Farsi    Arabic    English   

راجع به مرامنامه کمیتۀ کییف[١]

و. ای. لنین


اگر چه مرامنامه‌ای که توسط کمیتۀ کییف به رشتۀ تحریر درآمده بنا به باورهای خود کمیته پیش‌نویس ناکامل طرحی است که وقت کافی برای تکمیل و جلا بخشیدن به آن وجود نداشته است، معهذا مطالعۀ همین طرح ناقص نیز فرد را بخوبی با نظریات کمیتۀ کییف آشنا می‌سازد. بدون شک ابراز چنین نظریاتی می‌بایست مورد اعتراض شدید آن دسته از سوسیال دمکراتهای روس قرار گیرد که نسبت به اصول قدیمی سوسیال دمکراسی که ابتدا توسط گروه آزادی کار اعلام گردید و همواره در انتشارات حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه تصریح شده و در مانیفست آن مجدداً اظهار گردیده، وفادار مانده‌اند. بدون تردید نظریات کمیتۀ کییف نفوذیابی گرایش نوین «سوسیال دمکراتهای جوان» را به میزان قابل ملاحظه‌ای منعکس می‌سازد، گرایشی که سرانجام در عالی‌ترین درجۀ رشد خود با برنشتاینیسم[٢] ادغام شده و ثمراتی چون ضمیمۀ جداگانه بر رابوچایا میسل[٣] (سپتامبر ١٨٩٩) معروف و کردو[٤] مشهور را به بار آورده است.

البته نمی‌توان گفت که مرامنامه‌ نیز بطور تمام و کمال به این جریان اپورتونیستی و ارتجاعی پیوسته است. ولی بی‌شک در این جهت گامهای بسیار مهمی برداشته و چنان انعکاس اغتشاش فکری نسبت به اصول اساسی سوسیال دمکراسی نشان داده که در مقابل چنین نوسانات و اغتشاشات در افکار انقلابی، ما خود را موظف می‌دانیم به رفقای کییف هشدار داده و این انحراف از اصول قدیمی مورد قبول سوسیال دمکراسی بین‌المللی و سوسیال دمکراسی روسیه را مورد بررسی قرار دهیم.

نخستین جمله مرامنامه‌ خود جدی‌ترین اغتشاش فکری را موجد می‌گردد. بیانیه با این جمله آغاز می‌شود: «کمیتۀ کییف در عین حال که مبارزه برای حقوق سیاسی پرولتاریا را به عنوان وظیفۀ عمومی و مبرم جنبش طبقۀ کارگر در روسیه قبول می‌نماید، معهذا معتقد نیست در حال حاضر این امکان که به تودۀ کارگران روی آورده و آنان را به مبارزۀ سیاسی برانگیخت وجود دارد. به عبارت دیگر، کمیته معتقد نیست که امکان تبلیغات سیاسی موجود است، زیرا کارگران روسیه، به صورت توده‌ای، به آن درجه از رشد که برای مبارزۀ سیاسی ضروریست، نرسیده‌اند». ما اینجا به بحث دربارۀ صورت‌بندی جمله فوق نخواهیم پرداخت؛ مسئلۀ مهم برای ما آن نظریاتی است که در این جمله نهفته است و نیز چندین بار در قسمتهای دیگر متن مرامنامه‌ تکرار می‌گردد (این را به یاد داشته باشید) – نظریاتی که بخاطر ماهیتشان این سؤال را برای ما ایجاد می‌نمایند که: آیا نویسندگان این متن واقعاً سوسیال دمکرات اند؟

«کارگران روسیه، به صورت توده‌ای، به آن درجه از رشد که برای مبارزۀ سیاسی ضروریست، نرسیده‌اند»! صحت چنین ادعایی، در واقع بمثابۀ حکم اعدام مجموعۀ سوسیال دمکراسی روسیه به شمار می‌رود زیرا چنین استنتاجی بدین معنی است که کارگران روسیه، به صورت توده‌ای، به آن درجه از رشد فکری که برای [فراگیری] سوسیال دمکراسی ضروریست، نرسیده‌اند. لیکن واقعیت امر این است که در هیچ کجای دنیا سوسیال دمکراسی مجزا و منفک از مبارزۀ سیاسی وجود نداشته و نخواهد داشت. سوسیال دمکراسی بدون مبارزۀ سیاسی مثل رودخانه‌ای است که در آن آب جریان نداشته باشد، تضادی است پوچ و بی‌معنی، و در اصل یا بازگشت به سوسیالیسم تخیلی اجدادمان که از «سیاست» متنفر بودند را معنی می‌دهد و یا بازگشت به آنارشیسم یا تریدیونیونیسم.

