Farsi    Arabic    English   

ماهيّت و اهميّت جدلهای ما عليه ليبرالها

و. ای. لنین


آقای پروکوپوویچ مبلغ معروف رویزیونیسم و یک سیاست لیبرال کارگری، مقاله‌ای تحت عنوان «خطر در پیش» برای روسکیه ودوموستی نگاشته است. به عقیدۀ این سیاستمدار، خطر این است که انتخابات برای دومای چهارم به وسیلۀ رؤسای پلیس تنظیم خواهد شد. برای مقابله با این خطر او پیشنهاد «اتحاد تمامی عناصر مشروطه طلب کشور»، یعنی، سوسیال دمکراتها و ترودویکها، و همچنین کادتها و ترقی خواهان را می دهد.

روسکیه ودوموستی که گرایش کادت راست دارد در سرمقاله‌اش «رضایت» خویش را از مقالۀ آقای پروکوپوویچ اعلام می دارد. روسکیه ودوموستی می نویسد «ما چنین اتحادی از نیروهای اپوزیسیون را یک ضرورت مبرم در مقطع کنونی می انگاریم».

ارگان رسمی کادتها، رچ، پس از ارائۀ خلاصه‌ای از مقالۀ آقای پروکوپوویچ و نقل نظر روسکیه ودوموستی، به سهم خویش چنین نظر می دهد:

    «و لیکن، با قضاوت از روی نشریات جریان سوسیال دمکراتیک، که تمام نیروی خویش را عمدتاً به مبارزه با اپوزیسیون معطوف می دارند، به سختی می توان اهمیت واقعی برای این فراخوان [یعنی فراخوان برای «اتحاد»] قائل گردید».

بنابراین مسئلۀ مهم تاکتیکهای انتخاباتی و روش کارگران نسبت به لیبرالها برای بار دیگر به میان کشیده می شود. دگر بار می بینیم که لیبرالها این مسئله را نه به مانند سیاستمداران جدی، بلکه بمانند کارچاق کن‌ها به پیش کشیده‌اند. هدف آنها نه روشن کردن حقیقت بلکه پرده پوشی آن است.

واقعاً دربارۀ این شرایط تأمل کنید. آیا منظور لیبرالها زمانی که از «اتحاد» سخن می گویند، ادغام احزاب است؟ ابداً. آقای پروکوپوویچ، روسکیه ودوموستی و رچ همگی بر روی این مطلب متفوق القول اند.

نتیجتاً، آیا منظورشان از اتحاد، عمل مشترک علیه راست‌ها – از پوریشکویچ گرفته تا گوچکوف – نمی باشد؟ این چنین به نظر می رسد!

این سؤال پیش می آید که آیا کسی از میان «چپ‌ها» چنین عمل مشترکی را نفی می کند؟

هیچ کس نمی کند. این بر همگان روشن است.

منظور از «اتحاد» بین دمکراتها و لیبرالها در انتخابات دقیقاً یک توافق با لیبرالها برای رأی دادن علیه راست‌ها است. پس چرا لیبرالها ناراضی هستند؟ چرا آنها نمی گویند که «چپ‌ها» صریحاً و قاطعانه بر له توافقات اعلام موضع کرده‌اند؟ چرا آنها از ذکر این واقعیت خجالت می کشند که این لیبرالها هستند که هیچ چیز روشن، قطعی، صریح و رسمی دربارۀ توافقات با چپ‌ها، با دمکراتها، با مارکسیستها نگفته‌اند؟ چرا چنین است که هنگام صحبت از تاکتیکهای انتخاباتی، آنها دربارۀ تصمیم معروف کنفرانس کادتها، که تشکیل بلوک با «اکتبریست‌های چپ» را مجاز اعلام می کند، حتی یک کلمه هم نمی گویند؟

حضرات حقایق روشن هستند و هیچگونه طفره رفتنی هم نمی تواند آنها را وارونه کند. این چپ‌ها، مارکسیستها هستند که نظر خویش را به روشنی، صراحتاً و رسماً بر له یک توافق با لیبرالها (از جمله هر دوی کادتها و ترقی خواهان) علیه راست‌ها اعلام کرده‌اند. و جز کادتها کسی نیست که از دادن پاسخی صریح و رسمی در مورد همکاری با چپ‌ها طفره رفته باشد!

