Farsi    Arabic    English   

دربارۀ مبارزۀ درونی حزب سوسیالیست ایتالیا[۱]

و. ای. لنین


پراودا شمارۀ ۲۱۳ در ۲۵ سپتامبر ۱۹۲۰ نامۀ کوتاهی از من را به نام:«نامه به کارگران آلمانی و فرانسوی راجع به بحث دربارۀ کنگرۀ دوم انترناسیونال کمونیستی»[۲] منتشر کرد. آوانتی! ارگان مرکزی حزب سوسیالیست ایتالیا در شمارۀ ۵ اکتبر خود همین نامه را با توضیحاتی از خودش چاپ نمود که شایسته است آنها را مورد مداقه قرار دهیم زیرا که آنها بطور برجسته‌ای غلط بودن موضعی که توسط رفیق سراتی سردبیر آوانتی! اتخاذ شده است را برملا می کنند.

ما می خوانیم «توضیح لنین شرایط سختی را که به وسیلۀ رفقایی دیکته شده است که کاملاً در وضعی نیستند تا انسانها و شرایط را در چنین فاصله‌ای و در چنین موقعیت متفاوتی بطور صحیحی ارزیابی کنند تا حدودی تخفیف داده است ...»

«لنین یکی از قربانیانش را رها می کند: مودیلیانی ...»

«لنین حالا می گوید – چه از طرف خودش یا از طرف کمیتۀ اجرایی انترناسیونال کمونیستی، ما نمی دانیم – که استثنائاتی [نسبت به حکم کلی] مجاز هستند [با موافقت کمیتۀ اجرایی]».

کنایۀ طعنه آمیز دربارۀ «قربانی» که فرضاً باید مودیلیانی، یعنی یکی از رفرمیستها، باشد بی ربط است. علیرغم عقیدۀ سراتی عدم تذکر نام مودیلیانی (و نام لانگوت) غیرعمدی است. من این یا آن اسم را فقط به عنوان مثال آوردم تا یک گرایش را توصیف کنم و مسئلۀ افراد را کنار گذاشتم همانطور که حالا هم می کنم؛ من تعهد نکردم که دربارۀ این مسئله تصمیم بگیرم و آنرا در درجۀ دوم اهمیت قرار دادم و از امکان استثنائات صحبت نمودم. سراتی، برخلاف گفته‌اش، کاملاً آگاه است (چون که او مراجعۀ دقیقی به مقالۀ من در پراودا می کند) که من فقط از طرف خودم صحبت می کنم و می توانم بکنم، و به هیچ وجه از طرف کمیتۀ اجرایی صحبت نمی کنم. سراتی، با اظهاراتش توجه خوانندگان آوانتی! را از این مسئلۀ اساسی، اصلی و حیاتی که آیا رفرمیستها اکنون در صفوف حزب ایتالیایی پرولتاریای انقلابی قابل تحمل هستند یا نه، منحرف می سازد. سراتی موضع غلطش را با کوشش در منحرف نمودن اذهان از مسائل اساسی به مسائل فرعی و کم اهمیت، لاپوشانی می نماید.

با این امر باید مبارزه کرد. مسائل اساسی را باید روشن نمود.

سراتی، هم در این اظهارات که با آنها سر و کار داریم و هم در مقالات دیگری، می گوید که کنگرۀ مسکو (کنگرۀ دوم انترناسیونال کمونیستی) به اندازۀ کافی از امور ایتالیا مطلع نگردید. شخص ممکنست که فکر کند لب مطلب نه در مبارزه بین دو گرایش اساسی یا در جواب به این مسئلۀ اساسی که آیا «وحدت» با رفرمیستها مجاز است، بلکه در اختلافات دربارۀ نکاتی که کنگرۀ «مسکو» دقیقاً دربارۀ آنها مطلع نگردیده است، نهفته می باشد!

سفسطۀ زنندۀ این دیدگاه – و این تلاش برای منحرف کردن اذهان از نکتۀ اصلی – به بهترین نحو در گزارش رسمی بحث در کمیتۀ مرکزی حزب سوسیالیست ایتالیا نمایان شده است. این بحث در میلان در ۲۸، ۲۹ و ۳۰ سپتامبر و ۱ اکتبر اتفاق افتاد، یعنی فقط چند روز قبل از انتشار شماره‌ای از آوانتی! که در بالا بدان اشاره کردیم.

بحث با رأی گیری دربارۀ دو قطعنامه به پایان رسید، یکی از این قطعنامه‌ها را می توان کمونیستی خواند و دیگری را «سانتریستی» یا قطعنامۀ طفره آمیز، که در شکلی پوشیده اتفاق («وحدت»!) با رفرمیستها را مورد حمایت قرار می دهد. اولین قطعنامه با هفت رأی (تراسینی، جناری، رجنت، تونتار، کاسوسی، مارزیالی و بلون) به تصویب رسید؛ قطعنامۀ دوم رد شد (پنج رأی موافق: باراتونو، زانرینی، باکسی، جیاکومینی و سراتی).

اولین قطعنامه دارای صراحت و دقت قابل توجهی است. این قطعنامه با اشاره به «شرایط فعلی» مبارزۀ انقلابی در ایتالیا آغاز می شود و خواهان «همگونی بیشتر» در حزب می گردد. بعد ادامه می دهد که ماندن در حزب حق همه است، به شرط تابعیت از انضباط حزبی؛ لکن این شرط پیگیری نشده است. به دنبال آن می گوید که اشتباه خواهد بود اگر تابعیت از انضباط را از طرف کسانی انتظار داشته باشیم که مخالف اصول و تاکتیکهای بین الملل سوم هستند؛ در نتیجه، از آنجایی که بیست و یک مادۀ شرایط مسکو مورد قبول واقع شده است لذا «تصفیۀ رادیکال» حزب ضروریست تا تمام عناصر رفرمیست و اپورتونیست را برکنار کنیم.

در اینجا از هیچ اسم یا مورد خاصی نام برده نشده است. یک خط سیاسی روشن مطرح شده است. زمینه‌های تصمیم، یعنی حقایق مشخص از تاریخ حزب در ایتالیا و ویژگیهای مشخص در موقعیت انقلابی آنجا، دقیقاً ترسیم شده‌اند.

قطعنامۀ دوم نمونه‌ای از دیپلماسی طفره آمیز و ضعیف می باشد: ما بیست و یک ماده را قبول می کنیم، منتهی در نظر می گیریم که «این شرایط راه گریزی برای برداشتهای مشکوک باقی گذارند»، و اینکه «ضوابط سیاسی هر قسمت از انترناسیونال سوم کمونیستی باید با شرایط تاریخی و با ویژگیهای خاص و حقیقی کشورش تطبیق داده شده و برای تأیید به این انترناسیونال تسلیم گردد». قطعنامه «نیاز به حفظ وحدت حزب سوسیالیست ایتالیا را بر اساس بیست و یک ماده» مورد تأکید قرار می دهد؛ نقص کردنهای فردی انضباط باید به شدت توسط کمیتۀ مرکزی حزب مورد تنبیه واقع شود.

قطعنامۀ کمونیستی می گوید که موقعیت انقلابی خواهان همگونی بیشتر در حزب است. چیزی که غیرقابل انکار است. قطعنامۀ آنهایی که «وحدت» با رفرمیستها را مورد حمایت قرار می دهند، تلاش می کند که از این حقیقت غیرقابل انکار طفره رود، بدون اینکه جرأت انکار آنرا داشته باشد.

