Farsi    Arabic    English   

مکاتبات مارکس-انگلس[۱]

و. ای. لنین


کتاب مکاتبات بنیانگذاران مشهور سوسیالیسم علمی که از مدتها قبل وعده‌اش داده شده بود بالاخره منتشر شده است. انگلس کار انتشار آن را به ببل و برنشتین محول کرده بود، و ببل توانست سهم خودش از کار ویراستاری را مدت کوتاهی قبل از مرگش کامل کند.

مکاتبات مارکس-انگلس، که چند هفته پیش توسط دیتز در اشتوتگارت منتشر شد، شامل چهار جلد بزرگ می‌شود. آنها کلاً حاوی ۱۳۸۶ نامۀ نوشته شده توسط مارکس و انگلس هستند که در بر گیرنده دوره‌ای طولانی، از ۱۸۴۴ تا ۱۸۸۳ است.

کار ویراستاری، یعنی، نوشتن مقدمات بر مکاتبات دوره‌های مختلف، توسط ادوارد برنشتین انجام شد. همانطور که احتمالاً انتظار می‌رفت، این کار از هر دو نقطه نظر فنی و ایدئولوژیک راضی کننده نیست. برنشتین پس از «تکامل یافتن» رسوایش به دیدگاههای فرصت‌طلبانۀ افراطی، نباید ویرایش نامه‌هایی را که سرشار از روحیۀ انقلابی هستند برعهده می‌گرفت. مقدمه‌های برنشتین بخشی بیمعنی و بخشی صاف و ساده غلط هستند – برای مثال، هنگامی که بجای مشخص کردن صریح و روشن اشتباهات فرصت‌طلبانۀ لاسال و شویتزر که مارکس و انگلس افشایشان کردند، خواننده با عبارات و به زور چپاندن‌های التقاطی مواجه می‌شود، نظیر اینکه «مارکس و انگلس همیشه در مخالفت کردن با لاسال بر حق نبودند» (جلد ۳، ص ۱۸)، یا اینکه در تاکتیکهایشان به شویتزر «بسیار نزدیکتر» از لیبکنخت بودند (جلد ۴، ص ۱۰). این حملات هدفی ندارند جز اینکه بمثابه پرده و تزئینی برای فرصت‌طلبی به کار روند. متأسفانه، طرز برخورد التقاطی نسبت به مبارزۀ ایدئولوژیک مارکس علیه بسیاری از دشمنانش به نحو فزاینده‌ای در بین سوسیال-دمکراتهای امروزۀ آلمان شایع می‌گردد.

از نقطه نظر فنی، فهرست راهنما راضی کننده نیست – فقط یکی برای تمام چهار جلد وجود دارد (برای مثال، کائوتسکی و استیرلینگ حذف شده‌اند)؛ یادداشتها برای نامه‌های جداگانه بسیار ناکافی هستند و بجای اینکه در مجاورت نامه‌هایی که به آنها اشاره دارند گذاشته شوند، آنطور که توسط سورگه گذاشته شدند، در مقدمه‌های ویراستار گم می‌شوند، و غیره.

قیمت کتابها بی جهت بالا هستند – حدود ۲۰ روبل برای چهار جلد. تردیدی وجود ندارد که مکاتبات کامل می‌توانست و می‌بایست با چاپی کمتر مجلل و با قیمتی مناسب منتشر شود و می‌بایست چنین می‌شد، بعلاوه، منتخبی از نقل قولهایی که از نقطه نظر اصول بیشترین اهمیت را دارند می‌توانست برای توزیع وسیع در میان کارگران منتشر شود و می‌بایست چنین می‌شد.

