کنفرانس گروههای ح.ک.س.د.ر. در خارج کشور[١]
و. ای. لنین
کنفرانس گروههای ح.ک.س.د.ر. که اعضایشان در خارج از کشور اقامت دارند در سوئیس برگزار شد و چند روز پیش به کارش پایان داد. بجز بحث دربارۀ امور کاملاً خارجی، که ما سعی خواهیم کرد در شمارههای آیندۀ ارگان کمیتۀ مرکزی بطور خلاصه توضیحشان دهیم، کنفرانس قطعنامههایی را دربارۀ مسئلۀ مهم و مبرم جنگ تنظیم کرد. ما فوراً این قطعنامهها را با این امید که برای همۀ سوسیال-دمکراتهایی مفید باشند که جداً میخواهند راهی از پریشانی عقاید کنونی که به پذیرش انترناسیونالیسم در گفتار و اصرار بر مصالحهای به هر قیمت با سوسیال-شووینیسم در کردار خلاصه میشود، به سوی کار زنده بیابند، منتشر میکنیم. میتوانیم اضافه کنیم که در مورد مسئلۀ شعار «ایالات متحدۀ اروپا»، بحث صرفاً سیاسی بود، قرار شد که این مسئله تا زمان انجام یک بحث دربارۀ جنبۀ اقتصادی موضوع در مطبوعات، معوق بماند.
قطعنامههای کنفرانس
کنفرانس، که بر مبنای بیانیۀ کمیتۀ مرکزی، منتشر شده در شمارۀ ٣٣[٢]، کار میکند، اصول زیر را برای نظم دادن به تبلیغات طرح میکند:
دربارۀ خصلت جنگ
جنگ کنونی خصلتی امپریالیستی دارد. این جنگ نتیجۀ شرایط در دورهای است که در آن سرمایهداری به بالاترین مرحلۀ توسعهاش رسیده است؛ بیشترین اهمیت نه فقط به صدور کالاها بلکه همچنین به صدور سرمایه داده میشود؛ دورهای که در آن کارتلی شدنِ تولید و بینالمللی شدن زندگی اقتصادی اهمیت عظیمی یافتهاند، سیاستهای استعماری به تقسیم تقریباً کامل کرۀ زمین منجر شدهاند، نیروهای تولیدی سرمایهداری جهانی فراتر از مرزهای محدود تقسیمبندیهای ملی و دولتی رشد کردهاند، و شرایط عینی کاملاً برای رسیدن به سوسیالیسم آماده هستند.
شعار «دفاع از سرزمین پدری»
جنگ کنونی در اصل مبارزهای بین بریتانیا، فرانسه و آلمان به منظور تقسیم کردن مستعمرات و غارت کردن کشورهای رقیب است؛ برای تزاریسم و طبقات حاکم بر روسیه، جنگ تلاشی برای تصرف ایران، مغولستان، قسمت آسیایی ترکیه، قسطنطنیه، گالیسیا و غیره است. عنصر ملی در جنگ اتریش-صربستان ملاحظهای کاملاً فرعی است و تأثیری بر خصلت عام امپریالیستی جنگ نمیگذارد.
کل تاریخچۀ اقتصادی و دیپلماتیک چند دهۀ گذشته نشان میدهد که هر دو گروه این ملل محارب بطور سیستماتیک دقیقاً برای همین نوع جنگ کنونی تدارک میدیدهاند.
در پشت جنگهای واقعاً ملی، نظیر آنهایی که بخصوص بین سالهای ١٧٨٩ و ١٨٧١ اتفاق افتادند، روندهای طولانی جنبشهای ملی تودهای، مبارزه برعلیه حکومت مطلقه و فئودالیسم، برانداختن ستم ملی، و تشکیل دولتهایی بر پایۀ ملی بعنوان پیششرط توسعۀ سرمایهداری، قرار داشتند.
