به سوی وحدت
و. ای. لنین
درست یک سال پیش، در فوریۀ ١٩٠٩ در نشریۀ شمارۀ ٢ سوتسیال دمکرات، ما کار کنفرانس حزبی حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه[١] را مشخص نمودیم که منظور از آن قرار دادن حزب «در مسیری صحیح» پس از «یک سال پراکندگی، یک سال فقدان وحدت سیاسی و ایدئولوژیک، یک سال بی عملی و دنباله روی حزبی» بود (مقالۀ «در راه»). ما خاطرنشان ساختیم که بحران شدیدی که بر حزب ما اثر گذارده، بدون تردید، نه صرفاً بحران تشکیلاتی بلکه همچنین بحران ایدئولوژیکی و سیاسی نیز بوده است. ما این واقعیت را که تصمیمات تاکتیکی کنفرانس وظایف اساسی را به درستی حل و فصل کرد، ضامن مبارزۀ موفقیت آمیز تشکیلات حزبی علیه تأثیرات نفاق افکنانۀ آن دورۀ ضدانقلابی میدیدیم: تأیید کامل حزب کارگران از اهداف انقلابی خود ناشی از دوران طوفانی و پر آشوب اخیر و تاکتیکهای سوسیال دمکراتیک انقلابی حزب بود که تجربۀ مبارزات مستقیم تودهای آنرا تأیید کرده و نیز در عین حال با توجه به تحولات وسیع اقتصادی و سیاسی بوده است که در مقابل چشم ما رخ داده، از آن جمله کوشش اتوکراسی برای منطبق ساختن خود با شرایط بورژوایی زمان، سازمان دادن خود بمثابۀ یک سلطنت بورژوایی و محافظت از منافع تزاریسم و باندهای سیاه زمینداران بزرگ با استفاده از وحدت آشکاری که بطور سیستماتیک و وسیع با بخشهای بالای بورژوازی در روستاها و رؤسای سرمایهداری تجاری و صنعتی بر قرار کرده بود. ما نکات عمدۀ وظایف تشکیلاتی حزب را در رابطه با مرحلۀ نوین تاریخی نشان دادیم – وظیفۀ حزب غیرعلنی در بهره گیری از تمام نهادهای ممکن علنی، از آن جمله گروه سوسیال دمکرات در دوما، به منظور فراهم آوردن پایگاهی برای فعالیت سوسیال دمکراتیک انقلابی در میان تودهها. ما با خاطرنشان ساختن تشابه این وظیفه تشکیلاتی و وظیفهای که توسط رفقای آلمانی ما در زمان قانون ضد سوسیالیستی ارائه گردیدند، از «انحراف تأسف بار از فعالیت پیگیر پرولتری» در قالب نفی فعالیت سوسیال دمکراتیک در دوما یا خودداری از انتقاد صریح و روشن از سیاست گروه ما در دوما، در قالب نفی یا کم بها دادن به حزب سوسیال دمکرات غیرعلنی، و تلاشهای بسیار در جهت مبدل ساختن حزب به یک تشکیلات بی شکل علنی، صرف نظر کردن از شعارهای انقلابی مان و قس علیهذا، سخن گفتیم.
