گولوس (صدای) انحلالطلبان علیه حزب پاسخ به گولوس سوتسیال دمکراتا
و. ای. لنین
گولوس سوتسیال دمکراتا شمارۀ ٢٠ – ١٩ و بیانیۀ رفقا: اکسلرود، دان، مارتف و مارتینف که بطور جداگانه تحت نام «نامه به رفقا»[١] منتشر شد، ماهیتاً بمبی است که برای انهدام حزب، بلافاصله پس از پلنوم وحدت کار گذاشته شده است و این ما را مجبور میکند که به یک هشدار فوری – گرچه مختصر و ناکافی – و اعلام احتیاط به تمام سوسیال دمکراتها اقدام کنیم.
ما با این واقعیت شروع میکنیم که گولوس سوتسیال دمکراتا ما را، هیأت تحریریۀ ارگان مرکزی را، به زیر آتش گرفته است. او ما را از زبان رفیق مارتف متهم میکند که مقالۀ او را به دیسکوسیونی لیستوک[٢] ارجاع کردهایم. رفیق مارتف مینویسد و بر آن هم تکیه دارد که «مقالۀ من تصمیمات پلنوم را ابداً مورد بحث قرار نمیدهد»؛ همان چیز عیناً در «نامه به رفقا» تکرار شده است.
هر کس که به خواندن مقالۀ رفیق مارتف تحت عنوان «در راه درست» رغبتی نشان دهد، خواهد دید که مقاله مستقیماً تصمیمات پلنوم را به بحث گرفته، مستقیماً با تصمیمات مربوط به ترکیب ارگان مرکزی مخالفت میورزد و دفاع مفصلی از تئوری برابری گرایشها و از «بیطرفی» آنها میکند. دروغ شاخدار رفیق مارتف و تمامی هیأت تحریریۀ گولوس با این ادعا که این مقالۀ جدلی تصمیمات پلنوم را «مورد بحث قرار نداده» بدان میماند که اینان دقیقاً تصمیمات حزب را به مسخره بگیرند.
اگر کسی ابهامی دربارۀ فرق بین به بحث گذاشتن تصمیمات پلنوم و به اجرا درآوردن آگاهانۀ خط پلنوم در خود ارگان مرکزی دارد، ما چنین افرادی و خصوصاً منشویکها را دعوت میکنیم مقالۀ آموزندۀ رفیق پلخانف را در شمارۀ اخیر ارگان مرکزی و مقالۀ به همین اندازه آموزندۀ شمارۀ ١١ دنونیک سوتسیال دمکراتا را به قلم همین نویسنده مطالعه کنند. منشویکی که قصد ندارد تصمیم حزب و وحدت حزب را به تمسخر گیرد، نمیتواند انکار کند که در دنونیک رفیق پلخانف تصمیمات حزب را به بحث میگیرد، در حالیکه در مقالۀ «در دفاع از فعالیت زیرزمینی» او از خط حزبی دفاع میکند. چگونه کسی میتواند از فهم این تفاوت عاجز بماند، مگر در حالتی که هدف بدخواهانۀ ایجاد اخلال در تصمیمات پلنوم را دنبال کند؟
لیکن اینکه رفیق مارتف و تمام هیأت تحریریۀ گولوس، با این ادعا که مقالۀ «در راه درست» تصمیمات پلنوم را به بحث نمیگیرد، دروغ شاخداری میگویند، تمام مطلب نیست. مقاله حاوی چیز خیلی بدتری هم هست. شالودۀ مقاله بر تئوری برابری حزب غیرعلنی، یعنی ح.س.د.ک.ر. از یک طرف و لگالیستهایی [طرفداران کار علنی] که از حزب بریدهاند اما مایلند به آنها سوسیال دمکرات گفته شود، از طرف دیگر میباشد. مقاله شالودهاش را بر تئوری جدائی بین این «دو بخش» پیشاهنگ طبقۀ کارگر، این «دو بخش سوسیال دمکراسی» گذاشته است که میباید با همان اصول «برابری و بیطرفی» که کلیۀ بخشهایی که از هم جدا شدهاند، همیشه بر همان مبنا وحدت میکنند، متحد شوند!
