Farsi    Arabic    English   

برای چه چیزی باید جنگید؟

و. ای. لنین


اظهارات اخیر اکتبریستها، حزب غالب در دوما، در رابطه با سخنرانی‌های انجام شده در اینجا و آنجا توسط کادتهای جناح راستی، بدون تردید بسیار خصلت نما هستند. «ما در کشور و در دوما منزوی هستیم»، آقای گوچکف، صدر حزب سرمایه داران ضدانقلابی، اینطور شکایت کرد. و آقای بولگاکف وخیست صدایش را، به همان طریق، در مسکووسکی یژنه دلنیک انعکاس می دهد: ... «ارتجاع و انقلاب هر دو منکر «مصونیت فرد» هستند، برعکس، «قابل تعدی بودن» فرد را با دل و جان تصدیق می کنند – تطابق کاملی بین مارکف دوم که نژادهای غیر روسی را مورد آزار و اذیت قرار می دهد و روحیۀ پوگروم گرایانه‌اش، و گگچکوری سوسیال - دمکرات که به نام مصونیت فرد فراخوان «انقلاب کبیر دوم روسیه» را می دهد وجود دارد»(شمارۀ ۸، ۲۰ فوریۀ ۱۹۱۰، صفحۀ ۲۵).

آقای گوچکف در دوما خطاب به دولت تزاریست گفت «ما منتظریم» و با این کلمات به اشاره فهماند که بورژوازی، که دل و جانش را تسلیم ضدانقلاب نموده، هنوز نمی تواند منافعش را تضمین شده بداند و هیچ چیز واقعاً محکم و پایداری که معنای ایجاد نظم «نوسازی شدۀ» معروف را بدهد ملاحظه کند.

و بولگاکف وخیست صدایش را انعکاس می دهد:«... من با دردی غیرقابل تسکین در مورد همان عقیدۀ قدیمی، تلخ و نگران کننده فکر می کنم: بله، این همان چیز است [یعنی، ارتجاع و انقلاب چیز یکسانی هستند، به عبارت دیگر –] ... همان ماکسیمالیسم به اجرا درآمده با زور ... اخیراً برخی مردم دارند بار دیگر برای انقلابی نوین شروع به آه کشیدن می کنند، گویی اکنون، پس از آنچه تجربه کرده‌ایم، چیزی بجز سقوط نهایی روسیه می توان از آن انتظار داشت»(ص ۳۲).

رهبر بزرگ ترین حزب بورژوایی در دوما و یک روزنامه نگار جناح راستی کادت که در «جامعۀ» لیبرال محبوب است (نسخۀ پنجم از وخی در حال چاپ شدن است) – هر دو شکایت و ناله و زاری می کنند که منزوی اند. آنها از لحاظ ایدئولوژیک در بین ماکسیمالیست‌های ارتجاع و «ماکسیمالیست‌های» انقلاب، در بین قهرمانان صد سیاه و «کسانی که برای انقلابی نوین آه می کشند» (لیبرالها؟) منزوی هستند – «در کشور و در دوما منزوی هستند».

این انزوای «مرکز»، انزوای بورژوازی که می خواهد رژیم قدیمی را تغییر دهد ولی نمی خواهد با آن بجنگد، که می خواهد تزاریسم را «نوسازی» کند ولی از سرنگونی آن می ترسد، در تاریخ انقلاب روسیه پدیده‌ای جدید نیست. در ۱۹۰۵ هنگامی که جنبش توده‌ای انقلابی با جهش و پرش در حال رشد بود و ضربه‌ای پشت ضربه‌ای دیگر بر تزاریسم می نواخت، کادتها و اکتبریستها بطور یکسان احساس «منزوی بودن» کردند. کادتها (افراد اسووبوژدنیۀ آن زمان) پس از ۶ اوت ۱۹۰۵، هنگامی که علیه تحریم کردن دومای بولیگین موضع گرفتند، شروع به پا پس کشیدن کردند. اکتبریستها بالاخره پس از ۱۷ اکتبر «پا پس کشیدند». در ۷-۱۹۰۶ کادتها در هر دو دوما «منزوی بودند»، قدرت بهره بردن از اکثریت شان را نداشتند، ناامیدانه بین تزاریسم و انقلاب، بین ملاکین صد سیاه و یورش پرولتاریا و دهقانان، در رفت و آمد بودند. کادتها، علیرغم اکثریت داشتن شان در هر دو دوما، همواره منزوی بودند، آنها در بن بستی بین ترپوف[۱] و جنبش انقلابی واقعی گیر کرده بودند و خروج شرم آوری بدون اینکه حتی یک پیروزی به نامشان نوشته شود داشتند. در ۹-۱۹۰۸ اکتبریستها در دومای سوم اکثریت داشتند، دست در دست هم با دولت کار کردند، به وفادارانه ترین شکل از آن حمایت نمودند – و حالا مجبورند اعتراف کنند که در واقعیت نه آنها بلکه صد سیاهی‌ها فرمانروا بودند، و بورژوازی اکتبریست منزوی است.

