در راه
و. ای. لنین
یک سال پراکندگی، یک سال تفرقۀ سیاسی و ایدئولوژیک، یک سال کار بی هدف حزبی را پشت سر داریم. عضویت در تمام سازمانهای حزبی ما کاهش یافته. برخی از آنها – یعنی سازمانهایی که از کمترین اعضای پرولتری برخوردار بودند – چند پاره شدهاند. نهادهای نیمه علنی حزب که به واسطۀ انقلاب به وجود آمدند، بارها و بارها متلاشی شدهاند. زمانی اوضاع حاد شد که برخی عناصر درون حزب، زیر فشار تجزیه و درهم شکستگی عمومی، آغاز به طرح این مسأله کردند که آیا لازم بود حزب سوسیال دمکرات قدیمی را همچنان حفظ کرد، آیا ادامۀ کار حزب همچنان ضرورت داشت، آیا لازم بود که یکبار دیگر به «زیر زمین» رفت [تشکیلات مخفی داشت]، و اینکه این امر چگونه باید تحقق میپذیرفت. و راست افراطی (به اصطلاح گرایش انحلالطلب)، بدین نحو به مسأله پاسخ داد که لازم است به هر قیمتی که شده خود را قانونی نمائیم، حتی اگر این کار به قیمت چشم پوشی آشکار از برنامه، تاکتیکها و تشکیلات حزبی تمام شود. بدون تردید این بحران سیاسی و ایدئولوژیک و نیز یک بحران تشکیلاتی بود.
کنفرانس اخیر سراسری حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه، حزب را به سوی راهی که باید در آن گام بردارد، هدایت کرده و به روشنی نشانگر نقطۀ عطفی در رشد و تکامل جنبش طبقۀ کارگر روسیه پس از پیروزی ضدانقلاب میباشد. تصمیمهای کنفرانس، که در گزارش ویژۀ کمیتۀ مرکزی حزب ما منتشر گردیده، مورد تأیید کمیتۀ مرکزی قرار گرفت، بنابراین تا اجلاس بعدی کنگره در حکم تصمیمهای کل حزب میباشد. این تصمیمها به مسألۀ علل و اهمیت بحرانها و نیز شیوۀ غلبه بر آنها، پاسخ کاملا مشخص میدهد. با کار بر اساس روح مصوبات کنفرانس و با کوشش و تلاش بسیار در جهت واداشتن تمامی کارگران حزبی به کسب درک روشن و کامل از وظایف کنونی حزب، سازمانهای ما قادر خواهند بود نیروهایشان را برای انجام کار مؤثر و یکپارچۀ سوسیال دمکراتیک انقلابی تقویت کرده و استحکام بخشند.
علت اصلی بحران در حزب، در مقدمۀ مصوبه دربارۀ سازماندهی آمده است. این علت اساسی همانا وجود عناصر خرده بورژوا و روشنفکران مردد و متزلزل میباشد که حزب کارگری مجبور بود خود را از وجودشان خلاص کند؛ عناصری به جنبش طبقۀ کارگر پیوستند که عمدتاً در انتظار یک پیروزی زودرس انقلاب بورژوا دمکراتیک بودند و قدرت مقاومت در یک دورۀ ارتجاع را نداشتند. ناپایداری آنها، در تئوری («عقب نشینی از مارکسیسم انقلابی»: مصوبه دربارۀ تحلیل از شرایط کنونی) و در تاکتیکها («تنزل سطح شعارها») و نیز در تشکیلات حزبی، کاملا آشکار شد. کارگران دارای آگاهی طبقاتی این ناپایداری و بی ثباتی را دفع کردند، سرسختانه علیه انحلالطلبان موضع گیری کردند، اداره و رهبری سازمانهای حزبی را در اختیار گرفتند. اگر این هستۀ مرکزی حزب ما قادر نبود در آغاز بر عناصر مسبب پراکندگی و بحران غلبه کند، این نه تنها بخاطر دشواری و عظمت این وظیفه در میان پیروزی ضدانقلاب، بلکه به این علت نیز بود که نوعی بی تفاوتی نسبت به حزب در میان کارگرانی که هر چند افکار انقلابی داشتند، لیکن به اندازۀ کافی از افکار سوسیالیستی بهره مند نبودند رسوخ کرده بود. تصمیمهای کنفرانس بمثابۀ عقاید تبلور یافتۀ سوسیال دمکراسی در مورد شیوۀ مبارزه با پراکندگی و تردید و تزلزل، در وهلۀ نخست و دقیقاً کارگران برخوردار از آگاهی طبقاتی روسیه را مخاطب قرار میدهد.
