نامۀ سرگشاده به همۀ سوسیال دمکراتهای طرفدار حزب
و. ای. لنین
در اجلاسیۀ عمومی کمیتۀ مرکزی در ژانویۀ ١٩١٠، ما به عنوان نمایندگان فراکسیون بلشویک، فراکسیون خود را منحل کرده، پول و دیگر متعلقات آنرا به سه رهبر شناخته شدۀ جنبش سوسیال دمکراتیک بین المللی تحویل دادیم. این اقدام و همچنین انحلال فراکسیون گامهای مشروط بودند. شرایط ما برای برداشتن این گامها در بیانیهای که در پلنوم ارائه کردیم و مورد تصویب آن قرار گرفت و در همان شمارۀ اول ارگان مرکزی، منتشره پس از پلنوم درج گردید، آمده است.
خلاصۀ کلام، این شرایطی بود که به موجب آن دیگر فراکسیونها (و در وهلۀ اول فراکسیون گولوسیست، یعنی منشویکهایی که گولوس سوتسیال دمکراتا را منتشر و از آن حمایت میکردند) نیز وظیفۀ خویش را وفادارانه، یعنی صادقانه و بطور کامل بدین شرح به مورد اجرا گذاردند: ١- مبارزه علیه انحلالطلبی و اتزوویسم که پلنوم آنرا متفقاً در مصوبهای به عنوان علامت نفوذ بورژوازی بر پرولتاریا اعلام داشت، و ٢- انحلال فراکسیونهایی که دارند.
در حال حاضر، پس از یک سال تجربه و یک سال انتظار، ما بطور کامل و سرانجام متقاعد شده-ایم که نه گولوسیستها و نه وپریودیستها به هیچ یک از این دو شرط عمل نکرده-اند.
نتیجۀ این اعتقاد، تا جائی که مربوط به ما میشود عبارت بود از اولا انتشار رابوچایا گازتا و ثانیاً بیانیهای در باب استرداد پول و اموال که این بیانیه را اخیراً در ٥ دسامبر ١٩١٠ تسلیم کمیتۀ مرکزی کردیم.
پس از این بیانیه، جوهر و صورت ماوقع چنان است که میآید. ما بطور مشروط تمامی اموال و نیروهایمان را برای حمایت از فعالیت ضدانحلالطلبانه و ضد اتزوویستی، به منظور احیای حزب و وحدت کامل آن تسلیم کرده بودیم. نقض شرایطی که گولوسیستها و وپریودیستها پذیرفته بودند، توسط خود آنها، [به معنی] نقض توافق ما است. با فسخ این توافق که انحلالطلبان و اتزوویستها آنرا نقض کردند، ما همچنان مانند قبل برای احیای حزب و وحدت کامل آن، برای پیشبرد سیاستی ضدانحلالطلبانه و ضداتزوویستی کار خواهیم کرد لیکن ما باید این کار را بدون آن متحدینی که در پلنوم برای حضور در مراکز حزبی پذیرفته شده بودند (به اعتبار اعتماد به قولهایشان) انجام دهیم. از آنجایی که با قبول عمومی اظهاریههای مکرر هیأتهای نمایندگی سازمانهای ملی در پلنوم و در دیگر جلسات و کنفرانسهای حزبی و امثالهم، فراکسیون بلشویکی ما را همیشه به عنوان بزرگترین مسئول وقایع حزب معرفی کردهاند، وظیفۀ خود میدانیم که صراحتاً نظرمان را دربارۀ جریان امور در حزب و دربارۀ ارزش گامهایی که برداشتهایم، ابراز داریم.
پلنوم ژانویۀ ١٩١٠ در تاریخ حزب ما، دارای اهمیت بسزایی بود. این پلنوم در تکامل بیشتر مصوبات دسامبر ١٩٠٨ با تأکید بر اینکه هم انحلالطلبی و هم اتزوویسم تظاهر نفوذ بورژوازی بر پرولتاریا است، خط تاکتیکی حزب را در دورۀ ضدانقلابی بطور قطعی مشخص کرد. پس از آن، پلنوم مسألۀ خاتمه دادن به فراکسیونها در حزب – یعنی لزوم حصول به وحدت واقعی در حزب سوسیال دمکرات کارگری – را با تدوین اهداف سیاسی و ایدئولوژیک در دوران تاریخی کنونی به هم مرتبط ساخت.