نخستین مرامنامه‌ سوسیالیسم جهانی، مانیفست حزب کمونیست، واقعیتی را اعلام نمود که از آن پس به یک اصل اولیه مبدل گردیده، و آن همانا این حقیقت است که هر مبارزۀ طبقاتی خود یک مبارزۀ سیاسی است، و نیز اینکه جنبش طبقۀ کارگر تنها آن زمانی به میزان کافی رشد یافته و از حالت جنینی و طفولیت خود بیرون خواهد آمد که به یک جنبش طبقاتی تبدیل گشته و به مبارزۀ سیاسی تکامل یابد. اولین مرامنامه‌ سوسیالیسم در روسیه، جزوۀ پلخانف به نام «سوسیالیسم و مبارزۀ سیاسی» منتشره در سال ١٨٨٣ است که تلفیق آن با شرایط روسیه بار دیگر بر این اصل اولیه صحه گذاشت و دقیقاً نشان داد که چگونه و چرا جنبش انقلابی روسیه می‌باید که میان سوسیالیسم و مبارزۀ سیاسی پیوند ایجاد نماید، که جنبش خودروی تودۀ کارگران را با جنبش انقلابی پیوند داده و سرانجام میان مبارزۀ طبقاتی و مبارزۀ سیاسی پیوند برقرار نماید. کمیتۀ کییف با قبول ظاهری جهان‌بینی سوسیالیسم و مبارزۀ طبقاتی از یکسو و در عین حال اعلام اینکه «برانگیختن توده به مبارزۀ سیاسی در حال حاضر» ممکن نیست، در واقع خود را از اصول سوسیال دمکراسی کاملاً جدا می‌سازد. از سوی دیگر، اشتیاق به وفاداری بر این اصول، کمیته را دچار تناقضات خیره کننده‌ای می‌نماید.

در حقیقت، کسی که امکان تبلیغ سیاسی بین کارگران و مبارزۀ سیاسی کارگران را نمی‌بیند، چگونه می‌تواند از «پرورش سیاسی» آنان صحبت به میان آورد؟ برای سوسیال دمکراتها نیازی به اثبات ندارد که جز از طریق مبارزۀ سیاسی و فعالیت سیاسی هیچگونه پرورش سیاسی نیز نمی‌تواند وجود داشته باشد. هیچگونه پرورش سیاسی کارگران، از طریق محافل مطالعه و کتب، چنانچه کارگران از فعالیت سیاسی و مبارزۀ سیاسی به دور نگهداشته شوند، متصور نیست. بی‌شک برای سوسیال دمکراسی روسیه بازگشت به جهان‌بینی زمیندارانی که با سواد نمودن دهقانان را پیش شرط اعطای آزادی بدانان اعلام می‌کردند و یا آن قلم پراکنانی که به حکومت التماس می‌کردند ابتدا مردم را با سواد گرداند و سپس به آنان حقوق سیاسی اعطا نماید، امکانپذیر نیست. چگونه می‌توان برای آگاه نمودن کارگران به لزوم مبارزه برای کسب حقوق سیاسی مجاهدت کرد و در عین حال امکان برانگیختن کارگران به فعالیت سیاسی و تبلیغ سیاسی برای آنان را نفی نمود؟ آگاه نمودن به لزوم مبارزۀ سیاسی و در عین حال برنیانگیختن برای مبارزۀ سیاسی؟! این دیگر چه مقوله‌ای است و چه معنائی دارد؟ این چنین تناقضاتی نتیجۀ ناگفته ماندن برخی مسائل و یا ناقص بودن پیش‌نویس طرح نمی‌تواند باشد، بلکه نتیجۀ منطقی و اجتناب‌ناپذیر آن دوگانگی و ابهامی است که در جمیع نظریات کمیتۀ کییف به چشم می‌خورد. کمیته می‌خواهد از یک سو به اصول اولیۀ سوسیال دمکراسی بین‌المللی و روسیه وفادار باقی بماند، و از سوی دیگر شیفتۀ تکیه کلام‌های مد روز برنشتاینیستی از قبیل «لزوم»، «تدریج» (پایان قسمت یکم مرامنامه‌ کمیتۀ کییف)، «خصوصیات صرفاً اقتصادی جنبش»، امکان ناپذیر بودن تبلیغ و مبارزۀ سیاسی، لزوم پشتیبانی از حقانیت تقاضاها و احتیاجات واقعی (گویی مبارزه برای آزادی سیاسی بخاطر واقعی‌ترین تقاضا و احتیاج به پیش گذارده نشده است!)، گردیده که تمام تار و پود نوشتجاتی چون کردو و ضمیمۀ جداگانه بر «رابوچایا میسل» با آنها ریسیده شده است. لازم است جوهر اصلی نظریه‌ای را که تمام نقاط ضعف مرامنامه‌ مورد بحث ما از آن سرچشمه گرفته بدقت بازشکافیم – این نظریه بر آن است که «در حال حاضر امکان روی آوردن به تودۀ کارگران و با فراخوانی آنها به فعالیت سیاسی وجود ندارد»؛ و یا به عبارت دیگر دست زدن به تبلیغات سیاسی به دلیل آنکه کارگران روسیه به درجۀ رشد لازم برای مبارزۀ سیاسی نرسیده‌اند غیرممکن است. خوشبختانه، این فرض آخری حقیقت ندارد (می گوییم «خوشبختانه» زیرا اگر حقیقت می‌داشت مارکسیست‌های روسیه و سوسیال دمکراتها بطور اجتناب‌ناپذیری به مرداب تریدیونیونیسم و ابتذال بورژوا-لیبرال‌منشانه کشانیده می‌شدند، مردابی که نویسندگان کردو، رابوچایا میسل و بسیاری از انگل‌های اطراف نشریات علنی کنونی می‌کوشند سوسیال دمکراتها را به درون آن سوق دهند). کارگران روسیه، به صورت توده‌ای، نه تنها به رشد لازم برای مبارزۀ سیاسی رسیده‌اند بلکه در بسیاری موارد و غالباً بطور خودبخودی، بلوغ خود را با درگیری در فعالیت سیاسی به اثبات رسانیده‌اند.

