اهمیّت طلا اکنون و پس از پیروزی کامل سوسیالیسم
و. ای. لنین
بهترین شیوه برگزاری سالجشن انقلاب کبیر عبارت است از تمرکز تمام دقت و توجه بر روی مسایل حل نشده این انقلاب. یک چنین شیوه برگزاری جشن انقلاب به ویژه در مواردی به جا و ضروری است که یک سلسله مسایل اساسی، که انقلاب هنوز آنها را حل نکرده، موجود است و حل این مسایل مستلزم فرا گرفتن یک نکته تازه است (از نقطه نظر آنچه که انقلاب تاکنون انجام داده است).
نکته تازه در لحظه کنونی برای انقلاب ما عبارت است از لزوم توسل به شیوه عمل «اصلاحطلبی»، تدریج کارانه، احتیاطآمیز و پر پیچ و خم در مسایل اساسی ساختمان اقتصادی. این «تازگی» موجب پیدایش یک رشته مسایل، یک سلسله بهت و حیرتها و تردیدهایی خواه در زمینه نظریه و خواه در زمینه عملی میشود.
مسئله نظری: آیا انتقال به عملیات فوقالعاده «اصلاحطلبی» را که پس از یک سلسله عملیات فوقالعاده انقلابی در شرایط سیر عمومی ظفرنمون تمامی انقلاب در همان عرصه انجام گرفت به چه چیزی باید تعبیر نمود؟ آیا در اینجا موضوع «تسلیم مواضع»، «اعتراف به ورشکستگی» یا چیزی نظیر آن در میان نیست؟ البته دشمنان ما، از ارتجاعیون تیپ فئودال گرفته تا منشویکها و دیگر شوالیههای انترناسیونال دو و نیم، میگویند چنین چیزی در میان هست. آنها دشمن ما نبودند اگر به هر بهانه و بدون هیچ گونه بهانهای این قبیل مطالب را جار نمیزدند. وحدت رقت انگیز کلیه احزاب – از فئودالها گرفته تا منشویکها – در این باب فقط یک بار دیگر ثابت میکند که همه این احزاب در مقابل انقلاب پرولتاری واقعاً «یک توده ارتجاعی واحدی» را تشکیل میدهند (برای توضیح باید بگوییم این مطلبی است که انگلس در نامههای خود به ببل در سالهای ۱۸۷۵ و ۱۸۸۴ پیشبینی کرده است).[۱]
ولی بین دوستان هم برخی «بهت و حیرتها» مشاهده میشود.
صنایع بزرگ را احیاء کنیم و بین این صنایع و زراعت کوچک دهقانی یک مبادله مستقیم محصولات برقرار ساخته و به اجتماعی شدن این زراعت کمک نماییم. برای احیاء صنایع بزرگ از دهقانان مقدار معینی خواربار و مواد خام از طریق أخذ مازاد به وام بگیریم. این است نقشهای که (یا اسلوب یا سیستمی که) ما بیش از سه سال، یعنی تا بهار سال ۱۹۲۱، اجرا کردهایم. این یک برخورد انقلابی بود به مسئله انهدام مستقیم و کامل رژیم کهنه به منظور تعویض آن با شکل اجتماعی - اقتصادی نوین.
از بهار سال ۱۹۲۱ ما داریم به جای این شیوه برخورد یا نقشه یا اسلوب و یا سیستم عمل چیز دیگری را که به کلی غیر از آن است یعنی شیوه اصلاحطلبی را قرار میدهیم (هنوز «قرار ندادهایم» و فقط «داریم قرار میدهیم» و ضمناً کاملا هم به این موضوع پی نبردهایم) بدین معنی که: شکل اقتصادی - اجتماعی کهنه، بازرگانی اقتصاد کوچک، کارفرمایی کوچک، سرمایهداری را منهدم نمیکنیم، بلکه بازرگانی، کارفرمایی کوچک، سرمایهداری را رونق میدهیم، در حالی که با احتیاط و تدریجاً بر آنها مسلط میشویم یا آنکه امکان مییابیم آنها را تنها در حدودی که رونق مییابند تابع نظم و ترتیب دولتی نماییم.
این به کلی یک برخورد دیگری است نسبت به اجرای وظایف.
