Farsi    Arabic    English   

دیپلماسی تروتسکی و یک پلاتفرم حزبی مشخص

و. ای. لنین


شمارۀ ۲۲ روزنامۀ پراودای تروتسکی که اخیراً پس از یک وقفۀ طولانی انتشار یافته است، به وضوح روشنگر روند زوال آن گروههای ناچیز خارج از کشور است که تلاش کردند بقای خود را بر بنیاد بازی دیپلماتیک با جریانهای غیر سوسیال دمکراتیکِ انحلال طلبی و اتزوویسم استوار سازند.

روزنامه در ۲۹ نوامبر، به تقویم جدید، یعنی نزدیک به یک ماه پس از انتشار اطلاعیۀ کمیسیون سازماندهی روسیه منتشر شده است. ولی تروتسکی کوچکترین اشاره‌ای به این اطلاعیه نمی کند!

برای تروتسکی کمیسیون سازماندهی روسیه وجود ندارد. تروتسکی از آن جهت خود را وفادار به حزب می نامد که مرکز حزبی روسیه یعنی مرکزی که توسط اکثریت عظیم سازمانهای سوسیال دمکرات روسیه ایجاد شده است، برایش هیچ است. یا شاید برعکس است رفقا؟ شاید خود تروتسکی با گروه کوچک خارج از کشورش، تا جایی که سازمانهای سوسیال دمکرات در روسیه مد نظر هستند، برابر هیچ است؟

تروتسکی از برجسته ترین حروف برای چاپ ادعایش – عجیب است که او هیچگاه از دادن قول رسمی خسته نمی شود – مبنی بر اینکه روزنامه‌اش «نه یک ارگان فراکسیونی، بلکه یک ارگان حزبی است» استفاده می کند. ولی فقط باید کمی به محتویات شمارۀ ۲۲ توجه کنید تا بلافاصله فرآیند آشکار بازی با وپریود غیر حزبی و فراکسیونهای انحلال طلب را ببینید.

گزارش از سن پترزبورگ با امضای س. و. را در نظر بگیرید که به تبلیغ گروه وپریود می پردازد. س. و. تروتسکی را بخاطر منتشر نکردن قطعنامۀ گروه وپریود سن پترزبورگ علیه کارزار عریضه نویسی[۱]، که مدتی پیش برایش ارسال شده، سرزنش می کند. تروتسکی، که توسط گروه وپریود متهم به «فراکسیونیسم تنگ نظرانه» می شود (چه ناسپاسی زشتی!)، به خود می پیچد، از نداشتن بودجه و این حقیقت که روزنامه‌اش به اندازۀ کافی منظم منتشر نمی شود دادخواهی می کند. بازی بسیار واضح است: ما یک کار خوب برایتان می کنیم، و شما برای ما همین کار را می کنید – ما (تروتسکی) دربارۀ مبارزۀ افراد حزبی علیه اتزوویست‌ها ساکت می مانیم و همچنین به تبلیغ وپریود کمک می کنیم، و شما (س. و.) بر سر مسئلۀ «کارزار عریضه نویسی» تسلیم انحلال طلبان شوید. دفاع دیپلماتیک از هر دو فراکسیون غیرحزبی – آیا آن نشانۀ یک روحیۀ حزبی واقعی نیست؟

یا سرمقالۀ به لفظ آراستۀ آن تحت عنوان پرطمطراق «به پیش!» را در نظر بگیرید. در سرمقاله چنین می خوانیم: «کارگران دارای آگاهی طبقاتی! اکنون شعاری مهم تر [عجب!] و همه گیرتر [بیچاره در گرماگرم عبارت پردازی سردرگم شده است] از شعار آزادی انجمنها، اجتماعات و اعتصابات وجود ندارد». سپس می خوانیم:«سوسیال دمکراتها، پرولتاریا را به پیکار در راه جمهوری فرا می خوانند. ولی برای آنکه پیکار در راه جمهوری فقط شعار پوچ[!!] نخبگان معدودی از کار درنیاید، شما کارگران دارای آگاهی طبقاتی باید به توده‌ها بیاموزید تا از روی تجربه ضرورت آزادی اجتماعات را دریابند و در راه این خواست حیاتی طبقاتی مبارزه کنند».

