آخرین کلام لیبرالیسم روسیه
و. ای. لنین
سوسیال-دمکراتهای روسیه درسهای اصلی انقلاب را در قطعنامۀ لندن دربارۀ احزاب غیرپرولتاری فرمول بندی کردند.[۱] در این قطعنامه پرولتاریای سوسیال-دمکرات ارزیابی روشن و دقیقی از روابط طبقاتی در انقلاب ارائه داد، پایۀ اجتماعی همۀ احزاب عمده و وظایف عمومی جنبش کارگری در مبارزه برای دمکراسی را مشخص ساخت. قطعنامۀ کنفرانس حزبی دسامبر ۱۹۰۸ تکامل بیشتر این دیدگاههای اساسی سوسیال-دمکراسی بود.
اکنون، یک سال پس از این کنفرانس، دو سال و نیم پس از کنگرۀ لندن، دیدن دیدگاههایی دربارۀ موقعیت حاضر و وظایف دمکراسی که متنفذترین نمایندگان لیبرالیسم روسیه به آنها رسیدهاند بسیار آموزنده است. «کنفرانس» اخیر اعضای برجستۀ حزب کادت بخصوص از این جنبه جالب است. «کنفرانس» گزارس رهبر حزب، آقای میلیوکف، که اکنون آن را در رچ تحت عنوان «احزاب سیاسی در کشور و در دوما» چاپ کرده است، تأیید نمود. این گزارش سند سیاسی فوق العاده مهمی است. در آن پلاتفرم رسمی حزب کادت را در دست داریم. به علاوه، در اینجا ما با پاسخی به سؤالاتی که حزب سوسیال-دمکرات مدتها پیش مطرح و حل نمود روبروییم – پاسخی از یکی از زیرک ترین دیپلماتها و سیاستمداران اردوی لیبرالی، که همزمان یکی از خبره ترین تاریخ دانان است که چیزهایی از ماتریالیسم تاریخی آموخته و بی شک زمانی که تاریخدان بود تحت تأثیر آن قرار داشته است.
میلیوکف تاریخ دان سعی می کند که مسئله را بر مبنایی کاملاً علمی، یعنی ماتریالیستی، قرار دهد. جهت به دست آوردن «نقاط قوت محکم» برای تاکتیکهای حزبی باید «ادراکی یک دست از آنچه در کشور اتفاق می افتد» وجود داشته باشد و برای فهمیدن این باید دید که چطور احزاب سیاسی عمده یا «گرایشهای سیاسی» دارند تلاش می کنند تا «در محافل گستردۀ مردم» «حمایت بیابند».
روش عالی است. کاربرد آن بلافاصله تبدیل شدن تاریخ دان کادت به یک چاپلوس پیش پا افتادۀ لیبرال را بر ما آشکار می سازد: می بینیم که از دید او کادتها و هر چیزی که در سمت راست آنها قرار دارد، «سه گرایش سیاسی عمده» را تشکیل می دهند، در حالیکه هر چیزی که در سمت «چپ» کادتهاست یک «تشنج سیاسی» است. بخاطر صراحت تان از شما متشکریم آقای لیبرال! اما با این حال خواهیم دید که شما بمثابۀ تاریخ دان چه چیزی برای گفتن دارید؟ سه گرایش عمده چنین اند: اولی «سلطنت طلبی عوام فریبانه» است. «هدف» آن «دفاع کردن از پایههای اجتماعی قدیمی زندگی»، یک «ترکیب از اتوکراسی بی حد [لیبرال، مشروطه طلب - دمکرات ناآگاهانه به موضع اکتبریست که از اتوکراسی محدود حمایت می کند می غلتد] با دهقانان بر اساس آن روابط پدرسالاری است که در آن طبقۀ نجبا میانجی اصلی بین یکی و دیگری می باشد» ... با ترجمۀ این عبارت از زبان لیبرالیسم