ارگان یک سیاست کارگری لیبرالی
و. ای. لنین
سه شماره از یک هفتهنامۀ سن پترزبورگ به نام ژیویه دیلو[١] که در اواخر ژانویه شروع به انتشار کرد در مقابل من قرار دارند.
از خوانندگان دعوت میکنم که با دقت به موعظههایی که ترویج میکند توجه نمایند.
مسئلۀ سیاسی اصلی روز انتخابات دومای چهارم است. مقالۀ مارتف در شمارۀ ٢ به این موضوع اختصاص داده شده است. شعاری که او پیش میگذارد چنین است: «ما باید تلاش کنیم تا ارتجاع را از مواضعش در دوما بیرون برانیم.» و در شمارۀ ٣، دان این عقیده را تکرار میکند – «بهترین شیوه برای تضعیف نفوذ مضر آن (نفوذ هیئت دولت) گرفتن دوما از دست مرتجعین است.»
این شعار واضح است، و البته هیچ کارگر دارای آگاهی طبقاتی مشکلی برای دیدن اینکه این نه شعاری مارکسیستی، پرولتاری، یا حتی دمکراتیک بلکه لیبرالی است، نخواهد داشت. این شعارِ یک سیاست کارگری لیبرالی است.
دفاع مارتف از این شعار چنین است: «آیا انجام این وظیفه تحت قانون انتخاباتی موجود امکانپذیر است؟ بدون شک چنین است. درست است که این قانون انتخاباتی پیشاپیش تضمین میکند که در تعداد قابل توجهی(؟) از مجالس گوبرنیا{*} اکثریت انتخابکنندگان{**} از زمینداران و قشر فوقانی شهری [سرمایهدار] باشند...»
مارتف در جریان تلاشش برای دفاع از هدفی بد فوراً مجبور شد ادعایی بکند که به نحوی وقیحانه نادرست بود. انتخاب کنندگان زمینداران به اضافۀ قشر فوقانی شهری اکثریت مطلق را تشکیل میدهند، نه «در تعداد قابل توجهی» از مجالس گوبرنیا، بلکه محققاً در تمام آنها (در قسمت اروپایی روسیه). و این تمام مطلب نیست. در ٢٨ گوبرنیا از ٥٣ گوبرنیا، انتخاب کنندگان فرستاده شده از جانب زمینداران بتنهایی اکثریت مطلق را در مجالس گوبرنیا تشکیل میدهند. و این ٢٨ گوبرنیا ٢٥٥ نماینده به دوما میفرستند – از مجموع ٤٤٢ نماینده، یعنی باز هم اکثریتی مطلق.
مارتف برای دفاع از شعار لیبرالی «بیرون راندن ارتجاع از مواضعش در دوما» مجبور بوده از بزک کردن زمینداران روسیه آغاز کند تا ظاهرشان همانند لیبرالها جلوه نماید. آغاز بدی نیست!
مارتف ادامه میدهد «با این حال، انتخابات قبلی نشان داد که در میان زمینداران و بورژوازی بزرگ شهری نیز عناصری وجود دارند که دشمن مرتجعین صد-سیاه، ناسیونالیست و اکتبریست هستند.»
