خجالتزدگیِ خشمگین مسأله کنگره کارگری
و. ای. لنین
قسمت دوم (ب) قطعنامۀ مورد مطالعه[١] به مسأله کنگرۀ کارگری مربوط میباشد.
منشویکها آنقدر درباره این مسأله نوشتهاند و گفتهاند که بد نبود قطعنامه ای صادر میشد که واقعاً تمامی مطالب را جمعبندی کرده و کلیه سوء تفاهمات و اختلافات در تشریح این ایده را از بین میبرد، قطعنامهای که یک رهنمود روشن و قطعی حزبی ارائه میداد. کافی است خاطرنشان کرد که آخرین نوشته جات روسی درباره کنگرۀ کارگری (جزوۀ فوق الذکر، کنگرۀ کارگری سراسر روسیه) از پانزده رساله و مجله که از جنبۀ منشویکی به مسأله پرداختهاند، نام میبرد.
اجازه بدهید ببینیم این «مباحثات» به کجا انجامیده است.
ماده اول از پیشگفتار:
«سازمانهای توده ای کارگران، که تنها بر اساس نیازها و ملزومات اتحادیه ای، محلی[؟] و گروهی[؟]، بطور کلی[؟] به وجود آمده اند و روی زمین سبز میشوند، چنانچه زیر نفوذ احزاب یا سازمانهای سوسیال دموکراتیک پرولتری قرار نداشته باشند، و به حال خود رها شوند، گرایش مستقیمی دارند تا افقهای فکری و سیاسی تودههای طبقۀ کارگر را به دایرۀ تنگ اتحادیهای و، بطور کلی، به منافع خاص حوائج روزمرۀ اقشار و گروههای مجزای پرولتری محدود سازند.»
اینکه کدام سازمانهای توده ای میتوانند بر زمینه نیازهای گروهی سبز شوند، تنها خدا میداند. همیشه منظور از گروه چیز کوچکی مدّ نظر است که کاملا در نقطه مقابل توده قرار دارد. نویسندگان قطعنامه کلمات را کنار هم ردیف میکنند بدون آنکه دربارۀ محتوای مشخص و معین آن بیندیشند.
پس معنای این چیست – سازمانهای توده ای بر اساس نیازهای محلی؟ اینکه نویسندگان قطعنامه چه نوع سازمانهایی را در نظر دارند روشن نیست. اگر آنها از سازمانهائی نظیر انجمنهای مصرف کنندگان، تعاونیها و امثالهم صحبت میکنند، خصوصیت مشخصۀ آنها، قطعاً صفت محلی آنها نیست. دلبستگی منشویکها به عبارات دهان پرکن، طفره رفتن آنها از توضیح مشخص یک مسأله، یک ویژگی خالصاً روشنفکرانه است. این خصلت از ریشه با پرولتاریا بیگانه بوده و از نقطه نظر پرولتاریا زیان آور است.
منظور واقعی آنها از کلمات «سازمانهای توده ای کارگران، بر اساس نیازها و ملزومات محلی» شامل شوراهای نمایندگان کارگران میباشد. این نوعی از سازمانهای کارگران است که در دورۀ انقلابی در روسیه به خوبی شناخته شده است. ما در کمال صحت میتوانیم ادعا کنیم به ندرت ممکن است مقاله ای درباره کنگرۀ کارگری و سازمانهای توده ای طبقۀ کارگر بطور کلی، نوشته شود و به این نوع سازمان نپردازد. اما از آنجائیکه این قطعنامه خواست ارائۀ مشخص و دقیق ایدهها و شعارهای معین را به ریشخند میگیرد، کلمه ای دربارۀ شوراهای کارگران، کلمه ای دربارۀ شوراهای هیئت نمایندگان کارگران و نظایر آن بر زبان نمیآورد.
اما آنچه که در پیش روی ما قرار داده میشود گونه ای انتقاد ناقص از پاره ای سازمانهای توده ای محلی است، انتقادی که هیچگونه برخوردی به مسألۀ اهمیت مثبت آنها، شرایطی که آنها تحت آن عمل میکنند و غیره، ندارد.
به علاوه، هر قدر هم که شما این اولین مادۀ زشت بد قواره را، قطعه قطعه اصلاح کنید، باز هم هنوز اشتباه اساسی و کلی پابرجا خواهد بود. نه تنها سازمانهای اتحادیه ای، محلی و گروهی، بلکه سازمانهای توده ای سیاسی که محلی نیز نیستند، «چنانچه زیر نفوذ احزاب سوسیال دموکراتیک پرولتری قرار نداشته باشند»، «تمایل دارند که افق سیاسی کارگران را محدود سازند.»
ایدۀ نویسندگان قطعنامه این بوده که مادۀ اول پیشگفتار انتقال به «کنگرۀ کارگری سراسر روسیه» را توضیح بدهد؛ آنها میخواستند بگویند که سازمانهای محلی، اتحادیه ای و سایر سازمانها، افق فکری را محدود میسازند، اما اکنون ما کنگرۀ کارگری سراسر روسیه را داریم و قس علیهذا. اما «نویسندگان و منشویکهای دیگر در کار عملی» بسیار محترم، کاملا منطق را از دست دادهاند، زیرا نفوذ سوسیال دموکراسی، یا فقدان چنین نفوذی، در هر دو حال امکان پذیر است! بجای مقایسه، سردرگمی نصیبمان میشود...
