یک پرسشنامه دربارۀ سازمانهای سرمایۀ بزرگ[۱]
و. ای. لنین
ادارۀ صنعت و اقتصاد انجمن فنی سلطنتی روسیه یک پرسشنامه را دربارۀ «سازمانهای عمومی طبقۀ تجاری و صنعتی در روسیه»، یا بهتر است گفته شود دربارۀ سازمانهای سرمایۀ بزرگ، تهیه و ارسال کرد. نتایج این پرسشنامه اکنون در کتاب آقای گوشکا[۲] با عنوان سازمانهای نمایندگی کنندۀ طبقۀ تجاری و صنعتی در روسیه (سن پترزبورگ، ۱۹۱۲) ارائه شدهاند. هر دوی مطالب موجود در کتاب و نتایج، که نویسنده با عبارات کاملاً صریحی به آنها اشاره میکند، شایستۀ توجه جدی هستند.
۱
در واقع، پرسشنامۀ انجمن فنی به سازمانهای «نمایندگی کنندۀ» سرمایهداران، که تقریباً ۸۰ درصد همۀ سازمانها را تشکیل میدهند، پرداخت. حدود ۱۵ درصد سازمانها کارتلها، تراستها و سندیکاها هستند، نزدیک به ۵ درصد انجمنهای کارفرمایان، و بقیه کمیتههای بورس سهام، هیأت مدیرههای کنگرهها و غیره هستند. این سازمانهای آخری خیلی شیفتۀ «نمایندگی کننده» نامیدن خود هستند. کار آنها تأثیر گذاردن بر نهادهای دولتی است.
به عقیدۀ آقای گوشکا، انجمنهای کارفرمایان یک مبارزۀ طبقاتی «مستقیم» را علیه کارگران مزدی انجام میدهند، در حالیکه سازمانهای نمایندگی کننده یک مبارزۀ طبقاتی «غیرمستقیم» را انجام میدهند – یک «مبارزه علیه طبقات دیگر توسط اعمال فشار بر قدرت دولتی و بر افکار عمومی.»
البته، آن نامگذاری نادرست است. آن نام گذاری بلافاصله یکی از نواقص عمده را فاش میسازد که آقای گوشکا در آن با بیشتر نمایندگان «حرفهای» اقتصاد سیاسی بورژوایی مشترک است. در ظاهر، او مفهوم مبارزۀ طبقاتی را میپذیرد؛ در ظاهر، مبارزۀ طبقاتی بمثابه پایۀ تحقیق او خدمت میکند. اما در واقع، آن مفهوم محدود و تحریف میگردد. در حقیقت، آنطور که آقای گوشکا میگوید، مبارزۀ سرمایهداران علیه کارگران مزدی در چارچوب یک سیستم سیاسی مشخص یک مبارزۀ طبقاتی «مستقیم» است، در حالیکه مبارزه برای خود سیستم سیاسی یک مبارزۀ طبقاتی «غیرمستقیم» است! پس تکلیف خود «قدرت دولتی» چه میشود – آن به کجا تعلق دارد؟
ولی ما این فرصت را خواهیم داشت که در جایی مناسب به این خطای بنیادین «جهانبینی» آقای گوشکا بپردازیم. ارزش کتاب او در تئوریش نیست، بلکه در جمعبندی از حقایقی است که ارائه میدهد. اطلاعات دربارۀ سازمانهایی از نوع مسلط در هر صورت بطور قابل توجهی جالبند.
تعداد کل سازمانهای «نمایندگی کنندۀ» سرمایۀ بزرگ در سال ۱۹۱۰ در روسیه ۱۴۳ است. هفتاد و یکی از آنها انجمنهای بورس سهام با کمیتههایشان هستند. پس از آن ۱۴ کمیتۀ تجاری و تولیدی هستند، ۳ هیأت مدیرۀ بازرگانان، ۵۱ سازمان در گروه «ترکیبی» (کنگرهها با هیأت مدیرههایشان، دفاتر مشاورهای و غیره)، و ۴ سازمان از نوع نامعین. پرسشنامه فقط توسط ۶۲ سازمان، یا کمتر از نیمی از کل، پاسخ داده شد. از بین ۵۱ سازمان در گروه «ترکیبی»، که جالبترین گروه است، ۲۲ سازمان به پرسشنامه پاسخ دادند.
اطلاعات دربارۀ زمان بنیان گذاری سازمانها خصلت نما هستند. از ۳۲ کمیتۀ بورس سهام که به پرسشنامه پاسخ دادند، ۹ تا در قرن گذشته، از ۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰، ۵ تا در چهار سال ۴-۱۹۰۱ و ۹ تا در دو سال انقلاب – ۰۶-۱۹۰۵ – و ۹ تا در دورۀ ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰ بنیان گذاری شدند.
آقای گوشکا مینویسد «ما در اینجا به وضوح تأثیر انگیزهای را که جنبش اجتماعی سال توفانی ۱۹۰۵ بر روند خودسازمانیابی نمایندگان سرمایه گذاشت میبینیم.»
از ۲۲ سازمان در گروه ترکیبی، فقط ۷ تا در دورۀ ۱۸۷۰ تا ۱۹۰۰ به وجود آمدند، ۲ تا از ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴، ۸ تا در در دو سال انقلاب – ۰۶-۱۹۰۵ – و ۵ تا از ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۰. همۀ این «هیأت مدیرههای کنگرۀ» نمایندگان صنعت بطور عام – صاحبان معادن، صاحبان صنعت نفت، و غیره و ذالک – عمدتاً یک محصول دورۀ انقلاب و ضدانقلاب هستند.
سازمانها برمبنای صنایع به نحو زیر دسته بندی شدهاند. گروه کمیتههای بورس سهام عمدتاً مخلوط است: این کمیتهها معمولاً همۀ شاخههای صنعت و تجارت منطقۀ مربوطه را به هم متصل میکنند. در گروه کمیتههای تجاری و تولیدی، صنعت نساجی جلودار است. در گروه اصلی ترکیبی، تقریباً نیمی از سازمانها نه تجارت، بلکه صنعت را نمایندگی میکنند – بطور خاص، معدنکاری و فلزکاری.
«این گروه از صنایع (معدنکاری و فلزکاری) است که پایۀ اقتصادی «نگهبان» صنعتی مدرن روسیه را تشکیل میدهد» آقای گوشکا که ضعف کوچکی در به کار بردن یک «سبک فاخر» در صحبت کردن دربارۀ موضوع بررسیاش دارد چنین مینویسد.
فقط در مورد بخشی از سازمانها ممکن بود که حجم معاملات یا برونداد برای کل شاخۀ تجارت یا صنعت که سازمان مورد بحث متعلق به آن است فراهم شود. بدین گونه کل مبلغ کسب شده ۱۵۷۰ میلیون روبل است، که ۱۳۱۹ میلیون روبل از آن متعلق به اعضای سازمانهاست. در نتیجه، سازمانیافتهها نمایندۀ ۸۴ درصد از کل هستند. حجم معاملات ۳۱۳۴ نفر اعضای سازمانها برابر با ۱۱۲۱ میلیون روبل، یا بطور متوسط ۳۵۸۰۰۰ روبل به ازای هر عضو شد. تعداد کارگران به کار گرفته شده توسط ۶۸۵ عضو سازمانها تقریباً ۲۱۹۰۰۰ (در ص ۱۱۱، نویسنده به اشتباه آن را ۳۱۹۰۰۰ ذکر میکند)، یا بطور متوسط بیش از ۳۰ کارگر در ازای هر عضو است.
