Farsi    Arabic    English   

مقالات برای 'رابوچایا گازتا'[١]
برنامه ما

و. ای. لنین


سوسیال-دمکراسی بین‌المللی هم اکنون در حالت تزلزل ایدئولوژیک به سر می‌برد. عقاید مارکس و انگلس تا قبل از این به عنوان بنیاد محکم تئوری انقلابی به شمار می‌آمدند، ولی هم اکنون صداها از همه جا بلند شده‌اند تا این عقاید را ناکافی و منسوخ اعلام کنند. هر کسی که خود را سوسیال-دمکرات اعلام می‌کند و قصد دارد تا ارگان سوسیال-دمکراتیکی را منتشر نماید، باید بطور دقیق موضعش را نسبت به مسأله‌ای که توجه سوسیال-دمکراتهای آلمان و دیگران را به خود جلب نموده، مشخص کند.

ما کاملاً بر موضع تئوریک مارکسیستی تکیه می‌کنیم: مارکسیسم برای اولین بار سوسیالیسم را از یک یوتوپیا به یک علم تبدیل نمود، برای این علم بنیاد محکمی گذاشت و راهی را که باید طی شود تا این علم را در تمام قسمتهایش بیشتر توسعه و تکامل داد، نشان داد. مارکسیسم ماهیت اقتصاد سرمایه‌داری مدرن را با توضیح اینکه چگونه اجیر کردن کارگر و خرید نیروی کار، به بردگی کشیدن میلیونها نفر از بی‌چیزان توسط مشتی از سرمایه‌داران، زمینداران، صاحبان کارخانجات، معادن و غیره را می‌پوشاند، افشاء نمود. مارکسیسم نشان داد که همه جریان توسعه سرمایه‌داری مدرن این گرایش را نشان می‌دهد که تولید در مقیاس بزرگ تولید خرد را نابود نماید و شرایطی را به وجود می‌آورد که سیستم سوسیالیستی جامعه را ممکن و ضروری می‌سازد. مارکسیسم به ما نشان داد که چگونه پشت پرده سنتهای ریشه دار، توطئه‌های سیاسی، قوانین پیچیده و دکترینهای بغرنج، مبارزه طبقاتی را، مبارزه بین طبقات متمکن در همه اشکال شان و توده‌های تهیدست، پرولتاریا، که در رأس همه تهیدستان قرار دارد، تشخیص دهیم. مارکسیسم وظیفه واقعی یک حزب سوسیالیست انقلابی را مشخص ساخت: نه نقشه کشیدن برای دادن ظاهری نو به جامعه، نه موعظه کردن برای سرمایه‌داران و وابستگان به آنها برای ارتقاء زندگی توده کارگران، نه توطئه چینی، بلکه سازمان دادن مبارزه طبقاتی پرولتاریا و رهبری این مبارزه که هدف نهایی‌اش تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و سازماندهی یک جامعه سوسیالیستی است.

و ما حالا می‌پرسیم: آیا چیز جدیدی به این تئوری توسط «ترمیم کنندگان» پر سر و صدا که در روزگار ما این همه غوغا برپا کرده‌اند و پیرامون سوسیالیست آلمانی، برنشتین، جمع شده‌اند، اضافه گشته است؟ مطلقاً هیچ چیز. حتی یک قدم برای به پیش بردن علمی که مارکس و انگلس برای ما گذاشتند تا توسعه‌اش دهیم برنداشتند؛ آنها به پرولتاریا هیچ روش جدیدی برای مبارزه نیاموختند؛ آنها فقط پس روی کرده‌اند، تکه‌هایی از تئوریهای عقب مانده را قرض گرفته‌اند و به پرولتاریا، نه تئوری مبارزه، بلکه تئوری امتیاز را موعظه می‌کنند – امتیاز دادن به دشمنان گوناگون پرولتاریا، دولتها و احزاب بورژوایی که هیچگاه از جستجوی روشهای نوین جهت طعمه گذاری برای سوسیالیستها خسته نمی‌شوند. پلخانف، یکی از پایه گذاران و رهبران سوسیال-دمکراسی روس، در انتقاد کردن بی‌رحمانه از آخرین «انتقاد» برنشتین[٢] کاملاً بر حق بود؛ دیدگاههای برنشتین هم اکنون توسط نمایندگان کارگران آلمانی نیز رد شده‌اند (در کنگره هانوور).[٣]