آیا توضیح انبوهی از بیانیه‌ها که حکومت را محکوم و تقبیح می‌سازد واقعاً عملی به غیر از مبارزۀ سیاسی است؟ آیا کارگران روسیه، به صورت توده‌ای، در مقابله با پلیس و سربازان بویژه زمانهایی که مأمورین بیش از حد خشونت به کار برده‌اند، «از ابزار خود استفاده» ننموده‌اند؟ و آیا رفقای کارگر دستگیر شدۀ خود را با به کار بردن زور آزاد نساخته‌اند؟ آیا کارگران در بسیاری نقاط به نبردهای خیابانی واقعی برعلیه پلیس و سپاهیان حکومت دست نیازید‌ه‌اند؟ آیا اکنون بیش از بیست سال نیست که کارگران روسیه، به صورت توده‌ای بهترین، پیشروترین، صادق‌ترین و دلیرترین رفقای خود را به محافل و سازمانهای انقلابی گسیل داشته‌اند؟ آری این بیانیۀ عوامفریبانه و بورژوایی مد روز، از ما نمایندگان حزب سوسیال دمکرات انقلابی انتظار دارد همۀ این حقایق را به باد فراموشی سپرده و به ادعای امکان‌ناپذیری برانگیختن تودۀ کارگران به فعالیت سیاسی، گردن نهیم! احتمالاًً سخنان ما تحت این عنوان که نمونه‌های پیش گفته غالباً طغیانهای خودبخودی بوده است و نه مبارزات سیاسی، مورد اعتراض قرار خواهد گرفت. و پاسخ ما به این اعتراضات چنین است: آیا تا زمانی که محافل انقلابی سوسیالیست به تبلیغ همه جانبه و ممتد و برانگیختن تودۀ کارگران به مبارزۀ طبقاتی و مبارزۀ آگاهانه برعلیه ستمگرانشان نپرداخته بودند، اعتصابهای کارگری ما صرفاً طغیانهای خودبخودی نبودند؟ آیا کسی در تاریخ نمونه‌ای سراغ دارد که جنبش توده، جنبش طبقاتی از راهی بجز طغیانهای خودبخودی سازمان نیافته آغاز گردیده باشد، از طریقی بجز مداخلۀ روشنفکران نمایندۀ طبقۀ خاصی متشکل گردیده و احزاب سیاسی ایجاد کرده باشد؟ از اینکه شور و شوق خودبخودی و مصرانۀ طبقۀ کارگر به درگیری در مبارزات سیاسی تاکنون اغلب شکل طغیانهای غیرمتشکل به خود گرفته، تنها مسکووسکیه ودوموستی[٥] و گراژدانین[٦] می‌توانند چنین نتیجه بگیرند که کارگران روسیه هنوز به آن درجه از بلوغ که برای تبلیغ سیاسی ضروریست، نرسیده‌اند. و بالعکس، یک سوسیالیست از چنین واقعیتی نتیجه می‌گیرد که زمان مناسب برای تبلیغ سیاسی و زمان مناسب برای فراخواندن تودۀ کارگران به فعالیت و مبارزۀ سیاسی در وسیع‌ترین سطح ممکن، مدتهاست فرا رسیده است. و اگر ما اکنون بدین کار مبادرت نورزیم، از وظایف خویش سر باز زده و دیگر سوسیال دمکرات نخواهیم بود، زیرا که این قهرمانان بورژوازی هستند که همواره و همه جا تشکیلات اقتصادی و اتحادیه‌ای و خالی از مبارزۀ سیاسی را برای کارگران تجویز نموده‌اند. و به همین دلیل اصرار بر نادیده گرفتن مبارزۀ سیاسی و وظایف سیاسی طبقۀ کارگر روسیه را بدان گونه که فی‌المثل در رابوچایا میسل مشاهده می‌کنیم بجز خیانت، رسوایی و ننگ نمی‌توان چیز دیگری دانست. این سکوت اختیار نمودنها تنها باعث خدشه وارد ساختن به رشد آگاهی سیاسی کارگران می‌گردد که ستم سیاسی را با چشمان خود می‌بینند و با همۀ وجودشان احساس می‌کنند، کارگرانی که بطور خودبخودی برعلیه این ستم قیام می‌کنند و لیکن با بی‌تفاوتی رهبران سوسیالیست خود و حتی با نظریات برعلیه مبارزۀ سیاسی آنان روبرو می‌گردند. زمانی که به ما می‌گویند عقیدۀ آزادی سیاسی باید «بتدریج» به توده انتقال یابد، این جز بی‌تفاوتی و تنگ‌نظری مفرط چه چیز دیگری می‌تواند محسوب گردد؟ چنین سخنانی می‌تواند فرد را دچار این شبهه نماید که شاید تاکنون ما در انتقال عقاید سیاسی به توده فوق‌العاده عجول بوده‌ایم و از اینرو اکنون احتیاج به محدود کردن و آرام کردن فعالیتهای خود داریم!!! و آیا زمانی که به ما گفته می‌شود که «توضیح سیاسی دربارۀ شرایط طبقۀ کارگر» لازم است لیکن فقط «تا آن حدی که در موارد مشخص برایش دلیل وجود دارد»، به شنونده امکاناً این شبهه دست می‌دهد که «دلایل» گوناگون برای تبلیغ سیاسی در انبوهی از عادی‌ترین و معمول‌ترین واقعیات زندگی روزمرۀ طبقۀ کارگر موجود نیست!

