از ناروُدنيسم٭ تا مارکسيسم
(مقاله اول) لنين
يکى از روزنامههاى علنى اخيرا اظهار عقيده کرده بود که اکنون موقع پرداختن به "تضاد" (antagonism) منافع طبقات مختلفى که در مقابل استبداد قرار گرفتهاند نيست. اين عقيده تازهاى نيست. ما پيش از اين هم در ستونهاى آسواباژدنيه (Osvobozhdeniye) و روُلوتسيونايا روسيا (Revolutsionnaya Rossiya)، البته هر بار همراه با نوعى ملاحظه و غمض کلام، با اين عقيده برخورد کردهايم. اين طبيعى است که چنين نقطه نظرى در ميان نمايندگان بورژوا- دمکراسى رواج و شيوع داشته باشد، [اما] تا آنجا که به سوسيال دمکراتها مربوط ميشود، آنان در مورد اين مسأله اتفاق نظر کامل دارند: مبارزه مشترک پرولتاريا و بورژوازى عليه استبداد نبايد و نميتواند پرولتاريا را وادار سازد تضاد منافع خود و طبقات صاحب دارايى را فراموش کند. براى دستيابى به تصورى روشن از اين تضاد لازم است تصور روشنى از اختلافات عميق موجود ميان نقطه نظرات جريانهاى [سياسى] مختلف داشت. اين البته بدان معنا نيست که ما بايد توافقهاى موقت با طرفداران ساير جريانان، هم با "انقلابيون سوسياليست" [اس.آرها] و هم با ليبرالها، را رد کنيم؛ کما اينکه کنگره دوم حزب ما نيز آن را براى سوسيال دمکراتها مجاز دانسته است.
سوسيال دمکراتها "انقلابيون سوسياليست" را نمايندگان چپترين جناح بورژوا-دمکراسى ما ميدانند. "انقلابيون سوسياليست" وجود چنين نظرى درباره خود را خوش نداشته و آن را تلاش مذبوحانهاى ميدانند که براى خوار و خفيف کردن يک مخالف و زير سؤال کشيدن صميميت و ايمان درست او. واقعيت آن است که اين نظر کوچکترين ربطى به شک و سوء ظن ندارد؛ اين صرفا تعريفى مارکسيستى است از منشاء طبقاتى و جوهر طبقاتى نقطه نظرات "انقلابيون سوسياليست". هر چه "انقلابيون سوسياليست" نقطه نظراتشان را با وضوح و قطعيت بيشترى بيان ميکنند، بر خصلتنمايى مارکسيسم از آنان بيشتر صحه ميگذارند. در اين زمينه پيشنويس برنامه "حزب انقلابيون سوسياليست" را که در شماره ٤٦ روُلوتسيونايا روسيا بچاپ رسيده، بسيار جالب توجه است.
اين پيشنويس گامى است به جلو. نه تنها در رابطه با وضوح نحوه طرح و ارائه اصول، بلکه اين پيشرفتى است در محتواى خود آن اصول و از اين نظر بايد مورد توجه قرار گيرد. اين پيشرفتى است از ناروُدنيسم به مارکسيسم، از دمکراسى به سوسياليسم. انتقاد ما "انقلابيون سوسياليست" آشکارا ثمره خود را بخشيده است؛ آنان را مجبور ساخته است بر نيّات خير سوسياليستىشان و بر نقطه نظرات مشترکشان با مارکسيسم، علىالخصوص تأکيد ورزند. اما خيره کنندهتر و برجستهتر از آن، از سوى ديگر، مشخصههاى نقطه نظرات قديمى، ناروُدنيکى و دمکراتيک مبهم آنان است. در همين جا به آنها که آمادهاند ما را به ضد و نقيض گويى متهم کنند يادآورى ميکنيم که نمونههاى مختلف سوسياليسم، نه تنها از نوع خرده بورژوايى بلکه از نوع بورژوايى آن نيز، مدتها پيش در مانيسفت کمونيست مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. نيّت خير سوسياليست بودن نافى [داشتن] جوهرى بورژوا-دمکراتيک نيست.
