود نکرد و آشکارا به سیاست و شعارهای حزب حمله برد. قصد داشت از نشریۀ کمونیست برای پیش بردن اهداف فراکسیونیاش استفاده کند و سعی کرد شرایطی را به تحریریه سوتسیال-دمکرات تحمیل کند. پیاتاکف و بُش اصرار کردند که دفتر خارجۀ کمیتۀ مرکزی آنها را بمثابۀ یک گروه جداگانه که پاسخگو بدان نیست به رسمیت شناسد و اجازۀ حفظ ارتباطات مستقل با اعضای کمیتۀ مرکزی در روسیه و انتشار جزوات و دیگر نوشتجات را بدهد. با وجود رد شدن این درخواست، گروه تلاش کرد تا با دفتر کمیتۀ مرکزی در روسیه تماس بگیرد.
لنین بشدت مخالف تزهای پیاتاکف-بُش-بوخارین بود، او میگفت «ما نمیتوانیم هیچ مسئولیتی، نه مستقیم و نه غیرمستقیم، برای آنها بپذیریم – حتی برای پناه دادن آنها در حزب، دادن حقوق برابر به آنها که جای خود را دارد.» لنین در نامههایی به ن. ی. بوخارین، ی. ل. پیاتاکف، گ. ی. زینوویف و آ. گ. شلیاپنیکف قاطعانه از دیدگاههای این گروه و اقدامات ضد حزبی و فراکسیونی آن انتقاد کرد و رفتار آشتیطلبانۀ زینوویف و شلیاپنیکف را محکوم نمود. با پیشنهاد او، انتشار مشترک کمونیست توسط هیئت تحریریه سوتسیال-دمکرات و این گروه قطع شد.
«گرایش در حال تولد اکونومیسم امپریالیستی» هنگامی نوشته شد که اعضای تحریریۀ سوتسیال-دمکرات نظرات بوخارین دربارۀ تزهای «انقلاب سوسیالیستی و حق ملل در خود-مختار بودن» را دریافت کرده بودند. این مقاله در آن زمان منتشر نشد.
[۲]
اکونومیسم گرایشی فرصتطلبانه در سوسیال-دمکراسی روسیه در آغاز قرن بیستم و گونۀ روسی فرصتطلبی بینالمللی بود. اکونومیستها وظایف جنبش طبقۀ کارگر را به مبارزۀ اقتصادی برای دستمزدهای بالاتر، شرایط کاریِ بهتر و غیره، محدود میکردند و عقیده داشتند که مبارزۀ سیاسی باید به بورژوازی لیبرال واگذار شود. آنها نقش رهبری کنندۀ حزب طبقۀ کارگر را انکار میکردند. آنها با بتسازی از خودبخودی بودن جنبش طبقۀ کارگر، اهمیت تئوری انقلابی را تحقیر و با انکار نیاز به یک حزب مارکسیستی برای آوردن آگاهی سوسیالیستی به درون جنبش طبقۀ کارگر، راه را برای ایدئولوژی بورژوایی باز میکردند. آنها از پراکندگی، سردرگمی و رویکرد آماتوری کوتهنظرانه در صفوف سوسیال-دمکراسی دفاع میکردند و با ایجاد یک حزب متمرکز طبقۀ کارگر مخالفت مینمودند.
انتقاد همهجانبۀ لنین از نقطه نظرات اکونومیستی در آثار او «اعتراضی از جانب سوسیال-دمکراتهای روسیه»، «گرایشی قهقرایی در سوسیال-دمکراسی روسیه»، «راجع به مرامنامه کمیتۀ کییف» و «سخنی با مدافعان اکونومیسم» (مراجعه نمایید به صفحات ۲-۱۶۷، ۸۵-۲۵۵، ۹۶-۲۸۶ از جلد ۴ و ۲۰-۳۱۳ از جلد ۵ مجموعه آثار لنین) موجودند. «چه باید کرد؟» لنین شکست کامل ایدئولوژیک برای اکونومیسم را به ارمغان آورد (مراجعه نمایید به صفحات ۵۲۹-۳۴۷ از جلد ۵ مجموعه آثار لنین). همچنین روزنامۀ ایسکرا نقش عمدهای در مبارزه علیه اکونومیستها داشت.
