توافقی مبارزهجویانه برای قیام
و. ای. لنین
رولوتسیونایا راسیا[*] شمارۀ ٥٨ مینویسد: «باشد که دیگر روح وحدت در مبارزه که اینهمه منتظرش بودیم بالأخره همۀ صفوف گروههای سوسیالیست انقلابی را، که خصومتی برادرکشانه آنان را پاره پاره کرده است، پُر کند. و باشد که این روح وحدت، وجدان همبستگی سوسیالیستی را که اینچنین جنایتکارانه تضعیف شده است، احیا نماید ... بیایید تا میتوانیم از اتلاف نیروهای انقلابی جلوگیری کنیم و کارآییشان را به وسیلۀ حملۀ متمرکز بالا ببریم!».
ما بارها از فرصتِ اعتراض علیه عبارتپردازی مقهور کنندۀ سوسیالیست-رولوسیونرها استفاده کردهایم، و باید باز هم همین کار را بکنیم. آقایان، چرا این کلمات وحشتناک دربارۀ «خصومت برادرکُشانه» و امثالهم را به کار میبرید؟ آیا اینها در شأنِ یک انقلابی اند؟ بعد از اینهمه وقت حالا، زمانی که نبرد واقعی جریان دارد، وقتی که خون به راه افتاده است — خونی که رولوتسیونایا راسیا با چنین عبارات آتشینی از آن صحبت میکند – این گزافهگوییهای عجیب و غریب دربارۀ «خصومت برادرکُشانه» کاذبتر از همیشه به نظر میرسند. از اتلاف نیروها جلوگیری کنیم، این را شما میگویید؟ ولی این مسلماً با یک سازمان متحد و به هم جوشخورده که بر سر مسائل اصولی به وحدت رسیده، امکان پذیر است، و نه با جمع کردن و به هم چسباندن عناصر ناهمگون. با چنین تلاشهای عقیمی برای به هم چسباندن، قدرت حفظ نمیشود بلکه هدر میرود. برای دستیابی به یک «وحدت در مبارزه»، در عمل و نه فقط در حرف، ما باید بوضوح، قطعاً، و مبتنی بر تجربه، دقیقاً بدانیم که در کجا و تا چه حد میتوانیم متحد باشیم. بدون این، همۀ صحبتها دربارۀ وحدت در مبارزه، فقط کلمات، کلمات و کلمات خواهند بود؛ این آگاهی، اتفاقاً، از همان مجادله، مبارزه و خصومتی میآید که شما در موردشان با چنین عبارات «وحشتناکی» حرف میزنید. آیا واقعاً بهتر بود که ما آن اختلافاتی را که قسمتهای بزرگی از افکار عمومی روسیه و تفکر سوسیالیستی روسیه را چند تکه میکنند، مسکوت بگذاریم؟ آیا فقط «کیش ناسازگاری» بود که درگیری تند میان نارودنیسم، آن ایدئولوژی در هم و بر همِ بورژوازی دمکرات که با رؤیاهای سوسیالیستی بافته شده، و مارکسیسم، ایدئولوژی پرولتاریا، را برانگیخت؟ این چرند است آقایان؛ با حرفهایی از این قبیل، با ادامه «توهین» به حساب آوردن این نظرِ مارکسیستی که نارودنیسم و «سوسیال-رولوسیونیسم» شما در اصل بورژوا-دمکراتیک هستند، فقط خودتان را مسخره میکنید. ما با هم حتماً در کمیتههای انقلابی آیندۀ روسیه هم، بحث، اختلاف و نزاع خواهیم داشت، اما مسلماً باید از تاریخ بیاموزیم. نباید آنوقت که وقتِ عمل است، مشاجراتِ غیرمنتظره، نامفهوم و مغشوش داشته باشیم؛ باید آماده باشیم تا دربارۀ مسائل اساسی بحث و جدل کنیم، تا نقطه عزیمتهای هر گرایش را بشناسیم، تا از پیش، روی وحدت ممکن یا تضاد ممکن حساب کنیم. تاریخِ دورانهای انقلابی نمونههای فراوان، بسیار فراوان، از موارد صدمات عظیم ناشی از آزمایشهای شتابزده و ناپخته در زمینه «اتحاد در مبارزه» به دست داده است که قصد داشتند ناهمگونترین عناصر را در کمیتههای مردم انقلابی روی هم بریزند و جمع کنند، اما با این کار تنها موفق شدند به اصطکاک متقابل و سرخوردگی تلخ برسند.
