Farsi    Arabic    English   

برنامۀ صلح

و. ای. لنین


مسئلۀ برنامۀ صلح سوسیال - دمکراتیک یکی از مهم ترین مسائل در دستور کار کنفرانس بین المللی دوم گروه زیمروالد است.[۱] اجازه دهید به منظور روشن ساختن اساس آن برای خواننده، نقل قولی مرتبط از کائوتسکی، معتبرترین نمایندۀ بین الملل دوم و معتبرترین پشتیبان سوسیال - شووینیست‌ها در همۀ کشورها بیاوریم.

«بین الملل ابزار مناسبی برای دوران جنگ نیست؛ اساساً، ابزاری برای صلح است ... مبارزه برای صلح، مبارزۀ طبقاتی در دوران صلح ...» (Die Neue Zeit 'زمان نو'، ۲۷ نوامبر ۱۹۱۴). «تمام برنامه‌های صلح فرموله شده توسط بین الملل، برنامه‌های کنگره‌های کپنهاگ، لندن و وین، خواستار استقلال ملل هستند، و کاملاً به درستی آن را مطالبه می کنند. این مطالبه باید همچنین بمثابۀ قطب نمای ما در جنگ کنونی بکار رود» (همانجا، ۲۱ مه ۱۹۱۵).

این چند کلمه به نحوی عالی «برنامۀ» وحدت و سازش سوسیال - شووینیسم بین المللی را بیان می کنند. همگان می دانند که دوستان و طرفداران سودکوم در وین ملاقات، و با پشتیبانی کردن از آرمان امپریالیسم آلمانی تحت پوشش «دفاع از سرزمین پدری»، کاملاً مطابق با روحیۀ او رفتار نمودند. سودکوم‌های فرانسوی، انگلیسی و روسی در لندن ملاقات و از آرمان امپریالیسم‌های ملی «خودشان» تحت همین پوشش پشتیبانی کردند. سیاست واقعی قهرمانان سوسیال - شووینیسم در لندن و وین توجیه کردن شرکت در جنگ امپریالیستی، توجیه کردن کشتار کارگران آلمانی توسط کارگران فرانسوی، و برعکس، بر سر این مسئله است که کدام بورژوازی ملی در دزدی کردن از دیگر کشورها برتری داشته باشد. و هر دو کنگرۀ لندن و وین، به منظور پوشاندن سیاست واقعی شان، به منظور فریب دادن کارگران، به این عبارت متوسل می شوند که ما «استقلال ملل» را «تصدیق می کنیم» یا به عبارت دیگر، حق تعیین سرنوشت ملل را تصدیق می کنیم، الحاقات را رد می کنیم، و غیره.

مثل روز روشن است که این «تصدیق» دروغی انگشت نما و ریاکاری زننده است، زیرا شرکت در جنگی را توجیه می کند که توسط هر دو طرف به منظور به بردگی کشیدن ملل، و نه مستقل ساختن آنها برپا شده. کائوتسکی، این فرد معتبر بزرگ، بجای افشا، آشکار و محکوم کردن این ریاکاری، آن را تقدیس می کند. برای کائوتسکی، تمایل متفق القول شووینیست‌هایی که به سوسیالیسم خیانت کرده‌اند تا کارگران را فریب دهند، دلیل «متفق القول بودن» و قابلیت دوام بین الملل بر سر مسئلۀ صلح است!!! کائوتسکی ریاکاری ناسیونالیستی خام، واضح و زننده را که برای کارگران اینقدر آشکار است، به ریاکاری نامحسوس و تغییر چهره داده تبدیل می کند که برای کور کردن کارگران طراحی شده. سیاست کائوتسکی برای جنبش کارگری صد بار مضرتر و خطرناک تر از سیاست سودکوم است؛ ریاکاری کائوتسکی صد بار زننده تر است.