با یادآوری این نکات، خیلی بهتر میتوانیم اهمیت جلسۀ اخیر کمیتۀ مرکزی حزب را که با شرکت کلیۀ اعضا برگزار شد[٢]، ارزیابی نمائیم. متن مهمترین قطعنامههای مورد قبول جلسۀ همگانی را در صفحات دیگر این نشریه خواهید یافت. اهمیت آنها از این روست که گامی بزرگ به سوی یکپارچگی واقعی حزب، به سوی اتحاد تمامی نیروهای حزبی، به سوی پذیرش متفق القول طرحهای بنیادی مربوط به تاکتیکهای حزب و تشکیلات آن که راه سوسیال دمکراسی را در شرایط سخت کنونی تعیین مینماید، برداشته شده است. این راه یک سال پیش به درستی نشان داده شد و اکنون از طرف کل حزب، تمام فراکسیونهایی که صحت آن راه را قبول دارند پذیرفته شده است. سال گذشته، سال تقسیم بندیهای فراکسیونی جدید، مبارزات فراکسیونی نوین بود، سالی که در آن خطر از هم پاشیدگی حزب برجسته شده بود. و لیکن شرایط کار در مکانهای مختلف، موقعیت دشوار تشکیلات سوسیال دمکراتیک، وظایف فوری مبارزات اقتصادی و سیاسی پرولتاریا، تمامی فراکسیونها را مجبور ساخت تا نیروهای سوسیال دمکرات را متحد سازند. هر چه ضدانقلاب قدرتمندتر، گستاخ تر و مهاجم تر شد، هر چه ارتداد خیانت کارانه و روی برتافتن از انقلاب، در میان قشر لیبرال و خرده بورژوازی دمکرات گسترش یافت، سوسیال دمکراتها با قدرت بیشتری به سوی حزب کشیده شدند. این ویژگی خاصی است که در نیمۀ دوم ١٩٠٩ و تحت تأثیر کل اوضاع و احوال، انشعابیون برجستۀ حزب مثل رفیق پلخانف منشویک از یکسو و گروه وپریود[٣] (گروهی از بلشویکها که از بلشویسم ارتدکس جدا شدند) از دیگر سو، به نفع اصول حزبی سخن گفتند. در اوت ١٩٠٩ پلخانف شدیداً علیه انشعاب و سیاست تجزیۀ حزب تحت یک چنین شعاری موضع گرفت: «مبارزه برای نفوذ در حزب». و دومی پلاتفرمی پیشنهاد کرد که، بدواً در آن، به درستی از «مبارزه بخاطر اعادۀ وحدت بلشویسم» سخن میگوید، لکن در پایان با تأکید بسیار، فراکسیونیسم و «حزب در حزب» را محکوم میسازد، خواستار «منزوی ساختن و طرد فراکسیونها» میشود و قویاً «ادغام» تمامی فراکسیونهای حزب، «ترکیب» آنها و تبدیل مراکز فراکسیونی را به مراکزی که «در حقیقت صرفاً مراکز ایدئولوژیکی و ادبی» هستند، درخواست مینماید (صفحات ١٨ و ١٩ جزوۀ «وضعیت کنونی و وظایف حزب»).
راه مورد تأیید اکثر اعضای حزب، اکنون به اتفاق آرا از جانب تمامی فراکسیونها – البته نه تمام جزئیات بلکه اساس آن – پذیرفته شده است. یک سال مبارزۀ سرسختانه و شدید فراکسیونی منجر به برداشتن گام قطعی در حمایت از لغو تمامی فراکسیونها و هر نوع فراکسیونیسم در جهت وحدت حزب گردیده است. چنین تصمیم گرفته شد که تمامی نیروها بخاطر وظایف فوری مبارزۀ سیاسی و اقتصادی پرولتاریا، متحد گردند، تعطیل ارگان فراکسیونی بلشویکها اعلام شد، دربارۀ ضرورت تعطیل «گولوس سوسیال دمکرات» یعنی ارگان فراکسیونی منشویکها، به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد. تعدادی از تصمیمها به اتفاق آراء تصویب شد که در اینجا لازم است مخصوصاً به برخی از آنها که بیشترین اهمیت را دارند اشاره کنیم: یکی وضعیت کارها در حزب و دیگری اجلاس آیندۀ کنفرانس حزبی. تصمیم بر سر چگونگی امور حزبی، به ویژه شایستۀ بررسی تفصیلی است چرا که میتوان گفت این تصمیم در واقع در حکم پلاتفرمی به منظور اتحاد فراکسیونها است.
پلاتفرم با این کلمات آغاز میشود: «برای پیشبرد طرحهای بنیادی قطعنامههای کنفرانس حزبی سال ١٩٠٨...»، ما در بالا سه قطعنامۀ اصلی کنفرانس ماه دسامبر ١٩٠٨ را به عنوان طرحهای بنیادی ذکر کردیم: ارزیابی شرایط کنونی و وظایف سیاسی پرولتاریا، سیاست تشکیلاتی حزب و برخورد حزب به گروه سوسیال دمکرات در دوما. کوچکترین تردیدی نیست که اتفاق نظر در مورد تمامی جزئیات و هر بند قطعنامهها، نمیتواند در حزب وجود داشته باشد، و کوچکترین تردیدی نیست که نشریات حزب باید بر روی طرح انتقادات و اصلاحات آنها باز باشند، در هماهنگی با آنچه تجارب و درسهای بطور فزاینده پیچیدۀ مبارزۀ اقتصادی و سیاسی ارائه مینمایند، و دیگر اینکه از این پس کار انتقاد، اصلاح و بهبود امور حزب باید به عنوان موضوعی خود ارادی و بمثابۀ توضیح سیاست خود دسته بندیهای درون حزب مورد توجه تمام فراکسیونها، یا صحیح تر بگوئیم تمام جریانها قرار بگیرد. لکن کار انتقاد و تصحیح مشی حزبی نباید مانع وحدت در فعالیت حزبی گردد که حتی برای لحظهای هم نمیتواند متوقف شده یا دچار سستی گردد و به علاوه باید در هر موردی، طرحهای پایهای قطعنامههای فوقالذکر راهنمای عمل باشد.