ما میخواهیم از این درس تاریخ بهره بگیریم. مارکسیسم، که از نظر شما یک دُگم خشک بدردنخور است، برای ما جوهر خالص این درس و رهنمود تاریخی است. ما در حزب مستقل، و بنحو سازشناپذیر مارکسیستِ پرولتاریای انقلابی، یگانه ضمانت پیروزی سوسیالیسم و راه پیروزیی را میبینیم که بی پیچ و خمترین و سر راستترین است. ما هرگز، بنابراین، حتی در انقلابیترین لحظات، از استقلال کامل حزب سوسیال-دمکرات یا سازشناپذیری کامل در ایدئولوژیمان، دست برنخواهیم داشت.
شما معتقدید که این، اتحاد در مبارزه را منتفی میکند؟ اشتباه میکنید. میتوانید از قطعنامۀ کنگرۀ دوم ما ببینید که ما توافقات برای مبارزه و در مبارزه را رد نمیکنیم. در وپریود شمارۀ ٤ ما بر روی این حقیقت تأکید کردیم که شروع انقلاب در روسیه بدون شک لحظهای را که در آن چنین توافقاتی میتوانند عملاً به کار بسته شوند، نزدیکتر میکند[١]. مبارزۀ مشترک سوسیال-دمکراتهای انقلابی و عناصر انقلابی جنبش دمکراتیک در دوران سقوط اتوکراسی، اجتنابناپذیر و ضروری است. ما فکر میکنیم که به امر توافقات مبارزهجویانه آینده خدمت بهتری میکردیم اگر به جای تن دادن به تلافیجویی با تهمتزنیهای تند و تیز، شرایطی را که در آنها توافقات ممکن میشوند، و حد و حدود محتمل «حوزه اقتدارشان»، اگر استفاده از این عبارت مجاز باشد، را عاقلانه و خونسردانه میسنجیدیم. ما این کار را در وپریود شمارۀ ٣، که در آن بررسیای از پیشرفت حزب سوسیالیست-رولوسیونر از نارودنیسم تا مارکسیسم به عمل آوردیم، آغاز کردیم.[٢]
رولوتسیونایا راسیا در ارتباط با ٩ ژانویه نوشت «تودهها خودشان دست به اسلحه بردند». «دیر یا زود، بدون شک، دربارۀ مسألۀ تسلیح تودهها تصمیمگیری خواهد شد». «این وقتی است که جوش خوردن تروریسم و جنبش تودهای، چیزی که ما داریم برایش در حرف و عمل در انطباق با کل روح تاکتیکهای حزبیمان کوشش میکنیم، به بارزترین نحو به نمایش درمیآید و متحقق میشود.» (در حاشیه بگوییم که ما مایل بودیم علامت سؤالی بعد از کلمه «عمل» بگذاریم؛ ولی بگذارید به ادامۀ نقل قول بپردازیم.) «در گذشتۀ نه چندان دور، در مقابل چشمانمان، این دو فاکتور جنبش از هم جدا بودند، و این جدایی آنها را از نیروی کاملشان محروم میکرد.»