آقای پروکوپوویچ این واقعیات را به خوبی می داند و بنابراین رفتارش هنگامی که حقیقت را با سکوت در مقابل تصمیم صریح مارکسیستها و طفره رفتن کادتها مخدوش می نماید مطلقاً نابخشودنی است.

دلیل این سکوت چیست؟ این از روی نقل قول ذکر شده در رچ که ما را متهم می کند که «تمام نیروی خویش را عمدتاً به مبارزه با اپوزیسیون معطوف» می داریم، بسیار واضح است.

از لحن رچ بطور اجتناب ناپذیری چنین برمی آید که اگر دمکراتها بخواهند با لیبرالها متحد گردند، آنها نباید «تمام نیروی خویش» را عمدتاً به مبارزه با اپوزیسیون معطوف دارند. حضرات، در این صورت رک بگویید! شروط خود را صریحاً و رسماً اعلام کنید. و لیکن مشکل شما این است که نمی توانید چنین کنید. اگر شما در تدوین چنین شروطی کوشش می کردید فقط باعث تمسخر همگان می شدید. با پیش گذاشتن چنین شروطی شما خودتان را نفی خواهید نمود، چرا که همگی تان متفقاً اذعان داشته‌اید که «اختلافات عمیقی» بین لیبرالها و دمکراتها (از مارکسیستها که بگذریم) موجود است.

و چگونه ممکن است از مبارزه در جائی که اختلافات، و آن هم اختلافات عمیق، موجودند اجتناب کرد؟

دوروئی لیبرالها دقیقاً در این است که آنها از یکسو ادغام احزاب را رد کرده، وجود اختلافات عمیق را اذعان و تأکید می کنند که «برای هیچ یک از احزاب چشم پوشی از مفاد اساسی برنامه شان» ممکن نمی باشد (روسکیه ودوموستی)، و از سوی دیگر از «مبارزه علیه اپوزیسیون» شکوه می کنند!!

ولی بگذارید قضیه را دقیق تر بررسی کنیم. برای آغاز، آیا راست است که روزنامه‌ها و مجلاتی که رچ بدانها اشاره می کند تمام نیروی خود را عمدتاً به مبارزه علیه اپوزیسیون معطوف می دارند؟ خیر، از حقیقت به دور است. لیبرالها نمی توانند حتی به یک مورد اشاره کنند که دمکراتها تمام نیروی خود را عمدتاً به مبارزه با راست‌ها معطوف نمی دارند!! بگذار هر کس از شما که می خواهد صحت این گفته را امتحان نماید. بگذارید که او مثلاً سه شمارۀ متوالی هر روزنامۀ مارکسیستی را در نظر بگیرد. بگذارید سه مسئلۀ سیاسی را برای امتحان برداشته و اطلاعات مستند را مقایسه نموده و نشان دهد که در این موارد انتخابی مبارزۀ مارکسیستها در آن شماره‌های روزنامه عمدتاً علیه چه کسی «متوجه» شده است.

حضرات لیبرال، شما این آزمایش ساده و آسان را نخواهید کرد، زیرا هر گونه آزمایشی از این نوع در اشتباه بودن شما را ثابت می نماید.

این همۀ مطلب نیست. ملاحظۀ دیگر و به ویژه مهمی وجود دارد که حرف شما را قویتر رد می کند. دمکراتها بطور عام و مارکسیستها بطور خاص، چگونه مبارزه خود را علیه لیبرالها به پیش می برند؟ بدین گونه، و فقط بدین گونه، آن را به پیش می برند که هر – مطمئناً و مطلقاً هر – یک اتهامات و یا حملاتی که علیه لیبرالها صورت می دهند، طبیعتاً شامل حملاتی حتی برّاتر و اتهاماتی حتی شدیدتر علیه راست‌ها می شود.

چنین است جان کلام و لب مطلب! چند مثال نظر ما را کاملاً روشن خواهد کرد.

ما لیبرالها و کادتها را به ضدانقلابی بودن متهم می سازیم. یک مورد از این نوع اتهامات ما را مثال آورید که با توان بیشتری علیه راست‌ها منعکس نشده باشد.

