کارنامۀ کاری یک تروریست روس
و. ای. لنین
عنوان فوق مربوط به مقالهای دربارۀ مرگ کارالوف است که آقای روبانویچ، نمایندۀ حزب سوسیالیست-رولوسیونر[۱]، در روزنامۀ فرانسوی اومانیته[۲] منتشر کرده است. این کارنامۀ کاری واقعاً هم آموزنده است.
پس از حوادث ۱ مارس ۱۸۸۱، کارالوف به پاریس رفت و خدماتش را به رهبری نارودنایا ولیا[۳] ارائه کرد تا سازمان را دوباره راه بیندازد. سردبیر نشریۀ وستنیک نارودنوی وُلی[۴]، خائن آینده با نام تیخومیروف، به او اجازه داد. کارالوف همراه با لوپاتین، سوخوملین و دیگران به روسیه بازگشت. او در ۱۸۸۴ در کییِف بازداشت و به چهار سال حبس با اَعمال شاقه محکوم شد، اگر چه همکارانش احکام اعدام یا حبس ابد با اَعمال شاقه گرفتند.
این «بخشندگی عجیب [آنطور که آقای روبانویچ نوشته]» چطور میتواند توضیح داده شود؟ آنطور که آقای روبانویچ به ما میگوید، شایعه است که رئیس دادگاه نظامی از شباهت ظاهری کارالوف با پسرش، که در شرایطی دلخراش مرده بود، شگفتزده شده بود. ولی آنطور که آقای روبانویچ ادامه میدهد «توضیحات دیگری برای این بخشندگی عجیب» رایج هستند. با این حال، او نمیگوید که آنها چه هستند.[*]
اما در مورد «کارنامۀ کاری» اخیر کارالوف هیچ تردیدی وجود ندارد. در ۱۹۰۵ او به حدی بیشرمانه علیه انقلابیون موضع گرفت که رأیدهندگان او را در انتخابات دوماهای دولتی اول و دوم رد کردند: کارالوف در یک گردهمایی (بر طبق گزارشی در نشریۀ بیرژویه ودوموستی[۵]) گفت «اگر من مجبور باشم بین دو اردو انتخاب کنم، که یکی از سربازان دولتی تشکیل شده و دیگری از انقلابیونی با شعار بدنام دیکتاتوری پرولتاریا، نباید در پیوستن به اولی علیه دومی تردیدی به خود راه دهم.» تعجبی ندارد که ویته پا درمیانی کرد تا حقوق این مرد به او بازگردانده شود. تعجبی ندارد که کارالوف در دومای سوم بعنوان یکی از پستترین ضدانقلابیون کادت معروف شد، یکی از کسانی که همیشه عبارتی ریاکارانه آماده داشت.
شگفتآور این است که آدمهایی وجود دارند که خودشان را طرفدار دمکراسی میدانند، و امروز، به مناسبت مرگ کارالوف، او را به عنوان یک «دمکرات»، یک "مبارز" و غیره میستایند.
شگفتآور این است که آقای روبانویچ، که حزب سوسیالیست-رولوسیونر را نمایندگی میکند، میتواند در یک روزنامۀ سوسیالیست فرانسوی بنویسد که «خیلی کارهای این سوسیالیست-انقلابی اسبق که رفت و به اردوی معتدلین پیوست بخشوده خواهد شد، زیرا او میتوانست با زخمهاش صدای تارِ درست را در آورد.» (اشاره است به یک جلسۀ دوما که در آن راستها کارالوف را یک زندانی پُرسابقه خواندند، و او در پاسخ کوتاه دندانشکنی گفت که به این حقیقت افتخار میکند).
«بخشیدن» کارنامۀ کاری یک خائن بخاطر یک عبارت تأثیرگذار کاملاً با روحیۀ سوسیالیست-رولوسیونرها انطباق دارد. خائنین از همۀ احزاب انقلابی در همۀ کشورها وجود دارند، و همیشه کسانی در بین آنها هستند که در هنر تأثیرگذاری استادان کهنه کارند. ولی این معمول نیست که انقلابیون، نمایندگان احزاب «انقلابی»، علناً اعلام کنند: بخاطر حاضر جوابی زیرکانۀ یک خائن «بسیاری از اَعمال او بخشیده خواهند شد». برای رخ دادن چنین چیزهایی، لازم است که آن حزب «انقلابی» بخش عظیمی از لیبرالهای بمبدار را در بر گرفته باشد. برای رخ دادن چنین چیزهایی، لازم است که این لیبرالها، که حالا بدون بمب ماندهاند، در احزاب «انقلابی» که به هیچ وجه خودشان را نگران حفظ اصول انقلابی، سنت انقلابی، وظیفهشناسی و شرافت انقلابی نمیکنند، احساس کنند که در خانه خودشان اند.