جمع بندی از نقش تاریخی بورژوازی در انقلاب بورژوایی روسیه چنین است. تجربۀ آن پر حادثه ترین دورۀ پنج ساله (۹-۱۹۰۵)، که بیش از هر چیز موجب رشد آزاد مبارزۀ توده‌ای و مبارزۀ طبقاتی در روسیه شد، با واقعیات اثبات کرد که هر دو بخش بورژوازی ما، جناح کادت و جناح اکتبریست بطور یکسان، در عمل توسط مبارزه بین انقلاب و ضدانقلاب خنثی شدند، و بی قدرت، درمانده و رقت انگیز بودند و بین اردوگاههای متخاصم به این سو و آن سو پرتاب شدند.

بورژوازی با خیانتهای مدامش به انقلاب کاملاً سزاوار لگدهای بی ملاحظه، بی حرمتی‌ها و تحقیرها و سرزنش‌هایی بوده که مدتهاست سهمش از تزاریسم صد سیاهی، از دار و دستۀ صد سیاهی تزار و ملاکین بوده است. و البته، هیچ کیفیت اخلاقی خاصی نبوده که باعث این خیانتها از جانب بورژوازی و نازل شدن این مجازات تاریخی بر آن گردیده باشد، بلکه این امر ناشی از موقعیت اقتصادی متضاد طبقۀ سرمایه دار در انقلاب ما بوده است. این طبقه از انقلاب بیش از ارتجاع، از پیروزی مردم بیش از حفظ شدن تزاریسم، و از مصادرۀ زمینهای ملاکین بیش از حفظ شدن قدرت ملاکین فئودال می ترسید. بورژوازی از آن دسته‌هایی نبود که در نبرد انقلابی کبیر چیزی برای از دست دادن نداشته باشد. تنها پرولتاریا در انقلاب بورژوایی ما در چنان دسته‌ای بود، و پس از آن میلیونها دهقان خانه خراب.

انقلاب روسیه آن نتیجه‌ای که انگلس از تاریخ انقلابهای بورژوایی کبیر غرب گرفته بود را تأیید کرد، یعنی: برای تضمین کردن حتی آن پیروزیهای بورژوازی که در آن زمان آمادۀ برداشت بودند، انقلاب می بایست به نحو قابل توجهی جلوتر برده می شد.[۲] و پرولتاریای روسیه انقلاب ما را به جلو هدایت کرده، می کند و خواهد کرد، وقایع را جلوتر از نقطه‌ای که سرمایه داران و لیبرالها مایلند در آنجا متوقف شوند خواهد راند.

در کارزار بزمی ۱۹۰۴ لیبرالها به هر شیوه‌ای کوشیدند تا سوسیال - دمکراتها را مهار کنند زیرا از مداخلۀ نیرومند و بی پروایانۀ آنها می ترسیدند. ولی قرار نبود که کارگران از شبح یک لیبرال هراسیده وحشت کنند و آنها جنبش را به پیش، به ۹ ژانویه، به موج اعتصابهای مداوم که تمام روسیه را دربر گرفت سوق دادند.

لیبرالهای بورژوا، از جمله افراد اسووبوژدنیه که در آن زمان «غیرقانونی» بودند، پرولتاریای را به شرکت در دومای بولیگین فراخواندند. ولی قرار نبود که پرولتاریا از شبح یک لیبرال هراسیده وحشت کند و جنبش را به پیش، به اعتصاب کبیر اکتبر، به نخستین پیروزی مردم هدایت کرد.