ماده دوم از پیشگفتار:
«ایدۀ تشکیل یک کنگرۀ کارگری سراسر روسیه به منظور بنیان گذاری انجمن سیاسی کارگران روس، که مورد حمایت محافل کارگری واقع شده، عنصر وحدت را به درون فعالیتهای سازمانی تودههای طبقۀ کارگر خواهد برد، و منافع مشترک طبقۀ کارگر و وظایف او را در انقلاب کنونی روسیه در مقابل میدان دید او قرار خواهد داد.»
در وحلۀ اول، آیا این درست است که این «ایدۀ» رسوا مورد حمایت محافل کارگری قرار گرفته است؟ ماده پنجم پیشگفتار همان قطعنامه میگوید: «اشتیاق خود کارگران به برگذاری آن [کنگرۀ کارگری] هنوز از جانب آنها از طریق هیچگونه گام عملی جدی به صورت مهیا شدن برای آن تظاهر پیدا ننموده است.»
در اینجا حقیقت از پرده بیرون افتاده است. ما انبوهی از نوشتههای روشنفکران دربارۀ کنگرۀ کارگری را در مقابل خود داریم. اما از هیچگونه گام عملی از جانب خود کارگران خبری نیست. تلاش در جهت انداختن گناه این اختراع روشنفکرانه به گردن کارگران محکوم به شکست است.
بگذارید ادامه بدهیم. کنگرۀ کارگری چیست؟ هدف آن «بنیان گذاری انجمن سیاسی کارگران روسیه» است.
و بنابراین ح.س.د.ک.ر. چنین انجمنی را بنیان نگذارده و نه تظاهرات ١٩٠٢ رستف، یا اعتصابات اکتبر ١٩٠٣، یا ٩ ژانویه ١٩٠٥ یا اعتصاب اکتبر ١٩٠٥ چنین نکردند! ما تا به حال [نوعی] تاریخ داشته ایم، اما اکنون هیچ نداریم! انجمن فقط توسط اکسلرود و شرکاء، با اندیشیدن دربارۀ یک کنگرۀ کارگری، «بنیان گزاری» شده است. آیا میتوانید منکر آن شوید؟
مفهوم انجمن «سیاسی» کارگران چیست؟ چنانچه نویسندگان قطعنامه اصطلاحات خاصی برای قطعنامۀ حاضر ابداع نکرده باشند، معنی آن مجتمع شدن حول یک برنامه سیاسی و تاکتیک معین است. و دقیقاً حول کدامیک؟ مطمئناً روشنفکران ما باید بدانند که در سراسر جهان انجمنهای سیاسی کارگری زیر پرچم سیاست بورژوایی وجود داشته اند. شاید این امر دربارۀ روسیۀ مقدس صدق نمیکند؟ شاید در روسیۀ مقدس هر انجمن سیاسی کارگری خودبخود یک انجمن سوسیال دموکراتیک است؟
بیچاره نویسندگان قطعنامه؛ از آنجا که جرأت نکردهاند رک و پوست کنده بگویند که در زیر نام کنگرۀ کارگری چه ایده ای نهفته است، ایده ای که مدتها قبل قهرمانان جوانتر و صادق تر و پرشورتر آن، آن را اصولی میشمردند، چنین به تقلا افتاده اند. این ایده این است که کنگرۀ کارگری قرار است یک کنگرۀ کارگری غیرحزبی باشد. از این که بگذریم، به راستی این درست است که دربارۀ کنگرۀ کارگری حزبی سخن بگوئیم؟
اما منشویکهای ما میترسند که حقیقت را آشکار و سر راست بگویند - «یک انجمن سیاسی کارگری غیرحزبی...».
در پایان این ماده میخوانیم: ایده فراخواندن کنگره «عنصر وحدت را به درون فعالیتهای سازمانی تودههای طبقۀ کارگر خواهد برد، و منافع مشترک طبقۀ کارگر و وظایف او را در انقلاب کنونی روسیه در مقابل میدان دید او قرار خواهد داد...». ابتدا فعالیتهای سازمانی و سپس وظایف، یعنی برنامه و تاکتیک! رفقای «نویسندگان و منشویکهایی که درگیر فعالیتهای عملی هستید»، فکر نمیکنید باید از راه معکوس بحث کنید؟ فکر کنید – آیا میتوانید فعالیتهای سازمانی را متحد سازید، در حالیکه هیچگونه استنباط متحدانه ای از منافع و وظایف طبقه وجود نداشته باشد؟ اگر دربارۀ آن بیندیشید، خواهید دید که نمیتوانید.
احزاب مختلف درکهای متفاوتی از منافع طبقۀ کارگر و وظایف او در انقلاب حاضر دارند. حتی در درون حزب واحد سوسیال دموکرات کارگری روسیه نیز منشویکها، طرفداران تروتسکی و بلشویکها درکهای مختلفی دارند. فکر کنید رفقا: چگونه ممکن است این اختلافات بر کنگرۀ کارگری تأثیر نگذارند؟ چگونه ممکن است در آنجا خود را بروز ندهند؟ چطور امکان دارد این اختلافها توسط آنارشیست ها، و سوسیالیست رولوسیونرها، ترودیکها، و غیره و غیره، تشدید نشوند؟ آیا «ایدۀ برپائی یک کنگرۀ کارگری» یا دعوت به تشکیل آن این اختلافات را از بین میبرد؟
و لذا وعده نویسندگان قطعنامه مبنی بر اینکه «ایده برپائی یک کنگرۀ کارگری عنصر وحدت را به میان میآورد و غیره» یا رؤیای معصومانه روشنفکر بسیار جوانی است که به دنبال آخرین کتابی که خوانده افتاده است، یا آنکه عوامفریبی است، یعنی فریفتن تودهها با وعدههایی که تحقق پذیر نیستند.