ما اطمینان داریم که این دو مسألهای که پلنوم در ژانویۀ ١٩١٠ به آنها پاسخ گفت دارای اهمیت تاریخی بوده و نتایج آن بسی مهم تر، حیاتی تر و پایدارتر از آنی است که احتمالا برای ناظری سطحی نگر، جلوه میکند.
اما این نتایج با لفاظی بی سر و ته دربارۀ آنها، سخت به تباهی کشانده شدند. هیچ چیز مانند لفاظی به روحیۀ سوسیال دمکراسی آسیب و زیان نمیرساند. و لفاظی «آشتیطلبانه» همانقدر مسئولیت و گناه گمراه کردن مردم را به عهده دارد که لفاظی انحلالطلبانه و اتزوویستی. این لفاظی «آشتیطلبانه» اصل مطلب را مغشوش میکند، نیات و آرزوهای خوب را به جای ارزیابی از جریانات و روابط واقعی نیروها در حزب مینشاند، نزدیکی آنان را که میتوانند و باید به هم نزدیکتر شوند را بخاطر وحدت بازی با آنانی که در حال حاضر نمیخواهند و نمیتوانند متحد شوند، به تعویق میاندازد.
در خلال سالی که از پلنوم ژانویه گذشته است، این لفاظی به آخر خط رسیده و ثمرات خود را به بار آورده است. اگر اکنون، از تجربۀ تلخ قهرمانان جملات «آشتیطلبانه»، حزب دربارۀ «آشتیطلبی» و الغاء فراکسیونها درس بیاموزد، سال پس از پلنوم بیهوده نگذشته است.
لفاظی منجر به این گمان شد که گرفتن «قول» دربارۀ الغاء فراکسیونها، برای تصفیۀ ارگانهای مرکزی از نامتجانسترین عناصر و ایجاد «توازن» در بین عناصر مخالف کافی است و اینکه گام مهمی در جهت الغاء فراکسیونها برداشته شده.
تجربۀ یک ساله نشان داد – و نمیتوانست نشان ندهد – که روش عبارت پردازان با شکست کامل مواجه شده است. با وعده و وعید هیچ چیز را نمیتوان بنا کرد و گذاشتن بنیاد هر چیز بر اتحاد عناصر نامتجانس که قادر به وحدت نیستند، خیال خامی بیش نیست. در فردای پلنوم ثابت شد که هر قرار و اقدامی که بر عبارت پردازی استوار بوده چیزی جز حباب صابون نبوده است. قرارها، مصوبات و ارگانهایی که بطور تصنعی ترکیب شده بودند، همگی در واقعیت عبارات مرده و نهادهای بیجان بودند. اما هر آنچه که در افعال پلنوم واقعی بود، تکامل و تحکیم یافت، اثرات خود را در عمل آشکار کرد و بیرون و جدا از قطعنامهها به هیأت اشکال وجودی تازه درآمد.
مشکل بتوان درس قابل توجه تر و آموزنده تر از وقایعی که در خلال سال پس از پلنوم اتفاق افتاد تصور کرد. این درس را کسانی باید بیاموزند که از لفاظی، نیات حسنۀ توخالی و بازی با کرسی-های ارگانهای مختلف و جز آن به وجد و شعف درآمده بودند.
در اقدامات پلنوم چه چیز واقعی بود؟ حکم پلنوم مبنی بر ارتباط بین محتوای ایدئولوژیک و سیاسی کار حزبی و الغاء فراکسیونها واقعی بود. نزدیکی فراکسیونها یا گرایشاتی که نه بر مبنای جملات آشتیطلبانۀ ارزان، قولها یا بازی با تقسیم کرسیهای ارگانهای مرکزی بلکه بر مبنای کار و رسیدن به توافق در درک وظایف سیاسی و ایدئولوژیک لحظهای، توافق بر سر واقعیت بالفعل دربارۀ تدوین این وظایف و انجام آن به یکدیگر پیوستند، واقعی بود.
