دربارۀ مسئلۀ یک انقلاب همگانی
و. ای. لنین
به یک معنیِ مشخصِ کلمه، فقط یک انقلاب همگانی[١] است که میتواند پیروزمند باشد. این صحیح است، به این معنی که وحدت اکثریت عظیم[٢] اهالی کشور در مبارزه برای مطالبات آن انقلاب برای پیروزی ضروری است. این اکثریت عظیم باید یا تماماً متشکل از یک طبقه باشد، یا از طبقات مختلفی که اهداف مشخصِ مشترکی دارند. این هم البته صحیح است که انقلاب کنونی روسیه فقط در صورتی میتواند پیروزمند باشد که همگانی باشد به این معنی خاصِ کلمه که شرکت آگاهانۀ اکثریتِ عظیمِ اهالی کشور در مبارزه برای کسب پیروزی ضروری است.
به هر حال واجدِ حقیقت بودنِ متداولِ این حرفِ ورد زبانِ همه شدۀ یک انقلابِ «همگانی» از این حد بیشتر نیست. هیچ نتیجۀ دیگری نمیتوان از این مفهوم گرفت، که هیچ چیز جز توضیح واضحات نیست (فقط اکثریتی بزرگ میتواند بر اقلیتی سازمانیافته و مسلط پیروز شود). به این دلیل، به کار بردنش همچون یک الگو، یک معیار برای تاکتیکها، اساساً غلط و عمیقاً غیرمارکسیستی است. مفهوم یک «انقلاب همگانی» باید به مارکسیست نیاز به تجزیه و تحلیل دقیق آن منافع متفاوت طبقات مختلف را گوشزد کند که در چند هدف مشترکِ معّین و محدود انطباق پیدا میکنند. تحت هیچ شرایطی این مفهوم نباید به مخفی کردن یا سایه انداختن بر تحلیل و بررسی مبارزۀ طبقاتی در روند هیچ انقلابی خدمت کند. چنین استفادهای از مفهوم «انقلاب همگانی» برابر با رد کردن کامل مارکسیسم و بازگشت به عبارتپردازی مبتذل دمکراتهای خرده بورژوا یا سوسیالیستهای خرده بورژوا است.
این حقیقت مکرراً از سوی جناح راست سوسیال-دمکرات ما فراموش میشود. از آن هم مکررتر این را فراموش میکنند که روابط طبقاتی در یک انقلاب با پیشرفت آن انقلاب تغییر میکنند. هر پیشرفت انقلابی به معنی کشاندن تودههای وسیعتر به درون جنبش است؛ در نتیجه — آگاهی بیشتر از منافع طبقاتی؛ در نتیجه — گروهبندیهای حزبیِ از نظر سیاسی متمایزتر، و خطوط و علائم شناسایی دقیقتر در چهرهشناسی طبقاتی احزاب مختلف؛ در نتیجه — جایگزین شدن بمراتب بیشتر مطالبات اقتصادی و سیاسیِ ناروشن، انتزاعی، عام که بخاطر انتزاعی بودنشان مبهم اند، توسط مطالبات کنکرتِ ناهمسان و بروشنی تعریف شدۀ طبقات مختلف.
برای مثال، انقلاب بورژوایی روسیه، مثل هر انقلاب بورژوایی دیگر، ناگزیر زیر شعارهای مشترک «آزادی سیاسی» و «منافع مردم» شروع میشود؛ تنها در روند مبارزه، معنی کنکرتِ آن شعارها برای تودهها و برای طبقات متفاوت آشکار میشود، تنها به آن میزان که تلاشی عملی برای کاربست آن «آزادی»، برای دادن یک محتوای مشخص حتی به کلمهای توخالی مثل «دمکراسی» صورت بگیرد. قبل از انقلاب بورژوایی، و در آغاز آن، همه به نام دمکراسی حرف میزنند — پرولتاریا و دهقانان همراه با عناصر خرده بورژوای شهری، و بورژوازی لیبرال همراه با ملاکین لیبرال. تنها در روند مبارزۀ طبقاتی، تنها در روند کمابیش طولانی تحول تاریخی انقلاب است که درکهای مختلف از این «دمکراسی» توسط طبقات مختلف آشکار میشود. و دیگر اینکه، درۀ عمیق بین منافع طبقات مختلف در مطالباتشان برای اقدامات مختلف اقتصادی و سیاسی، به نام همان و همان یک «دمکراسی» [که بر سرش متفقالقول بودند]، آشکار میشود.