[۳]
نارودنیکها – پیروان گرایشی خرده بورژوایی با نام نارودیسم در جنبش انقلابی روسیه که در دهههای شصت و هفتاد قرن نوزدهم به وجود آمد. نارودنیکها طرفدار الغای اتوکراسی و انتقال املاکِ غیابی به دهقانان بودند.{landed estates املاکی که در غیاب صاحبش برای او تولید درآمد میکند بدون آنکه صاحبِ ملک خودش در آن حضور داشته باشد یا کاری انجام بدهد.-آرشیو عمومی} در همین حال، آنها اعتقاد داشتند که کاپیتالیسم در روسیه پدیدهای موقت بدون هیچ چشماندازی برای توسعه است و از این رو دهقانان، و نه پرولتاریا، را نیروی انقلابی عمده در روسیه میدانستند. آنها کمون روستایی را بمثابۀ مرحلۀ بدوی سوسیالیسم در نظر میگرفتند. نارودنیکها با هدف تهییج و تحریک دهقانان به مبارزه علیه اتوکراسی «به میان مردم رفتند»، به روستاها، ولی آنجا حمایتی نیافتند.
نارودنیکها در دهههای هشتاد و نود سیاست مصالحه با تزاریسم را در پیش گرفتند، بیانگر منافع طبقۀ کولاک شدند و مبارزهای شدید علیه مارکسیسم برپا کردند.
[۴]
اشاره است به مقالۀ «چه کسی انقلاب سیاسی را انجام خواهد داد؟» در سمپوزیوم مبارزۀ پرولتاری شمارۀ ۱، که توسط گروه سوسیال-دمکرات اورال در ۱۸۹۹ منتشر شد. این مقاله به شکل یک جزوه توسط کمیتۀ کییف دوباره منتشر شد. نویسنده، آ. آ. سانین، که یک اکونومیست بود، مخالف حزب سیاسی مستقل طبقۀ کارگر و انقلاب سیاسی بود، باور داشت که تحول سوسیالیستی روسیه، که او آن را وظیفۀ فوری میدانست، میتوانست توسط یک اعتصاب عمومی به انجام برسد.
[۵]
اشاره است به کنفرانس گروههای ح.ک.س.د.ر. در خارجه که در برن بین ۱۴ و ۱۹ فوریه (۲۷ فوریه - ۴ مارس) ۱۹۱۵ برگزار شد. این کنفرانس که به ابتکار لنین تشکیل شد، از آنجا که نه کنگرۀ حزبی و نه کنفرانس سراسری میتوانست در طول جنگ تشکیل شود، خصلت یک کنفرانس عمومی حزب را به خود گرفت.
نمایندگانی از کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر.، سوتسیال-دمکرات، ارگان مرکزی ح.ک.س.د.ر.، سازمان زنان سوسیال-دمکرات و نمایندگانی از گروههای ح.ک.س.د.ر. در پاریس، زوریخ، برن، لوزان، ژنو، لندن و بوژی Baugy در کنفرانس شرکت کردند. تمام اعضای گروه برن و چند عضو گروههای لوزان و بوژی بعنوان مهمان شرکت نمودند. لنین نمایندگی کمیتۀ مرکزی و ارگان مرکزی را داشت و کار کنفرانس را هدایت کرد.
مهمترین موضوع مورد بحث، یعنی جنگ و وظایف حزب، توسط لنین که پیشنهادات تنظیم شده در بیانیۀ کمیتۀ مرکزی با عنوان «جنگ و سوسیال-دمکراسی روسیه» را بطور مفصّل تشریح کرد، ارائه شد. قطعنامههای طرح شده از جانب گروههای مونپلیه Montpellier و بخصوص بوژی، آشکار ساختند که برخی اعضای حزب نتوانسته بودند مفهوم پیشنهاد لنین دربارۀ جنگ داخلی را بفهمند. آنها به شعار شکست دولت «خودی» اعتراض کردند و شعار صلح خودشان را پیش بردند، و نتوانستند لزوم و اهمیت مبارزه با سانتریسم را درک کنند. همۀ این مسائل مفصّلاً مورد بحث قرار گرفتند، و تزهای لنین به اتفاق آرا تصویب شدند. تنها بوخارین مصرّانه از دیدگاههای غلط قطعنامۀ بوژی حمایت کرد و به شعارهایی که لنین برای حزب و جنبش سوسیال-دمکراتیک بینالمللی تنظیم کرده بود اعتراض نمود. بوخارین با ادعای اینکه حق ملل در خود-مختار بودن و مطالبات برنامۀ حداقل عموماً «متضاد» با انقلاب سوسیالیستی هستند، با آنها مخالفت کرد. با این حال، هیچ کس در کنفرانس از بوخارین حمایت نکرد.