تا زمانی که عبارات پر آب و تاب و بی ارزش دربارۀ الغاء فراکسیونها توسط کسانی ادا میشود که نه منبع عینی عدم توافقها و نه آن موقعیت واقعی را که در حقیقت امر استقلال گروههای ادبی معینی (مثلا مانند آقای پوترسف و شرکاء یا فضلای ماخیست و اتزوویست) را از حزب تضمین میکند درک نمیکنند، تا آن زمان این عبارات توخالی و سترون بجای میمانند. اما همینکه به واسطۀ تغییر شرایط عینی، بین این دو فراکسیون اصلی و عمده که نقش خود را بر سرتاسر تاریخ جنبش کارگری در طول انقلاب – و از آن هم بیشتر، بر سرتاسر تاریخ انقلاب در روسیه – حک کردهاند، نزدیکی مجدد در کار و در درک از این شرایط عینی شروع به رشد میکند، دیگر هیچ یک از تلاشهای دسیسه کاران که میکوشند این نزدیکی مجدد را تخریب کنند یا بذر بدگمانی در آن بپاشند، نمیتواند جلوی جریان آغاز شده را بگیرد.
در سالی که گذشت وضعیت حقیقی امور حزب که پس از پلنوم پدیدار شده بود، کاملا روشن شد. این یک واقعیت است که گولوسیستها و وپریودیستها پای مصوبات مربوط به انحلالطلبی و اتزوویسم را امضاء کردند اما در حقیقت تمام تبلیغ و ترویج، تمام فعالیت عملی شان را چنان ترتیب داده و میدهند که از انحلالطلبی و اتزوویسم حمایت و دفاع کنند.
هر کسی که چشمی برای دیدن دارد، این واقعیت برایش آشکار میسازد که آن سیاستی که با مصوبات کاغذی خود را دلخوش میسازد چقدر ورشکسته است و جملاتی که در تطابق با کردارها نیستند تا چه اندازه زیانبخش اند.
به علاوه این واقعیتی است که نه گولوسیستها و نه وپریودیستها هیچکدام از استقلال فراکسیونی خود برای یک لحظه هم صرف نظر نکردند. هر دوی این فراکسیونها هنوز با کاملترین استقلال ممکن از حزب، با امکانات مالی خود، با ارگانهای خود و با مؤسسات خود، به حیات ادامه میدهند. سازمان فراکسیونی اتزوویستها در خارجه، صورت به اصطلاح «مدرسه» به خود میگیرد (در واقعیت این نهادی برای گزینش منظم عوامل و هدایت طبق نقشۀ کار سازمانی مجزا از حزب و علیه حزب است). «مدرسه» با یک بنگاه انتشاراتی جداگانه و وسایل حمل و نقل تکمیل میشود. سازمان فراکسیونی گولوسیستها گل و گشادتر است («آزادتر»، دارای انعطاف بیشتر در شکل)، نقش اصلی را گروه آقای پوترسف و شرکاء، گروه شانزده نفره[١] و گروه میخائیل، رومان، یوری و شرکاء، که مطلقاً مستقل از حزب هستند، بازی میکنند. گولوسیستها سهم فعالی در این گروهها به عهده میگیرند و تمام فعالیت تبلیغی، ترویجی و سازمانی را علیه حزب هدایت میکنند و در همان حال از شرکت در مراکز حزبی به منظور محو کردن اهمیت آنها بطور منظم و تخریب روحیه از داخل، دریغ نمیورزند.
هیچ سوسیال دمکرات طرفدار حزبی نمیتواند از دیدن عاقبت این جریانات باز بماند.
اما راجع به انتشار مطبوعات، تجربۀ یک ساله نشان داده است که ارگان مرکزی در واقعیت امر توسط بلشویکها به اضافۀ پلخانویستها در سطح هیئت تحریریه، علیه گولوسیستها اداره میشود. زندگی از محدودۀ لفاظیهای آشتیطلبانه تجاوز کرده است: «آشتیطلبان» – با قولهایشان، با مناصبشان و با تعلیم دادن به مراکز انحلالطلبان – ثابت کردهاند که صرفاً مانع کار هستند. اما پلخانف و همفکرانش که قولی در پلنوم نداده و منصبی را هم اشغال نکرده بودند، ثابت کردند که حاملین حقیقی خط حزبی هستند.