تنها در جریان مبارزه، تنها هنگامی که انقلاب پیشرفت میکند، آشکار میشود که یک طبقه یا قشر «دمکرات» نمیخواهد، یا نمیتواند، به اندازۀ دیگری جلو برود، آشکار میشود در حالی که اهداف «مشترک» (بنا به ادعا مشترک) دارند به دست میآیند، برخوردهای شدیدی بر سر روشی که از طریق آن باید به آن اهداف نائل شد درمیگیرد، برای مثال، بر سر درجه، دامنه و استحکام آزادی و قدرت مردم، یا نحوهای که از طریق آن باید زمین به دهقانان منتقل شود و غیره.
ما باید تمام این حقایق فراموش شده را یادآوری میکردیم تا خواننده بتواند بحثی که اخیراً بین دو روزنامه درگرفت را درک کند. این چیزی است که یکی از آنها، نارودنایا گازتا، علیه دیگری، ناشه اکو، نوشت:
ناشه اکو نوشته که «دستهبندی مردم بر حسب حزب، 'آن درس مهم سیاسی و مهمترین دستاورد سیاسی انقلاب در زمان انتخابات دومای دوم، به وسیلۀ واقعیاتی که مردم سراسر کشور شاهدش بودند بوضوح نشان داد که اقشار وسیع ملاکین و بورژوازی دارند به راست میچرخند.' کاملاً صحیح. اما روحیه و مأموریتهایی [mandates] که نمایندگان 'چپ' — سوسیالیست-رولوسیونرها، ترودویکها و سوسیالیستهای خلقی — همراه خودشان از مناطقشان آوردهاند [آنچه به وکالت از جانب انتخابکنندگان مأمور اجرا و پیگیریش شدهاند] هم در مقیاسی سراسری و همگانی 'بوضوح نشان داد' که 'مردم' در حال حاضر به میزان قابل توجهی به 'توهّمات مشروطهطلبانۀ' کادتی آغشته هستند، که 'مردم' امیدهای بیش از اندازهای به فعالیتهای مستقل دوما میبندند، که آنها بیش از اندازه نگران 'نجات دادن' دوما هستند. این واقعیت آشکاری است که نویسندگان ناشه اکو متوجهاش نشدند. آنها متوجه شدند که مردم چه کسانی را به دوما فرستادند، ولی متوجه نشدند که آنها را برای چه به آنجا فرستادند. ولی در آن صورت، آیا ناشه اکو قبول نمیکند که دارد، با پیشنهاد اینکه پرولتاریا وظایف 'همگانی' را نادیده بگیرد، این را پیشنهاد میکند که پرولتاریا خودش را جُدا و منزوی کند، نه فقط از 'جامعۀ' بورژوایی، بلکه همچنین از 'مردم' خرده بورژوا؟» [پایان نقل قول از نارودنایا گازتا]
این یک پرخاشِ فوقالعاده آموزنده و قابل توجه است، که سه خطای فرصتطلبانۀ عمده را لاپوشانی میکند؛ اول، نتایج انتخابات در تباین با روحیۀ نمایندگان قرار داده میشود، کاری که روحیۀ نمایندگان را بجای روحیۀ مردم مینشاند، و از چیزی که عمیقتر، وسیعتر و اساسیتر است به چیزی که سطحیتر، محدودتر و اشتقاقی است رجوع میکند[*]. دوم، مسئلۀ یک خط سیاسی و تاکتیکهای محکم و پایدار برای پرولتاریا با مسئلۀ ارزیابی از این یا آن «روحیه» جایگزین میشود. سوم – و این مهمترین است – بخاطر فتیشِ یک «انقلاب همگانی»، بتی که مبتذلانه در عوض دمکراتیک بودن ستایش میشود، پرولتاریا را از لولوی «جدایی و انزوا» از «مردم خرده بورژوا» مىترسانند.
