Farsi    Arabic    English   
پنجمین کنگرۀ حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه[*]
۳۰ آوریل تا ۱۹ مه (۱۳ مه تا اول ژوئن) ۱۹۰۷

سخنرانی درباره شیوۀ برخورد به احزاب بورژوایی، در کنگره پنجم ح.ک.س.د.ر.
۱۲ (۲۵) مه ۱۹۰۷

و. ای. لنین


مسألۀ چگونگی برخورد ما به احزاب بورژوایی، محور اصلی آن اختلاف نظرهای اصولی است که مدتهاست سوسیال-دمکراسی روسیه را به دو اردوگاه تقسیم کرده است. حتی قبل از اولین موفقیّت‌های عمدۀ انقلاب، یا حتی قبل از انقلاب - البته اگر چنین توصیفی در مورد نیمۀ اول سال ۱۹۰۵ جایز باشد - دو نقطه‌نظر مشخص در مورد این مسأله وجود داشت. بحث بر سرِ ارزیابی انقلاب بورژوایی روسیه بود. دو گرایشِ موجود در سوسیال-دمکراسی بر سر اینکه این انقلاب، انقلابی بورژوایی است توافق داشتند. اما چگونگی درک آنها از این مقوله، و ارزیابی نتایج سیاسی و عملی که از آن منتج میشد، دو گرایش را از یکدیگر جُدا میساخت. یک شاخۀ سوسیال-دمکراسی - منشویکها - این مفهوم را چنین تعبیر میکردند که بورژوازی نیروی محرکۀ انقلاب بورژوایی بوده و پرولتاریا تنها میتواند موضع یک «اپوزیسیون افراطی» را اشغال کند. پرولتاریا نمیتواند وظیفۀ پیشبردِ انقلاب بطور مستقل، و یا رهبری آن را به عهده بگیرد. این اختلاف نظرها، بخصوص در مشاجراتِ پیرامون مسألۀ دولت موقت (و به عبارت دقیقتر، اینکه آیا سوسیال-دمکراتها باید در یک دولت موقت شرکت کنند یا نه) که در سال ۱۹۰۵ درگرفت، به اوج خود رسید. منشویکها مُنکر این بودند که سوسیال-دمکراتها مُجاز اند در یک دولت موقت انقلابی شرکت جویند، عمدتاً به این دلیل که آنها بورژوازی را بعنوان نیروی محرکۀ یا رهبر انقلابی بورژوایی در نظر میگرفتند. قطعنامۀ منشویکهای قزاقستان (۱۹۰۵)، که ایسکرای جدید نیز بر آن صحّه گذاشت، بیان گویای این نقطه‌نظر بود[۱]. این قطعنامه صریحاً اعلام میکرد که شرکت سوسیال-دمکراتها در یک دولت موقت انقلابی ممکن است بورژوازی را بِرَماند، و لاجرم دامنۀ انقلاب را کاهش دهد. این اظهارات نشانۀ قبول صریح این نقطه‌نظر است که در انقلاب بورژوایی پرولتاریا نمیتواند و نباید از بورژوازی فراتر رود.

نظر بلشویکها مخالف این بود. آنها بدون هیچ ابهامی معتقد بودند که انقلاب ما در محتوایِ اجتماعی و اقتصادی خود انقلابی بورژوایی است. این بدان معناست که اهداف انقلابی که اینک در روسیه در جریان است، از چهارچوب جامعۀ بورژوایی فراتر نمیرود. حتی کاملترین پیروزی ممکن انقلاب کنونی - به عبارت دیگر دستیابی به دمکراتیک‌ترین جمهوری‌های ممکن و مصادرۀ تمام املاکِ غیابی[۳] توسط دهقانان - به هیچ وجه بر ارکان نظامی اجتماعیِ بورژوایی تأثیری نمی‌گذرد. مالکیت خصوصیِ وسائل تولید (یا زراعت خصوصی زمین، صرفنظر از اینکه مالک حقوقیِ آن کیست)، و اقتصاد کالایی بر جای خواهند ماند. تضادهای جامعۀ سرمایه‌داری - و مهمترین آنها تضاد کارِ مزدی و سرمایه - نه تنها باقی خواهند ماند، بلکه حادتر و ریشه‌دارتر شده و به شکلی گسترده‌تر و خالص‌تر بسط خواهند یافت.

هیچ مارکسیستی نباید در این مورد مطلقاً هیچگونه تردیدی داشته باشد. اما از این به هیچوجه نمیتوان نتیجه گرفت که بورژوازی نیروی محرکه و یا رهبر انقلاب است. چنین استنتاجی در حکم به ابتذال کشیدن مارکسیسم و نشان‌دهندۀ عجز در درک مبارزۀ طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی خواهد بود. واقعیّت این است که انقلاب ما در زمانی به وقوع می‌پیوندد که پرولتاریا شروع کرده است تا خود را بمثابه طبقه‌ای مشخص و متمایز بازشناسد و در یک تشکیلات مستقلِ طبقاتی متحد گردد. در این شرایط پرولتاریا از تمامی دستاوردهای دمکراسی و از هر گامی که به سوی آزادی برداشته شود به منظور تقویت تشکل طبقاتی خود علیه بورژوازی، سود خواهد جُست. از این رو بورژوازی ناگزیر تلاش خواهد کرد لبه‌های تیز انقلاب را کُند کند، اجازه ندهد انقلاب به اوج خود برسد، به پرولتاریا فرصت ندهد مبارزۀ طبقاتی خویش را بلامانع به پیش رانَد. تخاصمِ [آنتاگونیسم-م.] موجود میان بورژوازی و پرولتاریا، بورژوازی را وادار میسازد تا برخی از ابزارها و نهادهای رژیم کهنه را، برای استفاده از آنها علیه پرولتاریا، حفظ کند.