چیزی که درست است، درست است! دقیقاً همینطور است! تروریسم روشنفکران و جنبش تودهای طبقۀ کارگر جدا بودند، و این جدایی آنها را از نیروی کاملشان محروم میکرد. این دقیقاً همان چیزی است که سوسیال-دمکراتهای انقلابی تمام این مدت میگفتند. به همین دلیل آنها همیشه مخالف تروریسم و مخالف همۀ نوسانات به سمت تروریسمی بودهاند که اغلب اوقات جناح روشنفکری حزب ما از خود نشان داده است[٣]. به این دلیل دقیقاً ایسکرای قدیم موضعی علیه تروریسم گرفت وقتی در شمارۀ ٤٨ نوشت: «مبارزۀ تروریستیِ نوع قدیم پُرخطرترین شکل مبارزۀ انقلابی بود، و آنهایی که درگیرش میشدند به این مشهور بودند که آدمهای مصمّم و فداکارند.... حالا اما، وقتی که تظاهراتها به مقاومت علنی در مقابل دولت تحول پیدا کردهاند.... تروریسم قدیمی دیگر روش بالاخص جسورانهای از مبارزه نیست.... قهرمانی حالا دیگر به فضای باز آمده است؛ قهرمانان حقیقی دوران ما حالا دیگر انقلابیونی هستند که تودههای پرشمار را که علیه سرکوبگرانشان به پاخاسته اند، رهبری میکنند... تروریسم انقلاب کبیر فرانسه ... در ١٤ ژوئیۀ ١٧٨٩ با یورش به باستیل شروع شد. قدرتش، قدرت جنبش انقلابی مردم بود.... آن تروریسم ناشی از، نه یأس نسبت به قدرت جنبش تودهای، بلکه برعکس، ایمان تزلزلناپذیر به قدرتش بود.... تاریخِ آن تروریسم برای انقلابی روس فوقالعاده آموزنده است.»[٤]
بله، هزار بار بله! تاریخِ آن تروریسم بینهایت آموزنده است. همینطور تکههای نقل شده از ایسکرا که به دورۀ هجده ماه پیش اشاره میکنند هم آموزندهاند. این نقل قولها ایدههایی را، در قامت کاملشان به ما نشان میدهند که حتی سوسیالیست-رولوسیونرها، تحت تأثیر درسهای انقلابی میخواهند به آنها برسند. آنها اهمیت ایمان به جنبش تودهای را به یادمان میآورند؛ آنها خستگیناپذیری انقلابی را به یادمان میآورند که فقط از پرنسیپهای والا میآید و بتنهایی میتواند از ما در مقابل هر «یأس و نومیدی» ناشی از طولانی شدن سکون مشهود جنبش، محافظت کند. حالا، پس از ٩ ژانویه، دیگر هیچ مسألهای - اگر فقط از ظاهر امر قضاوت کنیم - در مورد هیچ اندازه "یأس و نومیدى" در جنش تودهای نمیتواند مطرح باشد. ولی فقط در ظاهر امر چنین است. ما باید بین «جاذبۀ» زودگذر برخاسته از یک نمایش خیره کننده قهرمانی تودهای، و اعتقادات معقول و مستدل راسخی که کل فعالیت حزب را به نحوی جداییناپذیر به جنبش تودهها متصل میکنند، به دلیل اهمیت تعیینکنندهاش که به اصل مبارزۀ طبقاتی مربوط است، فرق بگذاریم. یادمان باشد که جنبش انقلابی، هر قدر هم که سطحش از ٩ ژانویه بالا باشد، هنوز باید از مراحل متعددی بگذرد قبل از آنکه احزاب سوسیالیست و دمکراتِ ما بر یک مبنای جدید در یک روسیۀ آزاد بازسازی شوند. و در طی همۀ این مراحل، در طی همۀ فراز و نشیبهای مبارزه، ما باید پیوندهای بین سوسیال-دمکراسی و مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا را صحیح و سالم حفظ کنیم، و باید مطمئن شویم که مستمراً محکمتر و آسیبناپذیرتر میشوند.
