ترودوويکها و دمکراسى کارگرى
و. اى. لنين
مبارزات انتخاباتى دوماى چهارم جنبش و جوش مختصرى را برانگيخته، اما توجه و علاقه به مسائل سياسى را افزايش داده است. جنبش گستردهاى که حوادث معادن طلاى لنا Lena برانگيخت به آن جنب و جوش اهميت بخشيده و اين توجه و علاقه را بويژه لازم و مبرم ساخته است. اينک بيش از هر زمان بجا و مناسب است تا مسأله نظر و برخورد ترودوويکها، يعنى دمکراسى دهقانى، نسبت به دمکراسى کارگرى مورد بحث و بررسى قرار گيرد.
آقاى و. ودووزوف V. Vodovozov در مقالهاى تحت عنوان "گروه ترودوويک و حزب کارگران" (در زاپروزى ژيزنى، شماره ١٧) ضمن پاسخگويى به مقالات من در زوزدا[١] Zvezda - تحت عنوان "ليبراليسم و دمکراسى" [رجوع کنيد به کليات آثار به زبان انگليسى، جلد ١٧، صفحات ٥٦٩ تا ٥٧٧] - نقطه نظر ترودوويکى در باب اين مسأله را مطرح نموده است. اين مباحثه دقيقاً حول جوهر دو گرايش سياسى که بيانگر منافع نـُه دهم مردم روسيه هستند، دور ميزند. و بنابراين وظيفه هر دمکرات است که دقيقترين توجه را به موضوع اين مباحثه معطوف دارد.
١
ديدگاهى که دمکراسى طبقه کارگر به آن پايبند است مبارزه طبقاتى است. در جامعه نوين، کارگران مزدى طبقۀ معيّنى را تشکيل ميدهند. موقعيت اين طبقه از موقعيت طبقه خرده مالکين، يعنى دهقانان، از بيخ و بن متفاوت است. به همين خاطر است که از تجمع اين دو در يک حزب سخنى هم نميتواند در ميان باشد.
هدف کارگران الغاء بردگى مزدى از طريق نابودى سلطه بورژوازى است. هدف دهقانان برآورده ساختن مطالبات دمکراتيکى است که ميتواند به الغاء سرواژ، با تمام ريشههاى اجتماعى و در تمامى مظاهر آن، بيانجامد؛ اما نميتواند حتى مختصر تأثيرى بر سلطه بورژوازى بگذارد.
در روسيۀ امروز، وظايف مشترکى که پيش روى کارگران و دهقانان قرار دارد، دمکراسى طبقه کارگر و دمکراسى دهقانان را به يکديگر نزديکتر و نزديکتر ميسازد. دو دمکراسى در حالى که لزوماً دو راه متفاوت ميپيمايند، ميتوانند - و به منظور دستيابى به موفقيت، بايد - بر عليه همه آنچه که ضد دمکراسى است متحداً عمل کنند. تا چنين عمل متحد يا مشترکى وجود نداشته باشد، تا دهقانان دمکرات خود را از قيموميت ليبرالها (کادتها) خلاص نسازند، ممکن نيست بتوان از هيچگونه اصلاحات دمکراتيک جدى در روسيه سخن به ميان آورد.
اينهاست نقطه نظرات دمکراتهاى طبقه کارگر، مارکسيستها، که من در دو مقاله خود تحت عنوان "ليبراليسم و دمکراسى" به شرح و بسط آنها پرداختهام.
ترودوويکها، که نقطه نظراتشان از جانب آقاى ودووزوف مطرح شده، ميخواهند حزبى باشند که در "ماوراء طبقات" ايستاده است. آنها جداً يقين دارند که يک حزب واحد "کاملا ممکن است در خدمت سه طبقه جامعه": دهقانان، طبقه کارگر و "روشنفکران زحمتکش" working intelligensia قرار داشته باشد.
من گفتهام که اين "ايقان" ناقضِ ١- کليه شواهد علم اقتصاد، ٢- کليه تجربيات کشورهايى که دورانها مشابه دوران کنونى روسيه را از سر گذراندهاند، ٣- تجربيات روسيه طى دورهاى بويژه مهم و حساس در تاريخ اين کشور، يعنى سال ١٩٠٥، ميباشد. من ادعاى الحق کادتىِ "در آغوشگيرى" طبقات مختلف را مورد تمسخر و ريشخند قرار دادهام، و اين واقعيت را يادآورى کردم که آنچه کادتها روشنفکران "زحمتکش" مينامند افرادى از قبيل ماکلاکف هستند.