اما هنوز درس دیگر و عمیقتری از «کارنامۀ کاری یک تروریست روس» میشود گرفت. این یک درس مبارزۀ طبقاتی است؛ نشان میدهد که در روسیه اکنون فقط طبقات انقلابی میتوانند تکیهگاه احزابی باشند که تا هر اندازهای واقعاً انقلابی هستند. نه فقط کارالوف، بلکه تودۀ روشنفکران بورژوا، که تا همین اواخر دمکرات بود و حتی ذهنیتی انقلابی داشت، حالا به دمکراسی و انقلاب پشت کرده است. هیچ چیز تصادفی در این امر وجود ندارد؛ این نتیجۀ اجتنابناپذیر پیشرفت آگاهی طبقاتی بورژوازی روسیه است که از طریق تجربه متوجه شده لحظهای که «اردوی» سلطنت و اردوی انقلاب با هم مواجه میشوند چقدر نزدیک است و از طریق تجربه متوجه شده که هنگام فرا رسیدن آن لحظه کدام طرف را باید انتخاب کند.
آنهایی که میخواهند از درسهای بزرگ انقلاب روسیه بیاموزند باید متوجه باشند که فقط رشد آگاهی طبقاتی پرولتاریا، تنها سازمانیابی این طبقه و اخراج «همسفران» خرده بورژوا از حزبش، و از بین بردن تزلزل، ضعف، و فقدان اصول که مشخصۀ آنهاست، میتواند باز هم به پیروزیهای نوین مردم بر سلطنت رومانوفها بیانجامد، و قطعاً خواهد انجامید.
سوتسیال-دمکرات، شمارۀ ۲۰-۱۹
۱۳ (۲۶) ژانویۀ ۱۹۱۱
انتشار بر طبق متن سوتسیال–دمکرات
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۷
توضیحات
[*]
او ظاهراً به ظن رایج درباره اینکه کارالوف در بازجویی «به همه چیز اعتراف کرد» اشاره دارد.—لنین
[۱]
حزب سوسیالیست-رولوسیونر یا سوسیالیست-انقلابی – حزبی خرده بورژوایی در روسیه، که در اواخر ۱۹۰۱ و اوایل ۱۹۰۲ در نتیجۀ اتحاد گروهها و محافل مختلف نارودنیک به وجود آمد. روزنامۀ رولوتسیونایا روسیا Revolutsionnaya Rossiya (روسیۀ انقلابی) (۵-۱۹۰۰) و مجلۀ وستنیک روسکوی رولوتسی Vestnik Russkoi Revolutsii (منادی انقلاب روسیه) (۵-۱۹۰۱) ارگانهای رسمی آن شدند. سوسیالیست-رولوسیونرها اختلافات طبقاتی بین پرولتاریا و خرده مالکان را تشخیص نمیدادند، تفاوت و تضادهای طبقاتی در بین دهقانان را نادیده میگرفتند و نقش رهبری کنندۀ پرولتاریا در انقلاب را رد میکردند. دیدگاههای سوسیالیست-رولوسیونرها ترکیبی التقاطی از عقاید نارودیسم و رویزیونیسم بود، و آنها آنطور که لنین بیان کرده، سعی کردند «تکهپارههایی از عقاید نارودنیکی را با تکههایی از «انتقاد» فرصتطلبانۀ مد روز از مارکسیسم» وصله بزنند (مراجعه نمایید به صفحۀ ۳۱۰ از جلد ۹ مجموعه آثار لنین). تاکتیک تروریسم فردی که سوسیالیست-رولوسیونرها از آن بمثابۀ شکل عمدۀ مبارزه علیه اتوکراسی طرفداری میکردند، آسیب بزرگی به جنبش انقلابی زد و مانع از سازمانیابی تودهها برای مبارزۀ انقلابی شد.