این امر فقط در مورد کائوتسکی صادق نیست. سیاست دنبال شده توسط اکسلرد، مارتف و چخیدزه در روسیه، لونژت و پرسمان در فرانسه، تروس در ایتالیا، و غیره، اساساً یکسان است. بطور عینی، این سیاست به معنی پروراندن دروغهای بورژوایی در بین طبقۀ کارگر است؛ به معنی القا کردن عقاید بورژوایی به پرولتاریاست. اینکه هر دوی سودکوم و پلخانف فقط دروغهای بورژوایی سرمایه داران مربوطۀ ملل «خودشان» را تکرار می کنند واضح است؛ ولی همانقدر واضح نیست که کائوتسکی این دروغها را تقدیس می کند و آنها را به مقام «بزرگ ترین حقیقت» یک بین الملل «متفق القول» می رساند. اینکه کارگران باید سودکوم‌ها و پلخانف‌ها را بمثابۀ «سوسیالیستهای» معتبر و متفق القولی در نظر بگیرند که موقتاً بیرون افتاده‌اند دقیقاً چیزی است که بورژوازی می خواهد. آن همان چیزیست که بورژوازی می خواهد؛ می خواهد که کارگران از مبارزۀ انقلابی در زمان جنگ بوسیلۀ عبارات ریاکارانه، بیهوده و غیر تعهدآور دربارۀ صلح منحرف شوند؛ آنها را ساکت و آرام شده بوسیلۀ امیدها برای «صلح بدون الحاقات»، صلحی دمکراتیک، و غیره، می خواهد.

هویزمانز فقط برنامۀ صلح کائوتسکی را عامه پسند کرده، دادگاههای حکمیت، دمکراتیزاسیون سیاست خارجی، و غیره، ر اضافه کرده، در حالی که نکتۀ نخست و اساسی یک برنامۀ صلح سوسیالیستی باید برداشتن نقاب از ریاکاری برنامۀ صلح کائوتسکیستی، که نفوذ بورژوایی بر پرولتاریا را تقویت می کند، باشد.

اجازه دهید مفروضات اساسی دکترین سوسیالیستی که توسط پیروان کائوتسکی تحریف شده است را بخاطر آوریم. جنگ ادامۀ سیاستی که توسط طبقات حاکم قدرتهای محارب از مدتها پیش از درگرفتن جنگ دنبال شده است، با وسایل خشونت آمیز، می باشد. جنگ ادامۀ همان سیاستها، با در نظر داشتن تغییرات ایجاد شده در رابطۀ نیروهای رقیب بوسیلۀ عملیات نظامی است. جنگ جهت سیاستهای ماقبل جنگ را تغییر نمی دهد، بلکه فقط پیشرفت آنها را تسریع می کند.

جنگ ۷۱-۱۸۷۰ ادامۀ سیاست مترقی بورژوایی (که برای دهها سال تعقیب شده بود) در جهت آزادسازی و متحد کردن آلمان بود. رسوایی و سقوط ناپلئون سوم آن آزادسازی را شتاب بخشید. برنامۀ صلح سوسیالیستهای آن دوره این نتیجۀ مترقی بورژوایی را در نظر گرفت و از پشتیبانی از بورژوازی دمکرات طرفداری کرد، بر عدم غارت کردن فرانسه و انعقاد صلحی شرافتمندانه با جمهوری اصرار ورزید.

تلاش برای تقلید ناشیانه از این نمونه در جو جنگ امپریالیستی ۱۶-۱۹۱۴ چقدر مسخره است! این جنگ ادامۀ سیاست یک بورژوازی پوسیدۀ مرتجع است، که جهان را غارت نموده، مستعمرات را تصرف کرده، و غیره. به دلیل وضعیت عینی، جنگ حاضر نمی تواند، بر پایۀ روابط بورژوایی، به هیچ «ترقی» دمکراتیکی منجر شود؛ نتیجه هر چه باشد، این جنگ کاری نمی تواند بکند جز اینکه ستم را بطور عام، و ستم ملی را بطور خاص، تشدید کند و گسترش دهد.

آن جنگ پیشرفت را در یک جهت دمکراتیک بورژوایی - مترقی تسریع کرد؛ به سرنگونی ناپلئون سوم و وحدت آلمان منجر شد. این جنگ پیشرفت را تنها در جهت انقلاب سوسیالیستی تسریع می کند. در آن زمان، برنامۀ یک صلح دمکراتیک (بورژوایی) یک پایۀ تاریخی عینی داشت. اکنون، چنین پایه‌ای وجود ندارد، و همۀ عبارات دربارۀ یک صلح دمکراتیک دروغی بورژوایی هستند، که هدفشان منحرف کردن کارگران از مبارزۀ انقلابی برای سوسیالیسم است! در آن زمان، سوسیالیستها با برنامه شان برای صلحی دمکراتیک، از یک جنبش ریشه دار بورژوا - دمکراتیک توده‌ها (برای سرنگون ساختن ناپلئون سوم و متحد کردن آلمان) حمایت کردند که برای دهه‌ها تأیید شده بود. اکنون، سوسیالیستها با برنامه شان برای صلحی دمکراتیک بر پایۀ روابط بورژوایی، دارند به بورژوازی برای فریب دادن مردم به منظور منحرف کردن پرولتاریا از انقلاب سوسیالیستی کمک می کنند.