ما انتظار سیلی از اتهامات را برای این کلمات داریم؛ فریادها بلند خواهند شد که ما قصد داریم حزب سوسیالیست را به یک فرقه «با ایمانان خالص» که «مرتدین» را به دلیل انحراف از «اصول جزمی»، به دلیل هر عقیده مستقل و غیره، سرکوب می‌کند، تبدیل نماییم. ما با همه این عبارات مد روز و برنده آشنا هستیم. مسأله فقط این است که ذره‌ای حقیقت یا معنی در آنها وجود ندارد. هیچ حزب سوسیالیست با قدرتی نمی‌تواند بدون یک تئوری انقلابی که همه سوسیالیستها را متحد می‌کند، که سوسیالیستها تمام اعتقاداتشان را از آن می‌گیرند و در روشهای مبارزه و شیوه-های عمل آن را بکار می‌بندند، وجود داشته باشد. دفاع کردن از چنین تئوری ای، که طبق آخرین دانسته‌هایتان آن را صحیح می‌دانید، برعلیه حملات بی‌اساس و تلاشها برای خراب کردن آن، به این معنی نیست که شما دشمن همه انتقادات هستید. ما تئوری مارکس را به عنوان چیزی کامل و مقدس نمی‌دانیم؛ برعکس، ما معتقدیم که تنها بنیان علمی را گذاشته است که سوسیالیستها چنانچه مایل به همگامی با زندگی هستند باید در همه جهات توسعه‌اش دهند. به نظر ما تکامل دادن مستقل تئوری مارکس بخصوص برای سوسیالیستهای روس حیاتی است؛ چرا که این تئوری فقط اصول راهنمای کلی را ارائه می‌دهد که بطور خاص، در انگلیس به نحوی متفاوت از فرانسه، در فرانسه به نحوی متفاوت از آلمان و در آلمان به نحوی متفاوت از روسیه بکار گرفته می‌شوند. از این رو ما با کمال میل بخشی از روزنامه‌مان را به مقالاتی درباره مسائل تئوریک اختصاص می‌دهیم و صراحتاً از همه رفقا دعوت می‌کنیم که در مورد نکات مورد اختلاف بحث کنند.