[۶]
اشاره است به تزهای بوخارین با عنوان «دربارۀ شعار خود-مختاری»، نوشته شده در نوامبر ۱۹۱۵ و ارسال شده برای تحریریۀ سوتسیال-دمکرات با امضاهای بوخارین، پیاتاکف و بُش.
[۷]
اشاره است به «Programm-Entwurf der R.S.V. und der S.D.A.P. Hollands» («پیشنویس برنامۀ لیگ انقلابی-سوسیالیست و حزب کارگر سوسیال-دمکرات هلند») که توسط هانریت رُلاند-هُلست Henriette Roland-Holst تألیف و در ۲۹ فوریۀ ۱۹۱۶ در شمارۀ ۳ بولتن کمیتۀ سوسیالیستی بینالمللی با امضاهای هانریت رُلاند-هُلست، ی. ویشر J. Visscher، د. وَنکوپ Wijnkoop و ی. سیتون J. Ceton منتشر شد.
کمیتۀ سوسیالیستی بینالمللی – اندام اجرایی گروه زیمروالد که در نخستین کنفرانس سوسیالیستی بینالمللی در زیمروالد، در ۸-۵ سپتامبر، انتخاب شد و اعضایش رابرت گریم Robert Grimm، اودینو مورگاری Oddino Morgari، چارلز ناین Charles Naine و آ. بالابانُوا A. Balabanova بودند. مقر آن در برن بود. مدت کوتاهی پس از کنفرانس زیمروالد، با پیشنهاد گریم، یک کمیتۀ سوسیالیستی بینالمللی بزرگتر، مرکّب از نمایندگان همۀ احزاب موافق با تصمیمات زیمروالد، تشکیل شد. کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر. در آن توسط لنین، اینِسا آرماند Inessa Armand و زینوویف Zinoviev نمایندگی میشد. این کمیته Internationale Sozialistische Kommission zu Bern. Bulletin (بولتن کمیتۀ سوسیالیستی بینالمللی در برن) را به زبانهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی منتشر میکرد. بین سپتامبر ۱۹۱۵ و ژانویۀ ۱۹۱۷ شش شماره از آن منتشر شد.
[۸]
سوتسیال-دمکرات Sotsial-Demokrat – ارگان مرکزی غیرقانونی ح.ک.س.د.ر. که از فوریۀ ۱۹۰۸ تا ژانویۀ ۱۹۱۷ منتشر میشد. پس از تلاشهای ناموفق برای انتشار اولین شمارهاش در روسیه، ترتیب انتشار آن در خارجه داده شد. شمارههای ۳۲-۲ (فوریۀ ۱۹۰۹ - دسامبر ۱۹۱۳) در پاریس و شمارههای ۵۸-۳۳ (نوامبر ۱۹۱۴ - ژانویۀ ۱۹۱۷) در ژنو منتشر شدند. روی هم رفته، ۵۸ شماره از آن که پنج تایشان ضمیمه داشتند، منتشر شد. از دسامبر ۱۹۱۱ لنین سردبیر سوتسیال-دمکرات شد و بیش از ۸۰ مقاله و مطالب کوتاهتر از او در نشریه انتشار یافت.
لنین همۀ امور روزنامه را هدایت میکرد، در مورد محتویات هر شماره تصمیم میگرفت، مقالات ارسالی متنوع را ویرایش میکرد و مراقب جنبۀ فنی انتشار بود.