آقاى ودووزوف بدون نقل کامل و منسجم اين بحثهاى من، با بيان يک سرى عبارات پراکنده و نامربوط به هم، در صدد رد آنها بر آمده است. بعنوان مثال، در پاسخ به بحث اول ميگويد: "دهقانان تودهاى از مردم هستند که از کار خود روزگار ميگذرانند؛ منافع ايشان همان منافع کار است، و بنابراين يکى از گردانهاى ارتش عظيم کار را تشکيل ميدهند، درست همانگونه که کارگران گردان ديگرى از آن را تشکيل ميدهند."
اين نه علم اقتصاد مارکسيستى، که علم اقتصاد بورژوايى است: عبارتى که درباره منافع کار در اينجا آمده است تفاوت بنيادى موجود ميان موقعيت خرده مالک و موقعيت کارگر مزدى را مخدوش ميسازد. کارگر صاحب هيچ نوع وسيله توليد نيست و خودش را، يا بازوانش را، نيروى کارش را ميفروشد. اما دهقان صاحب وسايل توليد - ابزار کار، احشام، و زمين خودش يا زمين استيجارى - هست؛ او محصول کشت و زرع خود را ميفروشد، و يک خرده مالک، يک خرده سرمايهدار، يک خرده بورژوا است.
حتى امروز در روسيه در حدود دو ميليون کارگر مزدى کشاورزى براى کار در مزارع دهقانان در استخدام آنان هستند. و چنانچه تمامى املاک اربابى بدون پرداخت مابهازاء به آنان واگذار گردد، تعداد بسيار بيشترى کارگر را به استخدام خود در خواهند آورد.
همه دهقانان، همه کارگران مزدى، همه دمکراتها در اين نوع واگذارى زمين به دهقانان اشتراک منافع دارند، چرا که مالکيت بزرگ ارضى پايههاى قدرت سياسى ملاکين را تشکيل ميدهد؛ قدرت سياسيى از آن نوع که در روسيه، به لطف وجود پوريشکهويچ، و به دنبال او مارکف دوم و ساير "مردان دوماى سوم" - ناسيوناليستها، اکتبريستها، و امثالهم - بخوبى با آن آشناست.
اين نشان ميدهد که هدف مشترکى که اکنون در برابر دهقانان و کارگران قرار دارد، به رغم عقيده ارتجاعيون نفهم، و برخى اوقات ليبرالها، مطلقاً هيچ چيز سوسياليستىاى در بر ندارد. اين هدف هدفى است صرفاً دمکراتيک، دستيبابى به آن به معناى دستيابى به آزادى براى روسيه خواهد بود، اما ابداً به معناى امحاى بردگى مزدى نيست.
اگر ميخواهيم عمل مشترک طبقات مختلف را بر پايهاى صحيح و استوار قرار دهيم، و اگر ميخواهيم که موفقيت واقعى و پايدار چنين عمل [مشترکى] را تضمين کنيم، بايد نقاط تلاقى و نقاط جدايى منافع اين طبقات مشترک را بروشنى بشناسيم. هر گونه ابهام و "سوء تعبير" در اين بابت، و هر گونه مبهمگويى و خلط مبحثى با توسط به جملهپردازيهاى بى معنا، ناچار مخربترين آثار را در بر خواهد داشت، ناچار سد راه موفقيت خواهد شد.
٢
«کار کشاورزى با کار در کارخانه فرق دارد؛ اما کار يک کارگر کارخانه هم بنوبۀ خود با کار يک شاگرد مغازه فرق دارد، با اين حال زوزدا مصرانه ميکوشد به شاگرد مغازهها ثابت کند که آنها به همان طبقهاى تعلق دارند که کارگران، و بنابراين بايد سوسيال دمکراتها را نمايندگان خود بدانند...»
جناب ودووزوف اينگونه ميخواهد بحثهاى ما را در زمينه وجود تمايز طبقاتى عميق ميان خرده مالکين و کارگران مزدى را رد کند! در اين مورد هم بحثهاى آقاى ودووزوف با روح معمول اقتصاد سياسى بورژوايى عجين است. خرده مالکى که زارع است متعلق به همان طبقهاى است که کارخانهدار، يا خرده مالکى که پيشهور است، يا خرده مالکى که مغازهدار است، هيچگونه تمايز طبقاتى ميان آنها نيست، و صرفاً با نوع مشاغلشان از يکديگر متمايز ميشوند. کارگر مزدى کشاورزى متعلق به همان طبقهاى است که کارگر مزدى در کارخانه يا در فلان مؤسسه تجارى.
