قطعنامهها را چطور نباید نوشت[۱]
و. ای. لنین
باید از رفقای منشویک تشکر کرد که در روسکایا ژیزن، شمارۀ ۴۷ (۲۴ فوریه)، نخستین پیش نویس یک قطعنامه (آماده شده توسط رفقا دان، کولتسف، مارتینف، مارتف، نگورف و دیگران، با شرکت گروهی از فعالین) را منتشر کردهاند. (این قطعنامه همچنین بمثابۀ جزوهای جداگانه منتشر شده است.) به منظور آماده شدن جدی برای کنگرۀ حزبی، ما باید از قبل پیش نویس قطعنامهها را منتشر، و آنها را بطور مفصل بررسی کنیم.
قطعنامه به طرز برخورد با دومای دولتی می پردازد.
نکتۀ ۱:
«در لحظۀ کنونی پس از حاکمیت هفت ماهۀ دیکتاتوری افسارگسیختهای که از جانب تودههای وحشت زده با عکس العمل سازمان یافته مواجه نشده است، فعالیت دومای دولتی، با برانگیختن علاقۀ آن تودهها به زندگی سیاسی کشور، می تواند و می بایست بسیج کردنشان و توسعه دادن فعالیت سیاسی آنها را تسهیل کند.»
منظورشان از این چیست؟ اینکه داشتن دوما بهتر از نداشتنش است؟ یا رویکردی به این عقیده است که «دوما باید حفظ شود»؟ به نظر می رسد که عقیدۀ نویسندگان واقعاً همین است. فقط ابراز نمی شود، بلکه تنها به آن اشاره می شود. قطعنامهها نمی توانند مرکب از اشارات باشند.
نکتۀ ۲:
«وظیفۀ مبارزۀ مستقیم برای قدرت که به ویژگی مرکزی انقلاب روسیه ارتقاء می یابد[۲] [احتمالاً یک اشتباه چاپی – باید «تبدیل می شود» نوشته شود]، تحت صف بندی کنونی نیروهای اجتماعی، عمدتاً به مسئلۀ مبارزه برای داشتن نمایندگی مردمی تقلیل می یابد.»
بی دلیل نبود که این نکته تحسین رچ را برانگیخت (سرمقالۀ ۲۷ فوریه: «برای سوسیال - دمکراسی روسیه این گامی بزرگ به پیش است ... پیروزی آگاهی سیاسی»). و واقعاً هم نکتهای وحشتناک است.
وظیفۀ مبارزه برای قدرت چگونه می تواند به مسئلۀ «مبارزه برای داشتن نمایندگی مردمی» تقلیل یابد؟! منظور از «مبارزه برای داشتن نمایندگی مردمی» چیست؟ این «صف بندی کنونی نیروهای اجتماعی» چطور است؟ نکتۀ قبلی تنها اظهار داشته که «حاکمیت هفت ماهۀ دیکتاتوری افسارگسیختهای که از جانب تودههای وحشت زده با عکس العمل سازمان یافته مواجه نشده است». مطمئناً فقدان مقاومت سازمان یافتۀ تودهها در طی آن هفت ماه، به همراه تاب خوردن واضح و وسیع تودهها به طرف چپ که توسط انتخابات در پایان آن هفت ماه آشکار گشته بود، می تواند به ما چیزی دربارۀ «صف بندی نیروهای اجتماعی» بگوید.
این گونهای از سردرگمی تقریباً باور نکردنی در تفکر سیاسی است.
صف بندی نیروهای اجتماعی به وضوح در شش ماهۀ گذشته به این مفهوم که «مرکز»، لیبرالها، تضعیف شدهاند تغییر کرده است؛ آنهایی که در منتهای درجه هستند، صدها سیاهها و «چپها» قوی تر و شجاع تر شدهاند. انتخابات دومای دوم این را به نحو غیرقابل انکاری اثبات کرد. از این رو، در پی تند شدن تضادهای سیاسی (و همچنین تضادهای اقتصادی – بیرون ریختن کارگران، اعتصاب غذاها و غیره) یک صف بندی انقلابی تر نیروهای اجتماعی به وجود آمده. چه معجزهای باعث شده است که منشویکهای ما نتیجۀ برعکس بگیرند که آنها را واداشته وظایف انقلابی («مبارزه برای قدرت») را تضعیف کنند و آنها را به سطح وظایف صرفاً لیبرالی («مبارزه برای داشتن نمایندگی مردمی») تنزل دهند؟
«یک دیکتاتوری افسارگسیخته» و یک دومای چپ – آشکار است که باید نتیجۀ عکس را از این گرفت؛ وظیفۀ لیبرالی مبارزه کردن بر پایۀ نمایندگی مردمی، یا برای حفظ آن نمایندگی، اوتوپیایی خرده بورژوایی است، زیرا به دلیل الزام شرایط عینی، چنین وظیفهای نمی تواند بدون «مبارزهای مستقیم برای قدرت» انجام شود.