ما لیبرالها را به «ناسیونالیسم» و «امپریالیسم» متهم می سازیم. یک مورد از اتهامات ما را مثال آورید که با توان بیشتری علیه راست‌ها متوجه نشده باشد.

ما لیبرالها را به ترسیدن از جنبش توده‌ها متهم کرده‌ایم. حال آیا شما می توانید در روزنامه‌های ما یک فرمول بندی از این اتهام را بیابید که در عین حال متوجه راست‌ها نشده باشد؟

ما لیبرالها را به این متهم کرده‌ایم که از نهادهای قرون وسطائی «مشخصی» که می توانند علیه کارگران «فعالیت کنند» دفاع می نمایند. متهم کردن لیبرالها به آن بدین معنی است که از این طریق همه راست‌ها را به همین، و حتی بیشتر متهم کنیم.

این مثالها را می توان تا بینهایت تکرار کرد. می بینید که همیشه و در همه جا، بدون استثناء، دمکراتهای طبقۀ کارگر لیبرالها را صرفاً بخاطر نزدیک بودن به راست‌ها، بخاطر ماهیت متزلزل و جعلی مبارزه شان علیه راست‌ها، بخاطر مردد بودنشان، متهم می کنند، و از این طریق راست‌ها را نه فقط به «نیمی از گناه»، بلکه به «تمام گناه» متهم می نمایند.

«مبارزه علیه لیبرالها» که به وسیلۀ دمکراتها و مارکسیستها صورت می گیرد عمیق تر، ثابت قدم تر و دارای محتوی غنی تری بوده و بیش از مبارزه علیه راست‌ها توده‌ها را آگاه و بسیج می کند. حضرات، این است چگونگی مسائل!

و بدین خاطر که هیچگونه ابهامی در این مورد باقی نماند، برای جلوگیری از هر گونه تحریف احمقانه از مفهوم و اهمیت مبارزۀ ما علیه لیبرالها – مثلاً، برای جلوگیری از تئوری احمقانۀ «یک تودۀ ارتجاعی»(یعنی، در کنار هم گذاردن لیبرالها و راست‌ها در مفهوم سیاسی واحد یک بلوک ارتجاعی، یک تودۀ ارتجاعی) – ما همیشه در بیانیه‌های رسمی خود توجه داریم که با اصطلاحاتی متفاوت از آنچه که در مبارزه علیه لیبرالها استفاده می کنیم در مبارزه علیه راست‌ها سخن بگوییم.

آقای پروکوپوویچ، به همان گونه‌ای که هر لیبرال تحصیل کرده‌ای می داند، به خوبی به این امر واقف است. برای مثال، او می داند که ما در تعریف خود از ماهیت اجتماعی و طبقاتی احزاب گوناگون، همواره بر قرون وسطائی گری راست‌ها و خصلت بورژوائی لیبرالها تأکید می کنیم. و دنیایی از اختلاف بین این دو موجود است. قرون وسطائی گری می تواند (و بایستی) نابود گردد، حتی در چارچوب سرمایه داری. ماهیت بورژوائی در این چارچوب نمی تواند از بین برده شود، لیکن ما می توانیم (و بایستی) از ملاکین بورژوا گرفته تا دهقان بورژوا، از بورژوا لیبرال گرفته تا بورژوا دمکرات، از نیمچه آزادی بورژوائی تا آزادیهای کامل بورژوائی را «فراخوانیم». انتقاد ما از لیبرالها در طی دورانی که روسیه از آن می گذرد از چنین فراخواندنهایی، و فقط از چنین فراخواندنهایی تشکیل شده است، یعنی، انتقادی که ما داریم از نقطه نظر وظایف فوری و بلاواسطۀ این دوران بیان می کنیم.

به جمله زیر از مقالۀ آقای پروکوپوویچ توجه نمایید:«به وجود آوردن شرایط مناسب برای زندگی سیاسی تودۀ مردم – این است هدف فوری ایکه در حال حاضر چپ‌ها و اپوزیسیون را متحد می کند.»