مطالعه پيشنويس برنامه "انقلابيون سوسياليست" سه مشخصه اصلى جهانبينى آنان را آشکار ميکند. اول، اصلاحات تئوريک در مارکسيسم. دوم، وجود بقاياى ناروُدنيسم در نقطه نظرات آنان درباره دهقانان زحمتکش و مسأله ارضى. سوم، وجود همان بقاياى ناروُدنيکى در نقطه نظرات آنان درباره انقلاب قريبالوقوع روسيه بعنوان انقلابى داراى خصلتى غير بورژوايى.
گفتيم اصلاحات emendations در مارکسيسم. دقيقا. تمامى گرايش فکرى، تمامى چهارچوب برنامه، خبر از پيروزى مارکسيسم بر ناروُدنيسم ميدهد. اين دومى همچنان به حيات خود ادامه ميدهد (و بکمک تزريق آخرين مدلهاى رويزيونيسم هم ادامه ميدهد). اما تنها بصورت "تصحيحات" جزئى در مارکسيسم. آن اصلاح تئوريک عام اصلى، يعنى نظريه رابطه مطلوب و نا مطلوب مابين جنبههاى مثبت و منفى کاپيتاليسم را در نظر بگيريم. اصلاحى که در اينجا بعمل آمده، تا آنجا که دچار سرگيجه و آشفتگى نيست، ذهنگرايى (سوبژکتيويسم) قديم روسى را در مارکسيسم داخل ميکند. برسميت شناختن عملکرد تاريخا "خلاق" کاپيتاليسم، که کار را اجتماعى کرده و يک "نيروى اجتماعى" قادر به متحول ساختن جامعه، يعنى نيروى پرولتاريا را بوجود ميآورد، خود نشانگر گسست از ناروُدنيسم و گذار به مارکسيسم است. تئورى سوسياليسم بر اساس توسعه و تکامل عينى نيروهاى اقتصادى [توسعه و تکامل عينى] تقسيم طبقاتى بنا گرديده است. اصلاحى که بعمل آمده: "در برخى از رشتههاى صنعت، بخصوص در کشاورزى، و در تمامى کشورها"، رابطه بين جنبههاى مثبت و منفى سرمايهدارى "نا مطلوبتر و نا مطلوبتر ميگردد (کار بکجا کشيده!)". اين تکرار گفتههاى هرتس Hertz و ديويد David، تکرار حرفهاى نيک-اون[١] - حرفهاى و.و.[٭٭] و تئوريش در مورد "مقدرات خاص سرمايهدارى در روسيه". عقب ماندگى روسيه بطور اعم و عقب ماندگى کشاورزى روسيه بطور اخص، ديگر نه بعنوان عقب ماندگى سرمايهدارى بلکه بعنوان خصيصهاى درخود - و توجيهگر تئوريهاى عقبمانده - تلقى ميشود. در کنار درک ماترياليستى تاريخ، آن ديدگاه کهنه و فرسوده را تحويلمان ميدهند که بر طبق آن روشنفکران قادرند راههايى کم و بيش مطلوب براى کشور برگزينند و قاضى ماوراء طبقاتى سرمايهدارى، و نه سخنگوى طبقهاى که از در هم شکستن و تخريب اَشکال کهن زندگى بوسيله سرمايهدارى زاده ميشود، گردند. اين واقعيت که استثمار سرمايهدارى در روسيه بخاطر بقاء مناسبات ماقبل سرمايهدارى اَشکال بس تنفر انگيزى بخود ميگيرد، به شيوه خاص ناروُدنيکى ناديده گرفته ميشود.