تفکر سیاسی منشویکی خرچنگ وار به پیش می رود.
نتیجهای که می توان از نکتۀ دوم گرفت این است: منشویکها موضع انقلابی سوسیال - دمکراتیک را جهت اخذ موضعی لیبرالی ترک کردهاند. «مه آلود» بودن نتیجۀ نکتۀ دوم («مبارزه برای نمایندگی مردمی») در حقیقت بیان کنندۀ عقیدۀ بورژوازی لیبرال است که وانمود می کند خود آنها نیستند که از انقلاب «وحشت زده» شدهاند بلکه «تودههای مردم وحشت زده هستند»، و از این بمثابۀ بهانهای برای رد کردن مبارزۀ انقلابی («مبارزۀ مستقیم برای قدرت») به نفع مبارزۀ قانونی ادعایی («مبارزه برای نمایندگی مردمی») استفاده می کند. احتمالاً استولیپین به زودی معنای «مبارزه برای نمایندگی مردمی» تحت «تحت صف بندی کنونی نیروهای اجتماعی» را به منشویکها آموزش خواهد داد!
نکتۀ ۳:
«انتخابات دومای دوم، با آشکار کردن تعداد قابل توجهی حامیان ثابت قدم انقلاب، نشان داده که در بین تودههای مردم یک آگاهی رشد یابنده از ضرورت این مبارزه برای قدرت وجود دارد.»
این چیست؟ معنی اش چیست؟ در نکتۀ دوم تعویض مبارزه برای قدرت با مبارزه برای نمایندگی مردمی از صف بندی کنونی نیروهای اجتماعی نتیجه گرفته شده بود، و حالا یک آگاهی رشد یابنده در بین تودهها از ضرورت «این» مبارزه برای قدرت از نتایج انتخابات نتیجه گرفته می شود!
رفقا، این سردرگمی است. باید نظیر چیزی که در زیر می آید بازنویسی شود. نکتۀ دو – «نتایج انتخابات دومای دوم نشان داد که در بین تودههای مردم یک آگاهی رشد یابنده از ضرورت یک مبارزۀ مستقیم برای قدرت وجود دارد.» نکتۀ سه – «از این رو، تلاش بورژوازی لیبرال برای محدود کردن فعالیت سیاسی اش به مبارزهای بر پایۀ نمایندگی مردمی کنونی، بیان کنندۀ حماقت نومیدانۀ لیبرالهای ما از جنبۀ ایدئولوژیک، و، از جنبۀ مادی، تلاش آنها (که در زمان حاضر بیهوده است) برای متوقف ساختن انقلاب از طریق انجام معاملهای با ارتجاع است.» چنانچه، علاوه بر این، قرار بود که مارکسیستهای ما در نکتۀ اول سعی کنند عوامل اقتصادی که موجب این تند شدن منتها درجههای سیاسی در بین مردم می شود را تعریف کنند، می توانستند چیزی دارای ارتباط منطقی را از آن بیرون بکشند.
و آنگاه، منظور از «حامیان ثابت قدم انقلاب» چیست؟ ظاهراً، آنچه در اینجا مورد نظر است دمکراتهای خرده بورژوا هستند، عمدتاً دمکراتهای دهقان، یعنی ترودویکها (به مفهوم گسترده، از جمله سوسیالیستهای خلقی و سوسیالیست - انقلابیها)، زیرا دومای دوم دقیقاً از این جنبه با دومای اول متفاوت است. ولی، قبل از هر چیز، این باز هم یک اشاره است، و قطعنامهها نباید گردآوری اشارات باشند. و، ثانیاً، این کاملاً نادرست است رفقا! ما باید شما را رسماً بخاطر ترودویکها را «حامیان ثابت قدم انقلاب» خواندن متهم به ارتداد سوسیالیست - انقلابی کنیم. تنها پرولتاریا می تواند حامی ثابت قدم (به مفهوم اکید کلمه) انقلاب بورژوایی باشد، زیرا طبقۀ تولید کنندگان کوچک، مالکان کوچک، ناگزیر باید بین اشتیاق به تملک و اشتیاق به انقلاب نوسان کند – برای مثال، سوسیالیست - انقلابیها در انتخابات سن پترزبورگ بین اشتیاق به فروختن خودشان به کادتها و اشتیاق به نبرد با کادتها متزلزل بودند.