درست همانطور که عبارات دربارۀ «دفاع از سرزمین پدری» شیادانه ایدئولوژی یک جنگ آزادیبخش ملی را به توده‌ها تلقین می کنند، عبارات دربارۀ یک صلح دمکراتیک نیز همین دروغ بورژوایی را قاچاقی وارد می کنند.

پیروان کائوتسکی استدلال می کنند «این یعنی شما هیچ برنامۀ صلحی ندارید، که شما مخالف مطالبات دمکراتیک هستید»، به این امید که کسانی که بی دقت هستند متوجه نمی شوند که این اعتراض وظایف ناموجود بورژوا - دمکراتیک را جایگزین وظایف سوسیالیستی موجود می سازد.

ما به پیروان کائوتسکی خواهیم گفت نه آقایان. ما طرفدار مطالبات دمکراتیک هستیم، ما به تنهایی داریم صادقانه برای آنها می جنگیم، زیرا به دلیل وضعیت عینی تاریخی آنها نمی توانند بطور دیگری جز در ارتباط با انقلاب سوسیالیستی به پیش برده شوند. برای مثال، «قطب نمای» استفاده شده توسط کائوتسکی و شرکا جهت فریب بورژوایی کارگران را در نظر بگیرید.

سودکوم و پلخانف در «برنامۀ صلح»شان «متفق القول»اند. مرگ بر الحاقات! از استقلال ملل حمایت کنید! و به این نکته توجه کنید. هنگامی که سودکوم‌ها می گویند شیوۀ برخورد روسیه نسبت به لهستان، فنلاند، و غیره، الحاق طلبانه است، بر حق می باشند. پلخانف نیز، هنگامی که می گوید شیوۀ برخورد آلمان نسبت به آلزاس - لورن، صربستان، بلژیک، و غیره، الحاق طلبانه است، بر حق می باشد. هر دو بر حقند، اینطور نیست؟ و کائوتسکی با این شیوه سودکوم‌های آلمانی را با سودکوم‌های روسی «آشتی می دهد»!!

ولی هر کارگر هوشیاری بلافاصله خواهد دید که کائوتسکی و هر دو نوع سودکوم ریاکار می باشند. این واضح است. وظیفۀ یک سوسیالیست سازش کردن با دمکراسی ریاکارانه نیست، بلکه نقاب برداشتن از چهره‌اش است. چطور می توان نقاب را از چهره‌اش برداشت؟ بسیار ساده. «تصدیق کردن» استقلال ملل تنها جایی می تواند صادقانه در نظر گرفته شود که نمایندۀ ملت ستمگر، هم قبل و هم در طی جنگ، خواستار آزادی جدا شدن ملتی که توسط «سرزمین پدری» خودش مورد ستم قرار می گیرد شده باشد.

فقط این مطالبه با مارکسیسم مطابقت دارد. مارکس، هنگامی که خواستار آزادی برای ایرلند شد، آن را در جهت منافع پرولتاریای بریتانیا مطرح کرد، اگر چه او احتمال یک فدراسیون را پس از جدایی مفروض می داشت. به عبارت دیگر، او نه بخاطر تقسیم و منزوی کردن کشورها، بلکه به منظور ایجاد پیوندهای با دوام تر و دمکراتیک تر، خواستار حق جدا شدن بود. در همۀ مواردی که ملل ستمگر و تحت ستم وجود دارند، جایی که هیچ شرایط خاصی ملل انقلابی - دمکرات را از ملل مرتجع متمایز نمی کند (آنطور که در دهۀ چهل قرن نوزدهم بود)، سیاست مارکس در رابطه با ایرلند باید بمثابۀ نمونه‌ای برای سیاست پرولتاری بکار رود. ولی امپریالیسم دورانی است که در آن تقسیم ملل به ستمگران و تحت ستم‌ها ضروری و معمول است، و کاملاً غیرممکن است که خط تمایزی بین ملل مرتجع و انقلابی در اروپا کشید.