ما به مختصرترین نحو ممکن به دو اشتباه نخست میپردازیم. انتخابات بر تودهها اثر گذاشت، و نه فقط روحیۀ زودگذر آنها، بلکه علایق عمیق آنها را نشان داد. کلاً شایستۀ مارکسیستها نیست که از منافع طبقاتی (که در وقت انتخابات با گروهبندی حزبی بیان میشود) رو برگردانند و به یک روحیۀ زودگذر رجوع کنند. روحیۀ نمایندگان ممکن است تیره و تار باشد، در حالی که منافع اقتصادی تودهها ممکن است یک مبارزۀ تودهای را طلب کند. از این رو، ارزیابی «روحیه» ممکن است برای تعیین کردن لحظۀ عمل، قدم، فراخوان و غیره مهم باشد، ولی قطعاً نه برای تعیین کردن تاکتیکهای پرولتاری. بحثِ مغایر این، معنایش جایگزین کردن تاکتیکهای پایدار پرولتاری با وابستگی غیراصولی به «روحیه» خواهد شد. و همواره، اختلاف نظر در بحث و جدلها بر سر خط بود و ربطی به «لحظه» نداشت. اینکه پرولتاریا در حال حاضر قدرت سابقش را بازیافته یا نه (و نارودنایا گازتا چنین فکر نمیکند) در تعیین کردن «لحظۀ عمل مهم است، ولی نه برای تعیین کردن خطِ عمل تاکتیکی طبقۀ کارگر.
خطای سوم عمیقترین و مهمترین است – ترس از «منزوی کردن» سوسیال-دمکراتها یا پرولتاریا (که همان است) از مردم خرده بورژوا. این واقعاً نابجاترین ترس است.
سوسیال دمکراسی به درجهای که سوسیالیست-رولوسیونرها، ترودویکها و سوسیالیستهای خلقی واقعاً سایه به سایه از مشروطهطلب-دمکراتها دنبالهروی میکنند — و این اتفاقی است که دارد میافتد — و عملاً بسیار بکّرات هم اتفاق افتاده، از رأی دادن به گولووین آغاز شده، و با تاکتیکهای معروف سکوت گورستانی و غیره ادامه یافته — باید خودش را از مردم خرده بورژوا جُدا و منزوی کند. زیرا باید یکی از این دو حالت برقرار باشد؛ یا نوسان خرده بورژوازی، علیالعموم، نشانهای است از ماهیّت متزلزل خرده بورژوازی، و پیشرفت دشوار و طاقتفرسای انقلاب، ولی حاکی از این نیست که به آخر خط رسیده یا اینکه نیروهایش از پا درآمدهاند (که عقیدۀ ما این است). در این صورت، پرولتاریای سوسیال-دمکرات با جُدا کردن خود از همه و هر گونه نوسان و تزلزل در مردم خرده بورژوا، آنها را برای مبارزه آموزش میدهد، آنها را جهت آماده شدن برای مبارزه تمرین میدهد و آگاهی سیاسی، قاطعیت، استقامت و غیره آنها را رشد میدهد. یا حالت دیگر، تزلزل مردم خرده بورژوا معنیش پردۀ آخر انقلاب بورژوایی کنونی است (ما معتقدیم چنین دیدگاهی نادرست است و هیچ یک از سوسیال-دمکراتها مستقیماً و علناً از آن دفاع نکردهاند، اگر چه سوسیال-دمکراتهای جناح راست بدون تردید تمایل دارند که چنین کنند). در این صورت، باز هم، پرولتاریای سوسیال-دمکرات باید همچنان خود را از تزلزل (یا خیانت) خرده بورژوازی جُدا و منزوی کند، تا به تودههای طبقۀ کارگر آگاهی طبقاتی بیاموزد، و آنها را برای شرکت برنامهریزی شدهتر، راسختر و قاطعتر در انقلاب بعدی آماده کند.
در هر دو صورت و در همۀ موارد، پرولتاریای سوسیال-دمکرات باید خودش را از مردم خرده بورژوا، که آغشته به توهمات کادتی هستند، جُدا کند، و این کار را بدون قید و شرط بکند. پرولتاریا باید در همۀ موارد سیاست مستحکم و پایدار طبقهای واقعاً انقلابی را تعقیب کند، و نگذارد که با هیچ قصۀ ارتجاعی یا دروغبافیهای ابلهانه فریبش بدهند، چه این قصهها علیالعموم دربارۀ وظایف همگانی باشند، چه دربارۀ یک انقلاب همگانی.
ممکن است، با فرض وجود یک ترکیب مشخص از نیروها یا پیش آمدن شرایطی نامطلوب، بخش عظیمی از اقشار بورژوا و خرده بورژوا، برای مدتی، به نوکرمآبی، دنبالهروی بندهوار یا بزدلی مبتلا شوند. این بزدلیِ «همگانی» خواهد بود، و پرولتاریای سوسیال-دمکرات خودش را از آن به نفع کل جنبش طبقۀ کارگر، منزوی و جُدا میکند.