تحلیل مارکسیستی از روابط طبقاتی امروز، و از سیاست جدید تزاریسم، بیان هدف بلاواسطۀ مبارزهای که حزب ما همچون گذشته پیش روی خود دارد، بها دادن به درسهای انقلاب در رابطه با صحت تاکتیکهای سوسیال دمکراتهای انقلابی، توضیح علل بحران حزبی، خاطرنشان ساختن نقش عناصر پرولتری حزب در مبارزه با این بحران، حل مسألۀ روابط بین سازمانهای علنی و مخفی، تأیید ضرورت استفاده از تریبون دوما و تهیه و تنظیم رهنمودهای دقیق و روشن به منظور هدایت گروه ما در دوما، همراه با انتقاد مستقیم از اشتباهات آن – چنین بود محتوای اساسی تصمیمهای کنفرانس، که پاسخ کامل و جامعی به مسألۀ حزب طبقۀ کارگر در ارتباط با انتخاب یک راه مشخص و معین در شرایط دشوار کنونی میدهد. بگذارید این پاسخ را دقیق تر بررسی کنیم.
رابطۀ متقابل طبقات در دسته بندیهای سیاسی شان، به همان ترتیبی که در دوران گذشتۀ مبارزات انقلابی مستقیم تودهها غالب بود، باقی میماند. اکثریت قریب به اتفاق دهقانان نمیتوانند بجز در جهت یک انقلاب ارضی که مالکیت نیمه فئودالی را نابود سازد، سخت بکوشند و رسیدن به این منظور هم بدون واژگون ساختن تزاریسم، میسر نیست. پیروزی ارتجاع ضربات سنگینی به عناصر دمکرات دهقانی که توانائی تشکیل سازمان مستحکم را ندارند، وارد آورده است، لکن با وجود تمام سرکوبها، علیرغم دومای باندهای سیاه و با وجود ناپایداری بی حد ترودویکها، روحیۀ انقلابی تودهها دهقانی حتی در بحثهای دومای سوم به وضوح آشکار است. موضع اساسی پرولتاریا در رابطه با وظایف انقلاب بورژوا دمکراتیک در روسیه، بدون هیچ تغییری باقی مانده: یعنی رهبری نمودن دهقانان دمکرات و بیرون کشاندن آنها از زیر نفوذ بورژوازی لیبرال، حزب کادت – که با وجود اختلافات جزئی به نزدیک و نزدیکتر شدن به اکتبریستها ادامه میدهد و اخیراً نیز به منظور استقرار لیبرالیسم ملی و حمایت از تزاریسم و ارتجاع با تبلیغات شوونیستی کوششهای فراوان مینماید. قطعنامۀ کنفرانس اعلام میدارد که مبارزه، به منظور نابودی کامل رژیم سلطنتی و تسخیر قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و دهقانان انقلابی، همچون گذشته ادامه دارد.
