دفاعی ضعیف از یک سیاست کارگری لیبرالی
و. ای. لنین
مارتف در شمارۀ هشتم ژیوویه دیلو به مقالۀ من با عنوان «ارگان یک سیاست کارگری لیبرالی» که در شمارۀ ۱۱ زوزدا چاپ شده[١]، پاسخ داد. مسئلۀ مورد بحث راجع به خط اساسی است که کارگران باید در کارزار انتخاباتی دنبال کنند و از این رو شایستۀ توجه خاص است.
من بر این اساس ژیوویه دیلو را به عنوان روزنامهای با سیاست کارگری لیبرالی توصیف کردم: ۱) شعار بیان شده توسط مارتف و دان دربارۀ راندن ارتجاع از مواضعش در دوما، دربارۀ گرفتن دوما از دست مرتجعین، شعاری دمکراتیک نیست، بلکه لیبرالی است. مبارزه علیه «ارتجاع» در روسیه به هیچوجه محدود به گرفتن دوما از دستان مرتجعین نیست و حتی متمرکز بر آن هم نمیباشد. ۲) هنگام صحبت از امکانپذیری دستیابی به این هدف، مارتف با بزک کردن قانون انتخاباتی ما شروع کرد. او اظهار داشت «وجود یک اکثریت انتخابکنندگان از میان زمینداران و کوریای نخست شهری در تعداد قابل توجهی از مجالس گوبرنیا» تضمین شده است. من این حقایق را به او یادآوری کردم: که این اکثریت در تمام مجالس گوبرنیا تضمین شده است، که در ۲۸ تا از ۵۳ گوبرنیا یک اکثریت (در مجالس) برای زمینداران به تنهایی تضمین شده است، و این گوربرنیاها ۲۵۵ تا از کل ۴۴۰ نماینده را به دوما میفرستند. ۳) هنگام صحبت از راندن ارتجاع از مواضعش در دوما، مارتف فراموش میکند که دوما نمیتواند چیزی فراتر از یک اپوزیسیون زمینداران لیبرال شود. شعار بیان شده توسط مارتف و دان مفهوم گرفتن زمینداران از چنگ ارتجاع را میرساند. ۴) وقتی مارتف میگوید به نفع کارگران است که قدرت به «بورژوازی متمدن» منتقل شود، فراموش میکند یک چیز را ذکر کند، یعنی اینکه به نفع لیبرالهاست که به همراه پوریشکویچ در قدرت سهیم شوند تا دمکراسی را از داشتن «فقط یک سلاح» هم محروم کنند! ۵) وقتی مارتف میگوید کادتها با قویتر شدن در دوما «پیشرفتشان را به سوی قدرت تسهیل میکنند»، تجربۀ ۶-۱۹۰۵ در روسیه، ۱۷۸۹ و سالهای بعد از آن در فرانسه و ۱۹۱۱ در چین را فراموش میکند. این تجربه به ما میگوید که تنها وقتی قدرت به لیبرالها (یا بیشتر به سمت چپ) منتقل میشود که دمکراسی علیرغم لیبرالها پیروز گردد. ۶) در نتیجه مارتف فقط تا آنجا مارکسیسم را میپذیرد که برای هر لیبرال تحصیل کردهای پذیرفتنی است.
مارتف به این شش نکته چه پاسخی میدهد؟ هیچ. او سکوت مطلق اختیار میکند. پس چرا باید مباحثهای را شروع کنید اگر تصمیم گرفتهاید که هیچ چیز نگویید؟
مارتف در حالی که با سکوت از کنار تمام استدلالات من میگذرد، سعی میکند در عبارت زیر از مقالهام «مچ مرا بگیرد»:
«وظیفۀ عملی که به هنگام انتخابات با آن مواجهایم به هیچ وجه «بیرون راندن ارتجاع از مواضعش در دوما» نیست، بلکه تقویت نیروهای دمکراسی بطور عام و دمکراسی طبقۀ کارگر بطور خاص میباشد. ممکن است گاهی اوقات این وظیفه با «وظیفۀ» افزایش تعداد لیبرالها تصادم نماید، اما پنج دمکرات بیشتر[٢] برای ما مهمتر و برای پرولتاریا مفیدتر هستند تا پنجاه لیبرال بیشتر.»
مارتف (که وانمود میکند یک «طرفدار ارتجاع» را گرفته است!) با نقل قول آوردن از این عبارت مسرورانه اعلام میکند: «من توصیه میکنم خواننده روی این عبارت تعمق کند.» من هم صمیمانه از این توصیه حمایت میکنم.