جمله‌ای بی معنی تر، توخالی تر و گمراه کننده تر از این نمی تواند وجود داشته باشد. آنقدر گنگ است که حتی یک اکتبریست، حتی یک «ناسیونالیست» دوآتشه آن را قبول خواهد کرد. این فقط یک وعده، سخن پراکنی صرف و پرده پوشی دیپلماتیک افکار یک نفر است. اما اگر آقای پروکوپوویچ، مثل بسیاری از لیبرالهای دیگر، مسلح به زبانی شده که از آن طریق افکارش را نهان می سازد، ما بنا به وظیفه مان سعی می کنیم که آنچه در پس سخنان وی نهان است را برملا سازیم. برای اطمینان، بگذارید یک مثال کوچک، چیزی با اهمیت بسیار کم را در نظر بگیریم.

آیا سیستم دو مجلسی شرایط مناسبی برای زندگی سیاسی است؟ ما بر این باور نیستیم. ترقی خواهان و کادتها بر این باورند. ما لیبرالها را بخاطر داشتن چنین عقایدی به ضد دمکراتیک بودن و ضدانقلابی بودن متهم می کنیم. و با تدوین این اتهام علیه لیبرالها، ما اتهام بس بزرگتری را متوجه تمام راست‌ها می کنیم.

باری، سؤال پیش می آید: دربارۀ «اتحاد بین چپ‌ها و اپوزیسیون» چطور؟ آیا ما به دلیل این اختلافات عقیده، اتحاد با یک لیبرال علیه یک راست را رد می کنیم؟ به هیچ رو. دیدگاههای ضدانقلابی لیبرالها مورد این مسئله به مانند تمام موارد مشابه بسیار پراهمیت تر مربوط به آزادی سیاسی، برای مدت مدیدی – از ۱۹۰۵ و حتی پیشتر – بر ما آشکار بوده است. با این حال، ما حتی در ۱۹۱۲ تکرار می کنیم که در هر دوی رأی گیری دوم و مرحلۀ دوم انتخابات توافق با لیبرالها علیه راست‌ها مجاز می باشد. زیرا لیبرالیسم بورژوا سلطنت طلب، علیرغم تزلزلش، به هیچ وجه با ارتجاع فئودالی همسان نیست. عدم سودجویی از این اختلاف، سیاست پرولتاری شایسته‌ای نخواهد بود.

باری. چگونه می بایستی از این اختلاف سود بریم؟ «اتحاد بین چپ‌ها و اپوزیسیون» با چه شرایطی ممکن خواهد بود؟ پاسخ لیبرال این است که: از آنجایی که چپ‌ها مبارزۀ خستگی ناپذیری را علیه اپوزیسیون به پیش می برند، سخن از اتحاد بیهوده است. و در ادامه صحبتش نظرات خود را چنین توضیح خواهد داد: هر چه مطالبه معتدلانه تر باشد، دامنۀ موافقین با آن وسیع تر، اتحاد کامل تر و نیرویی که قادر به تحقق این مطالبه باشد بیشتر خواهد بود. یک قانون اساسی «قابل تحمل» که سیستم دو مجلسی (و دیگر – چگونه آن را ملایم بیان کنیم؟ – انحرافات مختصر از دمکراسی) را مجاز بداند، پشتیبانی همۀ دمکراتها و همۀ لیبرالها را جلب خواهد کرد؛ چه چیز بهتر از این. ولی اگر شما روی دمکراسی «ناب» پافشاری کنید، آنگاه ترقی خواهان جدا گردیده و همچنین بسیاری از کادتها را نیز خواهید «رماند»، و در نتیجه «عناصر مشروطه طلب» پراکنده و تضعیف می گردند.