رفقا، بنابراین شما با ما موافق خواهید بود که ما باید نظراتمان را با دقت بیشتری بیان کنیم – تقریباً به شیوهای که قطعنامۀ بلشویکی نوشته شده (نشریۀ نووی لوچ مورخ ۲۷ فوریه را ببینید):[۳]
«... احزاب ترودویک ... کمابیش به بیان کردن منافع و دیدگاه تودههای وسیع دهقانان و خرده بورژوازی شهری نزدیک می شوند، بین تسلیم شدن به رهبری لیبرالها [انتخابات در سن پترزبورگ، انتخاب یک کادت بعنوان رئیس دوما] و یک مبارزۀ قاطعانه علیه مالکیت ارضی بزرگ و دولت فئودالی مرددند ...»
اتفاقاً، ما باید تذکر دهیم که در این قطعنامه، رفیق کولتسف (با منشویکهای دیگر)، ترودویکها را در بین حامیان ثابت قدم انقلاب قرار می دهد، ولی در روسکایا ژیزن شمارۀ ۴۹، همان کولتسف آنها را در بین دمکراتهای روستایی قرار می دهد که، بمثابۀ افرادی متمایز از دمکراتهای شهری (یعنی، از کادتها)، «در بسیاری از موارد از روشهای قدیمی و منسوخ شدۀ تولید و سازمان اجتماعی دفاع خواهند کرد». این نتیجه خیلی منطقی به نظر نمی رسد رفقا!
نکته ۴:
«حضور چنین حامیان ثابت قدم انقلاب در دوما، که اعتماد تودهها را به آن نهاد برمی انگیزاند و تقویت می کند، امکان تبدیل شدن به یک مرکز واقعی مبارزۀ مردم برای آزادی و قدرت را برایش آسان تر می سازد.»
این نتیجه گیری «دلپذیر» است، می توانید هر چه می خواهید بگویید. ولی بار دیگر منطق لنگ است. منشویکها مقدمۀ قطعنامه شان را با این نکته به پایان می رسانند. آنها در مورد این مسئله در قطعنامه شان حتی یک کلمۀ دیگر بیان نمی کنند. و در نتیجه این پایانی ضعیف است.
اگر «حامیان ثابت قدم انقلاب» در دوما تشکیل یک اکثریت را ندهند، بلکه فقط «تعداد قابل توجهی» باشند (همانطور که در نکتۀ ۳ – و به درستی – گفته شده)، واضح است که همچنین دشمنان انقلاب و همچنین حامیان غیرثابت قدم انقلاب نیز حضور دارند. این بدان معناست که «امکان» اینکه دوما بمثابۀ یک کل «تبدیل به یک مرکز واقعی» سیاستهای دمکراتیک غیرثابت قدم و نه «مبارزۀ مردم برای آزادی و قدرت» شود وجود دارد.
در چنین صورتی یکی از این دو اتفاق می افتند: ۱) یا اعتماد تودهها به آن نهاد برانگیخته و تقویت نمی شود، بلکه کاهش می یابد و تضعیف می شود، یا ۲) آگاهی سیاسی تودهها به دلیل اشتباه گرفتن سیاست حامیان غیرثابت قدم انقلاب بجای یک سیاست دمکراتیک ثابت قدم تباه می شود.
از اینجا کاملاً واضح است که یک نتیجه گیری، که به هر دلیلی توسط آنها از قلم افتاده، بطور اجتناب ناپذیری به دنبال مفروضات پیش گذاشته شده توسط منشویکها می آید – حزب پرولتاریا، حامی ثابت قدم انقلاب، باید بطور مداوم کار کند تا تضمین نماید آنهایی که حامیان کاملاً ثابت قدم انقلاب نیستند (برای مثال، ترودویکها) از طبقۀ کارگر علیه حامیان غیرثابت قدم انقلاب پیروی خواهند کرد، بخصوص علیه حامیان رسوای متوقف کردن انقلاب (برای مثال، کادتها).