این برخورد، در قیاس با برخورد انقلابی سابق، اصلاحطلبی است (انقلاب عبارت است از آنچنان دگرگون ساختنی که کهنه را در نکات کاملا اساسی و قاطع منهدم میسازد و اینطور نیست که کهنه را با احتیاط و به کندی و تدریجاً و با کوشش در این که هر چه کمتر منهدم گردد تغییر دهد).
حال این سؤال پیش میآید: اگر شما پس از آزمون شیوههای انقلابی عدم توفیق آن را تصدیق کردید و به شیوه اصلاحطلبی پرداختید، آیا این ثابت نمیکند که شما اصولا انقلاب را عملی اشتباه اعلام میدارید؟ آیا این ثابت نمیکند که کار را اصولاً نمیبایست از انقلاب آغاز کرد و میبایست از اصلاح آغاز نمود و به اصلاح هم اکتفا ورزید؟
این استنتاجی است که منشویکها و نظایر آنها میکنند. ولی این استنتاج عبارت است از یک سفسطه و صاف و ساده حقه بازی سیاستمداران باتجربه و یا روش کودکانهای است از طرف کسانی که از سیاست چیزی نمیدانند. برای یک انقلابی واقعی بزرگترین خطر – و شاید هم یگانه خطر – عبارت است از اغراق در انقلابی گری و فراموش کردن حدود و شرایط به کار بردن به جا و موفقیتآمیز شیوههای انقلابی، انقلابیون واقعی بیش از هر چیز در آن مواردی بر سر این کار گردن خود را میشکستند و با ناکامی مواجه میشدند که شروع میکردند «انقلاب» را با حرف درشت بنویسند و «انقلاب» را به چیز تقریباً الهی مبدل کنند و به گیجی دچار شوند و استعداد درک و سنجش و تشخیص هر چه خونسردانهتر و هوشیارانهتر این نکته را از دست بدهند که در چه لحظه و در چه شرایطی و در چه رشتهای از عمل باید توانست به شیوه انقلابی رفتار کرد و در چه لحظه و در چه شرایطی و در چه رشتهای از عمل باید توانست به عملیات اصلاحطلبی پرداخت. انقلابیون واقعی فقط در صورتی فنا خواهند شد (نه به معنای شکست ظاهری بلکه به معنای عقیم ماندن باطنی کار آنها) و فنایشان هم حتمی خواهد بود که هوشیاری خود را از دست بدهند و خیال کنند که گویا انقلاب «کبیر ظفرنمون جهانی» حتماً میتواند و باید هر گونه مسئلهای را در کلیه شرایط و در تمامی شئون عمل، به شیوه انقلابی حل کند.
کسی که چنین «خیال کند» فنا شده است، زیرا در مسئلهای اساسی خیال سفیهانه کرده و در گیر و دار جنگ بی امان هم (انقلاب بی امانترین جنگها است) کیفر سفاهت همانا شکست است.
از کجا برمی آید که انقلاب «کبیر ظفرنمون جهانی» میتواند و باید فقط شیوههای انقلابی به کار برد؟ از هیچ جا و این نظر صاف و ساده و بدون تردید نادرست است. و اگر از زمینه مارکسیسم عدول نورزیم نادرستی این نظر به خودی خود و بر اساس احکام صرفاً نظری واضح و روشن است. تجربه انقلاب ما نیز نادرستی این نظر را تأیید میکند. و اما از لحاظ نظری: انگلس میگفت و درست هم میگفت که به هنگام انقلاب نیز مانند هر موقع دیگر مرتکب سفاهت میشوند.[۲] باید کوشید کمتر مرتکب این سفاهت شد و سفاهت مرتکب شده را سریعتر مرتفع کرد و با هوشیاری هر چه تمامتر متوجه بود که کدام مسایل را در چه مواقع میتوان و کدام را نمیتوان به شیوههای انقلابی حل کرد. تجربه خود ما: صلح برست به هیچ وجه نمونه یک عمل انقلابی نبوده بلکه عملی اصلاحطلبانه و حتی بدتر از اصلاحطلبی بود، زیرا عملی بود قهقرایی و حال آنکه اعمال اصلاحطلبی طبق قاعده کلی بطیی و محتاطانه و تدریجاً به جلو میرود و به قهقرا برنمی گردد. صحت تاکتیک ما به هنگام انعقاد صلح برست اکنون چنان اثبات شده است و چنان بر همه روشن و مسلم است که دیگر لزومی ندارد در این زمینه سخن پردازی شود.