به زبان روسی سادۀ عادی معنی آن تسلط زمین داران فئودال («پدرسالار») و تزاریسم صد سیاهی است. آقای میلیوکف به درستی تذکر می دهد که این تزاریسم دارد «عوام فریبانه» می شود، که دارد «غیرحزبی گری یا فرا حزبی گری مصنوعی قدیمی را ترک و فعالانه در روند سازماندهی احزاب در کشور شرکت می کند». اتفاقاً این چیزی است که گامی به سوی تبدیل کردن اتوکراسی به یک سلطنت بورژوایی را تشکیل می دهد که در قطعنامۀ کنفرانس دسامبر سوسیال-دمکراتها در ۱۹۰۸ بدان پرداخته شده است. این پیشرفت جدیدی است که خصوصیت ویژۀ لحظۀ حاضر را تشکیل می دهد و توسط حزب در فرمول بندی اهداف تاکتیکی کنونی به حساب آورده شده. اگر چه آقای میلیوکف به درستی متوجه برخی ویژگیهای خاص این روند می شود، اما او اولاً، بطور کامل به ریشههای اقتصادی آن نیاندیشیده و، ثانیاً، می ترسد که نتیجۀ منطقی دربارۀ دلایل قدرت داشتن زمین داران فئودال را بیرون بکشد. این قدرت در این حقیقت بیان می شود که در روسیۀ اروپایی، بر طبق آمار رسمی ۱۹۰۵، ده میلیون دهقان تهیدست ۷۵ میلیون دسیاتین زمین دارند، در حالیکه ۳۰۰۰۰ زمین دار بزرگ (از جمله زمینهای سلطنتی، یعنی آنهایی که متعلق به نیکلای رومانف و خانوادهاش هستند) صاحب ۷۰ میلیون دسیاتین اند. شما چطور فکر می کنید آقای تاریخ دان، آیا روسیه می تواند بدون الغای کامل این زمینهای ملاکی فئودالی سی هزار نفر فوقانی از روابط «پدرسالارانه» رها شود؟
گرایش دوم «مشروطه طلبی بورژوایی» است. آقای میلیوکف اکتبریستها را اینگونه می نامد. او می نویسد «برای بورژوازی بزرگ این گرایش احتمالاً به دلیل پیوندهای نزدیکش با بوروکراسی و طبقۀ نجبا خیلی محافظه کارانه است.» آنها توسط «هدفی منفی: دفاع مشترک علیه گرایشهای اجتماعی یا سیاسی رادیکال تر» متحد هستند. «مشروطه طلبان بورژوای ۳ ژوئن و ۹ نوامبر» که به دنبال نقاط قوت برای خودشان هستند، سعی می کنند «حداقل قشر فوقانی تودۀ دهقانان [افراد قوی و پرانرژی، آنطور که آقای استولیپین می نامدشان] را جذب کنند. ولی در زمان حاضر این نوع از پایۀ اجتماعی کاملاً در آینده قرار دارد.» «به این دلیل است که این گرایش احتمالاً ضعیف ترین چشم اندازها را برای یافتن یک پایۀ اجتماعی دارد»!!
در کشور ما گرایشی محبوب – متأسفانه حتی در بین کسانی که ادعای سوسیال - دموکرات بودن دارند – برای حمله کردن به «توهمات انقلابی» وجود دارد. ولی آیا چیزی می تواند ساده لوحانه تر از این توهم لیبرالی باشد که پایۀ اجتماعی بورژوازی ضدانقلابی («دفاع مشترک») و زمین داران ضعیف است، که آنها را می توان با شیوۀ دیگری بجز شدیدترین و بی رحمانه ترین تهاجم انقلابی تودهها، یک قیام تودهها، شکست داد؟ تاریخدان جدی بار دیگر در مقابل لیبرال پیش پا افتاده عقب می نشیند.
