اعتلاى انقلابى[١]
و. اى. لنين
اعتصاب عظيم پرولتارياى سراسر روسيه در ماه مه و تظاهرات در خيابانها که به اين اعتصاب مربوط بود، شبنامههاى انقلابى و نطقهاى انقلابى که در برابر تودههاى کارگران ايراد شد، آشکارا نشان داد که روسيه قدم به مرحله اعتلاى انقلابى خود گذاشته است.
اين اعتلاى انقلابى به هيچ وجه يک پديده ناگهانى نبود. خير، شرايط زندگى روسيه از مدتها پيش، زمينه چنين اعتلايى را فراهم ميکرد و اعتصابات تودهاى مربوط به تيراندازى لنا[٢] و اول ماه مه فقط بروز آن را بطور قطعى مشخص کرد. پيروزى موقتى ضد انقلاب ارتباط لاينفکى با فرونشست مبارزه تودهاى کارگران داشت. تعداد اعتصاب کنندگان، منظرهاى از وسعت ميدان اين مبارزه بدست ميدهد که گرچه تقريبى است ولى در عوض بدون شک واقعى و دقيق است.
طى مدت ده سال قبل از انقلاب يعنى از سال ١٨٩٥ تا ١٩٠٤ تعداد متوسط اعتصاب کنندگان (بدون در نظر گرفتن کم و کسر آن) ساليانه ٤٣ هزار نفر بود. در سال ١٩٠٥ اين تعداد به ٢ ميليون و ٧٥٠ هزار نفر، در سال ١٩٠٦ به يک ميليون و در ١٩٠٧ به ٧٥٠ هزار نفر بالغ شد. صفت مشخصه دوره سه ساله انقلاب آنچنان اعتلايى در مبارزه اعتصابى پرولتاريا است که تاکنون در جهان نظيرش ديده نشده است. زوال آن که از ١٩٠٦ و ١٩٠٧ آغاز شده بود در سال ١٩٠٨ بطور قطعى مشخص گرديد؛ تعداد اعتصاب کنندگان به ١٧٥ هزار نفر رسيد. کودتاى سوم ژوئن سال ١٩٠٧ که حکومت مطلقه تزار - اين متحد دوماى ملاکان باند سياه و آسهاى بازرگانى و صنايع را احياء نمود، نتيجه ناگزير فرونشست انرژى انقلابى تودهها بود.
دوره سه ساله ١٩٠٨ تا ١٩١٠ دوران تاخت و تاز ضد انقلاب باند سياه و ارتداد بورژوازى ليبرال و نوميدى و پراکندگى پرولتاريا بود. شماره اعتصاب کنندگان دائما رو به نقصان ميرفت و در سال ١٩٠٩ به ٦٠ هزار نفر و در سال ١٩١٠ به ٥٠ هزار نفر رسيد.
ولى از پايان سال ١٩١٠ تغييرات محسوسى آغاز ميگردد. تظاهراتى که به مناسبت مرگ ليبرال مورومتسف Muromtsev و لئون تولستوى روى داد و همچنين جنبش دانشجويان بطور واضحى نشان ميدهد که نسيم ديگرى به وزش آمده و در روحيات تودههاى دمکرات تغييرات معيّنى به وقوع پيوسته است. سال ١٩١١ نشان ميدهد که تودههاى کارگر آهسته آهسته به مرحله تعرض قدم ميگذارند: تعداد اعتصاب کنندگان به صد هزار نفر ميرسد. هر طرف قرائنى وجود دارد دال بر اينکه دوران خستگى و خمود که در نتيجه پيروزى ضد انقلاب بوجود آمده بود سپرى ميشود و گرايش بسوى انقلاب مجددا آغاز ميگردد. کنفرانس سراسرى حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه در ژانويه سال ١٩١٢، ضمن نتيجهگيرى از ارزيابى شرايط موجود اين حقيقت را تأييد نمود که "در محافل وسيع دمکراسى و در نوبه اول بين پرولتاريا جنب و جوش سياسى آغاز شده است. اعتصابات کارگرى سالهاى ١٩١٠ و ١٩١١، آغاز تظاهرات و ميتينگهاى پرولترى، آغاز جنبش در بين دمکراسى بورژوازى شهرى (اعتصاب دانشجويان) و غيره و غيره، - همه اينها مظاهر رشد روز افزون روحيات انقلابى تودهها بر ضد رژيم سوم ژوئن است" (رجوع شود به جزوه "اطلاعات" کنفرانس صفحه ١٨).