آنچه که کاملاً انجام یافته تنها کارهای بورژوا - دمکراتیک انقلاب ما است. و ما کاملاً محق هستیم که بدین امر ببالیم. کارهای پرولتاری و یا سوسیالیستی انقلاب عبارت است از سه نوع عمده: ۱- خروج انقلابی از جنگ جهانی امپریالیستی. افشاء و عقیم گذاردن کشتاری که توسط دو گروه جهانی درندگان سرمایهداری به عمل میآید؛ این کار از طرف ما انجام گرفته است؛ تنها انقلاب در یک سلسله از کشورهای پیشرفته قادر خواهد بود این کار را از همه جوانب به پایان برساند. ۲- ایجاد نظام شوروی به عنوان شکل اجرایی دیکتاتوری پرولتاریا. تحول جهانی انجام گرفت. عصر نظام مجلسی بورژوا - دمکراتیک خاتمه یافته و فصل نوینی در تاریخ جهانی آغاز گردیده است: عصر دیکتاتوری پرولتاریا؛ تنها سلسلهای از کشورها میتوانند نظام شوروی و انواع شکلهای دیکتاتوری پرولتاریا را تکمیل نمایند و به انجام رسانند. در کشور ما در این زمینه کار انجام نیافته هنوز بسیار و بسیار زیاد است. ندیدن چنین وضعی خطای نابخشودنی است. هنوز بارها بر ما لازم خواهد آمد کارها را تکمیل کنیم، اصلاح نماییم و از سر شروع کنیم. هر مرحلهای که ما در امر رشد نیروهای مولده و فرهنگ موفق شویم به جلو و به بالا برویم باید با تکمیل و اصلاح سیستم شوروی ما همراه باشد و ضمناً ما از جهت اقتصاد و فرهنگ در سطحی بسیار پایین هستیم. ما کارهای اصلاحی زیادی در پیش داریم و «ناراحت شدن» از این امر، منتهای نابخردی (و شاید از نابخردی هم بدتر) است. ۳- ساختمان اقتصادی ارکان نظام اقتصادی سوسیالیستی. در این رشته عمدهترین و اساسیترین کار هنوز به پایان نرسیده است. و حال آنکه این واقعیترین کار ما و آن هم واقعیترین کار ما خواه از نقطه نظر اصولی و خواه از نقطه نظر عملی و خواه از نقطه نظر جمهوری اتحاد شوروی سوسیالیستی روسیه کنونی و خواه از نقطه نظر بینالمللی است.
و چون عمدهترین کارها در رئوس مسائل به پایان نرسیده است، باید همه توجه را بدان معطوف داشت. دشواری هم در اینجا عبارت است از شکل انتقال.
در آوریل سال ۱۹۱۸ من در رساله خود موسوم به «وظایف فوری حکومت شوروی»[۳] نوشتم: «انقلابی و یا هوادار سوسیالیسم و یا بطور کلی کمونیست بودن کافی نیست. باید توانست در هر لحظه آن حلقه خاصی از زنجیر را پیدا کرد که باید با تمام قوا بدان چسبید تا توانست تمامی زنجیر را نگاه داشت و موجبات دست یافتن به حلقه بعدی را به نحوی استوار فراهم ساخت، ضمناً طرز قرار گرفتن حلقهها، شکل آنها و تسلسل آنها و تمایز آنها از یکدیگر در زنجیر تاریخی حوادث مانند زنجیر معمولی، که به دست آهنگر ساخته شده است، ساده و سر راست نیست».
