اوج بحران حزب
و. ای. لنین[تمامِ نوشته ترجمه نشده است]
دو سال قبل اظهاراتی دربارۀ «بحران وحدت» حزبی در نشریات سوسیال دمكراتیک به چاپ میرسیدند*. عدم سازماندهی و پراكندگی دورۀ ضدانقلاب، انشعابها، گروه بندیهای تازه، تشدید مبارزه در خارج از كشور را سبب شد، و بسیاری از آنان كه ایمان و اعتقادی نداشتند یا ضعیف النفس بودند، در برابر شرایط دشوار داخلی حزب کارگری سوسیال دمكرات خود را باختند. اكنون، با تشكیل كمیسیون سازماندهی روسیه (R.O.C)[١] روشن است كه ما اگر چه نه به پایان بحران، ولی به هر حال به چرخش نوین و تعیین كنندهای به سود رشد و گسترش حزب نزدیك میشویم. بنابراین اكنون فرصت مناسبی است كه تكامل درون حزب در دورۀ گذشته و دورنمای آن در آیندۀ نزدیك را مورد بررسی كلی قرار دهیم.
پس از انقلاب، حزب کارگری سوسیال دمكرات روسیه، متشكل از سه سازمان ملی، مستقل و جداگانۀ سوسیال دمكرات و دو دسته بندی روسی (به معنای محدود كلمه) بود. تجربۀ سالهای ١٩٠٥، ١٩٠٦، ١٩٠٧ كه از نظر غنی بودن وقوع رویدادها، بی مانند و بی سابقه بود، نشان داد كه این دسته بندیها ریشههای عمیقی در جریانهای حاكم بر رشد و تكامل پرولتاریا، در نحوۀ عام زندگی این طبقه در طی دورۀ انقلاب بورژوایی داشتهاند. ضدانقلاب باز هم ما را از بلندیهایی كه قبلا به آن صعود كرده بودیم به پایین، به ژرفای دره پرتاب نمود. پرولتاریا باید مجدداً صفوف خود را تشكل میداد، و به گردآوری نیروهایش كه در محاصرۀ اعدامهای استولیپینی و گرفتار سوگواری و نوحه سرائی وخیست ها** بودند، میپرداخت.
شرایط جدید، گروه بندی نوینی در گرایشهای درونی حزب سوسیال دمكرات را باعث گردید. در هر دو دسته بندی جدید – تحت فشار شدید دورۀ مخالفتها – یك روند افتراق و جدایی آغاز گردید، جدا شدن بی ثباتترین عناصر سوسیال دمكرات، و نیز جدایی رفیقان نیمه راه پرولتاریا یعنی بورژواهای رنگارنگ. و در این میان انحلالطلبی و اتزوویسم دو جریانی بودند كه به بارزترین وجهی انحراف از سوسیال دمكراسی را نشان دادند و همچنین این جریانها الزاماً بروز گرایش به روابط نزدیكتر بین هستههای اصلی هر دو دسته بندی كه هنوز به ماركسیسم وفادار مانده بودند، را باعث شدند. چنین بود وضعیتی كه منجر به برگزاری مجمع عمومی در ژانویۀ ١٩١٠ گردید – منشأ تمام نتایج مثبت و منفی و سرچشمۀ گامهایی به پس و به پیش در رشد و تكامل بعدی سوسیال دمكراسی.
تا همین امروز، بسیاری از مردم از درك صحیح شایستگی ایدئولوژیك انكارناپذیر كاری كه توسط مجمع انجام شد، و بزرگترین اشتباه «آشتی جویانه» كه مرتكب گردید، عاجز ماندهاند. ولی بدون درك این موضوع درك هر مطلبی در مورد وضعیت كنونی حزب غیرممكن است. بنابراین ما باید برای تشریح منشأ بحران كنونی باز هم در این باب تأمل و تعمق نمائیم.