البته، تمام این نقایص چاپ موانعی برای مطالعۀ مکاتبات خواهند بود. این جای تأسف دارد، زیرا ارزش علمی و سیاسی آن عظیم است. نه تنها مارکس و انگلس با رسایی واضح و با تمام عظمت‌شان به خواننده نشان داده می‌شوند، بلکه محتوی تئوریک بسیار غنی مارکسیسم با دقت به تصویر کشیده می‌شود، زیرا مارکس و انگلس در نامه‌هایشان بارها و بارها به متنوع‌ترین جنبه‌های دکترین خودشان باز می‌گردند، بر چیزی که جدیدترین است (نسبت به دیدگاههای قبلی)، بیشترین اهمیت را دارد و بغرنج‌ترین است تأکید می‌کنند و توضیحش می‌دهند – گاهی در مورد آن بحث و مناظره می‌کنند.

اینجا یک تصویر به نحو چشمگیری زنده از تاریخ جنبش طبقۀ کارگر در سراسر جهان در مقابل چشمان خواننده ظاهر می‌گردد – در مهم‌ترین نقاط عطف و حیاتی‌ترین مراحل آن. چیزی که ارزش حتی بیشتری دارد تاریخ سیاست‌های طبقۀ کارگر است. مارکس و انگلس در متنوع‌ترین مواقع، در کشورهای مختلف دنیای قدیم و جدید، و لحظات تاریخی متفاوت به بحث پیرامون مهم‌ترین اصول ارائه دادن وظایف سیاسی طبقۀ کارگر می‌پردازند. دوره‌ای که این مکاتبات پوشش می‌دهند دوره‌ای بود که در آن طبقۀ کارگر از دمکراسی بورژوایی جدا شد، دوره‌ای که در آن یک جنبش طبقۀ کارگر مستقل برخاست، دوره‌ای که در آن اصول بنیادین تاکتیکها و سیاست پرولتاری تعریف شدند. هر چه در زمان خودمان فرصت بیشتری می‌یابیم که ببینیم چطور جنبش طبقۀ کارگر در کشورهای مختلف در نتیجۀ ایستایی و زوال بورژوازی، در نتیجۀ جلب توجه رهبران کارگری به مسائل بی‌اهمیت روز، و غیره، از فرصت‌طلبی رنج می‌برد – ارزش مطالب موجود در مکاتبات، که عمیق‌ترین درک از اهداف اساسی پرولتاریا را از تغییر دادن به نمایش می‌گذارند، و تعریف به نحو غیرعادی انعطاف‌پذیری را از وظایف تاکتیکهای لحظه از نقطه نظر این اهداف انقلابی ارائه می‌دهند، بدون اینکه کوچکترین امتیازی به فرصت‌طلبی یا عبارت‌پردازی انقلابی بدهند، بیشتر می‌شود.

اگر قرار باشد که تلاش شود تنها در یک کلمه به اصطلاح کانون کل مکاتبات، نقطۀ مرکزی که کل بدنۀ عقاید اظهار شده و مباحثات به آن میل می‌کنند، تعریف شود – آن کلمه دیالکتیک خواهد بود. به کار بردن دیالکتیک ماتریالیستی جهت تغییر شکل دادن تمام اقتصاد سیاسی از بنیان‌هایش به بالا، به کار بردن آن در تاریخ، علوم طبیعی، فلسفه و در سیاست و تاکتیکهای طبقۀ کارگر – بیش از هر چیز مورد علاقۀ مارکس و انگلس بود، در این زمینه بود که اساسی‌ترین و جدیدترین رهاورد خود را ارائه دادند و این پیشرفت استادانه‌ای را تشکیل می‌داد که آنها در تفکر انقلابی ایجاد کردند.

* * *

در گزارش زیر سعی می‌کنیم پس از ارائۀ مروری کلی بر مکاتبات، جالب‌ترین ملاحظات و استدلال‌های مارکس و انگلس را، بدون اینکه وانمود کنیم گزارشی جامع از محتوای نامه‌ها ارائه می‌دهیم، جمعبندی کنیم.