مفاهيم و تصورات [پيشنويس برنامه انقلابيون سوسياليست] از دهقانان، تئورى ناروُدنيکى را با وضوح باز هم بيشترى برملا ميسازد. در سراسر پيشنويس اين لغات و عبارات بى هيچ تفاوت و تمايزى بکار رفتهاند: رنجبران، استثمار شوندگان، طبقه کارگر، تودههاى زحمتکش، طبقه استثمار شدگان، طبقات استثمار شده. چنانچه نويسندگان بر واژه آخر ("طبقات")، که با بى مبالاتى از چشمان پنهان مانده است مکث کرده و درباره آن انديشيده بودند. تشخيص ميدادند که در نظام سرمايهدارى هم خرده بورژواها کار ميکنند و استثمار ميشوند و هم پرولترها. آنچه درباره ناروُدنيکهاى علنى گفته شده درباره انقلابيون سوسياليست ما نيز صادق است: افتخار کشف نوع بيسابقهاى از سرمايهدارى بدون خرده بورژوازى، از آن ايشان است. آنان از دهقانان زحمتکش سخن ميگويند. اما چشمان خود را بر واقعيتى که به اثبات رسيده، دربارهاش مطالعه و موشکافى و تعمق گرديده و شرح و توضيح داده شده، يعنى بر اين واقعيت که در ميان دهقانان زحمتکش تا اکنون بورژوازى دهقانى قطعا مسلط شده، و بر اين واقعيت که دهقانان مرفه، گرچه نام دهقانان زحمتکش شامل حالشان ميگردد، نميتوانند بدون استخدام کارگر فصلى و موقت از عهده امورشان برآيند و هم اينک بيش از نيمى از نيروهاى مولّده دهقانان را در کنترل خويش دارند، ميبندند.
از اين نقطه نظر، آنچه واقعا غريب مينمايد هدفى است که حزب انقلابيون سوسياليست در برنامه حداقل اين حزب براى خود قائل گرديده: "استفاده از افکار، سنن و شيوههاى زندگى دهقانان روسيه، به مثابه رنجبران بطور کلى و اعضاء کمون ده، در خدمت سوسياليسم و مبارزه عليه اصول مالکيت بورژوايى؛ علىالخصوص استفاده از اين درک آنان که زمين را مايملک مشترک همه رنجبران به حساب ميآورند". در نگاه اول بنظر ميرسد که اين هدف چيزى جز تکرار بى ضرر و صرفا آکادميک اتوپىهاى کمون ده، که تئورى و زندگى هر دو مدتهاست آن را رد کردهاند، نباشد. اما در واقع در اينجا با يک مسأله حاد سياسى روبروييم، مسألهاى که انقلاب روسيه نويد حل کردنش در آينده بسيار نزديک را ميدهد: چه کسى، چه کسى را مورد استفاده قرار خواهد داد؟ آيا روشنفکران انقلابى، که خود را سوسياليست ميپندارند، تصورات رنجبران را از دهقانان به نفع مبارزه عليه اصول مالکيت بورژوايى مورد بهرهبردارى قرار خواهد داد؟ و يا آنکه مالکيت بورژوايى در همان حال رنجبران دهقانى، عبارت پردازى سوسياليستى روشنفکران انقلابى-دمکراتيک را به نفع مبارزه عليه سوسياليسم مورد بهرهبردارى قرار خواهند داد؟
نظر ما بر آنست که دورنماى دوم (عليرغم اراده و آگاهى مخالفين ما) به تحقق خواهد پيوست. ما به تحقق آن ايمان داريم زيرا اين دورنما تا کنون نود درصد متحقق شده است. "مالکيت بورژوايى" (و در همان حال رنجبران) دهقانانى تاکنون از عبارات سوسياليستى روشنفکران ناروُدنيک و دمکرات، که به توهّم پرورى درباره حفظ "سنن و شيوههاى زندگى رنجبران" از طريق آرتلهايش، تعاونىهايش، کشت علوفهاش، گاوآهنهايش، انبارهاى زمستوايىاش و بانکهايش، دست ميزنند، استفاده شايانى