مارتف شروع به تعمق میکند و در ادامۀ این کار به صغری و کبری چیدن زیر میرسد: قانون اکنون مرحلۀ دوم رأیگیری را در همه جا مقرر داشته. در نتیجه «فقط در یک حالت» با پشت کردن به پنجاه لیبرال، ما میتوانیم پنج دمکرات را انتخاب کنیم. چنین «حالتی» مستلزم فروختن آرای دمکراتیک به صد-سیاهان در ازای کرسیهای دوما است.
و مارتف تا پنجاه سطر کامل خوشحالی میکند و بالا و پایین میپرد، وانمود میکند که یک حامی صد-سیاهان را شکست داده و در این شکست دادن ف.ل - کو همچنین و. فری[۴] که «همین مسیر را میپیماید» «زده».
مارتف حتماً فکر میکند که خوانندگان مطلبش خیلی سادهلوح اند. و توصیۀ تعمق کردن او به خوانندگانش، در حالیکه خودش بدون فکر کردن مینویسد، چقدر سبکسرانه است.
عبارتی از مقالۀ من که مارتف چنان استثنایی برایش قائل میشود دو سؤال را برای مردم متفکر طرح میکند: ۱) آیا حقیقت دارد که پنج دمکرات در دوما بیش از پنجاه لیبرال برای کارگران سودمند هستند؟ ۲) آیا ممکن است که این دو وظیفه در واقعیت «با هم برخورد» کنند؟
مارتف اهل تعمق از پاسخ دادن به سؤال اول بکلّی طفره رفت. این مایۀ تأسف است. شما، آقایان انحلالطلب، از مسائل مربوط به سیاست طفره میروید تا ما را به طرفداری از حسابگری متهم کنید. پنجاه لیبرال در دوما به مردم تودهای از سخنرانیهای دمکراتیک ریاکارانه میدهد، بدین وسیله مردم را فاسد میکند، و چند «اصلاح»، اولاً به پیرایش صورت محدود خواهند شد، و ثانیاً در هیئت دولت متوقف خواهند شد و به همین ترتیب. از طرف دیگر، پنج دمکرات از کرسی خطابۀ دوما استفاده خواهند کرد تا به مردم مقداری از حقایق دمکراسی را توضیح دهند (و کارگران همچنین از کرسی خطابه استفاده خواهند کرد تا برخی از حقایق سوسیالیسم را توضیح دهند). کدام یک برای پرولتاریا مفیدتر است؟
حالا بپردازیم به مسئلۀ دوم. آیا مارتف بر حق است هنگامی که میگوید وظیفۀ انتخاب کردن پنج دمکرات («اضافی»، یعنی علاوه بر آنهایی که اکنون داریم) فقط در حالتی که او اشاره میکند ممکن است با وظیفۀ انتخاب کردن پنجاه لیبرال تصادم نماید؟ پس از دعوت خوانندگان به تعمق، مارتف بیدرنگ اعلام میکند:«شاید در یک حالت چنین چیزی ممکن باشد.»
اگر حق با مارتف است، خواننده باید من، ف. ل-کو، را یا به بحث کردن دربارۀ چیزی ناممکن متهم کند و یا داشتن تمایلی مخفی برای فروختن آرای دمکراتها به صد-سیاهان در ازای کرسیهای دوما (میتوانم محرمانه اضافه کنم تمایلی مخفی و احمقانه. تصور کنید پوریشکویچ آرای دوستان پتروف سوم و وُیلشنیکوف را در ازای انتخاب کردن وُیلشنیکوف برای دومای چهارم بخرد – این آن نوع احتمالی است که در آن مارتف «اهل تعمق» به مراد دلش میرسد).
اگر نمونۀ دیگری بتواند وجود داشته باشد که در آن این دو وظیفه تصادم پیدا کنند، آنگاه مارتف در اشتباه خواهد بود.
از این رو، آیا نمونۀ دیگری از این تصادم ممکن است؟ بدون شک ممکن است، چنانچه در دور دوم رأیگیری دمکراتها، بدون وارد شدن به توافقی با لیبرالها، قرار باشد هم با راستها و هم با لیبرالها بجنگند.
تمام مطلب همین است.[٣]
مارتف اهل تعمق، نظیر همۀ انحلالطلبان، اسیر اعتقاد به دو اردوگاه است، و نمیتواند متوجه مبارزهای گردد که توسط یک نیروی سوم هم علیه اولی و هم علیه دومی به پیش بُرده میشود!