قطعنامۀ کمونیستی می گوید به دلیل این ویژگی موقعیت در ایتالیاست که این شرط که خواهان تابعیت رفرمیستها از تصمیمات حزب است پیگیری نشده است. این لب مطلب است. با آغاز از این موضوع، این صرفاً یک اشتباه نیست بلکه جنایت است که این اجازه به رفرمیستها داده شود که در زمانی که موقعیت انقلابی عمومی حاد می شود و زمانی که کشور ممکن است در آستانۀ نبردهای انقلابی سرنوشت ساز باشد، در حزب باقی بمانند.

درست است یا نه؟ آیا رفرمیستها تصمیمات حزب را اجرا کرده‌اند؟ آیا آنها در واقع تابع حزب بوده‌اند؟ آیا آنها سیاست آنرا دنبال کرده‌اند؟ قطعنامۀ مدافعان رفرمیستها جواب مثبتی ندارد؛ این قطعنامه نمی تواند با پاسخ منفی کمونیستها به مقابله برخیزد و از جواب دادن طفره می رود. قطعنامه می پیچد و می پیچاند و مثالهای کلی از ویژگیهای خاص و متفاوت در کشورهای مختلف می زند، و این کار را بدین خاطر می کند که از مهم ترین «ویژگی خاص» خود ایتالیا در حال حاضر طفره رود و آنرا بطور نادرستی ارائه دهد. آنچه که این ویژگی خاص ایتالیا را تشکیل می دهد این واقعیت است که رفرمیستها تابحال ثابت کرده‌اند که در عمل قادر به پیاده کردن تصمیمات حزب و دنبال کردن سیاست حزبی نیستند. قطعنامۀ حمایت کنندگان از وحدت با رفرمیستها، با طفره رفتن از این موضوع اساسی، به کلی خود را شکست می دهد.

با همین واقعیت به تنهایی، سراتی، باراتونو، زانرینی، باکسی و جیاکومینی اکنون خیلی واضح و به نحوی غیرقابل انکار نشان داده‌اند که آنها اساساً در اشتباهند، اینکه خط سیاسی آنها اساساً نادرست است.

بحث در کمیتۀ مرکزی حزب ایتالیایی بیشتر از همیشه نادرستی خط سراتی را برملا کرده است. کمونیستها درست می گفتند که تا زمانی که رفرمیستها همانی هستند که بودند تنها کاری که می توانند بکنند خرابکاری در امر انقلاب است، همانطور که هم اکنون نیز آنها خرابکاریشان [در امر انقلاب] را در طی جنبش انقلابی اخیر کارگران ایتالیا که کارخانه‌ها را در دست گرفته بودند انجام داده‌اند.

این هسته و استخوان موضوع است! چگونه ممکنست برای انقلاب مهیا شد و به سمت نبردهای تعیین کننده به پیش رفت در حالیکه مردمانی در حزب هستند که در انقلاب خرابکاری می کنند؟ این امر صرفاً نه یک اشتباه، بلکه یک خیانت است.

اگر سراتی، همانطور که در نامۀ ۱۴ اکتبر به اومانیته[۳] صراحتاً اعلام کرده است، روی اخراج توراتی به تنهایی حساب کرده بود[*] این اشتباه او نیز هم اکنون با واقعیات روشن شده است. رفرمیستهای ایتالیایی نه تنها یک کنگرۀ گروهی برای خودشان برقرار کردند (در رجیو امیلیا، به تاریخ ۱۱ اکتبر ۱۹۲۰)؛ آنها در این کنگره نه تنها جوهر دیدگاههای رفرمیستی خود را تکرار کردند؛ آنها در کنگره نه تنها استقبال شایانی از فیلیپو توراتی به عمل آوردند، بلکه آنها از طریق تروس همچنین اعلام کردند:«ما یا باید در حزب باقی بمانیم و یا تا آخرین نفر آنرا ترک کنیم». بگذارید در این رابطه توجه کنیم که مطبوعات بورژوایی و خود رفرمیستها بیشترین تلاش شان را بکار بردند تا اهمیت کنگرۀ گروهی خود را بزرگ جلوه دهند. اما در آوانتی! ۱۳ اکتبر (چاپ میلان) ما صراحتاً می خوانیم که رفرمیستها فقط توانستند نمایندگانی از دویست شاخه از یک حزب با هزاران شاخه گیر بیاورند.

لیکن بگذارید بحث اصلی سراتی دربارۀ جوهر مسئله را با جزئیات بیشتر بررسی کنیم. سراتی از انشعابی می ترسد که ممکنست حزب را و مخصوصاً اتحادیه‌ها، انجمنهای کئوپراتیوه و شهرداریها را تضعیف کند. ایدۀ اصلی سراتی اینست که – این انجمنها که برای ساختمان سوسیالیسم اساسی هستند نباید نابود شوند. او می پرسد (آوانتی! ۲ اکتبر ۱۹۲۰، چاپ میلان): «ما در کجا به تعداد کافی کمونیست خواهیم یافت، حتی اگر تنها پرحرارت ترین کمونیستهای تازه به دوران رسیده باشند، تا، آنطور که تراسینی می گوید، به پستهای عمومی که صاحبان آنها را هدایت می کنیم، بگماریم؟» همین ایده در مقاله‌ای در دومین کنگرۀ بین الملل سوم از طرف سراتی در مجلۀ کمونیسم (Comunismo) (شمارۀ ۲۴ صفحۀ ۱۶۲۷) عنوان شده است:«کمون میلان را در پیش چشم خود تصویر کنید [یعنی شهرداری میلان] که نه به وسیلۀ افراد صلاحیت دار بلکه توسط تازه کارانی که همین دیروز خود را کمونیستهای پرحرارتی معرفی کرده‌اند، اداره می گردد».

سراتی از انهدام اتحادیه‌ها، انجمنهای کئوپراتیوه و شهرداریها و از عدم کارآیی و اشتباهات تازه کاران می ترسد.

آنچه که کمونیستها از آن می ترسند خرابکاری در انقلاب توسط رفرمیستهاست.

این اختلاف، اشتباه سراتی در اصول را برملا می کند. او به تکرار یک ایدۀ ساده ادامه می دهد: نیاز به تاکتیکهای انعطاف پذیر. این ایده غیرقابل تردید است. مسئله اینست که سراتی، در شرایط فعلی ایتالیا که شخص باید به چپ متمایل شود، به راست متمایل می گردد. برای به سرانجام رساندن انقلاب بطور موفقیت آمیز و محافظت از آن، حزب ایتالیا باید گامی قطعی به سمت چپ بردارد (بدون اینکه به هیچ وجه دستان خود را بسته نگاهدارد یا فراموش کند که حوادث بعدی ممکنست ایجاب نماید که قدمهایی قطعی به راست برداشته شود).

