شووینیسم آلمانی و غیرآلمانی[١]
و. ای. لنین
همانطور که میدانیم، شووینیستهای آلمانی موفق به اعمال نفوذ بر اکثریت بزرگ رهبران و سرکردگان به اصطلاح حزب کارگری سوسیال-دمکرات – حالا، در حقیقت، ناسیونال - لیبرال – شدهاند. خواهیم دید که در حال حاضر این امر همچنین شامل شووینیستهای غیرآلمانی نظیر پوترسف، لویتسکی و شرکا میشود. اکنون باید به شووینیستهای آلمانی بپردازیم، که انصافاً کائوتسکی را نیز باید از آنها به حساب آورد، علیرغم این حقیقت که پ. ب. اکسلرد، برای مثال در جزوۀ آلمانی اش، با پشتکار و نادرستی بسیار از کائوتسکی دفاع میکند و او را یک «انترناسیونالیست» میخواند.
یکی از ویژگیهای شووینیسم آلمانی این است که «سوسیالیستها» – سوسیالیستهای در گیومه – از استقلال ملل صحبت میکنند، بجز آنهایی که تحت ستم ملت خودشان هستند. فرق زیادی نمیکند که این را مستقیماً میگویند، یا اینکه از کسانی که این را میگویند دفاع میکنند، ذیحقشان میدانند و از آنها محافظت مینمایند.
شووینیستهای آلمانی (که شامل پارووس میشوند، ناشر یک مجلۀ کوچک، با عنوان Die Glocke که لنش، هانیش، گرونوالد و تمام دیگر نوکران «سوسیالیست» بورژوازی امپریالیست آلمان از نویسندگانش هستند) به تفصیل و با اشتیاق بسیار، برای مثال، دربارۀ استقلال برای مردمانی که تحت ستم بریتانیا هستند صحبت میکنند. تنها سوسیال - شووینیستهای آلمان، یعنی سوسیالیستهای در گفتار و شووینیستهای در کردار، نیستند که با تمام توان شیوۀ شرم آور، بی رحمانه، ارتجاعی و غیرهای که بریتانیا با آن بر مستعمراتش حکومت میکند را جار میزنند، بلکه کل مطبوعات بورژوایی آلمان نیز چنین میکند. روزنامههای آلمانی با ذوق و شوق، شادی بدخواهانه، سرور و وجد فراوانی دربارۀ جنبش رهایی بخش در هند مینویسند.
به آسانی میتوان دید که بورژوازی آلمانی سرشار از شادی بدخواهانه است: امیدوار است موقعیت نظامی اش را با دمیدن در نارضایتی و جنبش ضد بریتانیایی در هند بهبود دهد. البته این امیدها ابلهانه هستند، زیرا به سادگی ناممکن است که ایدۀ اعمال نفوذ بر زندگی میلیونها نفر، و مردمی بسیار ویژه، را از بیرون، از راه دور، به زبانی بیگانه، بخصوص هنگامی که نفوذ سیستماتیک نیست، بلکه تصادفی، و فقط در طی جنگ است، بطور جدی پذیرفت. تلاشهای بورژوازی امپریالیست آلمان بجای آنکه تمایلی برای اعمال نفوذ بر هند باشند، بیشتر تمایلی به دلداری دادن به خود، بیشتر تمایلی به فریب دادن مردم آلمان و منحرف کردن توجه آنها از داخل به خارجه هستند.