بنابراین بورژوازی، در بهترین حالت، در دوره عظیم‌ترین غلیانهای انقلابی، هنوز عنصری است که بین انقلاب و ارتجاع نوسان میکند (و نه از روی تصادف، بلکه از روی ضرورت و تحت فشار منافع اقتصادی خود). از این رو بورژوازی نمیتواند رهبر انقلاب ما باشد.

صفت مشخصۀ عمدۀ انقلاب حاضر حاد بودن مسأله ارضی است. این مسأله در روسیه نسبت به هر کشور دیگری با شرایط مشابه، حادتر است. باصطلاح اصلاحات دهقانیِ سال ۱۸۶۱ چنان ناپیگیرانه و غیر دمکراتیک صورت گرفت که ارکان بنیادیِ حاکمیّت زمینداران فئودال دست‌نخورده باقی ماند. به این دلیل مسألۀ ارضی، یعنی مبارزۀ دهقانان علیه ملّاکین بر سر زمین، به یکی از سنگ محک‌های انقلاب حاضر بَدل گشت. این مبارزه برای زمین، ناگزیر توده‌های وسیع دهقانان را به انقلاب دمکراتیک میکشانَد، چرا که فقط دمکراسی است که میتواند، با تفوّق بخشیدن به دهقانان در حکومت، به آنان زمین بدهد. پیروزی دهقانان مستلزم نابودی کامل نظام ملّاکی است.

یک چنین مرزبندی نیروهای اجتماعی، ناگزیر این نتیجه‌گیری را ایجاب میکند که بورژوازی، نه میتواند نیروی محرکۀ انقلاب باشد، و نه رهبر آن. تنها پرولتاریا قادر است انقلاب را به فرجام، یعنی به پیروزی کامل برساند. لیکن این پیروزی تنها در صورتی قابل حصول است که پرولتاریا موفق شود بخش عظیمی از دهقانان را به دنبال خویش بکشاند. پیروزی انقلاب حاضر در روسیه صرفاً در قالب تحققِ دیکتاتوریِ دمکراتیک-انقلابی پرولتاریا و دهقانان میسّر است.

صحت کامل این نحوۀ طرح مسأله را، که به اوایل سال ۱۹۰۵ برمیگردد - منظورم کنگره حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه در بهار سال ۱۹۰۵ است - وقایعی که در تمام مراحل انقلاب روسیه رخ داده، به اثبات رسانده است. نتیجه‌گیری‌های تئوریکِ ما، در عمل در جریان مبارزات انقلابی، به اثبات رسید. در اکتبر سال ۱۹۰۵، در اوج انقلاب، پرولتاریا پیشاپیش حرکت میکرد، بورژوازی متزلزل بود و نوسان میکرد، و دهقانان املاکِ غیابی را ویران میکردند. در تمام ارگانهای جنینیِ قدرتِ انقلابی (شوراهای نمایندگان کارگران، شوراهای نمایندگان دهقانان و سربازان و الخ) نمایندگان کارگران شرکت‌کنندگان اصلی بودند و در پشتِ سرشان پیشروترین اقشارِ بپاخاستۀ دهقانی قرار داشت. در زمان دومای اول، دهقانان بیدرنگ یک گروه دمکراتِ «ترودویک» Trudovik تشکیل دادند که چپ‌تر، به عبارت دیگر انقلابی‌تر، از لیبرالها یعنی کادتها بود. در انتخابات دومای دوم، دهقانان لیبرالها را یکسره شکست دادند. پرولتاریا در حالی که دهقانان کم و بیش قاطعانه به دنبالش در حرکت بودند، علیه اتوکراسی و علیه لیبرالهای متزلزل به پیش میراند.

اکنون باید به پیشنویس قطعنامه‌هایی که در دست داریم بپردازیم. اختلاف نظرهایی که شرح دادم در تضاد موجود بین قطعنامه‌های بلشویکها و منشویکها کاملاً منعکس است. پیشنویس بلشویکها بر پایۀ تعیین محتوای طبقاتیِ انواعِ عمدۀ احزاب بورژوایی استوار است. ما برای کنگرۀ وحدت در استکهلم نیز قطعنامۀ خود را بطریقی مشابهِ این تنظیم کردیم. در آن قطعنامه سه نوع عمده از احزاب بورژوایی مشخص شده بود: اُکتبریست‌ها، لیبرال‌ها، و دهقانان دمکرات (که در آن زمان هنوز مشخص و متمایز نشده بود و لغت «ترودویک» در فرهنگ سیاسی روسیه وجود نداشت). قطعنامۀ امروزی ما همان استخوانبندی قطعنامۀ استکهلم را حفظ کرده و در آن تنها اصلاحاتی به عمل آمده است. سیر وقایع بر نظریه‌های اساسی آن تا به آن حد صحّه گذارده که تنها چند تغییر بسیار کوچک لازم بود تا تجارب حاصله در دومای اول و دوم را نیز آنطور که باید در بر گیرد.