شما در اشتباهید رفقا. این مبارزه واقعی است که وحدت میآفریند. این گسترش احزاب، و مبارزۀ مداوم آنها در درون و بیرون پارلمان است که وحدت ایجاد میکند، این اعتصاب عمومی و امثال آن است که متحد میسازد. اما امتحان کردن برپائی یک کنگرۀ غیرحزبی هیچگونه وحدت واقعی نخواهد آورد، و منجر به حصول استنباطی همسان از «منافع و وظایف» نخواهد گشت.
البته میتوان گفت که مبارزه احزاب مختلف در کنگرۀ کارگری منجر به پیدایش عرصه عمل وسیعتری برای سوسیال دموکراتها و پیروزی آنها میگردد. اگر شما از این زاویه به کنگرۀ کارگری نگاه میکنید، باید رک و پوست کنده آن را بازگو کنید و وعدههای شیرین «عنصر وحدت» را ندهید. اگر شما این مطالب را بطور صریح نگوئید، دست به این ریسک زده اید که کارگران، گمراه و کور شده از این وعده ها، به خاطر وحدت سیاست به کنگره بیایند، اما در عمل با اختلافات عظیم و آشتی ناپذیر در سیاستها مواجه شوند، ببینند که وحدت فوری سوسیالیست رولوسیونرها، سوسیال دموکراتها و غیره امکان ناپذیر است، آن وقت مأیوس و سرخورده پراکنده شوند، در حالیکه به روشنفکرانی که آنها را فریب دادهاند، دشنام میدهند، به هر چه «سیاست» است دشنام میدهند و بطور کلی به سوسیالیسم دشنام میدهند. حاصل ناگزیر چنین سرخوردگی ای فریاد «مرگ بر سیاست! مرگ بر سوسیالیسم! اینها کارگران را متفرق میسازند و متحد نمیکنند!» خواهد بود. پاره ای از اشکال اولیه تردیونیونیسم ناب یا سوسیالیسم عامیانه از این امر جان خواهند گرفت.
البته سوسیال دموکراسی در نهایت بر همه چیز غلبه خواهد یافت؛ همۀ آزمونها را از سر خواهد گذراند، و همۀ کارگران را متحد خواهد ساخت. اما، آیا این گفته، با سیاست ریسک آوانتوریستی خوانائی دارد؟
ماده سوم از پیشگفتار:
«با بردن یک چنین هدف وحدت آفرین مشخصی همچون کنگرۀ عمومی کارگری [حالا دیگر نه از یک کنگرۀ سراسری روسیه، بلکه از یک کنگرۀ عمومی صحبت میشود! یعنی چه، عمومی حزب یا غیرحزبی؟ نگران نباشید رفقا!] به درون فعالیتهای سازمانی پراکندۀ تودههای اجتماعاً فعال پرولتاریا [چه کلمات دهان پرکنی بکار میبرند!]، ترویج و تبلیغ در جهت برپائی آن، انگیزه نیرومندی برای تشویق آن اقشار به سوی خودسازماندهی [یعنی، مفهوم آن این است که بدون نفوذ سوسیال دموکراسی، اینطور نیست؟ چون در غیر این صورت دیگر خودسازماندهی نخواهد بود] به آنها داده، و فعالیت آنها را در آن جهت افزایش خواهد داد.»
این را میگویند دور خود چرخیدن. ماده دوم: کنگرۀ کارگری عنصر وحدت را پیش خواهد آورد. ماده سوم: وحدت برای هدف مشخص کنگرۀ کارگری، انگیزه ای برای خودسازماندهی ایجاد خواهد کرد. این خود سازماندهی برای چیست؟ برای کنگرۀ کارگری. این کنگرۀ کارگری برای چیست؟ برای خودسازماندهی. این قطعنامۀ فوق ادبی علیه سلطۀ روشنفکران برای چیست؟ برای رضایت خاطر روشنفکران!
ماده چهارم:
«با توجه به محبوبیت روزافزون ایدۀ کنگرۀ کارگری در محافل طبقۀ کارگر، برخورد منفعلانه و بخصوص خصمانه از جانب احزاب [؟؟ اشتباه چاپی است؟ حزب سوسیال دموکرات؟] نسبت به کوششهایی که برای به تحقق درآوردن آن انجام میشود، وسیعترین چشم انداز را برای ماجراجویان بازخواهد گذاشت تا بدون پای بند بودن به اصول، کارگران را به مسیری انحرافی کشانده، و آنها را به سمت عوامفریبی سوق دهند.»
مادۀ فوق بسیار خشمگینانه است. محتوای آن حکایت از دستپاچگی دارد. آنها خودشان مطمئن نیستند به چه کسی باید حمله کنند، به همین جهت سلاحشان را به طرف صفوف خودشان گرفتهاند.