تضاد فاحش بین شکل و محتوا، بین عبارات و کردارها، بین وجود به وضوح ریاکارانۀ یک نهاد فرضاً «طرفدار حزب» (هیئت تحریریۀ ارگان مرکزی) و فعالیت حقیقی در ارگان مرکزی در کنار این نهاد، باعث تخریب شدید روحیۀ زندگی حزبی میشود. به منظور پایان دادن به این تخریب روحیه، این تنزل دادن نهادهای رسمی حزب به چیزی که موجب ریشخند و شادمانی به حق دشمنان حزب میشود، باید دست از ریاکاری بکشیم، صراحتاً به واقعیت موجود اعتراف کنیم، و صراحتاً هدایت کار حزب توسط دو فراکسیون را بپذیریم.
اما راجع به وحدت در خارجه، در عرض یک سال مطلقاً هیچ کاری در این باب انجام نگرفته است. هر کجا که گروهها سابقاً منشعب شدهاند، اینک هم در همانجا در حال انشعاب باقی هستند. گروههای انحلالطلب منشویک، آشکارا به صورت گروههای پشتیبانی از گولوس درآمدهاند. تنها بلشویکها و پلخانویستها گامهای عملی را برای نزدیک شدن به یکدیگر برداشتهاند. دفتر کمیتۀ مرکزی در خارجه، بخاطر صلاحیتش در هماهنگ کردن فعالیت سوسیال دمکراتیک در خارجه، اسباب استهزاء و ریشخند به حق وپریودیستها و گولوسیستهایی شده است که با رضایتمندی میبینند که چگونه مرکز حزبی درست همچون نهادی برای اجرای تحریکات و کاغذبازی بوروکراتیک که به هیچ دردی نمیخورد عمل میکند.
در مهمترین حوزه، حوزۀ کار تشکیلاتی محلی در روسیه، در طول سال مطلقاً هیچ کاری که مفید فایدهای برای حزب باشد انجام نشده است. کمیتۀ مرکزی که قرار بود از میخائیلها، رومانها و یوریها دعوت کند (طبق قولهای داده شده به پلنوم که مشتاقانه این وظیفۀ میمون را مقرر داشته بود، وظیفهای درخور یک انقلابی، یعنی دعوت به حزب از کسانی که آنرا به مسخره میگرفتند و پیوسته به آن زیان میرساندند)، حتی پس از گذشت یک سال هنوز موفق نشده است که از کسی «دعوت» کند.
لیکن در طول این مدت، فراکسیونهای ضدحزبی تشکیلات خود علیه حزب را تقویت کردهاند: فراکسیون وپریود رشد کرده و سازمان آن قوی تر شده است. گروه آقای پوترسف قوی تر شده است، همچون دیگر مؤسسات انحلالطلبان، که همچنان به تبلیغ علیه حزب در تعدادی از باشگاهها و تعاونیها و جز آن و به دسیسه چینی علیه حزب در بین گروه سوسیال دمکراتیک در دوما ادامه میدهند. نقش کمیتۀ مرکزی که در طول این مدت مشغول «دعوت» از انحلالطلبان یا نامه نگاری رسمی دربارۀ «داد و بیدادهای» گولوسیستها و وپریودیستها بوده است، نقشی است که مسلماً آزار دهنده بوده و نمیتوانیم به دشمنان حزب اجازه دهیم که کمیتۀ مرکزی را به چنین نقشی تنزل دهند.
تنها کسانی که از فکر کردن عاجزند یا مایل به اغماض در مقابل خرده دسیسهها هستند، میتوانند همچنان متوجه نشوند که ادامۀ چنین وضعیتی در مراکز حزبی به ناچار راه را برای پیروزی انحلالطلبان و اتزوویستها میگشاید که با خرسندی مشاهده میکنند چگونه کمیتۀ مرکزی خود را گرفتار لفاظی آشتیطلبانه، آشتی بازی با کسانی که نمیخواهند با حزب آشتی کنند، کرده و میکند.