نقل قول زیر از مقالۀ یكی از آشتی جویان که درست پیش از برگزاری مجمع عمومی نوشته شده و بلافاصله پس از ختم جلسه به چاپ رسیده احتمالا بهتر از بحثها و نقل قولهای طولانی از «اسناد» متعدد و دست اول میتواند این مسأله را روشن نماید. یكی از رهبران آشتیطلبی كه بر جلسه تسلط داشت – رفیق یونوف، یك بوندیست – متن زیر را در مقالۀ «آیا وحدت حزبی امكان پذیر است؟» منتشره در نشریۀ دیسكوسیونی لیستوك* شمارۀ ١ (١٩ مارس ١٩١٠؛ در صفحۀ ٦ این مقاله در بخش یادداشت سردبیر چنین میخوانیم: «این مقاله پیش از برگزاری مجمع عمومی نوشته شده») نوشته است:
«اگر چه اتزوویسم و انحلالطلبی میتوانند برای حزب زیانبار باشند، لیكن بی شك آنان اثرات مفید و سودمندی بر دسته بندیهای حزبی دارند. آسیب شناسی دو نوع دمل چركین میشناسد – زیان آور و بی ضرر. نوع بی ضرر آن سودمند است زیرا مواد زیان آور را از كل ارگانیسم (موجود زنده) بیرون میكشد و بدین ترتیب به بهبود آن جاندار كمك میكند. من معتقدم كه انحلالطلبی در رابطه با منشویسم و اتزوویسم – اولتیماتومیسم در رابطه با بلشویسم، نقش مشابهی را ایفا کرده است.»
چنین است ارزیابی مسأله از دید یك «آشتیطلب» به هنگام جلسۀ مجمع عمومی؛ این ارزیابی دقیقاً روحیه و ایدههای آشتیطلبی را كه در آنجا ظفرمند بود، توصیف میكند. در نقل قول فوق ایدۀ كلی درست است، هزاران بار درست است؛ و دقیقاً بخاطر صحت آن است كه بلشویكها (كه حتی پیش از برگزاری مجمع، مبارزه علیه انحلالطلبی و اتزوویسم را به اوج خود رسانده بودند) نمیتوانستند در مجمع عمومی با آشتیطلبان قطع رابطه نمایند. آنها نمیتوانستند، چرا كه بر سر ایدۀ كلی اتفاق نظر وجود داشت؛ و تنها در مورد شكلی كه باید بكار گرفته میشد اختلافاتی داشتند. بلشویكها عقیده داشتند: شكل تابع محتوا خواهد شد و ثابت كردند كه حق با آنها بود، هر چند كه این «تطبیق دادن شكل با محتوا»، بخاطر اشتباهی كه آشتیطلبان مرتكب شدند برای حزب به قیمت دو سال تمام شده است، دو سالی كه تقریباً «تلف شده است».
این اشتباه چه بود؟ اشتباه این بود كه آشتیطلبان تمامی گرایشات گوناگون را صرفاً بر مبنای تعهدشان به اصلاح خویش به رسمیت شناختند، حال آنكه باید تنها آن گرایشاتی را كه در جهت بهبود «دملهای چركین» شان عمل میكردند (و فقط تا همان حد که در جهت بهبود عمل میکردند) به رسمیت میشناختند. گروههای وپریود و گولوس و تروتسكی همگی قطعنامه علیه اتزوویسم و انحلالطلبی را امضا كردند – یعنی آنها قول دادند كه «دملهای چركین شان را بهبود بخشند» – و موضوع به همین جا ختم شد! آشتیطلبان، به این قول «معتقد بودند» و حزب را، همچنان كه خود بر آن اذعان داشتند، گرفتار گروههای غیرحزبی كه «دمل چركین» بودند، نمودند. از نقطه نظر سیاستهای عملی، یك چنین حركتی، بچه گانه بود، در حالیكه از دیدگاهی عمیق تر این عمل فاقد یك بنیان ایدئولوژیك، غیر اصولی و مملو از نیرنگ بود. به راستی آن كسانی كه جداً معتقد بودند انحلالطلبی و اتزوویسم – اولتیماتومیسم، دمل چركین بودند باید این موضوع را نیز درك مینمودند كه دملها همچنان كه بزرگتر میشوند، مسلماً مواد زیانبار را از بدن جاندار خارج كرده و چرك را خشك میكنند، بنابراین آنها نمیبایستی با اقداماتی كه منجر به كشیدن سموم «دملهای چركین» به درون بدن جاندار میشود، در زهرآگین كردن ارگانیسم سهیم گردند.
