Farsi    Arabic    English   

دربارۀ دو خط در انقلاب

و. ای. لنین


در پریزیف[۱] (شمارۀ ۳) آقای پلخانف می‌کوشد تا مسئلۀ اساسی تئوریک انقلاب قریب‌الوقوع روسیه را تشریح کند. وی گفته‌ای از مارکس را نقل قول می‌کند که بر طبق آن، انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه سیر صعودی داشته، در حالیکه انقلاب ۱۸۴۸ سیر نزولی پیموده است. در مورد اول قدرت بتدریج از دست حزب میانه‌رو به دست حزب رادیکال‌تر می‌افتد: مشروطه‌طلبان، ژیروندیستها و ژاکوبَنها. مورد دوم رَوندی وارونه داشته است: پرولتاریا، دمکراتهای خرده بورژوا، جمهوریخواهان بورژوا و ناپلئون سوم. نویسندۀ ما استنتاج می‌کند که «مطلوبست انقلاب روسیه در جهت صعودی هدایت شود»، به عبارت دیگر ابتدا باید قدرت به دست کادتها و اکتبریستها، آنگاه به دست ترودویکها و بالأخره به دست سوسیالیستها بیفتد. البته از این استدلال چنین نتیجه می‌شود که اگر نیروهای چپ روسیه به حمایت از کادتها دست نزده، آنها را پیش از موعد بی‌اعتبار نمایند، کار غیرمعقولی کرده‌اند.

استدلال «تئوریک» آقای پلخانف نمونۀ دیگری از نشاندن لیبرالیسم به جای مارکسیسم است. آقای پلخانف ابعاد مسئله را به این امر که آیا «مفروضات استراتژیک» عناصر پیشرو «صحیح» هستند یا نه، تنزل می‌دهد. استدلال مارکس متفاوت بود. او حقیقتی را خاطرنشان می‌کرد: در هر یک از حالات انقلاب روندی متفاوت داشته است؛ اما او توضیح این تفاوت را در «مفروضات استراتژیک» جستجو نمی‌کرد. از نقطه نظر مارکسیستی مضحک است اگر توضیح آن را در مفروضات جستجو کنیم. باید آن را در تفاوت میان صف‌بندی طبقات جستجو کرد. مارکس خود نوشت که در انقلاب ۱۷۸۹ بورژوازی فرانسه با دهقانان متحد گردید و در ۱۸۴۸ دمکراسی خرده بورژوایی به پرولتاریا خیانت ورزید. آقای پلخانف نظر مارکس را در این مورد می‌داند، ولی از آن صحبتی به میان نمی‌آورد چرا که می‌خواهد مارکس را چیزی شبیه استرووه نشان دهد. در فرانسۀ ۱۷۸۹ مسئله سرنگونی حکومت مطلقه و اشرافیت بود. بورژوازی، که در آن سطح معیّن توسعه اقتصادی و سیاسی، به هماهنگی منافع معتقد بود و از ثبات حکومتش بیمی به دل نداشت، آمادۀ اتحاد با دهقانان بود. آن اتحاد پیروزی کامل انقلاب را تضمین کرد. در سال ۱۸۴۸ مسئله سرنگونی بورژوازی توسط پرولتاریا بود. پرولتاریا قادر نشد خرده بورژوازی را به سوی خود جذب کند و خیانت این یک، به شکست انقلاب انجامید. سیر صعودی در سال ۱۷۸۹ شکلی از انقلاب بود که طی آن تودۀ مردم حکومت مطلقه را شکست دادند. سیر نزولی ۱۸۴۸ شکلی از انقلاب بود که در آن خیانت تودۀ خرده بورژوازی به پرولتاریا به شکست انقلاب منجر شد.

هنگامی که آقای پلخانف مسئله را نه به صف‌بندی طبقات، بلکه به «مفروضات استراتژیک» تنزل می‌دهد، ایده‌آلیسم مبتذل را جانشین مارکسیسم می‌کند.