حزب ما، در ۱۹۱۳، در قطعنامه‌ای دربارۀ مسئلۀ ملی، بکار بستن مفهوم حق تعیین سرنوشت به آن معنی که اینجا نشان داده شد را وظیفۀ سوسیال - دمکراتها ساخت. جنگ ۱۶-۱۹۱۴ کاملاً درستی نظر ما را نشان داد.

آخرین مقالۀ کائوتسکی در Die Neue Zeit مورخ ۳ مارس ۱۹۱۶ را در نظر بگیرید. او هنگامی که می گوید «استقلال یک ملت نباید با سلطۀ آن اشتباه شود»، هیچ تردیدی برای موافق بودن با آسترلیتز، شووینیست افراطی رسوای آلمانی در اتریش، سردبیر روزنامۀ شووینیست وین، آربایتر زایتونگ[۲]، نمی کند. به عبارت دیگر، خودمختاری ملی درون یک «دولت ملل» به اندازۀ کافی برای ملل تحت ستم خوب است، و نیازی نیست که مطالبۀ حقی مساوی جهت استقلال سیاسی را برای آنها داشت. با این حال، کائوتسکی در همین مقاله اظهار می دارد که اثبات کردن اینکه «برای لهستانی‌ها حیاتی است که متعلق به دولت روسیه باشند» ناممکن است!!!

منظور او چیست؟ منظورش این است که برای خشنود کردن هیندنبورگ، سودکوم، آسترلیتز و شرکا، او حق لهستان را برای جدا شدن از روسیه تصدیق می کند، اگر چه روسیه یک «دولت ملل» است، ولی حتی یک کلمه هم دربارۀ آزادی برای لهستانی‌ها جهت جدا شدن از آلمان نمی گوید!!! کائوتسکی در همین مقاله اعلام می کند که سوسیالیستهای فرانسوی، با داشتن خواست آزادی آلزاس - لورن بوسیلۀ جنگ، انترناسیونالیسم را ترک کرده‌اند! اما چیزی دربارۀ اینکه سودکوم‌های آلمانی و شرکا با امتناع از مطالبه کردن آزادی برای آلزاس - لورن جهت جدا شدن از آلمان از انترناسیونالیسم منحرف شده‌اند نمی گوید.

کائوتسکی از عبارت «دولت ملل» استفاده می کند – تکیه کلامی که هم می تواند در مورد بریتانیا در رابطه با ایرلند و هم آلمان در رابطه با لهستان، آلزاس - لورن و غیره بکار رود – با هدف آشکار دفاع کردن از سوسیال - شووینیسم. او شعار «جنگیدن علیه الحاقات» را به «برنامۀ صلح» ... با شووینیست‌ها، و یک ریاکاری خیره کننده، تبدیل کرده است. کائوتسکی شیرین زبان در همین مقاله تکرار می کند «هنگامی که مرزهای دولتی جابجا می شوند، بین الملل هیچگاه مطالبه کردن رضایت جمعیت مربوطه را متوقف نکرده است.» آیا روشن نیست که سودکوم و شرکا «رضایت» آلزاسی‌ها و بلژیکی‌ها را برای ملحق شدن به آلمان، و آسترلیتز و شرکا «رضایت» لهستانی‌ها و صرب‌ها را برای ملحق شدن به اتریش مطالبه می کنند؟

و در مورد پیرو روس کائوتسکی، مارتف چطور؟ او برای روزنامۀ گووزدیوویست، ناش گولوس (سامارا)[۳]، نامه نوشت تا این حقیقت غیرقابل بحث که حق تعیین سرنوشت ملل الزاماً دلالت بر دفاع از سرزمین پدری در جنگی امپریالیستی ندارد را اثبات کند. ولی مارتف چیزی دربارۀ این حقیقت نمی گوید که یک سوسیال - دمکرات روس به اصل حق تعیین سرنوشت خیانت خواهد کرد چنانچه حق جدا شدن برای ملل تحت ستم قرار گرفته توسط روس‌های کبیر را مطالبه نکند، و مارتف بدین سان دست دوستی به سوی الکسینسکی‌ها، گووزدیووها، پوترسف‌ها و پلخانف‌ها دراز می کند! مارتف در مطبوعات غیرقانونی هم هیچ چیز در این باره نگفته است! او علیه دوچمان گورتر مشاجره می کند، اگر چه گورتر، در حالیکه به غلط اصل حق تعیین سرنوشت ملل را رد می کند، به درستی از طریق مطالبه کردن استقلال سیاسی برای هند شرقی هلند و آشکار کردن خیانت به سوسیالیسم توسط فرصت طلبان هلندی که با این مطالبه مخالفت می کنند، آن را بکار می بندد. اما مارتف علیه همکارش در هیأت دبیران، سمکوفسکی، که از ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۵ تنها نویسنده در مطبوعات انحلال طلب بود که به این موضع پرداخت و حق جدا شدن و تعیین سرنوشت بطور عام را رد کرد، مشاجره نمی کند!