۱. مرور کلی

مکاتبات با نامه‌های نوشته شده در ۱۸۴۴ توسط انگلس ۲۴ ساله به مارکس آغاز می‌شوند. وضعیت در آلمان در آن زمان با رسایی چشمگیری از پرده بیرون آورده می‌شود. نخستین نامه مورخ اواخر سپتامبر ۱۸۴۴ است و از بارمن Barmen، جایی که خانوادۀ انگلس زندگی می‌کرد و محل تولدش بود، فرستاده شد. انگلس در آن زمان ۲۴ سال کامل نداشت. او خسته از زندگی خانوادگی و مشتاق گسستن از آن بود. پدر او فردی مستبد بود، یک کارخانه‌دار مذهبی، که از رفت و آمد مداوم پسرش به گردهمایی‌های سیاسی و عقاید کمونیستی او عصبانی بود. انگلس نوشت که اگر بخاطر مادرش، که علاقه‌ای عمیق به او داشت، نبود، حتی چند روزی را که تا زمان رفتنش باقی مانده بود در خانه سپری نمی‌کرد. او به مارکس شکایت کرد «تو هرگز باور نمی‌کنی که چه دلایل پوچ و چه ترس‌های خرافه‌پرستانه‌ای توسط خانواده علیه عزیمت من به پیش گذاشته شدند.»[۲]

انگلس در حالیکه هنوز در بارمن بود – جایی که او کمی بیشتر بخاطر یک ماجرای عشقی معطل شد – تسلیم پدرش شد و برای حدود دو هفته در دفتر کارخانه کار کرد (پدر او یک کارخانه‌دار بود). او برای مارکس نوشت «دلالی بسیار وحشتناک است، بارمن بسیار وحشتناک است، شیوه‌ای که آنها وقتشان را تلف می‌کنند بسیار وحشتناک است، و بیش از هر چیزی ماندن، نه فقط یک بورژوا ماندن، بلکه یک کارخانه‌دار، بورژوایی که فعالانه با پرولتاریا دشمنی می‌کند ماندن، بسیار وحشتناک است.» انگلس افزود که با کار کردن بر روی کتابش دربارۀ وضعیت طبقۀ کارگر (همانطور که می‌دانیم، این کتاب در ۱۸۴۵ چاپ شد و یکی از بهترین آثار ادبیات سوسیالیستی است) به خود دلداری می‌دهد. «و انسان می‌تواند در حال کمونیست بودن از نظر وضعیت ظاهری تا وقتی که نمی‌نویسد یک بورژوا و یک جانور دلال باقی بماند، ولی انجام تبلیغات کمونیستی گسترده و همزمان دلالی و کارخانه‌داری کردن میسر نیست. کافیست. من روز عید پاک اینجا را ترک می‌کنم. زندگی کسل‌کنندۀ یک خانوادۀ کاملاً مسیحی-پروسی را به این اضافه کنید – دیگر نمی‌توانم تحملش کنم؛ ممکن است در نهایت یک فرومایۀ آلمانی شوم و فرومایگی را وارد کمونیسم کنم.»[۳] انگلس جوان چنین نوشت. پس از انقلاب ۱۸۴۸ ضروریات زندگی او را مجبور به بازگشتن به دفتر پدرش و تبدیل شدن به یک «جانور دلال» برای سالهای طولانی کردند. ولی او قادر بود استوار بایستد و نه محیط مسیحی-پروسی، بلکه محیط کاملاً متفاوت رفیقانه برای خودش ایجاد کند، و برای بقیۀ عمرش تبدیل به یک دشمن بیرحم «فرومایگی را وارد کمونیسم کردن» شود.

حیات اجتماعی در ایالات آلمانی در ۱۸۴۴ شبیه به حیات اجتماعی روسی در آغاز قرن بیستم، قبل از انقلاب ۱۹۰۵، بود. اشتیاقی عمومی برای حیات سیاسی وجود داشت، یک خشم در حال جوشش عمومی در مخالفت با دولت؛ مقامات دستگاه مذهب که بر جوانان بخاطر بی‌خدایی‌شان می‌غریدند؛ کودکانی که در خانواده‌های بورژوایی با والدینشان بر سر «رفتار اشرافی‌منشانه با خدمتکاران یا کارگران» دعوا می‌کردند.