به روايت مارکسيسم، اينها همه از بديهيات است. و آقاى ودووزوف اشتباه ميکند اگر فکر ميکند که با توصيف مارکسيسم "من" بعنوان مارکسيسمى "بينهايت سادهانگارانه" ميتواند اصل موضوع، يعنى لغزش مداوم ترودوويکها از مارکسيسم به اقتصاد سياسى بورژوايى را پردهپوشى کند.
جناب ودووزوف هم در همان خط مرتکب همان خطا ميشود وقتى در پرداختن به تذکر من مبنى بر اينکه وجود تمايز طبقاتى عميق ميان خرده مالکين و کارگران مزدى را تجربه تمام کشورها و تجربه روسيه اثبات نموده است - ميکوشد حرف مرا با يادآورى اين نکته که گاهى يک طبقه واحد را چندين حزب نمايندگى ميکنند، و برعکس، رد کند. در اروپا کارگران گاهى دنبالهرو ليبرالها، آنارشيستها، روحانيون و غيره ميشوند. ملاکين گاهى در چندين حزب مختلف تقسيم ميشوند.
اين حقايق چه چيزى را اثبات ميکند؟ صرفاً اين را که علاوه بر تمايلات طبقاتى، تمايزات ديگرى از قبيل تمايزات مذهبى، ملى، و غيره هم در شکلگيرى احزاب مؤثرند.
اين درست، اما چه ربطى به مجادله ما دارد؟ آيا جناب ودووزوف به وجود شرايط خاص تاريخى- مذهبى، ملى و امثال اينها - در روسيه اشارهاى ميکند؟ شرايطى که در مورد حاضر جبراً بايد آنها را به تمايزات طبقاتى اضافه نمود؟
آقاى ودووزوف به هيچگونه شرايطى از اين قبيل اشاره نکرده و نميتوانسته کرده باشد. مجادله ما تماماً بر محور اين سؤال دور ميزند که آيا ممکن است در روسيه حزبى داشت که در "ماوراء طبقات" و در "خدمت سه طبقه" قرار داشته باشد؟ (در ضمن طبقه ناميدن "روشنفکران زحمتکش" هم حرف مضحکى است).
تئورى به اين سؤال پاسخ روشنى ميدهد: خير غير ممکن است! جواب به همان اندازه روشن ديگرى را هم تجربه ١٩٠٥ به دست ميدهد، يعنى زمانى که کليه تمايزات طبقاتى، گروهى، ملى و غيره در علنىترين و تودهاىترين آکسيونها در نقطه عطفى بغايت مهم در تاريخ روسيه، بنحو بىپردهاى آشکار و برجسته شد. تجربه ١٩٠٥، که عدم امکان حزب کارگران و دهقانان در روسيه را نشان داد، تأييدى بود بر صحت تئورى مارکسيسم. هر سه دوما هم همين را نشان داده است.
پس ديگر اشاره به اين واقعيت که در کشورهاى مختلف اروپا مواردى از تقسيم يک طبقه در چندين حزب، يا اتحاد چندين طبقه تحت رهبرى يک حزب واحد، وجود داشته است، چه لزومى دارد؟ اين اشاره کاملاً خارج از موضوع است. با اين اشاره جناب ودووزوف صرفاً از مسأله مورد بحث منحرف شده و ميکوشد ذهن خواننده را نيز منحرف سازد.
اگر قرار است که دمکراسى روسيه به کسب پيروزى نائل آيد، بسيار مهم است که نيروى خود را درست بشناسد، جريان امور را هوشيارانه زير نظر بگيرد، و بروشنى تشخيص دهد که روى کدام طبقات ميتواند حساب کند. اين برايش بينهايت زيانبار خواهد بود که توهّمپرورى کند، تمايزات طبقاتى را با عبارات توخالى پرده پوشى کند، و يا با خوشنيتى از آنها چشم بپوشد.