در لحظه حاضر در آن رشتهای از کار که مورد بحث ما است یک چنین حلقهای عبارت است از رونق دادن به بازرگانی داخلی در عین تنظیم (هدایت) صحیح آن از طرف دولت. بازرگانی آن «حلقه»ای است در زنجیر تاریخی حوادث، و در شکلهای انتقالی ساختمان سوسیالیستی ما طی سالهای ۱۹۲۲-۱۹۲۱، که ما دولت پرولتاری، ما حزب رهنمون کمونیست باید «با تمام قوا بدان بچسبیم». اگر ما همین حالا به حد کافی محکم به این حلقه «بچسبیم»، آن گاه در آینده نزدیک بطور حتم به تمامی زنجیر دست خواهیم یافت. در غیر این صورت نمیتوانیم به تمامی زنجیر دست یابیم و نخواهیم توانست بنیاد مناسب اجتماعی - اقتصادی سوسیالیستی را ایجاد کنیم.
اما این امر به نظر غریب میآید. کمونیسم و بازرگانی؟! گویی این مطلبی است نامربوط، نابخردانه و بعید. ولی اگر از نظر اقتصادی بیندیشیم، فاصله این دو از فاصله بین کمونیسم و زراعت خرده دهقانی و پدرشاهی بیشتر نیست.
هنگامی که ما در مقیاس جهانی پیروز شویم، گمان من بر آن است که ما از طلا در خیابانهای چند شهر از بزرگترین شهرهای جهان مستراح عمومی درست خواهیم کرد. این «عادلانه ترین» و عبرت انگیزترین طرز استعمال طلا برای نسلهایی است که فراموش نکردهاند که چگونه دهها میلیون انسان را بخاطر طلا به خاک هلاکت افکندند و سی میلیون نفر را در «جنگ کبیر رهایی بخش» معلول ساختند، جنگ سالهای ۱۹۱۸-۱۹۱۴، جنگی بخاطر حل این مسئله خطیر که کدام صلح بدتر است: صلح برست یا صلح ورسای، و چگونه برای خاطر همان طلا درصددند بطور حتم بیست میلیون نفر دیگر را به قتل رسانند و شصت میلیون نفر دیگر را در جنگی که شاید نزدیک به سال ۱۹۲۵ یا نزدیک به سال ۱۹۲۸، شاید بین ژاپن و آمریکا و شاید بین انگلستان و آمریکا یا به هر حال از این قبیل درگیرد معلول سازند.
ولی هر قدر هم که استعمال طلا به نحو مذکور در فوق «عادلانه»، مفید و نوعدوستانه باشد باز میگوییم: یکی دو دهه دیگر هم با همین شدت و با همین کامیابی که در سالهای ۱۹۲۱-۱۹۱۷ کار کردهایم، باید کار کرد. منتها در عرصهای وسیع تر، تا بتوانیم به این مقصود برسیم. و اما حالا: باید در جمهوری اتحاد شوروی سوسیالیستی روسیه طلا را حفظ کرد، آن را گرانتر فروخت و کالاها را باید با آن ارزانتر خرید. هر که با گرگ هم سرا باشد زوزه گرگیاش روا باشد، و اما اینکه باید همه گرگان را چنان که درخور یک جامعه معقول انسانی است نابود ساخت، در این مورد ما به مصداق این ضرب المثل خردمندانه روسی عمل خواهیم کرد: «هنگامی که عازم نبردی از خودستایی بپرهیز و زمانی خودستایی کن که از نبرد باز میگردی».
بازرگانی در صورتی ... در صورتی یگانه پیوند ممکن اقتصادی بین دهها میلیون کشاورز خرده پا و صنایع بزرگ است که در کنار این کشاورزان صنایع ماشینی عالی بزرگ با شبکهای از سیمهای برق وجود نداشته باشد، که بتواند از لحاظ قدرت فنی خود و از جهت «روبنای» سازمانی خود و پدیدههای منضمه آن به کشاورزان خرده پا بهترین محصولات را به میزان فراوان و ارزانتر و سریعتر از سابق بدهد. این «در صورتی» در مقیاس جهانی هم اکنون اجرا شده و هم اکنون این شرط موجود است ولی یک کشور تنها، ضمناً یکی از عقبماندهترین کشورهای سرمایهداری که کوشیده است فوراً و مستقیماً ارتباط نوین بین صنایع و زراعت را عملاً مجری دارد و بدان جامه عمل پوشاند و آن را رو به راه کند، این کشور از عهده اجرای این وظیفه با «یورش» برنیامده و اکنون باید از عهده آن به کمک یک سلسله عملیات بطیی و تدریجی و محتاطانه و «محاصرهای» برآید.