حکومت مطلقه، مانند گذشته، دشمن اصلی پرولتاریا و تمام گرایشات دمکراتیک میباشد. ولی با این وجود اشتباه است اگر تصور کنیم که اوضاع تغییری نخواهد کرد. «قانون اساسی» استولیپین و سیاست ارضی استولیپین نشانگر مرحلۀ نوینی از فرو ریختن نظام کهنه، نیمه پدرسالاری و نیمه فئودالی تزاریسم است، گام جدیدی است در جهت دگرگونی این نظام به یک سلطنت بورژوایی. هیئت نمایندگی قفقاز که خواستار نفی کامل چنین توصیفی از ویژگیهای وضع کنونی بود و یا میخواست «توانگرسالاری» را جایگزین «بورژوایی» نماید، در اشتباه بود. حکومت مطلقه خود از دیرباز توانگرسالار بوده است، و لیکن تنها پس از مرحلۀ اول انقلاب، تحت فشار ضربات انقلاب است که حکومت مطلقه هم در سیاست ارضی اش و هم در اتحاد مستقیم سازمان یافتۀ سراسری اش با قشر معینی از بورژوازی، بورژوایی میشود. حکومت مطلقه مدتهاست که از بورژوازی محافظت کرده است، بورژوازی مدتها است که به قدرت روبل راهش را به سوی «بالا» پیموده است، نفوذ خود را در تشکیلات قانون گذاری و اجرایی اعمال کرده و در کنار آریستوکراسی اشرافیت جای گرفته است. اما ویژگی بارز شرایط کنونی آنست که حکومت مطلقه مجبور گردیده مجلس نمایندگانی برای قشر معینی از بورژوازی تشکیل دهد، تا بدین ترتیب بین آنها و زمینداران فئودال توازنی برقرار نماید و وحدتی بین بخشها در دوما به وجود آورد؛ حکومت مجبور گردیده از تمامی امیدهایی که به پدرسالاری موژیک بسته بود، چشم بپوشد و برای حفظ خود در مقابل تودههای روستائی به دنبال کسب حمایت دهقانان ثروتمند که در حال نابود ساختن کمون روستا هستند باشد.
حکومت مطلقه خود را زیر لوای نهادهای مشروطهای دروغین پنهان میسازد، لکن همزمان با آن ماهیت طبقاتی اش به علت اتحادی که تزار با پوریشکوویچ ها*، گوچف ها** و نه هیچ کس دیگر بسته است به نحوی بی سابقه افشا میگردد. حکومت مطلقه تلاش میکند تا خود اجرای کامل وظایف انقلاب بورژوایی را که ضرورتشان از نظر عینی احساس میگردد، به عهده گیرد –برپا کردن مجلس از نمایندگان مردم که بتواند امور جامعۀ بورژوایی را حقیقتاً اداره نماید و روستاها را از روابط ارضی فرسوده و بازدارندۀ قرون وسطائی پاک نماید. لکن نتایج عملی گامهای جدیدی که حکومت استبدادی تاکنون برداشته، دقیقاً صفر بوده است، و این امر تنها روشن تر از همیشه نشان میدهد که برای انجام وظیفۀ تاریخی، نیروها و شیوههای دیگری مورد نیازند. در ذهن میلیونها مردم بی تجربه در سیاست، حکومت استبدادی تاکنون تصویری مغایر و متضاد با حکومت مردمی بطور عام داشته است، اکنون مبارزه اهداف وی [حکومت مطلقه] را محدود میسازد، و او وظیفۀ خود را در رابطه با مبارزه جهت کسب قدرت در دولت که بیانگر ویژگی و اهمیت خود این نمایندگی است، بطور مشخص تری بیان میدارد. به همین دلیل است که دومای سوم با تشدید خصلت آوانتوریستی آن، با تعمیق اهداف انقلابی گذشته و با گسترش زمینۀ مبارزه برای همان اهداف (و تعداد افرادی که در این مبارزه شرکت میکنند) نشانگر مرحلۀ خاصی است از فرو ریختن نظام فرسودۀ تزاری.