منشویکها بخاطر فقدان این نتیجه گیری در پیش نویس شان اصلاً نمی توانند ثابت قدم باشند. حرف شان به این می رسد: تا آنجا که تعداد قابل توجهی از «حامیان ثابت قدم انقلاب» در دوما هستند، آراء باید داده شوند به ... آنهایی که بعنوان طرفداران متوقف ساختن انقلاب شناخته شده هستند!
این خیلی خوب به نظر نمی رسد رفقا، اینطور نیست؟
قسمت پایانی قطعنامه (اگر آن را نکته به نکته بررسی کنیم) چنین است:
«سوسیال - دمکراسی، در حالتی که این تصور گمراه کننده که دومای دولتی واقعاً یک نهاد قانون گذار است را افشا می کند، از یک طرف، ماهیت حقیقی دوما، که عملاً نهادی مشاورهای است، و، از طرف دیگر، امکان و ضرورت استفاده کردن از آن نهاد، علیرغم نقایصش، به منظور خدمت به هدف مبارزۀ آتی برای قدرت مردمی را به تودهها توضیح می دهد، و در حالی که با اصول زیر هدایت می شود در کار قانون گذاری دوما شرکت می کند: ...»
این بیان ضعیف تر عقیدهای است که با قدرت بیشتری در قسمتی از قطعنامۀ کنگرۀ چهارم (وحدت) که از «تبدیل کردن» دوما به یک «ابزار انقلاب»، از آگاه کردن تودهها نسبت به «نامناسب بودن مطلق» دوما، و غیره، صحبت می کرد، اظهار شده بود.
«۱. الف) سوسیال - دمکراسی از موضع منافع پرولتاریای شهری و روستایی و دمکراتیسم ثابت قدم، پیشنهادها و لوایح همۀ احزاب غیرپرولتاری را نقد می کند، و مطالبات و پیشنهادهای خودش را در مخالفت با آنها به پیش می گذارد؛ در این عرصه وظایف فوری سیاسی را با نیازهای اجتماعی و اقتصادی تودههای پرولتار و با احتیاجات جنبش طبقۀ کارگر در همۀ اشکال آن پیوند می دهد.
تذکر. هر گاه شرایط اقتضا کنند، سوسیال - دمکراسی از لوایح احزاب دیگر که، در صورت اجرا شدن، می توانند به ابزاری در دستان تودهها جهت استفاده در مبارزۀ انقلابی به منظور دستیابی به آزادی دمکراتیک واقعی تبدیل شوند، بمثابۀ شر کوچک تر، حمایت می کند ...»
این تذکر بیان کنندۀ عقیدۀ ضرورت شرکت سوسیال - دمکراتها در کار بورژوایی - رفرمیستی در دوما است. آیا برای این کار خیلی زود نیست رفقا؟ آیا خود شما نگفتید که تلقی از دوما بعنوان یک نهاد قانون گذار واقعی گمراه کننده است؟ شما می خواهید از آن لوایح بورژوایی که در صورت اجرا شدن می توانند برای مبارزۀ آینده سودمند باشند حمایت کنید.
به این شرط فکر کنید – «در صورت اجرا شدن». هدف حمایت شما تسهیل پیاده سازی «شر کوچک تر» است. ولی دوما نیست که آن را پیاده می سازد، بلکه دوما به اضافۀ شورای دولت[۴] به اضافۀ مقام عالی این کار را می کند! این یعنی مطلقاً هیچ تضمینی وجود ندارد که شما با حمایتتان پیاده سازی «شر کوچک تر» را تسهیل می کنید. و با حمایت کردن از «شر کوچک تر»، با رأی دادن به آن، مسئولیت قسمت کوچکی از رفرمیسم نصف و نیمۀ بورژوایی، چیزی که در اصل کار قانون گذاری قلابی دوما است، را بر عهدۀ خود، بر عهدۀ حزب پرولتاری، می گذارید!
به چه دلیل شما باید این «حمایت» پرمخاطره را ادامه دهید؟ این خطر وجود دارد که موجب تضعیف مستقیم آگاهی انقلابی تودهها که خود شما آنها را فرا می خوانید بشود – و ارزش عملی آن «گمراه کننده» است!