روحیۀ عمومی مخالفت بیانش را در این حقیقت یافت که هر کسی اعلام می‌کرد که یک کمونیست است. انگلس به مارکس نوشت «کمیساری پلیس در بارمن یک کمونیست است». او در کلن، دوسلدورف و البرفلد بود – هر کجا که رفت تصادفاً با کمونیستها مواجه شد! «یک کمونیست پرشور، یک کاریکاتوریست ... با نام سیل Seel، دو ماه دیگر به پاریس می‌رود. من آدرس شما را به او می‌دهم؛ همۀ شما از او بخاطر خلق و خوی مشتاق و عشقش به موسیقی خوشتان خواهد آمد، و او می‌تواند بعنوان یک کاریکاتوریست بسیار مفید باشد.»[۴]

«اینجا در البرفلد معجزاتی رخ می‌دهند. دیروز [این در ۲۲ فوریۀ ۱۸۴۵ نوشته شده]، ما سومین نشست کمونیستی‌مان را در بزرگ‌ترین تالار و بهترین رستوران شهر برگزار کردیم. در نخستین نشست ۴۰ نفر، در دومی ۱۳۰ و در سومی حداقل ۲۰۰ نفر شرکت کردند. کل البرفلد و بارمن، از اشرافیت پولدار تا مغازه‌داران خرد نمایندگی می‌شدند، همه بجز پرولتاریا.»

این عیناً چیزیست که انگلس نوشت. در آلمان آن زمان همگان کمونیست بودند – بجز پرولتاریا. کمونیسم نوعی ابراز احساسات مخالف برای همه بود، و عمدتاً برای بورژوازی. «احمق‌ترین، تنبل‌ترین و فرومایه‌ترین مردم، که هیچ علاقه‌ای به هیچ چیزی در دنیا ندارند، به کمونیسم اشتیاق نشان می‌دهد.»[۵] واعظان عمدۀ کمونیسم در آن زمان مردمی از نوع نارودنیکها، «سوسیالیست-انقلابی‌ها»، «سوسیالیست‌های خلقی‌»[۶]، و غیره بودند، به عبارت دیگر، بورژواهای خیرخواهی که، برخی به درجۀ کمتر و برخی بیشتر، از دست دولت عصبانی بودند.

و تحت چنین شرایطی، در بین بیشمار گرایشها و جناحهای سوسیالیست کاذب، انگلس توانست راهش را به سوی سوسیالیسم پرولتاری بیابد، بدون ترس از اینکه روابطش را با تودۀ مردم خوش‌نیت، که انقلابیون پرشور ولی کمونیستهای بدی بودند، قطع کند.

در ۱۸۴۶ انگلس در پاریس بود. پاریس در آن زمان با سیاست و بحث دربارۀ تئوریهای سوسیالیستی مختلف می‌جوشید. انگلس مشتاقانه سوسیالیسم را بررسی کرد، با کابه، لوئی بلان و دیگر سوسیالیستهای برجسته آشنا شد، و از این هیأت تحریریه به آن هیئت تحریریه و از این محفل به آن محفل می‌دوید.

توجه او عمدتاً معطوف به مهم‌ترین و شایع‌ترین دکترین سوسیالیستی زمانه بود – پرودونیسم. حتی قبل از انتشار فلسفۀ فقر پرودون (اکتبر ۱۸۴۶؛ پاسخ معروف مارکس، فقر فلسفه، در ۱۸۴۷ چاپ شد)، انگلس، با طعنۀ بیرحمانه و ژرفای جالب توجهی، از عقاید اساسی پرودون که در آن زمان بخصوص توسط سوسیالیست آلمانی گرون Grün حمایت می‌شدند انتقاد کرد. شناخت عالی او از زبان انگلیسی (که مارکس مدتها بعد بر آن تسلط یافت) و ادبیات انگلیسی انگلس را قادر ساختند که فوراً (نامۀ ۱۶ سپتامبر ۱۸۴۶) به نمونۀ ورشکستگی «بازارهای کارگری»[۷] رسوای پرودونیستی در انگلیس اشاره کند. انگلس با عصبانیت اعلام می‌دارد که پرودون سوسیالیسم را به فضاحت می‌کشاند – از پرودون این نتیجه حاصل می‌شود که کارگران باید سرمایه را بخرند.