این لفاظی انقلابی فقط در خدمت پنهان و توجیه کردن اکاذیب انحلال طلبی و بدینسان گیج ساختن کارگران است. چرا شعار جمهوری شعار پوچ نخبگان معدودی است در حالی که وجود جمهوری به معنی آنست که نمی توان دوما را منحل ساخت، به معنی آزادی اجتماعات و مطبوعات، به معنی آزادی دهقانان از بند اجحاف و غارت مارکوف‌ها، رومانوف‌ها و پوریشکویچ‌ها است؟ آیا روشن نیست که حقیقت درست عکس این است – این شعار «آزادی اجتماعات» به عنوان یک شعار «همه گیر» که بدون پیوند با شعار جمهوری بکار برده می شود، شعاری «پوچ» و بی معنی است؟

بی معنی است که از سلطنت تزاری «آزادی اجتماعات» طلب شود بی آنکه به توده‌ها توضیح داده شود که نمی توان این آزادی را از تزاریسم انتظار داشت و لازمۀ کسب آزادی استقرار جمهوری است. ارائۀ لوایح قانونی به دوما دربارۀ آزادی اجتماعات، و طرح سؤالها و نطقهای مربوط به چنین موضوعاتی، به عنوان دستاویز و دستمایه‌ای برای تبلیغ مان به نفع جمهوری، باید مورد استفادۀ ما سوسیال دمکراتها قرار بگیرد.

«کارگران دارای آگاهی طبقاتی باید به توده‌ها بیاموزند که از روی تجربه ضرورت آزادی اجتماعات را دریابند»! این همان نغمۀ قدیمی اپورتونیسم روسی قدیمی است که مدتها پیش از طریق اکونومیستها تا حد مرگ ترویج می شد. تجربۀ توده‌ها این است که می بینند وزیران اتحادیه¬های آنها را ممنوع می کنند، فرمانداران و افسران پلیس همه روزه آنها را مورد تعدی و اجحاف قرار می دهند – اینست تجربۀ توده‌ها به مفهوم واقعی آن. اما برجسته کردن شعار «آزادی اجتماعات» در مقابل شعار جمهوری، فقط لفاظی روشنفکر اپورتونیستی است که نسبت به توده¬ها بیگانه می باشد. لفاظی روشنفکری است که تصور می کند «تجربۀ» یک «عریضه» (با ۱۳۰۰ امضا) یا یک لایحۀ در کاغذدان قرار گرفته چیزی است که به توده‌ها «آموزش می دهد». در واقعیت، توده‌ها را نه تجربۀ کاغذی، بلکه چیز دیگری یعنی تجربۀ زندگی آموزش می دهد؛ روشنگر آنان نیز تبلیغاتی است که کارگران دارای آگاهی طبقاتی به سود جمهوری انجام می دهند – که از نقطه نظر دمکراسی سیاسی یگانه شعار همه گیر است.

تروتسکی خیلی خوب می داند انحلال طلبانی که در نشریات قانونی می نویسند، همین شعار «آزادی اجتماعات» را با شعار «نابود باد حزب غیرعلنی، نابود باد مبارزه در راه جمهوری»، ترکیب می کنند. هدف خاص تروتسکی آنست که با خاک پاشیدن به چشم کارگران انحلال طلبی را مخفی کند.




با تروتسکی بحث ماهوی کردن غیرممکن است، زیرا او هیچ عقیدۀ پابرجایی ندارد. با انحلال طلبان و اتزوویست‌های محرز شده می توانیم و باید بحث کنیم؛ ولی با شخصی که بازی خود را از این طریق انجام می دهد که اشتباهات هر دوی این جریانها را می پوشاند بحث کردن بی فایده است؛ در مورد چنین فردی باید وی را به عنوان دیپلماتی از پست ترین قماش رسوا کرد.

با این حال، بحث کردن با نویسندگان این تزهای پلاتفرم که به شمارۀ ۲۲ پراودا راه یافتند ضروری است. اشتباهی که آنها مرتکب می شوند یا به دلیل آشنا نبودنشان با قطعنامه‌های دسامبر ۱۹۰۸ ح.ک.س.د.ر. است، و یا به دلیل خلاص نکردن کامل خودشان از تزلزلات فکری انحلال طلبانه و وپریودی.