مقارن ربع دوم سال جارى اين روحيات به چنان مدارجى ارتقاء يافته بود که در عمليات تودهها متظاهر شد و موجبات اعتلاى انقلابى را فراهم آورد. جريان حوادث در يک سال و نيم اخير بوضوح نشان ميدهد که در اين اعتلاى انقلابى هيچ عامل تصادفى وجود ندارد و پيدايش آن کاملا طبيعى و معلول جبرى کل سير تکامل پيشين روسيه است.
کشتار لنا انگيزهاى بود براى تبديل روحيه انقلابى تودهها به اعتلاى انقلابى. هيچ چيز کاذبانهتر از اين ادعاى ليبرالى نيست که تروتسکى به پيروى از انحلالطلبان، در "پراودا"ى وين تکرار ميکند و بر طبق آن گويا "مبارزه در راه آزادى تشکل اساس فاجعه لنا و واکنش عظيم آن در سراسر کشور است". خواست آزادى تشکل خواه بعنوان يک خواست ويژه، و خواه بعنوان يک خواست عمده به هيچ وجه در اعتصاب لنا مطرح نبود. آنچه در کشتار لنا برملا شد به هيچوجه فقدان آزادى تشکل نبود بلکه فقدان آزادى... از چنگ مفسده جويى، محروميت و بيحقوقى عمومى و ستمگرى مطلق بود.
کشتار لنا، همانطور که ما در شماره ٢٦ "سوسيال دمکرات" توضيح دادهايم، تمام ماهيت رژيم سلطنتى سوم ژوئن را به دقيقترين طرزى منعکس کرد. صفت مشخصه حوادث لنا به هيچ وجه مبارزه در راه يکى از حقوق، ولى اينکه براى پرولتاريا اساسىترين و مهمترين جنبهها را هم داشته باشد، نبود. صفت مشخصه اين حوادث فقدان مطلق بدوىترين قوانين از هر لحاظ بود. صفت مشخصه حواد لنا اين بود که يک مفسدهجو، جاسوس، تأميناتچى، و نوکر تزار بدون هيچ علت سياسى دست به قتل و کشتار تودهاى زد. محروميت و بيحقوقى عمومى در زندگى روسيه، بيثمرى و عدم امکان مبارزه در راه حقوق جداگانه، اصلاحناپذيرى سلطنت تزارى و تمام رژيم آن، همان چيزى بود که در حوادث لنا با چنان وضوحى خودنمايى کرد که آتش انقلاب را در بين تودهها شعلهور ساخت.
ليبرالها تقلا کنان کوشيده و ميکوشند حوادث لنا و اعتصابات ماه مه را جنبشى حرفهاى و مبارزهاى در راه احراز "حقوق" وانمود سازند، ولى براى هر کس که مشاجرات ليبرالى (و انحلالطلبى) ديده بصيرتش را نابينا نساخته از اين جريان چيز ديگرى واضح ميگردد. براى چنين شخصى واضح است که اين اعتصاب تودهاى جنبه انقلابى داشته است. اين موضوع در بيانيه ماه مه گروههاى مختلف سوسيال دمکرات پترزبورگ (و حتى يکى از گروههاى کارگرى اس.آرها!) بويژه خاطر نشان شده است. ما متن کامل آن را مجددا در ستون اخبار چاپ ميکنيم. شعارهايى که از طرف کنفرانس سراسرى حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه در ژانويه سال ١٩١٢ داده شده در اين بيانيه تکرار ميشود.
و اما موضوع عمدهاى که جنبه انقلابى اعتصابات لنا و ماه مه را تأييد ميکند حتى شعار هم نيست. شعارها فقط فرمولبندى آن چيزهايى بودند که واقعيات از آن حکايت ميکنند. واقعيت اعتصابات تودهاى که دامنه آنها از ناحيهاى به ناحيه ديگر کشيده ميشود، - رشد عظيم آنها،- سرعت بسط و توسعه آنها،- تهور کارگران، - کثرت ميتينگها و نطقهاى انقلابى،- مطالبه الغاء جريمه جشن گرفتن اول ماه مه،- توأم بودن اعتصاب سياسى و اقتصادى که ما از همان انقلاب اول روسيه با آن آشنا هستيم - تمام اينها جنبه واقعى جنبش يعنى اعتلاى انقلابى تودهها را به رأىالعين نشان ميدهد.