انگلس ۲۶ ساله بسادگی «سوسیالیسم واقعی» را نابود می‌کند. ما با این اصطلاح در نامۀ ۲۳ اکتبر ۱۸۴۶، مدتها پیش از مانیفست کمونیست، مواجه می‌شویم، و گرون بعنوان نمایندۀ عمدۀ آن ذکر می‌شود. یک دکترین «ضد پرولتاری، خرده بورژوایی، فرومایه»، «عبارت‌پردازی محض»، همه نوع آرزوهای «بشردوستانه»، «ترس خرافه‌پرستانه از کمونیسم «ناپخته» (Löffel-Kommunismus ، به معنی دقیق: «کمونیسم قاشقی» یا «کمونیسم شکمی»)، «نقشه‌های مسالمت‌آمیز برای اعطای خوشبختی» به بشریت – اینها برخی از اصطلاحات انگلس هستند، که در مورد همۀ انواع سوسیالیسم ماقبل مارکسیستی به کار می‌روند.

انگلس می‌نویسد «نقشۀ انجمن پرودون برای سه شب مورد بحث قرار گرفت. در ابتدا کل گروه به ریاست گرون علیه من بود ... نکتۀ عمده ثابت کردن ضرورت انقلاب قهرآمیز بود.» (۲۳ اکتبر ۱۸۴۶). او می‌نویسد که در پایان عصبانی شد و دشمنانش را با چنان شدتی کوبید که مجبور گشتند آشکارا به کمونیسم حمله کنند. او خواستار یک رأی‌گیری دربارۀ اینکه آیا آنها کمونیست بودند یا نه شد. این منجر به بروز خشم عظیمی در بین گرونی‌ها گشت، که شروع کردند به مشاجره در مورد اینکه آنها جمع شده بودند تا دربارۀ «صلاح بشریت» بحث کنند و اینکه باید بدانند کمونیست واقعاً چه بود. انگلس به آنها تعریفی بسیار ساده ارائه داد تا اجازۀ هیچ فرصتی برای طفره‌روی ندهد. انگلس می‌نویسد «بنابراین من اهداف کمونیستها را بدین سان تعریف کردم: ۱) دست یافتن به منافع پرولتاریا در تقابل با منافع بورژوازی؛ ۲) انجام این کار از طریق امحای ملک خصوصی و جایگزینی آن با اشتراک محصولات مورد نیاز؛ ۳) تصدیق اینکه هیچ راهی برای رسیدن به این اهداف بجز یک انقلاب دمکراتیک قهرآمیز وجود ندارد.»[۸] (نوشته شده یک سال و نیم قبل از انقلاب ۱۸۴۸.)

بحث با پذیرش تعریف انگلس توسط جمع با سیزده رأی علیه دو رأی گرونی‌ها به پایان رسید. بیست شاگرد نجار در این نشست‌ها شرکت کردند. بدین سان بنیانهای حزب کارگر سوسیال-دمکرات آلمان شصت و هفت سال پیش در پاریس گذارده شدند.

یک سال بعد، انگلس در نامه‌اش مورخ ۲۳ نوامبر ۱۸۴۷ مارکس را مطلع ساخت که پیش نویس مانیفست کمونیست را آماده کرده است، و اتفاقاً اعلام کرد که مخالف شکل پرسشنامۀ مذهبی ابتدا پیشنهاد شده است. انگس می‌نویسد «من آغاز کردم: کمونیسم چیست؟ و آنگاه سر راست به پرولتاریا پرداختم – تاریخ برخاستن آن، تفاوتش با زحمتکشان قبلی، توسعۀ تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی، بحرانها، نتایج ... در پایان سیاست حزبی کمونیستها.»