ما باید از این مرحله بگذریم. شرایط نوین کنونی، اشکال مبارزاتی نوین را ایجاب میکند. استفاده از تریبون دوما یک ضرورت کامل دارد. کوشش مداوم به منظور آموزش و سازماندهی تودههای پرولتری اهمیت ویژهای مییابد. تلفیق تشکیلات مخفی و علنی، مشکلات ویژهای را در برابر حزب قرار میدهد. عامه فهم کردن و روشن ساختن تجربۀ انقلاب که لیبرالها و روشنفکران انحلالطلب در پی بی اعتبار ساختن آن میباشند، هم برای مقاصد تئوریک و هم عملی، ضروری هستند. لکن خط تاکتیکی حزب – که باید توانائی انطباق شیوهها و روشهای مبارزاتی اش را با شرایط نوین دارا باشد – بدون تغییر باقی مانده. یکی از قطعنامههای کنفرانس اعلام میدارد که صحت تاکتیکهای سوسیال دمکراسی انقلابی را تجربۀ مبارزۀ تودهای در سالهای ٧-١٩٠٥ تأیید میکند. شکست انقلاب، این اولین نبرد، نشان داد که نه وظایف اشتباه بودند، نه اهداف بلاواسطه «خیالپردازانه» و نه در انتخاب وسایل و شیوهها اشتباهی رخ داده، بلکه نیروها به حد کافی آماده و تجهیز نشده بودند و اینکه بحران انقلابی آنطور که باید وسعت و عمق نیافته بود – و رسالت استولیپین و شرکاء این است که این بحران را با بیشترین حرارت و تعصب قابل ستایش، عمق و وسعت ببخشند! بگذارید لیبرالها و روشنفکران بزدل پس از اولین نبرد اصیل تودهها بخاطر آزادی، خود را ببازند، بگذارید مثل ترسوها تکرار کنند: به آنجا که یکبار پیش از این ضربه خوردید، نروید، دوباره در آن راه هلاکت بار گام برندارید. پرولتاریای آگاه به آنها پاسخ خواهد داد: جنگهای بزرگ در تاریخ، مسائل عظیم انقلابها، تنها با حملات پیاپی طبقات پیشرو حل شدهاند – و آنها زمانی به پیروزی دست یافتند که از شکستها، درسها آموخته بودند. ارتشهای شکست خورده به خوبی میآموزند. طبقات انقلابی روسیه در اولین نبرد خود شکست خوردند، لکن موقعیت انقلابی باقی مانده است. بحران انقلابی در اشکال نوین و به گونهای دیگر، گاه بسیار کندتر از آنچه ما میخواستیم، نزدیک میشود و دوباره به اوج میرسد. ما باید با کار مداوم و دراز مدت، تودههای بیشتری را برای آن بحران آماده سازیم؛ با توجه به وظایف مشخص تر و ارجح تر باید برخورد جدی تری با این تدارک داشت، و هر چه با موفقیت بیشتری این کار را انجام دهیم، پیروزی ما در مبارزۀ آتی مسلم تر خواهد بود. پرولتاریای روسیه میتواند بخاطر واقعۀ سال ١٩٠٥ به خود ببالد، چرا که تحت رهبری او، ملتی در بند برای اولین بار به سپاهی نیرومند از تودههای میلیونی مردم مبدل شد، به یک ارتش انقلاب که ضربات تکان دهندهای بر تزاریسم وارد ساخت. و اکنون همان پرولتاریا خواهد دانست که چگونه کار تربیت و آموزش کادرهای جوان یک نیروی انقلابی باز هم نیرومندتر را با شکیبائی، وفاداری و بطور پیگیر به انجام رساند.