کمبود جا به ما اجازه نمیدهد که نقل قول بیشتری در تأیید این توصیف نظریات مارتف بیاوریم. در صورت لزوم این کار در یک سلسله مقالات دیگر انجام خواهد شد، زیرا به سختی کسی میتواند جرأت کند که انکار نماید مارتف «تئوری برابری» را مطرح کرده است.
به هر حال، این نظریۀ تازه مغایرت کامل با تصمیمات پلنوم دارد؛ و از آن مهم تر، مسخره کردن صریح آنها است. مفهوم این تصمیمات که برای کلیۀ کسانی که آگاهانه تصمیمات پلنوم را اجرا میکنند روشن است، جلوگیری از انشعاب منشویکهای طرفدار حزب و بلشویکهای طرفدار حزب، انشعاب بین این دو فراکسیون قدیمی است و نه «انشعاب» بین کلیۀ لگالیستها بطور عام و ح.س.د.ک.ر. غیرعلنی ما. لگالیستهایی که از حزب بریده-اند ابداً به عنوان «بخشی از سوسیال دمکراسی» نزدیک به حزب یا همطراز با آن، به حساب نمیآیند. بالعکس از آنها خواسته میشود به حزب بازگردند، با این شرط مسلم که دست از انحلالطلبی (یعنی کار علنی به هر قیمت) بکشند و به نقطه نظر حزبی، به «روش زندگی حزب» بازگردند.
نامۀ کمیتۀ مرکزی دربارۀ کنفرانس، این تفسیر رسمی مصوبات پلنوم که مطلقاً حزب را ملزم به انجام آن میکند، با وضوح تمام میگوید که این تنها سازمانهای غیرعلنی* هستند که باید قضاوت کنند آیا لگالیستها فی الواقع طرفدار حزب هستند یا نه، یعنی اینکه مخصوصاً «نظریۀ برابری» را رد میکند!
این نامۀ کمیتۀ مرکزی با تصمیم ویژۀ پلنوم و توسط کمیتۀ مخصوصی مرکب از رفقا: گریگوری[٣]، اینوکنتی[٤] و مارتف تهیه شده بود. این نامه را تمامی اعضای این کمیته متفقاً امضا کرده بودند. حال رفیق مارتف گویی تحت تأثیر شیطان تغییر روش داده و مقالهای مینویسد که با نظریۀ کاملا مخالفی آکنده شده است و زمانی که این مقاله بحث انگیز خوانده میشود او گلایه میکند، گویا میخواهد حزب را مسخره کند!
کاملا روشن است که این نظریۀ برابری که در کلیۀ مقالات دیگر گولوس هم تند و تیزتر از مقالۀ مارتف ابراز شده، در واقع به آنجا میرسد که حزب را تابع انحلالطلبان سازد زیرا لگالیستی که خود را در برابر حزب غیرعلنی قرار داده و خود را همطراز با آن میکند، چیزی بجز انحلالطلب نیست. «برابری» بین یک سوسیال دمکرات غیرعلنی که تحت پیگرد پلیس بوده و یک لگالیست [طرفدار کار علنی و قانونی] که بخاطر جدایی اش از حزب و قانونی شدن تحت حمایت است، در واقع «برابری» بین کارگر و سرمایهدار است.
تمام اینها چنان آشکار است و روش تحقیرآمیز گولوس در مورد تصمیم پلنوم و تبیین این تصمیم در نامۀ کمیتۀ مرکزی چنان روشن است که باید مقالۀ مارتف را مقالهای نامید که «راه درست» پیروزی انحلالطلبان بر حزب را نشان میدهد. منشویکهای طرفدار حزب از قبل متوجه این خطر شدهاند. دلیل آن شمارۀ ١١ دنونیک سوتسیال دمکراتا است که در آن پلخانف منشویک که تنها مصوبات پلنوم را خوانده و هنوز «نامۀ» کمیتۀ مرکزی را ندیده بود، صریحاً اشاره میکند که در صورت «برخورد مسامحه کارانه» به متن مصوبۀ مربوط به لگالیستها که «آمادهاند روابط سازمانی استواری با مراکز محلی حزب برقرار کنند»، «ممکن است انحلالطلبان بتوانند راه گریز مناسبی برای خود بیابند»(ص ٢٠).
