پرولتاريا و دهقانان
و. ای. لنین
قيامهاى دهقانى آغاز شده است. گزارش حملات دهقانان به املاک اربابى و مصادره غلّه و احشام آنان از استانهاى مختلف ميرسد. لشگريان تزار که در منچورى بوسيله ژاپنىها تار و مار شدهاند، انتقامشان را از مردم بىدفاع ميگيرند و به قشونکشى عليه دشمنان داخلى، روستائيان فقير، دست ميزنند. جنبش طبقه کارگر شهرى در دهقانان انقلابى متحد جديدى مييابد. چگونگى برخورد پيشاهنگ آگاه پرولتاريا، يعنى سوسيال دمکراتها، به جنبش دهقانى بصورت مسألهاى با اهميت عملىِ مبرم درميآيد که بايد در دستور روز تمام سازمانهاى حزب، در دستور کار سخنرانيهاى تمامى مروجين و تهييجگران حزب قرار گيرد.
سوسيال دمکراتها بکرّات متذکر شدهاند که جنبش دهقانى وظيفه دوگانهاى را در مقابل آنان قرار ميدهد. بىترديد ما بايد از اين جنبش، تا آنجا که جنبشى انقلابى- دمکراتيک است، پشتيبانى کرده آن را به جلو سوق دهيم. در عين حال بايد با قاطعيت و بدون کوچکترين انحرافى موضع طبقاتى و پرولترى خود را حفظ کنيم؛ بايد پرولتارياى روستا را، مانند پرولتارياى شهر و به همراه آن، در يک حزب طبقاتى مستقل متشکل نماييم؛ بايد به پرولتارياى روستا توضيح دهيم که منافعش با منافع بورژوازى دهقانى در تعارض است؛ بايد پرولتارياى روستا را به پيکار براى انقلاب سوسياليستى فراخوانده و برايش روشن سازيم که سرِّ رهايى از فقر و ستم نه در تبديل بخشهايى از دهقانان به خرده بورژوا، بلکه تنها در جايگزينى کل نظام بورژوايى با نظام سوسياليستى نهفته است.
اما وظيفه دوگانه سوسيال دمکراتها غالبا در ايسکراى قديم از شماره ٣ به بعد يعنى حتى پيش از وقوع اولين جنبش دهقانى در ١٩٠٢، مورد تأکيد بود [رجوع کنيد به "حزب طبقه کارگر و دهقانان"]؛ در برنامه حزب ما منعکس گشت؛ همينطور در روزنامه ما نيز مجددا مطرح گرديد (رجوع کنيد به شماره ٣) ["از نارودنيسم تا مارکسيسم"]. اکنون که روشن کردن جوانب عملى اين مسأله از اهميت خاصى برخوردار شده، مفيد است اگر نقطه نظراتى را که کارل کائوتسکى در مقاله "دهقانان و انقلاب در روسيه در "روزنامه نو" (Die Neue Zeit) - نشريه سوسيال دمکراسى آلمان - عنوان نموده است در اين خصوص نقل کنيم. کائوتسکى، بعنوان يک سوسيال دمکرات، قاطع و استوار اين واقعيت را مورد تأييد قرار ميدهد که وظيفهاى که اکنون در برابر انقلاب ما قرار دارد نه وظيفه انجام انقلاب سوسياليستى، بلکه وظيفه برطرف نمودن موانع سياسى موجود بر سر راه توسعه شيوه توليد کنونى، يعنى شيوه توليد سرمايهدارى، ميباشد. وى در ادامه مطالب خود ميگويد: "در زمينه مسأله روابط بين دهقان و مالک، جنبش انقلابى شهرى بايد بيطرف بماند. هيچ دليلى ندارد که بين دهقان و مالک پادرميانى کند، هيچ دليلى ندارد که از اولى در مقابل دومى پشتيبانى نمايد؛ جنبش انقلابى شهرى با دهقانان کاملا همدردى ميکند. اما همچنين وظيفه جنبش انقلابى شهرى هم نيست که دهقانان را عليه ملاکين، که در روسيه امروز ايفاگر نقشى کاملا متفاوت با نقش، مثلا بگوييم، اشرافيت فئودالى فرانسه در ايام نظام کهن هستند، بشوراند. بعلاوه، انقلابيون شهرى حتى اگر بخواهند که چنين کنند، نفوذى که بر روابط موجود مابين ملاکين و دهقانان ميتوانند داشته باشند بسيار ناچيز خواهد بود. اين موضوعى است که ملاکين و دهقانان ميبايست بين خودشان حل کنند". براى دست يافتن به درک درستى از اظهار نظرهاى کائوتسکى، که خارج از متن ممکن است موجب سوء تفاهماتِ نه چندان کوچکى گردد، بايد اين اظهارات وى را نيز که در آخر مقاله آمده است در نظر گرفت: "يک انقلاب پيروزمند در استفاده از املاکِ بزرگِ بدترين دشمنان انقلاب... بمنظور بهبود بخشيدن به وضع کارگران و دهقانان، چندان دچار اشکال نخواهد بود".