شما قطعنامهای دربارۀ کار رفرمیستی بطور عام نمی نویسید (که در آن صورت فقط لازم بود گفته شود که سوسیال - دمکراسی آن را رد نمی کند)؛ شما دارید دربارۀ دومای دوم می نویسید. شما قبلاً گفتید که تعداد قابل توجهی از «حامیان ثابت قدم انقلاب» در این دوما هستند. از این رو شما دومایی با ترکیب حزبی ای که هم اکنون تعریف شده را در نظر دارید. این یک حقیقت است. شما می دانید که در دومای کنونی نه فقط «حامیان ثابت قدم [۵] انقلاب» بلکه همچنین «حامیان غیرثابت قدم اصلاحات» حضور دارند – نه فقط چپها و ترودویکها بلکه همچنین کادتها، که گروه آخر خودشان به تنهایی قوی تر از راستها هستند (کادتها و متحدان شان، از جمله نارودووسی[*] ، حدود ۱۵۰ نفر علیه ۱۰۰ نفر راست هستند). با این وضع در دوما، نیازی نیست که شما از «شر کوچک تر» بخاطر پیاده سازی آن حمایت کنید؛ کاملاً کافی است که از وارد شدن به مبارزۀ بین مرتجعین و «حامیان غیرثابت قدم اصلاحات» امتناع کنید. نتیجۀ عملی (تا جایی که پیاده سازی قوانین مد نظر است) یکسان خواهد بود، ولی تا جایی که جنبۀ ایدئولوژیک و سیاسی مد نظر باشد، درستی، خلوص، ثبات و ایمان به موضع تان بمثابۀ حزب پرولتاریای انقلابی دستاورد مسلم تان خواهد بود.
آیا این وضعی است که سوسیال - دمکراسی انقلابی می تواند نسبت به آن بی تفاوت باشد؟
منشویکها بجای نگاه به پایین به بالا نگاه می کنند. آنها بیشتر به امکان پذیری «شر کوچک تر» به وسیلۀ معاملهای بین «حامیان غیرثابت قدم اصلاحات» و مرتجعین نظر دارند (زیرا معنی واقعی پیاده سازی لوایح همین است) تا رشد آگاهی سیاسی و پتانسیلها برای مبارزه در «حامیان ثابت قدم انقلاب»، که «تعداد قابل توجهی» از آنها، طبق گفتۀ خودشان، در دوما هستند. خود منشویکها به دنبال توافقی بین کادتها و اتوکراسی (پیاده سازی «شر کوچک تر»، اصلاحات) می گردند، و به مردم می آموزند که چنین کنند، و نه به دنبال امکان برگرداندن توجه کسانی که کمابیش «حامیان ثابت قدم انقلاب» هستند به سوی تودهها. این سیاستی لیبرالی و نه پرولتاری است. این بدان معناست که شما در گفتار ماهیت گمراه کنندۀ قدرت قانون گذاری دوما را رد می کنید، و در عمل دارید ایمان مردم به اصلاحات قانونی از طریق دوما را تقویت و ایمان شان به مبارزۀ انقلابی را تضعیف می کنید.
ثابت قدم تر و صادق تر باشید رفقای منشویک. اگر متقاعد شدهاید که انقلاب تمام شده، اگر فقدان ایمان به انقلاب از این باور شما برمی خیزد (احتمالاً از مسیر علمی به آن رسیدهاید؟)، آنگاه نیازی به صحبت کردن از انقلاب نیست، آنگاه شما باید اهداف فوری خودتان را به مبارزه برای اصلاحات تنزل دهید.
اگر به چیزی که می گویید باور دارید، اگر واقعاً اعتقاد دارید که «تعداد قابل توجهی» از نمایندگان دومای دوم «حامیان ثابت قدم انقلاب» هستند، باید اولویت را، نه به حمایت (حمایتی که در عمل بی فایده و از لحاظ ایدئولوژیک مضر است) از اصلاحات، بلکه به بالا بردن سطح آگاهی انقلابی آن حامیان، به تحکیم کردن سازمان و قاطعیت انقلابی آنها تحت فشار مستقیم پرولتاریا بدهید.
در غیر این صورت به قلۀ نامعقولی و سردرگمی می رسید؛ یک حزب طبقۀ کارگر، به نام پیشروی انقلاب، حتی با یک کلمه هم، وظایفش را در رابطه با کسانی که کمابیش «حامیان ثابت قدم انقلاب» هستند تعریف نمی کند، بلکه بجای اینکار توجه خاصی را به وظیفۀ حمایت کردن از «شر کوچک تر»، حامیان غیرثابت قدم اصلاحات، اختصاص می دهد!