بورژوازی پس از ۱۷ اکتبر منشعب شد. اکتبریستها بطور قطعی جانب ضدانقلاب را گرفتند. کادتها راه شان را از مردم جدا کردند و سراسیمه به پیش اتاقی ویته دویدند. پرولتاریا به جلو پیش روی کرد. با قرار گرفتن در رأس مردم توده‌ها را برای اقدام تاریخی مستقل در چنان دسته‌های میلیونی بسیج کرد که چند هفته آزادی واقعی یک بار برای همیشه مرزی پاک نشدنی بین روسیۀ قدیمی و جدید کشید. پرولتاریا جنبش را به عالی ترین شکل ممکن مبارزه ارتقاء داد – قیام مسلحانه در دسامبر ۱۹۰۵. در این مبارزه متحمل شکست شد ولی از میدان رانده نشد. قیامش درهم شکست ولی موفق شد همۀ نیروهای انقلابی مردم را در نبرد متحد کند، اجازه نداد که روحیه‌اش در اثر عقب نشینی تضعیف شود بلکه به توده‌ها نشان داد – برای نخستین بار در تاریخ معاصر روسیه – که مبارزه می تواند و باید تا به آخر جنگیده شود. پرولتاریا پس زده شد ولی پرچم کبیر انقلاب را تسلیم نکرد و در هنگامی که اکثریت کادت در دوماهای اول و دوم داشت انقلاب را رد می کرد، سعی می کرد آن را خاموش سازد و به ترپوف‌ها و استولیپین‌ها تضمین دهد که آماده و قادر به خاموش ساختنش است، پرولتاریا پرچم را برافراشت و به فراخواندن به عمل، آموزش، متحد ساختن و سازمان دادن نیروها برای مبارزه ادامه داد.

شوراهای نمایندگان کارگران در همۀ مراکز صنعتی بزرگ، تعدادی دستاوردهای اقتصادی ستانده شده از سرمایه، شوراهای نمایندگان سربازان در ارتش، کمیته‌های دهقانی در گوریا و دیگر مکانها؛ و در نهایت، «جمهوریهای» زودگذر در چند شهر روسیه – همۀ اینها آغاز فتح قدرت سیاسی توسط پرولتاریا با تکیه بر خرده بورژوازی انقلابی، بخصوص دهقانان بود.

جنبش دسامبر ۱۹۰۵ جنبشی کبیر بود زیرا برای نخستین بار «ملتی رقت انگیز، ملتی از بردگان»(آنطور که ن. گ. چرنیشفسکی در اوایل دهۀ شصت گفت[۳]) را تبدیل به ملتی کرد که تحت رهبری پرولتاریا قادر به انجام دادن مبارزه علیه اتوکراسی منفور تا به نتیجه رساندن آن و کشاندن توده‌ها به این مبارزه بود. جنبشی کبیر بود زیرا پرولتاریا نمایشی عملی از میسر بودن فتح قدرت توسط توده‌های دمکرات، میسر بودن یک جمهوری در روسیه، ارائه داد، نشان داد «چطور انجام می شود»، در عمل نشان داد چطور توده‌ها شروع به انجام این وظیفه می کنند. مبارزۀ دسامبر پرولتاریا میراثی برای مردم برجا گذاشت که می تواند بمثابۀ یک چراغ راهنمای ایدئولوژیک و سیاسی برای کار چندین نسل خدمت کند.

و هر چقدر ابرهای ارتجاع هار سیاه تر باشند، هر چقدر قساوتهای ضدانقلاب تزاریستی صد سیاهی بزرگ تر باشند، هر چقدر نمایشهای حتی اکتبریستها که سرشان را تکان می دهند، اعلام می کنند که «منتظرند» برای اصلاحات و دارند صبرشان را از دست می دهند بیشتر رخ دهد، هر چقدر لیبرالها و دمکراتها بیشتر «برای انقلابی جدید آه بکشند»، هر چقدر اظهارات وخیستها («ما باید آگاهانه یک انقلاب را نخواهیم»؛ بولگاکف، همانجا، صفحۀ ۳۲) پست تر شوند – حزب کارگران باید با شدت بیشتری به مردم یادآوری کند که برای چه چیزی باید جنگید.

ما بارها و بارها گفته‌ایم که برای دست یافتن به اهداف تعیین شده توسط سال ۱۹۰۵، مقاصدی که جنبش در آن زمان به تحقق شان نزدیک شد، باید اکنون نیز توسط روشهای دیگری با در نظر داشتن شرایط تغییر یافته، با در نظر داشتن موقعیت متفاوت در لحظۀ تاریخی کنونی، جنگید. تلاشهای اتوکراسی برای بازسازی خودش بر اساس الگوی یک سلطنت بورژوایی، مذاکرات طولانی اش با ملاکین و بورژوازی در دومای سوم، سیاست ارضی جدید بورژوایی، و غیره – همۀ این چیزها روسیه را به مرحلۀ بی مانندی از رشد سوق داده‌اند، طبقۀ کارگر را با وظایف طولانی آماده ساختن یک ارتش پرولتاری جدید – و یک ارتش انقلابی جدید – مواجه ساخته‌اند، وظایف تعلیم دادن و سازمان دادن نیروها، بکار گرفتن تریبون دوما و همۀ فرصتها برای فعالیت نیمه قانونی.