تجربۀ انقلاب ۱۹۰۵ و دوران ضدانقلابی متعاقب آن، به ما می‌آموزد که دو خط در انقلاب کشور ما پدیدارند، به این مفهوم که مبارزه‌ای بر سر کسب رهبری توده‌ها بین دو طبقه – پرولتاریا و بورژوازی لیبرال – درگیر بوده است. پرولتاریا با آهنگی انقلابی به پیش می‌رفت و دهقانان دمکرات را در جهت سرنگونی سلطنت و ملّاکین رهبری می‌نمود. این امر که دهقانان گرایشات انقلابی با مضمون دمکراتیک را ابراز کردند در مقیاس توده‌ای توسط تمامی رخدادهای مهم سیاسی به اثبات رسید: شورشهای دهقانی سالهای ۶-۱۹۰۵، نا آرامی در ارتش در همان سالها، «اتحادیۀ دهقانان» در ۱۹۰۵ و دو دومای اول که در آن دهقانان ترودویک نه تنها در «سمت چپ کادتها» قرار داشتند، بلکه حتی از روشنفکران اس.آر. و ترودویک نیز انقلابی‌تر عمل کردند. متأسفانه این امر اغلب فراموش می‌شود. ولی هنوز یک واقعیت است. در هر دو دومای سوم و چهارم دهقانان ترودویک، با وجود ناتوانی‌شان نشان دادند که همانا توده‌های دهقان مخالف ملّاکین اند.

خط نخست انقلاب بورژوا دمکراتیک روسیه، نه از درازگویی های «استراتژیک»، بلکه از واقعیتها استنتاج گردیده و با مبارزۀ قاطع پرولتاریا که با تزلزل از جانب دهقانان تعقیب می‌شد، مشخص می‌گردید. هر دو این طبقات برعلیه سلطنت و ملّاکین مبارزه می‌کردند. عدم قاطعیت و فقدان قدرت کافی این طبقات به شکست آنها منجر شد (هر چند که رخنه و شکافی نسبی در بنای اتوکراسی ایجاد شد).

خط دوم با اَعمال بورژوازی لیبرال مشخص می‌شد. ما بلشویکها همواره و بخصوص از بهار ۱۹۰۶ به بعد گفته‌ایم که کادتها و اکتبریستها به صورت نیرویی واحد این خط را نمایندگی می‌کردند. دهۀ ۱۵-۱۹۰۵ صحت نظریات ما را اثبات کرده است. در تمامی لحظات تعیین کنندۀ مبارزه، کادتها همراه اکتبریستها به دمکراسی خیانت کرده و به کمک تزار و ملاکین شتافتند. خط «لیبرالی» انقلاب روسیه مُهر «سکون‌طلبی» و پراکندگی جنبش توده‌ای را بر خود داشت و این امر بورژوازی را قادر به صلح با سلطنت نمود. زمینۀ بین‌المللی انقلاب روسیه و قدرت پرولتاریای روسیه این رفتار بورژوازی لیبرال را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت.

بلشویکها آگاهانه به پرولتاریای روسیه کمک کردند که خط اول را پیگیری کند، با نهایت شجاعت به مبارزه بپردازد و دهقانان را رهبری نماید. از هنگام دعوت به دومای بولیگین (اوت ۱۹۰۵) گرفته تا کابینۀ کادت در ۱۹۰۶ و سپس تشکیل بلوک با کادتها علیه دمکراسی در ۱۹۰۷، منشویکها همواره به خط دوم خزیده‌اند و با انطباق جنبش پرولتاریا با منافع لیبرالها، پرولتاریا را دلسرد کرده‌اند (در حاشیه مشاهده می‌کنیم که «مفروضات صحیح استراتژیک» کادتها و منشویکها، که آقای پلخانف از آنها دَم می‌زد، در آن مقطع با شکست روبرو شد. چرا چنین شد؟ چرا توده‌ها به نصایح آقای پلخانف و کادتها که صدها بار وسیع‌تر از تبلیغات بلشویکها منتشر می‌شد، اعتنایی نکردند؟).

تنها این جریانها – بلشویک و منشویک – در فاصلۀ ۸-۱۹۰۴ و سپس در فاصلۀ ۱۴-۱۹۰۸ خود را در امور سیاسی توده‌ها نمایان کردند. چرا چنین شد؟ بدین علت که این جریانها ریشه‌های مستحکم طبقاتی داشتند: اولی در پرولتاریا و دومی در بورژوازی لیبرال.