بايد تمايز طبقاتى عميق موجود ميان دهقانان و کارگران روسيه، اين تمايز محو ناشدنى در چهارچوب جامعه سرمايهدارى، اين تمايز محو ناشدنى در چهارچوب سلطه بازار را بروشنى بازشناسيم. بايد نقاط تلاقى منافع آنها در حال حاضر را بروشنى بازشناسيم. بايد هر يک از اين دو طبقه را متحد سازيم، نيروهايش را استحکام بخشيم، آگاهى سياسيش را رشد دهيم، و وظيفه مشترک هر دو را تعريف کنيم.
يک حزب دهقانى "راديکال" (من اصطلاح جناب ودووزوف را با آنکه بنظرم ميرسد اصطلاح نامبارکى باشد بکار ميبرم) سودمند و واجب است.
هرگونه تلاشى در جهت تشکيل يک حزب "ماوراء طبقاتى"، براى متحد ساختن دهقانان و کارگران در يک حزب، براى عرضه کردن [مقوله] "روشنفکران زحمتکش"، که وجود ندارد، بعنوان يک طبقۀ قائم به ذات، همه اينها براى امر آزادى روسيه بينهايت زيانبار و مخرب است، چرا که حاصل اين قبيل تلاشها نميتواند چيزى جز سرخوردگى، اتلاف نيرو، و ايجاد اغتشاش در اذهان مردم باشد.
ما در عين همدلى (sympathy) کامل با تشکيل يک حزب دهقانى دمکراتيک پيگير، مجبوريم با تلاشهاى فوق مبارزه کنيم. کارگران همينطور بايد با نفوذ ليبرالها در دهقانان دمکرات نيز مبارزه کنند.
٣
کنفرانس ترودوويکها در مورد برخورد ليبرالها به دمکراسى بورژوايى، و برخورد کادتها به ترودوويکها، هيچ چيز قطعى ابراز نکرده[٢]. چنين بنظر ميرسد که ترودوويکها تشخيص نميدهند که يکى از علل عمده شکست جنبش رهايىبخش سالهاى ١٩٠٥-١٩٠٦همين وابستگى دهقانان دمکرات به ليبرالها بود، تشخيص نميدهند که تا زمانى که اقشار وسيع و پيشرو دهقانان از تفاوت ميان دمکراسى و ليبراليسم بيخبر باشند، و تا زمانى که خود را از سلطه و قيموميت ليبرالها آزاد نسازند، اين جنبش نميتواند به پيروزى دست يابد.
جناب ودووزوف به اين مسأله که از اهميت بسيار اساسى برخوردار است اشاره مختصرى کرده است، آنهم بطرزى بينهايت سرسرى و نارسا. ميگويد: "حزب کادت اساساً در خدمت منافع شهرنشينان قرار دارد". اين درست نيست. چنين تعريفى از خاستگاه طبقاتى و نقش سياسى حزب کادت بکلى بى ارزش است. حزب کادت حزب بورژوازى ليبرال- سلطنتطلب است. پايگاه اجتماعى اين حزب (همانگونه که پايگاه اجتماعى "ترقيخواهان") را، اقشار از نظر اقتصادى مترقىتر (مترقىتر در مقايسه با اکتبريستها) بورژوازى و در وهله اول روشنفکران بورژوا تشکيل ميدهد. معذالک بخشى از خرده بورژوازى شهرى و روستايى هنوز و صرفاً سنتاً (يعنى از روى عادت صِرف، تکرار کورکورانه روال هر روزه)، و به اين دليل ساده که ليبرالها فريبشان ميدهند دنبالهرو کادتها هستند.
کادتها با دمکرات ناميدن خود، خود و مردم را فريب ميدهند. در واقع کادتها ليبرالهايى ضد انقلابى اند. اين را سراسر تاريخ روسيه، بويژه در قرن بيستم و بيش از همه در سالهاى ١٩٠٦-١٩٠٥، کاملا به اثبات رسانده است. و نشريه وخى Vekhi[٣] هم اين امر را با روشنى و جامعيت خاصى به نمايش گذارد و بروز داد. اين حقيقتى است که هيچيک از "محظورات" ديپلماتمآبانه کادتها در مورد وخى هم نميتواند آن را عوض کند.
