اطلاعيه دربارۀ انتشار رابوچایا گازتا[١]
و. ای. لنین
بحران عمیق جنبش کارگری و حزب سوسیال دمکرات روسیه، همچنان ادامه دارد. تجزیه و تلاشی سازمانهای حزبی، خروج نسبتاً عمومی روشنفکران از این سازمانها، آشفتگی و تزلزل در بین سوسیال دمکراتهایی که وفادار ماندهاند، افسردگی و بی علاقگی در بخشهای نسبتاً بزرگ پرولتاریای پیشتاز، شک و تردید دربارۀ راه خروج از این وضعیت – اینها هستند وجوه ممیزۀ وضعیت کنونی. در میان سوسیال دمکراتها کم نیستند آدمهای ترسو و سست ایمانی که آمادهاند از ابراز بردباری در آشفتگی موجود، از احیا و تقویت ح.س.د.ک.ر. با اهداف و سنن انقلابی آن نومید شوند و آمادهاند تا در کناری ایستاده، خود را در محافل کوچک و محدودی که فعالیتشان فقط بر حول کار «فرهنگی» و امثالهم خواهد بود، محصور کنند.
بحران ادامه دارد، ولی پایان آن از هم اکنون به روشنی قابل دیدن است، راه خروج توسط حزب تعیین و آزموده شده، آشفتگی و تزلزل در مسیر جریانات، گرایشات و فراکسیونهای نسبتاً مشخص افتاده که حزب از آنها ارزیابی بسیار صریحی به عمل آورده است – در حالی که تعیین شکل نهایی گرایشات ضد حزبی و ارزیابی روشن داشتن از آنها، نیمی از کار برای رهائی از از آشفتگی و تزلزل هستند.
به منظور جلوگیری از نا امیدی و سرخوردگی تنها لازم است که عمق کامل منابع بحران را درک کنیم. انسان نمیتواند از این بحران بگریزد یا اجتناب ورزد، تنها راه سالم بیرون آمدن از آن مبارزۀ مداوم است، زیرا بحران تصادفی نبوده بلکه زاییدۀ مرحلۀ خاصی از تکامل اقتصادی و سیاسی روسیه است. سلطنت مطلقه مانند سابق حکومت میکند. قهر، خشن تر شده است. استبداد همچنان قدرتمند است. ستم اقتصادی با گستاخی باز هم بیشتری ادامه دارد. اما حکومت مطلقه دیگر نمیتواند صرفاً با روشهای قدیمی خود را حفظ کند و مجبور به دست زدن به تلاش جدیدی است، تلاش برای اتحاد علنی با زمینداران فئودال «صد سیاه» و سرمایهداران اکتبریست، اتحادی در دوما و از طریق دوما. درماندگی و شکست این تلاش و رشد بحران تازۀ انقلابی، بر هر کس که هنوز قادر به تفکر است، آشکار است. اما این بحران انقلابی در موقعیت جدیدی دارد شکل میگیرد، موقعیتی که در آن طبقات و احزاب با آگاهی، همبستگی و تشکل به مراتب عظیم تر از قبل از انقلاب ١٩٠٥ مشخص میشوند. لیبرالیسم روسی از حالت یک اپوزیسیون با حسن نیت، خیال پرداز، ضعیف و نابالغ با آرزوهای نیکخواهانه، به حزبی قوی و از نظر پارلمانی منضبط روشنفکران بورژوا تبدیل شده است که دشمنان آگاه پرولتاریای سوسیالیست و نیز مخالف تسویه حساب انقلابی تودههای دهقان با مالکین فئودال هستند. گدایی کردن امتیازاتی از سلطنت، تهدید آن با انقلاب (که برای خود لیبرالها وحشتناک و نفرت انگیز است)، خیانت مستمر به مبارزه برای رهایی و فرار به اردوی دشمن – چنین است سرنوشت اجتناب ناپذیر حزب لیبرال دمکراتیک – مشروطه خواه و این