تجربه انقلاب سال ١٩٠٥ را بخاطر بياوريم. حوادث به ما نشان ميدهند که سنت اعتصاب سياسى تودهاى در بين کارگران زنده است و کارگران فورا اين سنت را برپا داشته و احياء نمودند. اعتلاى انقلابى سال ١٩٠٥، که در جهان بينظير بود، در ربع اول سال، ٨١٠ هزار اعتصاب کننده و در ربع آخر سال، يک ميليون و ٢٧٧ هزار اعتصاب کننده داد که در آن اعتصاب سياسى و اقتصادى با هم توأم بود. طبق حساب تقريبى، اعتصابات لنا قريب ٣٠٠ هزار کارگر و اعتصاب ماه مه قريب ٤٠٠ هزار کارگر را در بر گرفت و دامنه اعتصابات هم دائما در حال توسعه است. در هر شماره از روزنامهها - حتى روزنامههاى ليبرال - از چگونگى گسترش دامنه آتش اعتصاب اطلاع داده ميشود. ربع دوم سال ١٩١٢ هنوز کاملا سپرى نشده ولى از هم اکنون اين حقيقت بطور صريح هويدا است که آغاز اعتلاى انقلابى در سال ١٩١٢ از لحاظ جنبش اعتصابى وسعت دامنهاش از آغاز اعتلاى انقلابى در سال ١٩٠٥ کمتر نبوده و حتى بيشتر است!
انقلاب روسيه براى اولين بار اسلوب پرولترى تبليغات، اين طريق تکان دادن، متحد ساختن و جلب تودهها به مبارزه را در مقياس وسيعى بسط و توسعه داد. و اکنون پرولتاريا مجددا و با عزمى راسختر اين اسلوب را بکار ميبرد. هيچ نيرويى در جهان نميتوانست آنچه را که پيشاهنگ انقلابى پرولتاريا به کمک اين اسلوب عملى ميکند انجام دهد. کشور عظيمى با ١٥٠ ميليون جمعيت که در فضايى بس پهناور پراکنده و متفرق است، از هر طرف در معرض ظلم و بيدادگرى است. در ظلمت جهل بسر ميبرد و بوسيله اردويى از مأمورين و پليس و جاسوسان راه هر گونه "نفوذ زيانآورى" بر وى سد شده است - يک چنين کشورى سراسر به جوش آمده. عقبماندهترين قشرهاى کارگران و دهقانان بطور مستقيم يا غير مستقيم با اعتصاب کنندگان تماس مييابند. صدها هزار نفر مبلّغ انقلابى، که چون با قشرهاى پايين يعنى تودهها ارتباط لاينفک دارند و در صفوف آنها باقى مانده و در راه مبرمترين نيازمنديهاى هر خانواده کارگرى مبارزه کرده و اعتراض سياسى و مبارزه بر ضد سلطنت را به اين مبارزه که مستقيما در راه نيازمنديهاى اقتصادى است توأم ميکنند، لذا نفوذشان دائما رو به تزايد است، دفعتا در صحنه ظاهر شدهاند. زيرا ضد انقلاب در بين ميليونها و دهها ميليون افراد حس نفرت شديدى را نسبت به سلطنت توليد کرده و براى پى بردن به نفش آن مقدمات لازم را فراهم نموده و در نتيجه حالا ديگر شعار کارگران مترقى پايتخت يعنى شعار "زنده باد جمهورى دمکراتيک!" پس از هر اعتصابى از طريق ميليونها مجرا به محيط قشرهاى عقب مانده و ايالات دور افتاده يعنى به محيط "مردم" و "اعماق روسيه" راه مييابد.
اظهارات سهوريانين Severyanin ليبرال درباره اعتصاب که روزنامه "روسکيه ودوموستى" با طيب خاطر آن را پذيرفت و "رچ" با حسن علاقه آن را چاپ کرد بسيار خصلتنما هستند:
آقاى سهوريانين ميپرسد: "آيا کارگران براى مخلوط نمودن اعتصاب اول ماه مه با خواستهاى اقتصادى يا خواستهاى ديگر (!) دليلى دارند؟" و جواب ميدهد: "بجرأت ميتوانم بگويم که ندارند. هر اعتصاب اقتصادى فقط پس از سنجش جدى احتمال موفقيت ميتواند و بايد شروع شود... به همين علت است که مرتبط ساختن اين اعتصابها بخصوص با روز اول ماه مه اکثرا بيعقلى است... و اصولا عجيب است که روز جشن جهانى کارگران را برگزار نماييم و به اين مناسبت طلب کنيم براى خريد فلان نوع متقال ١٠ درصد اضافه حقوق داده شود".