برنامۀ ارضی سوسیالیست-رولوسیونرها الغای مالکیت خصوصی بر زمین و انتقال آن به کمونهای روستایی برمبنای «اصل کار» و حق تصدی مساوی زمین (یعنی همانقدر زمین به هر خانوار دهقان داده شود که میتواند بدون استخدام کار اجاره شده کشت کند)، و همچنین توسعۀ تعاونیها بود. این برنامه که سوسیالیست-رولوسیونرها آن را «سوسیالیزه کردن زمین» مینامیدند، در حقیقت هیچ شباهتی به سوسیالیسم نداشت. لنین در تحلیل برنامۀ سوسیالیست-رولوسیونرها نشان داد که حفظ تولید کالایی و کشاورزی خصوصی بر زمین تحت مالکیت مشترک سلطۀ سرمایه را نابود نمیکند و دهقانان زحمتکش را از استثمار و خانهخرابی رها نمیسازد. تعاونیها نمیتوانند وسیلۀ نجات دهقانان خُرد تحت شرایط سرمایهداری باشند زیرا در خدمت ثروتمند کردن بورژوازی روستایی قرار دارند. در همان حال، لنین اشاره کرد که مطالبۀ تصدی مساوی زمین، اگر چه سوسیالیستی نبود، تا آنجا که علیه زمینداری ارتجاعی بود، خصلتی از لحاظ تاریخی پیشروی انقلابی-دمکراتیک داشت.
حزب بلشویک تلاشهای سوسیالیست-رولوسیونرها برای جا زدن خود بعنوان سوسیالیست را افشا کرد، مبارزهای قاطعانه را علیه سوسیالیست-رولوسیونرها به منظور نفوذ پیدا کردن بر دهقانان انجام داد، و خطر تاکتیک تروریسم فردی آنها را به جنبش طبقۀ کارگر نشان داد. در همان حال بلشویکها آماده بودند بر مبنای شرایط مشخصی وارد توافقات موقتی با سوسیالیست-رولوسیونرها در مبارزه علیه تزاریسم شوند.
این حقیقت که دهقانان طبقهای همگن نیستند تعیین کنندۀ بیثباتی سیاسی و ایدئولوژیک و فقدان وحدت سازمانی سوسیالیست-رولوسیونرها و نوسان مداوم آنها بین بورژوازی لیبرال و پرولتاریا بود. در هنگام نخستین انقلاب روسیه جناح راست حزب سوسیالیست-رولوسیونر منشعب شد و حزب قانونی سوسیالیست خلقی را تشکیل داد که دیدگاه کلی آن نزدیک به کادتها بود، و جناح چپ آن لیگ ماکسیمالیستهای نیمه-آنارشیست را تشکیل داد. در دوران ارتجاع استولیپینی حزب سوسیالیست-رولوسیونر دچار فروپاشی کامل ایدئولوژیک و سازمانی شد. اکثریت اعضایش در طی نخستین جنگ جهانی موضعی سوسیال-شووینیستی اتخاذ کردند.
پس از پیروزی انقلاب بورژوا-دمکراتیک فوریۀ ۱۹۱۷، سوسیالیست-رولوسیونرها همراه با منشویکها و کادتها تکیهگاه عمدۀ دولت موقت ضدانقلابی بورژوا-ملاکی بودند که رهبران حزب (کرنسکی، آوکسنتیف و چرنف) عضوش بودند. سوسیالیست-رولوسیونرها از حمایت از مطالبات دهقانان برای الغای نظام ارباب-رعیتی landlordism سر باز زدند، از حفظ آن حمایت کردند، و وزاری سوسیالیست-رولوسیونر دولت موقت دستههای نظامی مجازات کننده برای مقابله با دهقانانی که زمینهای ملاکین را تصرف کرده بودند اعزام کردند.
در اواخر نوامبر ۱۹۱۷، جناح چپ سوسیالیست-رولوسیونرها حزب مستقل سوسیالیست-رولوسیونرهای چپ را تشکیل داد. سوسیالیست-رولوسیونرهای چپ در تلاششان برای حفظ نفوذشان بر تودههای دهقان، قدرت شوروی را به رسمیت شناختند و وارد توافقی با بلشویکها شدند، ولی خیلی زود شروع به مبارزه علیه قدرت شوروی کردند.
طی سالهای مداخلۀ نظامی خارجی و جنگ داخلی، سوسیالیست-رولوسیونرها دست به فعالیتهای ضدانقلابی خرابکارانه زدند، فعالانه از مداخلهگران و عناصر گارد سفید پشتیبانی کردند، در توطئههای ضدانقلابی شرکت کردند و اَعمال تروریستی علیه رهبران حکومت شوروی و حزب کمونیست سازمان دادند. پس از جنگ داخلی، سوسیالیست-رولوسیونرها به فعالیتهای خصمانهشان علیه حکومت شوروی هم در درون کشور و هم در خارجه در میان مهاجرین گارد سفید ادامه دادند.
