جنگجویان روشنفکرمآب برعلیه سلطه روشنفکران
و. ای. لنین
در شماره ١٣ نشریه نارودنایا دوما[١]، قطعنامه فوق العاده طویلی دربارۀ تشکیلات تودهای کارگران و کنگرههای کارگری منتشر شده است؛ این قطعنامه طرحی است برای کنگرۀ آتی، که توسط گروهی از نویسندگان و منشویکهای درگیر در فعالیت عملی تهیه شده است. در این نوشته اسامی نویسندگان قطعنامه ذکر نشده است و از این بابت با سایر قطعنامههای منشویکی (دربارۀ دومای دولتی و «پلاتفرم تاکتیکی») تفاوت دارد. و از این لحاظ مشخص نیست که آیا این لغزش تصادفی بوده یا آنکه نشانه وجود گروهبندی متفاوتی از منشویکها پیرامون مسأله مورد نظر میباشد. ما به یاد داریم که منشویکی پر حرارت و قهرمان کنگرۀ کارگری نظیر «ال» گفته بود که «تنها بخشی از منشویکها دیدگاه موافقت آمیزی نسبت به کنگرۀ کارگری دارند.» (ص ٨٢ مجموعه کنگره کارگری سراسر روسیه، برای کنگره جاری ح.س.د.ک.ر.).
اما اجازه بدهید به محتوای قطعنامه بپردازیم. قطعنامه به دو بخش تقسیم میگردد – الف و ب. در پیشگفتار بخش اول اظهارات پیش پا افتادۀ بی انتهایی اندر فواید سازماندهی و متحد ساختن تودۀ کارگر وجود دارد. بنا به گفته بازارف[٢] «به دلیل اهمیت»، سازماندهی تبدیل به خودسازماندهی میشود. درست است که این جمله به خودی خود چیزی نمیگوید یا هیچ ایده روشنی را دربر ندارد، معهذا بسیار باب طبع قهرمان کنگرۀ کارگری میباشد! لازم به توضیح نیست که این «خودسازماندهی» تنها ابزاری روشنفکرانه برای پوشاندن فقدان ایدههای تشکیلاتی واقعی بوده – و هرگز به مغز یک کارگر هم خطور نخواهد کرد که چیزی به نام «خودسازماندهی» را اختراع نماید...
پیشگفتار، سوسیال دموکراسی را به خاطر آنکه «روشنفکران در مقایسه با عناصر پرولتری نقشی مسلط و تعیین کننده در آن ایفا میکنند» به باد انتقاد میگیرد. انتقادی جالب است. ما فعلا به بررسی اهمیت تاریخی – اجتماعی این مسأله نخواهیم پرداخت – چرا که این کار موجب خواهد شد به کلی از موضوع فعلی دور شویم. ما فقط سؤال میکنیم – رفقای «نویسندگان و منشویکهایی که درگیر فعالیتهای عملی هستید»، چرا از خودتان شروع نمیکنید؟ چرا این طبیب خود را معالجه نمیکند؟ آنچه را که شما «نقش مسلط و تعیین کننده روشنفکران» مینامید از هر جمله قطعنامه خودتان میتوان مشاهده کرد! چرا «روشنفکران ِ» خودِ شما، با کنار رفتن و اجازه دادن به «عناصر پرولتری» برای طرح قطعنامه، شروع نمیکنند؟ چه تضمینی وجود دارد که در آن «خودسازماندهی» که شما ترسیم میکنید، همان پدیده توسط «نویسندگان و منشویکهایی که در فعالیت عملی درگیرند» تکرار نشود؟
لارین، ال و بسیاری دیگر از قهرمانان کنگره کارگری، سوسیال دموکراسی را سرزنش میکنند که قطعنامهها را به زور تحمیل میکند. و نویسندگان برای به کرسی نشاندن این انتقاد، دورههای طولانی جدید، کسالت آور و خسته کنندهای از «خودسازماندهی» را «به زور تحمیل میکنند»... عجب منظرهای!