«تذکر» باید به شکلی نظیر این از نو نوشته شود: «با در نظر داشتن این حقیقت که تعداد قابل توجهی از حامیان کمابیش ثابت قدم انقلاب در دوما هستند، سوسیال - دمکراتها در دوما باید، هنگام بحث دربارۀ آن لوایحی که حامیان غیرثابت قدم اصلاحات مایل هستند پیاده سازی کنند، توجهی انتقادی عمدتاً به ماهیت نیم بند و غیرقابل اتکای آن لوایح، به توافقی که از آن بابت بین لیبرالها و مرتجعین در دلشان داشتهاند، و به توضیح دادن ضرورت یک مبارزۀ قاطعانه و بی رحمانه به حامیان کمابیش ثابت قدم انقلاب کنند. در طی رأی گیری برای آن لوایحی که تشکیل دهندۀ شر کوچک تر هستند، سوسیال - دمکراتها از رأی دادن امتناع می کنند و می گذارند که خود لیبرالها بر روی کاغذ ارتجاع را «مغلوب کنند» و بخاطر پیاده سازی اصلاحات «لیبرالی» تحت اتوکراسی به مردم جواب دهند.»
«... ب) سوسیال - دمکراتها از بحث دربارۀ لوایح گوناگون و بودجۀ دولتی به منظور افشا کردن نه فقط جوانب منفی رژیم موجود، بلکه همچنین تمام تضادهای طبقاتی جامعۀ بورژوایی، استفاده می کنند ...»
هدفی عالی. به منظور افشای تضادهای طبقاتی جامعۀ بورژوایی، احزاب باید با طبقات مرتبط باشند. ما باید علیه روحیۀ «غیرحزبی»، «اپوزیسیون مجرد» در دوما مبارزه کنیم، و بی رحمانه خصلت طبقاتی کم پهنای، برای مثال، کادتها را، که بیش از هر کسی می خواهند «تضادهای طبقاتی» را با تکیه کلام «آزادی مردم» بپوشانند، افشا کنیم.
ما می خواهیم که منشویکها فقط از افشا کردن تضادهای طبقاتی جامعۀ بورژوایی (و «فقط» از رسوایی اتوکراسی) صحبت نکنند، بلکه همچنین انجامش دهند ...
«... ج) سوسیال - دمکراتها در مورد مسئلۀ بودجه توسط اصول هدایت می شوند: «نه حتی یک کوپک برای دولتی غیر مسئول» ...»
یک اصل خوب، که واقعاً عالی می بود اگر، بجای «غیر مسئول» کلمۀ دیگری استفاده می شد که بیانگر مسئولیت دولت نسبت به دوما (یک افسانه تحت «قانون اساسی» کنونی) نبود، بلکه «مسئولیت» آن را نسبت به قدرت عالی (این افسانه نیست بلکه واقعیت است، زیرا مردم هیچ قدرت واقعی ندارند، و خود منشویکها از «مبارزه برای قدرت» قریب الوقوع صحبت می کنند) بیان می کرد.
باید چنین نوشته می شد: «نه حتی یک کوپک برای دولت تا زمانی که همۀ قدرت به مردم واگذار نشده است».
«۲. سوسیال - دمکراتها از حق استیضاح جهت افشا کردن ماهیت حقیقی دولت کنونی و این حقیقت که همۀ اقدامات آن در تضاد با منافع مردم هستند، در برابر مردم، استفاده می کنند؛ جهت توضیح دادن وضعیت طبقۀ کارگر در شهر و روستا، و وضعیت مبارزۀ آن طبقه برای بهبود موقعیت سیاسی و اقتصادیش؛ جهت نور افکندن بر نقشی که توسط دولت و مأمورانش و توسط طبقات دارا و احزاب سیاسی که آنها را نمایندگی می کنند، نسبت به طبقۀ کارگر ایفا می شود ...»
نکتهای بسیار خوب. فقط جای تأسف دارد که تا حالا (۱۹ مارس) سوسیال - دمکراتهای ما در دوما استفادۀ کمی از حق استیضاح کردهاند.
«۳. سوسیال - دمکراتها با حفظ کردن نزدیک ترین تماس با تودههای طبقۀ کارگر در جریان این کار، و تلاش کردن، از طریق فعالیتهای قانونی شان، جهت ابراز نظرات جنبش طبقۀ کارگر متشکل، سازمان کارگران و تودههای مردم بطور عام را تشویق می کنند تا از دوما در مبارزهاش علیه رژیم قدیمی حمایت کنند و شرایطی ایجاد نمایند که دوما را قادر سازد تا فعالیتهایش را فراتر از مرزهای قوانین بنیادینی که مانعش می شوند ببرد ...»