مرحله [فاز] نخست جنبش رهايىبخش روسيه، يعنى دهه اول قرن بيستم، نشان داد که توده ملت در عين گرايش به دمکراسى، بقدر کافى از آگاهى طبقاتى برخوردار نيستند، نميتوانند دمکراسى را از ليبراليسم تميز دهند، و تسليم رهبرى ليبرالها ميشوند. تا وقتى که، و تا آنجا که، در اين زمينه تغييرى حاصل نشود، هر صحبتى از تحول دمکراتيک در روسيه بيهوده است. ياوهگويى است و بس.
اما جناب ودووزوف در رد اين احکام که پايه و اساس مقاله مرا ميسازد چه ميآورد؟ او مينويسد: "در شرايط کنونى، ترودوويکها زياده از حد سخن گفتن از ماهيت ضد انقلابى کادتها را يک ندانم کارى (!!) محض ميدانند..."
خوب، پس اينطور! اين چه ربطى به "کاردانى" يا "ندانمکارى" دارد؟ "زياده از حد" ديگر چه صيغهاى است؟ اگر حقيقت دارد که کادتها ضد انقلابىاند، اين حقيقت را بايد گفت. حال اين که درباره راستهاى ضد انقلابى و ليبرالهاى ضد انقلابى کم بايد گفت يا زياد ابداً مسأله جدىاى نيست. يک مبلّغ هر بار که از راستها سخن ميگويد، هر بار که از ليبرالها سخن ميگويد، بايد حقيقت را بگويد. ترودوويکها حقيقت را درباره راستها گفتهاند. ما از اين بابت آنها را ميستاييم. ولى در مورد ليبرالها، [با آنکه] تروددوويکها خودشان شروع به حرف زدن از آنها کردند، اما تمام حقيقت را نگفتند!
اين تنها چيزى است که ما ترودوويکها را بخاطرش سرزنش ميکنيم.
"زياده از حد" يا کمتر از حد، مسأله اين نيست. بگذار ترودوويکها هزار سطر را به راستها اختصاص دهند و پنج سطر را به ليبرالها - ما هيچ اعتراضى به اين نداريم. اين دليلِ ايرادات ما به ترودوويکها نيست. ايراد ما به آن "پنج سطر" (آقاى ودووزوف مايه شرمسارى شد که اصطلاح نا مبارک "زياده از حد" را در مجادله داخل کرديد!) بود که در آن حقيقت درباره ليبرالها گفته نشده بود.
جناب ودووزوف از جواب دادن به [اين] سؤال اصلى طفره ميرفت: کادتها ضد انقلابى هستند يا خير؟
شانه خالى کردن ترودوويکها از پاسخگويى به اين سؤال اشتباه بزرگى است، زيرا در حقيقت اين را ميرساند که بخشى از دمکراتها و بخشى از مارکسيستهاى سابق به ليبرالها وابستهاند.
اين سؤالى است که تمامى تاريخ دهه نخست قرن بيستم با سرسختى و با سماجت تمام مطرح ميکند.
امروز در روسيه عناصر دمکرات جديدى در همه جا، در ميان متنوعترين اقشار ملت، در حال رشدند. اين يک واقعيت است. همراه با رشد اين عناصر دمکرات، بايد به آنان آموزشى با روح دمکراسى پيگير داد. چنين آموزشى غير ممکن خواهد بود، مگر آنکه ما ماهيت واقعى ليبرالها را توضيح دهيم؛ ليبرالهايى که صدها ارگان انتشاراتى و دهها کرسى دوما را در اختيار دارند و لذا بطور مداوم دمکراسى دروغينى را در تعداد مردمى بغايت بيشتر از آنچه ما با ترويج خود بتوانيم به آن دست يابيم، رسوخ و نفوذ ميدهند.
دمکراتها بايد نيروهايشان را بسيج کنند. ما همواره ترودوويکها را بخاطر سخنان دمکراتيکشان درباره راستها ميستاييم اما دمکراسى آنان دمکراسىِ ناپيگيرى خواهد بود اگر هر گاه که از ليبرالها حرف ميزنند، اين کار را بجاى آنکه با زبانى در خور دمکراتها انجام دهند، بشيوهاى ليبرالى انجام دهند.
در انتخابات رقابت بين سه اردوگاه جريان دارد و نه دو اردوگاه. آقايان ترودوويک، اردوگاه دوم (ليبرالها) را با اردوگاه سوم يککاسه نکنيد. تمايز ميان آنان را مخدوش نسازيد - ليبرالها خود "زياده از حد" در تلاشند تا به اين هدف نا خواستنى و نا خوشايند دست يابند.