من آخرین شماره، شمارۀ پنجم آتگولوسکی[٢] را انتخاب میکنم. ای. چارسکی علیه ی. لارین مینویسد: ی. لارین «به ناگهان یک اکسیر تشکیلاتی کشف کرده است»... «یک دستور العمل غیر منتظره»... «یک گیجی»... «ی. لارین متوجه نیست که او دارد با عملی «آگاهانه»، پیشنهاد میکند که ماهیت پراکندگی انقلاب جاودانه شود، ایده ای که دشمن مستقیم با آرمان وحدت طبقاتی تودههای کارگر است. و تمام اینها بخاطر منافع کنگرۀ کارگری است که دارد انجام میشود...». «به هر جهت، ما خاک بسیار مرغوبی، مناسب انواع «عوامفریبیهای زمینی» پیش روی خود داریم... نتیجۀ افکار مغشوش رفیق لارین.»
به نظر میرسد همین کافی باشد. لارین از جانب منشویکها بخاطر عوامفریبی و ماجراجوئی، هر دو، متهم میشود، چرا که مقولات «دستور العمل»، «اکسیر» و تعارفات مشابه، دقیقاً آوانتوریسم را مشخص میکند.
به این ترتیب آنها، یک نقطه را نشانه میگیرند و به نقطه ای دیگر میزنند. جداً که خودش هم نمیداند چه میگوید. و لطفاً بیشتر توجه کنید که، اگر نویسندگان قطعنامه لارین را ماجراجو و عوامفریب میشناسند، ال و شرکاء، از لارین هم فراتر میروند. ال آشکارا مینویسد (کنگرۀ کارگری سراسر روسیه، مسکو، ١٩٠٧) که دو گرایش درباره مسألۀ کنگره وجود دارد، و اینکه آنها، منشویکهای مسکو، نه با منشویکهای سن پترزبورگ (ص ١٠) و نه با لارین موافق نیستند. منشویکهای سن پترزبورگ خواهان یک کنگره از طبقۀ کارگر پیشاهنگ میباشند، و آن هم فقط «گونه ای از کنگرۀ حزبی» است (ص ١١-١٠). لارین در سن پترزبورگ به عنوان «یک مرتد و مسامحه کار» شناخته میشود (ص ١٠). لارین خواهان یک «حزب کارگری سراسر روسیه» است. منشویکهای مسکو خواهان یک اتحادیۀ سراسری کارگران روسیه میباشند. پس ما ممکن است سؤال کنیم: چنانچه لارین چنین «پیش کشی» از طرف آتگولوسکی دریافت کرده، ما ال، Ahmet Ts، آرخانگلسکی، سالومین و شرکاء را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ به نظر میرسد هم لارین و هم منشویکهای مسکو به غضب ماده چهارم گرفتار آمده اند!
اما، رفقا، اگر شما عصبانی هستید و قطعنامه تان «راه انحرافی» را محکوم میکند، لااقل وظیفه شما اینستکه بگوئید راه درست کدام است؟ در غیر اینصورت دستپاچگی توأم با عصبانیت شما کاملا مضحک است. اما، شما پس از رد هر دوی «اتحادیۀ سراسر کارگران روسیه» و «حزب کارگری سراسر روسیه» حتی یک کلمه هم درباره اهداف عملی ای که بخاطر آنها خواهان کنگرۀ کارگری هستید چیزی نمیگوئید!
عوامفریبان و آوانتوریستها قادرند یک کنگرۀ کارگری برای مقاصد غلط برپا دارند. بنابراین ما سوسیال دموکراتها باید نظر حمایت آمیزی نسبت به کنگرۀ کارگری داشته، و ابداً هیچ هدفی برای این کنگره قائل نباشیم... براستی که، قطعنامۀ منشویکها کلکسیونی از مجموعه درهم و برهمی است.
ماده پنجم:
«از طرف دیگر، مسألۀ وظایف کنگرۀ کارگری، طرق و ابزار تدارک آن، هنوز در محافل سوسیال دموکراتیک بسیار کم تشریح شده اند [اما آنها به منظور مشخص شدن صریح وظایف کنگره و طرق و ابزار آن، به اندازۀ کافی برای لارین و منشویکهای مسکو تشریح شده اند. رفقای سن پترزبورگی، هیچ فایده ای ندارد که سرهایتان را زیر بالهایتان پنهان کنید، این امر سبب نمیشود که جوجه اردکهایی که توسط اکسلرود پرورش یافته اند از برکه قدم به خشکی بگذارند!* ]، و اینکه خود کارگران برای تشکیل آن هنوز هیچگونه اشتیاقی از طریق برداشتن گام عملی جدی به صورت مهیا شدن برای آن، نشان ندادهاند، و کنگره تنها بیان حقیقی و نه ساختگی خواست جمعی اقشار دارای آگاهی سیاسی پرولتاریا بوده و هنگامی که از طریق فعالیت مستقل تشکیلاتی خود آنها، به همراه همکاری نقشه مند فزایندۀ حزب، برای برپایی کنگره تدارک دیده میشود، در خدمت وحدت طبقاتی آنها قرار میگیرد.»
این را میگویند سقوط از تعالی به مسخرگی. لارین و منشویکهای جوان مسکو تازه شروع به نمایش «فعالیت مستقل» کرده بودند که منشویکهای سن پترزبورگ فریاد زدند: دست نگهدارید! شما هنوز آن کسی نیستید که خواست جمعی را بیان کند! شما هنوز به اندازه کافی تشریح نکردهاید! تدارک تشکیل کنگره (غیر حزبی) هنوز به همکاریهای بیشتری از طرف حزب نیاز دارد!