پیروزی در انقلاب پرولتری غیرقابل حصول است و انقلاب را نمی توان محفوظ نگاه داشت، چنانچه رفرمیستها و منشویکها در صفوف ما باشند. این امری است از نظر اصول واضح و به طرز بارزی به وسیلۀ تجارب هم روسیه و هم مجارستان تأیید شده است. این یک ملاحظۀ تعیین کننده است. مقایسه کردن این خطر با خطر «از دست دادن» اتحادیه‌ها، انجمنهای کئوپراتیوه و شهرداریها و غیره یا با خطر شکستها، اشتباهات یا فروپاشی آنها خیلی مضحک است. نه تنها مضحک است بلکه جنایت آمیز می باشد. کسی که کل انقلاب را بخاطر ترس از خدشه دار شدن امور شهرداری میلان و غیره در معرض خطر قرار می دهد کاملاً عقلش را از دست داده، هیچ ایده‌ای از وظیفۀ اساسی انقلاب ندارد و اصلاً قادر به آماده شدن برای پیروزی انقلاب نمی باشد.

ما در روسیه هزاران اشتباه را مرتکب شدیم و هزاران برگشت، هزاران شکست و غیره را به خاطر عدم کارآیی تازه کاران و آدمهای ناشایست در انجمنهای کئوپراتیوه، شهرداریها، اتحادیه‌ها و غیره متحمل گردیدیم. ما هیچ شکی نداریم که در سایر کشورهای متمدن تر اشتباهات کمتری از این نوع مرتکب خواهند شد. با وجود این اشتباهات، ما چیزی را به دست آورده‌ایم که از همه مهم تر است، یعنی تصاحب قدرت به وسیلۀ پرولتاریا را. به علاوه، ما این قدرت را برای سه سال نگهداشته‌ایم.

اشتباهاتی که توسط رفیق سراتی مورد اشاره قرار گرفتند جزئی هستند و اصلاح کردن آنها بی نهایت آسان تر از «اشتباه» اجازه دادن به خرابکاری در انقلاب به وسیلۀ منشویکها و تخریب خود انقلاب، می باشد. این امریست خودبخود واضح، در مورد مجارستان بطور بارزی نشان داده شده است و با تجربۀ ما نیز تأیید شده است؛ در دوران سه سالۀ دولت پرولتری در روسیه به دفعات زیاد موقعیتهای مشکلی به وجود آمده بودند که اگر منشویکها، رفرمیستها و دمکراتهای خرده بورژوا در حزب ما باقی مانده بودند و یا حتی اگر آنها به تعداد قابل ملاحظه‌ای در هیأتهای شورایی مرکزی مثل کمیتۀ اجرایی مرکزی باقی مانده بودند رژیم شوراها بطور حتم سرنگون می شد.

سراتی ویژگیهای خاص موقعیت گذاری را که در ایتالیا وجود دارد، درک نکرده است، جایی که طبق عقیدۀ عموم، نبردهای تعیین کننده‌ای بین پرولتاریا و بورژوازی بر سر کسب قدرت دولتی منتظر وقوع هستند. در چنین لحظه‌ای، فقط حذف منشویکها، رفرمیستها، توراتیستها از حزب مطلقاً اساسی نیست، بلکه شاید حذف بعضی از کمونیستهای خیلی خوب، حذف آنها از تمام پستهای مسئولیت دار اگر که آنها تمایل به تزلزل دارند و تمایلی به سوی کشیده شدن به سمت «اتحاد» با رفرمیستها را نشان می دهند، نیز مؤثر باشد.

اجازه بدهید توضیحی عملی بدهم. در آستانۀ انقلاب اکتبر در روسیه و بلافاصله بعد از آن، یک عده از کمونیستهای خیلی خوب در روسیه مرتکب اشتباهی شدند، اشتباهی که مردم ما حالا از به یاد آوردن آن بیزارند. چرا آنها از یادآوری آن بیزارند؟ چون، بجز اینکه علت خاصی برای آن باشد، صحیح نیست که اشتباهاتی را به یاد بیاوری که کاملاً مرتفع شده‌اند. ولی یادآوری این اشتباه برای استفادۀ کارگران ایتالیا مفید خواهد بود. در زمان مورد اشاره، بلشویکها و کمونیستهای برجسته‌ای مثل زینوویف، کامنف، ریکوف، نوگین و میلیوتین متزلزل شدند و ترس خود را از اینکه بلشویکها به مقدار خیلی زیادی خود را ایزوله کرده‌اند، در پیشروی به سوی قیام خیلی ریسک می کنند و در برخوردشان با بخش معینی از منشویکها و سوسیالیست رولوسیونرها تسلیم ناپذیر هستند، ابراز داشتند. این برخورد آنقدر حاد گردید که این رفقا در میان شادی دشمنان انقلاب شوراها، از تمام پستهای مسئولیت دار در حزب و دولت بطور نمایشی استعفا دادند. این موضوع آنقدر گسترش یافت که کمیتۀ مرکزی حزب ما بحث بسیار داغی را در مطبوعات با رفقایی که استعفا کرده بودند به راه انداخت. لکن چند هفته بعد – حداکثر چند ماه – تمام این رفقا به اشتباه خود پی بردند و به پستهای خود، یعنی بعضی از پرمسئولیت ترین پستها در حزب و شوراها، بازگشتند.

علت اینکه چرا این امر به وقوع پیوست را می توان به راحتی درک کرد. در آستانۀ انقلاب یا در اوج مبارزه به خاطر پیروزی آن، کوچکترین تزلزل در صفوف حزب ممکن است همه چیز را خراب کند، انقلاب را به شکست کشاند و قدرت را به زور از دستان پرولتاریا خارج سازد، چونکه قدرت هنوز مستحکم نشده است و حمله به سمت آن هنوز شدید می باشد. اگر رهبران متزلزل در چنین لحظه‌ای استعفا کنند، این امر حزب، جنبش طبقۀ کارگر و انقلاب را تضعیف نمی کند بلکه آنها را تقویت می نماید.

ایتالیا از درون یک همچو دورانی می گذرد. این عموماً دیده و قبول شده است که یک بحران انقلابی سراسری در حال رسیدن است. پرولتاریا در حقیقت نشان داده است که قادر به قیام خودبخودی و به حرکت درآوردن توده‌ها برای یک جنبش انقلابی قدرتمند است. دهقانان فقیر، یا نیمه پرولترها (جای تأسف است که رفیق سراتی این عادت بد را پیدا کرده که در مقابل این حرف در هر کجا که از آن استفاده می کند علامت سؤالی قرار می دهد؛ این اصطلاح مارکسیستی صحیحی می باشد و ایدۀ صحیحی را بیان می کند، که با واقعیت هم در روسیه و هم در ایتالیا ثابت شده است؛ یعنی، اینکه دهقانان فقیر نصف مالکند و نصف پرولتاریا) – دهقانان فقیر در ایتالیا در واقع نشان داده‌اند که آنها قادر به قیام برای یک مبارزۀ انقلابی پشت سر پرولتاریا هستند. آنچه که حالا اساسی است و در واقع برای پیروزی انقلاب در ایتالیا مطقاً اساسی می باشد اینست که پرولتاریای انقلابی ایتالیا باید یک پیشاهنگ واقعی در هیأت یک حزب کمونیستی حقیقی داشته باشد، پیشاهنگی که در لحظۀ تعیین کننده مستعد تزلزل و شانه خالی کردن نیست، حزبی که در درون خود بالاترین حمیت، فداکاری نسبت به انقلاب، انرژی و اشتیاق پایان ناپذیر و عزم را متمرکز کرده است. پیروزی باید در مبارزه‌ای بسیار سخت و دردناک که مستلزم فداکاری زیاد است، به دست آید؛ وقتی پیروزی به دست آمد، قدرت را باید در مقابل حملات بسیار شدید، دسایس، افترا، بدگویی، ترساندن و خشونت از جانب بورژوازی تمام جهان نگاهداشت، باید آنرا در مقابل خطرناک ترین تزلزلات از جانب هر دمکرات خرده بورژوا، هر طرفدار توراتی، هر «سانتریست»، هر سوسیال دمکرات، سوسیالیست و آنارشیست، محفوظ داشت. در چنین لحظه‌ای و با چنین اوضاعی حزب باید صدها بار محکم تر، شجاع تر، قاطع تر، فداکارتر و بی رحم تر از اوقات عادی یا کمتر مشکل باشد. در چنین لحظه‌ای و در چنین اوضاعی، اگر منشویکها، مانند آنهایی که در رجیو امیلیا در ۱۱ اکتبر ۱۹۲۰ تجمع کردند، دسته جمعی از حزب کناره گیری کنند، و حتی اگر بعضی از بهترین کمونیستها – مثل باراتونو، زانرینی، باکسی، جیاکومینی و سراتی، اعضاء کمیتۀ مرکزی فعلی حزب – از رهبری آن دست بکشند، حزب صدها بار قوی تر و نه ضعیف تر خواهد شد.