ولی این مسئلۀ کلی تئوریک بطور خودبخودی برمی خیزد: ریشۀ نادرستی چنین استدلالاتی چیست؛ ریاکاری امپریالیستهای آلمانی چطور میتواند با اطمینانی خطاناپذیر افشا شود؟ پاسخ تئوریک صحیح که به ریشۀ نادرستی اشاره میکند همواره بمثابۀ وسیلهای در خدمت افشا کردن ریاکارانی است که، به دلایل بسیار واضح، تمایل دارند نادرستی حرفشان را بپوشانند، آن را مبهم کنند، در عبارات زیبا، همه نوع عبارات، عباراتی دربارۀ هر چیزی در جهان، حتی انترناسیونالیسم، بپیچند. حتی لنشها، سودکومها و شیدمانها، همۀ این مأموران بورژوازی آلمان، که متأسفانه به حزب به اصطلاح «سوسیال-دمکرات» آلمان تعلق دارند، اصرار میورزند که انترناسیونالیست هستند. با این حال، در مورد افراد نه از روی گفتارشان، بلکه از روی کردارشان است که باید قضاوت کرد. این حقیقتی تلخ است. آیا در روسیه کسی دربارۀ پوترسف، لویتسکی، بولکین و شرکا از روی گفتارشان قضاوت میکند؟ البته که نه.
ریشۀ نادرستی حرف شووینیستهای آلمانی در فریاد کشیدنشان برای همدردی با استقلال مردمان تحت ستم بریتانیا، دشمنشان در جنگ، و خجولانه، گاهی اوقات بسیار خجولانه، ساکت ماندن دربارۀ استقلال مردمانی که توسط ملت خودشان بر آنها ستم میشود، است.
دانمارکیها را در نظر بگیرید. هنگامی که پروس شلسویگ را به خاک خود ملحق ساخت، همچنین، آنطور که همۀ قدرتهای «بزرگ» عادت دارند، قسمتی که دانمارکیها در آن سکونت داشتند را نیز تصرف کرد. نقض حقوق این جمعیت به حدی آشکار بود که هنگامی که اتریش «حقوقش» نسبت به شلسویگ را تحت مفاد صلح پراگ، در ٣٠-٢٣ اوت ١٨٦٦، به پروس بخشید، آنها مقرر داشتند که از جمعیت بخش شمالی ایالت در یک همه پرسی سؤال شود که آیا مایل به پیوستن به دانمارک هستند و چنانچه رأی به آن داده شود به دانمارک بپیوندند. با این حال، این شرط توسط پروس که در ١٨٧٨ این مادۀ «ناخوشایند» را پاک کرد برآورده نشد.
فردریش انگلس، که هیچگاه نسبت به شووینیسم ملل کشورهای با قدرت بی تفاوت نبود، بطور مشخص به این نقض حقوق ملتی کوچک توسط پروس اشاره کرد.[٢] ولی سوسیال - شووینیستهای کنونی آلمانی، در حالیکه در گفتار حق تعیین سرنوشت ملل را به رسمیت میشناسند، آنطور که کائوتسکی نیز به رسمیت میشناسد، هیچگاه تبلیغات پیگیرانۀ دمکراتیک و بطور قاطعانه دمکراتیکی به نفع رها ساختن یک ملت تحت ستم، هنگامی که آن ستم توسط ملت «خودشان» اعمال میشود، انجام ندادهاند. آن کل راز، شالودۀ مسئلۀ شووینیسم و افشای آن است.
یک نوع بازی با کلمات که زمانی در روسیه محبوبیت داشت متعلق به روسوکویه زنامیا[٣] بود که غالباً مثل پروسکویه زنامیا رفتار میکرد. اما این تنها شامل روسکویه زنامیا نمیشود؛ زیرا پوترسف، لویتسکی و شرکا در روسیه به همان شکلی استدلال میکنند که لنش، کائوتسکی و شرکا در آلمان میکنند. برای مثال، نگاهی به رابوچیه اوتروی انحلالطلب بیاندازید و برهانها و شیوههای استدلال مشابه «پروسی»، یا بهتر است گفته شود انترناسیونال - شووینیستی، مییابید. شووینیسم، نشان ملی و اصطلاحش برای سرپوش گذاشتن هر چه باشد، با خودش صادق میماند.
منتشره در ٣١ مه ١٩١٦
در ووپروسی استراخووانیا شمارۀ ٥ (٥٤)
انتشار بر طبق متن دستنویس
مجموعه آثار لنین، جلد ٢٢
توضیحات
lenin.public-archive.net #L2321fa.html
|