ایدئولوژی ملی که در آن دوره ایجاد شد تأثیری عمیق بر تودۀ خرده بورژوازی و بخشی از پرولتاریا گذاشت. این اکنون در دورهای کاملاً متفاوت و امپریالیستی توسط سفسطهپردازان بورژوازی، و خائنان به سوسیالیسم که دنبالهروشان هستند، به کار گرفته میشود تا کارگران را از هم جُدا کند، و آنها را از اهداف طبقاتی و مبارزۀ انقلابی علیه بورژوازی منحرف نماید.
این کلمات مانیفست کمونیست که «کارگران میهن ندارند» امروز درستتر از گذشته هستند. فقط مبارزۀ بینالمللی پرولتاریا علیه بورژوازی میتواند آنچه را که [پرولتاریا] به آن دست یافته محفوظ نگه دارد، و راهی به سوی آیندۀ بهتر به روی تودههای ستمدیده بگشاید.
شعارهای سوسیال-دمکراتهای انقلابی
«تبدیل جنگ امپریالیستی کنونی به جنگی داخلی تنها شعار صحیح پرولتاری است، این شعاری است که در تجربۀ کمون ریشه دارد و در قطعنامۀ بازل (١٩١٢) طرح شده است؛ آن را تمام شرایط جنگ امپریالیستی بین کشورهای بورژوایی بسیار توسعهیافته دیکته کردهاند.»[٣]
جنگ داخلی، که امروز سوسیال-دمکراسی انقلابی فراخوانش را میدهد، مبارزۀ مسلحانۀ پرولتاریا علیه بورژوازی برای سلب مالکیت از طبقۀ سرمایهدار در کشورهای پیشرفته و برای انقلابی دمکراتیک در روسیه (یک جمهوری دمکراتیک، کار روزانۀ ٨ ساعته، مصادرۀ املاک زمینداران بزرگ)، برای تشکیل یک جمهوری در کشورهای سلطنتی عقبمانده بطور عام، و غیره است.
فلاکت وحشتناک تودهها، که توسط جنگ ایجاد شده، نمیتواند احساسات و جنبشهای انقلابی را برنیانگیزد. شعار جنگ داخلی باید به امر هماهنگی و هدایت چنین احساسات و جنبشهایی خدمت کند.
تشکل طبقۀ کارگر بشدت آسیب دیده است. با این وجود، بحران انقلابی رشد میکند. پس از جنگ، طبقات حاکم تمام کشورها تلاشی باز هم بیشتر خواهند کرد تا جنبش رهایی پرولتاریا را چند دهه به عقب پرت کنند. وظیفۀ سوسیال-دمکراتهای انقلابی، هم در صورت وقوع یک پیشرفت انقلابی سریع و هم در صورت وجود یک بحران طولانی، عبارت از رد کردن کار طولانی و روزمره، یا دست کشیدن از هیچ یک از روشهای قدیمی مبارزۀ طبقاتی نخواهد بود. این وظیفه عبارتست از هدایتِ هم فعالیت پارلمانی و هم مبارزۀ اقتصادی علیه فرصتطلبی، بگونهای که بیانگر مبارزۀ انقلابی تودهها باشد.
آنچه در زیر میآید بیان کنندۀ نخستین قدمها جهت تبدیل کردن جنگ امپریالیستی کنونی به یک جنگ داخلی است: ١) امتناع مطلق از رأی دادن به اعتبارات جنگی، و کنارهگیری از دولتهای بورژوایی؛ ٢) گسستی کامل از سیاست آتشبس طبقاتی (bloc national, Burgfrieden)[*]؛ ٣) ساختن یک تشکیلات زیرزمینی در هر کجا که دولتها و بورژوازی آزادیهای منطبق بر قانون اساسی را با اجرای حکومت نظامی لغو کنند؛ ٤) حمایت از روابط صمیمانه بین سربازان ملل محارب، در جبههها و کلاً در میدانهای جنگ؛ ٥) حمایت از هر نوع اقدام انقلابی تودهای توسط پرولتاریا بطور کلی.