بنا بر ماهیت طبقاتی آن، ناگزیر است. دهقان روسی استعداد خود را برای مبارزۀ تودهای انقلابی – اگر پرولتاریا آن را به پیش برد – و استعداد خود را برای نوسان مداوم بین لیبرالها و سوسیال دمکراتها، نشان داده است. طبقۀ کارگر روسیه نشان داده است که تنها طبقۀ تا به آخر انقلابی و تنها رهبر مبارزه برای آزادی – حتی برای آزادی بورژوایی – است. و اینک امر خطیر ادامۀ مبارزه برای آزادی میتواند و باید تنها توسط مبارزۀ انقلابی پرولتاریا انجام گیرد در حالی که تودههای بهره ده و زحمتکش را هم به دنبال بکشد. طبقۀ کارگر که در اوضاع جدید و در میان دشمنان متحدتر و آگاه تر عمل میکند، باید حزب خود – ح.س.د.ک.ر. را نیز تجدید بنا کند. بجای رهبرانی از میان روشنفکران، باید رهبرانی از صفوف کارگران بیرون کشید. عضو تراز نوین کارگری حزب سوسیال دمکراتیک که کلیۀ فعالیتهای حزب را مستقلا انجام میدهد در حال به وجود آمدن است که در مقایسه با نوع قبلی، توانایی بازسازی، متحد کردن و سازمان دادن تودههای پرولتاریا – ده بار و صد بار بیشتر از پیش – را دارد.
رابوچایا گازتای ما خطابش در وهلۀ اول به این کارگر جدید است. این کارگر مرحلهای را که میخواست با او به زبان بچهها صحبت کرده یا فرنی خوردش دهند، پشت سر گذارده است. او نیاز دارد همه چیز را دربارۀ اهداف سیاسی حزب بداند، اینکه حزب چگونه ساخته میشود و مبارزۀ درون حزبی چگونه انجام میگیرد. او از حقیقت ساده و عریان دربارۀ حزبی که تقویت، احیا و تجدید سازمان آن به عهدۀ اوست، باکی ندارد. آن جملات انقلابی کلی و آن فراخوانهای آشتیطلبانۀ شکرینی که او در مقالات تکراری وپریود یا در روزنامۀ پراودای تروتسکی مییابد، بدون آنکه از هیچ کدام شرح روشن، دقیق و صریح سیاست حزب و موضع حزب را به دست آورد، نه تنها به وی کمک نمیرسانند بلکه برای او زیانبخش نیز هستند.
موقعیت حزب، موقعیت دشواری است اما دشواری اصلی این نیست که حزب سخت ضعیف گشته و اغلب سازمانهایش به کلی داغان شدهاند، یا اینکه مبارزۀ فراکسیونی درونی حاد شده است بلکه در این است که بخش پیشرو کارگران سوسیال دمکرات بطور واضح و روشن ماهیت و مفهوم این مبارزه را متوجه نشده است، به اندازۀ کافی نیرو برای پیشبرد پیروزمندانۀ آن فراهم نکرده و با استقلال و انرژی کافی برای ایجاد، حمایت و تحکیم ستون پایۀ حزب که ح.س.د.ک.ر. را از نابسامانی، سقوط و تزلزل به راه صحیح هدایت کند، وارد این مبارزه نشده است.
این راه بطور کامل در تصمیمات کنفرانس دسامبر ١٩٠٨ که بعداً در تصمیمات اجلاسیۀ عمومی کمیتۀ مرکزی در ١٩١٠ بسط یافت، نشان داده شده است. این ستون پایۀ حزبی عبارت است از اتحاد بلشویکهای ارتدکس (مخالفین اتزوویسم و فلسفۀ بورژوایی) و منشویکهای طرفدار حزب (مخالفین انحلالطلبی) که در حال حاضر در عمل – و نه به واسطۀ یک طرز برخورد صرفاً صوری – فعالیتهای اصلی ح.س.د.ک.ر. را انجام میدهند.