مسائل اصلی که در مورد بکار گیری برنامه مشترک همه سوسیال-دمکراتها در مورد روسیه مطرح می‌شوند کدامند؟ ما گفتیم که جوهر این برنامه سازماندهی مبارزه طبقاتی پرولتاریا و رهبری این مبارزه است، که هدف نهایی‌اش تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و ایجاد جامعه‌ای سوسیالیستی می‌باشد. مبارزه طبقاتی پرولتاریا از مبارزه اقتصادی (مبارزه علیه سرمایه‌داران منفرد یا گروههای منفرد سرمایه‌دار به منظور بهبود شرایط کارگران) و مبارزه سیاسی (مبارزه علیه دولت به منظور گسترش دادن حقوق مردم، یعنی برای دمکراسی، و برای گسترش قدرت سیاسی پرولتاریا) تشکیل شده. برخی از سوسیال-دمکراتهای روس (و از بین آنها بطور آشکار کسانی که رابوچایا میسل را هدایت می‌کنند) مبارزه اقتصادی را به نحو غیرقابل قیاسی مهم‌تر می‌دانند و تقریباً تا آنجا به پیش می‌روند که مبارزه سیاسی را به آینده کم یا بیش دوری موکول می‌کنند. این موضع مطلقاً نادرست است. همه سوسیال-دمکراتها موافقتند که سازماندهی مبارزه اقتصادی طبقه کارگر ضروری است، که ضروری است بر این مبنا تبلیغات را در میان کارگران به پیش برد، یعنی به کارگران در مبارزه روزمره شان علیه کارفرمایان کمک کرد، که توجه کارگران را به هر شکل و هر مورد ستم جلب نمود و از این طریق ضرورت ترکیب[مبارزه اقتصادی و سیاسی] را به آنها نشان داد. ولی فراموش کردن مبارزه سیاسی بخاطر مبارزه اقتصادی به معنی جدا شدن از اصل اولیه سوسیال-دمکراسی بین‌المللی و فراموش کردن چیزی که تمام تاریخ جنبش کارگری به ما می‌آموزد خواهد بود. پیروان مسلم بورژوازی و دولتی که به آن خدمت می‌کند حتی تلاشهای مکرری برای سازماندهی اتحادیه‌های صرفاً اقتصادی کارگران و از این طریق منحرف کردن کارگران از «سیاست»، از سوسیالیسم، نموده‌اند. کاملاً ممکن است که دولت روسیه نیز دست به چنین کاری بزند، زیرا همواره تلاش کرده است تکه نانی ناچیز یا حتی قلابی به سوی مردم بیاندازد، تنها به این منظور که افکار آنها را از این حقیقت که تحت ستم و بی‌حقوق هستند، منحرف نماید. هیچ مبارزه اقتصادی نمی‌تواند برای کارگران بهبودی پایدار را به ارمغان آورد، یا حتی در مقیاسی بزرگ به پیش برده شود، مگر اینکه کارگران این حق را داشته باشند که آزادانه تجمعات و اتحادیه‌ها را سازماندهی نمایند، روزنامه‌های خودشان را داشته باشند و نمایندگانشان را به مجالس ملی بفرستند، مثل کارگران در آلمان و همه کشورهای دیگر اروپایی (به استثنای ترکیه و روسیه). ولی به منظور به دست آوردن این حقوق لازم است که مبارزه‌ای سیاسی برپا نمود. در روسیه، نه تنها کارگران، بلکه همه شهروندان از حقوق سیاسی محروم شده‌اند. روسیه کشوری با حکومت سلطنت مطلقه و[با اختیارات] نامحدود است. تزار به تنهایی قوانین را اعلام می‌کند، مقامات رسمی را منصوب و آنها را کنترل می‌کند. به این دلیل، چنین به نظر می‌رسد که در روسیه تزار و دولت تزاریست از همه طبقات مستقل بوده و نسبت به همه به یکسان رفتار می‌کنند. ولی در واقعیت همه مقامات رسمی منحصراً از طبقه متمکن انتخاب شده و همه تحت نفوذ سرمایه‌دارن بزرگی هستند که وزرا را مجبور می‌کنند به ساز آنها برقصند و هر چه بخواهند را به دست می‌آورند. طبقه کارگر روسیه تحت یوغ دوگانه‌ای قرار دارد؛ توسط سرمایه‌داران و زمینداران چپاول و غارت شده، و برای جلوگیری از مبارزه با آنها، پلیس دست و پا و دهانشان را می‌بندد، و هر تلاشی جهت دفاع از حقوق مردم تحت تعقیب قرار می‌گیرد. هر اعتصابی علیه یک سرمایه‌دار به رهاسازی ارتش و پلیس علیه کارگران می‌انجامد. هر مبارزه اقتصادی الزاماً به یک مبارزه سیاسی تبدیل می‌شود، و سوسیال-دمکراسی باید بلاانقطاع یکی را با دیگری در مبارزه طبقاتی واحد پرولتاریا ترکیب کند. هدف نخست و اصلی چنین مبارزه‌ای باید دستیابی به حقوق سیاسی، دستیابی به آزادی سیاسی باشد. اگر کارگران سن پترزبورگ به تنهایی، با کمک اندکی از طرف سوسیالیستها، به سرعت موفق شده‌اند امتیازی را از دولت بگیرند – قانون کاهش ساعات کار روزانه[٤] – پس طبقه کارگر به عنوان یک کل، با رهبری یک حزب واحد سوسیال-دمکراتیک کارگری روس، در مبارزه‌ای مداوم قادر خواهد بود امتیازاتی که بطور غیرقابل مقایسه بزرگتر هستند کسب کند.