سوتسیال-دمکرات در طول جنگ جهانی اول نقشی برجسته در نبرد با فرصتطلبی بینالمللی، ناسیونالیسم و شووینیسم، عمومیت دادن به شعارهای بلشویکی و بیدار کردن طبقۀ کارگر و بطور کلی مردم زحمتکش برای مبارزه علیه جنگ امپریالیستی و آغازگران آن، علیه اتوکراسی تزاریست و کاپیتالیست داشت. سوتسیال-دمکرات همچنین نقشی عمده در متحد کردن نیروهای انترناسیونالیست در جنبش سوسیال-دمکراتیک داشت.
[۹]
مراجعه نمایید به صفحات ۵۶-۱۴۳ از جلد ۲۲ مجموعه آثار لنین. – ویراستار.
[۱۰]
فوربوته Vorbote (پیشرو) – ارگان تئوریک چپِ زیمروالد که در برن به زبان آلمانی منتشر میشد. دو شماره از آن در ژانویه و آوریل ۱۹۱۶ منتشر شد. ناشران رسمی رولاند-هُلست و پانهکوک Pannekoek بودند.
لنین نقشی فعال در بنیانگذاری مجله داشت و همچنین، پس از انتشار شمارۀ اول، در سازمان دادن یک نسخه فرانسوی از آن برای به دست آوردن خوانندگان بیشتر نقش داشت. زیمروالدیستهای چپ در صفحات آن بحثی تند دربارۀ حق ملل در خود-مختار بودن و شعار «خلع سلاح» به راه انداختند.
[۱۱]
چپِ زیمروالد The Zimmerwald Left به ابتکار لنین در کنفرانس سوسیالیستی بینالمللی در زیمروالد در سپتامبر ۱۹۱۵ تشکیل شد. این گروه متشکل از هشت نمایندۀ کنفرانس، که کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر.، سوسیال-دمکراتهای چپ در سوئد، نروژ، سوئیس و آلمان، اپوزیسیون سوسیال-دمکراتیک لهستانی و سوسیال-دمکراتهای لتونی را نمایندگی میکردند بود. به رهبری لنین با اکثریت سانتریستِ کنفرانس مبارزه کرد. پیشنویس قطعنامهها و پیشنویس بیانیۀ آن در محکومیت جنگ، افشای خیانت سوسیال-شووینیستها و تأکید بر ضرورت مبارزۀ فعال علیه جنگ توسط اکثریت سانتریست رد شدند. با این حال، چپِ زیمروالد موفق شد تعدادی از نکات مهم پیشنویس قطعنامۀ خودش را در بیانیۀ پذیرفته شده بگنجاند. چپِ زیمروالد با در نظر گرفتن بیانیه بعنوان نخستین گام در مبارزه علیه جنگ امپریالیستی، به آن رأی داد، اما در اعلامیۀ جداگانهای به ناکافی و ناپیگیر بودن آن اشاره کرد. این گروه همزمان اظهار داشت در حالی که بخشی از جنبش زیمروالد باقی میماند، به انتشار دیدگاههای خودش و به پیش بردن کار بینالمللی مستقل ادامه خواهد داد. گروه دفتری را انتخاب کرد که لنین، زینوویف و رادک را در بر میگرفت و ارگان خودش فوربوته (مراجعه نمایید به توضیح شمارۀ ۸) را منتشر میکرد.
بلشویکها، که تنها کسانی بودند که یک موضع انترناسیونالیستی صحیح و پیگیر گرفتند، نیروی رهبری کننده در چپِ زیمروالد بودند. لنین با نوسانات فرصتطلبانۀ رادک مبارزه کرد و از اشتباهات دیگر اعضای گروه انتقاد نمود.
چپِ زیمروالد به نقطۀ تجمع عناصر انترناسیونالیست در جنبش سوسیال-دمکراتیک جهانی تبدیل شد (همچنین توضیح شمارۀ ۳۶ از جلد ۲۳ مجموعه آثار لنین را ببینید).