قطعنامۀ پیشنهادی منشویکها در کنگرۀ وحدت نه هیچگونه تحلیلی از انواع احزاب بورژوایی به دست میداد و نه از محتوای طبقاتی آنها. قطعنامه عاجزانه مطرح میکرد که: «احزاب بورژوا-دمکرات در روسیه تازه در حال شکلگیری اند و بنابراین هنوز وقتِ لازم برای آنکه خصلت احزابی با ثبات را بیابند نداشته‌اند»، و اینکه: «در لحظۀ تاریخی کنونی در روسیه احزابی وجود ندارند که بتوانند یک دمکراسی پیگیر و یک خصلت انقلابی را توأماً در خود بپرورانند.» آیا این بیانیۀ عاجزانه‌ای نیست؟ آیا این انحراف از وظایف مارکسیستی نیست؟ بیرون از صفوف پرولتاریا ثبات مطلقِ احزاب یا دمکراسیِ کاملاً «پیگیر» هرگز وجود نخواهد داشت. معذالک این وظیفۀ ماست که ریشه‌های طبقاتی تمام احزابی را که در صحنۀ تاریخ ظاهر میشوند برملا کنیم. و قطعنامۀ ما نشان میدهد که این امری است کاملاً شدنی. سه نوع حزبی که در این قطعنامه مشخص شده‌اند، طی تمام یکسالِ انقلاب، احزابی بوده‌اند بقدر کافی «با ثبات»، همانطور که من با استفاده از مثال دومای اول و دوم هم‌اکنون نشان داده‌ام.

آنچه بی‌ثباتیش به اثبات رسیده است نقطه‌نظر منشویکها است. قطعنامۀ فعلی آنها در مقایسه با پیشنویس سال گذشته‌شان گامی است بسیار بزرگ به عقب. اجازه بدهید این قطعنامه را که در شماره ۱۲ نارودنایا دوما به چاپ رسید (۲۴ مارس ۱۹۰۷) مورد بررسی قرار دهیم. در مقدمه آن اشاره شده است: اولاً به «چندین وظیفۀ مشترک» بین دمکراسی پرولتری و بورژوایی؛ ثانیاً به اینکه پرولتاریا باید «فعالیّت‌هایش را با فعالیّت‌های دیگر طبقات و گروههای اجتماعی تلفیق کند»، ثالثاً، میگوید در کشوری که دهقانان غالب اند و دمکراسی شهری ضعیف است، پرولتاریا «به نیروی جنبش خود، کلِ بورژوا-دمکراسی کشور را به جلو میراند»؛ رابعاً، میگوید که «جنبش دمکراتیک کشور هنوز تجلّی نهایی خود را در گروهبندی کنونی احزاب بورژوایی نیافته است»، میگوید که این منعکس‌کنندۀ «رئالیسم» [واقعبینی-م.] و عدم آمادگی بورژوازی شهری برای مبارزه از یک طرف، و «توهّمات انقلابیگرایانه خرده بورژوایی و اتوپی‌های ارضیِ» دهقانان، از طرف دیگر، است. این بود مقدمۀ قطعنامۀ مزبور. حال نظری بیندازیم به نتایج گرفته شده؛ اولین نتیجه‌ای که گرفته شده این است که پرولتاریا در حالی که سیاست مستقلی را دنبال میکند، می‌بایست علیه اپورتونیسم و توهّمات مشروطه‌طلبانۀ یکی، و توهّمات انقلابیگرایانه و پروژه‌های اقتصادی ارتجاعی دیگری هر دو، مبارزه نماید. دومین نتیجه این است که لازم است «فعالیّت‌هایمان را با فعالیّت‌های احزاب دیگر» تلفیق کنیم.

یک چنین قطعنامه‌ای به هیچیک از سؤالاتی که هر مارکسیستی که در پی تعیین چگونگیِ شیوۀ برخورد حزب کارگران به احزاب بورژوایی باشد، موظف است از خود بکند، جواب نمیدهد. این سؤالات کلّی کدام اند؟ اول از همه اینکه ضروری است ماهیّت طبقاتی احزاب تعیین شوند. پس از آن لازم است مرزبندی‌های اساسی موجود در بین طبقات مختلف در انقلاب کنونی بطور کلّی، را برای خود روشن نماییم، یعنی آنکه روشن نماییم منافع این طبقات در چه رابطه‌ای با ادامه یا بسط انقلاب قرار دارد. و بعد لازم است که از طبقات بطور کلّی به سراغ نقش امروزی احزاب مختلف یا گروههای مختلف احزاب برویم. و بالأخره، لازم است راجع به سیاست حزب کارگران در مورد این مسأله رهنمودهای عملی به دست دهیم.

در قطعنامۀ منشویک‌ها اثری از این نیست. قطعنامۀ آنها چیزی جز فرار از پاسخ گفتن به این سؤالات در بر ندارد، و آنهم فراری که با توسّل جستن به کلّی‌بافی دربارۀ «تلفیق» سیاست پرولتاریا با سیاست بورژوازی صورت میگیرد. حتی یک کلمه دربارۀ اینکه این «تلفیق» چگونه و دقیقاً با کدام احزاب بورژوا-دمکراتیک باید انجام گیرد، گفته نشده است. این قطعنامه‌ای است دربارۀ احزاب اما بدون احزاب. این قطعنامه‌ای است که باید شیوۀ برخورد ما را تعیین کند، اما هیچ قدمی در راه تعیین شیوۀ برخورد ما به احزاب مختلف برنمیدارد. غیر ممکن است بتوان چنین قطعنامه‌ای را رهنمون قرار داد، چرا که دست آدم را برای «تلفیقِ» هر چیزی که بخواهد و به هر طریقی که بخواهد، بی‌اندازه باز میگذارد. چنین قطعنامه‌ای کسی را محدود نمیکند؛ این قطعنامه‌ای است «لیبرالی» به معنای واقعی کلمه. میتوان آن را در هر جهتی تعبیر و تفسیر کرد. اما از مارکسیسم — سرسوزنی در آن نمیتوان یافت. نقطه‌نظرهای اصولی مارکسیسم بالکلّ از یاد رفته است، تا آنجا که میتواند مورد تأیید هر «کادت چپ»ی قرار گیرد. نکات اصلی آن را در نظر بگیرید — «وظایف مشترک» پرولتاریا و بورژوا-دمکراسی؛ آیا این درست همان چیزی نیست که مطبوعات لیبرالی یکصدا بانگ میزنند؟ ... لزوم «تلفیق»؛ درست همان چیزی که کادتها طالب آن اند ... مبارزه علیه اپورتونیسم راست و انقلابیگری چپ؛ اما این شعارِ محبوب کادتهای چپ است که میگویند میخواهند کرسی بین ترودویکها و بورژوا-لیبرالها را اشغال کنند! این موضعِ لیبرالی است که میخواهد در جمعِ بورژوا-دمکراتها در «مرکز» قرار گیرد.