کوشش جهت محدود ساختن تبلیغ سیاسی به وجود دلایلی در هر مورد مشخص، تلاش در محدود نمودن دامنۀ فوق‌العاده محدود کنونی فعالیتهای ترویجی و تبلیغی ما، یا امری است بی‌معنی و یا گامی است به پیش در جهت کردو و رابوچایا میسل. در این مورد نیز احتمالاً فریاد اعتراض به ما بلند خواهد شد. اعتراض مبنی بر اینکه تودۀ طبقۀ کارگر هنوز قادر به درک ایدۀ مبارزۀ سیاسی نیست، ایده‌ای که اکنون تنها افرادی مشخص، یعنی کارگران پیشرو قادر به درک آن می‌باشند. و پاسخ ما بدین اعتراض که بانگ آن مکرراً از جانب سوسیال دمکراتهای «جوان» روس به گوش می‌رسد این است که اولاً، سوسیال دمکراسی همواره و همه جا نمایندۀ از نظر طبقاتی آگاه و نه ناآگاه کارگران بوده و به جز این نمی‌تواند باشد، و در این مورد هیچ چیزی خطرناک‌تر و خائنانه‌تر از اباطیل گویی عوامفریبانه دربارۀ رشد نیافتگی کارگران نمی‌تواند باشد. اگر معیار کیفیّت خوب فعالیت سیاسی قابل لمس بودن بلاواسطه، مستقیم و به اعلاترین درجۀ آن برای وسیع‌ترین توده قرار گیرد، ما می‌باید به موعظۀ آنتی سمیتیسم دست زده و یا فی‌المثل با توسل به عقاید کشیش معروف یوهان کرونشتات[٧] فعالیت نماییم.

وظیفۀ سوسیال دمکراسی این است که آگاهی سیاسی توده را رشد داده و سطح آن را ارتقاء بخشد، و نه اینکه در عقب توده‌ای که از هیچگونه آگاهی سیاسی برخوردار نیست، لنگ لنگان حرکت نماید؛ ثانیاً – این مهم‌ترین نکته است – این امر به هیچ وجه واقعیت ندارد که توده قادر به درک ایدۀ مبارزۀ سیاسی نیست. حتی عقب‌مانده‌ترین کارگران ایدۀ مبارزۀ سیاسی را درک می‌کنند، البته به شرط آنکه مبلغ یا مروج قادر به نزدیک شدن و انتقال عقاید خود به آنان بوده و مسائل را با زبان قابل درک و بر اساس واقعیاتی که آنان در تجربۀ زندگی روزمره‌شان فهمیده‌اند، تشریح نماید. و اما این استنتاج درست به همان اندازه نیز برای توضیح مبارزۀ اقتصادی ضروری و تعیین کننده به شمار می‌آید: در این زمینه نیز کارگر عقب‌مانده که از اقشار پایینی یا میانی توده می‌آید قادر به درک ایدۀ کلی مبارزۀ اقتصادی نخواهد بود؛ این نیز ایده‌ای است که فقط کارگران پیشرو قادر به جذب آن بوده و توده‌ای که به وسیلۀ غرایز و بخاطر منافع مستقیم و بلاواسطه به حرکت درآمده است، از این پیشروان پیروی می‌نماید.

آنچه که در بالا توضیح داده شد در زمینۀ سیاسی نیز صادق است؛ تنها کارگر پیشرو است که ایدۀ کلی مبارزۀ سیاسی را درک می‌کند، و توده‌ها به این دلیل که فقدان و یا کمبود حقوق سیاسی را به خوبی احساس می‌نمایند (همانطوری که مرامنامه‌ کمیتۀ کییف نیز در یک جا اعتراف می‌کند)، و همچنین به دلیل اینکه منافع بلاواسطه و روزمره‌شان آنها را مرتباً با انواع مظاهر ستم سیاسی در تماس قرار می‌دهد، در مبارزۀ سیاسی از این کارگر پیشرو پیروی می‌نمایند. در هیچ جنبش سیاسی یا اجتماعی و در هیچ کشوری بین تودۀ یک طبقۀ مشخص و یا بطور کلی بین مردم و نمایندگان تعلیم دیده و تربیت یافتۀ آنان که معمولاً تعدادشان نیز قلیل است، جز این رابطه که همه جا و در هر زمان رهبران یک طبقۀ مشخص را همواره پیشروترین و آگاه‌ترین نمایندگان آن تشکیل می‌داده‌اند، هرگز رابطۀ دیگری وجود نداشته و نمی‌تواند داشته باشد. این قانونمندی دربارۀ جنبش طبقۀ کارگر روسیه نیز صادق بوده و بجز این نمی‌تواند باشد. چشم‌پوشی از منافع و احتیاجات این بخش پیشروی کارگران و کوشش در تنزل به سطح درک اقشار پایینی (بجای بالا بردن دائمی سطح آگاهی طبقاتی کارگران) اجباراً تأثیر مضر و ژرفی از خود در میان کارگران برجای گذارده و زمینه را جهت نفوذ همه گونه عقاید غیرسوسیالیستی و غیرانقلابی آماده می‌سازد.