آیا واضح نیست که مارتف همانقدر ریاکارانه از حق تعیین سرنوشت «طرفداری» می کند که کائوتسکی می کند، و او نیز، تمایلش برای سازش کردن با شووینیست‌ها را می پوشاند؟

در مورد تروتسکی چطور؟ او نیز با جان و دل طرفدار حق تعیین سرنوشت است، ولی در مورد او نیز، این امر عبارتی پوچ است، زیرا او آزادی جدا شدن برای مللی که توسط «سرزمین پدری» فرد سوسیالیست از ملتی معین ستم می بینند را مطالبه نمی کند؛ او دربارۀ ریاکاری کائوتسکی و پیروانش ساکت است.

این نوع از «مبارزه علیه الحاقات» در خدمت فریب دادن کارگران و نه توضیح دادن برنامۀ سوسیال - دمکراتها قرار دارد، یک طفره رفتن از مشکل و نه نشان دادن مشخص وظیفۀ انترناسیونالیست‌هاست؛ نه مبارزه‌ای علیه ناسیونالیسم بلکه امتیازی به تعصبات ناسیونالیستی و منافع خودخواهانۀ ناسیونالیسم است (همۀ «ما»، بورژوا - شووینیست‌ها و سوسیال - شووینیست‌ها بطور یکسان، از ستم کردن سرزمین پدری «خودمان» بر دیگر ملل «بهره می بریم!).

«برنامۀ صلح» سوسیال - دمکراتها، مقدم بر هر چیز، باید ریاکاری صحبت‌های بورژوایی، سوسیال - شووینیستی و کائوتسکی گونه دربارۀ صلح را برملا کند. این نکتۀ اول و اساسی است. چنانچه این کار را نکنیم، خواه ناخواه، به فریب دادن توده‌ها کمک خواهیم کرد. «برنامۀ صلح» ما مطالبه می کند که نکتۀ اصولی دمکراتیک این مسئله – نفی الحاقات – باید در کردار و نه در گفتار بکار بسته شود، باید در خدمت ترقی دادن تبلیغ انترناسیونالیسم و نه ریاکاری ملی قرار داشته باشد. برای انجام این کار، ما باید به توده‌ها توضیح دهیم که نفی الحاقات، یعنی، تصدیق حق تعیین سرنوشت، تنها هنگامی صادقانه است که سوسیالیستهای هر ملتی خواستار حق جدا شدن برای ملل تحت ستم قرار گرفته توسط ملل خودشان شوند. بعنوان شعاری مثبت، که توده‌ها را به مبارزۀ انقلابی می کشاند و ضرورت تدابیر انقلابی برای دستیابی به یک صلح «دمکراتیک» را توضیح می دهد، ما باید این شعار را به پیش بگذاریم: نفی قروض گرفته شده توسط دولتها.

در نهایت، «برنامۀ صلح» ما باید توضیح دهد که قدرتهای امپریالیست و بورژوازی امپریالیست نمی توانند صلحی دمکراتیک را اعطا کنند. باید به دنبال چنین صلحی بود و برای آن جنگید، نه در گذشته، نه در یک یوتوپیای ارتجاعی یک سرمایه داری غیر امپریالیستی، نه در اتحادیه‌ای از ملل برابر تحت سرمایه داری، بلکه در آینده، در انقلاب سوسیالیستی پرولتاریا.

در دولتهای امپریالیست پیشرو، حتی به یک مطالبۀ دمکراتیک اساسی نیز نمی توان تا حد قابل توجهی، یا درجه‌ای از دوام، جز از طریق نبردهای انقلابی تحت پرچم سوسیالیسم، دست یافت.

هر کسی که به ملل قول صلحی «دمکراتیک» را می دهد، بدون اینکه همزمان انقلاب سوسیالیستی را ترویج کند، یا در حالیکه مبارزه برای آن را نفی می کند – مبارزه‌ای در حال حاضر، در طی جنگ – پرولتاریا را فریب می دهد.