برای پیشبرد این طرحها، اولین مادۀ تصویب نامۀ کمیتۀ مرکزی مجدداً به «اصول بنیادی» تاکتیکهای سوسیال دمکراتیک اشاره میکند که هماهنگ با شیوۀ کل سوسیال دمکراسی بین المللی، نمیتواند – به ویژه در این برهه از زمان که در گذار از آن هستیم – «صرفاً برای شرایط عینی مشخص آیندۀ نزدیک تدوین شده باشد»، بلکه باید راههای مختلف و تمام شرایط ممکنه را، امکان هر دوی «فروپاشی سریع» و «امکان تغییر نسبی شرایط» را در نظر گیرد. برای اولین بار برای پرولتاریا امکان استفاده از این شیوه به نحو طرح ریزی شده و پیگیرانه فراهم میآید. تاکتیک حزب ما، در همۀ اوقات، در هر عمل پرولتاریا، در هر شبکۀ ارتباطی واحدهای سازمانی، باید که «پرولتاریا را برای مبارزۀ انقلابی علنی جدید آماده سازد» (بدون برخورداری از چنین کیفیتی ما لزوماً حق وابستگی به سوسیال دمکراسی انقلابی را از دست میدهیم، و نباید به انجام وظیفۀ اساسی مان که از سال ١٩٠٥ به ما سپرده شده، و تمام ویژگیهای شرایط سیاسی – اقتصادی کنونی آنرا تعیین کرده است، مشغول باشیم) و باید که «امکان بهره گیری از تمامی تضادهای رژیم متزلزل ضدانقلاب برای پرولتاریا برله خود پرولتاریا فراهم آید.» (در فقدان چنین کیفیتی خصلت انقلابی ما تنها یک عبارت خواهد بود، تنها تکرار سخنان انقلابی خواهد بود بجای کاربست تمامی مجموعۀ تجارب انقلابی، دانش و درسهای سوسیال دمکراسی بین المللی در هر فعالیت عملی، در بهره گیری از هر تضاد و تزلزل تزاریسم، متحدین اش و تمام احزاب بورژوایی).
دومین بند تصویب نامه به توضیح تحولی میپردازد که جنبش کارگری در روسیه دستخوش آن است. متحد شویم و آنچنان به کمک نسل جدید کارگران سوسیال دمکرات بشتابیم که آنان بتوانند وظیفۀ تاریخی خویش را بیابند، تشکیلات حزبی را بازسازی کنند، و اشکال نوین مبارزاتی ارائه دهند، آنچنان که هرگز از «وظایف انقلاب و شیوههای آن» روی نگردانند بلکه برعکس از آنها حمایت کرده و پایههای مستحکم تر و گسترده تری برای کاربست پیروزمندانۀ این شیوهها در انقلاب نوینی که در پیش است، فراهم آورند.