از این رو به نظر ما ادعای رولوتسیونایا راسیا مبنی بر اینکه «پیشگامان مبارزۀ مسلحانه در صفوف تودههای به پا خواسته بلعیده شدند» مبالغۀ محض است.... این آیندۀ مطلوب است بیش از آنکه واقعیت لحظۀ حاضر باشد. قتل سرگئی در مسکو در ١٧(٤) فوریه[٥]، که همین امروز توسط تلگراف گزارش شده است، بوضوح اقدامی تروریستی از نوع قدیم است. پیشگامان مبارزۀ مسلحانه هنوز در صفوف تودههای به پا خاسته بلعیده نشدهاند. پیشگامان با بمبها همانطور که میبینید در کمین سرگئی در مسکو مینشینند، در حالی که تودهها (در سن پترزبورگ)، بدون پیشگامان، بدون سلاح، بدون فرماندهان انقلابی و بدون کادرهای انقلابی، آنطور که همین رولوتسیونایا راسیا میگوید «خودشان را با خشمی مهارناشدنی بر روی سرنیزههای برکشیده میاندازند». جداییی که در بالا از آن صحبت کردیم هنوز موجود است، و ترور روشنفکرانۀ انفرادی به نحو هر چه بیشتر بارزی نارساییاش را در برابر این درک رشد یابنده نشان میدهد که «تودهها به قامت قهرمانان منفرد بلند شدهاند، که قهرمانی تودهای در آنها بیدار شده» (رولوتسیونایا راسیا، شمارۀ ٥٨). پیشگامان باید در میان تودهها فرو بروند، در واقعیت امر فرو بروند، یعنی انرژیهای بیمنیّتشان را در پیوند واقعاً جدا ناشدنی با تودههای شورشی اِعمال کنند، و به معنی واقعی، نه ظاهری و سمبلیک کلمه، همراه آنها پیش بروند. در مورد اینکه این ضرورت اساسی دارد حالا دیگر بعید است بشود تردید داشت. اینکه این امکانپذیر است توسط ٩ ژانویه و ناآرامی عمیقی که هنوز میان تودههای طبقۀ کارگر داغ است، اثبات شده است. این واقعیت که این یک وظیفه جدید، عالیتر و سختتر در مقایسه با وظایف پیشین است نمیتواند و نباید ما را از پرداختن به آن بیدرنگ و به شیوهای عملی بازدارد.
اتحاد در مبارزه، بین حزب سوسیال-دمکرات و حزب انقلابی-دمکراتیک — حزب سوسیالیست-رولوسیونر، ممکن است راهی برای تسهیل حل این مشکل باشد. چنین اتحادی، هر قدر پیشگامان مبارزۀ مسلحانه زودتر در صفوف تودههای شورشی «بلعیده شوند»، هر قدر سوسیالیست-رولوسیونرها قاطعانهتر راهی را که خودشان در حرف ترسیم کردهاند، «باشد که این آغازهای به هم جوش خوردنِ تروریسمِ انقلابی و جنبش تودهای رشد کنند و تقویت شوند، باشد که تودههای سر تا پا مجهز به روشهای تروریستی، هر چه زودتر دست به عمل بزنند!» دنبال کنند، عملیتر میشود. نظر به نیل سریع به یک چنین اتحادی در مبارزه، ما با خشنودی نامۀ زیر را که از گئورگی گاپون دریافت کردهایم، منتشر میکنیم:
«نامهای سرگشاده به احزاب سوسیالیست روسیه
روزهای خونین ژانویه در سن پترزبورگ و بقیۀ روسیه، طبقۀ کارگر ستمدیده را به رویارویی با رژیم خودکامه به سرکردگی تزار خونخوار کشانده است. انقلاب کبیر روسیه آغاز شده است. تمام کسانی که آزادی مردم برایشان واقعاً عزیز است باید یا پیروز شوند یا بمیرند. با درک اهمیت لحظۀ تاریخی حاضر، با در نظر گرفتن وضعیت کنونی امور، و بالاتر از هر چیز دیگر، یک انقلابی و مردِ عمل بودن، من تمام احزاب سوسیالیست روسیه را فرا