سوتسیال - دمکرات شمارۀ ۵۲
۲۵ مارس ۱۹۱۶
انتشار بر طبق متن سوتسیال - دمکرات
مجموعه آثار لنین، جلد ۲۲


توضیحات

[۱] دومین کنفرانس سوسیالیستی بین المللی در کینتال سوئیس، از ۲۴ تا ۳۰ آوریل ۱۹۱۶ برگزار شد.

۴۳ هیأت نمایندگی از ۱۰ کشور – اتریش، فرانسه، آلمان، ایتالیا، نروژ، لهستان، پرتغال، صربستان، سوئیس و روسیه – در آن شرکت کردند. یک هیأت نمایندگی از بریتانیا و یکی هم از هیأت دبیران بین الملل جوانان بعنوان میهمان شرکت نمودند. به هیأت‌های نمایندگی حزب مستقل کارگر بریتانیا، ایالات متحده، بلغارستان، رومانی، یونان و سوئد گذرنامه داده نشد و آنها نتوانستند شرکت نمایند. برخی از نهادهای چپگرا به دیگر گروهها وکالت دادند: سوسیال - دمکراتهای قلمروی لتونی اعتبارنامه شان را به کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر. انتقال دادند، و نمایندۀ چپ‌های هلندی، ه. رلاند - هلست، به هیأت رئیسۀ محلی سوسیال - دمکراتهای پادشاهی لهستان و لیتوانی.

روسیه در کنفرانس توسط سه نمایندۀ کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر. به ریاست لنین، دو نماینده از کمیتۀ سازماندهی منشویکی و سه نماینده از سوسیالیست - انقلابی‌های چپ نمایندگی می شد. از آلمان هفت نماینده از گروه سانتریست هاسه - لدبور، دو نماینده از گروه انترناسیونال و یک نماینده از رادیکال‌های جناح چپ برمن حاضر بودند. ایتالیا توسط هفت نماینده، فرانسه توسط سه سانتریست و یک سندیکالیست (جویلبایوکس)، لهستان توسط چهار و سوئیس توسط پنج نماینده، نمایندگی می شدند.

کنفرانس مسائل زیر را مورد بحث قرار داد: ۱) مبارزه برای پایان دادن به جنگ؛ ۲) شیوۀ برخورد پرولتاریا نسبت به مسائل صلح؛ ۳) تبلیغ و ترویج؛ ۴) فعالیتهای پارلمانی؛ ۵) مبارزۀ توده‌ای؛ و ۶) فراخواندن دفتر سوسیالیست بین المللی.

لنین بلافاصله پس از گردهم آیی گستردۀ کمیتۀ سوسیالیست بین المللی در برن (۹-۵ فوریۀ ۱۹۱۶) تدارکات وسیع برای دومین کنفرانس سوسیالیستی بین المللی را آغاز کرد. او بدون اینکه منتظر فراخواندن رسمی کنفرانس شود، نامه‌ای برای همۀ بخشهای بلشویکی در خارجه و سوسیالیستهای جناح چپ در کشورهای مختلف فرستاد، که با مشارکت او، دربارۀ گردهم آیی گستردۀ کمیتۀ سوسیالیست بین المللی و فراخوان کنفرانس نوشته شده بود و به نیاز به تدارک دیدن فوری برای آن و انتخاب نمایندگان اشاره می کرد. «پیشنهادهای ارسال شده توسط کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر. به دومین کنفرانس سوسیالیستی» که توسط او نوشته شده بودند، جهت بحث در میان همۀ سازمانهای بلشویک و سوسیال - دمکرتهای جناح چپ در فرانسه، آلمان، بریتانیا، سوئیس، ایتالیا، هلند، نروژ، سوئد و دیگر کشورها به گردش درآورده شدند. لنین در برخی از نامه‌هایش تأکید داشت که دفتر چپ زیمروالد باید گزارش و تزهایی را برای کنفرانس تهیه و تعدادی از گردهم آیی‌های جناح چپ را قبل و در طی کنفرانس برگزار نماید.