این نامۀ تاریخی انگلس دربارۀ نخستین پیشنویس اثری که در سراسر جهان گشته، تا امروز همۀ اساسش درست هستند و به حدی هنوز رایج و به روز است که گویا همین دیروز نوشته شده، بوضوح ثابت می‌کند که مارکس و انگلس منصفانه در کنار یکدیگر بعنوان بنیانگذاران سوسیالیسم مدرن معرفی می‌شوند.


نوشته شده در اواخر ۱۹۱۳
نخستین انتشار در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۰
در پراودا شمارۀ ۲۶۸
امضا: ن. لنین
انتشار بر طبق متن دستنویس
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۹


توضیحات

[۱] مقالۀ «مکاتبات مارکس-انگلس» بعنوان مقدمۀ مقاله‌ای طولانی نوشته شد که لنین در زمان انتشار چاپ چهار جلدی آلمانی مکاتبات مارکس-انگلس در سپتامبر ۱۹۱۳ قصد داشت بنویسد. لنین مکاتبات را عمیقاً مطالعه کرد؛ مؤسسۀ مارکسیسم - لنینیسم دفتری ضخیم (۷۶ صفحه‌ای) در اختیار دارد که لنین در آن نامه‌ها را جمع بندی و مطالب بیرون کشیده از آنها را کپی کرد. لنین قصد داشت «مکاتبات مارکس-انگلس» را در ۱۹۱۴ در مجلۀ پرووشچنیه منتشر کند، و اعلامیه‌ای در این باره در پرولتارسکایا پراودا شمارۀ ۷ در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۳ چاپ شد؛ با این حال، مقاله ناتمام ماند و نخستین بار در پراودا مورخ ۲۸ نوامبر ۱۹۲۰، به مناسبت صدمین سالگرد تولد انگلس، منتشر شد. لنین به این مناسبت عنوان فرعی «انگلس بعنوان یکی از بنیان گذاران کمونیسم» را اضافه نمود و یک پاورقی برای عنوان گذاشت: «مقدمۀ یک مقالۀ ناتمام نوشته شده در ۱۹۱۳ یا اوایل ۱۹۱۴».

[۲] Marx-Engels Gesamtausgabe, dritte Abteilung, Band I, Marx-Engels Verlag GmbH, Berlin, 1929, S. 1 u. 20-21.

[۳] مارکس-انگلس، «مکاتبات منتخب»، مسکو، ۱۹۵۵، صفحات ۳۱-۲۹.

[۴] Marx-Engels Gesamtausgabe, dritte Abteilung, Band I, Marx-Engels Verlag GmbH, Berlin, 1929, S. 3.

[۵] Marx-Engels Gesamtausgabe, dritte Abteilung , Band 1, Marx-Engels Verlag GmbH, Berlin, 1929, S. 14.

[۶] سوسیالیستهای خلقی – یک حزب خرده بورژوایی قانونی تشکیل شده با جدا شدن بخشی از جناح راست سوسیالیست - انقلابی‌ها در ۱۹۰۶. مطالبات مطرح شده توسط حزب فراتر از یک سلطنت مشروطه نمی‌رفتند.

[۷] Engels an das Kommunistische Korrespondenz-Komitee in Brüssel; Paris, 1846, September 16.
      [Marx-Engels Gesamtausgabe, dritte Abteilung, Band I, Marx-Engels Verlag GmbH, Berlin, 1929, S. 34.]

[۸] مراجعه نمایید به ک. مارکس و ف. انگلس، «مکاتبات منتخب»، مسکو، ۱۹۵۵، صفحات ۳۵-۳۶.

- ترجمه جواد راستی‌پور
- باستثنای تعویض چند لغت، انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۳/۱/۲۴


lenin.public-archive.net #L2158fa.html