نموده است. اما اينها همه چيزهايى است که در واقع توسعه سرمايهدارى در بطن کمون ده را تشديد نموده است. تاريخ اقتصاد روسيه بدينسان چيزى را که تاريخ سياسى روسيه فردا اثبات خواهد کرد، امروز اثبات نموده است. پرولتارياى آگاه وظيفه دارد، بدون آنکه از حمايت آرمانهاى مترقى و انقلابى دهقانان زحمتکش بورژوا دريغ ورزد. براى پرولتارياى روستا تشريح کند که مبارزه عليه اين بورژوازى در آينده اجتناب ناپذير خواهد بود: وظيفه دارد اهداف واقعى سوسياليسم، اهداف واقعى سوسياليسم و به هوسهاى بورژوا- دمکراتيکِ برابرى در حقوق ارضى، را براى وى تشريح کند. با بورژوازى دهقانى عليه بقاياى سرواژ، عليه استبداد، کشيشان و ملاکين با پرولتارياى شهرى عليه بورژوازى بطور اعم و عليه بورژوازى دهقانى بطور اخص - اين است تنها شعار صحيح براى سوسيال دمکراسى روسيه در لحظه کنونى. اين است برنامهاى که کنگره دوم ما اتخاذ نمود. با بورژوازى دهقانى براى دمکراسى، با پرولتارياى شهرى براى سوسياليسم - براى روستايى فقير اين شعار جذبه و کششى بمراتب قويتر از شعارهاى پُر آب و رنگ اما توخالى انقلابيون سوسياليست خوشهچين ناروُدنيسم، خواهد داشت.
اکنون ميرسيم به سومين نکته اصلى پيش نويس که در بالا گفته شد. مصنّفين پيش نويس اکنون ديگر از اين نقطه ناروُدنيکهاى پيگير که مخالف آزادى سياسى بودند - به اين دليل که تنها نتيجهاش ميتواند بدست بورژوازى افتادن قدرت باشد - دست کشيدهاند. اما دُم خروس بقاياى ناروُدنيسم، در آن قسمت از پيشنويس که به بر شمارى خصائص استمداد و برخورد طبقات مختلف نسبت به آن ميپردازد، بوضوح بسيار بيرون ميزند. در اينجا نيز، مانند هميشه، ميبنيم که درست همان دست يازيدنهاى اول روشنفکران انقلابى خرده بورژوا براى روشن ساختن درکش از واقعيت ناگزير به افشاى کامل نقطه نظرات متناقض و کهنه شدهاش ميانجامد. ما بنابراين در برابر متذکر ميشويم که هر بحث و جدلى با انقلابيون سوسياليست را هميشه بايد به همين سؤال، يعنى درک آنان از واقعيت، کشيد، چرا که خود اين مسأله به تنهايى علل اختلافات و جدايىهاى عميق ريشهدار سياسى ما را بروشنى آشکار ميکند.
در پيشنويس ميخوانيم: "طبقه کارخانهداران و تجار بزرگ، که در اينجا بيش از هر جاى ديگر ارتجاعىاند، بيش از پيش نيازمند حمايت استبداد در مقابل پرولتاريا ميگردد...". اين غلط است؛ زيرا در هيچ کجاى اروپا بى تفاوتى بورژوازى پيشرفته نسبت به شکل استبدادى حکومت، به وضوح و آشکارى کشور ما نيست. نارضايى از رژيم استبدادى صرفنظر از ترس بورژوازى از پرولتاريا، در ميان اين طبقه رشد ميکند؛ بعضا به اين دليل ساده که پليس، با همه قدرت نامحدودش، قادر به سرکوبى جنبش طبقه کارگر نيست، و پيشنويس، در آنجا که صحبت از "طبقهاى" از کارخانهداران بزرگ ميکند، تقسيمبندىها و گروههاى درون بورژوازى را با کل بورژوازى بعنوان يک طبقه، مخلوط ميکند. نادرست بودن اين گفته بيش از اينها عيان ميگردد هر گاه در نظر بياوريم که اين دقيقا بورژوازى متوسط و خُرد است که استبداد کمترين قابليت را در ارضائش دارد.