آیا مشخص نیست که پلخانف گولوسیستها را چقدر خوب میشناسد؟ او درست به همان راه گریز انحلالطلبان اشاره میکند که گولوس سوتسیال دمکراتا در شمارههای ١٩-٢٠ با همۀ توانش، تقریباً در کلیۀ مقالاتش از خط اول تا خط آخر «روی آن کار میکرده». آیا سزاوار نیست که ما آن را «صدای» انحلالطلبان بنامیم؟
از قطعۀ زیر، از «نامه به رفقا» میتوانیم دریابیم که گولوسیستها در دفاع از انحلالطلبی تا به کجا پیش رفتهاند:... «ارگان مرکزی... باید هم اعتماد عناصر باقیمانده از سازمانهای زیرزمینی قدیمی را به دست آورد [سازمانهای زیرزمینی حزب هم به کمیتۀ مرکزی و هم به ارگان مرکزی اعتماد کامل دارند؛ صحبت از «به دست آوردن» آن در اینجا مزخرف است] و هم اعتماد سازمانهای علنی جدید را که اینک مرکز اصلی [بفرمایید!] کار سوسیال دمکراتیک هستند». بنابراین لگالیستهایی که از حزب بریدهاند مرکز اصلی هستند. این آنها نیستند که باید اعتماد حزب را به دست آورند، بطور واقعی طرفدار حزب شوند، به حزب بپیوندند، به اصول حزبی بازگردند، بلکه حزب در قالب ارگان مرکزی است که باید «اعتماد آنها را به دست آورد» - حتماً با همان دفاع مخفیانه از انحلالطلبی، با فراهم کردن راههای گریز برای انحلالطلبی، که ما در گولوس مشاهده میکنیم!!
تمام مقالۀ رفیق اف.دان: «مبارزه برای قانونی بودن» آکنده از روح انحلالطلبی بوده و تا حد رفرمیسم کامل، سقوط میکند. با گفتن اینکه «مبارزه برای قانونی بودن» «یکی از وظایف انقلابی اصلی» و «پرچم» است و غیره، رفیق دان نه از نقطه نظر سوسیال دمکراتیک، که از نقطه نظر کادتی دفاع میکند. رفیق دان اعلام میدارد: «همبستگی غیرعلنی بمثابۀ سلاح لازم در مبارزه برای قانونی بودن». این روح کادتی است. برای کادتها حزب غیرعلنی است، لیکن غیرعلنی بودن آنها صرفاً «سلاح لازم در مبارزه برای قانونی بودن است». برای سوسیال دمکراتها همبستگی علنی در حال حاضر یکی از سلاحهای لازم حزب غیرعلنی است.
«تنها در پرتو این [مبارزه برای قانونی بودن] و به نام این است که در حال حاضر پرولتاریا میتواند دست به مبارزهای بزند... که هدف خود را... سرنگونی حکومت مطلقه قرار داده است...».
این استدلال هم باید مجدداً وارونه شود تا به صورت استدلال سوسیال دمکراتیک درآید. تنها در پرتو مبارزه برای سرنگونی حکومت مطلقه، تنها به نام این مبارزه، کار سوسیال دمکراتیک در سازمانهای قانونی واقعاً ممکن است. تنها به نام مبارزه برای خواستهای انقلابی تخفیف ناپذیر پرولتاریا، تنها در پردۀ برنامه و تاکتیکهای مارکسیسم انقلابی است که سوسیال دمکراتها میتوانند از کلیۀ امکانات قانونی استفادۀ واقعاً موفقی بکنند، میتوانند و لازم است که با عزم راسخ از این امکانات دفاع کرده و آنها را به استحکاماتی برای کار حزبی بدل کنند.
اما مطلب فقط این نیست. گولوسیستها در تضاد کامل با تصمیمات پلنوم عمل میکنند، زمانی که در نامه و در روزنامه شان با قصد تحریک برای ادامۀ انتشار گولوس علیرغم تصمیمات کمیتۀ مرکزی، پیش میآیند. ما نمیخواهیم در اینجا سفسطۀ چرند و رقت انگیزی را که برای توجیه نقض یک دستور حزبی میآورند، مورد بررسی قرار دهیم. ما ترجیح میدهیم – حداقل در مقالۀ کوتاه فعلی – به اشاره به صدای منشویسم طرفدار حزب، به شمارۀ ١١ دنونیک قناعت کنیم. رفیق پلخانف این راه گریز انحلالطلبان را هم پیش بینی کرده و رک و راست، ساده و صریح چیزی گفت که هیچ سوسیال دمکرات صادقی نمیتواند در آن شک کند. او در ص ١٨ مینویسد: «تحریک علیه تعطیل گولوس، تحریک علیه لغو فراکسیون، به معنی تحریک به هیچ شمردن نتیجۀ حاصلۀ اصلی گردهم آیی عمومی کمیتۀ مرکزی است». گولوس سوتسیال دمکراتا برای منشویکهای جریان یاد شده حاوی چه چیز است؟ این، مرکز واقعی فراکسیونی – و به علاوه غیرمسئول – آنها است.
