صلح بدون الحاقات و استقلال لهستان بعنوان شعارهای روز در روسیه
و. ای. لنین
قطعنامۀ برن حزب ما اعلام داشت: «یکی از وسایل تحمیق طبقۀ کارگر، پاسیفیسم است، موعظۀ صلح در عالم تجرید. در زمان حاضر، تبلیغ صلحی که همراه با فراخواندن به اقدام انقلابی تودهای نباشد، تنها میتواند توهمات را بگسترد و روحیۀ پرولتاریا را تضعیف کند، زیرا باعث میشود پرولتاریا باور کند که بورژوازی مهربان است و آن را به بازیچهای در دست دیپلماسی سرّی کشورهای محارب تبدیل میکند.» (مراجعه کنید به سوتسیال-دمکرات[١] شمارۀ ٤٠ و «سوسیالیسم و جنگ»).
مخالفین دیدگاه ما دربارۀ مسئلۀ صلح، که در میان مهاجرین سیاسی روسیه زیادند ولی در میان کارگران روسیه زیاد نیستند، هیچگاه زحمت بررسی این پیشنهادات را به خود ندادهاند. این پیشنهادات، که از نظر تئوریک غیرقابل رد هستند، هم اکنون از روند وقوع حوادث در کشورمان تصدیقی خیره کننده و عملی گرفتهاند.
رابوچیه اوترو، ارگان قانونگرایان-انحلالطلبان پترزبورگ، که از نظر ایدئولوژیک مورد حمایت کمیتۀ سازماندهی است، بخاطر اتخاذ موضعی سوسیال-شووینیستی یا «دفاعطلبانه» از همان شمارۀ نخستش معروف است. این روزنامه بیانیههای «دفاعطلبانه» سوسیال-شووینیستهای مسکو و سن پترزبورگ را منتشر کرد. هر دو بیانیه، در میان چیزهای دیگر، عقیدۀ «صلح بدون الحاقات» را ابراز میکنند، و شمارۀ ٢ رابوچیه اوترو که بطور خاصی روی آن شعار تأکید میکند، با حروف برجسته چاپش میکند و آن را «خطی که راهی برای خروج از تنگنا برای کشور فراهم میکند» میخواند. به نظر میآید که روزنامه میگوید ما را شووینیست خواندن تهمتزنی است؛ ما «دمکراتیک»ترین شعار، حتی میتوان گفت شعار «حقیقتاً سوسیالیستی» «صلح بدون الحاقات» را کاملاً میپذیریم.
مسلماً نیکلای خونخوار این امر که فرمانبرداران وفادارش را مأمور به پیش گذاشتن چنین شعاری در زمان حاضر کند، به نفع خود میبیند. تزاریسم، با حمایت زمینداران و بورژوازی، ارتشهایش را برای غارت و به بردگی کشیدن گالیسیا هدایت کرد (اگر از پیمان تکه تکه کردن ترکیه و غیره چیزی نگوییم). ارتشهای امپریالیستهای آلمانی که کمتر درنده نبودند غارتگران روسی را دفع کرده و نه فقط از گالیسیا بلکه همچنین از «لهستان روسیه» بیرون راندند (در این مبارزه برای منافع هر دو گروه، صدها هزار کارگر و دهقان روسی و آلمانی در میدانهای جنگ بر خاک افتادند). بدین گونه شعار صلح بدون الحاقات تبدیل به «بازیچهای در دست دیپلماسی سری» تزاریسم شد، بازیچهای عالی؛ حکومت تزاری اکنون میتواند بگوید: ببینید، ما آزرده هستیم؛ ما غارت و از لهستان محروم شدهایم؛ ما مخالف الحاقات هستیم!
اینکه سوسیال-شووینیستهای رابوچیه اوترو چقدر از داشتن نقش نوکران تزاریسم «لذت میبرند» بطور خاصی از روی مقالهای در شمارۀ اول آن روزنامه با عنوان «مهاجرت لهستانیها» پیداست. آنجا میخوانیم «چند ماه جنگ در اذهان بخشهای وسیعی از مردم لهستان خواستی قوی برای استقلال به وجود آورده است.» این عبارت بدین مفهوم است که قبل از جنگ چنین چیزی وجود نداشت. «تودۀ [به نظر میرسد که این یک اشتباه چاپی باشد و باید به صورت «عقیدۀ»، «فکر» یا غیره، نوشته میشد] استقلال ملی لهستان در آگاهی اجتماعی بخشهای وسیعی از دمکراتهای لهستانی غالب است ... مسئلۀ ملی لهستان سرسختانه با تمام عظمتش در مقابل دمکراسی روسیه قرار دارد....» «لیبرالهای روسیه» از دادن پاسخهای صریح به مسائل رنجانندۀ «استقلال لهستان» امتناع میورزند.