واضح است که ما در اینجا با سازمانهای سرمایۀ بزرگ سر و کار داریم، یا حتی بزرگترین، اگر دقیق باشیم. آقای گوشکا کاملاً از این آگاه است، زیرا او، برای مثال، اشاره میکند که فقط بازرگانان و صاحبان صنعت واقعاً بزرگ و بزرگترین آنها بعنوان اعضا در کمیتههای بورس سهام و کمیتههای تجاری و تولیدی پذیرفته میشوند، و اینکه کنگرههای نمایندگان صنعت و تجارت متشکل از «بزرگترین» تشکیلات اقتصادی سرمایهداری هستند.
به همین دلیل است که نویسنده هنگامی که در عنوان کتابش به سازمانهای «طبقۀ تجاری و صنعتی در روسیه» اشاره میکند، در خطاست. آن ناصحیح است. اینجا نویسنده باز هم مفهوم طبقه را محدود میکند. در واقع، آقای گوشکا با یک قشر سر و کار دارد، نه با یک طبقه. قطعاً قشر بزرگترین سرمایهداران از لحاظ اقتصادی بر تمام اقشار دیگر، که ثروتش با اندازۀ حجم معاملاتش بطوری انکارناپذیر آنها را مدفون میسازد، تسلط دارد. در این شکی نیست. با این حال، آن یک قشر است، و نه یک طبقه. از این رو، برای مثال، فاصلۀ زیادی بین نقش سیاسی سازمانهای نمایندگی کنندۀ این قشر و تسلط سیاسی اش، همچنین بین تسلط سیاسی آن و تسلط طبقۀ تجاری و صنعتی وجود دارد.
در این رابطه، باید به این استدلال آقای گوشکا اشاره کنیم: او مینویسد «ما در روسیه به به کار بردن مقیاسی بسیار بزرگ برای تعریف کردن آنچه که یک تشکیلات اقتصادی بزرگ یا کوچک نامیده میشود عادت کردهایم، با توجه به تمرکز فوقالعادۀ سرمایه، که از تمرکز سرمایه حتی در آلمان هم فراتر میرود ...»
مقایسه با آلمان اشتباه است. برای مثال، در اورال، به دلایلی که ماهیّتی کاملاً متفاوت دارند – بخاطر فقدان آزادی کامل برای صنعت و بازماندههای قرون وسطایی – فقط تعداد بسیار کمی تشکیلات اقتصادی کوچک، در صورتی که چنین چیزی اصلاً یافت شود، در صنایع معدنکاری و فلزکاری وجود دارند. و تمایز گذاری رسمی (یا، چیزی که همان است، نارودنیکی ما) بین صنایع کارخانهای و «پیشۀ دستی» – آیا آن آمار صنعتی ما را غیرقابل مقایسه با آمار آلمانی نمیکند؟ آیا آن اغلب مشاهده کننده را با صحبت کردن از «تمرکز فوقالعاده» در روسیه و مبهم کردن خصلت پراکنده بودن «فوقالعادۀ» تشکیلات اقتصادی دهقانی کوچک بی شمار ما گمراه نمیکند؟
۲
توجه کردن به برخی اطلاعات فراهم شده توسط پرسشنامه دربارۀ فعالیت سازمانهای نمایندگی کنندۀ بزرگترین سرمایه جالب است. برای مثال، نویسنده خلاصهای از اطلاعات دربارۀ بودجههای آنها را ارائه میدهد. بودجههای ۲۲ سازمان در گروه ترکیبی درآمد کلی ۳۹۵۰ هزار روبل را نشان میدهد، و کل درآمد همۀ سازمانها ۷.۲۵ میلیون روبل است. آقای گوشکا مینویسد «این بودجۀ سالانۀ ۵۶ سازمان ما که برابر با ۷.۲۵ میلیون روبل است، احتمالاً ۵۰ تا ۱۰۰ درصد بالاتر میبود اگر گزارشات مالی سایر سازمانها، آنهایی که پرسشنامۀ ما پوشششان نمیدهد، به حساب آورده میشدند.»
با این حال، بیش از نیمی از این بودجه، یعنی ۴.۵ میلیون روبل، خرج کسب و کار و خیریه میشود. این ۵۶ سازمان ۲.۷ میلیون روبل را خرج فعالیتهای صرفاً مربوط به نمایندگی میکنند. «بیشتر پاسخها یا گزارشات مالی حقوقهای کارکنان را در رأس این هزینههای نمایندگی قرار میدهند، پس از آن اجارۀ مکانها را. در ۶۴.۴ درصد سازمانها، بزرگترین بخش هزینهها به نگهداری کارکنان، و در ۲۶.۷ درصد آنها به مکانها تعلق میگیرد.»
این ارقام، با توجه به گردش مالی ۱۳۱۹ میلیون روبل در انجمنهای سرمایهداری که مشمول تحقیق شدهاند، نشان میدهند که هزینهها بسیار کم هستند، بنابراین آن نتیجه گیری پرشکوه آقای گوشکا که بودجۀ هزینهها یک «شاخص قدرت مالی [تأکید از نویسنده است] سازمانهای نمایندگی کنندۀ بورژوازی تجاری و صنعتی در روسیه است» بار دیگر علاقۀ مفرطش به کلمات بزرگ را نشان میدهد.
نویسنده فصل نهم کتابش را به «عنصر سوم» اختصاص میدهد، یعنی به روشنفکران در خدمت انجمنهای سرمایهداری. به نظر میرسد که ۲۹ کمیتۀ بورس سهام ۷۷ نمایندۀ عنصر سوم را بعنوان کارمندانشان ثبت کردند؛ ۲۲ سازمان در گروه ترکیبی ۱۸۰ تا از چنین کارمندانی را ثبت کردند. بیشتر پاسخها از ۲ تا ۴ نمایندۀ عنصر سوم در ازای هر سازمان میگویند. از آنجا که انجمنهای سرمایهداری اغلب این نوع اطلاعات را کمتر از واقعیت ارائه میدهند، نویسنده گمان میکند ممکن است که «سازمانهای نمایندگی کنندۀ سرمایه دستهای [!!] از روشنفکران را به تعداد حداقل هزار نفر صاحب مناصب کلیدی در خدمت خودشان داشته باشند» – منشی ها، حسابداران، آمارگران، مشاوران حقوقی و غیره.
در واقع، احتیاج به کار زیادی نیست تا آقای گوشکا شروع به صحبت دربارۀ یک «دسته» کند.
فعالیتهای انتشاراتی انجمنهای سرمایهداری با ارقام زیر مشخص میشود. علاوه بر پاسخهای پرسشنامه، کتابخانۀ کوچکی از ۲۸۸ دفتر جمع شد – شرح مذاکرات کنگرهها، گزارشات، اساسنامهها و یادداشتها – که هیچگاه برای فروش نبودهاند.