پرولتاری، شمارۀ ١٦
٢ مه ١٩٠٧
انتشار بر طبق متن پرولتاری
مجموعه آثار لنین، جلد ١٢
[*]
تا جایی که بحث دربارۀ «مأموریتها و تعهدات نمایندگان» [mandates] است ما آن استدلال را کاملاً رد میکنیم. چه کسی مأموریتها و دستورالعملهای انقلابی و یا مأموریتها و دستورالعملهای فرصتطلبانه [داده شده به نمایندگان] را میشمارد؟ چه کسی نمیداند که چند روزنامه به علت منتشر کردن دستورالعملهای انقلابی توقیف شدهاند؟
[١]
در اصل این ترجمه فارسی، و همچنین در لیست قدیم عناوین آثار لنین در این سایت، بجای nation-wide لغت 'سراسری' گذاشته شده بود. که با توجه به متن مقاله، نارسا و گیجکننده است. در فارسی 'سراسری' تقریباً فقط به جغرافیا - به چیزی که سر و ته دارد - اشاره دارد نه جمعیت. سراسری یعنی دربرگیرنده یا به وسعت همه کشور، مثل راهآهن سراسری. اما nation در انگلیسی هم به معنی کشور است و هم ملت یا اهالی کشور، و در فارسی معمولاً بجای آن کلمۀ ملت را به کار میبریم، به United Nations میگوییم سازمان ملل و به انترناسیونال، بینالملل.
Nation-wide بنابراین 'به وسعت همۀ ملت' هم معنی میدهد، بخصوص در این مقاله. همانطور که از بحث لنین و نقلقولها بروشنی میتوان دریافت، گستردگی انقلاب از لحاظ جغرافیا مورد نظر نیست، منظور از انقلاب مورد بحث انقلابی نیست که از دریای ژاپن تا دریای بالتیک را - سراسر - بپوشاند، بلکه انقلابی مورد بحث است که 'دربرگیرنده همۀ یا اکثریتی عظیم از ملت یا اهالی کشور' باشد، انقلابی که اکثریتی منکوبکننده از مردم متعلق به همه اقشار و طبقات در آن دخیل باشند. به این دلیل لغت 'سراسری' با 'همگانی' تعویض شد، تا بحثی که در مقاله مطرح میشود قابل فهم باشد. به هر حال توجه کنید که "همگانی" در این ترجمه بجای nation-wide [به وسعت ملت] نشسته است و بمعنی "دربرگیرنده اکثریت اهالی کشور" است، یا آنطور که بعضاً در دوره انقلاب ایران هم میگفتند "تمام-خلقی".
تاکتیک 'همه با هم' و شعار 'بحث بحث بعد از مرگ شاه' را، به این بهانه که انقلاب "همگانی" است و تنها با همدستی همۀ "خلق" میتواند به پیروزی برسد، در انقلاب ایران هم داشتیم. این که نباید شعارها و تاکتیکهایی را مطرح کرد که "خرده بورژوازی" یا "دیگر طبقات و اقشار خلقی" رَم کنند و در صفوف انقلابیون شکاف بیفتد، موعظۀ جناح راستِ نیروهای باصطلاح "چپ" آن دوران به طبقۀ کارگر ایران هم بود. و لنین دارد در این مقاله علیه این تاکتیکهای 'عمیقاً غیرمارکسیستی' که طبقه کارگر را به بهانه 'انقلاب همگانی'، یا به بهانه "تمام-خلقی" بودن انقلاب، به سازش میکشد و زیر پرچم دشمنان طبقاتیش به خط میکند، هشدار میدهد و بصراحت میگوید که اگر حضور در صف "همه-با-هم" مستلزم ترک کردن تاکتیکهای اصولی و محکم و ماندگار پرولتاری باشد، پرولتاریای سوسیالیست هیچ ابایی از جُدا شدن و جُدا ماندن از آن صف نباید داشته باشد.—توضیح ادیتور آرشیو عمومی لنین
[١]
اکثریت عظیم بجای overwhelming majority گذاشته شده است. این الزاماً به معنای اکثریت عددی نیست، بلکه معنیش اکثریتی است که به لحاظ تأثیر، زور و قدرت، دست بالا را دارد.
+ ترجمه جواد راستیپور
+ با پارهای تغییرات و تصحیحات در سایت آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1631fa.html
|