قدرت دولتی پرولتاری قادر است بر بازرگانی تسلط یابد و سمت معینی بدان بخشد و آن را در چارچوب معینی قرار دهد. یک مثال کوچک و بسیار کوچک: در دنباس یک رونق اقتصادی کوچک، هنوز بسیار کوچک ولی مسلماً یک رونق اقتصادی، قسمتی در پرتو ارتقاء بهره دهی کار در معادن بزرگ دولتی و قسمتی در پرتو اجاره دادن معادن کوچک دهقانی، آغاز شده است. قدرت دولتی پرولتاری بدین ترتیب به میزان اندکی (از نقطه نظر کشورهای پیشرفته بسیار ناچیز ولی با در نظر گرفتن فقر ما به میزانی نسبتاً محسوس) ذغالی اضافی به بهای تمام شده فرضاً ۱۰۰ درصد دریافت میدارد ولی به برخی از مؤسسات دولتی به ۱۲۰ درصد و به برخی از اشخاص خصوصی به ۱۴۰ درصد بهای تمام شده میفروشد (به عنوان جمله معترضه بگویم که این پیکرهها، اولاً از آن جهت که از ارقام دقیق خبر ندارم و ثانیاً از آن جهت که اگر هم از آن خبر میداشتم عجالتاً در اینجا آنها را منتشر نمیکردم، به کلی جنبه دلخواه دارد). این شبیه به آن است که ما شروع بدان کردهایم که بر مبادله کالا بین صنایع و زراعت، اگر چه به میزان بسیار اندک هم باشد، تسلط یابیم، بر بازرگانی عمده فروشی تسلط یابیم و بر این وظیفه نیز مسلط شویم که به صنایع کوچک و عقبمانده موجود یا صنایع بزرگ ولی ناتوان و از هم پاشیده بچسبیم و بازرگانی را بر روی پایه اقتصادی موجود رونق بخشیم و کاری کنیم که دهقان عادی میانه حال (که خود از توده و نماینده تودهها و دارای روحیات خود به خودی است) این رونق اقتصادی را احساس نماید و ما از این امر برای کاری منظم تر، مصرانه تر، پردامنهتر و توفیق آمیزتر به منظور احیاء صنایع بزرگ استفاده نماییم.
خود را دستخوش «سوسیالیسم احساساتی» یا روحیات قدیمی روسی نیمه اربابی و نیمه رعیتی و پدرشاهی نکنیم که تحقیر بی شعورانه نسبت به بازرگانی از صفات ذاتی آن است. ما میتوانیم و از آنجا که ضروری است، ما باید از همه و هر گونه شکلهای اقتصادی برای تحکیم ارتباط دهقانان با پرولتاریا، برای رونق فوری اقتصاد ملی در کشور ویران و زجر دیده، برای اعتلای صنایع، برای تسهیل اقدامات پردامنهتر و ژرفتر آتی نظیر برق رسانی، استفاده کنیم.
رابطه بین اصلاح و انقلاب را فقط مارکسیسم دقیقاً و صریحاً تعریف کرده است و ضمناً مارکس این رابطه را فقط از یک طرف میتوانست مشاهده کند یعنی: در اوضاع و احوال قبل از نخستین پیروزی کما بیش استوار و کما بیش طولانی پرولتاریا ولو در یک کشور. در چنین اوضاع و احوالی مبنای رابطه صحیح عبارت بود از اینکه: اصلاح محصول فرعی مبارزه طبقاتی انقلابی پرولتاریا است. برای سراسر جهان سرمایهداری این رابطه بنیاد تاکتیک انقلابی پرولتاریا و الفبایی است که پیشوایان خود فروخته انترناسیونال دوم و شوالیههای نیمه پدانیست و نیمه کرشمه باز انترناسیونال دو و نیم آن را تحریف نموده و بر روی آن سایه میافکنند. پس از پیروزی پرولتاریا ولو در یک کشور در رابطه بین اصلاح و انقلاب چیز تازهای پدید میشود. از لحاظ اصولی مطلب همان است که بود ولی از لحاظ شکل تغییری رخ میدهد که مارکس شخصاً نمیتوانست پیشبینی کند ولی تنها بر اساس فلسفه و سیاست مارکسیسم میتوان بدان پی برد. چرا ما توانستیم عقب نشینی برست را صحیحاً به کار بریم؟ چون ما آنقدر جلو رفته بودیم که جایی برای عقب نشینی داشتیم. ما با سرعتی سرگیجه آور در عرض چند هفته از ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷ تا صلح برست دولت شوروی را به پا داشتیم، به شیوهای انقلابی از جنگ امپریالیستی خارج شدیم، انقلاب بورژوا - دمکراتیک را به پایان رساندیم، به نحوی که حتی حرکت قهقرایی عظیم (صلح برست) هم برای ما به هر جهت مواضع کافی باقی گذاشت تا از «تنفس» استفاده کنیم و پیروزمندانه علیه کلچاک، دنیکین، یودنیچ، پیلسودسکی و ورانگل به پیش رویم.