سومین بند قطعنامه به توصیف شرایطی میپردازد که «انگیزش به سوی تمرکز نیروهای طرفدار حزب سوسیال دمکرات، به سوی تقویت وحدت حزبی» را در همه جا در بین کارگران برخوردار از آگاهی سیاسی بیدار کرده است. عمدهترین این شرایط ، وجود جریان نیرومند ضدانقلابی است. دشمن متحد میشود و حمله میکند. دشمنی تازه، به دشمنان قدیمی – تزاریسم، استبداد، جور و تعدی مأمورین، ستمگری و سبعیت و قانون شکنیهای بی شرمانۀ زمینداران فئودال – میپیوندد: بورژوازی، که خصومت آگاهانه نسبت به پرولتاریا، خصومتی که بر اساس تجربۀ خود بورژوازی تقویت شده، او را بیشتر و بیشتر یکپارچه میسازد. انقلابیون، آنچنان مورد حملات پی در پی قرار میگیرند، آنچنان شکنجه میشوند و قلع و قمع میگردند که تاکنون سابقه نداشته است. کوششهایی به منظور بد نام کردن و مفتضح ساختن انقلاب و زدودن آن از خاطرۀ مردم صورت میگیرد. لکن در هیچ کشوری، طبقۀ کارگر به دشمنانش اجازه نداده است که دستاورد عمدۀ انقلاب را که شایستۀ این نام است، از او بگیرند، یعنی: تجربۀ مبارزۀ تودهای، ایمان و اعتقاد میلیونها مردم زحمتکش و استثمار شده به ضرورت این مبارزه و اینکه مبارزه برای هر گونه بهبود وضعیت آنها لازم و ضروری است. و طبقۀ کارگر روسیه در جریان تمامی آزمونها و تجاربش، آن تدارک و آمادگی را که برای مبارزۀ انقلابی، جانفشانیهای تودهای لازم است، حفظ خواهد کرد، همین واقعیت است که طبقۀ کارگر را در سال ١٩٠٥ به پیروزی رساند و اکنون او را قادر میسازد تا یکبار دیگر در آینده به پیروزی رسد.
این تنها ستمگری ضدانقلاب و تهییج احساسات ضدانقلابی نیست که ما را متحد میگرداند. ما، با هر گامی که در کار عادی عملی روزانه برمیداریم نیز متحد میشویم. کار سوسیال دمکراتها در دوما، در صورت خلاصی از اشتباهاتی که به هر حال در ابتدا اجتناب ناپذیر بودند، در صورت غلبه بر بدبینی و بی تفاوتی و نیز با بکار گرفتن سلاح تبلیغ و تهییج انقلابی، موجب رشد پیگیر مبارزۀ طبقاتی سازمان یافته و مورد تأیید تمامی سوسیال دمکراتها میگردد. و هر کنگرۀ علنی که کارگران در آن شرکت میجویند، هر نهاد علنی که پرولتاریا در آن رخنه میکند و آگاهی طبقاتی اش را، دفاع آشکار از منافع کارگری و خواستهای دمکراتیک را، مطرح مینماید، منجر به اتحاد نیروها و رشد جنبش در کل میگردد. نه تعقیب دولت، نه تکرار شیوههای کهن از جانب متحدین بورژوا و باندهای سیاهش نمیتواند به نمودهای مبارزۀ پرولتری در اشکال بسیار گوناگون و گاه دور از انتظارش پایان دهد، چرا که سرمایهداری خود در هر مرحله از رشد خویش، گورکن خویش را آموزش میدهد و متحد میگرداند، صفوفشان را چندین برابر میکند و خشمشان را تشدید مینماید.
پراکندگی گروههای سوسیال دمکرات و «تنگ نظری» در کارهایشان، که جنبش ما طی یکسال و نیم گذشته از آن صدمات فراوان دیده است، دقیقاً در همان جهت (انگیزش به سوی حزبگرایی) عمل میکند. بالا بردن سطح کار عملی بدون تمرکز نیروهایمان، بدون ایجاد یک مرکز رهبری کننده، غیرممکن گشته است. کمیتۀ مرکزی تصمیمهایی دربارۀ سازماندهی و انجام وظیفۀ این مرکز، گسترش آن از طریق افزایش شمار کارگران فعال، مرتبط ساختن هر چه بیشتر کار آن با آنچه که در محلها میگذرد و غیره... اتخاذ کرده است. منافع نظری که لزوماً طی دورۀ رکود پیش میآید نیز وحدت نیروها را در دفاع از سوسیالیسم بطور کلی، و از مارکسیسم بمثابۀ تنها سوسیالیسم علمی ایجاب میکند، خصوصاً نظر به اینکه ضدانقلاب بورژوایی در کار بسیج تمام نیروهایش به منظور مقابله با ایدههای سوسیال دمکراسی انقلابی است.
و بالاخره آخرین بند قطعنامه، از اهداف سیاسی و ایدئولوژیکی جنبش سوسیال دمکراتیک صحبت میکند. رشد شدیدی که درون جنبش سوسیال دمکراتیک در ٩-١٩٠٨ روی داد، مسائلی را که امروز به حادترین شکل خود مطرح شده و مبارزۀ شدید فراکسیونی را به راه انداختهاند، به منصه ظهور رسانیده است. چنین پدیدهای امری تصادفی نبوده بلکه در اوضاع و احوال بحرانی و پراکندگی و از هم پاشیدگی سازمانهای حزبی امری اجتناب ناپذیر بود. این اجتناب ناپذیر بود، و پذیرفتن متفق القول قطعنامهای که مورد بررسی ما قرار گرفت، به وضوح کوشش همگان را جهت پیش رفتن، گذر از بحث و جدل بر سر این مسائل به پذیرش قطعی آنها و تشدید کار مشترک بر اساس این پذیرش را نشان داده است.