بلافاصله پس از عبارتی که مارتف را از خشم لبریز میکند، در مقالۀ من آمده:
«بنابراین نتیجۀ زیر حاصل میشود [«بنابراین»، مارتف عزیز!] که مارتف، حتی با وجود آنکه وانمود میکند قبول دارد که کادتها نه دمکرات، بلکه لیبرال هستند، از پذیرش آن امتناع میکند: ۱) در پنج شهر بزرگ در صورت کشیده شدن انتخابات به دور دوم، توافقات تنها با دمکراتها علیه لیبرالها مجاز هستند؛ ۲) در تمام رأیگیریها و در تمام توافقات در مرحلۀ دوم، اولویت باید به توافقات با دمکراتها برعلیه لیبرالها داده شود، و تنها پس از آن توافقاتی با لیبرالها علیه راستها میتواند منعقد گردد.»
مارتف فقط نکتۀ دوم را ذکر کرده، و اعلام کرده که من حقیقت را نمیگفتم، زیرا مارتف با آن نکته موافق است (باید ببینیم که آیا همۀ انحلالطلبان موافقند یا نه!)، اما در مورد نکتۀ نخست سکوت اختیار کرده!
بار دیگر میگویم: یا سکوتتان را حفظ کنید و یا دربارۀ مسئله استدلال بیاورید.
در صورت برگزار شدن دور دوم رأیگیری در پنج شهر بزرگ، خط مشی عمومی باید اینگونه باشد: با دمکراتها علیه لیبرالها. توافقات با لیبرالها باید ممنوع باشند (زیرا تجربه نشان داده است که کلاً خطر پیروزی صد-سیاهان در هیچ یک از این شهرها وجود ندارد).
شما طرفدار این نوع ممنوعیت هستید یا بر ضد آن؟ پاسخی صریح بدهید.
بعلاوه، نتیجۀ عملی این رأیگیری دور دوم چه میتواند باشد؟ ممکن است آرا به صورت تقریباً برابر بین سه اردوگاه تقسیم شوند. آنگاه تصمیمگیری با اکثریت نسبی انجام میشود. سادهترین مثال را در نظر بگیرید: از کل ۱۰۰ رأی، راستها ۳۳، لیبرالها ۳۳ و دمکراتها ۳۴ رأی دارند. کاندیدای دمکرات انتخاب میشود. یک رأی کمتر برای سوسیال-دمکرات و یک رأی بیشتر برای مرتجع ممکن است تعیین کنندۀ مسئله به نفع صد-سیاهان باشد!
دو خط مشی برای سیاست طبقۀ کارگر وجود دارند: خط مشی لیبرالی – بیش از هر چیز از انتخاب یک مرتجع بترسید، از این رو بدون مبارزه رهبری را تسلیم لیبرال کنید! خط مشی مارکسیستی – از فریادهای لیبرالی دربارۀ خطر پیروزی صد-سیاهان مرعوب نشوید، بلکه شجاعانه به میان یک رقابت «سه جانبه» (چنانچه از اصطلاح انگلیسی استفاده کنیم) بپرید. خطر پیروزی صد-سیاهان بعنوان یک قاعدۀ عمومی وجود ندارد. و اگر در مواردی استثنائی یک کاندید صد-سیاه انتخاب شود با این واقعیت که اینجا و آنجا دمکراتها انتخاب میشوند جبران میگردد! ...
نمیتوانید بدون رفتن درون آب شنا بیاموزید. رقابتی که در آن همۀ شانسها از پیش معلوم باشند وجود ندارد. اگر کارگران اجازه دهند که فریادهای لیبرالی دربارۀ خطر یک پیروزی صد-سیاهی مرعوبشان کند، آنها هیچگاه نخواهند آموخت که چطور در رقابتی «سه جانبه» مبارزه کنند. در همه جای جهان اردوی ارتجاع و اردوی لیبرال نیروهایشان را (البته، با کمک قوانین ارتجاعی) زودتر از کارگران جمعآوری کردند و سازماندهی بهتر داشتند. در همه جای جهان لیبرالها دقیقاً همان چیزی را به کارگران میگویند که مارتف تکرار میکند.
حالا، قدمی دیگر و قدم آخر برای اینکه به مارتف «اهل تعمق» نشان دهیم تعمق در مورد مسائل چه معنایی دارد.
در دور دوم رأیگیری در پنج شهر بزرگ، توافقات با لیبرالها ممنوع هستند. در سایر مواردی که رأیگیری دور دوم انجام میشود چنین توافقاتی ممنوع نیستند. آیا این بدان معناست که توافقات بمثابۀ یک قاعده منعقد خواهند شد؟ چنین به نظر نمیرسد، اینطور نیست؟
اگر توافقی نباشد، آیا ممکن نیست که در هر مورد رأیگیری دور دوم آرا به صورت تقریباً مساوی بین سه اردوگاه تقسیم شوند؟
ظاهراً، اگر کسی واقعاً روی آن «تعمق کند»، ممکن است.
از اینجا مشخص میشود که دو خط مشی برای سیاست طبقۀ کارگر موجودند.