اين است استدلال يک ليبرال! و آنوقت اين رذالت برون از حد و اين پستى و دون فطرتى را "بهترين" روزنامههاى ليبرال، که دعوى عنوان دمکراتيک دارند، با حسن علاقه ميپذيرند!
در پس اين جملات پر زرق و برق اين ليبرال پليدترين آزمندى يک بورژوا و رذيلانهترين بزدلى يک ضد انقلابى نهفته است. او خيلى مايل است دست به ترکيب کيسه اربابها نخورد. او خيلى مايل است نمايش "منظم" و بيضررى" به نفع "آزادى تشکل" برپا شود! و حال آنکه پرولتاريا بجاى اين کار، تودهها را به اعتصاب انقلابى ميکشاند، همان اعتصابى که سياست و اقتصاد را بطور لاينفکى با هم مربوط ميکند و عقب ماندهترين قشرها را در نتيجه موفقيت مبارزه در راه بهبود فورى زندگى کارگران بسوى خود جلب مينمايد و در عين حال مردم را عليه سلطنت تزارى بر ميانگيزد.
آرى، تجربه سال ١٩٠٥ سنت عميق و با عظمتى را براى اعتصابات تودهاى بوجود آورد. و نبايد فراموش کرد که اين اعتصابات در روسيه به کجا منجر ميشود. در کشور ما اعتصاب مصرانه تودهاى ارتباط لاينفکى با قيام مسلحانه دارد.
از اين گفته نبايد سوء تعبير شود. صحبت به هيچ وجه بر سر دعوت به قيام نيست. چنين دعوتى در زمان حال بينهايت نابخردانه است، صحبت بر سر تعريف آن ارتباطى است که در روسيه بين اعتصاب و قيام وجود دارد.
رشد قيام سال ١٩٠٥ چگونه انجام گرفت؟ نخست اين که اعتصابات تودهاى و تظاهرات و ميتينگها موجب تکثير تصادمات جمعيت با پليس و ارتش ميشد. دوم اينکه اعتصابات تودهاى دهقانان را به يک رشته قيامهاى جزئى، منقطع و نيمه خودبخودى واداشت. سوم اينکه اعتصابات سياسى خيلى زود به ارتش و نيروى دريايى سرايت کرد و موجب بروز تصادماتى بر زمينه اقتصادى ("شورشهاى نخود لوبيا و غيره) و سپس قيام گرديد. چهارم اينکه ضد انقلاب در همه جا خودش بوسيله تالانها و قتل عام دمکراتها و غيره جنگ داخلى را شروع ميکرد.
علت شروع شکست انقلاب ١٩٠٥ بر خلاف تصور مرتدان ليبرال و غيره ابدا اين نبود که انقلاب "زياد جلو" رفته بود يا قيام دسامبر "مصنوعى بود" برعکس، علت شکست اين بود که قيام بقدر کافى جلو نرفت. آگاهى به ضرورت آن به حد کافى در بين طبقات انقلابى رسوخ نيافته و کاملا ملکه آنان نشده بود. در قيام - اتفاق، عزم جزم، تشکل، وحدت زمانى در عمل و روح تعرضى وجود نداشت.
حال ببينيم آيا در لحظه فعلى علائمى مشاهده ميشود که دال بر رشد قيام باشد؟ براى اينکه تحت تأثير احساسات انقلابى قرار نگرفته باشيم، اکتبريستها را شاهد ميآوريم. اتحاديه آلمانى اکتبريستها در پترزبورگ قسمت اعظمش متعلق به اکتبريستهاى باصطلاح "چپ" و "مشروطهطلب" است که بخصوص کادتها آنها را دوست دارند و (نسبت به ساير اکتبريستها و کادتها) بيش از همه ميتوانند "با نظر عينى" به حوادث بنگرند و هدفشان اين نيست که مقامات عاليه را با شبح انقلاب بترسانند.