نه سازمان نشریات دورهای منتشر میکنند: معدن کاری و ذوب فلز، نفت، صنعت و تجارت، بولتن انجمن صاحبان کارخانجات تولید شراب، و غیره. نویسنده تعداد کل نسخ این انتشارات را ۲۶۲۴ «دفتر» میداند، که از آنها ۴۵۲ کتاب «شرح مذاکرات»، گزارشات سالانه و غیره هستند، همچنین ۳۳ دفتر از انتشارات غیردورهای. آقای گوشکا تعداد کل را ۳۴۰۹ «دفتر» ثبت میکند، که آن را «چشمگیر» توصیف مینماید. تعداد کل انتشارات احتمالاً برابر با ۵۰۰۰-۴۰۰۰ دفتر است.
آقای گوشکا اعلام میکند «می توان بدون مبالغه گفت که یک گنج واقعی در آن کتابخانه دفن شده است. ثروتی از مطالب برای مطالعۀ کالبد شناسی و فیزیولوژی بورژوازی بزرگ در روسیه، اگر بتوانیم چنین بگوییم ... ما نمیتوانیم ایدۀ درستی از توازن نیروهای اجتماعی غالب، و بطور خاصتر ماهیّت اجتماعی و نقش قدرت دولتی روسیه، هم قبل و هم بعد از ۱۹۰۵ داشته باشیم اگر این مطالب ارزشمند را مطالعه نکنیم.»
آقای گوشکا مکرراً گشت و گذارهایی از این نوع به حوزۀ ماهیّت اجتماعی و نقش قدرت دولتی روسیه میکند. آنها به دلیل اهمیت مسئله و به این دلیل که توسط نویسنده که بیش از اندازه دربارۀ چیزها مبالغه میکند و دقیقاً به همین خاطر هنگام مرور سوگند یاد میکند که «بدون مبالغه» صحبت میکند، بد نمایش داده شدهاند، شایستۀ توجه خاص هستند.
۳
آقای گوشکا مینویسد «مرکز جاذبۀ فعالیت سازمانهای تحت بررسی، بمثابه سازمانهای نمایندگی کننده، یعنی سازمانهای اختصاص داده شده به نمایندگی کردن منافع طبقۀ صنعتی و تجاری، طبیعتاً در حوزۀ فرمول بندی کردن موقعیت نمایندگان این طبقه بر سر مسائل مختلف در خصوص منافعش، و دفاع کردن از این موقعیت با طرق مختلف است.»
بدون شک، آن دقیقاً جایی است که «مرکز جاذبه» قرار دارد. پرسشنامه جای زیادی را به سؤالات دربارۀ موضوعات مورد بحث قرار گرفته توسط سازمانهای سرمایهداران و به عریضههایی که آنها ثبت کردهاند اختصاص میدهد. نویسنده هنگام جمعبندی کردن اطلاعات بدست آمده یک لیست طولانی از آنچه به عقیدهاش «مسائلی با ماهیّت عمومی» هستند، جدا میکند. مهمترین سؤالات به نحو زیر دسته بندی میشوند: الف) بیمۀ کارگران، تعطیلات عمومی، غیره؛ ب) مالیات بر درآمد، مالیاتها بر تشکیلات اقتصادی، غیره؛ ج) سیاست تعرفهای؛ د) حمل و نقل؛ ر) شرکتهای سهامی، اعتبار، غیره؛ س) کنسولگریها در خارجه، آمار، سازمان یک ادارۀ معدنکاری؛ ص) مشارکت طبقۀ بازرگان در مؤسسات زمستوو، در هیأت دولت، در بحثهای مقدماتی دربارۀ لوایح دولتی و غیره.
آقای گوشکا در این رابطه نتیجۀ زیر را میگیرد: «در هر حال، آنطور که میتوان از سؤالات و عریضههای گروههای برشمرده شده استنباط کرد، سازمانهای ما حوزۀ فعالیت بسیار گستردهای دارند ...» هنگام خواندن چنین نتیجه گیری ای نمیتوان متوقف نشد تا دید که آیا کلمهای با مضمون نفی از قلم انداخته شده است یا خیر. زیرا واضح است که حوزۀ فعالیت مشخص شده توسط نویسنده به هیچ وجه گسترده نیست. ولی مسلماً ما در اینجا یک لغزش قلم نداریم؛ مشکل از «الگوی» ذاتی روحیات نویسنده برمی خیزد. او مدعی است «نام بردن از هر عرصۀ کم یا بیش مهم حیات اجتماعی و سیاسی کشور که در خارج از حوزۀ فعالیت سازمانهای نمایندگی کنندۀ سرمایه قرار داشته باشد دشوار است».
باور نکردنی، ولی درست است: آقای گوشکا بطور کاملاً جدی این کذب وقیح را به ما ارائه میدهد، که به دهها شکل متفاوت تکرارش میکند!
«نام بردن مشکل خواهد بود ...» قانون انتخاباتی چطور است؟ یا مسئلۀ ارضی؟ آیا ممکن است که اینها «عرصههای مهم حیات اجتماعی و سیاسی کشور» نباشند؟
آقای گوشکا از روزنۀ تنگ دیدگاه یک بازرگان به «حیات اجتماعی و سیاسی» مینگرد. او هر چقدر هم تلاش کند نمیتواند بفهمد که اظهارات مطلق او شهادت به تنگ نظری، و مسلماً نه به وسعت نظر، میدهند. سؤالات مطرح شده توسط بازرگانان تنگ هستند زیرا فقط مربوط به بازرگانان هستند. سرمایهداران تا مسائلی که اهمیت عمومی سیاسی دارند بالا نمی روند. «پذیرفتن نمایندگان صنعت و تجارت» به مؤسسات محلی یا مرکزی از یک نوع یا دیگری غایت «شجاعتی» است که آنها در عریضههایشان نشان میدهند. آنها قادر نیستند دربارۀ اینکه بطور کلی این مؤسسات چگونه باید سازماندهی شوند بیاندیشند. آنها مؤسساتی را که با فرمایش کس دیگری شکل گرفتهاند میپذیرند و التماس جایی در آنها را میکنند. آنها بنده وار اساس سیاسی ایجاد شده توسط طبقۀ دیگری را میپذیرند، و بر این مبنا بخاطر منافع موقعیت اجتماعی خودشان، گروه خودشان، قشر خودشان، «عریضه نویسی میکنند» و نمیتوانند حتی در این حوزه به یک درک وسیع از منافع کل طبقهشان ارتقاء یابند.
آقای گوشکا، که به شدت واقعیتها را تحریف میکند، به یک زبان مطلقاً چاپلوسانه میلغزد. او مینویسد «فشار پر انرژی و مصرانه که بر نهادهای دولتی آورده میشود». «سازمانهای ما» «خودشان کاملاً[!!] این را میفهمند» ... «سازمانهای سرمایۀ بزرگ هر چه بیشتر به یک لابی منظم که در واقعیت احتمالاً نفوذ بیشتری نسبت به دوما بر قانون گذاری دارند تبدیل شدهاند» – نویسنده سعی میکند شوخ طبع باشد – «زیرا ماده ۸۷[۳] شامل پارلمان سرمایهداری نمیشود، و سازمانهای سرمایه به مدت سه روز هیچگاه عمداً منحل نشدهاند.» ...