قطعنامه اشاره به دو انحراف از خط مشی صحیح دارد که بالاجبار ناشی از شرایط تاریخی خاص و نفوذ بورژوازی در پرولتاریا است. خصلتهای ویژۀ یکی از این دو انحراف اساساً از این قرارند: «نفی حزب سوسیال دمکراتیک مخفی، کم بها دادن به نقش و اهمیت آن، کوششهایی در جهت مختصر کردن وظایف برنامه ریزی شده و تاکتیکی و شعارهای سوسیال دمکراسی انقلابی و غیره». ارتباط این اشتباهات در داخل جنبش سوسیال دمکراتیک با جریان ضدانقلابی بورژوایی خارج جنبش کاملا آشکار است. هیچ مسأله و هیچ پدیدهای به اندازۀ حزب سوسیال دمکراتیک غیرعلنی که با کار خود، وفاداری خویش را به خواستهای انقلاب ثابت میکند و با عزم راسخ، مبارزۀ بی امان برعلیه بنیادهای «قانونیت» استولیپین را به پیش میبرد، برای بورژوازی و تزاریسم نفرت انگیز و وحشت آور نمیباشد. هیچ چیز همانند اهداف و شعارهای انقلابی سوسیال دمکراسی برای بورژوازی و نوکران تزاریسم نفرت انگیز نیست. وظیفۀ مبرم ماست که از هر دو مسأله دفاع کنیم و این تلفیق کار علنی و غیرعلنی است که خصوصاً از ما میخواهد که با هر گونه «کم بها دادن به نقش و اهمیت» حزب غیرعلنی مبارزه کنیم. دفاع از موضع حزب دربارۀ مسائل کم اهمیت تر، با معیارهای متعادل تر، در موارد خاص و در چارچوب قانونی، دقیقاً یک ضرورت است که بخصوص از ما میخواهد تا نسبت به آن دقت نظر داشته باشیم تا سر و ته این اهداف و شعارها زده نشود، تا شکل تغییر یافتۀ مبارزه، محتوای آنها را از بین نبرد و از خصلت مبارزه جویانۀ آنها نکاهد، و نیز دورنمای تاریخی و هدف تاریخی پرولتاریا را تحریف ننماید، یعنی از طریق مجموعهای از انقلابهای بورژوایی که به یک جمهوری دمکراتیک دست مییابند، تمام تودههای کارگر و استثمار شده، تمام تودههای مردم را به سوی انقلاب پرولتری که سرمایهداری را واژگون و نابود میسازد، هدایت کند.
از طرف دیگر – و در اینجا به طرح ویژگیهای انحراف دوم مبادرت میورزیم – انجام کار روزمرۀ سوسیال دمکراتیک انقلابی عملا امکان پذیر نیست، مگر اینکه نحوۀ تغییر اشکال آن را یاد بگیریم و این اشکال را با ویژگیهای خاص هر دورۀ نوین تاریخی منطبق سازیم. «نفی کار سوسیال دمکراتیک در دوما، نفی بهره گیری از فرصتهای قانونی، قصور در درک اهمیت هر دو مسأله»، دقیقاً نوعی انحراف است که در عمل، پیگیری سیاست طبقاتی سوسیال دمکراتیک را ناممکن میسازد. مرحلۀ نوین رشد تاریخی روسیه، وظایف تازهای را در برابر ما قرار میدهد. این بدان معنا نیست که اکنون وظایف گذشته، حل شدهاند و میتوان آنها را به کناری نهاد، بلکه این به معنای در نظر داشتن وظایف جدید، یافتن اشکال نوین مبارزاتی و ارائۀ تاکتیکها و تشکیلات متناسب با آنها میباشد.