بیچاره رفقا ال، Ahmet Ts و شرکاء! آنها با شوق و حرارت بسیار قابل توجهی خیلی خوب پیش رفته بودند؛ آنها دو مجموعه کامل از مقالات درباره کنگرۀ کارگری منتشر کرده، و مسأله را از کلیۀ زوایا بررسی کرده بودند، اهمیت «عمومی – سیاسی» و تشکیلاتی آن، دیدگاه نسبت به دوما، نسبت به حزب و «نیروی عنصر خرده بورژوا» را تشریح کرده بودند ولی ناگهان دستیاران اکسلرود یک چنین تغییری را موجب شدند!
ما میترسیم که اگر تاکنون لارین به تنهائی (بخاطر بیاورید: «مرتد و مسامحه کار») علیه منشویسم کوته نظرانه**، شورش میکرد، اینک دیگر شورش به یک قیام گسترش پیدا کند... اکسلرود عمل مستقل و کنگرۀ حقیقتاً کارگری را علیه سلطۀ روشنفکران وعده داده بود – و حالا نویسندگان سن پترزبورگی تصمیم میگیرند و توضیح میدهند که از فعالیت مستقل باید همان برداشتی شود که از طرف همان حزب «روشنفکری» بسیار بد نام مجاز شمرده میشود!
* * *
جای تعجب نیست که از چنین پیشگفتاری یک چنین نتیجه عجیبی هم گرفته شود:
«به پیروی از این احکام، کنگرۀ ح.س.د.ک.ر. به کارگران و روشنفکران [واقعاً؟ چه لطف بزرگی است از طرف جنگجویان علیه «سلطه روشنفکران»!] پیشنهاد مینماید که به مباحثات همه جانبه درباره مسائل مربوط به برنامه و اهداف کنگرۀ کارگری [اما نه آنطوری که لارین و Ahmet Ts انجام میدهند!]، به کار ترویجی، تبلیغی و تشکیلاتی برای تدارک آن، و طرق و ابزار تشکیل آن بپردازند.
کنگرۀ حزب در عین حال وظیفه کلیۀ نهادهای حزبی میداند که همه گونه حمایتی از کوششهای تبلیغی، ترویجی و تشکیلاتی در جهت تدارک کنگرۀ کارگری به عمل آورند؛ کنگره معتقد است هر گونه تبلیغ خصمانه علیه چنین کوششهایی از نظر اصولی غیرمجاز است، زیرا چنین عداوتی بر آنستکه رژیم کهنه شدۀ حزبی را که دیگر با سطح کنونی تکامل، و خواستههای عناصر پرولتری که در درون حزب و خارج آن گرد آمده اند، و با خواستههای انقلاب، خوانائی ندارد، در سوسیال دموکراسی روسیه حفظ و تحکیم نماید.»
این را چه چیزی میتوان نامید جز دستپاچگی توأم با عصبانیت؟ چه کار میشود کرد جز آنکه به این قطعنامه خندید؟ کنگرۀ حزب دفاع از رژیم کهنه شدۀ حزبی را، که خود رژیم کنگره آن را تأیید مینماید، ممنوع اعلام میکند!
کنگرۀ حزب هیچگونه رفرمی در رژیم کهنه شده را پیشنهاد نمیکند، او حتی «کنگرۀ کارگری» کذائی را به تعویق میاندازد (با هدف ایجاد یک «انجمن سیاسی» امکان ناپذیر) و در عین حال حمایت از «تلاش ها» را یک وظیفه قرار میدهد!
این است نق زدن روشنفکرانه و عاجزانۀ ناب؛ من از رژیم حزبی کهنه شده کنونی راضی نیستم، من نمیخواهم آن را حفظ و تحکیم کنم! عالی است. شما نمیخواهید آن را حفظ کنید، پس تغییرات معینی را پیشنهاد کنید و ما مشتاقانه درباره آن بحث خواهیم کرد. خواهش میکنم لطف کنید بفرمائید شما چه نوع کنگرۀ کارگری را مناسب میدانید. این مسأله هنوز روشن نشده – تشکیل کنگره تدارک دیده نشده است. ما باید به بحث بنشینیم. عالی است. رفقای عزیز من، جداً فایده ای ندارد که قطعنامههایی دربارۀ «به بحث نشستن» بنویسیم، زیرا ما مدت مدیدی است داریم این کار را میکنیم. اما یک حزب کارگری «باشگاهی» برای تمرین «بحثهای» روشنفکرانه نیست – بلکه یک سازمان رزمندۀ پرولتری است. بحث کردن بجای خود بسیار خوب است، اما باید زندگی و عمل کنیم. در کدام نوع از سازمان حزبی زندگی و عمل کردن مجاز است؟ در نوع قدیمی؟ مبادا از سازمان کهنه شدۀ قدیمی دفاع کنید، مبادا آن را حفظ و تقویت کنید! عالی است و قس علیهذا.
این قصه سر دراز دارد. روشنفکر از نااستواری و دستپاچگی خودش آزرده و عصبانی است.
این است آخرین کلام «منشویسم کوته نظرانه».