انحلالطلبان و اتزوویستها درکی عالی از لفاظی آشتیطلبانه داشته و از آن علیه حزب به نحو عالی استفاده میکنند. قهرمان چنین لفاظی هایی، تروتسکی، بطور طبیعی قهرمان و حامی سوگند خوردۀ انحلالطلبان و اتزوویستهایی شده است که از نظر تئوریک بر سر هیچ چیز ولی از نظر عملی بر سر همه چیز با آنها توافق دارد.
هم انحلالطلبان و هم اتزوویستها با مساعدت و یاری این حامی، بطور کامل در تاکتیکهایی مهارت یافتهاند که عبارت از پی در پی قسم و آیه یاد کردن مبنی بر طرفدار حزب بودن است. گولوس و پلاتفرم گروه وپریود این را تکرار میکنند، در حالی که در واقع آنها به گسیختن حزب و ادامۀ تمامی فعالیتها با روح ضد حزبی مشغول هستند. «آشتیطلبی» صوری و لفظی تبدیل به اسلحهای در دست انحلالطلبان گولوس و وپریودیستها شده است.
نیازی به گفتن ندارد که ما نمایندگان گرایش بلشویک، نمیتوانیم نقش ابلهان را بازی کنیم. پس از انتظار یک ساله و انجام هر کار ممکن از طریق صفحات ارگان مرکزی برای روشن نمودن خصلت ضد حزبی وپریودیستها، گولوسیستها و تروتسکی، ما نمیتوانیم در مقابل حزب مسئولیت نهادهایی را تقبل کنیم که درگیر نوشتن «دعوت نامه» برای انحلالطلبان و نامه نگاری رسمی دربارۀ «اموری» هستند که وپریودیستها موجد آن میباشند. ما نه داد و بیداد، بلکه کار میخواهیم.
ما مایل به کار مشترک با کسانی هستیم که خواهان کار با روح حزبی بوده و در واقعیت توان خود را برای چنین کاری ثابت کردهاند – یعنی در وهلۀ اول منشویکهای طرفدار حزب و سوسیال دمکراتهای واقعاً غیرفراکسیونی. ما مایل به قبول مسئولیت جر و بحث با کسانی نیستیم که خواهان کار مشترک با حزب نبوده بلکه خواهان کار با آقای پوترسف و اتزوویستها هستند.
در روسیه وضعیت چنان است که مصرانه از سازمانهای حزبی در خارجه کار شدید و هماهنگ طلب میشود. دوران سه سالۀ روزهای طلایی ضدانقلاب (١٠-١٩٠٨) به وضوح رو به اتمام است و با دوران خیزشهای تازه عوض میشود. اعتصابات تابستان سال جاری و تظاهرات موقع مرگ تولستوی به وضوح بر این دلالت دارد. کار تشکیلاتی حزب در روسیه به غایت ضعیف شده و وپریودیستها و گولوسیستها که مشغول توسعۀ فعالیت ضد حزبی خود به کمک مراکز فراکسیونی در روسیه و خارجه هستند، با وقاحت تمام از این ضعف استفاده کردهاند.
در چنین شرایطی، ادامۀ بازی آشتیطلبی با این مراکز فراکسیونی، چشم پوشی ریاکارانه از استقلال آنها، «دعوت» از نمایندگانشان برای یک مبارزه مشترک علیه خط مشی خودشان، پنهان کردن آنها از چشم حزب با قبول اعضایشان در مراکز – به معنی فنا کردن خود در ستیزی بی سرانجام است. این به معنای زدن ترمز بر کار مراکز حزبی در خارجه است که حتی بدون این هم چنان کند شدهاند که در سال گذشته امکان ترتیب یک جلسۀ کمیتۀ مرکزی در روسیه، نه تنها یک کنفرانس بلکه حتی یک جلسۀ غیررسمی فعالین حزبی محلی نیز فراهم نشد (و این در حالی است که «مدرسه» اتزوویستها و ارگانهای قانونی انحلالطلبان دائماً موفق به سازمان دادن همه گونه کنفرانس و جلسۀ عوامل، مخبرین جراید و غیره میشدند).