به کارگران میگویند که این اتحاد تنها مبارزۀ فراکسیونی، مبارزه علیه انحلالطلبان و اتزوویستها «بجای» مبارزه علیه انحلالطلبی و اتزوویسم را تشدید و تقویت میکند. این یک لفاظی محض، زبان بازی کودکانهای است که کارگر را بچه فرض میکند نه آدمی بالغ. این حقیقت ناخوشایندی است که با وجود ضعف حزب، اوضاع درهم ریختۀ تشکیلات آن و ناگزیری وجود پایگاهی در خارجه، هر گرایشی در خارجه به سادگی تبدیل به فراکسیونی که در حقیقت مستقل از حزب است میشود، اما پنهان کردن این حقیقت از کارگر سوسیال دمکراتی که باید حزب خویش را بر مبنای یک خط حزبی معین، دقیق و روشن تجدید بنا کند، کاری مضحک (یا جنایتکارانه) است. شک نیست که نامطلوبترین اشکال مبارزۀ فراکسیونی در بین ما تسلط دارد اما دقیقاً به منظور نو کردن اشکال این مبارزه است که کارگر پیشرو نباید با بیان عبارتی کناره گرفته و یا مغرورانه وظیفۀ ناخوشایند (ناخوشایند برای یک متفنن، یک مهمان در حزب) نو کردن اشکال ناخوشایند مبارزۀ ناخوشایند را به ریشخند گیرد بلکه او باید جوهر و اهمیت این مبارزه را درک کرده و کار را در محلها به طریقی سامان دهد که برای هر مسألۀ تبلیغ سوسیالیستی، ترویج سیاسی، جنبش اتحادیهای، کار تعاونی و الی آخر... حد و مرز تعیین گردد، که در ماورای آن انحراف از سوسیال دمکراسی به انحلالطلبی لیبرالی یا اتزوویسم نیمه آنارشیستی، التیماتومیسم و غیره آغاز میشود و نیز او باید امور حزبی را در امتداد خط صحیح تعیین شده توسط همین مرزها سوق دهد. ما اینرا یکی از وظایف اصلی رابوچایا گازتا میدانیم که به کارگران کمک کند تا این مرزها را برای هر یک از مهمترین مسائل مشخص زندگی معاصر روسیه تثبیت کنند.
به کارگران گفته میشود: تلاش وحدتطلبانه در اجلاسیۀ عمومی کمیتۀ مرکزی در ژانویۀ ١٩١٠، سترونی و عجز مبارزۀ فراکسیونی درون حزبی را که باعث «از هم گسیختن» وحدت شد، ثابت کرد. کسانی که چنین سخن میگویند یا نامطلع هستند یا کاملا قدرت تفکر را از دست دادهاند و یا اهداف واقعی شان را با عباراتی خوش آهنگ که برای گوش دلنشین اما بی معنی است، پنهان میدارند. اجلاسیۀ عمومی تنها کسانی را «سرخورده» کرد که از رویارویی با حقیقت وحشت داشتند و خود را در دریای توهمات رها کرده بودند. هر چند گهگاه «آش شله قلمکار آشتیطلبی» در پلنوم به چشم میخورد، اما نتیجه دقیقاً وحدتی بود که یگانه وحدت ممکن و ضرور است. اگر انحلالطلبان و اتزوویستها قطعنامۀ مربوط به مبارزۀ علیه انحلالطلبی و اتزوویسم را امضاء کردند و روز بعد باز با «حمیت» بیشتری به گذشته چسبیدند، این فقط ثابت میکند که چقدر برای حزب ناممکن است که روی عناصر غیرحزبی حساب کند، این فقط با روشنی بیشتری نشان میدهد که این عناصر از چه قماشند. حزب اتحاد داوطلبانهای است و وحدت تنها وقتی ممکن و مفید است که کسانی با هم متحد شوند که مایل و قادر به پیشبرد یک سیاست حزبی مشترک با حداقلی از وظیفه شناسی باشند یا بهتر بگوییم: کسانی که علاقه دارند (بخاطر طریق عقاید و گرایشاتشان) یک سیاست حزبی مشترک را پیش ببرند. آن وحدتی که بخواهد آگاهی بر این سیاست را گل آلود و کدر سازد، بخواهد با یک بند ساختگی کسانی را به هم وصل کند که حزب را مشخصاً به جهتی ضد حزبی هل میدهند، ناممکن و زیانبخش است. و وحدت بین گروههای عمدۀ بلشویسم و منشویسم توسط پلنوم – اگر نه در پلنوم، دست کم از طریق آن – به دست آمد و تحکیم شد.