فرصتطلبی و فروپاشی بینالملل دوم
فروپاشی بینالملل دوم فروپاشی فرصتطلبی سوسیالیستی است. این دومى، همچون یک محصول دورۀ «صلحآمیز» سابق در تحول جنبش کارگری، رشد کرده است. آن دوره به طبقۀ کارگر آموخت که از شیوههای مهم مبارزه نظیر پارلمانتاریسم و همۀ فرصتهای قانونی استفاده کند، سازمانهای اقتصادی و سیاسی تودهای بسازد، مطبوعات کارگری گسترده ایجاد کند، و غیره؛ از طرف دیگر، این دوره گرایشی به رد کردن و کنار گذاشتن مبارزۀ طبقاتی و موعظه کردن یک آتشبس طبقاتی، رد کردن انقلاب سوسیالیستی، رد کردن نفسِ اصلِ سازمانهای غیرقانونی، به رسمیت شناختن میهنپرستی بورژوایی و غیره را پدید آورد. اقشار مشخصی از طبقۀ کارگر (بوروکراسی جنبش کارگری و آریستوکراسی کارگری، که قسمتی از سودهای ناشی از استثمار مستعمرات و موقعیت ممتاز «سرزمین پدری»شان در بازار جهانی را به دست میآورند)، همچنین طرفداران خرده بورژوازی در داخل احزاب سوسیالیست، ثابت کردهاند که تکیهگاه اجتماعی این گرایشات و مجراهایی برای اِعمال نفوذ بورژوایی بر پرولتاریا هستند.
نفوذ مخرّب فرصتطلبی خودش را به شدیدترین شکل در سیاست اغلب احزاب سوسیال-دمکرات رسمی عضو بینالملل دوم در طول جنگ نشان داده است. رأی دادن به نفع اعتبارات جنگی، شرکت کردن در دولتها، سیاست آتشبس طبقاتی، رد تشکیلات غیرقانونی وقتی قانونیت ملغی شده است — همۀ اینها نقض مهمترین تصمیمات بینالملل و خیانت محض به سوسیالیسم هستند.
بینالملل سوم
بحرانی که توسط جنگ ایجاد شده ماهیّت حقیقی فرصتطلبی را بعنوان همدست بورژوازی علیه پرولتاریا نمایان کرد. «مرکز» باصطلاح سوسیال-دمکراتیک به رهبری کائوتسکی، در عمل کاملاً به فرصتطلبی لغزیده است، پشت پردهای از عبارات بغایت زیانبار و ریاکارانه و مارکسیسمی که قلب شده تا به امپریالیسم شباهت داشته باشد. تجربه نشان میدهد که در آلمان، بعنوان نمونه، دفاع از موضع سوسیالیستی تنها از طریق مخالفت قاطعانه با خواست اکثریت رهبری حزب ممکن شده است. امید داشتن به اینکه یک بینالملل حقیقتاً سوسیالیستی بتواند بدون یک گسست کامل تشکیلاتی از فرصتطلبان احیا شود توهّمی مضر خواهد بود.
حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه باید از همه و تک تک آکسیونهای تودهایِ انقلابی و بینالمللی پرولتاریا حمایت کند، و برای گِرد هم آوردن همۀ عناصر ضد-شووینیست در بینالملل بکوشد.
پاسیفیسم و شعار صلح
پاسیفیسم، موعظه کردن صلح در عالم تجرید، یکی از وسایل تحمیق طبقۀ کارگر است. تحت سرمایهداری، بخصوص در مرحلۀ امپریالیستی آن، جنگها اجتناب ناپذیرند. با این حال، از طرف دیگر، سوسیال-دمکراتها نمیتوانند اهمیتِ مثبتِ جنگهای انقلابی را، یعنی نه جنگهای امپریالیستی بلکه نظیر آنهایی که بین سالهای ١٧٨٩ و ١٨٧١ با هدف نابود کردن ستم ملی و ایجاد دولتهای سرمایهداری ملی بر جای دولتهای غیر متمرکز فئودالی بر پا شدند، یا جنگهایی که میتوانند به منظور دفاع از فتوحات پرولتاریای پیروزمند در مبارزهاش علیه بورژوازی بر پا شوند، نادیده بگیرند.