درست است. حتی برخی از انتخابکنندگانی که وکیل زمیندارانند، از اعضای اپوزیسیون یعنی کادتها هستند. از این چه نتیجهای میتوان گرفت؟ تنها این نتیجه را که اکثریت دوما، که بر مبنای قانون انتخاباتی ٣ ژوئن ١٩٠٧ انتخاب شده، نمیتواند از یک اپوزیسیون «لیبرال» زمینداران فراتر برود. زمیندار کلام آخر را خواهد گفت. این حقیقت پابرجا میماند، و مارتف سعی میکند که از آن طفره برود. در نتیجه، تنها اگر زمیندار به اپوزیسیون بپیوندد، «اپوزیسیون» (در برابر زمینداران) دست بالا را خواهد داشت. ولی این دقیقاً نکتۀ مهم کل مسئله است؛ آیا آدم میتواند بدون تبدیل شدن به لیبرال بگوید که «اپوزیسیون لیبرال (در برابر زمینداران) قادر به بیرون راندن ارتجاع از مواضعش در دوما خواهد بود»؟
اولاً، نباید این حقیقت را نادیده بگیریم که قانون انتخاباتی ما به نفع زمینداران است. ثانیاً، نباید فراموش کنیم که «اپوزیسیون» زمینداران تمام خصائل ویژۀ به اصطلاح «اکتبریستهای چپ» (که کادتها از طریق آخرین کنفرانسشان اجاره یافتهاند با آنها بلوک تشکیل دهند) را دارد. تنها سیاستمداران لیبرال شوخ طبع میتوانند دربارۀ پیروزی امکانپذیر «اکتبریستهای چپ»، و «گرفتن دوما از دست مرتجعین» یا از «بیرون راندن ارتجاع از مواضعش در دوما» صحبت کنند.
وظیفۀ دمکراتهای کارگر اینست که از برخوردهای بین لیبرالها و اکثریت کنونی در دوما به منظور تقویت نیروهای دمکراتیک در دوما استفاده کنند، و به هیچ وجه از توهمّات لیبرالی دربارۀ امکانپذیری «گرفتن دوما از دست مرتجعین» حمایت نکنند.
نویسندۀ ما هنگامی که توجهاش را معطوف به مسئلۀ اصول، این مسئله که چه اهمیتی باید به امکان اینکه «کل اپوزیسیون اکثریت صد سیاه اکتبریست در دوما را درهم شکند» داده شود میکند، به آشفتگی بدتری میافتد.
مارتف استدلال میکند «به نفع کارگران است که قدرت در یک حکومت طبقاتی از دست زمیندار وحشی به دست بورژوازی متمدنتر منتقل شود.»
استدلال شگفتآوری است. تنها یک نکتۀ جزئی فراموش شده – تنها یک چیز بیاهمیت – «به نفع بورژوازی متمدنتر» روس است که لیبرالها، کادتها، قدرت زمیندار وحشی را تضعیف نکنند. «به نفع» لیبرالها است که در قدرت با او سهیم شوند، مراقب باشند که این قدرت را تضعیف نکنند و سلاحی را در دست دمکراسی قرار ندهند.
اصل مطلب اینست! و فایدهای ندارد که آدم تلاش کند از یک مسئله جدی طفره برود و، در حالیکه باد به غبغب انداخته است، حرفهای پیش افتاده نخنما شده را باز نشخوار کند.
مارتف میگوید «کادتها و ترقیخواهان با تقویت نمایندگیشان در دوما باز هم قادر نخواهند بود قدرت را به دست آورند، اما این امر پیشرویشان به سوی قدرت را تسهیل خواهد کرد.» بسیار خوب. اگر چنین است، چرا کادتها و ترقیخواهان آلمانی که از ١٨٤٨ «نمایندگیشان» در پارلمان را بارها «تقویت کردهاند»، اما با این وجود، هنوز «به قدرت نرسیدهاند»؟ چرا در طول شصت و چهار سال، و تا همین امروز، قدرت را در دست یونکرها باقی گذاشتهاند؟
مارتف مارکسیسم را فقط تا آنجا میپذیرد که برای هر لیبرال تحصیل کردهای پذیرفتنی است. به نفع کارگران خواهد بود اگر قدرت از دست زمیندار به دست بورژوازی متمدنتر منتقل شود – هر لیبرالی در جهان بر این «ادراک» از «منافع کارگران» صحّه میگذارد. ولی این هنوز مارکسیسم نیست. مارکسیسم فراتر میرود و میگوید: ١) به نفع لیبرالها است که قدرت زمیندار را تضعیف نکنند، بلکه جایگاهی در کنار او به دست آورند؛ ٢) به نفع لیبرالها است که به شیوهای با زمینداران در قدرت سهیم شوند که مطلقاً هیچ چیزی برای کارگر یا دمکراسی باقی نگذارند؛ ٣) تنها هنگامی قدرت واقعاً از دست زمینداران «بیرون میآید» و «انتقال مییابد به دست» لیبرالها که دمکراسی علیرغم خواست لیبرالها پیروز شود. مدرک میخواهید؟ کل تاریخ فرانسه و حوادث اخیر چین را در نظر بگیرید. در کشور اخیر یوان شیکای Yuan Shih-kai لیبرال هیچگاه حتی بطور موقت و مشروط هم به قدرت نمیرسید، اگر دمکراسی چین علیرغم خواست یوان شیکای به یک پیروزی نرسیده بود.