حال ببینیم محتوای اصلی نظراتی که منشویکها مطرح کرده‌اند چیست: پرولتاریا به نیروی جنبش خود «کل بورژوا-دمکراسی کشور را» «به جلو میراند». آیا این درست است؟ مطلقاً خیر. کافی است وقایع مهم انقلابمان را به یاد آوریم. دومای بولیگین را در نظر بگیرید. پرولتاریا درخواستِ تزار، برای تشکیل اولین نهاد نمایندگی خلقی را قاطعانه رد کرد. پرولتاریا از مردم خواست این نهاد را از میان ببرند، مانع تولّدش بشوند. پرولتاریا از تمام طبقات انقلابی خواست تا برای شرایطِ بهترِ تشکیلِ یک نهاد نمایندگی خلقی پیکار کنند. این به هیچ وجه به معنای انکار بهره‌گیری از نهادهای بد، چنانچه علیرغم تمام تلاشهای ما چنین نهادهایی به وجود می‌آمد، نبود. این مبارزه‌ای بود علیه امکانِ تحققِ شرایط بدتری برای تشکیل یک نهاد نمایندگی خلقی. در ارزیابی مسألۀ تحریم، این خطای منطقی و تاریخی غالباً رخ میدهد که مبارزه بر اساس نهادی معیّن با مبارزه علیه تشکیل آن نهاد اشتباه گرفته میشود.

پاسخ بورژوازی لیبرال به درخواست پرولتاریا چه بود؟ بورژوازی لیبرال در پاسخ فریاد خود را علیه تحریم بلند کرد. ما را به دومای بولیگین دعوت نمود. اساتید لیبرال مصرّانه از دانشجویان خواستند که به جای سازماندهی اعتصابات به درس و مشقشان برسند. درخواست پرولتاریا برای مبارزه را، بورژوازی با مبارزه علیه پرولتاریا پاسخ داد. بروز کامل و قطعیِ تخاصم موجود بین این دو طبقه، حتی در یک انقلاب دمکراتیک، به چنین گذشتۀ دوری برمیگردد. بورژوازی میخواست میدان مبارزۀ پرولتاریا را تنگ کند، مانع آن شود که پرولتاریا از محدودۀ تشکیل دومای بولیگین فراتر برود.

پروفسور وینوگرادُف Vinogradov، این مشعل فروزان عِلم لیبرالی، درست در همان زمان نوشت: «خوش‌اقبالی روسیه در این است که انقلاب ما در مسیر ۴۹-۱۸۴۸ پیش رود، و بداقبالی‌اش در اینکه مسیر انقلابِ ۹۳-۱۷۸۹ را در پیش گیرد.» آنچه این «دمکرات» خوش‌اقبالی مینامد راه انقلابی است نافرجام، راه قیامی است به شکست کشیده شده! بنا به گفته این «لیبرال»، اگر قرار باشد انقلاب ما همانقدر بیرحمانه با دشمنانش تسویه حساب کند که انقلاب فرانسه در ۱۷۹۳ کرد، لازم خواهد آمد که برای برقراری مجدد نظم و قانون به گروهبان صفِ پروسی توسل جوییم. منشویکها میگویند که بورژوازی ما «برای مبارزه آمادگی ندارد». حال آنکه در واقع بورژوازی برای مبارزه آمادگی داشت؛ آمادگیِ مبارزه علیه پرولتاریا، آمادگی مبارزه علیه پیروزی‌های «زیاده از حدِّ» انقلاب را داشت.

برگردیم به موضوع. اکتبر تا دسامبر ۱۹۰۵ را در نظر بگیرید. هیچ احتیاجی به اثبات نیست که در این دورۀ اوج انقلاب، بورژوازی نشان داد که «آمادگی مبارزه» علیه پرولتاریا را داراست. این را نشریات منشویکی آنروز تمام و کمال پذیرفتند. بورژوازی، منجمله کادتها، از هر راهی کوشیدند انقلاب را تحقیر کنند، آن را هرج و مرج طلبیِ کور و وحشیانه جلوه دهند. بورژوازی نه تنها نتوانست از ارگانهای قیام که بوسیلۀ مردم برپا شده بود - انواع شوراهای نمایندگان کارگران، شوراهای نمایندگان دهقانان و سربازان، و غیره - حمایت کند، بلکه از این نهادها به وحشت افتاد و علیه آنها جنگید. استرووه Struve را به یاد بیاورید، کسی که این نهادها را نمایش شرم‌آور نامید. در این نهادها، بورژوازی انقلابی را میدید که زیاده از حد پیش رفته بود. بورژوازی لیبرال میخواست مسیر انرژی مبارزۀ انقلابیِ خلقی را منحرف نموده، آن را به مجرای تنگ یک مشروطۀ تحت کنترل پلیس بکشاند.