در زمان حاضر، تبلیغ صلحی که همراه با فراخوان برای عمل انقلابی تودهای نباشد، تنها میتواند توهّمات را بگسترد و روحیۀ پرولتاریا را تضعیف کند، زیرا باعث میشود پرولتاریا باور کند که بورژوازی انسانیت دارد، و آن را به بازیچهای در دست دیپلماسی سری کشورهای محارب تبدیل میکند. بطور خاص، ایدۀ ممکن بودن یک باصطلاح صلح دمکراتیک بدون یک سری انقلابها عمیقاً خطاست.
شکست سلطنت تزاری
در هر کشور، مبارزه علیه دولتی که جنگی امپریالیستی را پیش میبَرد نباید به دلیل امکان شکست خوردن آن کشور در نتیجۀ تبلیغات انقلابی دچار شک و تردید شود. شکست ارتشِ دولت، دولت را تضعیف میکند، به امر رهایی مللی که سرکوبشان میکند یاری میرساند، و جنگ داخلی علیه طبقات حاکم را تسهیل مینماید.
این بویژه در مورد روسیه صادق است. یک پیروزی برای روسیه با خود، تقویت ارتجاع را، هم در سطح جهان و هم در داخل کشور، همراه میآورد و همراه با آن به بردگی کشیدن کامل مردمان ساکن در مناطقی که فیالحال تصرف شدهاند. از این نظر، ما شکست روسیه را در همه شرایط شری کوچکتر میدانیم.
طرز برخورد به سایر احزاب و گروهها
جنگ، که سیلی از شووینیسم را به راه انداخته، آشکار ساخته که روشنفکران دمکرات (نارودنیک)، حزب سوسیالیست-رولوسیونرها (با ناپایداری گرایش مخالف درونیش، که حول نشریۀ میسل متمرکز است) و گروه اصلی انحلالطلبان (ناشا زاریا) که مورد حمایت پلخانف است، همگی در چنگ شووینیسم هستند. در عمل، کمیتۀ سازماندهی نیز که کار خود را با حمایت پوشیدۀ لارین و مارتف از شووینیسم آغاز کرد و با دفاع اکسلرود از اصل میهنپرستی به پایان رساند، در جبهۀ شووینیسم است؛ همینطور بوند که در آن شووینیسم ژرمانوفیل [طرفدار آلمان] غالب است. بلوک بروکسل (که در ٣ ژوئیۀ ١٩١٤ تشکیل شد) از هم پاشیده، در حالی که عناصری که حول ناشه اسلوو جمع شدهاند بین یک همدردی افلاطونی با انترناسیونالیسم و کوششی برای وحدت، به هر قیمت، با ناشا زاریا و کمیتۀ سازماندهی، نوسان میکنند. همین نوسان در گروه سوسیال-دمکرات چخیدزه آشکار است. این گروه، از یک سو طرفدار پلخانف، یعنی مانکوف شووینیست، را اخراج کرده؛ از سوی دیگر، میخواهد با هر وسیلۀ ممکن بر شووینیسم پلخانف، ناشا زاریا، اکسلرود، بوند و امثالهم را سرپوش بگذارد.
این وظیفۀ حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه است که وحدت پرولتاریا را که در سالهای ١٤-١٩١٢ عمدتاً توسط پراودا[٤] ایجاد شده، تحکیم کند، و سازمانهای حزب سوسیال-دمکراتیک طبقۀ کارگر را، بر مبنای گسست تشکیلاتی قطعی از سوسیال-شووینیستها، دوباره برپا کند. توافقات موقت تنها با آن سوسیال-دمکراتهایی امکانپذیرند که حامی جدایی تشکیلاتی قطعی از کمیتۀ سازماندهی، ناشا زاریا و بوند هستند.