این بذله گویی یک نشانۀ واضح تنگ نظری متکبرانۀ بی حد و مرز کله گندههای صنعت و مدیحه سرای آنها، گوشکا، است. یک جزء کوچک، فقط یک چیز بی اهمیت نادیده گرفته شده: دوما، که یک مؤسسۀ مربوط به کل دولت است، مسائل مربوط به کل مدیریت دولتی و همۀ طبقات را مطرح میکند، در حالی که سازمانهای کله گندههای بازرگان مطرح کردن مسائلی را که صرفاً به بازرگانان، صرفاً به حقوق بازرگانان مربوط میشوند، کاری شجاعانه میدانند.
آقای گوشکا تا آنجا پیش میرود که اظهار نظر کمیتۀ بورس سهام اوفا در گزارشش برای سال ۰۶-۱۹۰۵ را نقل میکند، اینکه «خود دولت، با یک سری تدابیر اساسی برای اصلاح مؤسسات بورس سهام ... دستیارانی لایق برای خودش انتخاب میکند»، و او این اظهار نظر را «صحیح» میخواند، آخرین عبارت را برجسته میکند، و از «همکاری واقعی و فعال با دولت» صحبت مینماید.
هنگام مطالعۀ چنین چیزهایی فرد نمیتواند به لغت آلمانی Lobhudelei – چاپلوسی نوکرصفتانه، دم تکان دادن برای ادای احترام – فکر نکند. صحبت کردن با چهرهای از خود راضی – در ۰۶-۱۹۰۵ – از «تدابیر اساسی برای اصلاح مؤسسات بورس سهام»! این دیدگاه نوکری است که اربابش به او اجازه داده با آشپز دربارۀ ترتیبات شام و غیره، «مشورت کند» و هر دوی آنها را «دستیاران لایق» خودش خطاب کرده است.
نزدیکی موضع آقای گوشکا به آنچه گفته شد را میتوان از زیربخش فصل ۱۵ که با عنوان «عریضههای شکست خورده»، به نتایج عریضههای سازمانها میپردازد، دید. در آنجا میخوانیم «نمی توان انکار کرد که چند عرصه وجود دارند که در آنها عریضهها و مطالبات نمایندگان سرمایه با مقاومت دولت مواجه میشوند.» سپس مثالهای زیر با این ترتیب میآیند: ۱) جنگلهای تحت مالکیّت دولت – خود دولت در صنعت الوار مشغول است؛ ۲) تعرفههای راه آهن – راههای آهن توسط خود دولت اداره میشوند؛ ۳) مسئلۀ نمایندگی در زمستووها؛ و ۴) مسئلۀ نمایندگی در دوما و در شورای دولتی. نویسنده، با اشاره به دو مسئلۀ اخیر، میگوید «البته، در هر دو مورد تأثیر پیوندهای نزدیک بین بوروکراسی و طبقۀ حاکم دیگر – ملاکین بزرگ – خودش را نشان میدهد.»
آقای گوشکای خوشحال ادامه میدهد «ولی اگر ما چند مسئلۀ ذکر شده در بالا را کنار بگذاریم، آنگاه باید اعتراف کرد که در همۀ عرصههای دیگر ... اطلاعات تهیه شده توسط پرسشنامۀ ما نشان میدهند که موقعیت طبقۀ تجاری و صنعتی ما یک موقعیت برنده است.»
آیا این یک گوهر واقعی نیست؟ موقعیت در حال شکست تجارت الوار، راههای آهن، زمستووها و پارلمان هستند. ولی «اگر ما چند مسئلۀ ذکر شده در بالا را کنار بگذاریم» موقعیتی برنده خواهیم داشت!
و آقای گوشکا در «قسمت نتیجه گیری» کتابش، جایی که چماقها را علیه «تعصب سنتی» دربارۀ موقعیت فرو دست و فقدان حقوق طبقۀ تجاری و صنعتی بلند میکند، به موضعی میرسد که میتوان آن را چاپلوسی نوکر صفتانۀ رقت انگیز نامید:
«بورژوازی تجاری و صنعتی همچون یک طبقۀ فرو دست فاقد حقوق دور میز دولت روسیه نمینشیند، بلکه همچون مهمان یا همکاری که به او خوش آمد گفته میشود، همچون یک «همکار لایق» قدرت دولتی، که جایگاه برجستهای هم بطور سنتی و هم در قانون و در حقوق ثبت شده دارد، مینشیند. این جایگاه را نیز به تازگی اشغال نکرده است.»
این میتواند کاملاً در یک سخنرانی رسمی ایراد شده توسط کرستونیکوف، آوداکف، تیسنهاسن یا امثال آنها در شام ترتیب داده شده توسط یک وزیر بگنجد. این نوع از سخنرانیها، نوشته شده دقیقاً با این نوع زبان، هستند که برای هر اهل روسیه آشنایند. تنها مسئلهای که مطرح میشود این است: ما چطور باید یک «دانشمند» را که، در حالی که ادعای بررسی «علمی» یک پرسشنامۀ جدی را میکند، سخنرانیهای پس از شام بازرگانان چاپلوس را بمثابه «نتیجهای که میتواند از پرسشنامه گرفته شود» وارد نوشتههایش میکند، توصیف کنیم؟
آقای گوشکا ادامه میدهد «ما از «زمانهای خوش قدیم» دیدگاهی را به ارث بردهایم که به تعصب پایداری تبدیل شده است و آن این است که روسیۀ سرمایهداری با این تضاد مشخص میشود که بورژوازی بزرگ، در حالی که از لحاظ اقتصادی مسلط است، از لحاظ سیاسی برده باقی میماند. کل مدارک فراهم شده توسط پرسشنامۀ ما یک ضربۀ جانانهای به این تصور سنتی میزند.»
مبتذل ساختن بی حد و مرز مارکسیسم، که آقای گوشکا نمایشی از به کار بردن مجموعۀ اصطلاحات آن را برگزار میکند، لازم است تا یک پرسشنامه دربارۀ سازمانهای سرمایهداران بمثابه چیزی که قادر به فراهم آوردن «مطالب» دربارۀ به بردگی کشیده شدن سیاسی بورژوازی توسط اتوکراسی و ملاکین است تلقی شود. نویسنده به زحمت به مطالبی میپردازد که پاسخ حقیقی به این مسئله را فراهم میآورند، و تا زمانی که در محدودۀ پرسشنامه باقی بماند نیز نمیتواند به آنها بپردازد.