حتی اگر افراد دستۀ آخری همین حالا استعفاء کرده بودند، بیشتر آنها بدون تردید خیلی زود به اشتباهاتشان پی می بردند و بعد از پیروزی پرولتاریا و بعد از اینکه پیروزیش مستحکم می گردید برمی گشتند. به احتمال خیلی زیاد، حتی بخشی از منشویکهای ایتالیا، بخشی از هواداران توراتی نیز برمی گردند و وقتی که دوران سخت ترین مشکلات گذشته است به داخل حزب پذیرفته خواهند شد، درست همانطور که بخشی از منشویکها و سوسیالیست رولوسیونرها که در ۱۸-۱۹۱۷ در آن سوی سنگرها بودند، حالا به سوی ما بازگشته‌اند (بعد از اینکه ما سه سال سخت از انقلاب را گذرانده‌ایم).

پرولتاریای انقلابی ایتالیا در شرف رویارویی با دورانی از نبردها می باشند که همانطور که گفته‌ام صرفاً بیش از حد مشکل نخواهند بود بلکه واقعاً مشکل ترین دورانهاست. بزرگترین امتحانات در پیش هستند. من کوچک جلوه دادن این مشکلات را احمقانه و جنایتکارانه می دانم. این امر مرا متعجب می کند که چگونه رفیق سراتی توانست در مجله‌اش کمونیسم (شمارۀ ۲۴، ۳۰-۱۵ سپتامبر ۱۹۲۰) بدون هیچ توضیحی، مقالۀ سطحی نظیر آن مقالۀ جی.سی با عنوان «آیا ما تحریم می شویم؟» را چاپ کند. علیرغم آنچه که نویسندۀ این مقاله می گوید، من شخصاً فکر می کنم که در صورت پیروزی پرولتاریا در ایتالیا تحریم این کشور توسط بریتانیای کبیر، فرانسه و آمریکا ممکن و محتمل است. به عقیدۀ من، رفیق گراتسیادی (Graziadei) در سخنرانی اش در جلسۀ کمیتۀ مرکزی حزب ایتالیا (آوانتی! ۱ اکتبر ۱۹۲۰، چاپ میلان) وقتی که قبول کرد که مسئلۀ امکان تحریم «بسیار وخیم» است ("problema gravissima")، به حقیقت بسیار نزدیک تر بود. او گفت که روسیه تا حدی به خاطر پراکندگی جمعیت و وسعت عظیم آن در مقابل تحریم پایداری کرده بود، اما انقلاب در ایتالیا «اگر که با انقلاب در بعضی کشورهای دیگر در اروپای مرکزی هماهنگ نگردد، نمی تواند برای مدت طولانی دوام بیاورد» و اینکه «اینچنین هماهنگی مشکل ولی غیر ممکن نمی باشد»، چون تمام اروپا در حال گذار از دورانی انقلابی می باشد.

این گفته با وجودی که خیلی محتاطانه بیان شده است ولی درست است. من صرفاً اضافه می کنم که برای ایتالیا مقدار معینی از هماهنگی تضمین شده است – هر چند که این مقدار ممکن است هنوز ناکافی و ناکامل باشد – و اینکه برای هماهنگی کامل باید جنگید. وقتی که رفرمیستها از امکان تحریم صحبت می کنند به این منظور این کار را می کنند که انقلاب را خراب کنند، انقلاب را به تدریج نسبت به آینده بیمناک نمایند، و توده‌ها را با اضطراب، ترس، بلاتکلیفی و نوسان خود آلوده نمایند. انقلابیون و کمونیستها بدین دلیل نباید خطرات و مشکلات مبارزه را نفی کنند که استحکام بیشتری به توده‌ها بدهند، حزب را از آنهایی که ضعیف، متزلزل و ناپایدار هستند تصفیه نمایند و حرارت و شور بیشتری به کل جنبش بدمند، روحیه بالاتری از انترناسیونالیسم و آمادگی بیشتری برای فداکاری به خاطر هدفی بزرگ، یعنی تسریع انقلاب در بریتانیای کبیر، فرانسه و آمریکا، اگر که این کشورها جرأت تحریم جمهوری پرولتری و شورایی ایتالیا را بکنند، ایجاد نمایند.

مسئلۀ جایگزین کردن رفرمیستهای با تجربه یا رهبران «سانتریست» با تازه کاران، مسئلۀ بخصوصی برای کشوری واحد در شرایطی خاص نیست. این مسئلۀ کلی است که در هر انقلاب پرولتری مطرح می شود و بدین لحاظ در قطعنامۀ کنگرۀ دوم بین الملل کمونیستی در «وظایف اساسی بین الملل کمونیستی» فرموله و به خوبی جواب داده شده است. در مادۀ ۸ ما اینطور می خوانیم:«تدارک برای دیکتاتوری پرولتاریا نه تنها توضیح دادن صفت بورژوایی کل رفرمیسم را دربر دارد ... بلکه جانشین کردن رهبران قدیمی به وسیلۀ کمونیستها در تشکیلات پرولتری از هر نوعش – نه تنها نوع سیاسی، بلکه همچنین نوع اتحادیه‌ای، کئوپراتیوی، آموزشی و غیره را نیز دربر دارد ... این نمایندگان آریستوکراسی کارگری، یا کارگران بورژوا شده باید صدها بار بی باکانه تر از پیش از تمام مقامهایشان برداشته شده و با کارگران، حتی اگر کاملاً بی تجربه باشند، تا زمانی که با توده‌های استثمار شده در ارتباطند و از اعتماد آنها در مبارزه برعلیه استثمارگران برخوردارند، جایگزین گردند. دیکتاتوری پرولتاریا به گماشتن این چنین کارگران بی تجربه به پستهایی با بیشترین مسئولیت در دولت نیاز خواهد داشت؛ در غیر این صورت دولت کارگران ناتوان خواهد شد و پشتیبانی توده‌ها را نخواهد داشت»[۴].