گرایش سوم کادتها هستند. آقای میلیوکف آن را «مشروطه طلبی دمکراتیک» می نامد و توضیح می دهد که «جوهر این موضع ترکیبی از یک برنامۀ سیاسی رادیکال و یک برنامۀ اجتماعی رادیکال است». تاریخ دان کاملاً توسط دیپلمات و سیاستمدار تحت الشعاع قرار گرفته است. در واقع کل سیاست کادتها در تضاد با رادیکالیسم تودههاست. در گفتار – بخصوص در یک «کنفرانس» که کادتهایی از ایالات حضور دارند که تا حدی اطلاع نزدیک تری از احساسات تودهها دارند – ما رادیکال هستیم، ما علاقمند به دمکراسی و تودهها هستیم.
آقای میلیوکف (می توانیم اطمینان داشته باشیم که بخصوص تحت تأثیر «کنفرانس») در مورد تودهها اشتباه نمی کند. او این امر را بمثابۀ یک حقیقت مسلم تصدیق می کند که «رشد آگاهی سیاسی در سالهای اخیر شگرف بوده است»، که «دلایل نارضایتی تودهای ناپدید نشدهاند: ممکن است حتی تعداد آنها افزایش یافته باشد و اثر آنها متناسب با رشد آگاهی سیاسی قوی تر شده باشد». ولی، اگر چه تاریخ دان مجبور است به این اعتراف کند، لیبرال به همان ترتیب دست بالا را می یابد: ... «متأسفانه [در طی انقلاب] مشخص شد که در بین تودهها تنها یک عوام فریبی جسورانه تر مخفی مؤثر بود، آنی که به استقبال عقاید رایج و انتظارات معمول تودهها رفت. این عوام فریبی به شیوهای کاملاً مصنوعی شعار تودهای قابل فهم و بر حق «زمین» را با شعار نامفهوم و سوء تفسیر شدۀ «آزادی» پیوند داد. تحت این شرایط حتی درک کردن ماهیت پیوند بین دو شعار در اذهان مردم تنها منشأ بد فهمیهای جدید بود و منجر به پدید آمدن همان توهمات شد»، و افاضاتی از این قبیل، تا جایی که به «اصل» می رسیم: نه انقلاب و نه ارتجاع، بلکه «یک مبارزۀ مشروطه طلبانۀ قانونی». مسئلۀ بازگشتن به «تاکتیکهای قدیمی ۱۹۰۵» «بایستی با یک نه مطلق و مؤکد پاسخ داده شود».
همانطور که خواننده می بیند، همۀ نیات خوب میلیوکف تاریخ دان جهت پیدا کردن نقاط قوتی برای تاکتیکهای حزبی در بین محافل وسیع جمعیت به محض آنکه به مسئلۀ دهقانان و پرولتاریا رسید بی نتیجه شد. آقای میلیوکف این امر آخری را همچون کار بدی رها می سازد و اعتراف می کند که «مشروطه طلبی دمکراتیک پایۀ اجتماعی وسیع تر، بهتر سازمان یافته و دارای آگاهی سیاسی بیشتری از هر حزب سیاسی دیگری، به استثنای حزب سوسیال-دمکرات، که بر طبقۀ کارگر تکیه می کند، در بین دمکراسی شهری دارد.» ولی آقای میلیوکف امیدش به دهقانان را از دست نمی دهد. او می نویسد «علیرغم وجود چنان موانعی» نظیر «عوامفریبی» و غیره، «عملکرد موازی [تأکید از میلیوکف است] مشروطه طلبی دمکراتیک با تجلیات مستقیم تمایلات تودههای مردم غیرممکن نیست.»