قطعنامه به «نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی» حزب سوسیال دموکرات روس (یعنی ح.س.د.ک.ر. یا اینکه عمداً عبارت وسیعتری بکار گرفته شده تا پرکوپوویچ، کوسکوا، پوسه و دیگران را هم دربر بگیرد؟) بر روی اقشار پیشرو پرولتاریا اشاره کرده، و از تمایل به «متحد ساختن» سوسیال دموکراسی روس «با عناصر از نظر سیاسی آگاه پرولتاریا» سخن میگوید.(الف، بند ٦)
رفقا، برای یکبار هم که شده سعی کنید درباره لغاتی که برای بیان عباراتتان بکار میبرید، فکر کنید! آیا ممکن است پرولتاریای «از نظر سیاسی آگاهی»ی وجود داشته باشد که سوسیال دموکرات نباشد؟ اگر چنین چیزی ممکن نیست، در این صورت گفتار شما چیزی نیست مگر عبارت پردازی پوچ، و حجویات مشعشع پرطمطراق. آنگاه شما باید از گسترش ح.س.د.ک.ر. صحبت کنید تا آنکه سوسیال دموکراتهائی را که هنوز به صفوف آن نپیوستهاند، دربر بگیرد.
و اگر چنین چیزی امکان دارد، پس شما دارید پرولتاریای سوسیالیست رولوسیونر را پرولتاریای از لحاظ سیاسی آگاه خطاب میکنید. احمقانه است که «آگاهی سیاسی» او را انکار کنیم! و لذا نتیجه این میشود که، شما زیر پوشش جملات دهان پرکن دربارۀ «خودسازماندهی» و «استقلال» یک حزب طبقاتی، در واقع دارید عدم سازمانیابی پرولتاریا را، با بکار گرفتن ایدئولوگهای غیر پرولتری، با اشتباه کردن استقلال واقعی (سوسیال دموکراسی) با عدم استقلال، با وابستگی به ایدئولوژی بورژوایی و سیاست بورژوایی (سوسیالیست رولوسیونرها) موعظه میکنید.
شما برای یک مقصد حرکت کرده بودید، اما به مقصد دیگری رسیدید...[٣]
این درست شبیه اکونومیستهای روشنفکر قدیمی دوره سالهای ١٩٠١-١٨٩٥ است که تنگ نظری، نا استواری، بزدلی و شتابزدگی خودشان را زیر پرچم «خودسازماندهی» جنبش «خالص طبقه کارگر»، و قس علیهذا به کارگران قالب میکردند![٤]
نتیجهای که در قسمت الف گرفته شده است: «کنگره معتقد است که مهمترین وظیفه کنونی سوسیال دموکراسی روس آن است که دست در دست عناصر پیشرو تودههای طبقه کارگر [که همچنین به معنای این است که دست در دست سوسیالیست رولوسیونرهای کارگری و نه علیه آنها؟] کار کنند تا آنها را در یک تشکیلات مستقل، صرف نظر از آنکه خصلت آن بنا به تحمیل شرایط زمانی و مکانی تا چه حد معتدل باشد یا مجبور به تحمل چنین خصلتی باشد، تحکیم نمایند.»
چه چیز قطعی و مشخصی در این گلایههای روشنفکرانه یا در وراء آنها وجود دارد؟ کسی نمیداند.
بگذارید انجمنهای مصرف کنندگان را در نظر بگیریم. این انجمنها بلاتردید بیانگر همبستگی کارگران هستند. خصلت آنها از لحاظ سیاسی به قدر کافی معتدل است. آیا آنها تشکیلات «مستقل» میباشند؟ این بستگی به دیدگاهها دارد. از دیدگاه سوسیال دمکراتها، انجمنهای کارگران وقتی واقعاً مستقل هستند که سرشار از روحیه سوسیال دموکراتیک، و نه فقط سرشار از [هر گونه] «روحیه» ای بوده، و نیز از لحاظ تاکتیکی و سیاسی – یا از طریق ورود به حزب سوسیال دموکرات یا از طریق وابستگی به آن – با سوسیال دموکراسی مرتبط باشند.