بنابراین نظر سراتی که می گوید «همگی» در حزب ایتالیا موافق پذیرش تصمیم کنگرۀ کمونیست هستند درست نیست. در میان سایر مطالب، در نامۀ فوق الذکر خطاب به اومانیته، سراتی می گوید:

«... در مورد وقایع اخیر، شخص باید بداند که رهبران کنفدراسیون عمومی کار (نسخۀ ایتالیایی T.U.C.) پیشنهاد کردند که رهبری جنبش باید به دست کسانی سپرده شود که می خواهند آنرا به یک انقلاب توسعه دهند. رفقای ما در کنفدراسیون عمومی کار اعلام کردند که اگر افراطیون رهبری قیام را به عهده بگیرند آنها حاضرند سربازان با انضباط باقی بمانند. ولی آنها رهبری جنبش را قبول نکردند ...».

این برای سراتی خیلی ساده لوحی است که این عبارت را به صورت ارزش ظاهری آن از رفرمیستها در کنفدراسیون عمومی کار بپذیرد. در واقع، تهدید به استعفا در لحظات بحرانی نوعی خرابکاری در انقلاب است. این به هیچ وجه مسئلۀ وفاداری نیست، بلکه به سادگی مسئلۀ غیرممکن شدن پیروزی انقلاب است، هر آینه در هر چرخش مشکلی رهبران مواجه با تردید، نوسان و استعفا از جانب همکاران «خودشان» یعنی کسانی در بالا یا «رهبران» باشند. این امر ممکنست برای رفیق سراتی آموزنده باشد که بداند در آخر سپتامبر ۱۹۱۷ وقتی که ائتلاف منشویکهای روسی و سوسیالیست رولوسیونرها با بورژوازی از نظر سیاسی به نتیجه نرسیده بود، هیچ کس غیر از سوسیالیست رولوسیونرهای خودمان، حزب چرنوف، نبود که در روزنامۀ خودشان نوشت:«بلشویکها مجبور خواهند شد که تشکیل کابینه بدهند ... بگذار آنها تلاشهای بیهوده برای پنهان شدن در پشت تئوری ساختگی عجولانه مبنی بر اینکه برای آنها غیرممکن است که قدرت را به دست بگیرند، نکنند. دمکراسی این تئوریها را قبول نخواهد کرد. در عین حال، طرفداران ائتلاف باید پشتیبانی کامل از آنها را تضمین نمایند» (روزنامۀ سوسیالیست رولوسیونرها، روزنامۀ حزبی شان، روزنامۀ چرنوف – دیلو نارودا، ۲۱ سپتامبر ۱۹۱۷، در جزوۀ من «آیا بلشویکها می توانند قدرت دولتی را حفظ کنند؟» نقل قول شده است، ۱۹۱۷ پتروگراد، صفحۀ ۴)[۵].

برای کارگران انقلابی اعتماد کردن به صادقانه بودن چنین اظهاراتی به همان اندازه اشتباه کشنده-ایست که اعتماد به توراتیستهای مجارستانی که به بلاکون قول مساعدت دادند و به حزب کمونیست پیوستند ولی با این وجود ثابت کردند که خرابکاران انقلابند و با نوساناتشان آنرا خراب کردند.

* * *

جمع بندی کنیم:

۱) حزب پرولتاریای انقلابی ایتالیا باید بیشترین خودداری، احتیاط و خونسردی را برای ارزیابی صحیح شرایط بطور اعم و لحظۀ مناسب بطور اخص، در نبردهای قطعی آتی به خاطر قدرت سیاسی ما بین طبقۀ کارگر ایتالیا و بورژوازی، از خود نشان دهد.

۲) در عین حال، تمام تبلیغ و ترویجی که از طرف آن حزب به پیش برده می شود باید با قاطعیت تمام برای اجرای این مبارزه تا نتیجۀ پیروزمندانه درهم آمیزد و حالتی متحد و متمرکز بیابد و با حد اعلای قهرمانی، بی رحمانه نوسان، تردید و تزلزلی را که هواداران توراتی اینچنین به آنها آلوده‌اند طرد نماید.

۳) تبلیغات آوانتی! چاپ میلان به سردبیری سراتی، پرولتاریا را برای مبارزه آماده نمی سازد بلکه به تجزیه در میان صفوف آن دامن می زند. در لحظه‌ای مثل حالا، کمیتۀ مرکزی حزب باید کارگران را رهبری نماید، آنها را آمادۀ انقلاب سازد، و با نظرگاههای غلط مبارزه کند. این امر، در حالی که به سایر گرایشات اجازۀ بیان دیدگاهشان داده می شود، می تواند (و باید) انجام داده شود. سراتی رهبری می کند ولی این کار را با جهت گیری غلطی انجام می دهد.

۴) اخراج تمام کسانی که در کنگرۀ رجیو امیلیا در ۱۱ اکتبر ۱۹۲۰ شرکت داشتند، از حزب، نه تنها حزب را تضعیف نمی کند بلکه آنرا تقویت می نماید؛ اینچنین «رهبرانی» فقط می توانند انقلاب را به «سبک مجارستانی» خراب کنند، حتی اگر وفادار باقی بمانند. گاردهای سفید و بورژوازی قادر خواهند بود که از تردید، نوسان، شک، نامطمئنی و غیرۀ حتی سوسیالیستها، سوسیال دمکراتهای خیلی «وفادار» استفاده نمایند.

۵) اگر افرادی مثل باراتونو، زانرینی، باکسی، جیاکومینی و سراتی تزلزل نشان دهند و استعفا کنند، نباید از آنها خواست که بمانند؛ استعفای آنها باید بلافاصله قبول گردد. آنها بعد از دوران نبردهای سرنوشت ساز برخواهند گشت و آنگاه برای پرولتاریا بیشتر قابل استفاده هستند.

۶) رفقا، کارگران ایتالیا، درسهای تاریخ تمام انقلابات، درسهای روسیه و مجارستان در سالهای ۲۰-۱۹۱۷ را فراموش نکنید. نبردهای بزرگ، مشکلات عظیم و قربانی دادنهای بزرگی در انتظار پرولتاریای ایتالیا می باشد. پیروزی بر بورژوازی، تصاحب قدرت به وسیلۀ پرولتاریا و تحکیم جمهوری شوراها در ایتالیا، همگی به نتیجۀ این نبردها و به همبستگی، انضباط و فداکاری توده‌های کارگر بستگی دارد. بورژوازی ایتالیا و بورژوازی تمام کشورهای دنیا بیشترین کوشش خود را بکار می برند و به هر جنایت و قساوتی دست می زنند تا از تصاحب قدرت به وسیلۀ پرولتاریا جلوگیری کنند و قدرتش را سرنگون نمایند. تردید، نوسان و عدم قاطعیت رفرمیستها و تمام کسانی که در کنگرۀ رجیو امیلیا در ۱۱ اکتبر ۱۹۲۰ شرکت کردند، اجتناب ناپذیر است، چون، هر چند که خیلی از آنها خیلی هم صادق هستند ولی این چنین افرادی همیشه و در همۀ کشورها با نوساناتشان آرمان انقلاب را متلاشی کرده‌اند. چنین افرادی بودند که در مجارستان انقلاب (انقلاب اول؛ پشت سر آن انقلاب بعدی ...) را خراب کردند، و در روسیه اگر که از تمام مقامهای مسئولیت دار حذف نشده بودند و به وسیلۀ دیواری از عدم اعتماد، نظارت و مراقبت پرولتری محصور نشده بودند انقلاب را خراب کرده بودند.