عملکرد موازی! – اینجا کلید واژهای جدید برای تاکتیکهای لیبرالی قدیمی داریم. خطوط موازی هیچگاه به هم نمی رسند. روشنفکران بورژوا فهمیدهاند که لیبرالیسم شان هیچگاه به تودهها نمی رسد، یعنی، تبدیل به صدا و رهبر آنها در روسیه نخواهد شد – «هیچگاه»، به دلیل رشد آگاهی سیاسی پس از ۱۹۰۵. ولی لیبرالهای نوع کادتی به حساب کردن بر روی تودهها بمثابۀ سنگ زیر پا برای رسیدن به موفقیت، برای سلطه یافتن، ادامه می دهند. با ترجمه به زبان ساده و واضح، «موازی» پیش رفتن به معنای استثمار سیاسی تودهها، به دام انداختن آنها با عبارات دمکراتیک و خیانت کردن به آنها در عمل است. «برای حمایت کردن از آنها [اکتبریستها] به نحوی سیستماتیک در مسائل مشروطه»، این عبارات در گزارش آقای میلیوکف جوهر سیاست کادتها را بیان می کند. کادتها در عمل شرکای اکتبریسم هستند، آنها جناحی از مشروطه طلبی بورژوایی اند. استرووه و دیگر وخیستها با عبارات بی پرده، رک و راست به این اعتراف می کنند، و مطالبه می کنند که کادتها از «نگاه عاشقانه به چپ و مهرطلبی از انقلابیونی که از آنها متنفرند» (کلمات مرتد معروف آقای ایزگویف در مسکوفسکی یژندلنیک[۲]، ۱۹۰۹، شمارۀ ۴۶، صفحۀ ۱۰) دست بردارند. میلیوکف و شرکا فقط از رک و راستی وخیستها فقط به این دلیل ناراضی هستند که وخسیتها دیپلماسی شان را خراب می کنند، کشاندن عناصر عقب ماندۀ تودهها در جهت دلخواه کادتها را دشوار می سازند. میلیوکف سیاستمدار عملگرا است و استرووه لیبرال آئین پرست، ولی همزیستی مسالمت آمیز آنها در حزبی واحد نه اتفاقی، بلکه یک ضرورت است، زیرا روشنفکر بورژوا به دلیل ماهیت قضیه بین امید بستن به تودهها (که می توانند برای بیرون کشیدن شاه بلوط ها از آتش کمک کنند) و امید بستن به بورژوازی اکتبریست نوسان می کند.
آقای میلیوکف می نویسد «این واقعیت که برای رژیم کنونی غیرممکن است اجازۀ روابط آزاد بین عناصر دمکراتی که از نظر سیاسی روشن هستند و تودههای دمکرات را بدهد، از تحقق وعدههای عمدۀ موجود در مانیفست ۱۷ اکتبر جلوگیری می کند.» در اینجا، او بطور ناخواسته، حقیقتی عمیق تر از آنچه که مورد نظر داشت را بیان کرده است. اولاً، اگر حقیقت دارد که برای رژیم کنونی غیرممکن است اجازۀ روابط بین تودهها و دمکراتها را بدهد (و بی تردید اینطور است) آنگاه تاکتیکهای انقلابی ضروری هستند، نه یک مبارزۀ «مشروطه طلبانه»؛ مردم باید به سوی سرنگونی این رژیم هدایت شوند، نه اصلاح کردن آن. ثانیاً، اکتبر - دسامبر ۱۹۰۵ و دومای اول و دوم همگی اثبات کردند که نه فقط «برای رژیم کنونی» بلکه همچنین برای لیبرالهای روسیه و کادتهای روسیه «غیرممکن است اجازۀ روابط آزاد» بین تودههای دمکرات و سوسیال-دمکراتها یا حتی نارودنیکهای رنگارنگ داده شود. کادتها نه تنها نمی توانستند دمکراسی کارگران را رهبری کنند بلکه همچنین نمی تواستند دمکراسی دهقانان را در طی دورۀ آزادیهای مدنی در اکتبر - دسامبر ۱۹۰۵ رهبری کنند، و حتی در طی زمان دوماهایی که زیر نظارت گورمیکینها و استولیپینها بودند دمکراسی با رهبری کادتها آشتی نکرد.