نخستین تز می گوید که رژیم مستقر شده در ۳ ژوئن ۱۹۰۷ «در حقیقت سلطۀ نامحدود اشرافیت ملاک از نوع فئودالی» را نمایندگی می کند. در ادامه اشاره می کند که آنها «ماهیت اتوکراتیک و بوروکراتیک سلطه شان را با ماسک شبه مشروطۀ یک دومای دولتی که در واقعیت هیچ حقی ندارد می پوشانند».

اگر دومای ملاکین «در واقعیت هیچ حقی ندارد» – و این درست است – پس، چطور سلطۀ ملاکین می تواند «نامحدود» باشد؟

نویسندگان فراموش می کنند که خصلت طبقاتی سلطنت تزاریستی به هیچ وجه مانع استقلال وسیع و خود رأیی مقامات تزاریست و «بوروکراسی»، از نیکلای دوم گرفته تا آخرین افسر پلیس، نیست. همین اشتباه، فراموش کردن اتوکراسی و سلطنت، تنزل دادن مستقیم آن به سلطۀ «خالص» طبقات فوقانی، توسط اتزوویست‌ها در ۹-۱۹۰۸ (مراجعه نمایید به پرولتاری، ضمیمۀ شمارۀ ۴۴)[۲] و توسط لارین در ۱۹۱۰ انجام شد و اکنون توسط برخی نویسندگان (برای مثال م. الکساندرف[۳])، و همچنین توسط ن. ر - کف که نزد انحلال طلبان رفته انجام می شود.

تحلیل سلطۀ ملاکین فئودال که توسط بورژوازی یاری می شوند، که در قطعنامه‌های دسامبر (۱۹۰۸) ارائه شد، به ریشه‌های این اشتباه می پردازد.

تز دوم به برنامۀ حداقلی ح.ک.س.د.ر. اشاره می کند، و در این رابطه، «جایگاه بویژه برجسته‌ای» به بسیاری از مطالبات، نظیر مطالبه برای آزادی اجتماعات و برای مصادرۀ زمینهای ملاکی، داده می شود، ولی هیچ اشاره‌ای به یک جمهوری نمی شود. به عقیدۀ ما، این اشتباه است. در حالی که کاملاً معترفیم که تبلیغ برای آزادی اجتماعات مطلقاً ضروریست، توجه داریم که شعار مطالبه کنندۀ یک جمهوری باید بیشترین برجستگی را داشته باشد.

تز سوم:«ضرورت اقدام انقلابی جدید از جانب توده‌ها»، که بدون آن مطالبات ما نمی توانند محقق گردند.

اظهار آخر کاملاً درست است، اما فقط نیمی از حقیقت است. مارکسیستها نمی توانند خودشان را به یک ارجاع دادن به «ضرورت» اقدام جدید از جانب توده‌ها محدود کنند؛ آنها باید نخست عللی که منجر به برآمدن یک بحران انقلابی جدید می شوند (اگر منجر به برآمدن بشوند) را نشان دهند. در صورت وجود نداشتن چنین بحرانی، «اقدام» – که البته، همیشه «ضروری» است – ناممکن می باشد.

نویسندگان با بهترین نیت‌های انقلابی برانگیخته شده‌اند، ولی در شیوۀ تفکرشان نواقصی وجود دارد. قطعنامه‌های دسامبر (۱۹۰۸) «ضرورت» اقدام جدید را توسط روندی از استدلال نتیجه می گیرند که اینقدر ساده نیست، اما با این حال، صحیح تر است.

تز چهارم:«امکان چنین اقدام انقلابی جدیدی از جانب توده‌ها در آیندۀ کم یا بیش بلاواسطه، و انتقاد بی امان ... از نقش ضدانقلابی بورژوازی» و غیره.