تا قبل از پیروزی پرولتاریا اصلاح محصول فرعی مبارزه انقلابی طبقاتی است. پس از پیروزی، اصلاح (در حالی که در مقیاس جهانی همان «محصول فرعی» است) برای کشوری که در آن پیروزی به دست آمده است، علاوه بر این عبارت میشود از یک تنفس ضروری و مشروع در مواردی که قوا پس از استفاده حداکثر از آنها دیگر به عیان برای اجرای انقلابی فلان یا بهمان انتقال کافی نیستند. پیروزی چنان «ذخیرهای از قوا» به دست میدهد که حتی در صورت عقب نشینی اجباری هم چیزی باقی میماند که انسان بتواند هم به مفهوم مادی و هم به مفهوم معنوی کلمه، خود را روی آن بند کند. به مفهوم مادی یعنی تفوق قوا به حد کافی حفظ میشود که دشمن نتواند ما را بطور قطعی درهم شکند. به مفهوم معنوی یعنی آنکه امکان داده نمیشود روحیه ضعیف گردد و بی نظمی پدید آید و ضمناً قضاوت هوشیارانه درباره اوضاع و نشاط و استحکام روحی حفظ میشود و عقب نشینی به فرض بعد مسافت آن هم باز به قاعده و اندازه انجام میگیرد و به قسمی انجام مییابد که بتوان آن را به موقع متوقف ساخت و بار دیگر به تعرض پرداخت.
ما به سوی سرمایهداری دولتی عقب نشینی کردهایم. ولی ما قاعده و اندازه را در این عقب نشینی محفوظ داشتهایم. ما اکنون به جانب تنظیم دولتی بازرگانی عقب نشینی میکنیم. ولی ما اندازه را نگاه خواهیم داشت. علاماتی هست که پایان این عقب نشینی را نشان میدهد و نشان میدهد که در آیندهای که چندان دور نیست امکان متوقف ساختن این عقب نشینی وجود دارد. هر قدر آگاهانهتر و یک دلانهتر و با خرافات کمتری این عقب نشینی ضروری را انجام دهیم، همان قدر سریعتر میتوانیم آن را متوقف سازیم و همان قدر پیشروی پیروزمندانه ما محکمتر و سریعتر و پردامنهتر خواهد بود.
۵ نوامبر سال ۱۹۲۱
پراودا شماره ۲۵۱
۶ و ۷ نوامبر سال ۱۹۲۱
امضا: ن. لنین
مجموعه آثار لنین، جلد ۳۳
توضیحات
[۱] مراجعه نمایید به نامههای انگلس به آ. ببل در ۲۸-۱۸ مارس ۱۸۷۵ و ۱۱ دسامبر ۱۸۸۴ (مارکس و انگلس، منتخب مکاتبات، مسکو، ۱۹۶۵، صفحات ۲۹۱ و ۳۸۱).
[۲] انگلس، Emigré Literature (مراجعه نمایید به مارکس / انگلس، جلد ۱۸، صفحه ۵۳۴ Dietz Verlag, Berlin).
[۳] مراجعه نمایید به مجموعه آثار لنین، جلد ۲۷، صفحه ۲۷۴.
- ترجمه جواد راستیپور
lenin.public-archive.net #L3107fa.html
|