"اشرافيت ارضى و کولاکهاى ده بيش از پيش نيازمند اين حمايت در مقابل تودههاى زحمتکش روستا ميگردند...". واقعا؟ پس ليبراليسم زمستوايى از کجا ميآيد؟ پس جذابيت موژيک سوداگر[٢] براى روشنفکران پُر شَر و شور (دمکرات)، و بالعکس از کجاست؟ يا نکند کولاک هيچ وجه اشتراکى با موژيک سوداگر ندارد؟
"... تضادى آشتىناپذير و رشد يابنده بين موجوديت استبداد و تمامى تکامل اقتصادى، اجتماعى- سياسى و فرهنگى کشور در حال تکوين است...".
در اين جمله آنان احکام خود را نيز به پوچى و ابتذال کشاندهاند. آيا ميتوان "تضادى آشتى ناپذير" يا رشد اقتصادى، و رشد ساير چيزهاى کشور، را به تصور آورد که در حالات طبقاتى که سرکردگى اقتصادى را بعهده دارند منعکس نگردد؟ يکى از اين دو حالت است: يا آنکه استبداد با توسعه اقتصادى کشور واقعا در تعارض است؛ که در اين صورت با منافع کل طبقه کارخانهداران، تجار، ملّاکين، و موژيکهاى سوداگر در تعارض است. اينکه اين طبقه توسعه اقتصادى "ما" را از سال ١٨٦١[٣] در کنترل خويش داشته است يحتمل حتى بر انقلابيون سوسياليست پوشيده نيست (هر چند که و.و. عکس اين را به آنان آموخت). اين را که حکومتى در تعارض با طبقه بورژوا بطور کلى، ميتواند از آب گِلآلودِ اختلافات بين گروهها و اقشار بورژوازى ماهى بگيرد، اين را که چنين حکومتى ميتواند با طرفداران تعرفه حمايتى عليه طرفداران تجارت آزاد پيمان صلح ببندد، حمايت يک قشر در مقابل قشر ديگرى را بر عهده بگيرد، و اين تعادلات و توازنات را چندين سال و دهه برقرار نگهدارد، تمامى سير تاريخ اروپا به نمايش ميگذارد. و يا آنکه در کشور ما کارخانهداران، ملّاکين، و بورژوازى دهقانى "بيش از پيش نيازمند" استبداد ميگردند؛ که در آن صورت بايد اين بينش را بپذيريم که آنان، اربابان اقتصادى کشور، حتى وقتى بعنوان يک کل، بعنوان يک طبقه، در نظر گرفته شوند، نميفهمند که چه چيزى بنفع توسعه اقتصادى کشور است؛ [بايد اين بينش را بپذيريم] حتى نمايندگان و رهبران پيشرو، تحصيلکرده و روشنفکر اين طبقات نيز اين منافع و مصالح را درک نميکنند!