[۱۲]
این نشست در برن در ۹-۵ فوریۀ ۱۹۱۶ برگزار شد و در آن ۲۲ نماینده از سوسیالیستهای انترناسیونالیست در آلمان، روسیه، ایتالیا، نروژ، اتریش، لهستان، سوئیس، بلغارستان، رومانی و چند کشور دیگر شرکت کردند. ترکیب این نشست نشاندهندۀ تغییر صف دادن نیروها به نفع چپ بود، اگر چه بیشتر نمایندگان مثل کنفرانس اولیۀ زیمروالد سانتریست بودند.
این نشست فراخوانی به همۀ احزاب و گروههای وابسته (Rundschreiben an alle angeschlossen Parteien und Gruppen) را تصویب کرد که در آن در نتیجۀ فشار بلشویکها و دیگر نیروهای چپ، ترمیماتی همسو با سیاست چپِ زیمروالد ملحوظ شده بود. این فراخوان شرکت سوسیالیستها در دولتهای بورژوایی را محکوم و شعار «دفاع از سرزمین پدری» در جنگی امپریالیستی و تأیید اعتبارات جنگی را تقبیح کرد. بر نیاز به حمایت از جنبش کارگری و آماده شدن برای اقدامات انقلابی تودهای علیه جنگ امپریالیستی تأکید نمود. با این حال، فراخوان ناپیگیر بود، زیرا دعوت به گسستن از سوسیال-شووینیسم و فرصتطلبی نمیکرد. همۀ ترمیمات لنین تصویب نشدند. چپهای زیمروالد اعلام کردند اگر چه فراخوان را در همۀ نکاتش رضایتبخش نمیدانند، به آن بمثابۀ قدمی به پیش در مقایسه با تصمیمات کنفرانس اول زیمروالد رأی میدهند.
[۱۳]
اضافات درون کروشه (در قسمتهایی که لنین نقلقول میآورد) توسط لنین وارد متن شده است، مگر آنکه خلاف آن قید شده باشد. – ویراستار.
[۱۴]
رابوچایا میسل Rabochaya Mysl (اندیشۀ کارگران) – روزنامهای که توسط گروهی از اکونومیستها در روسیه از اکتبر ۱۸۹۷ تا دسامبر ۱۹۰۲ منتشر میشد. انتقاد از این روزنامه بعنوان نمایندۀ گونۀ روسیِ فرصتطلبیِ بینالمللی در اثر لنین «چه باید کرد؟» موجود است.
[۱۵]
پروسوِشچِنیه Prosveshcheniye (روشنگری) – یک مجلۀ ماهانۀ تئوریک بلشویکی که در سن پترزبورگ از دسامبر ۱۹۱۱ تا ژوئن ۱۹۱۴ منتشر میشد. تیراژ آن به ۵۰۰۰ نسخه رسید. لنین در حالیکه در پاریس، و بعداً در کراکو و پُرونین بود، مجله را هدایت میکرد، مقالات منتشره در آن را ویرایش مینمود و بطور منظم با اعضای هیئت تحریریهاش مکاتبه داشت. این مقالات از نخستین مقالات منتشره در پروسوشچنیه بودند: «مشکلات اساسی کارزار انتخاباتی»، «سه منبع و سه جزء مارکسیسم»، «ملاحظات انتقادی دربارۀ مسئلۀ ملی»، «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش»، «نقض وحدت در پوشش فریادهای وحدتطلبانه» و «روشهای مبارزۀ روشنفکران بورژوا علیه کارگران».
[۱۶]
مراجعه نمایید به صفحه ۴۰۶ از جلد ۲۰ مجموعه آثار لنین. – ویراستار.
[۱۷]
لنین در اینجا به برنامۀ حزب کارگران فرانسه که در ۱۸۸۰ تصویب شد، و برنامههای حزب سوسیال-دمکرات آلمان که در گوتا در ۱۸۷۵ و در ارفورت در ۱۸۹۱ تصویب شدند اشاره دارد.
[۱۸]
نویسنده می نویسد «ما از تجزیه نمیترسیم. ما از مرزهای ملی دفاع نمیکنیم.» حالا فقط سعی کنید به این حکم یک فرمولبندی سیاسی دقیق بدهید!! معلوم است که نمیتوانید این کار را بکنید و مشکل درست از همینجاست: نابیناییِ اکونومیستی در قبال مسائل دمکراسی سیاسی دست و بالتان را بسته است.—لنین
[۱۹]
مراجعه نمایید به صفحات ۶۰-۱۵۹ از جلد ۲۱ مجموعه آثار لنین. – ویراستار.