در جمعبندی از تحلیل دربارۀ نظریات کمیتۀ کییف راجع به مبارزۀ سیاسی [من مطلب ذیل را اضافه می‌کنم]. کمیته با شیوه‌ای فوق‌العاده عجیب و در عین حال کاملاً برازنده و درخور مرامنامه‌، در حالی که برانگیختن تودۀ کارگران را به فعالیت سیاسی در حال حاضر غیرممکن می‌شمارد، با سازماندهی نمایشات جزئی و آن هم به منظور مقاصد صرفاً تبلیغاتی (و نه به منظور اِعمال فشار بر حکومت) به دور مسائلی که برای توده‌های وسیع قابل درک و جذب باشد، موافقت نشان می‌دهد. سوسیالیست‌ها کارگران را فرا می‌خوانند اما نه بخاطر فشار وارد ساختن بر حکومت!!! این دیگر از دایرۀ تصور خارج است. ... ما نمی‌توانیم درک کنیم که چگونه می‌شود نمایشاتی را سازمان داد که بر حکومت فشار وارد نیاورد! لابد باید به کارگران توصیه کنیم که نمایشات را در چهاردیوار آلونکهای خود برگزار کرده و فراموش نکنند که پیش از شروع درها را نیز به روی خود قفل نمایند؟ و یا شاید کارگران می‌بایستی نمایشات خود را در حالی که دستهایشان را در جیب کرده، دهن کجی و آه و پیف می‌کنند، برگزار نمایند؟ احتمالاً از این طریق چندان «فشار» مضر و مخربی «برحکومت وارد نخواهد شد»! و البته ما این را نیز نمی‌دانیم که منظور از «نمایشات جزئی» چیست و چه معنائی دارد. آیا منظور از «نمایشات جزئی» احتمالاً تظاهرات یک صنف و دربارۀ مسائلی است که صرفاً به آن صنف مربوط می‌باشد (دوباره: ارتباط این با سوسیالیسم چیست؟)، یا شاید منظور برگزاری تظاهرات دربارۀ مسائل سیاسی که تنها به جوانبی از حکومت برخورد می‌نماید و متوجه مجموعۀ نظام سیاسی و مجموعۀ حکومت مطلقه نمی‌گردد است؟ طبعاً اگر منظور چنین باشد که گفتیم، آنگاه آیا این نظریات صاف و ساده با عقاید کردو و اپورتونیسم خالص که آگاهی و وظایف سیاسی طبقۀ کارگر را به پایین‌ترین درجه تنزل می‌دهد منطبق نیست؟ و اگر منظور این است، آنگاه بهتر نیست ما هم «عبارت بلند‌پرواز» آن سوسیال دمکرات «جوان» از اهالی پایتخت را که می‌گفت: «هنوز وقت آن فرا نرسیده که در ذهن کارگران حکومت مطلقه را بی‌اعتبار ساخت»، تکرار کنیم؟...

مرامنامه‌ تنها در برخورد به مسائل «سیاسی» نیست که دید فوق‌العاده محدود خود را نمایان می‌سازد. در این بیانیه می‌خوانیم که:«در حال حاضر، در درجۀ اول، تبلیغاتی که برای توده‌ها صورت می‌گیرد تنها می‌تواند شکل کمک به مبارزۀ اقتصادی پرولتاریا را به خود بگیرد. از این رو، کمیته از کلیۀ تضادهایی که فی مابین کارگران و کارفرمایان روی می‌دهد، و از کلیۀ مظاهر ستمگری کارفرمایان علیه کارگران، استفاده نموده، با انتشار بیانیه‌ای خطاب به کارگران اوضاع را برایشان تشریح کرده و آنان را به اعتراض نسبت به وضع موجود دعوت می‌نماید؛ همچنین کمیته رهبری اعتصابات را برعهده گرفته، تقاضاهای کارگران را تنظیم کرده و بهترین راه را به کارگران برای تحقق بخشیدن به تقاضاهایشان نشان داده و همه چیز را به خدمت رشد آگاهی طبقاتی آنان می‌گیرد». همین و بس؛ هیچ چیز دیگری دربارۀ مبارزۀ اقتصادی به ما گفته نمی‌شود. و این است آنچه که به نام مرامنامه‌ معرفی شده است! مجدداً این جملات را با دقت بخوانید: ما بار دیگر در اینجا نیز با زبان کردو و نیز با نظریات کردو مواجه می‌گردیم (و این دیگر خطای ژرف هیئت تحریریۀ رابوچیه دلو را نشان می‌دهد که با سرسختی می‌کوشند که بر نظریات «اکونومیست‌های جوان» سرپوش گذارده و در آنان چیزی جز انحرافات موجود در افراد نبینند).