دقیقاً همین است! هیچ شمردن وحدت: چیزی که نظر گولوس شمارۀ ١٩-٢٠ و بیانیۀ چهار سردبیر گولوس علیه تصمیمات پلنوم به آن میرسند. پس از پلنوم وحدت، آنها نسبت به سابق، به دفاع آشکارتر و گستاخانه تری از انحلالطلبی برخاستند.
وقتی که آنها در بیانیه شان به منشویکها میگویند که نامۀ دفتر کمیتۀ مرکزی خارج به گروهها[٥] که خواهان ایجاد وحدت واقعی است، برخلاف آراء منشویکها و اعضای بوندیست دفتر خارج تهیه شده است، همگان متوجه میشوند که ما با یک درخواست نیمه پوشیدۀ دعوت به عدم رعایت این نامه و برای گسستن وحدت در خارج مواجه هستیم.
بگذار منشویکهای طرفدار حزب که گولوسیستها را محکوم میکنند، از محکوم سازی به عمل برسند، اگر میخواهند به هر قیمت وحدت حزب را حفظ کنند. این وحدت اینک به منشویکهای طرفدار حزب، به آمادگی و توان آنها برای دست زدن به یک نبرد آشکار علیه «مرکزی حقیقی» انحلالطلبان گولوسیست هم در خارجه و هم در روسیه بستگی دارد.
این مرکز روسی، م.م. روسی (مرکز منشویکی) به وضوح در گولوس شمارۀ ١٩-٢٠ همراه با «نامه سرگشاده»[٦] پدیدار میشود، که در آنجا پلخانف را به عنوان «منحل کنندۀ عقاید منشویسم» معرفی میکند. کناره گیری منشویکها از حزب با «پدیدۀ جهان گستر فساد واحدهای حزبی»!! توضیح – درست تر آن است که گفته شود توجیه – میشود. کسانی که کناره میگیرند – بیانیۀ م.م. این را به ما میگوید – «به دروغ انحلالطلب خوانده میشوند»(ص ٢٤ گولوس).
ما از هر سوسیال دمکراتی که کوچکترین بویی از انصاف برده باشد، به ویژه از سوسیال دمکراتهای طبقۀ کارگر قطع نظر از گرایشهای آنها میپرسیم که آیا انتشار چنین بیانیهای توسط م.م. در فردای پلنوم، تلاش برای وحدت را به هیچ میشمارد یا خیر؟
ما وظیفۀ خود میدانیم اسامی امضا کنندگان این سند مشهور را – که مطمئنیم نامشان همراه با نام هراستراتوس* به بدی یاد خواهد شد – به اطلاع سرتاسر حزب برسانیم: ١- اوگوستوفسکی، ٢- انتون، ٣- وادیم، ٤- و.پترووا، ٥- گئورگی، ٦- گئورگ، ٧- یوگ.هاز، ٨- کرامولنیکوف، ٩- دی. کولتسوف، ١٠- نات.میخائیلوا، ١١- رومان، ١٢- رومول، ١٣- سولومونوف، ١٤- چروانین(صد البته!)، ١٥- یوری، ١٦- ی.پ – ی.
هیأت تحریریۀ گولوس میگوید «این امضا کنندگان از فعالان قدیمی حزب هستند که کاملا برای هیأت تحریریۀ شناخته شدهاند، بعضی از آنها دارای مسئولیتهایی در حزب بودهاند».