توده‌‌های زحمتکش و استثمار شدۀ ایتالیا از پرولتاریای انقلابی پیروی می کنند. او سرانجام پیروزمند خواهد بود زیرا که آرمان او آرمان تمام کارگران جهان است و هیچ راهی وجود ندارد که از ادامۀ جنگهای امپریالیستی فعلی، ظهور جنگهای امپریالیستی جدید که تدارک دیده می شوند و کابوسهای برده داری و ستم سرمایه داری حذر کرد، مگر در جمهوری شورایی کارگران.

۱۹۲۰/۱۱/۴

سخن دروغین دربارۀ آزادی
(بجای یک مؤخره)

رفیق نابز سردبیر Volksrecht، روزنامۀ سوسیالیست چپ سوئیسی در زوریخ، اخیراً نامه‌ای از زینوویف دربارۀ لزوم گسستن از اپورتونیستها را به همراه پاسخ طولانی خودش به همین نامه، به چاپ رساند. پاسخ نابز به رد کردن مؤکد بیست و یک شرط و رد پیوستگی به بین الملل کمونیستی مربوط می گردد، که البته این امر به نام «آزادی» انجام داده می شود – آزادی انتقاد، آزادی از درخواستهای زائد یا دیکتاتوری مسکو (من مقالۀ نابز را نگه نداشته‌ام و لذا ناچارم که از حافظه‌ام استفاده کنم؛ من از ایده کاملاً مطمئن هستم ولی نه از دقت کلمات).

بطور اتفاقی رفیق نابز رفیق سراتی را به عنوان یک متحد در نظر گرفته است، کسی که می دانیم او نیز از «مسکو» ناراضی است، مخصوصاً از اعضاء روسی کمیتۀ اجرایی بین الملل کمونیستی و کسی که همچنین ایراد می گیرد که مسکو «آزادی» بخشهای سازنده، احزاب جداگانه و تک تک اعضاء بین الملل کمونیستی را مورد تعرض قرار داده است. بنابراین، زائد نخواهد بود که چند کلمه‌ای دربارۀ آزادی صحبت کنیم.

بعد از سه سال که از دیکتاتوری پرولتاریا می گذرد، ما با اطمینان می توانیم بگوئیم که معمولی ترین و متداول ترین اعتراض به آن در سراسر دنیا، در مورد به اصطلاح نقض آزادی و برابری است. کل مطبوعات بورژوازی در تمام کشورها، منجمله مطبوعات دمکراتهای خرده بورژوا یعنی مطبوعات سوسیال دمکراتها و سوسیالیستها و در میان آنها کائوتسکی، هیلفردینگ، مارتف، چرنف، لانگوت، غیره و غیره بلشویکها را به خاطر تعرضشان به آزادی و برابری سرزنش می کنند. از نقطه نظر تئوری این امر به سادگی قابل درک است. خواننده، کلمات مشهور و طعنه آمیز مارکس در کاپیتال را به خاطر می آورد:

«این مجموعه[ی گردش یا مبادلۀ کالاها]، که در محدودۀ آن خرید و فروش نیروی کار صورت می گیرد، در واقعیت امر بهشتی از حقوق ذاتی انسان است. در آنجا آزادی، برابری، مالکیت و بنثام* به تنهایی حکم می رانند.»(کاپیتال، جلد ۱، قسمت دوم، انتهای فصل ۴، چاپ زبان روسی، ۱۹۲۰ صفحۀ ۱۵۲).[۶]

این توضیح طعنه آمیز یک معنی تاریخی عمیق و فلسفی دارد. آنرا باید با توضیح معروف همین مسئله به وسیلۀ انگلس که در آنتی دورینگ داده شده است مقایسه کرد، مخصوصاً با آنچه که انگلس دربارۀ ایدۀ برابری گفت. او گفت که برابری یک تعصب یا یک حماقت است اگر که به معنی الغای طبقات نباشد.[۷]

الغای فئودالیسم و بقایای آن و استقرار پایه‌های نظام بورژوازی (شخص به درستی می تواند بگوید: نظام بورژوا - دمکراتیک) یک عصر کامل از تاریخ جهان را دربر گرفت. مطرح شدن آزادی، برابری، مالکیت و بنثام به عنوان شعارهای این عصر از تاریخ جهان اجتناب ناپذیر بود. الغای سرمایه داری و بقایای آن و استقرار اساس نظام کمونیستی محتوای عصر جدید تاریخ جهان را تشکیل می دهد که شروع شده است. شعارهای عصر ما بطور اجتناب ناپذیری: الغای طبقات؛ دیکتاتوری پرولتاریا به منظور رسیدن به این هدف؛ افشای بی رحمانۀ تعصبات دمکراتیک خرده بورژوازی راجع به آزادی و برابری و جنگ بی رحمانه برعلیه این تعصبات، هستند و باید باشند. هر کس که این مطلب را درک نکند هیچگونه درکی از دیکتاتوری پرولتاریا، دولت شوراها و اصول اساسی بین الملل کمونیستی ندارد.

تا زمانی که طبقات ملغی نشده‌اند، تمام گفتارها دربارۀ آزادی و برابری بطور کلی برای خود فریبی و در غیر این صورت فریب کارگران و تمام کسانی که به وسیلۀ سرمایه تحت ستم و استثمار هستند می باشند؛ و در هر حالت، این گفتار دفاع از منافع بورژوازی است. تا زمانی که طبقات از بین نرفته‌اند، تمام بحثها دربارۀ آزادی و برابری باید با این سؤالات همراه باشند: آزادی برای کدام طبقات و از چه نظری؟ هر گونه طفره‌ای از این سؤالات، مستقیم یا غیرمستقیم، عمداً یا سهواً بطور اجتناب ناپذیری به دفاع از منافع بورژوازی، منافع سرمایه و منافع استثمارگران تبدیل می شود. اگر این سؤالات را از نظر ظاهر جلا دهیم و چیزی دربارۀ مالکیت خصوصی وسایل تولید گفته نشود، آنگاه شعار آزادی و برابری صرفاً دروغ و فریب جامعۀ بورژوازی است که شناسایی رسمی آن از آزادی و برابری، بردگی و نابرابری اقتصادی واقعی برای کارگران، برای تمام کسانی که به وسیلۀ سرمایه ستم دیده و استثمار می شوند یعنی، برای اکثریت قریب به اتفاق جمعیت در تمام کشورهای سرمایه داری را پنهان می سازد.