اولاً؛ نمی توان از فعالیتهای «قانونی» سوسیال - دمکراتها صحبت کرد. باید گفت «فعالیتهای دومایی».
ثانیاً؛ شعار – «حمایت» از دوما در مبارزهاش علیه رژیم قدیمی» – به هیچ وجه با پیش فرضهای قطعنامه مطابقت ندارد، و در جوهر خطاست.
مقدمۀ قطعنامه از مبارزۀ انقلابی برای قدرت و وجود «تعداد قابل توجهی از حامیان ثابت قدم انقلاب» در دوما سخن می گوید.
چرا مقولۀ انقلابی کاملاً واضح «مبارزه برای قدرت» در اینجا به عبارت فاقد صراحت «مبارزه علیه رژیم قدیمی» تغییر یافته، یعنی به عبارتی که عملاً مبارزۀ رفرمیستی را دربر می گیرد. آیا نباید اساس مقدمه تغییر یابد تا، بجای یک «مبارزۀ» گمراه کننده برای قدرت، «وظیفۀ مبارزه برای اصلاحات» به پیش گذاشته شود؟
چرا شما باید در اینجا از حمایت کردن تودهها از «دوما» و نه از «حامیان ثابت قدم انقلاب» صحبت کنید؟ به نظر می رسد که منشویکها تودهها را فرا می خوانند تا از حامیان غیر ثابت قدم اصلاحات حمایت کنند! زیاد خوب به نظر نمی رسد، اینطور نیست رفقا؟
در آخر، کلمات دربارۀ حمایت کردن از «دوما» در مبارزهاش علیه رژیم قدیمی در عمل به تولید عقاید کاملاً غلط می انجامند. حمایت از دوما به معنی حمایت کردن از اکثریت در دوما است. اکثریت عبارتست از کادتها به اضافۀ ترودویکها. که بدین معناست که شما، با اشاره، یعنی، بدون اینکه مستقیماً بگویید، دارید برای کادتها یک صفت ممیزه مهیا می کنید – آنها «دارند علیه رژیم قدیمی مبارزه می کنند».
این صفت ممیزه ناصحیح و ناکامل است. چنین چیزهایی با یک مختصر اشاره بیان نمی شوند. باید آنها را آشکار و مستقیم گفت. کادتها در حال «مبارزه علیه رژیم قدیمی» نیستند، بلکه سعی دارند آنطور که اکنون کاملاً واضح و آشکار است، با رسیدن به یک توافق با مقامات قدیمی، آن رژیم قدیمی را اصلاح کنند، نوسازی اش کنند.
هیچ چیزی در این باره نگفتن در قطعنامه، آن را در سایه نگه داشتن، به معنای تنزل کردن از دیدگاه پرولتاری به دیدگاه لیبرالی است.
«... ۴. سوسیال - دمکراتها با این فعالیتشان به رشد جنبش مردمی با هدف دست یافتن به یک مجلس مؤسسان کمک می کنند، و از همۀ تلاشهای دومای دولتی برای اینکه قدرت اجرایی را تابع خودش سازد، و به این ترتیب زمینه را برای انتقال همۀ قدرت دولتی به دستان مردم مهیا نماید، بمثابۀ یک مرحله در این مبارزۀ مردم، حمایت خواهند کرد ...»
این مهم ترین نکته در قطعنامه است، و حاوی شعار رسوای یک «دوما»، یا وزارت «مسئول» می باشد. باید این نکته را از نقطه نظر جمله بندی و معنای آن بررسی کرد.
این نکته به شیوهای بسیار عجیب جمله بندی شده است. منشویکها باید آگاه باشند که این یکی از مهم ترین مسائل است. و باید آگاه باشند که این شعار قبلاً یک بار توسط کمیتۀ مرکزی حزب ما پیشنهاد شده است – در زمان دومای اول – و اینکه در آن زمان حزب این شعار را نپذیرفت. این کاملاً حقیقت دارد که حتی گروه سوسیال - دمکرات در دومای اول – که می دانیم، منحصراً از منشویکها تشکیل شده بود و منشویک برجستهای همچون رفیق یوردانیا را بعنوان رهبرش داشت – حتی آن گروه شعار یک «وزارت مسئول» را نپذیرفت، و حتی یک بار آن را در هیچ سخنرانی در دوما نیاورد!