میخوانم تا بلافاصله وارد یک توافق بین خودشان بشوند و به سوی قیام مسلحانه علیه تزاریسم پیش بروند. تمام نیروهای هر حزبی باید بسیج شوند. همه باید یک نقشه-عمل تکنیکی واحد داشته باشند. بمب و دینامیت، ترور فردی و تودهای — هر چه که بتواند به قیام مردمی کمک کند. هدف فوری، سرنگونی اتوکراسی، یک دولت موقت انقلابی که فوراً همۀ رزمندگان برای آزادیهای سیاسی و مذهبی را عفو کند، فوراً مردم را مسلح کند و فوراً مجلس مؤسسانی بر مبنای حق رأی عمومی، مساوی و مستقیم با رأیگیری مخفی فرا بخواند. دست بکار شوید، رفقا! پیش به سوی نبرد! شعار کارگران سن پترزبورگ در ٩ ژانویه را تکرار کنیم – یا مرگ یا آزادی! تأخیر و اغتشاش اکنون جنایتی است علیه مردمی که شما از منافعشان دفاع میکنید. با وقف همه چیز خودم در راه خدمت به مردمی که خودم هم از آنان هستم (فرزند یک دهقان)، و با پیوستن بیدریغ و بی بازگشتم به مبارزه علیه سرکوبگران و استثمارگران طبقۀ کارگر، طبعاً با روح و جان با کسانی خواهم بود که عمل حقیقی آزادسازی واقعی پرولتاریا و همۀ تودههای زحمتکش از یوغ سرمایهداری و بردگی سیاسی را به عهده میگیرند.
گئورگی گاپون»
ما به سهم خود لازم میدانیم که نظرمان نسبت به این نامه را تا حد امکان بروشنی و بتأکید بیان کنیم. ما معتقدیم که «توافقی» که این نامه پیشنهاد میکند ممکن، مفید و ضروری است. ما از اینکه گاپون صریحاً از یک «توافق» صحبت میکند استقبال میکنیم، زیرا فقط از طریق حفظ استقلال کامل هر حزب جداگانه در اصول و تشکیلات است که تلاشهای معطوف به اتحاد این احزاب در مبارزه میتوانند امیدبخش باشند. باید در حین این تلاشها، بسیار مواظب باشیم تا با تلاش بیهوده جهت جمع کردن و روی هم ریختن عناصر نامتجانس، چیزی را خراب نکنیم. ما بناچار باید جُدا از هم رژه برویم [لنین اصطلاح آلمانی را بکار برده getrennt marschieren]، ولی میتوانیم بارها و بخصوص حالا با هم ضربه بزنیم [ایضاً vereint schlagen]. از نظر ما مطلوب خواهد بود که کاری کنیم که این توافق احزابِ انقلابی را هم مثل احزاب سوسیالیست در بر بگیرد، زیرا هیچ چیز سوسیالیستیی در هدف بلاواسطۀ مبارزه وجود ندارد، و ما نباید اهداف فوری دمکراتیک را با اهداف نهائی انقلاب سوسیالیستیمان اشتباه بگیریم یا هرگز به کسی اجازه بدهیم اینها را با هم قاطی کند. این برای توافق، مطلوب و از نظر ما اساساً ضروری است که به جای یک فراخوان عمومی برای «ترور فردی و تودهای»، علناً و به تأکید گفته شود که این عمل مشترک، هدفِ به هم جوش خوردنِ مستقیم و عملی تروریسم و قیام تودهها را تعقیب میکند. درست است، گاپون با اضافه کردن کلمات «هر چیزی که بتواند به قیام مردمی کمک کند»، آشکارا تمایلش را به اینکه حتی ترور فردی را وسیلۀ رسیدن به این هدف کند نشان میدهد؛ اما این خواست که همان ایدهایی که در رولوتسیونایا راسیا شمارۀ ٥٨ ملاحظه کردیم را پیشنهاد میکند، باید با صراحت بیشتر و تجسم یافته در تصمیمات عملی مطلقاً بىابهام بیان شود. در پایان، مایلیم به نکتهای اشاره کنیم که