برای یک سوسیالیست، مبارزۀ اقتصادی چون زمینه‌ای جهت متشکل نمودن کارگران در یک حزب انقلابی و به منظور تقویت، رشد و تکامل مبارزۀ طبقاتی آنان بر ضد مجموعۀ نظام سرمایه‌داری، به خدمت گرفته می‌شود. اگر تنها مبارزۀ اقتصادی بمثابۀ چیزی بخودی خود کامل در نظر گرفته شود، در این صورت هیچ عنصر سوسیالیستی در آن وجود نخواهد داشت؛ تجربۀ کلیۀ کشورهای اروپایی نمونه‌های بسیاری را، نه تنها در مورد اتحادیه‌های کارگری سوسیالیستی بلکه در مورد اتحادیه‌های کارگری ضد سوسیالیستی نیز، به ما نشان می‌دهد.

این وظیفۀ سیاستمداران بورژوا است که «به مبارزۀ اقتصادی پرولتاریا کمک کنند»؛ وظیفۀ یک سوسیالیست همانا این است که مبارزۀ اقتصادی پرولتاریا را در جهت تعمیق و گسترش هر چه بیشتر جنبش سوسیالیستی و موفقیتهای حزب انقلابی طبقۀ کارگر به خدمت گیرد. وظیفۀ یک سوسیالیست این است که هر چه بیشتر پیوند جدایی‌ناپذیر مبارزۀ اقتصادی و سیاسی را تعمیق بخشیده و مجموعه را به سوی مبارزۀ طبقاتی واحد تودۀ کارگر سوسیالیست سوق دهد. بنابراین عبارات پراکندۀ مرامنامه‌ کمیتۀ کییف راه را برای رخنه و نفوذ نظریات برنشتاینی کاملاً باز نموده و دید فوق‌العاده محدود و ناجایزی را نسبت به مبارزۀ اقتصادی کارگران مجاز می‌سازد.

فعالیتهای تبلیغی بین توده می‌باید از وسیع‌ترین کیفیّت، اعم از اقتصادی و سیاسی، برخوردار بوده، دربارۀ کلیۀ مسائل ممکن و نسبت به جمیع مظاهر ستمگری با همۀ اَشکال گوناگونی که به خود می‌گیرند، صورت پذیرد. از این تبلیغات می‌باید برای جلب هر چه بیشتر کارگران به صفوف حزب سوسیال دمکرات انقلابی استفاده کرده، مبارزۀ سیاسی به هر نوعی که ممکن است را تشویق نموده و سازمان داده، آن را از شکل خودبخودی خارج ساخته و به مبارزۀ یک حزب سیاسی واحد مبدل سازیم. از این رو، تبلیغ می‌بایستی بمثابۀ ابزاری جهت گسترش هر چه وسیع‌تر اعتراض سیاسی و اَشکال متشکل‌تر مبارزۀ سیاسی به کار بُرده شود. امروزه دامنۀ تبلیغات ما بسیار ناچیز و طیف مسائلی که تبلیغات ما قادر به برخورد بدانهاست نیز فوق‌العاده محدود می‌باشد. وظیفۀ ما این نیست که چنین محدودیت‌هایی را مجاز قلمداد نماییم، بلکه وظیفۀ ما این است که بکوشیم خود را از این محدودیت‌ها رهانیده و فعالیت تبلیغاتی خود را گسترش و تعمیق بخشیم.

در مرامنامه‌ مورد بحث، این دید محدود نه تنها به اشتباهات تئوریکی که در فوق بررسی شد، منتهی می‌گردد، بلکه به محدود ساختن وظایف عملی نیز منجر می‌شود. این محدود ساختن در تمایل به «تبدیل کردن تحقیق دربارۀ اوضاع کارگران در کارخانجات و کارگاههای محلی توسط پخش پرسشنامه و وسائل دیگر، به مبرم‌ترین و حیاتی‌ترین وظیفه»، تجلی می‌نماید. البته ما با پخش پرسشنامه بین کارگران بطور کلی نمی‌توانیم هیچگونه مخالفتی داشته باشیم، زیرا این پرسشنامه‌ها می‌توانند به نحو احسن در خدمت کار تبلیغاتی ما قرار گیرند، لیکن مشغول نمودن خود به تحقیق در این مورد، به معنی اتلاف بی‌ثمر نیروهای انقلابی است که اکنون به اندازه کافی از آن در مضیقه‌ایم.

در واقع، از لابلای تحقیقات دولتی می‌توان حقایق بسیاری را گردآوری نمود. ما می‌باید گسترش دامنۀ تبلیغ و ترویج را (خصوصاً در زمینۀ سیاسی) به مبرم‌ترین و حیاتی‌ترین وظیفۀ خود مبدل سازیم، بویژه اکنون که عادت نیکوی میان کارگران، در تهیۀ گزارشاتی توسط خودشان و فرستادن آنها به روزنامه‌های سوسیالیستی شیوع پیدا کرده است و این مادۀ خام هنگفتی را تأمین می‌نماید.