لیبرال چنین استدلال می کند. ولی ما به گونه‌ای دیگر استدلال می کنیم. اساسی ترین بنیاد نظری ما این است که هیچ تغییری در جهت بهبود اوضاع امکان ندارد مگر اینکه توده‌ها از لحاظ سیاسی آگاه گردیده باشند. لیبرال چشم به راه بالایی‌ها است، در صورتی که ما به «پایینی‌ها» چشم داریم. اگر ما از توضیح مضرات سیستم دو مجلسی خودداری کنیم، یا حتی در «مبارزه» علیه همه نوع دیدگاههای ضد دمکراتیک در مورد این مسئله جزئی ترین کوتاهی را بکنیم، آنگاه ممکن است بتوانیم ملاک لیبرال، تاجر، وکیل و پروفسور را که همگی تار موئی با پوریشکویچ فرق دارند، و نمی توانند هیچ کار جدی علیه پوریشکویچ‌ها انجام دهند را «جلب» کنیم. با «جلب» آنها ما توده‌ها را از خود دور می کنیم – زیرا توده‌ها که برایشان دمکراسی نه یک تابلوی دیپلماتیک، نه یک عبارت خوش نما، بلکه هدف حیاتی شان و مسئلۀ مرگ و زندگیشان می باشد، اعتمادشان را به طرفداران سیستم دو مجلسی از دست خواهند داد؛ و نیز کوتاهی در مبارزه علیه سیستم دو مجلسی به معنی عدم پرورش سیاسی کافی توده‌هاست، در حالیکه هیچ تغییری در جهت بهبود اوضاع نمی توان به وجود آورد مگر اینکه توده‌ها از لحاظ سیاسی آگاه، کاملاً هشیار و واقعاً مصمم باشند.

کادتها و پروکوپوویچ‌ها به ما گوشزد می کنند که با جدالمان علیه لیبرالها، مابین چپ‌ها و اپوزیسیون شکاف می اندازیم. پاسخ ما این است که دمکراسی پیگیر، متزلزل ترین و نامطمئن ترین لیبرالها، کسانی که بیش از همه نسبت به پروکوپوویچیسم اغماض می کنند – و نمایندۀ عدۀ کمی هستند – را دفع می کند؛ در عوض میلیونها نفر را به زندگی نوین، به «زندگی سیاسی مناسب» – منظور ما از آن کاملاً با آنچه که مورد نظر آقای پروکوپوویچ است فرق داشته و ابداً یکی نیست – جلب می کند.

بجای سیستم دو مجلسی، ما می توانیم مسئلۀ ترکیب کمیته‌های ارضی را مثال بیاوریم. آیا بایستی آنگونه که کادتها پیشنهاد می کنند نفوذ در این کمیته‌ها بدانسان تقسیم گردد که یک سوم آن به ملاکین، یک سوم به دهقانان و یک سوم به بوروکراتها برسد، و یا اینکه نمایندگان می بایستی کاملاً آزادانه، برمبنای قانون یک انتخابات کاملاً دمکراتیک انتخاب گردند؟ آقای پروکوپوویچ، در این مورد ما از «شرایط مناسب برای فعالیت سیاسی تودۀ مردم» چه درکی باید داشته باشیم؟ با پایبندی به یک راه دمکراتیک پیگیر در این مورد ما چه کسی را به سوی خود جلب کرده و چه کسی را طرد می کنیم؟

و نگذارید که روسکیه ودوموستی چنین پاسخ دهد که «در حال حاضر یک نکته بر کلیۀ نکات دیگر برنامه تسلط دارد، یک نکتۀ مشترک برای تمام احزاب مترقی – مطالبۀ آزادی سیاسی». دقیقاً بخاطر تسلط داشتن این نکته – و این حقیقتی مسلم و غیرقابل انکار است – لازم است که وسیع ترین توده‌ها، میلیونها و میلیونها مردم بین آزادی دم بریده و آزادی تفاوت قائل شوند و رابطۀ پایدار بین دمکراسی سیاسی و رفرم ارضی دمکراتیک را ببینند.

مادام که توده‌ها مشتاق، از لحاظ سیاسی آگاه، کاملاً هشیار، فعال، مصمم و مستقل نباشند مطلقاً در هیچ زمینه‌ای چیزی انجام شدنی نخواهد بود.


اولین بار در روزنامه نوسکایا زوزدا شماره ۱۲ چاپ شد.
۱۰ ژوئن ۱۹۱۲
امضا: و. ای.
انتشار بر طبق متن نوسکایا زوزدا
مجموعه آثار انگلیسی، جلد ۱۸، ص ۲۸-۱۲۲

-- ترجمه جواد راستی‌پور
- ترجمۀ فارسی توسط این سایت مقابله و ادیت نشده است.—آرشیو عمومی لنین


lenin.public-archive.net #L1907fa.html