ما پاسخ میدهیم، همۀ کارگران سوسیال دمکرات آگاه اسامی فوق را به بدی یاد خواهند کرد زمانی که گولوس س.د. شمارۀ ١٩-٢٠ را بخوانند، زمانی که از تصمیمات پلنوم باخبر شوند و زمانی که از واقعیت زیر اطلاع یابند:
دفتر کمیتۀ مرکزی روسیه اخیراً نامهای رسمی به C.C.B.A. (ارگان اجرایی کمیتۀ مرکزی در خارج) فرستاده است. چکیدۀ مطلب این نامه، چنین است:
«... ما به رفقا میخائیل[٧]، رومان و یوری [این اسامی را در بالا مورد تأکید قرار دادیم] پیشنهاد کردیم که از کار باز نیاستند، ولی آنها در پاسخ گفتند که نه فقط تصمیمات پلنوم از نظر آنها مضر است بلکه آنها وجود کمیتۀ مرکزی را هم زیانمند میدانند. بر این مبنا، حتی از حضور در جلسۀ برگماری (کئوپتاسیون(نیز خودداری کردند...»**.
(اجازه دهید ما به سهم خود مطلب را روشن کنیم: رؤسای مرکز منشویکی نه فقط از حمایت از کمیتۀ مرکزی سر باز زدند، بلکه از حضور برای برگماری منشویکهای دیگر، برگماری کارگران منشویک هم سر باز زدند، با اینکه به خوبی مطلع بودند که امتناع از حضور برای برگماری (کئوپتاسیون) جلوی کار کمیتۀ مرکزی را خواهد گرفت، جلوی تشکیل آنرا خواهد گرفت و کمیتۀ مرکزی را مجبور میسازد که شروع کار خود را به عنوان کمیتۀ مرکزی، شاید برای ماهها به تعویق اندازد).
بنابراین همان کسانی که به کمک و اجازۀ اکسلرود، دان، مارتف و مارتینف در مطبوعات اعلام میکنند که پلخانف «آنها را به دروغ انحلالطلب مینامد» مستقیماً وجود کمیتۀ مرکزی را نقض کرده و آن را مضر اعلام میکنند. همان کسانی که در مطبوعات غیرعلنی (از طریق گولوس) و در مطبوعات علنی (از طریق لیبرالها) دربارۀ «پدیدۀ جهان گستر فساد واحدهای حزبی» داد سخن میدهند، خودشان کوششهایی را که برای نظم بخشی، احیاء و ادامۀ کار واحدهای حزبی میشود، حتی واحدی همچون کمیتۀ مرکزی را مختل کردهاند.
بگذار همۀ سوسیال دمکراتها بدانند که بیانیۀ رفقا اکسلرود، دان، مارتف و مارتینف، زمانی که از «رهبران جنبش علنی که جایگاه پیشروی پرولتاریای رزمنده را اشغال کردهاند» صحبت میکند، به چه کسانی اشاره دارد. بگذار همۀ سوسیال دمکراتها اینک بدانند که هیأت تحریریۀ گولوس خطاب به چه کسی است که مینویسد: «ما باید از رفقا [از نوع میخائیل، رومان و یوری] به خاطر شکستن دگم رسمی که عملا تشکیلات حزبی را به احتضار جبری محکوم کرده و بخاطر کوشش برای اشغال مواضعی که به واسطۀ این گسستن به روی ایشان [میخائیل، رومان، یوری و امثالهم] باز شده، قدردانی کنیم.»
ما خطاب به کلیۀ سازمانها و گروههای حزبی میپرسیم که: آیا قصد دارید این به مسخره گرفتن سوسیال دمکراسی را تحمل کنید؟ آیا اینک روا است که ناظر منفعل آنچه در شرف وقوع است بمانید یا باید به نبرد قاطع علیه جریانی که حیات حزب را به مخاطره انداخته، برخیزید؟
ما از سوسیال دمکراتهای روسیه میپرسیم: آیا هنوز دربارۀ مفهوم عملی و واقعی سیاسی «نظریۀ برابری» گرایشات، برابری طرفداران کار علنی و حزب غیرعلنی، نظریۀ «نبرد برای علنی بودن» و غیره دچار شک هستید؟ این نظریهها، این استدلالات، این راههای گریز، آن نقاب لفظی است که دشمنان سوسیال دمکراسی از قبیل میخائیل، رومان و یوری، و همدستان سیاسی آنها از قبیل شانزده منشویک هراستراتوس و رهبران ایدئولوژیک از قبیل فضلایی که «صدای انحلالطلبان» را هدایت میکنند، در پشت آن مخفی شدهاند.