* * *
نویسندگان منشویک ما، در حالیکه کاملا سرگردان شده اند، از کنار مسأله ای که به حد کافی به صورت مبرم درآمده که در عمل و در نوشتهها مطرح شود – یعنی مسألۀ حزب مستقل سوسیال دموکراتیک کارگران، یا جایگزینی آن با (گونه دیگر: تبعیت از آن) یک سازمان سیاسی غیر حزبی پرولتری به سلامتی گذشته اند؟
قطعنامه بلشویکی ما مسأله را طرح کرده و پاسخی مستقیم و معین به آن میدهد. طفره رفتن از مسأله بی فایده است، خواه اینکار بخاطر دستپاچگی باشد یا به علت نیت خیر «آشتی» انجام گردد، گریز از موضوع بی فایده است زیرا جایگزین ساختن پیشنهاد شده است، و کار به عمل در آوردن این جایگزینی ادامه دارد. از مرغهای روشنفکر منشویک جوجه اردک پدید آمده است. جوجه اردکها شنا کرده و رفته اند. مرغها باید انتخاب کنند – روی آب یا روی خشکی؟ جوابی که آنها دادهاند (که دقیقاً میتوان آنرا اینطور ترجمه کرد: نه در آب و نه در خشکی بلکه در گل و لای) جواب نیست؛ امر به تعلیق و طفره رفتن است.
اکسلرود نتوانست لارین را متوقف سازد. لارین نتوانست Ahmet Ts و شرکاء را متوقف نماید. و این آخری نمیتواند مانع آنارکو – سندیکالیستها شود.
آقایان، روی آب یا روی خشکی؟
ما میخواهیم روی زمین خشک بمانیم. ما میتوانیم درباره شما بگوئیم که هر چه شور و شوق شما بیشتر باشد، هر چه با قاطعیت بیشتری از میان گل و لای بگذرید، زودتر به خشکی برخواهید گشت.
ما «برای گسترش و تقویت نفوذ حزب سوسیال دموکراتیک در میان تودههای وسیع پرولتاریا» پیشنهاد نمیکنیم بجای سوسیال دموکراسی، «یک حزب کارگری» از نوع غیر پرولتری آن، یا «یک اتحادیۀ سراسری کارگران روسیه» که مافوق همه احزاب قرار داشته باشد، یا یک کنگرۀ کارگری با اهداف نامشخص، جایگزین گردد، بلکه چیزی ساده و معتدل، چیزی که هر گونه نقشه پردازی با آن بیگانه است را مطرح کردهایم - «باید کوشش بیشتری نمود تا از یک طرف اتحادیههای کارگری را سازماندهی کرده و در درون آنها تبلیغ و ترویج سوسیال دموکراتیک را به پیش برد، و از طرف دیگر، بخشهای باز هم بزرگتری از طبقۀ کارگر را به فعالیتهای گوناگون سازمانهای حزبی سوق داد» (آخرین ماده از قطعنامۀ بلشویکی).
این موضوع برای روشنفکران دلخستۀ ما، بسیار «کهنه» و بسیار کسالت آور شده است. بگذار آنها با طرحهای خود مشغول باشند؛ ما به همراه کارگران خواهیم رفت، حتی در «کنگرۀ کارگری» (اگر برگزار شود)، و در عمل، صحت پیشبینی هایمان را به آنها نشان خواهیم داد و آنگاه ما با کارگران سرخورده (یا در واقع با آنهائیکه از برخی رهبران روشنفکرشان سرخورده شده اند) به کار «کهنه شده» در اتحادیههای کارگری و سازمانهای حزبی از همه نوع، باز خواهیم گشت.
* * *
این گرایش «کنگرۀ کارگری» در حزب ما چگونه باید توضیح داده شود؟ ما در اینجا فقط میتوانیم سه نکته را که به نظر ما اساسی هستند، بطور خلاصه ذکر کنیم: ١- خستگی روشنفکرانه – عامیانه از انقلاب؛ ٢- خود ویژگی اپورتونیسم سوسیال دموکراسی روس که تاریخاً در جهت کشانیدن جنبش «خالص کارگری» به زیر نفوذ بورژوازی گسترش مییابد؛ ٣- سنتهای هضم نشده انقلاب اکتبر* در روسیه.
عطف به نکتۀ اول. برخی از قهرمانان کنگرۀ کارگری خستگی خود را از انقلاب آشکار ساخته، و به قانونی کردن حزب به هر قیمت و دست کشیدن از هر چیزی مثل جمهوری، دیکتاتوری پرولتاریا، و امثال آن، تمایل نشان میدهند. یک کنگرۀ کارگری قانونی ابزاری مناسب برای نائل آمدن به این مقصود است، و پشتیبانی سوسیالیستهای خلقی، برنشتاینی های بززاگلاویا[٣] (از تواریش و غیره) و کادتها از چنین کنگرهای به همین دلیل (و نیز تا حدودی برای دلیل دوم) میباشد.
عطف به نکتۀ دوم. اولین شکل تاریخی را که اپورتونیسم سوسیال دموکراتیک روس برگزید، در نظر بگیرید. آغاز جنبش تودهای طبقۀ کارگر (نیمه دوم سالهای نود قرن گذشته) این اپورتونیسم را به شکل اکونومیسم و استروویسم[٤] متبلور ساخت. در آن زمان، پلخانف و اکسلرود و کلیۀ طرفداران ایسکرای قدیم[٥] رابطۀ بین آنها را بارها و بارها توضیح دادند. کردو[٦] معروف نوشته شده توسط پروکوپویچ و کوسکوا (١٩٠٠-١٨٩٩) این ارتباط را چنین روشن بیان نمود: بگذار تا روشنفکران و لیبرالها مبارزۀ سیاسی را هدایت کنند و کارگران به مبارزۀ اقتصادی بپردازند. حزب سیاسی طبقۀ کارگر اختراع روشنفکر انقلابی است.