انتقاد، صرف نظر از «امکان اقدام»، حتی در زمانی که اقدام از جانب توده‌ها قطعاً ناممکن است، همیشه ضروریست. گره زدن امکان اقدام و انتقاد، به معنی اشتباه گرفتن خط مارکسیستی، که همیشه لازم است، با یکی از اشکال مبارزه (یک شکل بخصوص عالی) است. این اشتباه نخست است. و اشتباه دوم می تواند با گفتن این توصیف شود که:«تا زمان بیرون آمدن جوجه‌ها از تخم آنها را نشمر». صحبت کردن دربارۀ امکان اقدام بی فایده است، این باید با اعمال اثبات شود. در یک پلاتفرم کافی است که شروع شدن یک احیا تذکر داده شود، و بر اهمیت انجام دادن تبلیغات و آماده کردن مسیر برای اقدام توده‌ها تأکید گردد. حوادث نشان خواهند داد که آیا اقدام توده‌ها در آیندۀ نزدیک یا نه چندان دور تحقق خواهد یافت.

تز پنجم عالی است، زیرا بر اهمیت عظیم دومای دولتی بمثابۀ جایگاهی برای انجام تبلیغات از آن تأکید می کند.

ما نویسندگان پلاتفرم را نمی شناسیم. ولی اگر (با قضاوت از روی نشانه‌های مشخصی) آنها وپریودیست‌های روسیه باشند باید به گرمی خلاص شدنشان از یک اشتباه گروه وپریود را تبریک گفت. آنها وپریودیست‌هایی با باطن افراد حزبی هستند، زیرا جوابی رک و واضح به یکی از مسائل «مشکل» دادند. با این حال، گروه وپریود به بی پروایانه ترین نحوی حزب را فریب می دهد؛ زیرا از اتزوویسم دفاع و آن را پرده پوشی می کند، و تا امروز، دسامبر ۱۹۱۱، جواب صریحی به مسئلۀ شرکت در دومای چهارم نداده است. سوسیال دمکرات تلقی کردن چنین گروهی استهزاء سوسیال دمکراسی است.


سوتسیال - دمکرات، شمارۀ ۲۵
۸(۲۱) دسامبر ۱۹۱۱
انتشار بر طبق متن سوتسیال - دمکرات
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۷


توضیحات

[۱] کارزار عریضه نویسی اشاره به هیاهویی دارد که توسط انحلال طلبان و تروتسکی برای مقاصد تبلیغاتی حول یک عریضۀ تدوین شده به دست انحلال طلبان در دسامبر ۱۹۱۰ به راه انداخته شد. عریضه، که آزادی برای سازماندهی اتحادیه‌ها، برای گردهم آیی‌ها و برای اعتصاب را مطالبه می کرد، قرار بود که به نام کارگران به دومای سوم فرستاده شود. اما، کارزار عرضه نویسی، با جمع شدن تنها ۱۳۰۰ امضا، در میان کارگران موفق نبود. بلشویکها خصلت «انحلال طلبانۀ» کارزار عریضه نویسی را افشا کردند، و قطعنامۀ کنفرانس سراسری ششم (پراگ) ح.ک.س.د.ر. با عنوان «کارزار عریضه نویسی» طرز برخورد بلشویکها با آن را مشخص نمود (مراجعه نمایید به صفحات ۸۰-۴۷۹ از جلد ۱۷ مجموعه آثار لنین).

[۲] لنین به قطعنامۀ مطرح شده توسط اتزوویست‌های سن پترزبورگ در گردهم آیی گستردۀ کمیتۀ سن پترزبورگ قبل از کنفرانس سراسری دسامبر ۱۹۰۸ (پنجمین کنفرانس ح.ک.س.د.ر.) اشاره می کند. قطعنامه در ضمیمۀ شمارۀ ۴۴ پرولتاری، در ۴(۱۷) آوریل ۱۹۰۹ منتشر شد. تحلیل انتقادی این سند توسط لنین در همان ضمیمه، در مقاله‌ای با عنوان «کاریکاتوری از بلشویسم» (مراجعه نمایید به جلد ۱۵ مجموعه آثار لنین) چاپ شد.

[۳] م. الکساندرف M. Alexandrov – م. س. المینسکی بلشویک. لنین در اینجا و جاهای دیگر به جزوۀ او «دولت، بوروکراسی و حکومت مطلقه در تاریخ روسیه»، سن پترزبورگ ۱۹۱۰، اشاره می کند.

-- ترجمه جواد راستی‌پور
- ترجمۀ فارسی توسط این سایت مقابله و ادیت نشده است.—آرشیو عمومی لنین


lenin.public-archive.net #L1839fa.html