و بنابراین شمارۀ ١٩-٢٠ گولوس سوتسیال دمکراتا و بیانیۀ انشعاب چهار سردبیر گولوس «به رفقا»، تبلیغ مستقیم است برای:
یک ارگان فراکسیونی علیه وحدت،
علیه وحدت در خارجه،
دفاع از انحلالطلبی آشکار،
دفاع از مخالفین مستقیم وجود کمیتۀ مرکزی،
برعلیه حزب!
توطئه علیه حزب برملا شده است. باشد که همۀ کسانی که حیات ح.س.د.ک.ر. برایشان ارزشمند است به کمک حزب بشتابند!
سوتسیال دمکرات شمارۀ ١٢
نوشته شده در ١١ (٢٤) مارس ١٩١٠
منتشر شده بین ١٢-١٦ (٢٥-٢٩) مارس ١٩١٠
مجموعه آثار لنین، جلد ١٦
توضیحات
[١]
جزوهای با عنوان «نامه به رفقا» که در پاریس از طرف هیأت تحریریۀ گولوس سوتسیال دمکراتا، در آخر مارس ١٩١٠ منتشر شد. منظور از این جزوه، توجیه ادامۀ حیات ارگان فراکسیونی انحلالطلبان منشویک علیرغم قرار جلسۀ کمیتۀ مرکزی در ژانویه بود.
[٢]
دیسکوسیونی لیستوک (بولتن بحث): ضمیمۀ سوتسیال دمکرات، ارگان مرکزی ح.س.د.ک.ر. که از مارس ١٩١٠ تا آوریل ١٩١١ با قرار جلسۀ ژانویۀ کمیتۀ مرکزی ح.س.د.ک.ر. انتشار یافت. سه شماره از آن منتشر شد.
[٣]
Grigory – گ.ی. زینوویف.
[٤]
Innokenty – ای.اف. دوبروینسکی.
[٥]
منظور لنین نامۀ دفتر کمیتۀ مرکزی خارج ح.س.د.ک.ر. است که عنوان «خطاب به همۀ رفقای خارج» را داشت و به صورت جزوهای در ٣(١٦) مارس ١٩١٠ منتشر شد. این نامه از تمام گروههای سوسیال دمکرات خارج خواست که به قرارهای جلسۀ ژانویۀ کمیتۀ مرکزی تن در دهند و صفوف حزب را فشرده تر سازند.
دفتر کمیتۀ مرکزی خارج (د.ک.م.خ.) توسط جلسۀ کمیتۀ مرکزی در اوت ١٩٠٨ به وجود آمد. این دفتر میبایست نمایندۀ حزب در خارج بوده و نسبت به دفتر کمیتۀ مرکزی در روسیه تابع و مسئول باشد. وظایف آن عبارت بود از: حفظ تماس منظم با اعضای کمیتۀ مرکزی که در خارج زندگی میکردند؛ راهنمایی و نظارت بر فعالیتهای گروههای حمایت کننده از ح.س.د.ک.ر. در خارج؛ وصول وجوهات پرداختی به صندوق مالی کمیتۀ مرکزی توسط سازمانهای خارج. به زودی پس از جلسۀ ژانویه، د.ک.م.خ. دربر گیرندۀ اکثریت اعضای انحلالطلب و مرکز تجمع نیروهای ضد حزب شد. تاکتیکهای انحلالطلبانۀ د.ک.م.خ. بلشویکهای لنینیست را وادار کرد که در مه ١٩١١ نمایندگانشان را از این دفتر بیرون بکشند. کمی بعد سوسیال دمکراتهای لتونی و لهستانی نیز نمایندگانشان را از این دفتر فراخواندند. در ژانویۀ ١٩١٢ د.ک.م.خ. خود را منحل ساخت.
[٦]
«نامۀ سرگشادۀ» ١٦ تن انحلالطلب منشویک، سندی حاوی نظریات انحلالطلبانه. نامه پاسخی بود به اظهارات پلخانف علیه انحلالطلبان و رهبر آنها، پوترسف که در شمارۀ ٩ دنونیک سوتسیال دمکراتا چاپ شده بود.
[٧]
Mikhail – ای.ا. ایزوف – انحلالطلب منشویک.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1755fa.html
|