همان یك سال اول پس از جلسۀ مجمع عمومی، عملا فقر ایدئولوژیك آشتیطلبان را آشكار ساخت. در حقیقت تمام كارهای حزبی (بهبود «دملهای چركین») در تمام مدت آن سال توسط بلشویكها و گروه پلخانف به انجام رسید. هر دو نشریۀ سوتسیال دمكرات و رابوچایا گازتا (پس از آنكه تروتسكی نمایندۀ كمیتۀ مركزی را اخراج كرد) آن واقعیت را تأیید میكند. برخی از نشریههای شناخته شدۀ سال ١٩١٠[٢] كه به صورت قانونی چاپ میشدند نیز همین واقعیت را تأیید میکنند. این مطالب تنها حرف نیست بلكه حقایقی است كه كار مشترك در هستههای اصلی حزب آنها را اثبات مینماید.
در طی آن سال (١٩١٠)، گروههای گولوس، وپریود و تروتسكی همگی در واقع از حزب دور شدند و دقیقاً در جهت انحلالطلبی و اتزوویسم – اولتیماتومیسم گام برداشتند. «دملهای چركین بی ضرر» نتایج زیانباری داشتند چرا كه نه تنها «مواد زیانبار» را از ارگانیسم حزب خارج نكردند، بلكه به آلوده كردن آن ارگانیسم ادامه داده و ارگانیسم را در وضعی بیمارگونه نگه داشتند و بدین ترتیب باعث ناتوانی ارگانیسم در انجام امور حزبی گردیدند. این كار حزبی (در حوزۀ مطبوعات، که همگان به آن دسترسی دارند) توسط بلشویكها و طرفداران پلخانف، علیرغم وجود قطعنامههای «آشتیطلبانه» و كمیتههای تحت نظر مجمع عمومی، نه در پیوستگی و اتحاد با گروههای گولوس و وپریود بلكه برعلیه آنها صورت میگرفت (چرا كه همكاری، با انحلالطلبان و اتزوویستها – اولتیماتومیستها امكان نداشت).
و اما در رابطه با فعالیت در روسیه چطور؟ كمیتۀ مركزی در تمام طول آن سال حتی یك جلسه هم برگزار نكرد! چرا؟ چون اعضاء كمیتۀ مركزی در روسیه (آشتیطلبان كه به حق سزاوار بوسههای گولوس لیكویداتوروف* بودند) همچنان به «دعوت» از انحلالطلبان برای مدت ١٢ تا ١٥ ماه ادامه دادند، لكن هرگز موفق به كسب «قبول دعوت» از جانب انحلالطلبان نشدند. در مجمع عمومی، آشتیطلبان خوب ما، متأسفانه مردم را برای پیوستن به كمیتۀ مركزی «همراهی» نكردند. در نتیجه حزب خود را در موقعیتی مضحک و شرم آور یافت، و این همان چیزی بود كه از جانب بلشویكها به هنگام برگزاری مجمع، زمانی كه با ساده لوحی و خامی آشتیطلبان به مبارزه برخاستند، پیش بینی شده بود – در روسیه، كارها متوقف شده، دست و بال حزب بسته است، در حالی که جریان منزجر كنندهای از حملات آنارشیستی و لیبرالی از درون صفحات ناشازاریا و وپریود به سمت حزب روان است. میخائیل، رومان ویوری از یك سو و اتزوویستها و «خداسازان» از دیگر سو حداكثر كوشش خود را برای نابودی كار سوسیال دمكراتیك بكار میبرند و در همین اثنا اعضاء آشتیطلب كمیتۀ مركزی، برای انحلالطلبان «دعوت نامه» میفرستند و در «انتظار» آنها هستند!
بلشویكها طبق «درخواست» ٥ دسامبر ١٩١٠[٣]، علناً و رسماً ابطال توافق با تمام دسته بندیهای دیگر را اعلام داشتند. نقض «صلح» که توسط مجمع عمومی برقرار شده بود و نقض آن از جانب گولوس، وپریود و تروتسكی حقیقتی كاملا شناخته شده بود.
