به اینسا آرماند ۲۴ ژانویه ۱۹۱۵
دوست عزیز!
مرا ببخشید از اینکه چنین دیر پاسخ میدهم. دیروز در نظر داشتم پاسخ دهم، اما بسیار گرفتار بودم و وقت برای نوشتن نداشتم.
در مورد طرح جزوه تان، من معتقد بودم که «مطالبه برای آزادی عشق» واضح نبود، و – مستقل از نیت و خواست شما (من اینرا با گفتن اینکه مسئلۀ مهم مناسبات عینی طبقاتی است، نه خواستههای ذهنی شما، تأکید کردم) – این مطالبهای بورژوایی و نه پرولتری در شرایط اجتماعی این عصر است.
شما با این مخالفید.
بسیار خوب، اجازه بدهید مسئله را دوباره بررسی کنیم.
برای روشن شدن آنچه مبهم است، من ده تفسیر مختلف ممکن (و گریزناپذیر در شرایط مساعی طبقاتی) را داده و اشاره کردم که تفسیرهای ۷ - ۱، به عقیدۀ من، تیپیک یا مشخصۀ زنان پرولتر هستند، در حالیکه تفسیرهای ۱۰ - ۸ تیپیک یا مشخصۀ زنان بورژوا هستند.
اگر شما مایل به رد کردن این بودید، بایستی نشان میدادید که ۱- این تفاسیر صحیح نیستند (و سپس بایستی تفاسیر دیگری را ارائه مینمودید یا مشخص میکردید کدام یک غلط هستند)، یا ۲- آنها یا ناکامل اند (و سپس بایستی جا افتادهها را میافزودید)، یا ۳- به این طریق به تفاسیر پرولتری و بورژوایی تقسیم نمیشوند.
شما هیچ یک از این سه را انجام ندادید.
شما نکات ۷ - ۱ را رد نمیکنید. آیا این یعنی شما قبول میکنید که آنها (در مجموع) صحیح هستند؟ (آنچه شما راجع به فحشاء در میان زنان پرولتر و وابستگی آنها: «غیرممکن بودن گفتن نه» مینویسید کاملا مناسب با نکات ۷ - ۱ است. در اینجا هیچ دلیلی برای عدم توافق بین ما یافت نمیشود).
و همینطور شما انکار نمیکنید که آن تفسیری پرولتری است.
اکنون نکات ۱۰ - ۸ باقی میمانند.
شما آنها را «کاملا درک نمیکنید» و این «اعتراض» را مطرح میکنید: «من نمیدانم چگونه فردی میتواند (دقیقاً آنچه شما نوشتید!) آزادی عشق را با نکتۀ ۱۰ یکی بگیرد (!!؟؟) ...»
پس من اینرا با دیگری «یکی میگیرم» و شما قصد دارید مرا بخاطر آن رد و تخریب کنید؟
چرا؟ برای چه؟
آزادی عشق برای زنان بورژوا نکات ۱۰ - ۸ را معنی میدهد – و این تز من است.
شما چنین تزی را رد میکنید؟ پس بگوئید بانوان بورژوا منظورشان از آزادی عشق چیست؟
شما در این مورد سکوت اختیار میکنید. ولی آیا ادبیات و زندگی حقیقی ثابت نمیکند که این دقیقاً همان است که منظور زنان بورژوا میباشد؟ آنها اینرا تماماً ثابت میکنند! شما آن را بطور ضمنی قبول دارید.
و اگر چنین است، این مربوط به موضع طبقاتی آنهاست، و «رد کردن» آن به سختی امکان داشته و تا حدی کوته بینانه میباشد.
چیزی که شما باید انجام دهید این است که نقطه نظر پرولتری را به روشنی از آنها متمایز کرده و با آنها در تقابل قرار دهید. شما بایستی این حقیقت عینی را بخاطر داشته باشید که در غیر این صورت آنها عبارات مناسب را از میان سطور جزوۀ شما میربایند، آن را به طریق خودشان تفسیر میکنند و جزوۀ شما را به گندمی برای آسیاب خودشان تبدیل مینمایند، آنها ایدههای شما را در انظار کارگران تحریف کرده و آنان را «گیج» میکنند (این نگرانی را در آنها ایجاد میکنند که گویا شما ایدههایی بیگانه با ایشان را برایشان دارید). و آنها روزنامهها و غیره فراوان دارند.
و شما کاملا نقطه نظر عینی و طبقاتی را فراموش کرده و به من «حمله» میکنید و مرا متهم به «یکی گرفتن» آزادی عشق با نکات ۱۰ - ۸ میکنید ... عجیب است، خیلی عجیب ...
«حتی یک عشق و شور زودگذر نابتر و شاعرانه تر» از «بوسههای بدون عشق» (مبتذل و سطحی) افراد متأهل میباشد. این است آنچه شما مینویسید. این است آنچه شما در جزوه تان خواهید نوشت. بسیار خوب.