هنگامی که در حزب توافقی بر سر این مسائل اساسی سیاسی صورت گرفته است، توافقی در مورد ضرورت غلبه بر هر دو انحرافهای فوقالذکر، عمدتاً از طریق گسترش و تعمیق کار سوسیال دمکراتیک – شرط اصلی (برای تعیین صحیح «وظایف سیاسی و ایدئولوژیکی جنبش سوسیال دمکراتیک») تحقق یافته میباشد. در حال حاضر ما باید این دستاورد را بطور سیستماتیک به مرحلۀ عمل درآوریم، باید از درک روشن و کامل این وظایف توسط تمام محفلهای حزبی و تمام کارگران حزبی محلی مطمئن گردیم، باید با توضیح منطقی نتیجۀ خطرناک دو انحراف در تمام زمینههای فعالیت را تشریح نمائیم و کار را بر روی آنچنان پایهای استوار سازیم که هر گونه لغزشی را به این یا آن سو غیرممکن سازد. گامهای عملی که در جهت اجرای تصمیمات پذیرفته شده برداشته میشود و نیازهای مبارزۀ اقتصادی و سیاسی فی النفسه، آنچه را که از این پس نیاز است انجام پذیرد و نیز نحوۀ انجام آن را نشان خواهد داد.
یکی از این نیازها قسمتی از جریان عادی حیات حزبی را شکل میبخشد (زمانی که این «جریان عادی» وجود دارد). ما به آن کنفرانس حزبی اشاره میکنیم که نمایندگان سازمانها و گروههای طرفدار حزب سوسیال دمکراتیک را از تمام بخشهای روسیه، آنها که حقیقتاً درگیر کار محلی هستند، گرد خواهد آورد. این وظیفه ممکن است وظیفهای عادی و متعارف باشد، و لیکن از هم پاشیدگی کنونی، آنرا بی نهایت دشوار ساخته است. قطعنامۀ کمیتۀ مرکزی، مشکلات تازه (انتخابات نمایندگان منطقهای از طریق واحدهای منفرد حزبی محل و نه توسط کنفرانسهای منطقهای، در صورتی که چنین کنفرانسهائی نتوانند تشکیل شوند) و وظایف نوین (شرکت مأمورین حزبی از جنبش علنی با حق رأی مشورتی) را در نظر میگیرد.
شرایط عینی چنین ایجاب میکند که اساس تشکیلات حزب لزوماً بایستی متشکل از واحدهای کارگری غیرعلنی باشد که با وسعت و اشکال کنونی کار، تناسب دارد. به هر حال فعالیت مستقل و ابتکار عمل بیشتری نسبت به گذشته از این واحدها به منظور فراگیری نحوۀ اجرای کار انقلابی سوسیال دمکراتیک آن هم به شکل سیستماتیک و به دور از هر گونه انحراف و بر اساس شیوهای طرح ریزی شده در شرایط دشوار کنونی، طلب میگردد، و دلیل آن بیشتر از آن روست که در اکثر موارد این واحدها نمیتوانند انتظار یاری از رفقای قدیمی و پرتجربۀ خود داشته باشند. و این واحدهای اصلی نمیتوانند وظایف مربوط به نفوذ پیگیر در تودهها و کنش متقابل با تودهها را بدون آنکه اولا با یکدیگر پیوند مستحکم برقرار سازند و در ثانی بدون آنکه برای انواع نهادهای قانونی ممکنه پایگاه لازم را داشته باشند، به انجام رسانند. از این رو تشکیل کنفرانس مرکب از نمایندگان این واحدهای اصلی غیرقانونی، در وحلۀ نخست، در اسرع وقت و به هر قیمتی ضرورت دارد. بنابراین جلب طرفداران سوسیال دمکراتها از جنبش علنی، و نیز جلب نمایندگان «گروههای سوسیال دمکرات در جنبش علنی که آمادگی برقراری ارتباط تشکیلاتی مستحکم با مراکز محلی حزبی را دارند»، ضرورت دارد. اینکه چه کسی بین سوسیال دمکراتهای علنی ما حقیقتاً، نه صرفاً در حرف بلکه در عمل نیز، پیرو حزب است، چه کسی از میان ایشان حقیقتاً شرایط جدید کار را که در فوق به نکات عمدهاش اشاره کردیم، درک کرده است و میداند به چه نحوی اهداف قدیمی سوسیال دمکراسی انقلابی را با آنها پیوند زند، چه کسی صادقانه آمادۀ اجرا و به عمل درآوردن این اهداف میباشد، چه گروههائی حقیقتاً برای ایجاد یک ارتباط تشکیلاتی مستحکم با حزب آماده میشوند – اینها مسائلی هستند که فقط میتوانند در محلها، در جریان کنونی کار روزانۀ غیرقانونی معلوم شوند.