اجلاس مجمع عمومی در خارج كه بر اساس توافقنامه باید بعد از سه ماه برگزار میشد، حدود ٦ ماه (تا ژوئن ١٩١١) طول كشید. انحلالطلبان (گولوسیستها – بوندیستها – شوارتز) نیز به همان ترتیب مانع تشكیل این جلسه گردیدند. بنابراین اتحاد سه گروه – بلشویكها، لهستانیها و «آشتیطلبان» – آخرین تلاش خود را به منظور خلاصی از آن موقعیت بكار بردند: فراخواندن كنفرانس و تشكیل كمیسیون سازماندهی روسیه. همانند گذشته بلشویكها در اقلیت بودند: از ژانویۀ ١٩١٠ تا ژوئن ١٩١١، انحلالطلبان اكثریت داشتند (گولوسیستها – یك بوندیست – شوارتز در دفتر خارجی كمیتۀ مركزی بودند؛ و در روسیه آن «آشتیطلبانی» كه مداوماً از انحلالطلبان «دعوت» مینمودند)؛ از ژوئن ١٩١١ تا اول نوامبر ١٩١١(مهلت تعیین شده از طرف معتمدین)[٤]، آشتیطلبان كه لهستانیها نیز به آنها ملحق شده بودند، اكثریت داشتند.
این بود وضع حزب: امور مالی و اعزام مأمورین در دست تیزسكا* و مارک[٥] (رهبر آشتیطلبان پاریس) بود؛ تنها تعهدی كه بلشویكها به دست آوردند، توافقی بود كه اجازه میداد آنها نیز برای كار گسیل گردند. اختلافاتی كه از درون بحثهای مجمع عمومی پدیدار گشت به آخرین نکته رسید كه اجتناب از آن غیر ممكن بود: یا فعالیت با تمام انرژی بدون «منتظر ماندن» برای كسی و بدون «دعوت» از كسی (كسانی كه مایل اند و توان آن را دارند كه بر اساس الگوی سوسیال دمكراتیك عمل كنند، نیازی به دعوت ندارند!)، یا ادامۀ معامله و چك و چانه زدن با تروتسكی، وپریود و غیره. بلشویكها اولین راه را انتخاب كردند، و این همان چیزی بود كه پیش از این آشكارا و صریحاً در جلسۀ اعضاء كمیتۀ مركزی در پاریس اعلام داشته بودند. تیزسكا و شركاء راه دوم را برگزیدند (و آنرا به كمیسیون سازماندهی و کمیسیون فنی در خارج قالب كردند) و همانطور كه به تفصیل در مقالۀ سوتسیال دمكرات شمارۀ ٢٤** نشان داده شده راه دوم، عملا غیر از دسیسههای تو خالی و نكبت بار چیزی نیست.
نتیجۀ كار اكنون برای همگان روشن است. در اول ماه نوامبر كمیسیون سازماندهی روسیه تشكیل شد. در حقیقت این كمیسیون به وسیلۀ بلشویكها و منشویكهای طرفدار حزب در روسیه ایجاد گردید. «اتحاد دو دسته بندی پرقدرت» (پرقدرت از نظر ثبات ایدئولوژیك و فعالیتشان در جهت بهبود «دملهای چركین»)، كه افراد سبك مغز حاضر را در مجمع عمومی و پس از آن خشمگین ساخت (به گولوس، وپریود، اتكلیكی بوندا[٦]، پراودا و غیره رجوع كنید) به واقعیت مبدل گشت. در روسیۀ سالهای ١٩١٠ و ١٩١١، در سازمانهای سوسیال دمكراتیك برجسته و نمونهای همچون سازمانهای باكو و كیف[٧]، این اتحاد كه موجب خرسندی بلشویكها بود، تقریباً به نوعی وحدت كامل، به یك ارگانیسم جدایی ناپذیر از سوسیال دمكراتهای طرفدار حزب مبدل شد.
پس از آزمون تجارب دو ساله، اثبات شد كه آه و ناله برای انحلال «تمام» دسته بندیها چیزی نیست مگر عبارتی رقت بار كه توسط عدهای خشك مغز كه فریب پوترسفها و اتزوویستها را خورده بودند، مورد استفاده قرار گرفته است. «اتحاد دو دسته بندی قدرتمند» كار خود را انجام داد و در قالب سازمانهای فوق الذكر به چنان مرحلهای از فعالیت رسید كه ادغام كامل آنها در یك حزب واحد میتوانست مثمرثمر باشد. تزلزل منشویكهای حزبی در خارج دیگر قادر نیست جلوی این عمل انجام شده را بگیرد.