ما مجبوریم مسئولیت این توقف کامل کار کسانی را که گرفتار آشتی با گولوسیستهای این مراکز بودهاند از خود سلب کنیم و فوراً کار مستقل و پرانرژی را برای متحد کردن بلشویکهای ارتدکس، منشویکهای طرفدار حزب و سوسیال دمکراتهای غیرفراکسیونی، برای سازمان دادن جلسات، کنفرانسها، دفاتر منطقهای، گروههای ارتباط با انتشارات حزبی و جز آن، آغاز کنیم. ما همۀ سوسیال دمکراتهای طرفدار حزب را به تنها کاری که واقعاً قادر به بیرون بردن حزب از بن بست و آزاد کردن این مراکز از «اظهار عبودیت» به گولوسیستها است، فرا میخوانیم.
حتی قبل از پلنوم، در بهار ١٩٠٩ ما به نام فراکسیون بلشویک خط مشی نزدیک شدن به منشویکهای طرفدار حزب را اعلام کردیم و از آن وقت این خط مشی ثمرات قابل توجهی به بار آورده است – به رغم کوشش ناموفق برای اعتماد کردن به «قولهای» گولوسیستها و به حساب آوردن آنها به عنوان عناصر طرفدار حزب. ما این کارها را مستقل از آن کوششهای ناموفق به منظور آشتی با گولوسیستها، نه برای تقویت تبلیغ وپریودیستی و نه برای تقویت حمایت گولوسیستی از انحلالطلبی بلکه برای تقویت واقعی خط حزبی و نزدیکتر کردن واقعی ستون اصلی هر دو فراکسیون عمده انجام دادیم. و با سلب مسئولیت برای ادامۀ این کوششها، مطمئن هستیم که از طریق رابوچایا گازتا، مطبوعات علنی و فعالیت گروههای حمایت کننده از رابوچایا گازتا و حمایت کنندگان از پلخانف در خارجه، در حین عمل به صف واحد نزدیکتر خواهیم شد.
پس از پلنوم، که به روشنترین وجهی مسألۀ فراکسیونها و الغای آنها و برای نخستین بار این مسأله را در ارتباط با خط سیاسی و ایدئولوژیک خود فراکسیونها طرح کرد، یعنی بر پایۀ واقعی یک برآورد از نزدیک شدن حقیقی در کار و نه بر پایۀ قولهای توخالی، تعهدات صوری و عباراتی از این قبیل – پس از پلنوم و تجربۀ یک ساله از نتایج آن، دیگر ادامۀ قایم باشک بازی ریاکارانۀ قدیمی ممکن نیست.
باید بطور آشکار عمل کنیم. باید شجاعت اعلام موضع را داشته باشیم. اگر کمیتۀ مرکزی مایل به اعلام موضع صریح و آشکار در مقابل حزب است، همین اظهار ساده اسلحهای با قدرت مهیب در دستهای آنان خواهد بود، اسلحهای صد بار قوی تر از هر گونه مصوبه، آرزو، محکومیت، اخراج و قس علی هذا.
اعلام موضع، به معنای اعتراف به این است که کوشش برای الغای همۀ فراکسیونها، متأسفانه توسط گولوسیستها و وپریودیستها خنثی شد، اما نزدیک شدن ستون اصلی مرکب از عناصر واقعاً طرفدار حزب دو فراکسیون عمده، گروهبندی نزدیک تر آنها با عناصر طرفدار حزب از سوسیال دمکراتهای ملی و غیرفراکسیونی، گامی به جلو بوده است. اگر تروتسکی و حامیان مشابه انحلالطلبان و اتزوویستها این نزدیک شدن را «تهی از محتوای سیاسی» اعلام میکنند، چنین خطابههایی تنها مصداق فقدان کامل اصول از طرف تروتسکی و خصومت واقعی مشی او در برابر الغاء حقیقی (و نه صرفاً اسیر بند قولها) فراکسیونها است. قول این الغاء را، پس از یک سال تجربه اندوزی از نتایج پلنوم دادن، تنها مغالطه است. و در حالی که الغاء فراکسیونها صرفاً یک حرف است، نزدیک شدن جریانات عمده در دو فراکسیون اصلی یک واقعیت است. هیچ گروهبندی، هیچ پیمان بندی پرهیاهویی، هیچ قولی برای ناپدید کردن اختلافات، از این واقعیت نتیجه گرفته نمیشود اما آن نتیجهای که گرفته میشود یک امکان واقعی برای ساختن حزب در عمل، بر مبنای همکاری از طرف بخشی از منشویکها و بخشی از بلشویکها است.