امروز ما بار دیگر به پیشواز یک انقلاب می‌رویم. هر کسی این را درمی‌یابد. خووستوف می‌گوید که روحیۀ دهقانان یادآور سالهای ۶-۱۹۰۵ می‌باشد. و بار دیگر ما شاهد همان دو خط در انقلاب، و همان صف‌بندی طبقات می‌باشیم که تنها بر اثر تغییر اوضاع بین‌المللی، تفاوتهایی را نشان می‌دهد. در سال ۱۹۰۵ کل بورژوازی اروپا از تزاریسم پشتیبانی کرد و خواه با هزاران میلیون کمک مالی (فرانسویها)، خواه با تدارک ارتش ضدانقلابی (آلمان) به آن کمک کردند. در ۱۹۱۴ آتش جنگ در اروپا شعله‌ور شد. همه جا بورژوازی، پرولتاریا را برای مدتی فریفته و وی را به دام خرافات ناسیونالیستی و شوونیستی افکند. در حال حاضر، توده‌های خرده بورژوا و در درجۀ اول دهقانان، قسمت اعظم جمعیت روسیه را تشکیل می‌دهند. آنها پیش از هر چیز و بیش از همه در معرض ستم ملاکین قرار دارند. بخشی از دهقانان از نظر سیاسی بی‌اعتنا بوده و بخشی بین شوونیسم («پیروزی بر آلمان» و «دفاع از میهن») و روحیۀ انقلابی در نوسان اند. سخنگویان سیاسی این توده‌ها – و نوسانات آنها – از یک سو نارودنیکها (ترودویکها و اس. آر.ها) و از سوی دیگر سوسیال-دمکراتهای فرصت‌طلب (ناشه دیلو، پلخانف، دار و دستۀ چخیدزه، کمیتۀ سازماندهی) هستند که از ۱۹۱۰ کاملاً طریق سیاست لیبرال-کارگری را پیموده و در سال ۱۹۱۵ به سوسیال-شوونیسم پوترسف، چروانین، لویتسکی و ماسلف گرویده و یا خواستار «وحدت» با این جماعت شده‌اند.

این اوضاع و احوال، وظیفۀ پرولتاریا را بوضوح مشخص می‌کند. این وظیفه عبارت است از دست یازیدن به نبردی انقلابی و بی‌محابا بر ضد سلطنت (با به کار بستن از شعارهای کنفرانس ژانویۀ ۱۹۱۲، «سه رکن»)، نبردی که همۀ توده‌های دمکرات، یعنی عمدتاً دهقانان را، در مسیر گسترش خویش، در بر خواهد گرفت. پرولتاریا همزمان باید به مبارزه‌ای بی‌امان برعلیه شوونیسم برخیزد، مبارزه‌ای در اتحاد با پرولتاریای اروپا و در جهت انقلاب سوسیالیستی اروپا. نوسان خرده بورژوازی تصادفی نیست؛ بلکه محتوم است، چرا که پیامد منطقی موضع طبقاتی وی می‌باشد. بحران ناشی از جنگ عوامل اقتصادی و سیاسی گرایش به چپ خرده بورژوازی و منجمله دهقانان را تقویت کرده است. شالودۀ عینی امکان پیروزی انقلاب دمکراتیک روسیه در همین جا است. این امر که شرایط عینی انقلاب سوسیالیستی در اروپای غربی آماده است نیازی به اثبات ندارد؛ چرا که همۀ سوسیالیستهای سرشناس تمامی کشورهای پیشرفته پیش از جنگ به این امر اقرار داشتند.

وظیفۀ عمدۀ یک حزب انقلابی این است که صف‌بندی طبقات در انقلاب قریب‌الوقوع را روشنی بخشد. کمیتۀ سازماندهی که در داخل یار وفادار ناشه دیلو بوده و در خارج به عبارت‌پردازی بی‌معنای ماورای «چپ» مشغول است، این وظیفه را سرسری می‌گیرد. تروتسکی در ناشه اسلوو با این وظیفه به شیوه‌ای نادرست برخورد می‌کند، او همچنان تئوری «اصیل» ۱۹۰۵ خود را تکرار می‌نماید بی آنکه لحظه‌ای بیندیشد که چرا زندگی در خلال ده سال گذشته این تئوری باشکوه را در هم نوردیده است.

تئوری اصیل تروتسکی لزوم مبارزۀ قاطع انقلابی پرولتاری و ضرورت کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا را از بلشویکها، و «نفی» نقش دهقانان را از منشویکها به عاریت گرفته است. وی ادعا می‌کند که دهقانان به اقشار مختلف تقسیم گشته و تجزیه شده‌اند؛ ادعا می‌کند که نقش انقلابی بالقوۀ آنان بیش از پیش نقصان یافته است؛ ادعا می‌کند که در روسیه یک انقلاب «ملی» امکان وقوع ندارد؛ تروتسکی می‌گوید: «ما در عصر امپریالیسم زندگی می‌کنیم» و «امپریالیسم جامعۀ بورژوایی را در برابر رژیم کهن قرار نداده، بلکه پرولتاریا را در برابر جامعۀ بورژوایی قرار می‌دهد.»