خوانندهاى که اظهارات کائوتسکى را به دقت با يکديگر مقابله نمايد براحتى نحوه سوسيال دمکراتيکِ طرح مسأله را، که خطوط عمده آن در بالا ترسيم گرديد، در آنها تشخيص خواهد داد. عدم دقت و ناروشنىهاى چندى را که در نحوه بيان کائوتسکى وجود دارد ميتوان به حساب ماهيت شتابزده اظهار نظرهاى او و آشنايى ناکافى وى با برنامه ارضى سوسيال دمکراسى روسيه گذارد. مطلب بر سر اين است که در تمام گرهگاههاى انقلاب روسيه، برخورد پرولتارياى انقلابى به تخاصم بين دهقانان و ملاکين نميتواند در تمام حالات و شرايط، يکسان بماند. تحت شرايط خاصى، در موقعيتهاى معينى، اين برخورد ميبايست نه تنها برخوردى داير بر همدردى، بلکه متضمن پشتيبانى مستقيم، و نه پشتيبانى صِرف، بلکه عملا "شوراندن" باشد. با قضاوت از روى آنچه از کائوتسکى نقل کرديم، ميتوان گفت که کائوتسکى اين جنبه دوگانه وظيفه ما را به درستى درک نموده است؛ بر خلاف نه تنها "انقلابيون سوسياليست" ما که بکلى غرق در توهمات مبتذل دمکراسى انقلابىاند، بلکه همچنين برخلاف بسيارى از سوسيال دمکراتها که، مانند ريازانف[١] يا 'ايکس'[٢]، در پى راه حل "سادهاى" هستند که در تمام حالات مسأله صدق نمايد. خطاى اساسى اين قبيل سوسيال دمکراتها (و همه 'انقلابيون سوسياليست') در اين است که ديدگاه طبقاتى را رها ميکنند و هم اين که، در جستجوى خود براى يافتن راه حل جهانشمولى براى جميع حالات مختلفه مسأله، ماهيت دوگانه دهقان مرفه و ميانهحال را از ياد ميبرند. آنها عملا، تنها دو طبقه را در نظر ميگيرند - يا ملاکين و "طبقه دهقان و کارگر" را؛ و يا خرده مالکين و پرولترها را. حال آنکه فىالواقع سه طبقه وجود دارد که همگى در اهداف آنى و نهايى خود با يکديگر مغايرت دارند: ملاکين، دهقانان مرفه و بعضا دهقانان ميانهحال، و بالاخره پرولتاريا. در واقع، وظيفه پرولتاريا تحت اين شرايط لزوما حالت دوگانه دارد. تمام دشوارىاى که در تنظيم يک برنامه و سياست ارضى سوسيال دمکراتيک در روسيه وجود دارد در اين است که چنين برنامه و سياستى ميبايست شرايطى را که در آن پرولتاريا بايد بيطرفى را مراعات نمايد و شرايطى را که در آن پشتيبانى و "شوراندن" لازم ميشود، تا آنجا که ممکن است به روشنى و دقت تعيين نمايد.
اين مسأله تنها يک راه حل ميتواند داشته باشد: به همراه بورژوازى دهقانى عليه تمام شيوههاى سرواژ و عليه ملاکين صاحب سِرف؛ به همراه پرولتارياى شهر عليه بورژوازى دهقانى و هر بورژوازى ديگرى - چنين است "خط" پرولتارياى روستا و ايدئولوگهاى آن، سوسيال دمکراتها. به عبارت ديگر، پشتيبانى از دهقانان و بجلو سوق دادن آنان حتى تا حد مصادره هر نوع "مالکيت" اِقطاع، صرفنظر از درجه "تقدس" آن[٣]، تا آنجا که اين دهقانان به شيوهاى انقلابى- دمکراتيک عمل ميکنند؛ نگاهداشتن جانب احتياط در مورد دهقانان، جدا از آنان سازماندهى کردن، آماده نبرد با آنان بودن، تا آنجا که اين دهقانان به شيوهاى ارتجاعى يا ضد پرولترى عمل ميکنند. يا، باز به بيان ديگر: کمک به دهقان وقتى که مبارزهاش عليه ملاک به توسعه و تحکيم نيروهاى دمکراتيک کمک ميکند؛ بيطرفى نسبت به دهقان وقتى که مبارزهاش عليه ملّاک صرفا موضوع تسويه حساب بين دو بخش از طبقه زميندار است، موضوعى که پرولتاريا و دمکراتها نسبت به آن بيتفاوتند.