"سنت پترزبورگ زايتونگ"، ناشر افکار اين اکتبريستها، ضمن تفسير وقايع سياسى هفته در تاريخ ٦ (١٩) ماه مه چنين مينويسد:
"ماه مه فرا رسيد. صرفنظر از وضع هوا، اين ماه معمولا براى ساکنين پايتخت چندان مطبوع نيست زيرا با "جشن" پرولتاريا آغاز ميشود. در اين سال که کارگران هنوز تحت تأثير تظاهرات لنا هستند، روز اول ماه مه بخصوص خطرناک بود. از هواى پايتخت که شايعات گوناگونى درباره اعتصابها و تظاهرات آن را پُر کرده بود بوى حريق به مشام ميرسيد. پليس وفادار ما آشکارا مضطرب بود، تفتيشاتى بعمل ميآورد، اشخاصى را توقيف ميکرد، واحدهاى بزرگى را آماده ميکرد براى اينکه از تظاهرات خيابانى جلوگيرى کند. اين کيفيت که پليس هيچ چيز را هوشمندانهتر از اين نديد که ادارههاى روزنامههاى کارگرى را مورد تفتيش قرار دهد و سردبيران آنها را بازداشت نمايد، نشان ميدهد که پليس به اَعمال آن سلسله جنبانانى که هنگهاى عروسکى کارگران را به حرکت در ميآوردند چندان واقف نيست. و حال آنکه اين سلسله جنبانان وجود دارند. روح انضباطى که در اعتصابات حکمفرما بود و قرائن بسيار ديگر گواه بر اين مدعا است. همانا به اين جهت اين اعتصاب ماه مه، که بزرگترين اعتصابى است که تاکنون مشاهده شده، اينقدر وحشتناک است. در آن ١٠٠ و حتى ١٥٠ هزار کارگر از کارگاههاى بزرگ و کوچک شرکت کردند. اين فقط يک رژه مسالمتآميز بود ولى بهم پيوستگى اين ارتش جلب توجه مينمايد. بخصوص که با هيجان اخير کارگران، حوادث اضطرابآور ديگرى نيز توأم بود. در ناوهاى مختلف نيروى دريايى ما عدهاى از ناويان به علت تبليغات انقلابى بازداشت شدند. با توجه به کليه اخبارى که در جرايد درج شده است اوضاع و احوال در ناوهاى جنگى ما، که اصولا تعداد آنها هم زياد نيست، چندان تعريفى ندارد... وضع کارگران راه آهن هم موجب اضطراب خاطر است. گرچه در هيچ جا حتى کار به کوشش براى برپا نمودن اعتصاب هم نرسيد، ولى بازداشتها - بويژه توقيفهايى از قبيل بازداشت آ. آ. اوشاکف معاون رئيس ايستگاه خط نيکلا که نظر همه را به خود جلب ميکند - نشان ميدهد که در اينجا نيز خطر معيّنى وجود دارد.
بديهى است تلاشهاى انقلابى تودههاى ناپخته کارگر در نتايج انتخابات دوما فقط ميتواند تأثير مضر داشته باشد. اين تلاشها بخصوص از اين جهت نابخردانه است که... تزار حکم انتصاب مانوخين را صادر نمود و شوراى دولتى هم بيمه کارگران را تصويب کرده است"!!
اين است استدلال اکتبريستهاى آلمانى. ما از جانب خود متذکر ميشويم که در خصوص ناويان اطلاعات دقيقى کسب نمودهايم که ثابت ميکند "نوويه ورميا" در اين قضيه راه مبالغه پيموده و آن را بزرگ ميکند. اداره آگاهى آشکارا به مفسدهجويى "مشغول است"، تلاشهاى پيش از موقع براى برپا نمودن قيام نهايت بيخردى است. کارگر پيشاهنگ بايد بفهمد که شرايط اساسى قيام مسلحانه بموقع - يعنى قيام پيروزمندانه - در روسيه عبارت است از پشتيبانى دهقانان دمکرات از طبقه کارگر و شرکت فعال ارتش در آن.