اهمیت سیاسی «کنفرانس» کادتی در پایان ۱۹۰۹ و گزارش آقای میلیوکف در این واقعیت است که نمایندگان تحصیل کردۀ لیبرالیسم، که سرسخت ترین دشمنان سوسیال-دمکراسی انقلابی هستند، علامت تأیید درست بودن ارزیابی آن از لحظۀ حاضر و تاکتیکهایش را دادهاند. هر چیز با ارزش و راست در گزارش صرفاً تکرار و پرکردن آن از تز اساسی ماست مبنی بر اینکه علامت شاخص عمدۀ لحظۀ کنونی گامی است که توسط اتوکراسی در جهت تبدیل شدن به یک سلطنت بورژوایی برداشته می شود. این چیزی است که آن را از دیروز و فردا متمایز می کند. این پایۀ تاکتیکهای مختص سوسیال-دمکراتهاست؛ تاکتیکهایی که مستلزم کاربرد اصول مارکسیسم انقلابی برای شرایط تغییر یافته است، و نه تکرار کردن سادۀ یک شعار یا دیگری.
لیبرالها تصدیق کردهاند که بورژوازی بزرگ ضدانقلابی است، آنها تصدیق کردهاند که تودهها ناراضی تر و از نظر سیاسی آگاه تر می شوند. پس چرا آنها قاطعانه به خدمت بورژوازی بزرگ درنمی آیند اگر انقلاب، ۱۹۰۵، و «عوامفریبی» «زمین و آزادی» را رد می کنند، اگر تصدیق می کنند که اکتبریسم برای بورژوازی بزرگ خیلی محافظه کارانه است؟ زیرا «کنفرانس» ایالات این را برایشان بسیار روشن ساخت که استولیپین جدید، سیاست بورژوایی اتوکراسی به شکست انجامیده. پایۀ اجتماعی جدید برای سلطنت «هنوز کاملاً در آینده قرار دارد» – اینجا پر ارزش ترین اعتراف لیبرالها را دارید. مشروطه طلبی بورژوایی خوب مرتب شده، با سلطنتی در رأس، چیز بسیار خوبی است، ولی در آیندۀ نزدیک نیست، بدون یک جنبش جدید تودهها نخواهد آمد – چنین است جمع بندی «کنفرانس» کادتی. ما از جنبش تودهها متنفریم، ما از «عوامفریبی» «زمین و آزادی» متنفریم، ما از «تشنجهای سیاسی» متنفریم ولی سیاستمداران واقع بینی هستیم، باید واقعیتها را به حساب آوریم، باید سیاستهایمان را برای موازی پیش رفتن با جنبش تودهها شکل دهیم، زیرا اجتناب ناپذیر است. «غیرممکن نیست» که ما بتوانیم به نحو موفقیت آمیزی برای رهبری تودههای شهری و روستایی (بجز کارگران) رقابت کنیم: بگذارید با صحبت کردن دربارۀ «رادیکالیسم» خودمان تلاش کنیم تا جایگاهی مناسب در جنبش مردم تضمین نماییم، درست همانطور که صحبت مان دربارۀ اپوزیسیون اعلیحضرت بودن جایگاهی مناسب را برایمان در لندن تضمین کرد.