اگر کمیتۀ مرکزی مایل است با پیگیری تام چنین تصدیق و چنین روشی را بکار بندد، اگر مایل است همۀ اندامهای مرکزی را مبدل به ارگان چنین نزدیک شدنی کرده و آنها را کاملا از «اظهار عبودیت» بی ارزش و زیانبخش در مقابل گولوسیستها یا «دعوت کردن» از گولوسیستها آزاد کند، اگر از عهدۀ کار کردن بدون هیاهو و ستیز برآید، ما این خط را با تمام وجود و توان خود حمایت خواهیم کرد، خطی که در واقع ما از بهار ١٩٠٩ – یعنی تقریباً از دو سال پیش تاکنون – دنبال کردهایم.
اگر کمیتۀ مرکزی نمیخواهد این استنتاج مسلم را از درسهای پلنوم و نتایج آن بیاموزد، پس بگذار امر هدایت کار حزبی – و کار احیای وحدت – را به اتحاد گولوسیستها، وپریودیستها و تروتسکی واگذارد. این بی پرده تر و صادقانه تر خواهد بود و ما خود را از این اتحاد که در حقیقت امر خصلت ضد حزبیش اثبات شده، کنار نگاه خواهیم داشت.
البته کاملا آگاهیم که در ارتباط با اقدام ما برخی افراد (و از میان آنها بطور حتم حامیان با تجربۀ انحلالطلبان و اتزوویستها) دربارۀ «انشعاب» داد و فغان سرخواهند داد. اگر چه چنین فریادهایی احمقانه و ریاکارانه است معهذا باید برای دادن هشدار به افراد بی اطلاع دربارۀ این اعتراضات احتمالی، اندکی تأمل کنیم.
اقدام ما در جنبۀ رسمی آن – تقاضای استرداد پول و انقضای توافقی که ما با شرایط معینی منعقد کرده بودیم – مطلقاً بر حق است. شرایط مربوط به توافق ما با کمیتۀ مرکزی صریحاً تعیین شد، در ارگان مرکزی درج گردید و به اتفاق آراء توسط کمیتۀ مرکزی در پلنوم پذیرفته گشت. کمیتۀ مرکزی به موجب پذیرش این شرایط به نام تمامی حزب و درج آنها در ارگان مرکزی حزب، بی هیچ ابهام تصدیق کرد که تنها با اجراء واقعی این شرایط میتواند از ما تقاضای طرز عمل معینی را بنماید. هیچ کس نمیتواند انکار کند که وپریودیستها و گولوسیستها به رغم مصوبهای که امضا کردند، این شرایط را برآورده نکردهاند. بنابراین حق رسمی ما برای لغو توافق، جای بحث ندارد. با لغو این توافق، ما اعلام مبارزۀ مستقل برای اصول حزبی، کار مستقل برای ساختن حزب بدون کسانی که در تجربۀ یک ساله بی علاقگی خود را برای این کار نشان دادهاند، همراه با آن منشویکها و غیرفراکسیونیستها که خلاف آنرا نشان دادهاند، میکنیم. اگر آن توافق که مستقیماً و صریحاً مقید به گرفتن موضع طرفدار حزب از طرف گولوسیستها و وپریودیستها بود، از طرف آنها نقض شده است، این حق کامل و وظیفۀ ما است که توافق با کسانی که حزب را به ریشخند گرفتهاند لغو کرده و در جستجوی همۀ اشکال ممکن برای رسیدن به صف واحد با کسانی باشیم که حزب را حمایت میکنند.