پرسشنامه، که به یک جنبه از حیات بورژوازی ما میپردازد، در حقیقت، تأیید میکند که او از لحاظ سیاسی به بردگی کشیده شده است. پرسشنامه نشان میدهد که بورژوازی پیشرفت اقتصادی میکند، که برخی حقوق خاص بورژوازی گسترش مییابند، که آن بمثابه یک طبقه سازمانیافتهتر از همیشه میشود و نقشی رو به رشد در حیات سیاسی ایفا میکند. ولی دقیقاً همین واقعیت که این تغییرات انجام میشوند تضاد بین قبضۀ ۹۹ درصد قدرت سیاسی توسط اتوکراسی و ملاکین از یک طرف، و قدرت اقتصادی رشد یابندۀ بورژوازی از طرف دیگر را، عمیقتر میکند.
آقای گوشکا که نمایشی از به کار بردن مجموعۀ اصطلاحات مارکسیستی را برگزار میکند، در حقیقت همان دیدگاه یک سوسیال-لیبرال عادی را دارد. این یکی از ویژگیهای خاص روسیه، یا اگر بخواهید، بدبختیهای آن، است که لیبرالیسم با عبارات مارکسیستی آرایش میشود. آقای گوشکا با پذیرفتن نقطه نظر لیبرالیسم بر ضد مسئلۀ ماهیّت اجتماعی قدرت دولتی در روسیه موضع گرفته. اما قلمرو وسیع و اهمیت این مسئله را، حتی به صورت تقریبی، درک نکرده است.
ماهیّت طبقاتی قدرت دولتی در روسیه از ۱۹۰۵ دستخوش یک تغییر جدی شده است. آن تغییر در جهتی بورژوایی بوده است. دومای سوم، لیبرالیسم وخی، و تعدادی از دیگر نشانهها مدارک یک «گام» جدید «در تبدیل» قدرت دولتی قدیمیمان «به یک سلطنت بورژوایی» هستند. ولی هنگام برداشتن یک گام دیگر در این مسیر، قدرت به صورت همان قدرت قدیمی باقی میماند، و این فقط مجموع تضادهای سیاسی را افزایش میدهد. آقای گوشکا، که بر ضد یک مسئلۀ جدی موضع گرفت، ناتوانیاش را در پرداختن به آن آشکار ساخته است.
۴
آقای گوشکا، در بررسی کردن مطالب یک پرسشنامۀ نسبتاً خاص، به یک مسئلۀ اصولی بسیار مهم دیگر پرداخت، که ارزش اینکه بطور خاص رویش توقف شود را دارد. آن مسئلۀ «نقش ۱۹۰۵» است، آنطور که بعنوان یک زیربخش فصل ۱۳ در کتاب آقای گوشکا نوشته شده.
پرسش ۴۱ از پرسشنامه، که به تعداد جلسات نهاد اجرایی هر سازمان در طول هر یک از پنج سال گذشته اشاره میکند، در نظر داشت حدی که فعالیت سازمانها در ۱۹۰۵ افزایش یافته بودند را معلوم کند. مطالب فراهم شده توسط پاسخها به پرسشنامه – با نقل قول از آقای گوشکا – «هیچ پدیدهای از این نوع در حیات سازمانهایمان را آشکار نکرده»، یعنی، هیچ افزایش محسوسی در فعالیت را.
«و آن قابل فهم است»، آقای گوشکا اینطور نظر میدهد.
خب، او چطور این پدیده را توضیح میدهد؟
او استدلال میکند که انجمنهای «کارفرمایان» مقید بودند که فعالیتشان را در ۱۹۰۵، با توجه به جنبش اعتصابی رشد یافته، افزایش دهند.
آقای گوشکا ادامه میدهد «با این حال، سازمانهایی از نوع صرفاً نمایندگی کننده، تا حد معینی، در موقعیت کاملاً متفاوتی بودند: پیمانکار اصلی آنها، دولت، در طول ۱۹۰۵ موضع تدافعی داشت؛ ایمان بسیار کمی به خودش داشت و به زحمت در دیگران اطمینان القا میکرد. در آن سال «دیوانه»، «هنگامی که مقامات عقبنشینی کردند»، به نظر همه، از جمله صنعتگران (بخصوص در پایان آن سال)، اینطور میرسید که «مقامات» قدیمی هرگز باز نمیگردند.
به آن دلیل سازمانهای نمایندگی کنندۀ سرمایه در آن روزها هیچ دلیلی برای تشدید کردن فعالیتهایشان بمثابه نهادهای نمایندگی کننده در رفتار با مقامات دولتی نداشتند.»
این توضیح قانع کننده نیست. اگر «مقامات» واقعاً «عقبنشینی کرده بودند»، عقبنشینی مقامات سیاسی قدیمی ناگزیر منجر به این میشد که مقامات اقتصادی جدید فعالیتشان را افزایش داده و تبدیل به مقامات سیاسی جدید شوند. اگر دولت عمدتاً در موضع تدافعی قرار داشت، چطور «همکار و دستیار لایق» آن دولت (آنطور که آقای گوشکا بورژوازی تجاری و صنعتی را توصیف میکند) میتوانست جلوی افزایش دادن فعالیتهای خودش را برای دفاع از آن دولت و خودش بگیرد؟ نویسندۀ ما اصلاً به چیزی که گفته فکر نکرده بوده. او خودش را فقط به یک مجموعه از کلمات محدود میکند – جاریترین و مرسومترین آنها. احتمالاً او احساس میکند که مسئلۀ مورد بحث مسئلۀ بسیار مهمی است که پاسخ به آن بستگی دارد به، یا پاسخ آن ارتباط نزدیکی دارد به، پاسخ به مسئلۀ بسیار کلیتر نقش سیاسی بورژوازی، و او از برخورد کردن بطور جدی با یک مسئلۀ مهم شانه خالی کرده – به گونهای از آن گریخته.
«سازمانهای سرمایه هم احساس تمایل نمیکردند که به دفعات تشکیل جلسه دهند تا شیوۀ برخوردشان را نسبت به مشکلات اجتماعی و سیاسی که کل کشور را در آن زمان گرفتار کرده بودند فرمول بندی کنند. آنها که با برآمد جاروب کنندۀ جنبش مردمی به پشت صحنه رانده شده بودند، ترجیح دادند که منتظر بمانند، صبر کنند تا نتایج مبارزهای که در اطرافشان در حال جوشیدن بود معلوم شود. در انتها، هنگامی که «مقامات» بدون تردید تمایلشان را برای «بازگشتن» آشکار کردند، سازمانهای طبقۀ تجاری و صنعتی نیز به تدریج شروع به ادامه دادن فعالیت نمایندگی کنندهشان به شکل و درجۀ شدت معمول آن کردند.»
«سازمانهای سرمایه» «با برآمد جاروب کنندۀ جنبش مردمی به پشت صحنه رانده شده بودند». بسیار خوب! فقط، آقای گوشکا باز هم دربارۀ چیزی که میگوید فکر نمیکند. برآمد جاروب کنندۀ جنبش مردمی علیه چه کسی هدایت شده بود؟ علیه رژیم قدیمی. پس چطور برای «همکار و دستیار لایق» آن رژیم ممکن بود که به پشت صحنه رانده شود؟ اگر واقعاً یک همکار و دستیار لایق وجود داشت، آنگاه هر چقدر قدرت اقتصادیش، که مستقل از سازمان قدیمی قدرت سیاسی بود، بیشتر میبود، با قدرت بیشتری به جلوی صحنه رانده میشد.