طبقه کارگر روسیه قادر است که مبارزه اقتصادی و سیاسی‌اش را بتنهایی به پیش برد، حتی اگر طبقه دیگری به کمکش نیاید. ولی در مبارزه سیاسی، کارگران تنها نیستند. فقدان کامل حقوق مردم و بی‌قانونی ددمنشانه مقامات رسمی باشی - بازوک[٥] خشم تمام مردم تحصیل کرده صادق که نمی‌توانند خودشان را با تعقیب تفکر آزاد و آزادی بیان وفق دهند برمی انگیزد؛ خشم لهستانیها، فنلاندیها، یهودیان و فرقه‌های مذهبی روسیه را برمی انگیزد؛ خشم تجار کوچک، پیشه وران و دهقانان، که هیچ کجا محافظتی در مقابل تعقیب مقامات رسمی و پلیس نمی‌یابند را برمی انگیزد. تمام این گروههای جمعیت نمی‌توانند جداگانه دست به مبارزه پیگیر سیاسی بزنند. ولی زمانی که طبقه کارگر پرچم این مبارزه را بلند کند، از همه طرف حمایت خواهد شد. سوسیال-دمکراسی روس خود را در رأس همه مبارزانی که برای حقوق مردم می‌جنگند، همه مبارزان در راه دمکراسی، قرار خواهد داد و ثابت خواهد کرد که شکست ناپذیر است!

اینها دیدگاههای اساسی ما هستند، و ما اینها را بطور سیستماتیک و از هر جنبه در روزنامه‌مان تکامل خواهیم داد. ما مطمئن هستیم که از این طریق در راهی قدم خواهیم گذاشت که توسط حزب سوسیال-دمکرات کارگری روسیه در بیانیه منتشر شده‌اش مشخص گشته است.



توضیحات

[١] لنین مقالات «برنامه ما»، «وظیفه فوری ما» و «یک مسئله مبرم» را در طی دوران تبعیدش نوشت. او قصد داشت که این مقالات را برای روزنامه رابوچایا گازتا که توسط کنگره اول ح.س.د.ک.ر. به عنوان ارگان رسمی حزب پذیرفته شده بود بفرستد. تلاشی برای تجدیدانتشار روزنامه در ١٨٩٩ انجام شد و هیئت تحریریه به لنین پیشنهاد نمود که سردبیری را به عهده بگیرد؛ بعدها از او دعوت به همکاری شد. لنین مقالات را همراه با نامه به هیئت تحریریه فرستاد. تلاش برای تجدیدانتشار ناموفق ماند و مقالات هرگز منتشر نشدند.

[٢] اشاره است به مقاله پلخانف «برنشتین و ماتریالیسم» که در شماره ٤٤ نشریه Neue Zeit (عصر نو)، ارگان سوسیال دمکراتهای آلمانی، در تاریخ ژوئیه ١٨٩٨ منتشر شد.

[٣] کنگره هانور سوسیال دمکراتهای آلمان از ٢٧ سپتامبر تا ٢ اکتبر (٩ تا ١٤ اکتبر) ١٨٩٩ برگزار شد. هنگام بررسی نکته اصلی در دستور کار یعنی «حمله به دیدگاههای اساسی و تاکتیکهای حزب»، کنگره برعلیه دیدگاههای رویزیونیستی برنشتین رأی داد، بدون اینکه آنها را مورد انتقاد گسترده قرار دهد.

[٤] قانون ٢ (١٤) ژوئن ١٨٩٧ زمان کار روزانه یازده ساعت و نیمه را برای مؤسسات صنعتی و کارگاههای راه آهن مقرر داشت. قبل از این زمان کار روزانه در روسیه توسط قانون تعیین نشده بود و تا چهارده یا پانزده ساعت می‌رسید. دولت تزاری تحت فشار جنبش طبقه کارگر به رهبری «اتحاد مبارزه برای آزادی طبقه کارگر» مجبور شد که قانون ٢ ژوئن را صادر نماید. لنین تحلیل مفصل و انتقاد از این قانون را در جزوه‌ای با عنوان «قانون جدید کارخانجات» (صفحات ٣١٥-٢٦٧ از جلد ٢ مجموعه آثار لنین) انجام داد.

[٥] Bashi-bazouk به سربازان نامنظم ارتش عثمانی اطلاق می‌شد که بخاطر بی‌انضباطی‌شان و همچنین اَعمال ستمگرانه غیرقانونی و غیراخلاقی نسبت به غیرنظامیان معروف بودند. در اینجا مقصود مقامات رسمی و پلیس روسیه تزاری هستند که نه تابع قانون و نه به کسی پاسخگو بودند.

- این متن، عین ترجمه‌ای است که رفیقی با نام "دوست شما" برای این سایت فرستاده‌اند.—آرشیو عمومی لنین


lenin.public-archive.net #L1036fa.html