در نتیجۀ کار انجام شده توسط لنین و بلشویکها، جناح چپ در کنفرانس قوی تر از زیمروالد بود. هیأت نمایندگی گروه سوسیالیستهای بین المللی آلمان، دو نمایندۀ گروه انترناسیونال، سندیکالیست فرانسوی جویلبایوکس، کاسلرویچ نمایندۀ سوسیال - دمکراتهای صربستان، و سوسیالیست ایتالیایی جیاسینتو سراتی به آن پیوستند. بنابراین، چپ زیمروالد، که ۱۲ نماینده در کنفرانس کینتال داشت، در همان موارد ۱۲ تا ۱۹ رأی بدست آورد، یا تقریباً نیمی از آراء را. این منعکس کنندۀ تغییر جهت دادن به سوی انترناسیونالیسم در جنبش بین المللی طبقۀ کارگر بود. لنین در طول کنفرانس کینتال فراخوان چند گردهم آیی جناح چپ را داد تا در مورد «پیشنهادهای ارسال شده توسط کمیتۀ مرکزی ح.ک.س.د.ر. به دومین کنفرانس سوسیالیستی» بحث کنند. او نیروهای جناح چپ را برای اقدام مشترک و سازمان یافته در کنفرانس علیه اکثریت پیرو کائوتسکی جمع آوری کرد. چپ زیمروالد پیش نویس قطعنامه‌ای دربارۀ مسئلۀ صلح را تنظیم و تقدیم به کنفرانس کرد که حاوی پیشنهادهای کلیدی لنین بود. اکثریت جناح راستی در کنفرانس مجبور شد جهت جلوگیری از رسوایی کامل، در مورد پاره‌ای مسائل از چپ دنباله روی کند، ولی به مخالفت با گسستن از سوسیال - شووینیست‌ها ادامه داد.

لنین شرکتی فعال در کنفرانس داشت: او عضوی از کمیسیون مسئول فراخوانی دفتر سوسیالیست بین المللی بود، چند بار سخنرانی کرد، با نمایندگان صحبت کرد و با آنها یادداشتهایی در جلسات مبادله نمود.

مبارزه بر روی فراخوانی دفتر سوسیالیست بین المللی متمرکز بود؛ چپ الحاقیه‌ای بر قطعنامه افزود که از فعالیت دفتر سوسیالیست بین المللی انتقاد می نمود ولی امکان تشکیل آن را رد نمی کرد، به این معنا که در صورت تشکیل شدن آن، یک کمیتۀ سوسیالیست بین المللی وسیع باید فراخوانده می شد تا اقدام مشترک توسط نمایندگان گروه زیمروالد را مورد بحث قرار دهد. کنفرانس یک قطعنامه دربارۀ مبارزه برای صلح و یک «فراخوان به مردمی که خانه خراب و کشتار می شوند» را پذیرفت.

در بررسی رأی داده شده توسط اقلیت گروه پارلمانی فرانسه به نفع اعتبارات جنگی، چپ زیمروالد پیشنهادی ارائه داد که اظهار می داشت چنین اقداماتی با سوسیالیسم و مبارزۀ ضد جنگ ناسازگارند. لنین گفت که کنفرانس کینتال گامی به پیش بود، اگر چه، نتوانست پیشنهادهای کلیدی بلشویکی دربارۀ تبدیل کردن جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی، شکست دولت امپریالیست خودی، و تأسیس بین الملل سوم را بپذیرد. کنفرانس به شکل دادن و جمع آوری کردن عناصر انترناسیونالیست بر بنیان ایدئولوژیک مارکسیسم - لنینیسم کمک کرد. با ابتکار لنین و بلشویکها، این عناصر متعاقباً هستۀ بین الملل کمونیست (سوم) را تشکیل دادند.

[۲] آربایتر زایتونگ Arbeiter Zeitung (روزنامۀ کارگران) – روزنامۀ ارگان سوسیال - دمکراتهای اتریشی، که در وین از ۱۸۸۹ منتشر می شد. در طی جنگ جهانی اول موضعی سوسیال - شووینیستی گرفت. لنین آن را روزنامۀ «خائنین وینی به سوسیالیسم» خواند.

در ۱۹۳۴ بسته شد و انتشارش را از ۱۹۴۵ بعنوان ارگان مرکزی حزب سوسیالیست اتریش از سر گرفت.

[۳] ناش گولوس Nash Golos (صدای ما) – یک روزنامۀ سوسیال - شووینیست منشویکی، که در سامارا در ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ منتشر می شد.

- ترجمه جواد راستی‌پور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۱/۱۱/۱۲


lenin.public-archive.net #L2318fa.html