در اینجا با مثالی سرگرم‌کننده از بازی با کلمۀ «امپریالیسم» روبروییم. اگر در روسیه، پرولتاریا هم اینک در برابر «جامعۀ بورژوایی» قرار گرفته باشد، پس روسیه با انقلابی سوسیالیستی روبرو است(!) و شعار «مصادرۀ املاک» (که متعاقب کنفرانس ژانویۀ ۱۹۱۲، در ۱۹۱۵ نیز توسط تروتسکی تکرار شد) نادرست است؛ در آن صورت نباید از حکومت «انقلابی کارگری» بلکه باید از حکومت «سوسیالیستی کارگری» سخن گفت! این عبارت تروتسکی که پرولتاریا بواسطۀ قاطعیتش «توده‌های مردم غیر پرولتار(!)» را نیز به دنبال خواهد کشید (ناشه اسلوو، شمارۀ ۲۱۷)، عمق آشفته‌فکری وی را می‌نمایاند! تروتسکی نفهمیده است که هر گاه پرولتاریا تود‌های غیر پرولتار را برای مصادرۀ املاک و سرنگونی سلطنت بسیج کند، این امر به مفهوم به ثمر رسیدن «انقلاب بورژوایی ملی» در روسیه، به معنی دیکتاتوری انقلابی-دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان خواهد بود!

یک دهۀ کامل – دهۀ عظیم ۱۵-۱۹۰۵ – بر وجود تنها دو خط طبقاتی در انقلاب روسیه دلالت کرده است. تجزیۀ دهقانان به مبارزۀ طبقاتی در میان آنها دامن زده و شمار هر چه بیشتری از عناصر از لحاظ سیاسی بی تفاوت را بیدار کرده است. این امر پرولتاریای شهری را به پرولتاریای روستا نزدیک کرده است (بلشویکها از ۱۹۰۶ اصرار داشته‌اند که پرولتاریای روستا جداگانه متشکل شود و این درخواست را در قطعنامۀ کنگرۀ منشویکی استکهلم نیز وارد کرده‌اند). باری، آنتاگونیسم [تضاد قهرآمیز] میان دهقانان از یک سو و مارکف‌ها، رومانف‌ها و خووستف‌ها از سوی دیگر قویتر و حادتر شده است. این حقیقت آنچنان بدیهی است که حتی هزاران عبارت از مقالات پاریس تروتسکی نیز نمی‌تواند آنرا «نفی کند». تروتسکی در واقع آب به آسیاب سیاستمداران لیبرال جنبش کارگری روسیه می‌ریزد؛ سیاستمدارانی که از «نفی» نقش دهقانان در انقلاب، ممانعت از خیزش آنها برای انقلاب را نتیجه می‌گیرند.

اصل مطلب در شرایط کنونی این است. پرولتاریا می‌رزمند و قاطعانه خواهد رزمید تا قدرت را به چنگ آورد، تا جمهوری برپا دارد، تا زمین را مصادره کند و از این طریق دهقانان را به سوی خود جلب نموده و از قوای انقلابی آنها استفاده کامل به عمل آورد و «توده‌های غیر پرولتار مردم» را در جهت رهایی روسیۀ بورژوایی از چنگال «امپریالیسم» نظامی-فئودالی (تزاریسم) بسیج نماید. پرولتاریا بیدرنگ، از رهایی روسیۀ بورژوایی از چنگ تزاریسم و سلطۀ ملاکین، نه در راه منافع دهقانان مرفه در پیکارشان بر ضد کارگران روستایی، بلکه در جهت بر پا داشتن انقلاب سوسیالیستی در اتحاد با پرولتاریای اروپا، سود خواهد جست.


سوتسیال - دمکرات شمارۀ ۴۸
۲۰ نوامبر ۱۹۱۵
انتشار بر طبق متن سوتسیال-دمکرات
مجموعه آثار لنین، جلد ۲۱



[۱] پریزیف Prizyv (فراخوان) – هفته‌نامه‌ای كه از اكتبر ۱۹۱۵ تا مارس ۱۹۱۷ توسط منشویكها و اس. آر.ها در پاریس منتشر می‌شد. در اینجا به مقالۀ پلخانف «دو خط در انقلاب» اشاره شده است كه در ۱۷ اكتبر ۱۹۱۵ در این هفته‌نامه به چاپ رسید.

- چاپ نخست در ایران توسط سازمان چریکهای فدائی خلق ایران - تصحیح و تجدید انتشار خرداد ۱۳۸۹
- از روی متن دریافت شده از جواد راستی‌پور


lenin.public-archive.net #L2301fa.html