احتیاجی نیست به تفصیل به روشی که لیبرالها در دومای اول و دوم پیش گرفتند بپردازیم. حتی منشویک‌ها این را پذیرفتند که در دومای اول کادتها سدّ راه سیاست انقلابیِ سوسیال-دمکراتها و تا حدودی ترودویک‌ها، شدند. پذیرفتند که کادتها مانع فعالیّت آنها شدند. و در دومای دوم کادتها بی‌پرده به باندِسیاهی‌ها پیوستند، دولت را یکپارچه حمایت کردند.

در زمان حاضر، گفتن اینکه پرولتاریا «به نیروی جنبش خود کل بورژوا-دمکراسی کشور را به جلو خواهد راند» معنایش مضحکۀ حقایق است. در حال حاضر سکوت در مورد ماهیّت ضدانقلابی بورژوازیِ ما معنایش رها کردن تمام و کمال دیدگاه مارکسیستی، معنایش به دستِ فراموشی سپردنِ کاملِ موضع مبارزۀ طبقاتی است.

منشویکها در یک قطعنامه‌شان از «رئالیسم» طبقات بورژوای شهری صحبت میکنند. واژۀ عجیبی که علیرغم میل منشویکها، مُچشان را باز میکند. ما به اینکه دمکراتهای دستِ‌راستی معنای خاصی به لغت رئالیسم نسبت بدهند عادت داریم. بعنوان نمونه ساورِمنایا ژیزنِ Sovremennaya Zhizn پلخانف، «رئالیسم» سوسیال-دمکراتهای راست را در مقابل «رُمانتیسیسم انقلابیِ» سوسیال-دمکراتهای چپ قرار میداد. به این ترتیب صحبت از «رئالیسم» در قطعنامۀ منشویکها چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اینطور به نظر میرسد که قطعنامه، بورژوازی را بخاطر میانه‌روی و آداب‌دانی‌اش ستایش میکند!

این بحث‌های منشویک‌ها دربارۀ «رئالیسم» بورژوازی، دربارۀ «عدم آمادگی»اش برای مبارزه - وقتی در کنار پلاتفرم تاکتیکی‌شان که آشکارا اعلام میدارد سوسیال-دمکراتها با لیبرالها «دشمنی یکجانبه» میورزند، گذاشته شود - از یک چیز و فقط یک چیز حکایت میکند. در حقیقت این بحثها معنایی جز این ندارد که سیاست مستقل حزب کارگران جای خود را به سیاستی متکی به بورژوازی لیبرال بدهد. و این، محتوای تشکیل‌دهندۀ منشویسم، چیزی نیست که ما اختراع یا صرفاً از بحثهای تئوریک منشویکها استنتاج کرده باشیم - این خود را در هر قدم عمدۀ عملکردِ خطِ‌مشیِ سیاسی‌شان در تمام طول سال گذشته بروز داد. «کابینۀ مسئول»، تشکیل بلوک با کادتها، رأی دادن به گُلووین، و غیره را در نظر بیاورید. اینهاست آنچه در واقع سیاست اتکاء به لیبرال‌ها را تشکیل داده است.

خوب، منشویکها درباره دمکراسی دهقانی چه میگویند؟ قطعنامه «رئالیسم» بورژوازی و «اتوپی‌های ارضی» دهقانان را به یک چوب میراند، یکی را همسنگ دیگری قرار میدهد، بطوری که گویی این دو از اهمیّتی یکسان برخوردار اند و یا به هر رو دو چیز کاملاً مشابه اند. منشویک‌ها میگوید ما باید علیه اپورتونیسم بورژوازی و اتوپیسم «انقلابیگری خرده بورژوایی» یکسان مبارزه کنیم. این مثالِ نمونه‌وارِ طرز استدلال منشویکی است و بجاست که در آن تأمل نماییم، چرا که از بیخ و بن نادرست است. این حرف نتایج غلطِ چندی در زمینۀ سیاست عملی به دنبال دارد. در بطن این انتقاد از اتوپی‌های دهقانی، عدم درکی از وظایف پرولتاریا - به جلو سوق دادن دهقانان به طرف پیروزی کامل در انقلاب دمکراتیک - نهفته است.

بیایید به آنچه در پشت اتوپی‌های ارضی دهقانان در انقلاب حاضر پنهان است، خوب دقیق شویم. اتوپی اصلی آنان کدام است؟ بدون شک ایدۀ برابری‌طلبی؛ اعتقاد راسخ به اینکه امحای ملک خصوصی در شکل زمین و تقسیم مساویِ زمین (یا تصدیِ زمین)، قادر است ریشه‌های احتیاج، فقر، بیکاری و استثمار را نابود کند.