و محدودیت بزرگتری که باقی مانده است، مجاز شمردن استفاده از امکانات مالی تنها برای «اعتصابات صنفی اتحادیه‌ای» است، و حال آنکه دربارۀ این موضوع که این وجوه می‌بایستی به حزب سوسیال دمکرات واگذار شوند تا برای مبارزۀ سیاسی مورد استفاده قرار گیرند حتی یک کلام هم چیزی گفته نشده است.

محدود ساختن استفاده از امکانات مالی مخفی به فعالیتهای صرفاً اقتصادی یکی از خواستهای طبیعی نویسندگان کردو به شمار می‌آید؛ ولی طبعاً چنین خواستی در مرامنامه‌ متعلق به یک کمیتۀ حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه غیرقابل درک است.

در مورد انجمنهای علنی نیز مرامنامه‌ با کوشش در تسلیم خود به برنشتاینیسم رسوا و بدنام به همان درجه دید محدود خود را آشکار می‌سازد. برای یک کمیتۀ سوسیال دمکرات حزبی کمک به جمع‌آوری اعانه برای صندوق دوباره به معنی پخش نیروها و عملاً به معنی مخدوش نمودن مرز فعالیتهای فرهنگی و انقلابی است؛ یک حزب انقلابی هم می‌تواند و نیز می‌بایستی از انجمنهای علنی، بمثابۀ مراکزی جهت تبلیغ و بمثابۀ پوشش طبیعی جهت برقراری تماسها، و غیره و غیره، استفاده نماید – لیکن همۀ اینها می‌بایستی فقط به منظور تقویت و استحکام بخشیدن به کارهای خود حزب صورت گیرد. صَرف نیروهای سوسیالیستی به منظور کمک رسانیدن به پایه‌گذاری این قبیل اجتماعات به اعلاترین درجه نامعقول است؛ و نیز اشتباه محض است اگر به این قبیل اجتماعات اهمیت درخود و مستقلی داده شود، و صرفاً خنده‌آور است اگر معتقد باشیم که اجتماعات علنی می‌توانند «بطور تمام و کمال از شرکت و فشار کارفرمایان مبری و مصون باشند».

و سرانجام، دید محدود و خصوصیت بارز نظریات کمیتۀ کییف در طرح تشکیلاتی‌ای که ارائه می‌دهد، منعکس گردیده است. ما نیز کاملاً با کمیتۀ کییف در این مسئلۀ صحیح هم عقیده‌ایم که اکنون زمان مناسبی برای اعلام استقرار مجدد حزب و انتخاب کمیتۀ مرکزی جدید نیست؛ لیکن این نظریه را که معتقد است «جنبش مستقیماً دارای سَمت اقتصادی است»، و پرولتاریای روسیه «برای جذب تبلیغ سیاسی آمادگی ندارد»، کاملاً غلط می‌دانیم. و این نیز خطا خواهد بود اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا «گروه‌های محلی رشد نموده و نیرومندتر شوند، تعداد اعضایشان افزایش یابد، و تماسهایشان با محیط طبقۀ کارگر مستحکم گردد» - یک چنین تجدید قوائی غالباً به اضمحلال فوری منجر خواهد شد.

بالعکس، می‌باید فوراً در جهت متحد نمودن اقدام نماییم، و تحقق بخشیدن بدین امر را با اتحاد در انتشارات – یعنی با برقراری یک روزنامۀ مشترک روسی که از طریق ایفای نقش یک ارگان در سراسر روسیه، زمینه را برای استقرار مجدد حزب آماده می‌سازد – آغاز کنیم؛ تحقق بخشیدن به چنین امری تنها با جمع‌آوری مکاتبات و اخبار از محافل موجود در محلات مختلف، با فراهم کردن زمینه برای بحث دربارۀ موضوعات مورد مشاجره، با گسترش حیطۀ کار تبلیغی و ترویجی‌مان، با معطوف داشتن توجه خاص به مسائل تشکیلاتی، تاکتیکی و شیوه‌های تکنیکی انجام کارها، با پاسخ گفتن به کلیۀ تقاضاهای پیشروترین کارگران، و با ارتقاء دائمی سطح اقشار پایینتر پرولتاریا (که با مکاتبات کارگران و غیره جلب شده‌اند) به شرکت هر چه آگاهانه‌تر در جنبش سوسیالیستی و در مبارزۀ سیاسی، ممکن خواهد بود.

ما معتقدیم تنها از این طریق است که می‌توان شرایط را برای متحد نمودن و استقرار مجدد حزب آماده ساخت، و تنها یک مباحثۀ مستقیم و صریح برعلیه محدود‌بینی «اکونومیستی» و گسترش رشدیابندۀ عقاید برنشتاینی قادر به تضمین رشد و تکامل سالم جنبش طبقۀ کارگر روسیه و سوسیال دمکراسی روسیه، خواهد بود.

