دفاع از بیطرفی
و. ای. لنین
قبول این حکم که جنگ کنونی امپریالیستی است، یعنی جنگی است بین دو غارتگر بزرگ برای سلطه بر جهان و غارتگری، هنوز اثبات نمیکند که ما باید دفاع از سرزمین پدری سوئیس را رد کنیم. ما سوئیسیها، داریم از بیطرفی خودمان دفاع میکنیم؛ ما واحدهای نظامی را در مرزهایمان مستقر کردهایم با هدف معیّن و مشخص اجتناب از مشارکت در این جنگ غارتگر!
این استدلال سوسیال-میهنپرستان، هواداران انجمن گروتلی Grütli است، هم در داخل حزب سوسیالیست و هم در خارج از آن.
مبنای این استدلال مفروضات تلویحاً پذیرفته شده یا ماهرانه دستکاری شدۀ زیر است:
تکرار غیرنقادانۀ آنچه که بورژوازی میگوید، و چیزی که برای گفتن دارد، تا سلطۀ طبقاتیش را حفظ کند.
اعتماد کامل به بورژوازی و عدم اعتماد کامل به پرولتاریا.
عدم توجه به موقعیت بینالمللیِ واقعی، بجای موقعیت خیالی، که از الگوی امپریالیستی روابط اروپایی و «گرهخوردگی» امپریالیستی طبقۀ سرمایهدار سوئیس ناشی میشود.
آیا بورژوازی رومانی و بلغارستان، برای دورهای چند ماهه، جدیترین تضمینها را برای اینکه تدارکات نظامیشان «فقط» توسط نیاز به دفاع از بیطرفیشان تحمیل شدهاند نمیدادند؟
آیا پایهای جدی و علمی برای کشیدن یک خط تمایز اساسی، در مورد این موضوع، بین بورژوازی کشورهای فوقالذکر و سوئیس وجود دارد؟
مسلماً خیر. ما میشنویم که بورژوازی رومانی و بلغارستان به نحو رسوایی شیفتۀ شهوت فتح و الحاق زمین هستند، و بورژوازی سوئیس اینطور نیست. ولی این نمیتواند تمایزی اساسی در نظر گرفته شود. منافع امپریالیستی، همانطور که همگان میدانند، نه فقط به شکل کسب قلمروهای جدید از نظر جغرافیایی، بلکه همچنین کسب قلمروهای جدید از نظر مالی تجلی مییابند. باید به یاد داشت که بورژوازی سوئیس سرمایه صادر میکند، مبلغی که کمتر از ۳۰۰۰ میلیون فرانک در سال نیست، یعنی به شیوۀ امپریالیستی ملل عقبمانده را استثمار میکند. این یک واقعیت است، و واقعیت دیگر این است که سرمایۀ بانکی سوئیس ارتباط نزدیکی با سرمایۀ بانکی قدرتهای بزرگ دارد و با آن درهم آمیخته است، که Fremdenindustrie[۱] سوئیس و امثالهم ، بیانگر یک تقسیم دائمی ثروت امپریالیستی بین قدرتهای بزرگ و سوئیس هستند. علاوه بر این، سوئیس به رشد بسیار بالاتری از توسعۀ کاپیتالیستی نسبت به رومانی و بلغارستان رسیده. به هیچ وجه مسئلۀ یک جنبش مردمی «ملی» در سوئیس نمیتواند مطرح باشد: آن دوره در تحول تاریخیش قرنها پیش به پایان رسیده است. این را در مورد هیچ یک از کشورهای بالکان که در بالا به آنها اشاره شد نمیتوان گفت.
از این رو، تلاش برای تزریق تدریجی ایمان نسبت به بورژوازی کشور خودی در مردم، در استثمارشدگان، و استفاده از حرفهای ظاهراً موجّه برای پوشاندن واقعیتهای سیاستهای امپریالیستی آن، به بورژوا نفع میرساند.
با این حال، از یک سوسیالیست انتظار کاملاً متفاوتی میرود، و آن این است: افشاگری بیرحمانهای که هیچ جایی برای توهمات دربارۀ سیاستهای واقعی بورژوازی «خودش» باقی نمیگذارد. و ادامۀ این سیاستهای واقعی توسط بورژوازی سوئیس، نظیر فروختن ملت به یکی از ائتلافهای امپریالیستی دولتها، بسیار محتملتر و بسیار «طبیعی»تر (یعنی بیشتر در انطباق با طبیعت این بورژوازی) است تا دفاع از دمکراسی به معنای واقعی کلمه، که در تضاد با منافع سودجویانهاش خواهد بود.
«هر کس اختیار خودش را دارد»: بگذار هواداران انجمن گروتلی، بعنوان نوکران و مأموران بورژوازی، مردم را با جملاتی دربارۀ «دفاع کردن از بیطرفی» فریب دهند.
از طرف دیگر، سوسیالیستها، همچون مبارزان علیه بورژوازی، باید چشمان مردم را به روی همین خطر واقعی، که وجود آن را کل تاریخ سیاستهای بورژوایی سوئیس اثبات کرده است باز کنند، تاریخ فروخته شدن توسط بورژوازی «خودشان»!
نوشته شده (به آلمانی) در ژانویۀ ۱۹۱۷
نخستین بار در ۱۹۳۱ در جلد ۱۷ آثار متفرقۀ لنین منتشر شد
انتشار بر طبق دستنویس
مجموعه آثار لنین، جلد ۲۳
[۱]
صنایعی که به خارجیان خدمات میدهند. – ویراستار.
+ ترجمه جواد راستیپور - {با پارهای تغییرات}
lenin.public-archive.net #L2351fa.html
|