مستقل از قابل تحقق بودنِ توافقِ پیشنهاد شده، موضع فوقِحزبی گاپون به نظر ما یک عامل منفی دیگر میآید. واضح است که با یک چنین تغییر موضع سریع از ایمان به تزار و عریضه نویسی برای تزار به اهداف انقلابی، گاپون قادر نبوده برای خودش فوراً یک نظرگاه روشن انقلابی بسازد. این اجتنابناپذیر است، و هر چه انقلاب سریعتر و وسیعتر تحول پیدا کند، این چیزها بیشتر اتفاق میافتد. با این حال، شفافیت کامل، و معیّن و مشخص بودنِ همه چیز در روابط بین احزاب، گرایشها و طیفها، اگر یک توافق موقتی بین آنها قرار است به هر طریقی موفقیت آمیز باشد، مطلقاً ضروریست. به شفافیت و معیّن و مشخص بودن، در هر قدمِ عملی نیاز خواهیم داشت؛ اینها پیششرط قطعیت و فقدان نوسان در کارِ عملیِ واقعی خواهند بود. آغاز انقلاب در روسیه احتمالاً موجب به صحنۀ سیاسی آمدنِ بسیاری از مردم و شاید گرایشهایی با این نظر خواهد شد که شعار «انقلاب»، متعلق به «مردان عمل» است، بخوبی برای توصیف اهداف و روشهای عملکردشان، کفایت میکند. هیچ چیز نمیتواند از این عقیده گمراهکنندهتر باشد. موضع فوقِحزبی، که بالاتر، یا راحتتر، یا "دیپلماتیک"تر به نظر میآید، در واقعیت امر مبهمتر، نامفهومتر، و بناگزیر آبستن و لبریز از ناسازگاریها و نوسانها در فعالیت عملی است. بخاطر منافع انقلاب، آرمان ما به هیچ وجه نباید این باشد که همه احزاب، گرایشها و طیفهای نظرات در یک هرج و مرج انقلابی به هم جوش بخورند. برعکس، رشد و گسترش جنبش انقلابی، نفوذ دائماً عمیقتر آن در میان طبقات و اقشار مختلف مردم، بطور اجتناب ناپذیری گرایشها و طیفهای دائماً جدیدتری را ایجاد میکند (که خیلی هم خوبست). تنها شفافیت و معیّن و مشخص بودن تام و تمام در روابط متقابلشان و در نحوۀ برخوردشان نسبت به موضع پرولتاریای انقلابی میتواند حداکثر موفقیت را برای جنبش انقلابی تضمین کند. تنها شفافیت کامل در روابط متقابل میتواند موفقیت یک توافق برای دستیابی به یک هدف فوری مشترک را تضمین کند.
این هدف فوری، به عقیدۀ ما، در نامۀ گاپون بدرستی در خطوط کلی بیان شده است، که اینهاست: ١) سرنگونی اتوکراسی؛ ٢) یک دولت موقت انقلابی؛ ٣) عفو فوری کلیۀ مبارزان راه آزادیهای سیاسی و مذهبی، منجمله البته، حق اعتصاب و غیره؛ ٤) تسلیح فوری مردم؛ و ٥) تشکیل فوری یک مجلس تمام-روسیهای مؤسسان بر مبنای حق رأی عمومی، مساوی و مستقیم با رأی مخفی. اینکه دولت انقلابی است که تساوی کامل برای همه شهروندان و آزادی سیاسی کامل در طی انتخابات را فوراً به زندگی واقعی ترجمه میکند، چیزی است که گاپون دادهشده فرض کرده است؛ اما میشد این را بصراحت بیان کرد. این هم قابل توصیه است که تأسیس کمیتههای انقلابی دهقانی در همه جا به منظور حمایت از انقلاب دمکراتیک و به اجرا گذاشتن تدابیر مختلفش، در سیاست عمومی دولت انقلابی گنجانده شود. موفقیت انقلاب عمدتاً به فعالیت انقلابی خود دهقانان بستگی دارد، و احزاب مختلف سوسیالیست و انقلابی-دمکراتیک احتمالاً بر سر شعاری همانند آنچه ما پیشنهاد کردهایم به توافق میرسند.