چطور برای «همکار و دستیار لایق» رژیم قدیمی ممکن بود خودش را در موقعیتی بیابد که «ترجیح داد منتظر بماند»؟
آقای گوشکا شروع به کار کرد تا علیه تئوری به بردگی کشیده شدن سیاسی بورژوازی از لحاظ اقتصادی مسلط بجنگد و هنگامی که دست به کار زد گرفتار سردرگمی شد! برخلاف دیدگاه او، آن «تئوری» که او قول داده بود نابودش کند توسط روند حوادث در ۱۹۰۵ تقویت شده.
هر دوی سرمایۀ تجاری و صنعتی و لیبرالهای بورژوای روسیه، در ۱۹۰۵ از «منتظر ماندن» به دور بودند، آنها یک موضع بسیار قاطع ضدانقلابی گرفتند. حقایقی که به این امر شهادت میدهند بسیار شناخته شده هستند. ولی تردیدی وجود ندارد که در مقایسه با نیروهای حکومت مطلقه و طبقۀ ملاکین، سرمایۀ بسیار بزرگ تا حد معینی «به پشت صحنه رانده شد».
ولی اینکه در یک انقلاب بورژوایی به اوج رسیدن «برآمد جاروب کنندۀ جنبش مردمی» بورژوازی را بیش از هر طبقۀ دیگری به پشت صحنه راند چگونه میتوانست اتفاق بیافتد؟
آن اتفاق افتاد زیرا فقط توسط تحریف کامل مفهوم «انقلاب بورژوایی» است که میتوان به این دیدگاه رسید که آن انقلاب هنگامی که بورژوازی از آن روی برگرداند، رو به نزول میرود. این اتفاق ناگزیر بود، زیرا نیروی عمدۀ به پیش رانندۀ انقلاب بورژوایی در روسیه پرولتاریا و دهقانان هستند، با نوسان کردن بورژوازی. از طرف دیگر، بورژوازی که از لحاظ سیاسی توسط ملاکین و حکومت مطلقه به بردگی کشیده شده است، هنگامی که جنبش طبقۀ کارگر نیرومند میشود، موضعی ضدانقلابی میگیرد. نوسانات آن و عقبنشینیاش به «پشت صحنه» به این دلیل است. او هم بر له و هم علیه نظم قدیمی است. مایل است به رژیم قدیمی بر ضد کارگران کمک کند، اما کاملاً قادر به «مستقر ساختن» خودش، و حتی تقویت کردن و گسترش دادن سلطهاش بدون هیچ ملاک و بدون هیچ بازماندۀ رژیم سیاسی قدیمی است. این به روشنی توسط تجربۀ آمریکا و دیگر کشورها نشان داده شده است.
از این رو، به آسانی میتوان فهمید که چرا اوج گیری «برآمد جاروب کنندۀ جنبش مردمی» و بیشترین تضعیف رژیم قدیمی میتواند باعث شود که بورژوازی تجاری و صنعتی با عجله به «پشت صحنه» عقبنشینی کند. این بورژوازی دقیقاً طبقهای است که میتواند در مبارزه بین رژیم نو و قدیمی، بین دمکراسی و قرون وسطایی گری، بی طرف شود؛ زیرا، این طبقه در حالی که در جانب رژیم قدیمی بیشتر احساس در خانه بودن، آسودگی و راحتی میکند، میتواند در صورت وقوع کاملترین پیروزی رژیم نو، حکومت خودش را عملی کند.
۵
هنگام صحبت از پرسشنامۀ انجمن فنی سلطنتی روسیه، ما نمیتوانیم با سکوت از کنار یک مقالۀ نوشته شده توسط آقای آ. یرمانسکی در شمارۀ ۲-۱ و ۳ نشریۀ انحلالطلب ناشا زاریا بگذریم. آقای یرمانسکی مفصلترین گزارش را از کتاب آقای گوشکا ارائه میدهد، اما حتی یک بار هم اشاره نمیکند که با او مخالف است! گویا شخصی که خودش را مارکسیست در نظر میگیرد میتواند هویت خودش را با لیبرالیسم آبکی یک مداح کله گندههای تجاری و صنعتی مشخص کند!
آقای یرمانسکی حتی از آقای گوشکا هم در جهت سوسیال-لیبرالیسم به سبک برنتانو و سومبارت[۴] که کمی دستکاری شده تا ظاهرش مانند مارکسیسم شود، جلوتر میرود.
آقای یرمانسکی مینویسد «سازمانهایی از نوع نمایندگی کننده، سازمانهای مبارزۀ طبقاتی در وسعت کاملش و در مقیاس ملی (حتی بخشاً بینالمللی) هستند. اطلاعات فراهم شده توسط پرسشنامه تصویری از یک دامنۀ عملاً بی حد و حصر از مسائل مطرح شده توسط سازمانها را میآفریند. فعالیت سازمانهای ما به تقریباً تمام مشکلاتی که اهمیت دولتی دارند گسترش یافتهاند، همانطور که به درستی توسط کمیتۀ بورس سهام یکاترینوسلاو بیان شد.» آقای یرمانسکی در مجلهای که ادعا دارد مارکسیستی است اینطور میگوید! این حرف از آغاز تا پایان به نحو رسوایی خطاست. این حرف مفهوم لیبرالی مبارزۀ طبقاتی را بجای آنچه مبارزۀ طبقاتی به معنای مارکسی است میگذارد. درست همان چیزی را دارای اهمیت ملی و دولتی اعلام میکند که فاقد مهمترین ویژگی آنچه است که به کل ملت و کل دولت مربوط میشود: سازمان قدرت دولتی و کل حوزۀ «مدیریت» دولتی، سیاست دولتی و غیره.
ببینید آقای یرمانسکی با اشتیاق گمراهش تا کجا میرود. در بحث کردن دربارۀ دیدگاهی که «بورژوازی سرمایهدار در روسیه»(منظور او بورژوازی بزرگ تجاری و صنعتی است) را سست، رشد نیافته و غیره و ذلک میداند، او یک «فرمول معاصر» را میجوید که بیانگر «موقعیت واقعی بورژوازی بزرگ در روسیه» باشد.
و چه اتفاقی میافتد؟ معلوم میشود که آقای یرمانسکی این فرمول را در کلمات اظهار شده توسط آوداکف در هیأت مدیرۀ معدنکاری طی یک بحث (این را به یاد داشته باشید!) دربارۀ پذیرفتن یک سازمان جدید کنگرههای معدنکاری با ریاست انتخابی میبیند. آقای آوداکف گفت عرف (در روسیه) چنین بوده «که تاکنون هیچ کس هیچ گاه در هیچ چیز مانع ما نشده است.»
آقای یرمانسکی مینویسند «آن فرمولی است که در شرایط معاصر برای یک نمونۀ معرف مناسب است.»