ولى آيا پذيرش اين فکر سادهتر نيست که اين "انقلابيون سوسياليست" ما هستند که اوضاع را درک نميکنند؟ فقط کافى است ببينيم که آنان، کمى جلوتر، "وجود يک اپوزيسيون ليبرال-دمکرات که (از نقطه نظر طبقاتى) عمدتا عناصر ميانى جامعه تحصيلکردگان را در بر ميگيرد" را تصديق ميکنند. اما آيا جامعه تحصيلکردگان ما يک جامعه بورژوا نيست؟ آيا با هزار رشته به تجار، کارخانهداران، ملّاکين و موژيکهاى سوداگر متصل نيست؟ آيا ممکن است که خداوند سرمايهدارىاى که در آن اپوزيسيون ليبرال-دمکرات يک اپوزيسيون بورژوايى نباشد، براى روسيه مقدّر فرموده باشد؟ آيا "انقلابيون سوسياليست" مورد مشابهى در تاريخ سراغ دارند، يا هيچ موردى را ميتوانند تصور کنند که در آن اپوزيسيون بورژوازى در برابر رژيم استبدادى از طريق "جامعه" ليبرالها، "جامعه" تحصيلکردگان ابراز نشده يا نشود؟
آشفتهفکرى موجود در پيشنويس نتيجه محتوم اختلاط ناروُدنيسم است با مارکسيسم. تنها مارکسيسم است که تحليلى از نظر علمى صحيح، تحليلى که واقعيت بيش از پيش بر آن صحه ميگذارد، از رابطه بين مبارزه بخاطر دمکراسى و مبارزه بخاطر سوسياليسم به دست داده است. ما نيز، مانند بقيه دنيا، دمکراتيسم بورژوايى داريم و دمکراتيسم پرولترى. نزد ما، همچنانکه نزد بقيه دنيا، سوسيال دمکراتها ميبايد توهّمات ناگزير بورژوا-دمکراتها و جهل آنان را از ماهيت خويش بيرحمانه افشاء کنند. نزد، ما همچنانکه نزد بقيه دنيا، پرولتارياى آگاه ميبايد از بورژوا-دمکراتها در مخالفشان با بقاياى سرواژ و مبارزهشان عليه اين بقايا، پشتيبانى نمايد، بى آنکه لحظهاى فراموش کند که طبقهاى است قائم بذات، و اينکه هدف طبقاتيش سرنگونى بورژوازى است.
وپريود، شماره ٣ - ٢٤ (١١) ژانويه ١٩٠٥.
مجموعه آثار انگليسى، جلد ٨، صفحات ٨٣ تا ٨٩.
اصل ترجمه فارسى: بسوى سوسياليسم ارگان تئوريک سياسى اتحاد مبارزان کمونيست - شماره ٢، شهريور ١٣٥٩ - صفحات ٢٧ - ٢٩
زيرنويسها و توضيحات
[١]
Nik-on يا نيکلاى Nikolai - نام مستعار ان. اف. دانيلسون Danielson، ايدئولوگ ناروُدنيسم ليبرالى در دهههاى ٨٠ و ٩٠ قرن نوزدهم.
[٢]
موژيکهايى که پس از الغاء سرواژ در روسيه، به کار و کسب آزاد و سرمايهگذاريهاى کوچگ پرداخته و خرده بورژوا شده بودند.
[٣]
سال ١٨٦١ - اشاره به الغاء سرواژ است که در سال ١٨٦١ صورت پذيرفت.
[٭]
ناروُد هم به روسى народ، هم به لهستانى naród، هم به چکى و اسلواکى národ به معناى "خلق"، "مردم" يا "ملت" است معادل "شَعْب" در عربى.
ناروُديسم يا ناروُدنيسم يعنى خلقگرايى. ناروُدنيکها بخشى از انقلابيون روسيه در اواخر قرن نوزدهم بودند. جنبش آنها ناروُديسم Narodism (بدون 'ن' در متونى که از انگليسى ترجمه شدهاند) يا ناروُدنيسم (با 'ن' در متونى که از روسى ترجمه شدهاند و به اصل روسى آن Narodnichestvo وفادارترند) ناميده ميشود. خود اين نام، ريشه در اصطلاح روسى Хождение в народ دارد که به معناى "رفتن به ميان خلق" است. -مسئول سايت.
[٭٭]
درباره اينکه V.V نام مخفف چه کسى است، نه در خود مقاله و نه در بخش توضيحات مجموعه آثار لنين هيچ چيز گفته نشده است. به احتمال قوى منظور واسيلى وُروُنتسوُف (Vasily Vorontsov (1847-1918 باشد که يک اقتصاددان پوپوليست بود، طرفدار نوعى اقتصاد دهقانى-کمونى روسى و مخالف سرسخت مارکسيسم. -مسئول سايت.
lenin.public-archive.net #L1222fa.html
|