البته نیکلای خونخوار، خووستف، چلنوکف، میلیوکف و شرکا کاملاً طرفدار استقلال لهستان هستند – آنها اکنون، هنگامی که این شعار، در عمل، به معنی پیروزی بر آلمان، کشوری که روسیه را از لهستان محروم ساخته، است، با جان و دل طرفدارش هستند. اجازه دهید شرایط قبل از جنگ را فراموش نکنیم، خالقان «حزب کارگر استولیپینی»[٢] کاملاً و بی قید و شرط مخالف شعار حق تعیین سرنوشت ملل و حق لهستان برای جُدا شدن بودند، و سمکوفسکی فرصتطلب را با هدف نجیبانۀ دفاع از ستم تزاری بر لهستان به پیش گذاشتند. حالا که لهستان از روسیه گرفته شده است آنها طرفدار «استقلال» لهستان هستند (از آلمان؛ ولی دربارۀ این نکته سکوتی احتیاطآمیز را حفظ میکنند).
آقایان سوسیال-شووینیست، شما کارگران دارای آگاهی طبقاتی روسیه را فریب نخواهید داد! شعار «اکتبریستی»[٣] ١٩١٥ شما دربارۀ استقلال لهستان و صلح بدون الحاقات در عمل مترادف با نوکری کردن برای تزاریسم است که در زمان حال، اگر دقیقتر بگوییم در فوریۀ ١٩١٦، بشدت محتاج پوشاندن جنگ خودش با کلمات زیبا دربارۀ «صلح بدون الحاقات» (بیرون راندن هیندنبورگ از لهستان) و استقلال لهستان (استقلال از ویلهلم، ولی وابستگی به نیکلای دوم) است.
یک سوسیال-دمکرات روسی که برنامهاش را فراموش نکرده باشد استدلال متفاوتی میکند. او خواهد گفت که دمکراسی روسیه – که منظورش از آن قبل از هر چیز و بیش از هر چیز دمکراسی روسهای کبیر خواهد بود، زیرا فقط آن بوده که در روسیه همیشه از آزادی زبان بهره برده – بدون شک از این واقعیت که روسیه اکنون بر لهستان ستم نمیکند و با زور آن را نگه نمیدارد نفع بُرده است. پرولتاریای روسیه بدون شک از این واقعیت که دیگر بر مردمی که دیروز به ستم کردن بر آنها کمک میکرد ستم نمیکند نفع بُرده است. دمکراسی آلمان بدون شک شکست خورده است، زیرا تا زمانی که پرولتاریای آلمان ستم کردن آلمان بر لهستان را تحمل میکند در موقعیتی باقی میماند که بدتر از یک بَرده است؛ یعنی موقعیت نوکری که کمک میکند دیگران در بردگی نگه داشته شوند. فقط یونکرهای آلمان و بورژوازی واقعاً نفع بردهاند.
از این رو، سوسیال-دمکراتهای روسیه باید حالا که شعارهای «صلح بدون الحاقات» و «استقلال لهستان» در روسیه تبلیغ میشوند، فریب دادن مردم توسط تزاریسم را افشا کنند، زیرا در وضع کنونی هر دوی این شعارها تمایل به ادامۀ جنگ را ابراز و توجیه میکنند. ما باید بگوییم که نباید بر سر لهستان جنگ شود! مردم روسیه نمیخواهند بار دیگر به ستمکنندگان بر لهستان تبدیل شوند!
ولی ما چگونه میتوانیم به آزادسازی لهستان از دست آلمان کمک کنیم؟ آیا وظیفۀ ما نیست که چنین کنیم؟ البته که چنین است، اگر چه این کار هرگز نه از طریق حمایت از جنگ امپریالیستی که توسط روسیه – چه تزاری باشد یا بورژوایی، یا حتی بورژوا-جمهوریخواه – به پیش بُرده میشود، بلکه از طریق حمایت از عناصری در حزب سوسیال-دمکرات آلمان که علیه حزب کارگر ضدانقلابی سودکومها، کائوتسکیها و شرکا مبارزه میکنند انجام میشود. کائوتسکی اخیراً ماهیت ضدانقلابیش را به وقیحانهترین نحو ممکن نمایان کرد؛ در ٢٦ نوامبر ١٩١٥ او تظاهرات خیابانی را «ماجراجویی» توصیف کرد (درست همانطور که استرووه در آستانۀ ٩ ژانویۀ ١٩٠٥ گفت که مردم انقلابی در روسیه وجود ندارند)، با این حال، در ٣٠ نوامبر ١٩١٥ ده هزار زن کارگر در برلین تظاهرات کردند!