باید امیدوار بود که گاپون، که تحولش از نظراتِ مشترک با عقاید مردمِ بلحاظ سیاسی ناآگاه، به نظرات انقلابی، از چنان تجارب شخصی عمیقی درمیآید، به دیدگاه انقلابی روشنی که برای یک آدم سیاسیکار ضرورت اساسی دارد، دست مییابد. باید امیدوار بود که فراخوانش به یک توافق مبارزهجویانه برای قیام، با موفقیت همراه میشود، و پرولتاریای انقلابی، در کنار دمکراتهای انقلابی، اتوکراسی را میکوبد و آن را هر چه سریعتر و مطمئنتر و با دادن کمترین قربانی سرنگون میکند.
وپریود شمارۀ ٧
٢١ (٨) فوریۀ ١٩٠٥
مجموعه آثار لنین، جلد ٨
توضیحات
[*]
رولوتسیونایا راسیا Revolutsionnaya Rossiya [روسیۀ انقلابی] نشریه زیرزمینی لیگ سوسیالیست-رولوسیونرهای روسیه بود که اولین شمارهاش در ژانویه ١٩٠١ منتشر شد. از ژانویه ١٩٠٢ تا دسامبر ١٩٠٥ این نشریه در ژنو بعنوان ارگان حزب سوسیالیست-انقلابی منتشر میشد.—توضیح آرشیو عمومی، ویکیپدیا
[١]
نگاه کنید به مقاله لنین؛ "شروع انقلاب در روسیه".
[٢]
نگاه کنید به مقاله لنین؛ "از نارودنیسم تا مارکسیسم".
[٣]
کریچفسکی Krichevsky در راپوچیهدییلو شماره ١٠. مارتف و زاسولیچ در مورد گلولهای که لِکِرت شلیک کرد. عموماً طرفداران ایسکراینو در اعلامیهای بمناسبت قتل پلهوه منتشر کردند.—لنین
اعلامیه دربارۀ قتل پلهوه که لنین به آن اشاره کرده، اعلامیۀ شمارۀ ١٦ با عنوان «به مردم کارگر»، امضا شده توسط هیئت تحریریۀ ایسکرای منشویکی است که علناً از تاکتیکهای سوسیالیست-رولوسیونری مبنی بر ترور فردی دفاع میکرد.
- در ٥ (١٨) مه ١٩٠٢، کارگری به نام هیرش لکرت Hirsh Lekert تلاش کرد تا فرماندار ویلنو Wilno به نام فون وال von Wal را به قتل برساند. مارتف و زاسولیچ این عمل ترور انفرادی را تحسین کردند.
[٤]
این مقالۀ ایسکرا که پلخانف آن را نوشته، به تاریخی تعلق دارد که ادیتورهای ایسکرا (از شماره ٤٦ تا ٥١) پلخانف و لنین بودند. پلخانف در آن زمان هنوز تعمق در خط جدید همسازی رسوا با اپورتونیسم را شروع نکرده بود.
[٥]
اشاره است به قتل دوک بزرگ سرگئی، فرماندار کل مسکو، توسط تروریستهای سوسیالیست-رولوسیونر.
- این متن، با پارهای تغییرات، ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1242fa.html
|