همانطور که گفتهایم، استفاده از تریبون دوما، یک عنصر ضروری در این فعالیت تعلیم و تربیتی و آموزش است. قطعنامۀ کنفرانس دربارۀ گروه دوما، نزدیکترین راه را – اگر در پی نمونههایی در تاریخ هستیم – که به تجربۀ سوسیال دمکراسی آلمان در دورۀ قانون ضد سوسیالیستی منتهی میشود، به حزب ما نشان داد. حزب غیرعلنی باید بداند، باید بیاموزد چگونه از گروه علنی دوما بهره گیرد؛ حزب غیرعلنی باید گروه علنی دوما را تا سطح یک تشکیلات حزبی هم طراز با وظایفش ارتقاء بخشد. اشتباهترین تاکتیکها، تأسف بارترین انحراف از فعالیت پیگیر پرولتری، که شرایط دوران کنونی تحمیل کرده، مطرح شدن مسألۀ فراخواندن گروه از دوما (دو «اتزوویست»[١] در کنفرانس وجود داشتند، لکن این مسأله را آشکار مطرح نکردند) یا خودداری از انتقاد آشکار و مستقیم از اشتباهات آن و اجتناب از برشمردن یکایک آنها در قطعنامه (همانگونه که برخی از نمایندگان در کنفرانس اصرار داشتند) میباشد. قطعنامۀ کنفرانس کاملا تأیید میکند که گروه مرتکب اشتباه شده و لیکن به این خاطر نباید به تنهایی مورد سرزنش قرار گیرد، اشتباهات آن کاملا مشابه اشتباهات اجتناب ناپذیر تمامی سازمانهای حزبی ما بوده است. لکن اشتباهات دیگری وجود دارند – انحرافاتی از خط سیاسی حزب. از آنجا که این انحرافها روی داده، و از آنجا که تمامی این انحرافات را تشکیلاتی که به نام کل حزب فعالیت علنی داشته، مرتکب شده است، حزب مجبور گردید به روشنی و مشخصاً اعلام نماید که این حرکتها، انحرافی بودهاند. در تاریخ احزاب سوسیالیستی اروپای غربی نمونههای بسیاری از روابط نامتعارف بین گروههای پارلمانی و حزب وجود داشته است، تا امروز این روابط در کشورهای لاتین، آنجا که گروهها، به حد کافی نمایشگر روح حزبی نیستند، غالباً نامتعارف اند. ما باید از همان ابتدا پارلمانتاریسم سوسیال دمکراتیک روسیه را بر اساس دیگری سازمان دهیم؛ ما باید فوراً در این زمینه به کار تیمی (گروهی) بپردازیم – بطوری که هر نمایندۀ سوسیال دمکرات، حقیقتاً احساس نماید که حزب را در پشت سر دارد، اینکه حزب عمیقاً متوجه اشتباهات او بوده، و سعی میکند تا مسیر او را اصلاح نموده و هموار سازد – بطوری که هر کارگر حزبی بتواند در کار عمومی حزب در دوما شرکت کند، از انتقاد عملی مارکسیستی از گامهای برداشته شده بیاموزد، یاری رساندن به کار آن [گروه دوما] را وظیفۀ خود بداند، و با سخت کوشی فعالیت ویژه [گروه دوما] را به تمامی فعالیتهای تبلیغی و ترویجی حزب پیوند دهد.
کنفرانس نخستین جلسۀ مرکب از نمایندگان بزرگترین سازمانهای حزبی بود که اقتدار آنرا داشت که تمامی وقت جلسه را به بحث در خصوص کار گروه سوسیال دمکرات دوما اختصاص دهد. و تصمیم کنفرانس به وضوح نشان میدهد که چگونه حزب ما کار در دوما را شکل خواهد بخشید، به چه نحوی در این زمینه هم نسبت به خود و هم نسبت به گروه با دقت عمل بسیار رفتار خواهد کرد، و چگونه بدون انحراف و پیگیرانه در نظر دارد در جهت رشد پارلمانتاریسم اصیل سوسیال دمکراتیک کار نماید.