[۲]
اومانیته L’Humanité – روزنامهای که در ۱۹۰۴ توسط ژان ژورس Jean Jaurès بمثابۀ ارگان حزب سوسیالیست فرانسه تأسیس شد. مدت کوتاهی پس از انشعاب درون حزب سوسیالیست در کنگرۀ تور (دسامبر ۱۹۲۰) و تشکیل شدن حزب کمونیست، روزنامه ارگان حزب کمونیست شد. این روزنامه در پاریس بعنوان ارگان مرکزی حزب کمونیست منتشر میشد.
[۳]
نارودنایا ولیا Narodnaya Volya (ارادۀ مردم) – سازمان سیاسی مخفی نارودنیک-تروریستها که در اوت ۱۸۷۹ پس از انشعاب در سازمان نارودنیکی زملیا ای ولیا Zemlya i Volya (زمین و آزادی) تشکیل شد. نارودنایا ولیا توسط یک کمیتۀ اجرایی که ا.ی. ژلیابوف، ا.ا. کویاتکوفسکی، ا.د. میخائیلوف، ن.ا. موروزوف، سوفیا پروفسکایا، ورا فیگنر، م.ف. فرولنکو و دیگران عضوش بودند رهبری میشد. نارودنایا ولیا در حالی که هنوز به عقاید اتوپیایی-سوسیالیستی نارودنیکی وفادار بود، دست به مبارزۀ سیاسی برای سرنگون کردن اتوکراسی و دستیابی به آزادی سیاسی بمثابۀ هدف عمده زد. برنامۀ آن یک «نهاد انتخابی مردمی دائمی» که با حق رأی عمومی انتخاب میشد، اعلان آزادیهای دمکراتیک، انتقال زمین به مردم، و تدابیری برای قرار دادن کارخانجات در دست کارگران را در نظر داشت. لنین نوشت «اعضای نارودنایا ولیا با دست زدن به مبارزۀ سیاسی قدمی به پیش برداشتند، ولی نتوانستند آن را به سوسیالیسم پیوند دهند» (مراجعه نمایید به صفحۀ ۷۲ از جلد ۸ مجموعه آثار لنین).
نارودنایا ولیا قهرمانانه علیه اتوکراسی تزاریست جنگید؛ آنها با پیروی از تئوری غلطشان مبتنی بر قهرمانان «فعال» و تودۀ «منفعل»، قصد داشتند بدون شرکت مردم، با تلاشهای خودشان، از طریق تروریسم فردی که قرار بود دولت را مرعوب و آشفته کند، به جامعه جهتگیری جدیدی بدهند. پس از قتل الکساندر دوم در ۱ مارس ۱۸۸۱، دولت قادر شد از طریق انتقامگیریهای سبعانه، احکام اعدام و اَعمال تحریکآمیز آن را نابود کند. تلاشهای متعدد برای احیای موجودیت این سازمان در دهۀ هشتاد به شکست منتهی شدند. بدینسان، در ۱۸۸۶ گروهی با سنتهای نارودنایا ولیا توسط ا.ی. اولیانوف (برادر بزرگ تر لنین) و پ.ی. شویریوف تشکیل شد؛ اما پس از تلاشی ناموفق برای قتل الکساندر سوم در ۱۸۸۷، این گروه کشف شد و اعضای فعالش اعدام گشتند.
لنین در حالی که از برنامۀ غلط اتوپیایی نارودنایا ولیا انتقاد میکرد، برای مبارزۀ فداکارانۀ اعضای آن علیه تزاریسم احترام عظیمی ابراز میکرد و برای تکنیک فعالیتهای زیرزمینی و سازمان اکیداً متمرکز آن ارزش بسیار قائل بود.
[۴]
وستنیک نارودنوی وُلی Vestnik Narodnoi Voli (پیک ارادۀ مردم) – از ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶ در ژنو بعنوان ارگان حزب نارودنایا ولیا منتشر میشد. سردبیران آن پ.ل. لاوروف و ل.ا. تیخومیروف بودند؛ کلاً پنج شماره از آن منتشر شد.
[۵]
بیرژویه ودوموستی Birzheviye Vedomosti یا بیرژِوکا Birzhevka (ثبت کنندۀ بورس سهام) – روزنامۀ بورژوایی که در سن پترزبورگ از ۱۸۸۰ منتشر میشد. نام بیرژوکا معمولاً برای نشان دادن بیپرنسیپی و فساد مطبوعات بورژوازی به کار برده میشد. این روزنامه در پایان اکتبر ۱۹۱۷ تعطیل شد.
ترجمۀ جواد راستیپور
lenin.public-archive.net #L1793fa.html
|