کنفرانس کادتی ناخواسته تاکتیکهای حزب ما را بطور برجستهای تأیید کرده است. ما باید در این دورۀ تاریخی جدید که در آن اتوکراسی سعی می کند خودش را به شیوهای جدید نجات دهد و بار دیگر در این مسیر صاف و ساده به سوی ورشکستگی می رود، دوام آوریم. ما باید در این دوره دوام آوریم، بطور سیستماتیک، با پشتکار و صبورانه کار کنیم تا سازمانی وسیع تر و قوی تر متشکل از تودههای از نظر سیاسی آگاه تر پرولتاریای سوسیالیست و دهقانان دمکرات بسازیم. ما باید از همۀ شرایط و فرصتها برای فعالیت حزبی در زمانی که هر دوی دومای صد سیاهی و سلطنت مجبور به در پیش گرفتن مسیر حزب گرایی شدهاند بهره بریم. ما باید از این زمان بمثابۀ یک دورۀ تعلیم دادن تودههای نوین و تازه نفس مردم، بر پایهای جدید، تحت شرایط جدید، جهت برپا کردن یک مبارزۀ انقلابی شدیدتر برای مطالبات قدیمی خودمان استفاده کنیم. انقلاب و ضدانقلاب نشان دادهاند که سلطنت کاملاً با دمکراسی، با حاکمیت مردم، با آزادی مردم ناسازگار است – ما باید در بین تودهها تبلیغات را برای الغای سلطنت، برای جمهوریخواهی، بمثابۀ شرطی که بدون آن مردم نمی توانند پیروز باشند، انجام دهیم، ما باید شعار «سرنگون باد سلطنت» را به همان محبوبیت «عبارت مشهور عام و خاص» برسانیم که شعار «سرنگون باد اتوکراسی» در نتیجۀ سالهای طولانی کار با پشتکار سوسیال-دمکراتها در ۱۹۰۴-۱۸۹۵ به آن رسید. انقلاب و ضدانقلاب در عمل قدرت کامل و اهمیت طبقۀ زمیندار را نشان دادهاند – ما باید بذر تبلیغات برای الغای کامل این طبقه و نابودی کامل نظام ارباب رعیتی را در بین دهقانان بیافشانیم. انقلاب و ضدانقلاب در واقعیت ماهیت حقیقی لیبرالها و روشنفکران بورژوا را نشان دادهاند – ما باید اطمینان حاصل کنیم که تودههای دهقانان به وضوح می فهمند که رهبری لیبرالها آرمانشان را تخریب می کند، که بدون مبارزۀ تودهای انقلابی مستقل «اصلاحات» کادتی هر چه باشند، آنها ناگزیر در اسارت زمیندار باقی خواهند ماند. انقلاب و ضدانقلاب به ما ائتلاف اتوکراسی با بورژوازی، ائتلاف بورژوازی روسیه با بورژوازی بین المللی را نشان دادهاند – ما باید تودههای پرولتاریا را سه برابر بیشتر از ۱۹۰۵ آموزش دهیم، بسیج کنیم و سازماندهی نماییم، تودههایی که فقط آنها، در صورتی که توسط یک حزب سوسیال-دمکرات مستقل رهبری شوند و دست در دست پرولتاریای کشورهای پیشرفته به پیش روند، قادرند آزادی را برای روسیه به دست آورند.
سوتسیال-دمکرات شمارۀ ۱۰
۲۴ دسامبر ۱۹۰۹ (۶ ژانویۀ ۱۹۱۰)
انتشار بر طبق متن دستنویس
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۶
توضیحات
[۱] اشاره است به قطعنامۀ کنگرۀ پنجم (لندن) ح.ک.س.د.ر. «دربارۀ طرز برخورد با احزاب غیرپرولتاری» (مراجعه نمایید به ح.ک.ا.ش. در قطعنامهها و تصمیمات کنگرهها، کنفرانسها و جلسات عمومی کمیتۀ مرکزی، ویرایش هفتم روسی، بخش ۱، ۱۹۵۳، ص ۶۵-۱۶۴).
[۲] مسکوفسکی یژندلنیک Moskovsky Yezhenedelnik (مسکوی هفتگی) – یک مجلۀ هفتگی، ارگان «حزب نوسازی مسالمت آمیز» که حزبی بورژوایی - زمینداری ضدانقلابی بود. از ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹ در مسکو منتشر می شد.
- ترجمه جواد راستیپور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۰/۱۲/۲۳
lenin.public-archive.net #L1751fa.html
|