مسألۀ رفتار ما نسبت به گروه دوما، یک جنبۀ تاکتیکی و یک جنبۀ تشکیلاتی دارد. در رابطه با جنبۀ تشکیلاتی آن، قطعنامۀ کنفرانس دربارۀ گروه دوما، صرفاً اعمال اصول عام سیاست تشکیلاتی ما در یک مورد خاص میباشد، اصولی که توسط کنفرانس وضع گردیده و در قطعنامهای که حاوی رهنمودهایی دربارۀ مسألۀ سازماندهی است آمده. در این مورد کنفرانس اظهار داشته است که دو گرایش اصلی در حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه وجود دارد: یکی از این دو گرایش بیشتر بر تشکیلات مخفی حزبی تأکید دارد، و دیگری – که کم و بیش وابسته به انحلالطلبی است – بیشترین تأکیدش روی تشکیلات علنی و نیمه علنی است. نکته در اینجاست که روی برتافتن تعدادی از کارگران حزبی – به ویژه روشنفکران و نیز برخی از پرولترها – از حزب، همانطور که در گذشته اشاره کردیم، وجه مشخص وضعیت کنونی است. گرایش انحلالطلب مسأله را بدین صورت مطرح میکند که آیا این بهترین و فعالترین عناصرند که حزب را ترک میکنند و سازمانهای علنی را جهت حوزۀ فعالیت خویش انتخاب مینمایند یا «روشنفکران مردد و متزلزل و عناصر خرده بورژوا»؟ نیازی نیست که بگوئیم کنفرانس، با طرد و محکوم کردن مؤکد انحلالطلبی، چنین پاسخ داد که این عناصر متزلزل و خرده بورژوا بودند که از حزب روی برتافتند. پرولتریترین عناصر حزب و آن عناصری از قشر روشنفکران که بیشترین پیگیری را نسبت به اصول داشته و سوسیال دمکراتترین آنها، به حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه وفادار ماندند. ترک گفتن حزب به معنای پاکسازی حزب است، به معنای خلاصی حزب از بی ثباتترین و ناپیگیرترین عناصر، خلاصی از دوستان نامطمئن و «همسفرانی» میباشد که همیشه برای مدتی کوتاه به پرولتاریا میپیوستند، کسانی از میان خرده بورژوازی و افراد «بدون طبقه شده»، یعنی آن عده که از مدار یک طبقۀ مشخص به بیرون پرتاب شدهاند.
نتیجۀ چنین ارزیابی از اصول تشکیلاتی حزب، منطقاً پذیرش خط سیاست تشکیلاتی اتخاذ شده توسط کنفرانس است: تقویت کردن تشکیلات مخفی حزبی، تشکیل هستههای حزبی در تمام زمینههای فعالیت، پیش از همه ایجاد «کمیتههای کاملا حزبی متشکل از کارگران در هر مؤسسۀ صنعتی، حتی اگر که تعدادشان اندک باشد»، متمرکز کردن وظایف رهبری در دست رهبران جنبش سوسیال دمکراتیک، رهبرانی که از میان خود کارگران برخاسته باشند – چنین اند وظایف امروز ما. نیازی نیست بگوئیم که وظیفۀ تمامی این هستهها و کمیتهها باید بهره گیری از تمامی سازمانهای نیمه علنی و تا آنجا که امکان دارد سازمانهای علنی باشد، باید «پیوند تنگاتنگ با تودهها» را برقرار و حفظ نمود، و کار را چنان هدایت کرد که سوسیال دمکراسی به تمام نیازهای تودهها پاسخ دهد. هر هستۀ حزبی و کمیتۀ کارگری باید به «پایگاهی برای تبلیغ و ترویج و کار سازماندهی عملی در میان تودهها» مبدل شود، یعنی آنها باید به آنجا روند که تودهها میروند و در هر گامی که برمی دارند بکوشند آگاهی تودهها را در جهت سوسیالیسم هدایت کنند، هر مسألۀ خاص را با وظایف عام پرولتاریا پیوند زنند، هر فعالیت تشکیلاتی را به فعالیت یکپارچۀ طبقاتی تبدیل کنند، با کار فعال و نفوذ ایدئولوژیک (و مسلماً نه از طریق سلسله مراتب و عنوان) نقش رهبری را در تمام سازمانهای علنی پرولتری به عهده گیرند. حتی اگر این هستهها و کمیتهها در آغاز کوچک باشند، به وسیلۀ سنت و تشکیلات حزبی، به وسیلۀ یک برنامۀ مشخص طبقاتی با هم پیوند خواهد یافت و بدین ترتیب دو یا سه عضو سوسیال دمکرات حزب قادر خواهند بود از غرق شدن در یک سازمان علنی بی شکل اجتناب ورزند، و تحت هر شرایطی، در هر وضعیتی، و در انواع رویدادها خط حزب خود را دنبال کنند و بر محیط اطراف خویش تأثیر روح حزبی را باقی گذارند و اجازه ندهند که محیط ، آنها را ببلعد.