اگر این قاعدۀ عمومی که یک لیبرال بهتر از یک عضو صد-سیاه است تمام آن چیزی است که استرووه، ایزگویف و شرکاء از مارکسیسم میپذیرند، پس دیالکتیک مبارزۀ طبقاتی هم برای لیبرال و هم برای مارتف کتاب ناگشودهای است.
جمع بندی کنیم: دقیقاً بدین منظور که قدرت در روسیه واقعاً از دست زمینداران به دست بورژوازی «انتقال یابد»، دمکراسی بطور عام، و کارگران بطور خاص، نباید با شعار غلط «درآوردن دوما از دست مرتجعین» فریفته و سست شوند. وظیفۀ عملی که به هنگام انتخابات با آن مواجهایم به هیچ وجه «بیرون راندن ارتجاع از مواضعش در دوما» نیست، بلکه تقویت نیروهای دمکراسی بطور عام و دمکراسی طبقۀ کارگر بطور خاص است. ممکن است گاهی اوقات این وظیفه با «وظیفۀ» افزایش تعداد لیبرالها تصادم نماید، اما پنج دمکرات بیشتر، برای ما مهمتر و برای پرولتاریا مفیدتر هستند تا پنجاه لیبرال بیشتر.
پس این نتیجه حاصل میشود که مارتف، حتی با وجود آنکه وانمود میکند قبول دارد که کادتها نه دمکرات، بلکه لیبرال هستند، از پذیرش آن امتناع میکند: ١) در پنج شهر بزرگ[٢] در صورت کشیده شدن انتخابات به دور دوم، توافقات تنها با دمکراتها علیه لیبرالها مجاز هستند؛ ٢) در تمام رأیگیریها و در تمام توافقات در مرحلۀ دوم، اولویت باید به توافقات با دمکراتها برعلیه لیبرالها داده شود، و تنها پس از آن توافقاتی با لیبرالها علیه راستها میتواند منعقد گردد.
زوزدا، شمارۀ ١١ (٤٧)
١٩ فوریۀ ١٩١٢
امضاء : ف. ل - کو
مجموعه آثار لنین، جلد ١٧
توضیحات
[١]
ژیویه دیلو Zhivoye Dyelo (آرمان حیاتی) – هفتهنامه قانونی منشویکها - انحلالطلبان که در سن پترزبورگ از ٢٠ ژانویه (٢ فوریه) تا ٢٨ آوریل (١١ مه) ١٩١٢ منتشر میشد. شانزده شماره از آن انتشار یافت.
[٢]
پنج شهر بزرگ که طبق قانون انتخاباتی انتخابات مستقیم با رأی گیری ثانویه برگزار میشد، عبارت بودند از سن پترزبورگ، مسکو، ریگا، کیف و اودسا.
{*}
گوبرنیا Gubernia – بزرگترین واحد تقسیم کشوری در روسیه تزاری بود. شبیه استان یا فرمانداری در تقسیمات کشوری ایران.
{**}
"انتخابکننده" در این متن، ترجمه elector است. در انتخابات دوما که انتخاباتی دو مرحلهای بود، اهالی صاحبرأی بدواً عدهای را بعنوان "الکتور" انتخاب میکردند که اینها در مرحله بعدی نمایندگان دوما را برمیگزیدند. به این ترتیب الکتور هم انتخاب شونده است (از طرف پایینیها) و هم انتخاب کننده در مجمع برگزینندۀ بالاییها. - توضیح آرشیو عمومی
- ترجمه جواد راستیپور
lenin.public-archive.net #L1876fa.html
|