به یمن این واقعیت که در روسیۀ امروزی دیکتاتوری پرولتاریا به نحوی عملی مسائل اساسی و نهایی سرمایه داری را مطرح کرده است، شخص به وضوح خاصی می تواند ببیند که صحبت کلی دربارۀ آزادی و برابری به نفع کیست (cui prodest? - «منافع چه کسی؟»). زمانی که سوسیالیست رولوسیونرها و منشویکها، چرنف ها و مارتف ها ما را در بحثهای راجع به آزادی و برابری در محدودۀ دمکراسی کارگری همراهی می کنند (زیرا که آنها هرگز مقصر دلیل آوردن دربارۀ آزادی و برابری در کل نیستند! آنها هرگز مارکس را فراموش نمی کنند!) ما از آنها می پرسیم: پس تمایز بین طبقۀ کارگر مزدبگیر و طبقۀ خرده مالک در دوران دیکتاتوری پرولتاریا چه می شود؟

آزادی و برابری در محدودۀ دمکراسی کارگری یعنی آزادی برای دهقانان خرده مالک (حتی اگر او روی زمینهای ملی شده کشت و زرع کند) که محصول اضافی خود را با قیمتهای سودآور بفروشند، یعنی، استثمار کردن کارگران. هر کسی که دربارۀ آزادی و برابری در محدودۀ دمکراسی کارگری در زمانی که سرمایه داران سرنگون شده‌اند ولی مالکیت خصوصی و آزادی تجارت هنوز به زندگی خود ادامه می دهد صحبت می کند، قهرمان استثمارگران می باشد. پرولتاریا، در اعمال دیکتاتوری خود، باید با این قهرمانان به همان ترتیب رفتار کند که با استثمارگران می کند، هر چند که آنها بگویند که سوسیال دمکرات یا سوسیالیست هستند، یا بپذیرند که بین الملل دوم فاسد است و قس علیهذا.

تا زمانی که مالکیت خصوصی وسایل تولید (برای مثال مالکیت وسایل کشاورزی و احشام، حتی اگر مالکیت خصوصی زمین ملغی شده باشد) و آزادی تجارت باقی مانده باشد بنیاد اقتصادی سرمایه داری نیز باقی خواهد ماند. دیکتاتوری پرولتاریا تنها وسیلۀ مبارزۀ موفقیت آمیز برای از بین بردن این بنیاد و تنها راه الغای طبقات می باشد (بدون این الغا جای هیچگونه سؤالی برای آزادی حقیقی فرد – و نه برای مالک – و برابری واقعی از نظر اجتماعی و سیاسی بین انسانها – و نه لاف برابری بین آنهایی که مالکیت دارند و آنهایی که ندارند، بین آدم سیر و آدم گرسنه، بین استثمارگران و استثمارشوندگان، وجود ندارد). دیکتاتوری پرولتاریا به الغای طبقات ختم می شود؛ این امر [دیکتاتوری] از یک طرف با سرنگونی استثمارگران و سرکوبی مقاومتشان و از طرف دیگر با خنثی کردن و بی خطر کردن نوسانات خرده مالکین در بین بورژوازی و پرولتاریا، به این هدف می رسد.

البته نادرستی گفتار رفیق نابز و رفیق سراتی در قصد دروغین یا غیرصادقانۀ آنها نیست. به هیچ وجه اینطور نیست. آنها خیلی هم صادقند و در آنچه که گفته‌اند هیچ چیز ذهناً دروغینی وجود ندارد. لکن، گفتار آنها از نظر عینی و محتوا نادرست است، زیرا که آنها از تعصبات دمکراسی خرده بورژوازی دفاع می کنند؛ آنها در نهایت از بورژوازی دفاع می کنند.

بین الملل کمونیستی نمی تواند تحت هر شرایطی آزادی و برابری را برای همه کسانی که مایل به امضای بیانیه‌های معینی باشند، بدون توجه به رفتار سیاسی ایشان به رسمیت بشناسد. از نظر کمونیستها این امر کمتر از به رسمیت شناختن آزادی و برابری «در محدودۀ دمکراسی کارگری»، و غیره، هم از نظر تئوری و هم از نظر سیاست عملی، کشنده نیست. این باید برای کسی که قادر به خواندن است و کسی که مایل است آنچه را که می خواند درک کند، خیلی روشن باشد که هیچ یک از تصمیمات، تزها، قطعنامه‌ها و شرایط بین الملل کمونیستی «آزادی و برابری» مطلق کسانی را که می خواهند وابسته به بین الملل کمونیستی باشند به رسمیت نمی شناسد.

شرط ما برای به رسمیت شناختن «آزادی و برابری»، آزادی و برابری اعضای بین الملل کمونیستی چیست؟

این شرط اینست که هیچ یک از اپورتونیستها و «سانتریستها» مثل نمایندگان مشهور جناح راست احزاب سوسیالیست سوئیس و ایتالیا، نباید قادر به عضو شدن باشند. اهمیتی ندارد که چگونه این اپورتونیستها و «سانتریستها» ادعا نمایند که دیکتاتوری پرولتاریا را به رسمیت می شناسند، آنها در واقع حامیان و طرفداران تعصبات، ضعفها و نوسانات دمکراتهای خرده بورژوا باقی می مانند.

اول باید از این تعصبات، ضعفها و نوسانات، از آنهایی که این دیدگاهها و کیفیات را ترویج کرده، از آنها دفاع و آنها را از نظر عملی بیان می کنند جدا شد. بعد و فقط به این شرط می توان برای پیوستن به بین الملل کمونیستی «آزاد» بود، تنها در این صورت است که یک کمونیست واقعی، کمونیست در عمل و نه صرفاً در حرف، می تواند «برابر» با سایر کمونیستها و هر عضو بین الملل کمونیستی باشد.

رفیق نابز شما «آزاد» هستید که از نظرگاههای خود دفاع کنید. ولی ما نیز «آزاد» هستیم که اعلام نمائیم این نظریات تعصبات خرده بورژوازی هستند که برای آرمان پرولتری زیان آور و برای سرمایه داری سودمندند؛ همچنین، ما «آزاد» هستیم که از پیوستن به اتحاد یا همکاری با دستۀ مردمانی که از این نظریات حمایت می کنند و یا سیاستی که مربوط به آنها باشد امتناع کنیم. ما هم اکنون این سیاست و آن نظریات را از طرف کنگرۀ دوم بین الملل کمونیستی به عنوان یک کل محکوم کرده‌ایم. ما هم اکنون گفته‌ایم که ما مطلقاً خواستار بریدن از اپورتونیستها به عنوان گام اول و مقدماتی هستیم.

رفیق نابز و رفیق سراتی! از آزادی و برابری بطور کلی صحبت نکنید. صحبت از آزادی برای انجام ندادن تصمیمات بین الملل کمونیستی دربارۀ وظیفۀ مطلق بریدن از اپورتونیستها و «سانتریستها» (که نمی توانند کاری غیر از خرابکاری و فراهم آوردن وسایل نابودی دیکتاتوری پرولتاریا انجام دهند) کنید. صحبت از برابری اپورتونیستها و «سانتریستها» با کمونیستها کنید. اینچنین آزادی و اینچنین برابری را ما نمی توانیم برای بین الملل کمونیستی به رسمیت بشناسیم؛ مثل هر نوع آزادی و برابری دیگر – شما تا آنجا که می خواهید می توانید از آنها برخوردار باشید!

در سرآغاز انقلاب پرولتری، آزادسازی و آزادی احزاب پرولتاریای انقلابی از اپورتونیستها و «سانتریستها»، از نفوذ، تعصبات، ضعفها و نوساناتشان، شرط اصلی و اساسی موفقیت می باشد.