همۀ آنهایی که نمیخواهند ریاکارانه، به سبک سودکوم، پلخانف و کائوتسکی از آزادی ملل و حق ملل برای تعیین سرنوشت حمایت کنند، بلکه میخواهند این کار را صادقانه انجام دهند، باید با جنگ بر سر تعدی کردن بر لهستان مخالفت نمایند، باید طرفدار حق مللی که روسیه اکنون بر آنها ستم میکند، یعنی اوکرایین، فنلاند و غیره، برای جُدا شدن از روسیه باشند. آنهایی که نمیخواهند در عمل سوسیال-شووینیست باشند باید تنها از آن عناصری در احزاب سوسیالیست همۀ کشورها حمایت کنند که مستقیماً، بلاواسطه و همین حالا برای انقلاب سوسیالیستی در کشورهای خودشان کار میکنند.
نه «صلح بدون الحاقات»، بلکه صلح برای کلبهها و جنگ علیه کاخها؛ صلح برای پرولتاریا و مردم زحمتکش و جنگ علیه بورژوازی!
سوتسیال-دمکرات شمارۀ ٥١
٢٩ فوریۀ ١٩١٦
مجموعه آثار لنین، جلد ٢٢
توضیحات
[١]
سوتسیال-دمکرات Sotsial-Demokrat (سوسیال - دمکرات) – ارگان مرکزی ح.س.د.ک.ر. که به صورت غیرقانونی از فوریۀ ١٩٠٨ تا ژانویۀ ١٩١٧ منتشر میشد. کلاً ٥٨ شماره از آن منتشر شد. نخستین شماره در روسیه منتشر شد و بقیه در خارجه، ابتدا در پاریس و سپس در ژنو منتشر شدند. با تصمیم کمیتۀ مرکزی ح.س.د.ک.ر. هیئت تحریریۀ آن مرکب از بلشویکها، منشویکها و سوسیال-دمکراتهای لهستانی بود.
بیش از ٨٠ مقاله و یادداشت از لنین که برای هدایت کردن هیئت تحریریه به سوی یک خط مشی پیگیر بلشویکی تلاش میکرد در آن منتشر شد. برخی اعضای هیئت تحریریۀ آن (کامنف و زینوویف) برخوردی آشتیطلبانه نسبت به انحلالطلبان داشتند و سعی کردند مانع از به اجرا درآمدن خط مشی لنین شوند. مارتف و دان منشویک، در حالیکه برای کار هیئت تحریریۀ ارگان مرکزی مانع تراشی میکردند، علناً در روزنامۀ فراکسیونیشان، گولوس سوتسیال-دمکراتا Golos Sotsial-Demokrata (صدای سوسیال-دمکرات)، از انحلالطلبان دفاع کردند.
مبارزۀ قاطعانۀ لنین علیه انحلالطلبان در نهایت مارتف و دان را مجبور کرد که در ژوئن ١٩١١ از هیئت تحریریه استعفا دهند. از دسامبر ١٩١١ لنین سردبیر این روزنامه شد. در آغاز جنگ جهانی اول، پس از وقفهای یک ساله، لنین موفق به ادامۀ انتشار روزنامه شد. شمارۀ ٣٣ سوتسیال-دمکرات، مورخ ١ نوامبر ١٩١٤، بیانیۀ کمیتۀ مرکزی ح.س.د.ک.ر. که توسط لنین نوشته شده بود را چاپ کرد. مقالات او طی جنگ از نظر اجرای استراتژی و تاکتیکهای حزب بلشویک در مورد جنگ، صلح و انقلاب، و همچنین افشا کردن سوسیال-شووینیستهای آشکار و نهان و متحد کردن عناصر انترناسیونالیست در جنبش بینالمللی طبقۀ کارگر برجسته بودند.
[٢]
کارگران این نام را به انحلالطلبان منشویکی دادند که خود را با رژیم استولیپین وفق داده، آن را پذیرفته بودند و سعی میکردند اجازۀ دولت تزاری برای تأسیس کردن یک حزب «کارگر» قانونی را به قیمت ترک کردن برنامه و تاکتیکهای ح.س.د.ک.ر. به دست آورند.
[٣]
لنین گفت که این شعار «اکتبریستی» بود زیرا با موضع حزب ضدانقلابی اکتبریست پیوند داشت.
گروه اکتبریستها یا اتحادیۀ هفده اکتبر حزبی ضدانقلابی متشکل از تجار بزرگ، صاحبان صنایع و زمینداران بزرگی بود که املاکشان را با روش سرمایهداری اداره میکردند. این حزب در نوامبر ١٩٠٥ تشکیل شد. اکتبریستها از بیانیۀ ١٧ اکتبر ١٩٠٥ تزار حمایت کردند و از سیاست داخلی و خارجی دولت او پشتیبانی کامل نمودند. آنها توسط ا. گوچکف کارخانهدار و م. رودزیانکو زمیندار رهبری میشدند.
ترجمه جواد راستی پور
lenin.public-archive.net #L2314fa.html
|