اما مهم تر از جنبۀ رسمی، وضعیت واقعی امور است. از این حیث، خاصه ریاکاری گولوسیستها و وپریودیستها جالب توجه است که هر دو در پلنوم و پس از آن همچنان در مطبوعات بیانیه میدهند که بینش طرفداری از حزب را دارند. ریاکاری چنین بیاناتی، کذب آشکار فریادهایشان راجع به انشعاب، آنقدر عیان است که حاجت به بیان آن نیست. خود گولوسیستها و وپریودیستها بودند که فوراً پس از پلنوم دست به یک انشعاب واقعی زدند – یا بهتر بگوییم، به رغم قولهایی که در پلنوم داده بودند جلوی اینکار را نگرفتند؛ این آنها بودند که در تمام طول سال به این انشعاب ادامه داده، تشدیدش کردند و از استقلال گروه پوترسف و شرکاء، گروه فضلا، سازمان دهندگان مکتب «ماخیست» و جز آن از حزب، حمایت کردند. اجازۀ باقی ماندن در مراکز حزب را به چنین انشعابیونی دادن، به معنای تباه کردن کامل امر حزب است. باقی ماندن آنها در مقام پیشین، در جائیکه این انشعابیون از حضورشان در مراکز حزب برای ترمز زدن به کارها و تخریب روحیۀ حزب از درون به نفع آقای پوترسف یا رهبران مکتب «ماخیست» بهره بردند، به معنی وارد کردن خسارت مهیب و جبران ناپذیر به امر وحدت حزبی است.
مثلی است قدیمی که نه هر کس مدام «خدا، خدا» کند، به بهشت خواهد رفت. و بعد از تجربۀ پلنوم، باید بگوییم: نه هر کس که حرفهای مفت دربارۀ حزبگرایی به زبان آورد، واقعاً طرفدار حزب است. گولوسیستها و وپریودیستها پس از پلنوم از حزب انشعاب کردند. این یک واقعیت است. تروتسکی در این مورد حامی آنان بود. این هم یک واقعیت است.
برای ممانعت از انشعاب و جلوگیری از گسترش آن، هیچ راه دیگری بجز تقویت، تحکیم و تصدیق و تأیید رسمی نزدیک شدن آنهایی که در حقیقت فعالیت حزبی را پس از پلنوم به پیش بردند – یعنی منشویکهای طرفدار حزب و بلشویکها – وجود ندارد.
با اعلام نظرمان دربارۀ امور حزب در مقابل همۀ منشویکهای طرفدار حزب، سوسیال دمکراتهای غیر فراکسیونی طرفدار حزب و بلشویکها و همینطور سازمانهای سوسیال دمکراتیک ملی، از گروههای بلشویک داخل روسیه دعوت میکنیم که بی فوت وقت شروع به گرد آمدن حول رابوچایا گازتا کنند و ترتیب تدارک آن جلسات و کنفرانسهایی را بدهند که برای احیای حزب ضروری است و به دلیل وضعیت فعلی باید جبراً با تلاشهای بسیار متواضعانه، غیر رسمی و بی تشریفات شروع گردند. ارائۀ جزئیات بیشتر در مورد خصلت چنین تلاشهایی در اینجا، از حوصلۀ این مقاله خارج است.
همچنین از گروههای بلشویک خارجه دعوت میکنیم خود را چنان از نو سازمان دهند که همۀ ارتباطها را با وپریودیستها، که کاملا خصلت ضد حزبی خود را ثابت کردهاند قطع کنند و بدون ممانعت این مدافعان اتزوویسم شروع به کار منظم برای تقویت حزب، گروهبندی نزدیکتر با عناصر طرفدار حزب دیگر فراکسیونها و ایجاد کلوبها، ایراد سخنرانی و تهیۀ گزارش مشترک و امثالهم و برداشتن گامهای تدارکاتی در جهت اتحاد واقعی همۀ کسانی که پیرو وپریود و گولوس نیستند، در خارجه، بنمایند. اگر وجود دو گروه موازی در جائی که گولوسیستها هستند اجتناب ناپذیر است، شایستۀ بلشویکها نیست که دیگر در گروهشان وپریودیستهای ضد حزب را تحمل کنند. بگذار آنها به گولوسیستها پناه برند.
هیئت تحریریۀ رابوچایا گازتا
نوشته شده در نیمۀ دوم نوامبر (نیمۀ اول دسامبر) ١٩١٠
نخستین بار در ٢١ ژانویۀ ١٩٣٢ در نشریۀ پراودا شمارۀ ٢١ ، به چاپ رسید
مجموعه آثار لنین، جلد ١٦
[١]
منظور لنین شانزده انحلالطلب منشویک است که «نامۀ سرگشاده» را امضاء کردند.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1778fa.html
|