کارگری که نمیخواهد با او مثل یک کودک صحبت کنند، نمیتواند درک نکند که انحلالطلبی و اتزوویسم همانقدر جریانات غیرتصادفی و ریشه دار هستند که بلشویسم و منشویسم. تنها کسانی که «برای کارگران» داستانهای جن و پری به هم میبافند، اختلاف بین این دو فراکسیون یاد شده را با مشاجرات «روشنفکران» تبیین میکنند. واقعیت آن است که این دو جریان – که مهر خود را بر سرتاسر تاریخ انقلاب روسیه، بر تمام سالهای نخست (از جهات بسیار، مهمترین سالهای) جنبش کارگری تودهای روسیه زدهاند – به دلیل فرآیند تجدید سازمان سیاسی و اقتصادی روسیه از کشوری فئودالی به کشوری بورژوایی، به دلیل نفوذ طبقات مختلف بورژوازی بر پرولتاریا یا صحیح تر، به دلیل وضعیت اقشار مختلف بورژوازی که پرولتاریا در چارچوب آن عمل میکرد، به وجود آمدند. نتیجه این میشود که وحدت سوسیال دمکراتیک در روسیه از طریق تخریب و انهدام یکی از این دو جریان، که در دوران آشکارترین و گستردهترین عملیات تودهای آزاد و از نظر تاریخی مهم طبقۀ کارگر در طول انقلاب شکل گرفتند، ممکن نیست. اما این نیز مستفاد میشود که بنیادهای نزدیکی واقعی دو فراکسیون، نه در عبارات همراه با حسن نیت دربارۀ وحدت و الغاء فراکسیونها و جز آن، بلکه تنها در تکامل درونی این فراکسیونها به دست میآید. این همان نزدیکی است که حزب طبقۀ کارگر از زمانی که ما بلشویکها در بهار ١٩٠٩ سرانجام اتزوویسم را «دفن کردیم»[٢] و نیز منشویکهای طرفدار حزب، به رهبری پلخانف، مبارزه علیه انحلالطلبی را که قاطعیتش کمتر از مبارزۀ ما نبود شروع کردند، آن را تجربه کرده است. شکی نیست که اکثریت اعظم کارگران دارای آگاهی طبقاتی در هر دو فراکسیون با مخالفین اتزوویسم و انحلالطلبی همراهند. از اینرو، هر قدر مبارزۀ درون حزبی بر این مبنا خشن باشد – مبارزهای که گاهی دشوار و همیشه ناخوشایند است – ما نباید جوهر این پدیده را بخاطر شکل آن فراموش کنیم. کسی که فرآیند تحکیم ستون پایۀ حزبی متشکل از کارگران سوسیال دمکرات دارای آگاهی طبقاتی را در پس این مبارزه (که در اوضاع کنونی حزب به ناچار شکل مبارزۀ فراکسیونها را به خود میگیرد) نبیند، مانند کسی است که از دیدن جنگل بخاطر درختهای آن عاجز مانده است.
رابوچایا گازتا که ما بلشویکها تأسیس کرده و مطمئنیم که منشویکهای طرفدار حزب (به رهبری پلخانف) نیز موافق انتشار آن هستند، در خدمت تحکیم این ستون پایۀ اصیل سوسیال دمکراتیک است. این نشریۀ لزوماً بمثابۀ نشریهای فراکسیونی، بمثابۀ یک اقدام فراکسیونی بلشویکها منتشر خواهد شد. شاید در اینجا هم، باشند کسانی که جنگل را بخاطر درختهایش نمیتوانند ببینند و دربارۀ «بازگشت» به فراکسیونیسم فریاد سردهند. ما با تنظیم مبسوط نظریه مان دربارۀ ماهیت و ارزش وحدت حزب که واقعاً در حال فراهم شدن بوده و واقعاً مهم و ضروری است، اعتبار چنین اعتراضاتی که در واقع تنها به معنی مغشوش کردن مسألۀ وحدت و استتار اهداف فراکسیونی معینی است، قبلا نشان دادهایم. پیش از هر چیز مشتاقیم که رابوچایا گازتا به کارگران یاری رساند تا به وضوح کامل، از آغاز تا انتها موضع حزب و کلیۀ اهداف حزبی را درک نمایند.