وقایع دو سال بعد از مجع عمومی كه به نظر بسیاری خرده گیران و بدبینان سوسیال دمكراسی كه نمیخواهند شدت دشوار بودن وظایف را درك نمایند، سالهایی بیهوده، نا امیدكننده و سالهای ستیزهای بی مورد، پراكندگی و تباهی میآمدند، در حقیقت سالهایی بودند كه در آنها حزب سوسیال دمكرات از گنداب تزلزل انحلالطلبی و اتزوویستی رهایی یافته و به سوی تعالی پیش میرفت. سال ١٩١٠، سال كار مشترك بلشویكها و منشویكهای طرفدار حزب در تمامی هستههای اصلی (هم رسمی و هم غیر رسمی، هم علنی و هم مخفی) حزب بود؛ این خود اولین گامی بود كه «اتحاد دو دسته بندی قدرتمند» به سوی تدارك ایدئولوژیك و تجمع نیروها زیر یك پرچم واحد یعنی ضد انحلالطلبی و ضد اتزوویسم برداشت. سال ١٩١١ شاهد گام دوم بود – ایجاد كمیسیون سازماندهی روسیه. این واقعیت كه یك منشویك طرفدار حزب در اولین جلسه كرسی ریاست را اشغال كرد، از اهمیت بسزائی برخوردار است: گام دوم، ایجاد یك مركز حقیقتاً فعال در روسیه، اكنون برداشته شده. لوکوموتیو روی ریل قرار گرفته است.
برای اولین بار پس از چهار سال از زمان انهدام و پراكندگی، اعضای مركز سوسیال دمكراتیك علیرغم تعقیب و دستگیری بیش از حد پلیس و دسیسههای پنهان گولوس و وپریود، سازشكاران، لهستانیها و تمام افرادی از این قماش در روسیه گرد هم آمدند. برای اولین بار جزوهای علناً در روسیه منتشر شد[٨] كه از جانب آن مركز، حزب را مخاطب قرار داده بود. برای اولین بار برقراری مجدد سازمانهای مخفی محلی به صورتی سیستماتیك سرتاسر شهرهای بزرگ، ناحیۀ ولگا، اورال، قفقاز، كیف، اكاترینوسلاو، روستوف و نیكلایف را زیر پوشش خود گرفته است. تمام این كارها در عرض سه ماه انجام گرفت یعنی از ماه ژوئیه تا اكتبر ١٩١١، چرا كه كمیسیون سازماندهی روسیه تنها پس از اینكه تمامی این مناطق مورد بازدید قرار گرفته بود، جلسۀ خود را برگزار نمود. اولین جلسۀ كمیسیون مصادف با تجدید حیات كمیتۀ حزبی سن پترزبورگ و مصادف با مجموعهای از جلسات كارگری بود كه توسط همین كمیته ترتیب یافته بودند و نیز همزمان با تصویب قطعنامههایی بود كه توسط سازمانهای ناحیهای شهر مسكو در حمایت از حزب صورت میگرفت و غیره.
البته این ساده لوحی غیرقابل بخششی است اگر گرفتار خوشبینی ساده دلانه گردیم. ما هنوز با مشكلات بی شماری مواجه هستیم، تعقیب و دستگیری پلیس، دهها بار بیش از آن زمانی است كه برای اولین بار جزوۀ مركز سوسیال دمكراتیك در روسیه منتشر شد؛ ممكن است ماهها كار سخت و طولانی پیش رو داشته باشیم و همچنین دستگیریهای تازه و وقفه در كارها. لیكن فعالیت اصلی انجام شده است. پرچم برافراشته گردیده، و مراكز كارگری در سرتاسر روسیه به سوی آن جلب میگردند و هیچ یك از حملات ضدانقلابی قادر نیست آنرا به زیر كشد.