نوشته شده در پایان سال ١٨٩٩
مجموعه آثار لنین، جلد ٤


توضیحات

[١] سند موسوم به «Profession de Foi» جزوه‌ای غیرقانونی بود که نظریات اپورتونیستی کمیتۀ کییف را تشریح می‌کرد. این سند در پایان سال ١٨٩٩ تدوین شده بود.

{Profession de Foi اصطلاحی فرانسوی است، با سابقه‌ای کلیسایی-مذهبی به معنی تحت‌الفظی 'بیان ایمان'، 'ایمان‌نامه'. هم کمیته کییف و هم لنین در این مقاله‌ از همین عنوان به زبان فرانسوی استفاده کرده‌اند. این اصطلاح مذهبی بتدریج در تمام زبانهای اروپایی جا افتاده و با کم‌رنگ شدن بار مذهبیش وارد جامعه مدنی هم شده است. وکلا، قضات، حسابداران، رؤسای جمهور و امثالهم هم امروز بعنوان تازه-وارد باید اصول اعتقادی از پیش نوشته شدۀ آن جماعت را در ملأ عام به زبان بیاورند و قسم بخورند که به آنها مؤمن‌اند و پایبند میمانند. به این اصول اعتقادی خاص هر فرقه Profession de Foi میگویند و ما در این متن بجای آن "مرامنامه" گذاشته‌ایم. اینکه لنین در همین مقاله، مانیفست حزب کمونیست را اولین Profession de Foi برای سوسیالیست‌ها مینامد، بیانگر این است که این اصطلاح در زبان روسی هم بار مذهبیش را بکلی از دست داده است و لغت فارسی "مرامنامه" معادل مناسبی برای آن است. مرامنامه البته این نقص را دارد که مثل اصطلاح فرانسوی، این نکته را نمیرساند که عده‌ای تازه-وارد به فرقه برنشتاینی‌ها دارند با این سند "ایمان‌شان" را به معتقدات جدید بیان میکنند. مرامنامه سندی است که پایه‌ای‌ترین اصول اعتقادی یک حزب را برمیشمارد. پایه‌ای‌ترین، آنچنان که حتی برنامه و اساسنامه هم باید با آنها خوانایی داشته باشند. مثلاً اعتقاد به اینکه طبقه کارگر به نیروی خود آزاد میشود، اصلی مرامنامه‌ای است که مُهرش را هم بر برنامه، هم اساسنامه و هم سبک کار یک حزب کمونیست میکوبد.-توضیح آرشیو عمومی لنین}

[٢] برنشتاینیسم – گرایش رویزیونیستی در جنبش کارگری بین‌المللی. این گرایش در پایان قرن نوزدهم در آلمان بروز نمود و به نام ادوارد برنشتاین که می‌کوشید در تئوری انقلابی مارکس تجدیدنظر نماید و آن را به یک سری مقولات بورژوا لیبرالی مبدل سازد سکه خورد.

[٣] رابوچایا میسل (Rabochaya Mysl «اندیشۀ کارگران») – ارگان «اکونومیستها» بود که از اکتبر ١٨٩٧ تا دسامبر ١٩٠٢ انتشار می‌یافت. از این روزنامه در مجموع ١٦ شماره منتشر شد.

[٤] کردو (Credo) – بیانیۀ گروه «اکونومیستها» (س. ن. پروکریوویچ، ی. د. کومسکووا و دیگران که بعدها کادت درآمدند). لنین پس از دریافت متن کردو اعتراض شدید و افشا کننده‌ای بر ضد آن نوشت.

[٥] مسکووسکی ودموستی (Moskovskiye Vedomosti «اطلاعات مسکو») – یکی از قدیمی‌ترین روزنامه‌های روسیه که اولین بار در سال ١٧٥٦ توسط دانشگاه مسکو انتشار یافت. در سال ١٨٦٣ شخصی به نام م.ن. کاتکوف آن را در اختیار گرفت و از آن پس روزنامه به ارگان سلطنت‌طلبان ناسیونالیست که نظریات مرتجع‌ترین بخشهای ملاکین و روحانیت مرتجع را منعکس می‌ساخت، مبدل گردید. در سال ١٩٠٥ روزنامه به یکی از ارگانهای مهم «صدهای سیاه» مبدل شده و تا انقلاب اکتبر ١٩١٧ کماکان انتشار می‌یافت.

[٦] گراژدانین (Grazhdanin «شهروند») – مجلۀ ارتجاعی که از سال ١٨٧٢ تا سال ١٩١٤ در سنت پترزبورگ انتشار می‌یافت. این روزنامه از سالهای هشتاد قرن نوزدهم از آن سلطنت‌طلبان افراطی بوده و سردبیری آن را پرنس مشچرسکی به عهده داشت و دولت نیز مخارج آن را می‌پرداخت. این روزنامه اگر چه به تعداد کمی منتشر می‌شد لیکن در محافل بوروکراتیک نفوذ قابل توجهی داشت.

[٧] یوهان کرونشتات Johann of Kronstadt (I. I. Sergeyev ی. ی. سرگیف) – کشیش کلیسای کرونشتات که بخاطر تحریکاتش به منظور قتل عام ملیتهای غیر روس شهرت یافت.

- ترجمه جواد راستی‌پور


lenin.public-archive.net #L1041fa.html