ما باید اثبات کنیم که قادر به عملی کردن خط تاکتیکی مان و ساختن سازمان مان به چنان شیوه‌ای هستیم که موقعیت تغییر یافته را بدون تقلیل دادن اهداف مان، بدون محدود کردن آنها یا کاستن از محتوای ایدئولوژیک و سیاسی حتی ساده ترین و نامحسوس ترین کارها، که در نگاه اول خرده کاری هستند، به حساب آوریم. این دقیقاً تقلیل دادن اهداف مان و تضعیف کردن محتوای ایدئولوژیک و سیاسی مبارزه خواهد بود اگر، برای مثال، ما شعار مبارزه برای یک جنبش کارگری قانونی را برای حزب سوسیال - دمکرات مطرح کنیم.

این شعار به خودی خود نه سوسیال - دمکراتیک بلکه کادتی است، زیرا فقط لیبرالها خواب میسر بودن یک جنبش کارگری قانونی را بدون انقلابی جدید می بینند (و، در حالی که خواب آن را می بینند، دکترین‌های نادرست برای مردم موعظه می کنند). فقط لیبرالها اهداف شان را از طریق یک هدف فرعی محدود می سازند، و انتظار دارند – مثل لیبرالهای اروپای غربی – که پرولتاریا را با یک جامعۀ بورژوایی «اصلاح شده»، پاک شده و «بهبود یافته» آشتی دهند.

پرولتاریای سوسیال - دمکرات از هراسیدن از چنین پیامدی به دور است، برعکس، مطمئن است که هر اصلاحی که شایستۀ این نام باشد، هر وسیع شدن میدان فعالیتش، پایۀ سازمانش و آزادی تحرک آن قدرتش را ده برابر می سازد و خصلت توده‌ای انقلابی مبارزۀ آن را تقویت می کند. ولی جهت وسیع کردن واقعی میدان حرکتش، جهت فراهم آوردن یک بهبود جزئی، شعارهایی که ما برای توده‌های پرولتار مطرح می کنیم نباید محدود شده باشند، نباید رقیق شده باشند. بهبودهای جزئی فقط می توانند یک محصول فرعی مبارزۀ طبقاتی انقلابی باشند (و همواره در تاریخ چنین بوده‌اند). تنها در صورتی که ما اهدافی که نسل مان از ۱۹۰۵ به ارث برده را با وسعت و عظمت کامل در برابر تودۀ کارگران قرار دهیم در موقعیتی خواهیم بود که واقعاً پایۀ جنبش را گسترده تر سازیم، توده‌های عظیم را به آن بکشانیم و به آنها با آن روحیۀ مبارزۀ انقلابی فداکارانه‌ای که همیشه طبقات تحت ستم را به پیروزی بر دشمنان شان رهنمون شده است الهام بخشیم.

نباید حتی از یک فرصت، هر چقدر هم که کوچک باشد، برای فعالیت علنی، برای اقدام علنی، برای گسترش دادن پایۀ جنبش، نیرو گرفتن مداوم از بخشهای جدید پرولتاریا، بهره بردن از هر نقطۀ ضعف در موقعیت سرمایه داری برای آغاز کردن یک حمله به آن و به دست آوردن برخی بهبودها در زندگی روزمره غفلت کرد – و همزمان آغشتن همۀ این فعالیتها به روحیۀ مبارزۀ انقلابی، و توضیح دادن جوهر کامل اهدافی که ما در ۱۹۰۵ به آنها نزدیک شدیم ولی نرسیدیم در هر قدم و چرخشی در جنبش – سیاست و تاکتیک حزب کارگری سوسیال دمکرات روسیه باید چنین باشد.


سوتسیال - دمکرات شمارۀ ۱۲
۲۳ مارس (۵ آوریل) ۱۹۱۰
انتشار بر طبق متن سوتسیال - دمکرات
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۶


توضیحات

[۱] ترپوف، د. ف. Trepov, D. F. – رئیس پلیس مسکو در ۱۹۰۵-۱۸۹۶، فرماندار سن پترزبورگ از ژانویۀ ۱۹۰۵ و بعدها وزیر کشور. او سازماندۀ حقیقی سرکوب انقلاب ۷-۱۹۰۵ و سازماندۀ تیربارانها و اعدامهای گستردۀ کارگران و دهقانان انقلابی بود.

[۲] مراجعه نمایید به مقدمۀ ف. انگلس بر ویرایش انگلیسی جزوه‌اش «سوسیالیسم: تخیلی و علمی».

[۳] ن. گ. چرنیشفسکی. «پیشگفتار»، بخش ۱.

- ترجمه جواد راستی‌پور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۰/۱۱/۱۲


lenin.public-archive.net #L1756fa.html