هیچکس این حقیقت را که، از نقطه‌نظر سوسیالیسم، این یک اتوپی، یک اتوپی خرده بورژوایی است مورد سؤال قرار نمیدهد. از نقطه‌نظر سوسیالیسم، این یک تعصب ارتجاعی است، چرا که سوسیالیسمِ پرولتری ایده‌آلش را نه در تساوی مالکین خرده‌پا، بلکه در تولید بزرگِ سوسیالیزه میبیند. اما فراموش نکنید که آنچه اکنون مورد ارزیابی ما است اهمیّت ایده‌آلهای دهقانان، نه در جنبش سوسیالیستی، بلکه انقلاب بورژوا-دمکراتیک حاضر است. آیا میتوان گفت که در انقلاب حاضر گرفتن زمین از ملّاکین و تحویل آن به دهقانان، یا تقسیم آن بین دهقانان، اتوپیک و ارتجاعی است؟! خیر! نه تنها ارتجاعی نیست، بلکه برعکس به قاطعانه‌ترین و منسجم‌ترین شکل، اشتیاق دهقانان را به از بیخ و بُن برانداختن کل نظام کهنه و تمامی آثار و بقایای سرواژ، منعکس میکند. این ایده که تحت تولیدِ کالایی «برابری» میتواند وجود داشته باشد و حتی پایه و اساسی برای یک نیمچه سوسیالیسم بشود، یک ایدۀ اتوپیک است. اشتیاق دهقانان به گرفتن فوری زمین از ملّاکین و تقسیم آن بر مبنایی تساوی‌طلبانه، اتوپیک نیست، بلکه به معنای واقعی، اخص و علمیِ کلمه انقلابی است. چنین مصادره و چنین تقسیمی، سریعترین، گسترده‌ترین، و آزادترین انکشاف سرمایه‌داری را پی‌ریزی خواهد کرد.

به بیان عینی، یعنی نه از نقطه‌نظر امیال و آرزوهای ما، بلکه از نقطه‌نظر توسعۀ اقتصادی روسیه در حال حاضر، مسأله اساسی انقلاب ما این است که آیا انقلاب، توسعۀ سرمایه‌داری روسیه را از طریق پیروزی کامل دهقانان بر ملّاکین تأمین خواهد نمود، یا از طریق پیروزی کامل ملّاکین بر دهقانان. یک انقلاب بورژوا-دمکراتیک در اقتصاد روسیه گریز ناپذیر است. هیچ قدرتی در روی زمین نمیتواند سدِّ راه آن بشود. لکن این انقلاب به یکی از این دو طریق ممکن است: به طریق پروسی، اگر بتوان اینطور گفت، و یا به طریق آمریکایی. این بدان معنا است که: ممکن است ملّاکین پیروز شوند، ممکن است با فریب دهقانان آنان را وادار به قبول وجه غرامتی ناچیز و یا امتیازات کوچک دیگری بنمایند، ممکن است با مشتی دهقان ثروتمند متحد شده توده‌ها را به فقر بکشانند و مزارع خود را به مزارع کاپیتالیستی از نوع یونکری تبدیل کنند. چنین انقلابی بورژوا-دمکراتیک خواهد بود، اما کمترین نفع را - کمترین نفع از زاویۀ شتاب توسعۀ سرمایه‌داری - به حال دهقانان خواهد داشت. یا آنکه، برعکس، پیروزی کامل قیام دهقانی، مصادرۀ تمام املاک غیابی و تقسیم مساویِ آنها، مبشّرِ توسعۀ سرمایه‌داری با حداکثر سرعت، یعنی نافع‌ترین شکلِ انقلاب دمکراتیک برای دهقانان، خواهد شد.

این نه تنها نافع‌ترین شکل به حال دهقانان، بلکه نافع‌ترین شکل به حال پرولتاریا نیز هست. پرولتاریای آگاه میداند که هیچ راهی منتهی به سوسیالیسم نمیشود و نمیتواند بشود، مگر از طریق یک انقلاب بورژوا-دمکراتیک.

از این رو، هر چه این انقلاب ناتمام‌تر و متزلزل‌تر باشد، پرولتاریا وظایف عام دمکراتیک - و نه وظایف سوسیالیستی، نه وظایف طبقاتی پرولتری خالص - را با سنگینی بیشتر و برای مدتی طولانی‌تر بر دوش خواهد داشت. هرچه پیروزی دهقانان کاملتر باشد، پرولتاریا زودتر بعنوان یک طبقۀ متمایز ابراز وجود، و با صراحت بیشتری وظایف و اهداف سوسیالیستی خالص خود را مطرح خواهد کرد.

به این ترتیب می‌بینید که ایده‌های دهقانان در باب برابری، که از دیدگاه سوسیالیسم ارتجاعی و اتوپیک است، از دیدگاه دمکراسی بورژوایی ایده‌هایی است انقلابی. به همین خاطر معادل قرار دادن ماهیّت ارتجاعی لیبرالها در انقلاب کنونی و اتوپیسم ارتجاعی دهقانان در تلقیاتشان از انقلاب سوسیالیستی، یک اشتباه روشن و حیرت‌آور منطقی و تاریخی است. یکی گرفتنِ تلاشهای لیبرالها برای آنکه سر و تهِ انقلاب کنونی را با پرداخت قیمت زمین، سلطنت مشروطه، در سطح برنامۀ ارضی کادتها و الخ، هم بیاورند، و تلاشهای دهقانان که با روحی ارتجاعی از مبارزاتشان برای در هم کوبیدن بلادرنگِ ملّاکین، برای مصادرۀ تمام اراضی و تقسیم آن بین خود، ایده‌آل‌های اتوپیک میسازند - در صدد یکی کردن این دو برآمدن یعنی ترک کاملِ نه تنها موضعِ پرولتری، بلکه همچنین موضع دمکراتیسم پیگیر. نوشتن قطعنامه‌ای پیرامون مبارزه علیه اپورتونیسم لیبرالی و انقلابیگری موژیکی در انقلاب کنونی، یعنی نوشتن قطعنامه‌ای که سوسیال-دمکراتیک نیست. این طرز نوشتنِ یک سوسیال-دمکرات نیست، بلکه طرز نوشتن روشنفکری است که در اردوگاه بورژوا-دمکراسی جای خود را بین لیبرال و موژیک انتخاب میکند.