اعتصابهاى تودهاى در ادوار انقلابى داراى منطق عينى مخصوص بخود هستند. اين اعتصابها هزارها و ميليونها اخگر به هر سو ميافشانند - در حالى که در دور و اطراف مواد محترقهاى شامل خشم بينهايت، رنج بيسابقه از گرسنگى، خودسرى بى حد و حصر، تحقير بيشرمانه و وقيحانه نسبت به "بينوايان" و "موژيک" و دونرتبهها پراکنده است. تحريکات لجام گسيخته ضد يهود و تالانگرانهاى را که باند سياه به آن مشغول است و راهزنان دربارى نيکلاى رومانف سفيه و سفاک نيز در پشت پرده آن را حمايت ميکنند، به اين موضوع اضافه نماييد... "چنين بود و چنين هم خواهد بود"[٣] اين کلمات ابدى نشان از مارکارف وزير تزار است و همين کلمات بود که بلاى جان خود او، طبقه او و تزار ملاک او شد!
اعتلاى انقلابى تودهها وظايف خطير و پر مسئوليتى را به دوش هر کارگر سوسيال دمکرات و هر دمکرات پاکدامنى ميگذارد. کنفرانس کل حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه اين وظايف را چنين تعيين نموده است - "پشتيبانى همهجانبه از جنبش آغاز شونده تودهها (اکنون بايد گفت: از جنبش انقلابى آغاز شده تودهها) و بسط و توسعه دامنه آن در زير پرچم شعارهاى کاملا قابل اجراى حزب". شعارهاى حزب - يعنى جمهورى دمکراتيک، روزکار ٨ ساعته و ضبط کليه زمينهاى ملاکان - بايد شعار تمام دمکراسى و شعار انقلاب مردم بشود.
براى پشتيبانى و بسط و توسعه جنبش تودهها تشکيلات و تشکيلات لازم است. بدون يک حزب غير علنى انجام اين کار غير ممکن و صحبت درباره آن بيهوده است. ضمن پشتيبانى و بسط و توسعه دامنه حمله تودهها بايد تجربه سال ١٩٠٥ را در نظر گرفت و با توضيح لزوم و ناگزيرى قيام بايد خطر اين قبيل تلاشهاى قبل از موقع را گوشزد کرد و از آن جلوگيرى نمود. رشد اعتصابهاى تودهاى، جلب شدن طبقات ديگر به مبارزه، وضع سازمانها، روحيه تودهها، تمام اينها عواملى است که بخودى خود لحظهاى را نشان خواهد داد که در آن بايد تمام قوا براى حمله متحدانه و قطعى و تعرضى و جسورانه و فداکارانه انقلاب بر ضد سلطنت تزارى با يکديگر متحد گردند.
آزادى روسيه بدون انقلاب پيروزمندانه جامه عمل بخود نخواهد پوشيد.
انقلاب پيروزمندانه در روسيه بوقوع نخواهد پيوست مگر اينکه سلطنت تزارى از طريق قيام پرولترى و دهقانى سرنگون شود.
در تاريخ ١٧ (٢٤) ژوئن ١٩١٢ در شماره ٢٧ روزنامه "سوسيال دمکرات" بچاپ رسيد.
[١]
لنين قبل از انتشار مقاله "اعتلاى انقلابى" چگونگى اعتلاى انقلابى نوين را توصيف نمود و وظايف حزب بلشويک را در شرايط نوين تعيين کرد: در ٢٦ آوريل (٩ مه) در جلسه شعبه سازمان خارج کشور حزب کارگر کارگر سوسيال دمکرات روسيه در پاريس ضمن گزارش درباره حوادث روسيه و تاکتيک حزبى ناشى از اين حوادث و در ٣١ مه (١٣ ژوئن) در سخنرانى خود تحت عنوان "اعتلاى انقلابى پرولتارياى روسيه" در آگهى منتشره از طرف شعبه پاريس سازمان خارج کشور حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه، برنامه اين سخنرانى که با موضوع اين مقاله منطبق است، درج شده بود.
[٢]
تيراندازى لنا - منظور تيراندازى بسوى کارگران معدن طلاى لنا (سيبرى) در آوريل سال ١٩١٢ است. (رجوع شود به "دوره مختصر تاريخ حزب کمونيست (بلشويک اتحاد شوروى"، ص ٢٣٦ ترجمه فارسى مسکو)
[٣]
چنين بود و چنين هم خواهد بود - اين سخنان را ماکارف وزير کشور حکومت تزار در جلسه مورخ (٢٤) ١١ آوريل ١٩١٢ دوماى دولتى در پاسخ به پرسش فراکسيون سوسيال دمکرات راجع به کشتار لنا گفته بود.
منتخب يکجلدى آثار لنين بفارسى صفحه ٣٤٢ تا ٣٤٥
lenin.public-archive.net #L1903fa.html
|