در این کردو کلاسیک بیان روشنی از مفهوم طبقاتی شیفتگی تاریخی روشنفکر نسبت به جنبش «خالص کارگری» وجود دارد. مفهوم آن تبعیت طبقۀ کارگر (بخاطر اهداف «خالص طبقۀ کارگر») از سیاست بورژوایی و ایدئولوژی بورژوایی است. این «شیفتگی» روشنفکران بیانگر گرایش سرمایهدارانه به تبعیت کورکورانه کارگران از لیبرالها بود.
امروز، در مرحله ای عالیتر از تکامل، ما دوباره همان چیز را مشاهده میکنیم. تشکیل بلوک با کادتها بطور کلی، سیاست حمایت از کادتها و کنگرۀ کارگری غیر حزبی، دو روی همان سکه هستند، و به همان صورتی به هم ربط دارند که لیبرالیسم و جنبش خالص طبقۀ کارگر در کردو به هم ارتباط داشتند. در عمل، کنگرۀ کارگری غیر حزبی بیانگر همان گرایش سرمایهدارانه به تضعیف استقلال پرولتاریا و مطیع ساختن این طبقه نسبت به بورژازی است. این گرایش آشکارا خود را در طرحهای جایگزینی سوسیال دموکراسی با یک تشکیلات کارگری غیر حزبی، یا تبعیت از آن دومی، نشان میدهد.
این امر در مورد هواداری سوسیالیستهای خلقی، گروه بززاگلاویا، سوسیالیست رولوسیونرها و دیگران از ایدۀ «کنگرۀ کارگری» نیز صادق است.
عطف به نکتۀ سوم. انقلاب بورژوایی روسیه نوع خاصی از سازمان تودهای پرولتاریا را آفریده است که به سازمانهای معمولی اروپائی (اتحادیههای کارگری یا احزاب سوسیال دموکراتیک) شباهت ندارد. این سازمانها، شوراهای نمایندگان کارگران میباشند.
با بسط دادن نهادهای مشابه به یک سیستم (همچنان که تروتسکی انجام داده)، یا پشتیبانی کلی از شور انقلابی پرولتاریا و افسون شدن با عبارت «شیک» «سندیکالیسم انقلابی» (مثل بعضی هواداران کنگرۀ کارگری در مسکو و غیره)، آسان خواهد بود که از راهی انقلابی و نه اپورتونیستی به ایدۀ کنگرۀ کارگری رسید.
اما این دیدگاهی غیر نقادانه نسبت به سنتهای پرشکوه و عظیم انقلابی است.
شوراهای نمایندگان کارگران و نهادهای مشابه در حقیقت ارگانهای قیام بودند. توان و موفقیت آنها سراسر وابسته به توان و موفقیت قیام بود. تنها زمانیکه قیام گسترش یافت، شروع کار آنها نه بیهوده، بلکه بکار گیری نیروی عظیم پرولتاریا بود. به هنگام برآمد نوین مبارزه، به هنگام انتقال به آن مرحله، چنین نهادهائی، البته لازم و مطلوب هستند. اما تکامل تاریخی آنها نباید عبارت باشد از بسط صوری شوراهای محلی نمایندگان کارگران به یک کنگرۀ سراسری کارگران روسیه، بلکه باید عبارت باشد از تبدیل ارگانهای جنینی قدرت انقلابی (چرا که شوراهای نمایندگان کارگران اینطور بودند) به ارگانهای مرکزی پیروزمند قدرت انقلابی، به حکومت موقت انقلابی. شوراهای نمایندگان کارگران و وحدت آنها برای پیروزی قیام ضروری هستند. یک قیام پیروزمند به ناگزیر سایر انواع ارگانها را خواهد آفرید.
* * *
البته، سوسیال دموکراسی روس نباید شرکت در کنگرۀ کارگری را مردود بشمارد، زیرا انقلاب به شکلی زیگزاگ گونه در حال گسترش است و ممکن است متنوعترین و غیرمتعارفترین موقعیتها را به وجود آورد. اما، مطالعۀ دقیق شرایط انقلاب همچنانکه جزر و مد مینماید، و تلاش برای بهره گیری از آن شرایط یک چیز است و درگیر شدن در نقشه پردازیهای گنگ یا ضد سوسیال دموکراتیک چیز کاملا متفاوتی است.
نوشته شده در آوریل ١٩٠٧
منتشره در ١٩٠٧ در مجموعۀ مسائل تاکتیک
شمارۀ دوم، انتشارات نوایا دوما
سن پترزبورگ
امضاء: لنین
مجموعه آثار لنین، جلد ١٢
توضیحات
[١]
تحلیل بخش اول را در ناشه اکوی شماره ٥ بخوانید.—لنین
ناشه اکو (پژواک ما): روزنامۀ قانونی بلشویکی که از ٢٥ مارس تا ١٠ آوریل (٧ تا ٢٣ آوریل) ١٩٠٧ در سن پترزبورگ انتشار مییافت. روزنامه توسط لنین ادیت میشد و ادامه نوی لوچ بود که در ٢٧ فوریه (١٢ مارس) ممنوع اعلام شده بود. تقریباً در هر شماره ای از آن مقاله ای از لنین وجود داشت. از سایر همکاران روزنامه میتوان از و.و. ورووسکی و م.س. اولمینسکی نام برد. جمعاً ١٤ شماره آن منتشر شد. در ٩ (٢٢) آوریل ١٩٠٧، فرماندار شهر سن پترزبورگ، بر اساس قوانین حالت فوق العاده، انتشار آن را ممنوع ساخت. شماره چهاردهم آن، آخرین شماره، پس از ممنوعیت انتشار یافت.