سیاست کارگری لیبرالی: چرخشی به سمت چپ در کشور وجود دارد؛ «از این رو» ... بیش از هر چیز از پیروزی صد-سیاهان بترسید؛ شعار راندن ارتجاع از مواضعش در دوما؛ اما فقط لیبرالها میتوانند آن را از مواضعش در دوما برانند؛ از این رو، شما نباید لیبرالها را «تهدید کنید»، یا کرسیها را از آنها «با زور بگیرید» – قطعاً برای کارگران «با فرهنگ» شایسته نیست که با زور چیزی از مردمی به خوبی لیبرالها بگیرند! – ولی آماده باشید تا هر نوع امتیازی را هنگام انعقاد توافقات با لیبرالها اعطا کنید، و از رقابت «سه جانبه» دور بمانید.
سیاست مارکسیستی طبقۀ کارگر: چرخشی به سمت چپ در کشور وجود دارد؛ از این رو، افسانههای لیبرالی دربارۀ خطر پیروزی صد-سیاهان را باور نکنید؛ هنگام وارد شدن به توافقاتی با لیبرالها، شما باید با تمام وسایل ممکن تهدیدشان کنید و با زور کرسیهای دوما را از آنها بگیرید؛ رفقای کارگر، برای اینکه به تهدیدهایتان وزن بدهید، از یک «رقابت سه جانبه» نترسید؛ شجاعانه در چنین مبارزهای درگیر شوید، و لیبرالهای ضدانقلابی را در برابر مردم افشا کنید؛ قطعاً، هر جا مبارزهای وجود داشته باشد، امکان شکست وجود دارد، ممکن است اینجا یا آنجا یک مرتجع انتخاب شود، اما، از طرف دیگر، اینجا و آنجا دمکراتها انتخاب خواهند شد؛ رفتن پنج دمکرات اضافی به دوما بهتر از رفتن پنجاه لیبرال اضافی است؛ به عنوان یک قاعدۀ کلی، صد-سیاهان در انتخابات پیروز نخواهند شد، زیرا پوریشکویچها خیلی شناخته شده هستند، و لیبرالها عمداً سعی میکنند مردم را با بزرگنمایی خطر پیروزی صد-سیاهان بترسانند تا رهبری را برای خودشان تضمین کنند (اگر چه ماکلاکوفها تقریباً به همان سیاهی صد-سیاهان هستند) و خطری که از جانب «چپ» تهدیدشان میکند را دفع نمایند.
برای جمعبندی: او پاسخی به هیچ کدام از شش نکتهای که من هنگام پرداختن به سیاست کارگری لیبرالی مطرح کردم نداد. او توجهی به مسئلۀ ممنوع کردن ائتلاف با لیبرالها در پنج شهر بزرگ نکرد. او در مورد مبارزۀ سه جانبۀ انتخاباتی هنگام دور دوم رأیگیری نیاندیشید، اگر چه قول داده بود که «تعمق کند». از طرف دیگر، دو کار را توانست انجام دهد: ۱) او از لیبرالها در مقابل «تهدیدات» دفاع کرد ۲) دوستان وُیلشنیکوف را به توطئه چینی همراه با پوریشکویچ برای فروختن آرا به او به شرط اینکه پوریشکویچ در عوض به انتخاب وُیلشنیکوفها برای دومای چهارم کمک کند، متهم کرد!!
زوزدا، شمارۀ ۲۴ (۶۰)، ۱ آوریل ۱۹۱۲
امضا : ف. ل - کو
انتشار بر طبق متن زوزدا
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۷
توضیحات
[١]
مراجعه نمایید به صفحات ۹۰-۴۸۷ از جلد ۱۷ مجموعه آثار لنین – ویراستار.
[٢]
در مقاله یک اشتباه چاپی وجود داشت «قوی» بجای «بیشتر». ممکن است مارتف به آسانی متوجه شده باشد که کنار هم گذاشتن دمکراتهای «قوی» و لیبرالهای «بیشتر» بی معنی است. ولی این نکته مورد بحث نیست.—لنین
[٣]
این ظن «مهیب» به ذهن من خطور کرد: آیا ممکن است کل مقاله مارتف با ناآگاهی او از اینکه بر طبق قانون، رأیگیری دور دوم بیانگر انتخاباتی جدید و نه رقابت بین دو کاندیدا است، توضیح داده شود؟ اگر اینطور باشد، لازم است قبل از «جنگیدن با ارتجاع» در انتخابات، با ناآگاهی از قانون انتخابات جنگید!—لنین
[۴]
ف. ل-کو F. L-ko و و. فری W. Frey – اسامی مستعار لنین.
ترجمه جواد راستیپور
lenin.public-archive.net #L1889fa.html
|