برعکس، سندیکالیستها، گروه بززاگلاویا[٥]، هواداران پوسه[٦]، سوسیالیست رولوسیونرها و «پروگرسیستهای غیر حزبی [بورژوایی]»، تنها آن انجمنهای کارگری را مستقل میدانند که به حزب سوسیال دموکرات وارد نشده و به آن وابسته نباشند، با سوسیال دموکراسی، و تنها با سوسیال دموکراسی، در سیاست حقیقی و تاکتیکشان مرتبط نباشند.
این اختلاف در دو دیدگاه را ما اختراع نکردهایم. همه قبول دارند که این دو دیدگاه وجود دارند، و متقابلا جمع نشدنی بوده، و هر کجا و به هر مناسبتی که کارگران به هر دلیلی «مجتمع شده باشند» در تقابل با هم قرار میگیرند. این دو نظر آشتی ناپذیر هستند زیرا، برای سوسیال دموکراتها، «عدم جانبداری» (در تاکتیک و در سیاست بطور کلی) فقط یک پوشش است و به همین جهت روشی است بسیار خطرناک در کشانیدن کارگران به زیر یوغ ایدئولوژی بورژوازی.
نتیجه: قطعنامه در خاتمه خود هیچ چیز درباره جوهر مطلب بیان نمیکند. در بهترین حالت، خاتمه آن چیزی جز عبارت پردازی پوچ نیست. و در بدترین حالت، عبارت پردازی خطرناکی است که پرولتاریا را به انحراف میکشاند، الفبای اولیه واقعیات سوسیال دموکراتیک را پرده پوشی میکند، و درها را به روی هر بورژوازی جدا شده از طبقهاش از قبیل آنهائیکه برای مدتهای مدیدی به جنبش سوسیال دموکراتیک طبقۀ کارگر در کلیه کشورهای اروپایی آسیب رساندهاند، کاملا باز میگذارد.
چگونه قطعنامه باید اصلاح بشود؟
این عبارات توخالی باید کنار گذاشته شوند. میباید به سادگی گفته شود که سوسیال دموکراسی بایستی از سازماندهی انجمنهای متنوع کارگری، از قبیل انجمنهای مصرف کنندگان، حمایت کند، با رعایت این ملاحظه دائمی که با هر انجمن کارگری بمثابه مرکزی برای ترویج، تبلیغ و سازماندهی دقیقاً سوسیال دموکراتیک رفتار نماید.
چنین چیزی در واقع یک قطعنامه «معتدل سیاسی» اما دارای نقشه عملی و سوسیال دموکراتیک خواهد بود. و شما آقایان، شما جنگجویان روشنفکرمآب علیه «نقش مسلط و تعیین کننده روشنفکران»، شما نه یک آرمان پرولتری، بلکه یک عبارت پردازی روشنفکرانه عرضه کرده اید.
ما دفعه آینده به قسمت دوم (ب) قطعنامه خواهیم پرداخت.
منتشره طبق متن ناشه اکو
ناشه اکو، شماره ٥
٣٠ مارس ١٩٠٧
مجموعه آثار، جلد ١٢
توضیحات
[١]
نارودنایا دوما (دومای خلقی): روزنامه ای منشویکی بود که در مارس و آوریل ١٩٠٧ به عوض روسکایا ژیزن که از طرف مقامات دولتی تعطیل شده بود، در سن پترزبورگ منتشر میشد. بیست و یک شماره از آن انتشار یافت.
[٢]
بازاروف – یکی از کاراکترهای اصلی در «پدران و پسران» اثر تورگنیف.
[٣]
لنین از سوفیا در کمدی wit works woe اثر گریبویدف نقل قول میکند.
[٤]
اکونومیسم: گرایشی اپورتونیستی در سوسیال دموکراسی روس در اواخر قرن ١٩ و نوعی از اپورتونیسم بین المللی بود. روزنامه رابوچایا میسل (اندیشه کارگران)، ١٩٠٢-١٨٩٧ و مجله رابوچیه دئیلو (آرمان کارگران)، ١٩٠٢-١٨٩٩، نشریات اکونومیستی بودند. برنامه اکونومیستها که لنین آنها را «برنشتاینیستهای روسی» مینامید، در کردو که توسط ای.د. کوسکوا در ١٨٩٩ نوشته شده بود، گنجانده شده بود.