به امید آنکه تمامی نیروهای سوسیال دمکرات در این کار متحد خواهند شد، و مأمورین حزبی، در مراکز و در محلها، با حداکثر کوشش و توانایی خود در تدارک کنفرانس خواهند بود، و با این امید که کنفرانس مسلماً به تقویت وحدت حزبی ما کمک خواهد کرد و ایجاد پایههای مستحکم تر، وسیع تر و انعطاف پذیرتر پرولتری را با قدرت تمام برای مبارزات انقلابی آینده تقویت خواهد کرد.
سوتسیال دمکرات شمارۀ ١١
١٣ (٢٦) فوریۀ ١٩١٠
مجموعه آثار لنین، جلد ١٦
توضیحات
[١]
اشاره است به پنجمین کنفرانس سراسری حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه که در دسامبر ١٩٠٨ برگزار شد.
[٢]
مجمع عمومی کمیتۀ مرکزی حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه که به نام پلنوم «وحدت» مشهور گردید و از ٢ تا ٢٣ ژانویه (١٥ ژانویه – ٥ فوریه) سال ١٩١٠ در پاریس برگزار شد. برگزاری این مجمع، برخلاف میل لنین و به پشتیبانی متحدین سری تروتسکی (زینوویف، کامنوف و ریکف) صورت گرفت. در این جلسه علاوه بر بلشویکها، نمایندگان تمام فراکسیونها و گروههای فراکسیونی و نیز سازمانهای سوسیال دمکرات ملی حضور داشتند.
طرح لنین مبنی بر برقراری روابط نزدیکتر با منشویکهای طرفدار حزب (طرفداران پلخانف) و مبارزه با انحلالطلبان از طریق انحلال تمام فراکسیونها و رد اتحاد بلشویکها با انحلالطلبان و تروتسکیستها، در مجمع عمومی با شکست مواجه گردید، و پلاتفرم سازشکارانۀ پیشنهادی کامنوف، زینوویف و دیگران پذیرفته شد.
آشتیطلبان اکثریت را در پلنوم به دست آوردند لنین و طرفدارانش در اقلیت بودند و تنها پس از تقاضای مصرانۀ لنین بود که مجمع عمومی تصمیم به محکوم ساختن انحلالطلبی و اتزوویسم گرفت. علیرغم مخالفت لنین مجمع عمومی تصمیم به تعطیل ارگان بلشویکها، پرولتاری، و انحلال مرکز بلشویکها (کمیتۀ اجرائی اصلی بلشویکها) گرفت. لنین این نکته را به قطعنامۀ مجمع عمومی تحمیل نمود که در صورت انحلال مرکز بلشویکها، مراکز فراکسیونی گولوسیستها و وپریودیستها نیز باید منحل گردند. پلنوم تصمیم گرفت که کمک مالی به پراودای تروتسکی در وین بنماید که عاملان تروتسکی، زینوویف و کامنوف سعی داشتند آنرا ارگان کمیتۀ مرکزی بنمایند. علیرغم اعتراض لنین، منشویکهای انحلالطلب به سمتهای اصلی انتخاب شدند.
برای اطلاع از مبارزۀ لنین در این پلنوم علیه انحلالطلبان، تروتسکیستها و آشتیطلبان، به مقالۀ «یادداشتهای یک پوبلیسیست» مراجعه نمایید.
[٣]
گروه وپریود – یک گروه ضد حزبی مرکب از اتزوویستها، اولتیماتومیستها، خداسازان و اپریومونیستها (پیروان فلسفۀ ایدهآلیستی ارتجاعی ماخ، آوناریوس و بوگدانف). این گروه به ابتکار بوگدانف و آلکسینسکی تشکیل شد و دارای نشریهای تحت همین عنوان بود. در سال ١٩١٢ گروه وپریود به انحلالطلبان منشویک پیوست و بدین ترتیب وارد اتحاد ضد حزبی (به اصطلاح «اوت») شد که توسط تروتسکی سازمان یافته بود و نقطه نظرش مبارزه علیه بلشویکها بود. لکن چون از حمایت کارگران برخوردار نبود، بالاخره در سال ١٩١٣ چند پاره گردید.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1754fa.html
|