ما باید اینطور فکر کنیم! تا جایی که مربوط به سازمان کنگرههای معدنکاری است، هیچ کس مانعی در برابر بازرگانان سبک سری که مطیعانه متحمل یوغ امتیازات سیاسی ملاکین میشوند ایجاد نکرده است! آقای یرمانسکی بجای مسخره کردن کیت کیتیچ[۵] آوداکف گزافه گو، با اشتیاقش هر تلاش ممکنی را میکند تا به مردم اطمینان دهد که آوداکف یک کیت کیتیچ نیست، که او یک «فرمول معاصر» ارائه داده است که «موقعیت واقعی بورژوازی بزرگ در روسیه» را بیان میکند! در خصوص کیت کیتیچ آوداکف، او تصویر تمام عیاری از یک خدمتکار چاق را ارائه میدهد که هیچ گاه جرأت نکرده حتی به یک ارباب کامل شدن بجای ارباب خودش فکر کند و از این واقعیت که اربابش به او اجازه داده که در سالن خدمتکاران با کلفت، آشپز و غیره مشورت کند، دچار احساسات شده.
سخنان طولانی و شدیداللحن زیر در مقالۀ آقای یرمانسکی نشان میدهد که او از فهمیدن همین اختلاف بین موقعیت خدمتکار و ارباب است که امتناع میورزد:
او مینویسد «اینجا هم، انجام یک مقایسه زائد است. همگان به یاد دارند که آرزوهای اعضای زمستوو «برای شرکت کردن در امور مدیریت کشوری»، با چه تأکید و عمومیتی، به عنوان به اصطلاح «رؤیاهای پوچ» توصیف شدند. از طرف دیگر، کمیتۀ بورس سهام سن پترزبورگ، که حتی در دوران ماقبل قانون اساسی اعلام کرد که ضروری بود «حقوق انجمنهای بورس سهام تا حد امکان گسترش داده شود[به این توجه کنید!] تا در امور مدیریتی شرکت کنند»، کاملاً محق بود اضافه نماید: «چنین حقی برای انجمنهای بورس سهام شامل هیچ نوآوری نیست، زیرا انجمنهای بورس سهام هم اکنون بخشاً از آن برخوردارند.» آن در مورد دیگران «یک رؤیای پوچ» بود، در مورد نمایندگان سرمایۀ بزرگ، آن رؤیا نبود، بلکه واقعیت، یک عنصر قانون اساسی واقعی بود.»
«بود»، اما نه کاملاً، آقای یرمانسکی! «مقایسۀ» شما ناتوانی یا بی میلی شما به تفاوت قائل شدن بین آرزو(ی طبقۀ ملاک) برای ارباب کامل خود شدن و آرزو(ی ریش سفید روستا که ثروتمند شده) برای مشورت کردن با دیگر خدمتکاران ارباب را نمایان میسازد. اینجا دنیایی از تفاوت بین این دو هست.
کاملاً طبیعی است که آقای یرمانسکی به نتایجی برسد که کاملاً مطابق با اندیشۀ لارین است. آقای یرمانسکی میگوید نمایندگان سرمایۀ بزرگ در روسیه «مدتها پیش موقعیت طبقۀ حاکم را به معنی واقعی کلمه به دست آوردند.»
این از ابتدا تا انتها غلط است. آقای یرمانسکی هر دوی اتوکراسی و این حقیقت که قدرت و عایدات هنوز در دستان ملاکین فئودال هستند را فراموش کرده است. او در باور داشتن به اینکه «تنها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم» اتوکراسی ما «به منحصراً فئودالی بودن پایان داد» اشتباه میکند. اگر تا دوران الکساندر دوم، در مقایسه با دوران نیکلای اول، عقب رویم، این «منحصر بودن» دیگر وجود ندارد. اما اشتباه گرفتن یک رژیم فئودالی که دارد خصوصیاتی که منحصراً فئودالیاش میکند را از دست میدهد و گامهایی به سوی یک سلطنت بورژوایی برمی دارد، با «سلطۀ کامل نمایندگان سرمایۀ بزرگ» مطلقاً مجاز نیست.
۶
سردبیران ناشا زاریا، طبق معمول، کمی «ملاحظه» به مقالۀ آقای یرمانسکی اضافه کردند، گفتند که نویسنده «اهمیتی که شرکت مستقیم در اعمال قدرت سیاسی برای آن (بورژوازی بزرگ) دارد را دست کم میگیرد».
روش افزودن قدری ملاحظات خودش را بطور سفت و سخت در بین انحلالطلبان جا انداخته است. یرمانسکی، در یک مجموعه مقالات، دیدگاهها دربارۀ مبارزۀ طبقاتی که الهام گرفته شده از لیبرالیسم هستند را بطور مفصل تشریح میکند. چیزی که مجله موعظه میکند لیبرالیسم است. تا جایی که مربوط به «خاطرات روزهای شکوهمند مارکسیسم» میشود، آنها در دو خط یک زیرنویس فشرده میشوند! خوانندگان ناشا زاریا با روحیات لیبرالیسم بار آورده میشوند، که جایگزین مارکسیسم میشود و سردبیران دستشان را از آن میشویند – با کمی ملاحظه، درست به همان شیوۀ رچ[۶] کادتی.
نکته فقط آن نیست که آقای یرمانسکی یک جنبۀ خاص از مسئله را «دست کم میگیرد». نکته آن است که دیدگاه او دربارۀ مبارزۀ طبقاتی از ابتدا تا انتها اشتباه است. نکته آن است که او در ارزیابیاش از سازمان اجتماعی اتوکراسی مرتکب یک اشتباه اساسی میشود. ما مدتها پیش اشاره کردیم، و دست از اشاره کردن نمیکشیم، که از این مسئله نمی توان با مسخره کردن «پاسخهای ۱۹۰۸»(یا ۱۹۱۲) و غیره، طفره رفت. از این مسئله نمی توان در هر نوع نوشتۀ سیاسی که کمی جدی باشد طفره رفت.
اختلاف عقیده بین یرمانسکی و لارین و سردبیران ناشا زاریا، اختلاف بین انحلالطلبان رک و راست و، به شیوۀ خودشان، صادق از یک طرف و دیپلماتهای انحلالطلبی از طرف دیگر است. ما نباید در این باره توهمی داشته باشیم.
لارین نوشت که قدرت دولتی در کشور ما هم اکنون بورژوایی شده است. از این رو کارگران باید نه با توقع یک انقلاب (او افزود و نه «برای انقلاب»)، بلکه برای شرکت کردن در نوسازی مطابق با قانون اساسی کشور سازمان یابند. یرمانسکی که از زاویۀ متفاوتی به موضوع نزدیک میشود، در ماهیّت امر فرض نخست لارین را تکرار میکند؛ اما او فقط به نتایج اشاره میکند، بدون اظهار داشتن صریح آنها.
مارتف همانطور لارین را «تصحیح کرد» که سردبیران ناشا زاریا یرمانسکی را تصحیح میکنند، با گفتن اینکه قدرت دولتی هنوز بورژوایی نیست، و برای کارگران «کافی» خواهد بود که بر تضاد بین قانون اساسی طلبی و حکومت مطلقه چنگ اندازند.