اگر چه سازمانهای تودهای، از هر نوعی که باشند، ممکن است تجزیه گردند، گرچه اتحادیههای کارگری علنی ممکن است موجودیتشان به خطر افتد، گرچه هر ابتکار عمل آشکار کارگران در یک رژیم ضد انقلابی ممکن است به این یا آن دستاویز و بهانه توسط پلیس درهم شکسته میشود، مع الوصف هیچ قدرتی در جهان نمیتواند مانع تجمع تودههای کارگر در یک کشور سرمایهداری، همچنان که در روسیه شاهدش بودیم، گردد. طبقۀ کارگر به هر نحوی، قانونی یا نیمه قانونی، علنی یا غیرعلنی به هر حال نقاط تجمع خود را خواهد یافت؛ سوسیال دمکراتهای دارای آگاهی طبقاتی حزبی همیشه و در همه جا پیشاپیش تودهها گام برخواهند داشت، همیشه و در همه جا به منظور بردن روح حزبی به میان تودهها، همراه با یکدیگر عمل میکنند. و سوسیال دمکراسی که طی انقلاب به وضوح ثابت کرده است که حزب طبقه میباشد، حزبی که در رهبری میلیونها کارگر در اعتصابها، در قیام ١٩٠٥ و نیز در انتخابات سالهای ٧-١٩٠٦ موفق بوده، اکنون نیز توانائی آن را خواهد داشت که حزب طبقه، حزب تودهها و پیشتاز باقی بماند، حزبی که نه تنها در سختترین شرایط تماس خود را با تودهها از دست نخواهد داد، بلکه بالعکس قادر خواهد بود به تودهها کمک کند تا بر این شرایط سخت فائق آیند، صفوف خود را یکبار دیگر مستحکم سازند و رزمندگان جدید بیشتر و باز هم بیشتری را آموزش دهند.
بگذارید این جان سختان باندهای سیاه به وجد آیند، در داخل و خارج دوما، در پایتخت و در ایالات دوردست زوزه بکشند و ناله سردهند، بگذارید ارتجاع از خشم دیوانه شود – آقای استولیپین بسیار عاقل هم نمیتواند گامی بردارد بدون آنکه حکومت استبدادی متزلزلش را به نابودی و سقوط نزدیکتر نسازد، بدون آنکه آشفتگی تازهای از کارهای سیاسی عبث و ناممکن به وجود نیاورد، و نیروهای جدید و تازه نفسی را به صفوف پرولتاریا و صفوف عناصر انقلابی تودههای دهقانی نیفزاید. حزبی که در یکپارچه کردن خود به منظور کار پیگیر در ارتباط با تودهها توفیق مییابد، حزب طبقۀ پیشرو، حزبی که موفق به سازماندهی پیشاهنگ خود میگردد و نیروهایش را آنچنان رهبری مینماید که بتوانند هر پدیدۀ زندگی پرولتاریا را تحت نفوذ روح سوسیال دمکراسی قرار دهند – چنین حزبی علیرغم رویدادهای گوناگون، سرانجام پیروز خواهد شد.
سوتسیال دمکرات شمارۀ ٢
-
٢٨ ژانویه (١٠ فوریه) ١٩٠٩
مجموعه آثار لنین، جلد ١٥
[١]
اتزوویستها – حامیان جریان اپورتونیستی اتزوویسم (مشتق از کلمۀ روسی اتزوات Otzovat به معنای فراخواندن)، جریانی که پس از شکست انقلاب ٧-١٩٠٥ میان بخشی از روشنفکران پدید آمد. اتزوویستها خواستار آن بودند که نمایندگان سوسیال دمکرات از دومای سوم فراخوانده شوند و فعالیت در سازمانهای علنی تودهای قطع گردد.
در سال ١٩٠٨ اتزویستها گروه جداگانهای تشکیل دادند و به مبارزه علیه لنین برخاستند. آنها از عبارات «انقلابی» برای استتار استفاده مینمودند، و در حقیقت سعی داشتند حزب را از فرصت استفاده از اشکال علنی مبارزه محروم نموده، آنرا از تودهها جدا سازند و به هدفی در برابر ضربات ارتجاع مبدل سازند. لنین شدیداً از اتزوویستها انتقاد کرد و آنها را «انحلالطلبانی از نوع جدید» و «منشویکهای وارونه» نامید.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1712fa.html
|