سوتسیال دمكرات شمارۀ ٢٥
٨ (٢١) دسامبر ١٩١١
مجموعه آثار لنین، جلد ١٧
توضیحات
[١]
کمیسیون سازماندهی روسیه (R.O.C) به منظور تشکیل کنفرانس حزبی در پایان سپتامبر ١٩١١ در میتینگ نمایندگان سازمانهای محلی حزب ایجاد شد. میتینگ در باکو برگزار شد و توسط گ.ک. اورجونیخیدزه که به عنوان نماینده برای فراخوانی کنفرانس توسط کمیسیون سازماندهی خارجه انتخاب شده بود، هدایت شد. نمایندگان سازمانهای باکو، تفلیس، اکاترینبورگ، کیف و اکاترینوسلاو در میتینگ شرکت کردند. س.گ. شاهومیان و س.س. سپانداریان از جمله نمایندگان بودند. بخاطر تعقیب پلیس و خطر دستگیری نمایندگان شرکت کننده، میتینگ به تفلیس منتقل شد. میتینگ گزارش سازمانهای محلی، اساسنامۀ کمیسیون سازماندهی روسیه، روابط با کمیسیون سازماندهی خارجه، انتخابات برای کنفرانس، نمایندگی سازمانهای قانونی و انتخابات سازمانهای غیرروسی را مورد بحث قرار داد. گزارشی از میتینگ کمیسیون سازماندهی روسیه توسط گ.ک. اورجونیخیدزه تهیه و در شماره ٢٥ نشریۀ سوتسیال دمکرات، مورخ ٨(٢١) دسامبر ١٩١١ منتشر شد. میتینگ بیانیهای خطاب به سازمانهای محلی صادر نمود و آنرا به همراه قطعنامههای میتینگ در جزوهای منتشر ساخت.
[٢]
لنین به ارگان بلشویکی زوزدا و مجلۀ میسل که با همکاری و کمک منشویکهای طرفدار حزب منتشر میشد اشاره دارد.
[٣]
اشاره به درخواستی است که بلشویکها در ٢٢ نوامبر (٥ دسامبر) ١٩١٠ به دفتر کمیتۀ مرکزی در خارجه تسلیم کردند. آنها خواستار تشکیل فوری یک جلسۀ همگانی کمیتۀ مرکزی شدند تا به مسألۀ بازگرداندن پولهای جناح بلشویک که نزد «معتمدین»، اعضای حزب سوسیال دمکرات آلمان، قرار داده شده بود، بپردازد. این درخواست به وسیلۀ لنین و دیگر شرکت کنندگان در جلسۀ همگانی کمیتۀ مرکزی در ١٩١٠ امضاء شده بود.
[٤]
برای اطلاع بیشتر به مقاله لنین «نتیجۀ داوری «معتمدین»» مراجعه کنید.
[٥]
مارک – نام مستعار آ.ای. لیوبیموف.
[٦]
Otkliki Bunda (پژواک بوند) – ارگان کمیتۀ خارجۀ بوند که به صورت نامنظم در ژنو از مارس ١٩٠٩ تا فوریۀ ١٩١١ منتشر میشد. در مجموع پنج شماره از آن منتشر شد.
[٧]
سازمان حزبی سوسیال دمکرات باکو یکی از فعالترین سازمانهای حزب در طی دورۀ ارتجاع و خیزش انقلابی جدید بود. در آغاز سال ١٩١١ کمیتۀ بلشویکی باکو و «اعضای برجستۀ گروه منشویک» (منشویکهای طرفدار حزب) برای مبارزه علیه اتزوویسم و انحلالطلبی و برای احیای ح.س.د.ک.ر. غیرعلنی متحد شدند و کمیتۀ متحد باکوی ح.س.د.ک.ر. را تشکیل دادند. کمیتۀ باکو از تصمیم میتینگ اعضای کمیتۀ مرکزی در ژوئن ١٩١١ برای فراخوانی کنفرانس حزبی سراسری حمایت کرده و فعالانه در تشکیل کمیسیون سازماندهی روسیه شرکت کردند.
سازمان حزبی سوسیال دمکرات کیف تقریباً به صورت پیوسته در سالهای ارتجاع فعال بود. در ١١-١٩١٠ بلشویکها با منشویکهای طرفدار حزب همکاری کردند. سازمان کیف اولین سازمانی بود که از تصمیمات میتینگ ژوئن اعضای کمیتۀ مرکزی و ایدۀ تشکیل کمیسیون سازماندهی روسیه به منظور فراخوانی کنفرانس حزبی حمایت کرد. سازمان کیف همچنین یکی از اعضایش را برای کمک به نمایندۀ کمیسیون سازماندهی خارجه برگزید.
[٨]
اشاره است به جزوۀ منتشره توسط کمیسیون سازماندهی روسیه در پائیز ١٩١١.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1837fa.html
|