چنين پاسخى به مسأله، کسانى را که بدون داشتن نظرات فکر شده تئوريک با مسأله دهقانى برخورد ميکنند، کسانى را که همه فکر و ذکرشان در پى شعارهاى همهگير "انقلابى" و با اثر حساب شده است، کسانى را که خطر بزرگ و جدى ماجراجويى انقلابى را، بخصوص در زمينه مسأله دهقانى، درک نميکنند، البته راضى نخواهد کرد. در قبال اين قبيل افراد - که اکنون تعداد قابل ملاحظهاى از آنها در ميان ما هستند، مثل انقلابيون سوسياليست، و انتظار ميرود که با گسترش انقلاب و جنبش دهقانى بر تعدادشان افزوده شود - سوسيال دمکراتها بايد قاطعانه بر موضع مبارزه طبقاتى، در برابر هر گونه مبهمگويى انقلابى، پافشارى نمايند، آنان بايد عبارت پردازيهاى انقلابى را با برآورد هوشيارانه عوامل ناهمگون موجود در ميان دهقانان بى اثر سازند. چنانچه بخواهيم مسأله را به شکلى عملى و مشخص بيان کنيم، شرح زير بيش از همه مقرون به حقيقت است: تمام مخالفين سوسيال دمکراتها بر سر مسأله ارضى، از در نظر گرفتن اين واقعيت باز ميمانند که در روسيه اروپايى به معناى اخص، قشر کاملى (يک و نيم تا دو ميليون خانوار از کل تقريبا ده ميليون خانوار) از دهقانان مرفه وجود دارد. اين قشر نيمى از کل ابزار توليد و کل املاک متعلق به دهقانان را در کنترل خويش دارد و موجوديت آن در گرو بکار گرفتن کارگر فصلى و کارگر روزمزد است. اين قشر مسلما به سرواژ، به ملاکين و به بوروکراسى دشمنى ميورزد و قابليت آن را دارد که دمکرات بشود؛ با اينهمه، آنچه مسلمتر است دشمنى اوست با پرولتارياى روستا. در يک برنامه يا سياست ارضى، هرگونه تلاشى بمنظور تخفيف يا پردهپوشى اين تخاصم طبقاتى، بمعناى رها کردن آگاهانه يا ناآگاهانه موضع سوسياليستى خواهد بود.
مابين پرولتارياى روستا و بورژوازى دهقانى، قشر دهقانان ميانهحال قرار دارد، قشرى که موقعيتش داراى خصايصى است که در هر دو قطب مخالف يافت ميشود. خصايص مشترک در موقعيت تمام اين اقشار، يعنى خصايص مشترک در موقعيت دهقانان بطور کلى، بى شک به اين جهت گرايش دارد که از جنبش دهقانى يک جنبش دمکراتيک بسازد، حال هر قدر هم که تعداد شواهد مبنى بر آگاهى غير طبقاتى يا احساسات ارتجاعى در مورد خاص، زياد باشد، وظيفه ماست که هرگز از موضع طبقاتى دور نشويم و عميقترين وحدت ممکن را بين پرولتارياى شهر و روستا سازمان دهيم. وظيفه ماست که محتواى واقعى دمکراتيک و انقلابى را که در تلاش عمومى، هر چند گنگ و مبهم، براى "زمين و آزادى" نهفته است، براى خود و براى مردم روشن سازيم. بنابراين، وظيفه ماست که پرتوانترين محرکها و جدىترين پشتيبانىها را در خدمت اين تلاش قرار داده و بطور همزمان عناصر مبارزه سوسياليستى در روستا را نيز آماده سازيم.