[۲۰]
اشاره است به جزوۀ «سوسیالیسم و جنگ» (مراجعه نمایید به صفحات ۳۳۸-۲۹۵ از جلد ۲۱ مجموعه آثار لنین).
[۲۱]
مراجعه نمایید به صفحات ۶-۳۰۵ از جلد ۲۱ مجموعه آثار لنین. – ویراستار.
[۲۲]
حزب سوسیال-دمکرات لهستان. – ویراستار.
[۲۳]
اشاره است به اعلامیۀ سوسیال-دمکراتهای لهستانی در کنفرانس ۱۹۱۵ زیمروالد. این اعلامیه علیه سیاست ستمگرانۀ دولتهای تزاریست و آلمان و اتریش که «مردم لهستان را از فرصت شکل دادن به سرنوشت خودشان محروم میکرد، زمینهای لهستان را بمثابۀ وثیقهای برای چانهزنیهای آینده بر سر غرامت در نظر میگرفت....» اعتراض کرد و اظهار داشت «و این، با ناپختگی خاصی جوهر واقعی سیاست دولتهای کاپیتالیست را که با فرستادن تودهها به سلّاخی، همزمان دارند خودسرانه سرنوشت ملل را برای نسلهای آینده شکل میدهد، آشکار میکند.» در اعلامیه گفته شد که سوسیال-دمکراتهای لهستانی متقاعد شدهاند که تنها مشارکت در مبارزۀ قریبالوقوع پرولتاریای انقلابی بینالمللی برای سوسیالیسم – «در مبارزهای که زنجیرهای ستم ملی را خواهد شکست و سلطۀ بیگانه را در هر شکل و قالبی نابود میکند – برای مردم لهستان نیز فرصتی برای رشد همهجانبه بمثابۀ عضوی برابر از ائتلاف ملل را تضمین میکند.»
{I}
دوآلیسم dualism و مونیسم monism - مکتب، دستگاه فکری یا نظریهای که همه پدیدههای مربوط به عرصه مورد مطالعهاش را با یک اصل، یک جوهر یا عنصر اصلی واحد توضیح بدهد یک نظریه یا دستگاه فکری مونیستی است (مثلاً اینکه همۀ کائنات از 'مادّه' است و بروزات متنوع مادّه).
و اگر نظریه برای توضیح پدیدهها به دو اصل یا دو جوهر و عنصر اصلی مبتنی باشد، دوآلیستی است (جسم و روح در طب، یا خدا و شیطان در مذهب و امثالهم).
دوآلیسم را 'ثنویت' ترجمه کردهاند، برای 'مونیسم' لغت فارسی جاافتادهای وجود ندارد. در لغتنامۀ عربی برای آن معادلهای 'احدیّت' و یا 'واحدیّت' را پیدا میکنیم. در قلمرو مذهب معمولاً به آنها 'یکتاپرستی' و دوتاپرستی یا 'شرک' میگویند. لغتنامۀ دهخدا ثنویت را 'قول به دو اصل' معنی کرده است. دکتر حمید عنایت در ترجمه
کتاب فلسفه هگل کلمات 'یک بُنی' و 'دو بُنی' را به کار برده است. در ترجمه اصلی این متن 'دوگانگی' و 'یگانگی' به کار رفته بود که به دلیل نارسا بودن با همان کلمات رایج و آشنای لاتین یعنی دوآلیسم و مونیسم جایگزین شدند.
چرا که اولاً اثری از مفهوم '-ایسم' در 'یگانگی' و 'دوگانگی' نیست و ثانیاً لغتنامهها جستجوگر را از این کلمات به مفهوم مونیسم و دوآلیسم نمیرسانند.-توضیح سایت آرشیو عمومی
+ ترجمه جواد راستیپور - {با پارهای تغییرات}
lenin.public-archive.net #L2325fa.html
|