در اینجا نمیتوانم به تفصیلی که باید به پلاتفرم تاکتیکی معروف منشویکها و شعارِ دهان پُر کنِ مبارزه علیه «دشمنی یکجانبۀ پرولتاریا نسبت به لیبرالیسم»، بپردازم. ماهیّت غیر مارکسیستی و غیر پرولتری چنین شعاری از روز روشنتر است.

در خاتمه می‌پردازم به اعتراضی که مکرراً علیه ما اقامه میکنند. بسیاری اوقات به ما میگویند ترودویک‌هایِ «شما» علیه ما از کادتها پیروی میکنند. این درست است، اما این اعتراضی علیه نقطه‌نظر ما و قطعنامۀ ما نیست، چرا که ما آن را با صراحت و قاطعیت پذیرفته‌ایم.

ترودویک‌ها مسلّماً دمکراتهای پیگیر کامل نیستند. ترودویک‌ها (منجمله «سوسیالیستهای انقلابی») بیشک بین لیبرالها و پرولتاریای انقلابی نوسان میکنند. ما این را گفته‌ایم و باید میگفتیم. این نتیجۀ محتومِ ماهیّت شرایط اقتصادی است که تولیدکنندۀ خرده‌پا در آن به سر میبَرد. او از یک طرف سرکوب میشود و تحت استثمار قرار میگیرد و ناخودآگاه به مبارزه علیه این وضع، به مبارزه برای دمکراسی، به مبارزه بخاطر اندیشه‌هایِ محوِ استثمار کشانده میشود. از طرف دیگر، او یک خرده مالک است. در دهقان، غریزۀ یک مالک - اگر نه مالکِ امروز، مالکِ فردا - همیشه وجود دارد. این، غریزۀ مالک و صاحب است که دهقان را از پرولتر میراند و آرزوی اینکه به جایی برسد، بورژوا شود، آرزوی اینکه خود را در قطعه زمین خویش، یا به قول مارکس که با تلخی و غضب میگفت، بر سرِ کوتِ تپاله‌اش، در مقابل تمام جامعه محصور کند، را در او بیدار میکند.[۲]

نوسان در دهقانان و احزاب دمکراتیک دهقانی اجتناب‌ناپذیر است. حزب سوسیال-دمکرات لحظه‌ای هم نباید از ترس اینکه مبادا چنین نوساناتی منجر به انزوا شود، دست و پای خود را گم کند. هر بار که ترودویک‌ها از خود عدم شهامت نشان میدهند و به دنباله‌روی از لیبرالها می‌افتند، ما باید بدون ترس و با قاطعیّتِ تمام با ترودویک‌ها مقابله و سستی و ناپیگیریِ خرده بورژوایی آنان را افشا و عقیم کنیم.

انقاب ما دوران سختی را میگذراند. ما به اراده، استقامت و شکیباییِ کاملِ حزب متشکلِ پرولتری نیاز داریم تا بتوانیم با احساس عدم اعتماد، دلسردی بیتفاوتی و نفیِ مبارزه، مقابله کنیم. خرده بورژوازی همیشه و ناگزیر، براحتیِ تمام تسلیم اینگونه احساسات میشود، ناپایداری نشان میدهد، به راه انقلابی خیانت میکند، توبه میکند و نُدبه و زاری به راه میاندازد. در تمام این موارد، حزب کارگران خود را از دمکراتهای خرده بورژوای متزلزل مبرّا نگاه خواهد داشت. در تمام این موارد ما باید بتوانیم در انظار عموم، حتی از تریبون دوما، نقاب از چهرۀ دمکراتهای متزلزل برداریم. ما باید در چنین شرایطی در دوما بگوییم: «دهقانان! شما باید بدانید که نمایندگانتان با دنباله‌روی از ملّاکینِ لیبرال به شما خیانت میکنند. نمایندگان شما در دوما آرمان دهقانان را تسلیم لیبرالهای ورّاج و حامیان آنها مینمایند.» بگذارید دهقانان بدانند - ما باید با استفاده از حقایق این را به آنها نشان دهیم - که تنها حزب کارگران مدافعِ واقعاً قابل اعتماد و با ایمانِ منافعِ نه تنها سوسیالیسم، بلکه همچنین دمکراسی است؛ نه تنها مدافع همۀ مردمِ کارکن و استثمارشده، بلکه همچنین مدافع منافع تمام تودهای دهقانی که علیه استثمار فئودالی میجنگند.

اگر ما پیگیرانه و بدون کجروی این سیاست را دنبال کنیم، از انقلابمان کارمایۀ عظیمی برای رشد پرولتاریا بمنزلۀ یک طبقه، کسب خواهیم کرد؛ ما تحت هر شرایطی، صرفنظر از هر حادثۀ غیر مترقّبه‌ای که در انتظارمان باشد، صرفنظر از آنچه از ناکامی‌های انقلاب (در شرایط بسیار نامطلوب که نصیبمان گردد، به این هدف دست خواهیم یافت. یک سیاست قاطع و استوار پرولتری چنان گنجینه‌ای از اندیشه‌ها، چنان درک روشنی از مبارزه و چنان پایداری‌ای در مبارزه به کل طبقۀ کارگر خواهد داد که دیگر احدی در روی زمین قادر به جلب نظر و دور کردنش از سوسیال-دمکراسی نخواهد بود. حتی اگر انقلاب طعم تلخ شکست را تجربه کند، پرولتاریا نخست و مقدّم بر هر چیز خواهد آموخت که پایه‌های اقتصادی-طبقاتیِ هم لیبرالها و هم احزاب دمکراتیک را بشناسد؛ و آنگاه خواهیم آموخت که از خیانتهای بورژوازی منزجر و از سست‌عنصری‌ها و نوسانات خرده بورژوازی در راه رسیدن به مقصود، بیزار باشد.