پراودا شمارههاى ١٣ و ١٤ - ٧ و ٨ مه ١٩٠٨ با امضاى پ.پ.
کليات آثار (انگليسى) جلد ١٨، صفحات ٣٦ تا ٤٣
توضيحات
[١]
Zvezda زوزدا (ستاره) - نشريه علنى بلشويکها که از ١٦ (٢٩) دسامبر ١٩١٠ تا ٢٢ آوريل (٥ مه) ١٩١٢ - در ابتدا يک بار در هفته، از ژانويه ١٩١٢ دو بار در هفته، و از ماه مارس به بعد سه بار در هفته، در سنت پترزبورگ منتشر ميشد. از جمله ن. ن. باتورين، ک.س. برميف، م.س. المينسکى، ن.گ. پلتايف، و نيز ماکسيم گورکى با اين نشريه همکارى داشتند. منشويکهاى طرفدار حزب (هواداران پلخانف) تا پاييز ١٩١١ وابسته به زوزدا بودند. لنين رهبرى ايدئولوژيک آن را از خارج کشور بر عهده داشت و در حدود ٣٠ مقاله براى آن نوشت. به يُمن رهنمودهاى لنين، زوزدا بصورت يک ارگان بلشويکى رزمنده و مدافع برنامه و تاکتيکهاى حزب غير علنى در آمد. نشريه بخش قابل ملاحظهاى را به مکاتبات کارگرى اختصاص داد، و در تماس نزديک و مستمر با کارگران بود. تيراژ برخى از شمارههاى آن به ٥٠ تا ٦٠ هزار نسخه ميرسيد.
روزدا مورد سرکوب مداوم مقامات دولتى قرار داشت؛ از مجموع ٦٩ شماره آن، ٣٠ شماره ضبط و ٨ شماره جريمه شد. زوزدا راه را براى انتشار روزنامه يوميه پراودا هموار ساخت؛ و در همان روزِ انتشار اولين شمارۀ پروادا از طرف دولت بسته شد.
[٢]
کنفرانس ترودوويکها - در مارس ١٩١٢ در سنت پترزبورگ تشکيل گرديد و عمدتا به مسائل مبارزات انتخاباتى براى دوماى چهارم پرداخت. لنين تصميمات اين کنفرانس را در مقاله "ليبراليسم و دمکراسى" [کليات، جلد ١٧، ص ٥٦٩ تا ٥٧٧] مورد ارزيابى قرار داده است.
[٣]
وخى Vekhi - مجموعه مقالاتى که کادتها در بهار ١٩٠٩ در مسکو منتشر کردند. اين مجموعه شامل مقالاتى به قلم ن. برادايف، س. بولگاکف، پ. استرووه، هرشنسون و ديگر سخنگويان بورژوازى ليبرال ضد انقلابى بود. اينان در مقالات خود درباره روشنفکران روسيه، کوشيده بودند سنن انقلابى- دمکراتيک برجستهترين نمايندگان مردم روسيه، و از جمله و.گ. بلينسکى و ن.گ. چرينشفسکى را به باد تهمت و افترا بگيرند؛ اينان به لجنپراکنى درباره جنبش انقلابى ١٩٠٥ پرداخته و از اين که دولت تزارى به کمک "سرنيزه و زندانهايش" بورژوازى را "از آتش خشم مردم" نجات بخشيده بود اظهار سپاس و امتنان نموده بودند. وخى روشنفکران را به خدمت به استبداد فرا خوانده بود. لنين برنامه وخى، هم در متون فلسفى و هم در متون سياسى آن را با برنامه روزنامه باندسياهى Moskovskiye Vedomosti قابل مقايسه ميدانست. لنين اين مجموعه را "دائرةالمعارفى از ارتداد ليبراليسم" و "سيلابى از لجن ناب که به سر و روى جنبش دمکراتيک پاشيده ميشود" ناميد. (رجوع کنيد به کليات آثار (انگليسى)، جلد ١٦، صفحات ١٢٣ تا ١٣١)
ترجمه فارسى از "اتحاد مبارزان کمونيست"، بهمن ١٣٥٩.
بازنويسى از روى "بلشويسم و منشويسم در انقلاب دمکراتيک"، انتشارات کومهله، خرداد ١٣٦٦.
lenin.public-archive.net #L1896fa.html
|