در مبادرت به انتشار رابوچایا گازتا روی همکاری هم کمیتۀ مرکزی حزبمان و هم سازمانهای محلی، و همینطور گروههای منفرد کارگران دارای آگاهی طبقاتی، که در حال حاضر از حزب جدا ماندهاند، حساب میکنیم. ما روی مساعدت کمیتۀ مرکزی حساب کرده و میدانیم که در چند ماه گذشته در سامان دادن صحیح کار در روسیه موفق نبوده است. این نقص به واسطۀ این واقعیت بوده که بجز از بلشویکها و منشویکهای طرفدار حزب، از جای دیگری به آن کمک نرسیده و اغلب با مخالفت مستقیم دیگر فراکسیونها روبرو بوده است. این مرحلۀ دردناک زندگی کمیتۀ مرکزی سپری خواهد شد و برای اینکه هر چه زودتر چنین شود، ما نباید تا تجدید استقرار کمیتۀ مرکزی، تا زمانی که نیرویش را جمع کند و غیره صرفاً «منتظر» بمانیم بلکه باید فوراً به ابتکار گروههای منفرد و سازمانهای محلی کار تقویت خط حزبی و وحدت واقعی حزب را که کمیتۀ مرکزی هم عمدتاً درگیر آن است – حتی در مقیاسی کوچک در آغاز کار – شروع کنیم. ما روی مساعدت سازمانهای محلی و گروههای منفرد کارگران حساب میکنیم، چرا که تنها کار فعال آنها روی روزنامه، تنها پشتیبانی، واکنشها، مقالات، اسناد، اطلاعات و نظرات آنهاست که میتواند شالودۀ استواری برای رابوچایا گازتا فراهم کند و تداوم آنرا تضمین نماید.
نوشته شده در اکتبر ١٩١٠
نخست در ٥ مه ١٩٣٧، در روزنامۀ پراودا، شمارۀ ١٢٢ انتشار یافت.
مجموعه آثار لنین، جلد ١٦
توضیحات
[١]
رابوچایا گازتا (روزنامۀ کارگران): نشریۀ معروف بلشویکی که بطور غیرمنظم در پاریس از ٣٠ اکتبر (١٢ نوامبر) ١٩١٠ تا ٣٠ ژوئیه (١٢ اوت) ١٩١٢ منتشر شد. در مجموع ٩ شماره بیرون آمد. رابوچایا گازتا را گروهی از بلشویکها به رهبری لنین تأسیس کردند که مورد حمایت منشویکهای طرفدار حزب نیز قرار گرفت. کنفرانس پراگ ح.س.د.ک.ر. در ژانویۀ ١٩١٢ خط مصمم و پیگیر نشریه در دفاع از حزب و وفاداری حزبی را متوجه شد و آنرا ارگان رسمی کمیتۀ مرکزی ح.س.د.ک.ر. (بلشویک) اعلام کرد.
[٢]
اشاره است به قطعنامۀ «اتزوویسم و التیماتومیسم» که لنین آنرا نوشته و کنفرانس هیئت تحریریۀ گستردۀ پرولتاری در ژوئن ١٩٠٩ تصویبش کرد. قطعنامه اشاره میکند که بلشویسم بمثابۀ یک جریان معین در درون ح.س.د.ک.ر. هیچ قدر مشترکی با اتزوویسم و التیماتومیسم ندارد و جناح بلشویک حزب باید با قاطعیت هر چه تمام با این انحرافات از مسیر مارکسیسم انقلابی مقابله کند.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1770fa.html
|