نوشته شده قبل از ١٩ فوریه (٤ مارس) ١٩١٥
نخستین بار در ٢٩ مارس ١٩١٥ در شمارۀ ٤٠ سوتسیال-دمکرات منتشر شد
مجموعه آثار لنین، جلد ٢١
توضیحات
[١]
اشاره است به کنفرانس گروههای ح.ک.س.د.ر. در خارج کشور که در ٢٧ فوریه - ٤ مارس ١٩١٥ در برن برگزار شد. این کنفرانس که به ابتکار لنین تشکیل شده بود، در حقیقت یک کنفرانس عمومی حزب بود، زیرا نه کنگرۀ حزبی و نه کنفرانس سراسری نمیتوانستند در طول جنگ تشکیل شوند.
[٢]
مراجعه نمایید به صفحات ٢٥ تا ٣٤ جلد ٢١ مجموعه آثار لنین.
[٣]
مراجعه نمایید به صفحۀ ٣٤ جلد ٢١ مجموعه آثار لنین.
[٤]
پراودا Pravda (حقیقت) – روزنامۀ قانونی بلشویکی که در سن پترزبورگ منتشر میشد. در آوریل ١٩١٢ به ابتکار کارگران سن پترزبورگ بنیان نهاده شد.
پراودا روزنامهای محبوب برای طبقۀ کارگر بود که با پول جمعآوری شده توسط خود کارگران منتشر میشد. دایرۀ وسیعی از خبرنگاران کارگر و نویسندگان کارگر حول روزنامه شکل گرفت. بیش از یازده هزار خبر که از سوی کارگران ارسال شده بودند طی یک سال در آن منتشر شدند. تیراژ متوسط روزانۀ پراودا ٤٠ هزار نسخه بود و در برخی شمارهها به ٦٠ هزار نیز رسید.
لنین از محل زندگیش در خارج روزنامه را هدایت میکرد. او تقریباً هر روز برای روزنامه مطلب مینوشت، هیئت تحریریه را راهنمایی میکرد، و بهترین نیروهای ادبی حزب را حول آن گرد آورد.
پلیس بطور مداوم برای پراودا مزاحمت ایجاد میکرد. روزنامه طی نخستین سال موجودیتش چهل و یک بار توقیف و مصادره شد و سی و شش اقدام قانونی علیه نویسندگان آن، که مجموعاً چهل و هفت و نیم ماه را در زندان گذراندند، انجام شد. در طول بیست و هفت ماه انتشار پراودا هشت بار توسط دولت تزاری ممنوع شد، اما تحت نامهای جدید رابوچایا پراودا، سورنایا پراودا، پراودا ترودا، زا پراودو، پرولتارسکایا پراودا، پوت پراودی، رابوچی و ترودووایا پراودا دوباره منتشر شد. روزنامه در ٨ (٢١) ژوئیۀ ١٩١٤ در آستانۀ جنگ جهانی اول تعطیل شد.
انتشار آن تا انقلاب فوریه متوقف ماند. در ٥ (١٨) مارس ١٩١٧ پراودا بعنوان ارگان مرکزی ح.ک.س.د.ر. ظاهر شد. لنین در ٥ (١٨) آوریل، پس از بازگشتن از خارج، به هیئت تحریریه پیوست و مدیریت روزنامه را برعهده گرفت. در ٥ (١٨) ژوئیۀ ١٩١٧ هیئت تحریریۀ پراودا مورد حملۀ کادتهای نظامی و قزاقها قرار گرفت. پراودا در ژوئیه - اکتبر ١٩١٧ بطور مکرر نامش را به دلیل تعقیب دولت موقت تغییر داد. روزنامه پی در پی تحت نامهای لیستوک پراودی، پرولتاری، رابوچی و رابوچی پوت ظاهر شد. در ٢٧ اکتبر (٩ نوامبر) روزنامه به نام سابقش، پراودا، بازگشت.
[*]
(bloc national, Burgfrieden) (بلوک ملی، صلح در قصر) اشاره است به سیاستهای آشتی طبقاتی که بطور خاص در فرانسه و آلمان توسط بورژوازی و فرصت طلبان دنبال میشدند – ویراستار.
ترجمه جواد راستی پور
lenin.public-archive.net #L2268fa.html
|