براى آنکه چگونگى برخورد عملى حزب سوسيال دمکرات و طبقه کارگر به جنبش دهقانى بروشنى تعيين گردد، کنگره سوم حزب ما بايد قطعنامهاى داير بر پشتيبانى از اين جنبش به تصويب برساند. آنچه در زير ميآيد پيشنويس چنين قطعنامهاى است که نظرات فوق را، که بکرات در نوشتجات سوسيال دمکراتيک بسط داده شده، فرموله مينمايد؛ اين پيشنويس اکنون بايد در وسيعترين شکل ممکن از فعالين حزب به بحث گذارده شود:
«حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه، بعنوان حزب پرولتارياى آگاه، براى رهايى کامل همه زحمتکشان از قيد هر گونه استثمار تلاش ميکند و از هر جنبش انقلابى عليه نظام اجتماعى و سياسى کنونى پشتيبانى مينمايد. بنابراين حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه منجمله از جنبش دهقانى کنونى پشتيبانى و از تمام شيوههاى انقلابى که قادر باشد وضع دهقانان را بهبود بخشد طرفدارى مينمايد، و براى رسيدن به اين هدف تا حد مصادره املاک اربابى پيش خواهد رفت. در عين حال، ح.ک.س.د.ر. بعنوان حزب طبقاتى پرولتاريا، مستقميا و بى هيچ کجروى در جهت تشکل طبقاتى و مستقل پرولترهاى روستا فعاليت نموده و همواره اين تعهد خود را بياد خواهد داشت که بايد تعارض منافع اين طبقه با منافع بورژوازى دهقانى را براىشان روشن سازد و آنان را به اين درک برساند که تنها مبارزه مشترک پرولتارياى شهر و روستا عليه کليت جامعه بورژوا ميتواند به انقلاب سوسياليستى، تنها انقلابى که قادر به رهانيدن واقعى تودههاى فقير روستا از قيد فقر و استثمار است، بيانجامد.»
«بعنوان شعارى عملى براى کار تهييج در ميان دهقانان و بعنوان وسيلهاى براى رسوخ حد اعلاى آگاهى سياسى به درون اين جنبش، ح.ک.س.د.ر. تشکيل فورى کميتههاى انقلابى دهقانى براى پشتيبانى همه جانبه از تمامى اصلاحات دمکراتيک و اجراى کامل آنها را پيشنهاد مينمايد. در اين کميتهها نيز ح.ک.س.د.ر. براى تشکل مستقل پرولتارياى روستا بمنظور پشتيبانى از کل دهقانان در اقدامات انقلابى دمکراتيکشان از يک طرف، و بمنظور پاسدارى از منافع واقعى پرولتارياى روستا در مبارزهاش عليه بورژوازى دهقانى از طرف ديگر، خواهد کوشيد.»
"وپريود" (Vperyod)، شماره ١١، ٢٣ مارس ١٩٠٥
زيرنويسها
[١]
Ryazanov, David B. (1870-1934) مورخ، فيلسوف و اديتور، بلشويک از سال ١٩١٧. او در تأسيس انستيتوى مارکس و انگلس دخيل بود و بعدها از فعاليت سياسى کناره گرفت. استالين به او دستور داد که در رسيدگى به کار متهمين محاکمات ١٩٣١ در مورد يک "مرکز منشويکى" که به توطئه براى احياى کاپيتاليسم در اتحاد شوروى متهم شده بودند، دخيل شود. بعدا از سمت مديريت انستيتوى مارکس و انگلس کنار گذاشته و تبعيد شد. (به نقل از دائرةالمعارف مارکسيسم)
[٢]
X (ايکس) اسم مستعار پيوتر پاولوويچ ماسلُف (١٩٤٦-١٨٦٧) بود. Pyotr Pavlovich Maslov منشويک بود و مقالاتى در مورد مسأله ارضى نوشت. در خلال جنگ جهانى موضعى سوسيال- شووينيستى گرفت. پس از انقلاب اکتبر از سياست کناره گيرى کرد و بکار معلمى و تحقيق در رشته علوم مشغول شد.
[٣]
Seigniorial property - يکى از اشکال مالکيت بزرگ ارضى در نظام فئودالى اروپا. در اين نظام، شاه (سينيور اعظم) زمينهايى را که بنفيس Benefic (اقطاع) ناميده ميشد به عنوان پاداش خدمات جنگى به سرداران خود واگذار ميکرد. سپاهيانى را که به اين ترتيب صاحب زمين ميشدند، واسال Vassal ميناميدند. واسالها نيز اقطاعات را بين افراد خود تقسيم ميکردند و به اين ترتيب داراى واسالهايى ميشدند که خود نسبت به آنها سمت سينيور (ارباب) داشتند. "مالکيت" اقطاعات تنها از نيمه دوم قرن نهم ميلادى به بعد موروثى شد. در ساختمان دستگاه حاکمه فئودالى کليسا که خود مالک املاک وسيعى بود وظيفه آموزش "تقدس" مقام سلطنت و مالکيتهاى اربابى را برعهده داشت - "تاريخ قرون وسطى"، ترجمه باقر مؤمنى و صادق انصارى. (زيرنويس مترجم فارسى)
مقاله دوم از "هفت مقاله درباره مسأله ارضى و جنبش دهقانى"، لنين - انتشارات "اتحاد مبارزان کمونيست" (سهند)، آذر ١٣٥٨
lenin.public-archive.net #L1411fa.html
|