آیا این یک تقابل منطقی است؟ بوسههای بدون عشق بین افراد متأهل مبتذل و کثیف اند. موافقم. آنها بایستی در تقابل با ... با چه قرار گیرند؟ ظاهراً جواب اینست: با بوسههای عاشقانه. شما در تقابل با آن «شور» (چرا عشق نه؟) «زودگذر» (چرا زودگذر؟) را میآورید – از این بطور منطقی چنین نتیجه گیری میشود که بوسههای بدون عشق (زودگذر) در تقابل با بوسههای بدون عشق ازدواجی قرار میگیرند ... عجیب است. بهتر نبود در جزوهای مردم پسند، ازدواج بدون عشق مبتذل و کثیف خرده بورژوایی، روشنفکرانه یا دهقانی (فکر میکنم نکتۀ ۶ یا ۵ من) در تقابل با ازدواج مدنی پرولتری با عشق قرار گیرد (و اگر خیلی اصرار دارید اضافه شود که، یک ماجرای شور انگیز زودگذر میتواند هم پاک و هم کثیف باشد). شما در جزوه تان نه تیپهای طبقاتی، بلکه چیزی شبیه «موارد اتفاقی» را در مقابل هم میگذارید، که البته امکان پذیر است. اما آیا این مسئلهای از موارد خاص اتفاقی است؟ موضوع یک مورد فردی و اتفاقی بوسههای کثیف در ازدواج و بوسههای پاک در یک عشق زودگذر بایستی در یک داستان پرورانده شود (زیرا اینجا تمام نکته در صحنه فردی، در تحلیل شخصیتها و روانشناسی تیپهای معین است). اما در یک جزوه؟
شما کاملا نکتۀ مرا راجع به نامناسب بودن نقل قول از کی[۱] خوب درک کردهاید، چون شما میگویید «احمقانه» است که رُل «پرفسوران عشق» را بازی کرد. دقیقاً. و اما راجع به رُل پرفسوران [عشق] زودگذر و غیره چطور؟
من اصلا نمیخواهم درگیر بحث شوم. من خرسندانه نوشتن این نامه را متوقف میکنم و مطلب را موکول به صحبت با شما میکنم. اما من میخواهم که آن جزوۀ خوبی باشد، بطوری که هیچ کس نتواند عبارات آن را به ضرر شما برباید (گاهی یک عبارت کافیست که همه چیز را خراب کند ...) و نظر شما را به غلط تفسیر نماید. من مطمئن هستم که شما اینرا هم «از روی سهو» نوشتید، من این نامه را میفرستم زیرا مکاتبه، بهتر از صحبت، ممکن است شما را مجبور سازد که عمیقتر در طرح جزوه، که چیزی بسیار مهم است، غور کنید.
آیا در میان زنان آشنای خویش یک سوسیالیست فرانسوی سراغ ندارید؟ نکات ۱۰ - ۱ مرا و مطالب خودتان را راجع به «زودگذری» و غیره، برای او ترجمه کنید (مثلا به انگلیسی)، به او توجه کرده و با دقت به او گوش کنید – آزمایش کوچکی راه بیاندازید و ببینید بیرونی ها چه میگویند و برداشتهای آنها و نیز آنچه را از جزوۀ شما انتظار دارند، دریابید.
دستتان را میفشارم و خواستار سردردهای کمتر و بهبودی سریعتر برایتان هستم.
و. او.
بعدالتحریر: دربارۀ باگی[۲]، نمیدانم ... شاید دوست من[۳] زیادی تعهد کرده است ... ولی در آخر چه؟ نمیدانم. مسئله به تعویق انداخته شده، یعنی مبارزه به تعویق انداخته شده ولی از بین نرفته است. باید بجنگیم و بجنگیم!! آیا در منصرف کردن آنها موفق خواهیم شد؟ نظر شما چیست؟
در ۲۴ ژانویۀ ۱۹۱۵ در برن نوشته شد.
نخستین بار در ۱۹۳۹ در نشریۀ بلشویک، شمارۀ ۱۳ منتشر گردید.
کلیات آثار لنین، جلد ۳۵
توضیحات
[۱] الن کی Ellen Key (۱۹۲۶-۱۸۴۹) نویسندۀ سوئدی، نویسندۀ کتاب The Century of the Child (سال ۱۹۰۰). دیدگاههای وی دربارۀ آموزش، عرفانی و فردگرایانه بودند.
[۲] اشاره است به گروه باگی (Baugy). این گروه (بوخارین، روزمیروویچ و کریلنکو) تلاش داشت که روزنامهای مستقل از ارگان مرکزی ایجاد کند. این گروه اسم خود را از شهر باگی در سوئیس که مرکزش در آن بود گرفت. لنین، از روی نامهای که گروه برای اینسا آرماند فرستاده و پیشنهاد همکاری به وی داده بود، بطور اتفاقی از نقشۀ آنها با خبر شد. لنین مخالف ایجاد چنین روزنامههای کوچکی بود و مسئلۀ «ارگان مرکزی و روزنامۀ جدید» در کنفرانس سازمانهای خارجۀ ح.ک.س.د.ر، منعقده در برن، ۲۷ فوریه تا ۴ مارس ۱۹۱۵، بررسی شد. کنفرانس صحت نظر لنین را پذیرفت.
[۳] این دو کلمه توسط لنین به انگلیسی نوشته شدهاند – ویراستار.
- ترجمه جواد راستیپور
lenin.public-archive.net #L3189fa.html
|