[٢]
آتگولوسکی (پژواکها): رسالههای منشویکی (مجموعه مقالات) بودند که در ١٩٠٧ در سن پترزبورگ منتشر میشدند.
[٣]
گروه بززاگلاویا: گروهی نیمه کادت، نیمه منشویک از روشنفکران بورژوازی روسیه (س.ن. پروکوپویچ، ی.د. کوسکوا، و.ی. بوگوچارسکی، و.و. پورتوگالوف، و.و. خیژنیاکوف، و دیگران) و در زمانی شکل گرفت که نخستین انقلاب روسیه ٧-١٩٠٥ در حال فروکش کردن بود. نام آن از هفته نامۀ سیاسی گروه گرفته شده بود، بززاگلاویا (بدون عنوان) که در مه – ژانویۀ ١٩٠٦ در سن پترزبورگ، تحت سردبیری پروکوپویچ منتشر میشد، بعداً بزاگلاویتسی وارد گروه روزنامۀ تاواریش – سخنگوی کادتهای چپ – شد. آنها با انکار هر گونه وفاداری نسبت به حزب، در حقیقت لیبرالیسم بورژوازی و اپورتونیسم را موعظه میکردند و از رویزیونیستها در جنبش سوسیال دمکراتیک روسیه و جهان حمایت میکردند.
برنشتاینیسم: جریانی در سوسیال دمکراسی بین المللی، دشمن مارکسیسم؛ در اواخر قرن نوزده در آلمان پدید آمد و نامش را از سوسیال دمکرات آلمانی، ادوارد برنشتاین گرفت. برنشتاین آموزشهای انقلابی مارکس را در یک چارچوب لیبرالیسم بورژوایی، مورد تجدیدنظر قرار داد. در روسیه «مارکسیستهای علنی» و اکونومیستها با اشتیاق از این جریان استقبال کردند.
[٤]
استروویسم یا «مارکسیسم علنی»: جریانی که در سالهای ١٨٩٠ روسیه در بین بخشی از روشنفکران بورژوا رواج داشت. استرووه، توگان بارانوفسکی، بولگاکف و عدهای دیگر نمایندگان این جریان بودند. «مارکسیستهای علنی» ادعا میکردند حامیان مارکسیسم هستند. لیکن در حقیقت تمام آن چیزی را که از آموزشهای مارکس میپذیرفتند این واقعیت بود که انکشاف سرمایهداری اجتناب ناپذیر است. اما جوهر انقلابی مارکسیسم، نظریۀ انقلاب سوسیالیستی، دیکتاتوری پرولتاریا و الغای نظام سرمایهداری را «مارکسیستهای علنی» کلا رد میکردند. آنها «ایدئولوگهای بورژوازی لیبرال روسیه، در پوشش مارکسیسم» بودند. مقالاتی که مینوشتند در مطبوعات علنی که از حکومت تزاری اجازه داشتند، منتشر میشدند.
[٥]
ایسکرا (اخگر): نخستین روزنامۀ مارکسیستی غیرقانونی سراسری روسیه بود که در خارج توسط لنین در دسامبر ١٩٠٠ تأسیس شد و بطور مخفیانه به روسیه فرستاده میشد. ایسکرا در متحد کردن سوسیال دمکراتهای روسیه از نظر ایدئولوژیک و فراهم کردن زمینه برای وحدت سازمانهای محلی پراکنده به صورت یک حزب انقلابی مارکسیستی، سهم بسزائی داشت. پس از تقسیم حزب به بلشویکها و منشویکها در کنگرۀ دوم ح.س.د.ک.ر.(١٩٠٣)، ایسکرا به دست منشویکها افتاد (از شمارۀ ٥٢ به بعد). برای تمایز از ایسکرای قدیمی لنین، به ایسکرای نو معروف شد.
[٦]
کردو: بیانیهای که در ١٨٩٩ توسط گروهی از اکونومیستها (س.ن. پروکوپویچ، ی.د. کوسکوا و تعدادی دیگر) انتشار یافت و به این عنوان مشهور گشت. این بیانیه صریحترین نمود اپورتونیسم در اکونومیسم روسی بود. لنین که در زمان انتشار بیانیه در تبعید بسر میبرد، پاسخ آنرا با افشاگری و اعتراضیۀ تندی داد که در اجتماعی مرکب از ١٧ مارکسیست تبعیدی که به دعوت لنین گرد آمده بودند، مورد بحث و تصویب قرار گرفت. «اعتراضی توسط سوسیال دموکراتهای روس» (این سند به این نام خوانده شد) را لنین برای انتشار به خارج فرستاد.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند. عنوان نوشته "دستپاچگی توأم با عصبانیت" تغییر داده شد.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1620fa.html
|