اکونومیستها وظیفۀ طبقۀ کارگر را به مبارزۀ اقتصادی برای دستمزد بالاتر، شرایط کار بهتر و غیره محدود میساختند و مبارزه سیاسی را از آن بورژوازی لیبرال میشمردند. آنها نقش پیشرو حزب طبقۀ کارگر را انکار کرده، و حزب را فقط نظاره گر رشد جریان خودبخودی جنبش و نگارندۀ وقایع میدانستند. اکونومیستها با سر فرود آوردن در مقابل جنبش خودبخودی طبقه کارگر، اهمیت تئوری انقلابی و آگاهی طبقاتی را خوار شمرده، معتقد بودند ایدئولوژی سوسیالیستی میتواند از جنبش خودبخودی بیرون بیاید، ضرورت وجود یک حزب مارکسیستی را که آگاهی سوسیالیستی را به درون جنبش طبقه کارگر ببرد انکار مینمودند، و از این طریق راه را برای ایدئولوژی بورژوازی هموار میکردند. اکونومیستها با ضرورت یک حزب متمرکز طبقه کارگر مخالفت میورزیدند؛ اکونومیسم به عنوان یک گرایش، این خطر را داشت که کارگران را از مسیر مبارزه انقلابی منحرف ساخته و به دنبالچه بورژوازی مبدل سازد.
لنین در مقالات متعددی نظرات اکونومیستها را وسیعاً به نقد کشید - «اعتراضی توسط سوسیال دموکراتهای روس»(که در زمان تبعید در سیبری در ١٨٩٩ نوشت؛ این مقاله علیه کردو بود و به امضاء هفده سوسیال دموکرات تبعیدی رسید)؛ «گرایش قهقرائی در سوسیال دموکراسی روس»؛ «سخنی با مدافعین اکونومیسم»(مراجعه کنید به جلد پنجم مجموعه آثار)؛«پیرامون بیانیۀ De Foi»(مراجعه کنید به جلد چهارم مجموعه آثار). لنین تهاجم نهائی خود به اکونومیسم را با کتابش چه باید کرد؟ به انجام رساند(مراجعه کنید به جلد ٥، مجموعه آثار). روزنامه لنین، ایسکرا، نقش مهمی در مبارزه علیه اکونومیستها ایفا نمود.
[٥]
گروه بززاگلاویا (بدون عنوان): گروهی نیمه کادت – نیمه منشویکی از روشنفکران بورژوای روس بود (س.ن. پروکوپوویچ، ای.د. کوسکوا، و.ی. بوگوچارسکی، و.و. پورتوگالوف، و.و. کژنیاکف و سایرین) که در هنگام فروکش کردن انقلاب ٧-١٩٠٥ روس ایجاد شد. گروه اسم خود را از روزنامهای که به سردبیری پروکوپوویچ از ژانویه تا مه ١٩٠٦ در سن پترزبورگ، به نام بززاگلاویا منتشر میشد، گرفته بود. همین افراد بعدها به گرد روزنامه کادتهای چپ تواریش جمع شدند. گروه بززاگلاویا که پشت پرده فرمان غیر حزبی پنهان شده بودند، لیبرالیسم و اپورتونیسم را اشاعه میدادند؛ آنها از رویزیونیسم در سوسیال دموکراسی روسیه و بین المللی دفاع میکردند.
[٦]
پوسه، و.ا.: روزنامه نگار و فردی ملی بورژوایی، که در سال ١٩٠٦ و ١٩٠٧ پیشنهاد تأسیس تعاونیهای کارگری روس مستقل از حزب سوسیال دموکرات را مطرح ساخت.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" در تاریخ ١٤ مارس ٢٠١٣ برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1619fa.html
|