تنها با چنین اندوخته‌ای از دانش، تنها با اکتساب چنین عاداتی در شیوۀ تفکر، است که پرولتاریا خواهد توانست متحدتر و متهوّرانه‌تر بسوی انقلاب جدید، انقلاب سوسیالیستی، گام بردارد. (کف زدن بلشویکها و «مرکز»)


کلیات آثار (انگلیسی)، جلد ۱۲، صفحات ۴۶۸-۴۵۶


توضیحات

[*] کنگرۀ پنجم حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه از ۳۰ آوریل تا ۱۹ مه (۱۳ مه -۱ ژوئن) سال ۱۹۰۷ در لندن برگزار گردید. ۳۳۶ نماینده با حق رأی و نظر مشورتی در کنگره شرکت داشتند که از این عده ۱۰۵ نفر بلشویک، ۹۷ نفر منشویک، ۵۷ نفر عضوِ بوند، ۴۴ نفر سوسیال-دمکرات لهستانی، ۲۹ نفر سوسیال-دمکرات لیتوانی و ۴ نفر نمایندۀ «مستقل» بودند. بلشویکها از جانب نمایندگان لهستانی و لیتوانی حمایت و از اکثریت قاطعی برخوردار شدند. در کنگره موضوعات زیر به بحث گذاشته شد: (۱) گزارش کمیتۀ مرکزی؛ (۲) گزارش گروه دوما و سازمان آن؛ (۳) شیوۀ برخورد به احزاب بورژوایی؛ (۴) دومای دولتی؛ (۵) کنگره کارگری و سازمانهای غیر حزبی کارگری؛ (۶) اتحادیه‌های کارگری و حزب؛ (۷) عملیات پارتیزانی؛ (۸) بیکاری، بحران اقتصادی و راه ندادن کارگران به کارخانه‌ها؛ (۹) مسائل تشکیلاتی؛ (۱۰) کنگرۀ اشتوتگارت (اول مه، میلیتاریسم)؛ (۱۱) کار در ارتش؛ (۱۲) متفرقه. مهمترین ماده در دستور کار کنگره، گزارش لنین درباره شیوۀ برخورد به احزاب بورژوایی بود. همۀ قطعنامه‌های پیشنهادی بلشویکها درباره مسائل اصولی به تصویب کنگره رسید. کمیتۀ مرکزی که توسط کنگره انتخاب گردید شامل ۵ بلشویک، ۴ منشویک، ۱ سوسیال-دمکرات لیتوانی و ۲ سوسیال-دمکرات لهستانی بود. اعضاء علی‌البدل کمیتۀ مرکزی نیز به این ترتیب انتخاب شدند: ۱۰ بلشویک، ۷ منشویک، ۳ سوسیال-دمکرات لهستانی و ۲ سوسیال-دمکرات لیتوانی. کنگره با پیروزی کامل بلشویسم بر جناح اپورتونیست حزب یعنی منشویک‌ها به پایان رسید. برای جزئیات بیشتر درباره کنگره پنجم ح.ک.س.د.ر. مراجعه کنید به مقالۀ لنین: «شیوۀ برخورد به احزاب بورژوایی» - صفحات ۵۰۹-۴۸۹ جلد ۹ کلیات به زبان انگلیسی.

[۱] لنین قطعنامۀ منشویکها قزاقستان را در کتاب «دو تاکتیک سوسیال-دمکراسی در انقلاب دمکراتیک» بتفصیل مورد بحث قرار داده است.

[۲] کلیات آثار مارکس و انگلس به زبان آلمانی جلد ۵، صفحه ۱۰ - «قطعنامه‌هایی علیه هرمن کریگه، سردبیر 'تریبون مردم'» Marx-Engels, Beschlüsse gegen Hermann Kriege, den Redacteur des "Volkstribun"

[۳] املاکِ غیابی landed estates
Landed property یا landed estate، 'مِلکِ غیابی' به مِلک یا املاکی گفته میشود که برای مالکش درآمد ایجاد میکند بدون آنکه مالک در آن املاک حضور و در کارهای عملی آن املاک دخالت و شراکتی داشته باشد. 'املاک' البته فقط شامل زمین نمیشود و همۀ دارایی‌های درآمدزای به جا مانده را در بر میگیرد. احزاب دهقانی ابداً مخالف ملکِ خصوصی بودنِ اراضی نبودند، شعارشان این بود: «زمین مال کسی است که روی آن کار میکند». حتی رادیکال‌ترین‌شان فقط مصادره املاکی را طلب میکردند که مالکانشان غیاباً بی‌آنکه دخالتی در کار زراعت و بهره‌برداری از زمین داشته باشند، فقط از قِبَل مالکیتشان ثروت کسب میکردند. در اصل ترجمۀ این نوشته در هر سه جا 'املاکِ اربابی' به کار رفته، که در این بازنویسی تصحیح شده است.—آرشیو عمومی لنین

بازنویسی با پاره‌ای تغییرات از روی جزوۀ «سری ترجمۀ آثار لنین ۲» - «شیوۀ برخورد به احزاب بورژوایی» - سهند، هسته هوادار «اتحاد مبارزه در راه آرمان طبقۀ کارگر»، تیر ۱۳۵۸


lenin.public-archive.net #L1640fa.html