۱۹۲۰/۱۲/۱۱



توضیحات

[۱] این اثر شامل دو مقاله دربارۀ موضوع واحدی می باشد. اولین مقاله که عنوان آن دربرگیرندۀ هر دو مقالۀ چاپ کنونی است، در ۴ نوامبر ۱۹۲۰ نوشته شده و در پراودا شمارۀ ۲۵۰ مورخۀ ۷ نوامبر ۱۹۲۰ به چاپ رسید. ناشرین روزنامه در یادداشتی بر این مقاله می نویسند:«رفیق لنین این مقاله را قبل از آنکه خبر رفتار نکوهیدۀ د آرگونا و تردیونیونیست‌های اپورتونیست، اعضاء حزب را که بر سیاست خود در مخالفت با کمیتۀ مرکزی حزبشان اصرار می ورزیدند، و با جیولیتی وزیر تبانی کرده و جنبش عظیم طبقۀ کارگر را عقیم ساختند، به دستش برسد نوشت. این حقایق که ما در شماره‌های آتی خود دربارۀ آنها مشروح تر خواهیم نوشت، به طرز قاطعانه تری تأیید می کنند که حق با لنین است». دومین مقاله، که لنین آنرا «سخن دروغین دربارۀ آزادی (به جای یک مؤخره)» نامید، به تاریخ ۱۱ دسامبر ۱۹۲۰ نوشته شد. این یادداشت در دستنویس مشاهده می شود:«(خوب توجه کنید): اگر چنانچه خواستید این مقاله را به چاپ رسانید آنرا به صورت مؤخره‌ای بر مقالۀ مبارزه در حزب سوسیالیست ایتالیا چاپ کنید.(خوب توجه کنید)» (آرشیو کمیتۀ مرکزی در انستیتوی مارکسیسم – لنینیسم کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی). هر دو این مقالات در شمارۀ ۱۵ مجلۀ انترناسیونال کمونیست در دسامبر ۱۹۲۰ زیر عنوان مشترک «سخن دروغین دربارۀ آزادی» به چاپ رسیدند.

[۲] مراجعه کنید به صفحات ۸۲-۲۸۰ جلد ۳۱ مجموعه آثار لنین. [مقالۀ «نامه به کارگران آلمانی و فرانسوی» – م]

[۳] اومانیته l’Humanité – روزنامۀ فرانسوی که در ۱۹۰۴ به عنوان ارگان حزب سوسیالیست فرانسه توسط ژان ژورس تأسیس شد. این روزنامه در طی جنگ جهانی به صورت سخنگوی جناح به غایت راست حزب درآمده و موضعی سوسیال شووینیستی گرفت. کمی بعد از انشعاب در کنگره در تاریخ دسامبر ۱۹۲۰ و تشکیل حزب کمونیست، به صورت ارگان دومی درآمده و تاکنون نیز به همان صورت منتشر می شود.

[۴] مراجعه کنید به صفحۀ ۱۹۱ جلد ۳۱ مجموعه آثار لنین.

[۵] مراجعه کنید به جلد ۲۶ مجموعه آثار لنین، صفحات ۹۲-۹۱.

[۶] مراجعه کنید به کارل مارکس، سرمایه، مسکو، جلد اول، ۱۹۶۲، ص ۱۷۶.

توضیح آرشیو عمومی لنین: تمام پاراگرافی که جمله اول آن در متن آمده است و همچنین معرفی «بنتام» در جلد اول «سرمایه» ترجمه جمشید هادیان چنین است که در زیر میخوانید:

پاراگراف ماقبل آخر فصل ششم «خرید و فروش قوۀ کار». توجه کنید که هر دو مترجم property (مال و دارایی) را از قول مارکس بغلط ownership (مالکیت) ترجمه کرده‌اند.

حوزه گردش یا مبادله کالاها، که خرید و فروش قوه کار در حدود و ثغور آن جریان دارد، براستی که همان باغ عدن حقوق مادرزاد بشر است، و چیزی جز آزادی، برابری، مالکیت، و بنتام در آن حکمفرما نیست. آزادی! زیرا خریدار و فروشندۀ کالا، در این مورد قوه کار، هر دو را چیزی جز اراده‌شان محدود نمى‌‌کند. این دو بمنزله افراد آزاد، و برابر در مقابل قانون، با یکدیگر قرارداد مى‌بندند. قراردادشان آن ماحصل نهائى است که اراده مشترک این دو در قالب آن بیان حقوقى مى‌یابد. برابری! زیرا این دو جز بمنزله صاحب‌کالاهای ساده‌ با یکدیگر روبرو نمی‌شوند، و چیزی جز ارزش‌های برابر را به مبادله نمى‌گذارند. مالکیت! زیرا هر یک اختیار چیزی جز مال خود را ندارد. و بنتام! زیرا هر یک تنها بفکر خویش است، و تنها نیروئى که آنان را گرد هم مى‌آورد، و در رابطه قرار مى‌‌دهد، بهره‌جوئى فردی و نفع شخصى است. هر یک تنها ملتفت حال خویش است و پروای دیگری ندارد. و افرادی اینچنین، دقیقا بهمین دلیل (حال یا بنا بر هماهنگىِ از پیش مقرری میان امور عالم و یا به فضل حکمت بالغه الهى) به سود یکدیگر، برای خیر عموم و در جهت نفع جمع دست در دست یکدیگر کار مى‌کنند.

Jeremy Bentham - جرمی بنتام (١٨٣٢- ١٧۴٨) - «در اوايل سده نوزدهم در سياست انگلستان وجودى موثر بوده، و به سبب بنيادى که براى اخلاق و سياست اختيار کرده معروف است. ميزان کردار، يعنى عمل نيک و بد و موجبات آن، چه در عالم اخلاق و چه در عالم سياست، رنج و خوشى [يا بهره] است. بايد عملى را اختيار کرد که خوشىِ حاصل از آن بيشتر و با دوام‌تر و موثرتر و شامل حال جماعت اکثر [يعنى بيشترين تعداد افراد] باشد، و عملى که بايد از آن دورى جست آنست که رنجى از آن برآيد… بعبارت ديگر اساس اخلاق سودخواهى [یا بهره‌جوئی] و جلب خوشى است. و اگر اين اصل را خودخواهى هم بخوانيد باکى نيست، که سود و خوشى اشخاص با يکديگر منافات و مزاحمت نبايد داشته باشد، و نمى‌تواند داشته باشد، و خودخواهى با غيرخواهى کاملا سازگار است بلکه لازم و ملزوم يکديگرند…» (محمد على فروغى، سير حکمت در اروپا، فصل بنتام).

[۷] مراجعه کنید به فردریش انگلس، آنتی دورینگ، مسکو، ۱۹۵۹، ص ۱۴۸.

[*] این هم نقل قول اصلی در این نامه: ما همگی شرایط مسکو را حمایت می کنیم. مسئله اینست که آنها را چگونه باید بکار برد. من تأکید می کنم حزب باید از عناصر مضر تصفیه گردد، و من پیشنهاد کردم که توراتی باید اخراج گردد؛ اما ما نباید توده‌هایی که متعلق به سندیکاها [اتحادیه‌ها] و جوامع کئوپراتیو هستند را از دست بدهیم. دیگران خواستار یک انشعاب رادیکال هستند. در اینجاست که ما با هم اختلاف داریم.» (اومانیته، ۱۴ اکتبر، تأکیدها از سراتی هستند).


- ترجمه از جلد ۳۱ مجموعه آثار لنین، متن انگلیسی.
- ترجمه جواد راستی‌پور
- انتشار بدون مقابله و تغییر [به استثنای اضافه کردن توضیح به زیرنویس ششم] ۲۰۲۱/۹/۲۰


lenin.public-archive.net #L3043fa.html