بدین سان نتیجه توافق بین مارتف (به اضافۀ سردبیران ناشا زاریا) و لارین - یرمانسکی بر روی نتایج است، که با توجه به توافق آنها بر روی مفروضات اساسی دیدگاه لیبرالی دربارۀ سیاست کارگری، کاملاً طبیعی است.
با این وجود، ما هنوز باور داریم که این دیدگاه اساساً غلط است. نکته این نیست که آیا یرمانسکی «گرایش به چپ» گوچکف ها، ریابوشینسکیها و شرکا را «دست کم میگیرد» یا مارتف آن را «زیاد برآورد میکند». مسئله آن نیست که «اهمیتی که شرکت مستقیم در اعمال قدرت سیاسی برای بورژوازی دارد» توسط یرمانسکی «دست کم» گرفته میشود یا مارتف آن را «زیاد برآورد میکند». نکته آن است که هر دوی آنها نه تنها اهمیتی که «شرکت مستقیم در اعمال قدرت سیاسی» برای طبقۀ کارگر و دمکراسی بورژوایی که پیرو رهبری آن و رها از نوسانات امروزین لیبرالها است دارد را «دست کم میگیرند»، بلکه به سادگی آن را درک نمیکنند! هر دوی آنها فقط یک «قدرت سیاسی» را در ذهن دارند و دیگری را فراموش میکنند.
هر دوی آنها به بالا نگاه میکنند و ردیفهای پایین را نمیبینند. ولی اگر دهها نفر از ریابوشینسکیها و صدها نفر از میلیوکفها دارند غرغر میکنند و خشم لیبرالی را بیرون میریزند، معنایش این است که دهها میلیون از خرده بورژواها و «مردم کوچک» از همۀ حرفهها احساس میکنند که شرایطشان غیرقابل تحمل است. و این میلیونها نیز یک منبع بالقوۀ «قدرت سیاسی» هستند. تنها گردآوردن چنین عناصر دمکراتی علیه راستها و بدون توجه به نوسان لیبرالها میتواند مشکلاتی که تاریخ از آغاز قرن بیستم پیش روی روسیه گذاشته است را «حل کند».
پروسوشچنیه شمارههای ۷-۵
آوریل - ژوئن ۱۹۱۲
امضا: و. ایلین
انتشار بر طبق متن پروسوشچنیه
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۸
توضیحات
[۱] مقالۀ «یک پرسشنامه دربارۀ سازمانهای سرمایۀ بزرگ» در شمارههای ۷-۵ پروسوشچنیه چاپ شد.
پروسوشچنیه Prosveshcheniye (روشنگری) یک ماهنامۀ اجتماعی - سیاسی و ادبی بود که توسط بلشویکها بطور قانونی در سن پترزبورگ از دسامبر ۱۹۱۱ تا ژوئن ۱۹۱۴ منتشر میشد. بر اساس رهنمودهای لنین در خصوص جایگزینی نشریۀ دورهای بلشویکی میسل Mysl (مسکو) که توسط مقامات توقیف شد، بنیان گذاری شد. لنین، که در خارجه بود، پروسوشچنیه را از طریق ویرایش مقالات برای آن و حفظ مکاتبات منظم با اعضای هیأت تحریریۀ آن راهنمایی کرد. این نشریه مقالات «سه منبع و سه جزء مارکسیسم»، «ملاحظات انتقادی دربارۀ مسئلۀ ملی»، «حق ملل برای تعیین سرنوشت» و دیگر آثار لنین را منتشر کرد.
هیأت تحریریۀ پروسوشچنیه شامل م. آ. ساولیف، م. س. اولمینسکی و آ. ای. یلیزاروا بود. بخش هنر و ادبیات توسط ماکسیم گورکی ویرایش میشد. تیراژ آن به ۵۰۰۰ نسخه رسید.
پروسوشچنیه در آستانۀ جنگ جهانی اول توسط مقامات توقیف شد. با این حال در پائیز ۱۹۱۷ به انتشار ادامه داد، ولی فقط یک نسخه (دوتایی) از آن چاپ شد که حاوی آثار لنین «آیا بلشویکها میتوانند قدرت دولتی را نگه دارند؟» و «تجدیدنظر در برنامۀ حزب» بود.
[۲] آ. او. گوشکا A. O. Gushka و آ. یرمانسکی A. Yermansky که در مقاله نامشان میآید، اسامی مستعار او. آ. کوگان O. A. Kogan، یک منشویک انحلالطلب هستند.
[۳] مادۀ ۸۷ از قوانین بنیادین دولتی به هیأت وزیران اختیار میداد که در طی تعطیلیهای موقت دوما لوایح را برای تأیید مستقیماً به تزار ارائه دهد.
[۴] لوجو برنتانو Lujo Brentano (۱۹۳۱-۱۸۴۴) – یک اکونومیست بورژوای آلمانی، یکی از نمایندگان عمدۀ «سوسیالیسم حرفهای» که طرفدار رد کردن مبارزۀ طبقاتی بود و حل کردن تضادهای اجتماعی جامعۀ سرمایهداری و آشتی دادن منافع کارگران و سرمایهداران توسط سازمان دادن اتحادیههای صنفی اصلاحطلب و مرسوم کردن قانون گذاری برای کارخانجات را ممکن میدانست. در مورد مسئلۀ ارضی او طرفدار تئوری ارتجاعی «پایداری» کشاورزی در مقیاس کوچک و نظریۀ شبه علمی بورژوایی «قانون بازدههای کاهش یابنده» بود. او در سالهای پایانی زندگیاش یک توجیه گر رک و راست امپریالیسم بود.
ورنر سومبارت Werner Sombart (۱۹۴۱-۱۸۶۳) – یک اکونومیست عامیانۀ بورژوای آلمانی، یک ایدئولوگ برجستۀ امپریالیسم آلمان. او که یکی از تئوریسینهای «سوسیال-لیبرالیسم» در دورۀ آغاز فعالیتش بود، بعداً تبدیل به دشمن آشکار مارکسیسم شد و سرمایهداری را به عنوان یک سیستم اقتصادی هماهنگ توصیف کرد.
[۵] کیت کیتیچ Kit Kitych یا تیت تیتیچ Tit Titych – شخصیتی در نمایشنامۀ الکساندر اوستروفسکی با نام «به دوش کشیدن مشکلات دیگری». او نمونۀ یک ستمگر کوچک بی سواد، احمق و وحشی است.
[۶] رچ Rech (سخن) – روزنامۀ ارگان مرکزی حزب کادت که در سن پترزبورگ از فوریۀ ۱۹۰۶ منتشر شد. در ۲۶ اکتبر(۸ نوامبر) ۱۹۱۷ توسط کمیتۀ نظامی انقلابی زیرمجموعۀ شورای پتروگراد توقیف شد.
- ترجمه جواد راستیپور
- در متن بالا، ۵ مورد «حکومت خودکامه» با «اتوکراسی» autocracy و ۳ مورد «سلطنت استبدادی» با «حکومت مطلقه» absolutism جانشین شده است.—سایت آرشیو عمومی
lenin.public-archive.net #L1898fa.html
|