به نظر می رسد که این برای داشتن یک نگرش به ویژه دقیق به موضوع بیش از اندازۀ کافیست. ولی بجایش نکتهای که با حداکثر بی دقتی جمله بندی شده را در قطعنامه داریم، که در کل، به اندازۀ کافی مورد تفکر قرار نگرفته.
چرا این فرمول بندی جدید بسیار مه آلود بجای شعار صریح یک «وزارت مسئول» (پلخانف در روسکایا ژیزن) یا یک «وزارت برخاسته از اکثریت دوما» (قطعنامۀ کمیتۀ مرکزی در دورۀ دومای اول) انتخاب شده است؟ آیا این فقط تغییر کلمات همان «وزارت مسئول» است، یا چیز متفاوت می باشد؟ بگذارید این مسائل را بررسی کنیم.
دوما چگونه می تواند قدرت اجرایی را تابع خودش سازد؟ یا بطور قانونی، برمبنای قانون اساسی سلطنت طلبانۀ کنونی (یا کمی تغییر یافته)، یا بطور غیرقانونی، «فعالیتهایش را فراتر از مرزهای قوانین بنیادینی که مانعش می شوند ببرد»، قدرت قدیمی را سرنگون کند، خودش را تبدیل به مجمعی انقلابی، به یک دولت موقت سازد، و غیره. احتمال اول دقیقاً آنی است که معمولاً با کلمات «وزارت مسئول، یا برخاسته از دوما» بیان می شود. احتمال دوم به معنی شرکت فعالانۀ «دوما» (یعنی، اکثریت در دوما) در مبارزۀ مستقیم انقلابی برای قدرت است. راه دیگری برای اینکه قدرت اجرایی تابع دوما شود نمی تواند وجود داشته باشد، و در اینجا مطرح کردن مسئلۀ خاص چگونگی درهم آمیختن راههای متفاوت بیهوده است؛ ما با مسئلۀ آکادمیک و علمی اینکه کدام موقعیتها، بطور کلی، محتمل هستند مواجه نیستیم، بلکه با مسئلۀ سیاسی عملی اینکه سوسیال - دمکراتها در دوما از چه چیز باید و از چه چیز نباید حمایت کنند، مواجهیم.
نتیجهای که باید از این گرفت واضح است. به نظر می رسد جمله بندی جدید عملاً طوری طراحی شده است که جوهر نکتۀ مورد بحث، ارادۀ حقیقی کنگره، که قطعنامه باید بیانگر آن باشد، را بپوشاند. شعار یک «وزارت مسئول» موجب بحثهای تندی بین سوسیال - دمکراتها شده و هنوز هم می شود. حمایت از تدابیر انقلابی در دوما نه تنها هرگز بحثهای تند برنیانگیخته، بلکه احتمالاً هرگز منجر به هیچ اختلافی در بین سوسیال - دمکراتها نشده است. در مورد کسانی که قطعنامهای پیشنهاد دادهاند که با یکی کردن مسائل مورد بحث و مسائل غیرقابل بحث در یک فرمول بندی کلی فاقد صراحت، اختلافات را مخفی می کند، چه می توان گفت؟ در مورد کسانی که پیشنهاد کردهاند یک تصمیم کنگره با کلماتی ثبت شود که به هیچ چیز فیصله نمی دهد بلکه به برخی خوانندگان اختیار می دهد که این کلمات را بمثابۀ تدابیر انقلابی توسط دوما، «فراتر از مرزها»، و غیره، درک کنند، و به دیگران اختیار می دهد که از آنها توافقی بین میلیوکف و استولیپین دربارۀ پیوستن کادتها به وزارت را درک کنند، چه می توان گفت؟
مؤدبانه ترین چیزی که در مورد کسانی که اینطور عمل می کنند می توان گفت این است که آنها به عقب می روند، بر برنامۀ صریح و زمانی علناً ابراز شدۀ حمایت از یک وزارت کادتی پرده می افکنند.
از این رو، در آینده ما این جمله بندی به هم ریخته را، که مسئله را به نحو نومیدانهای مغشوش می سازد، نادیده می گیریم. ما فقط از جوهر مسئله سخن خواهیم گفت، از حمایت کردن از مطالبۀ یک وزارت «مسئول» (یا کادتی – که همان چیز است).
قطعنامه چگونه این ضرورت برای حمایت کردن از مطالبۀ یک دوما یا وزارت مسئول را استنتاج می کند؟ با اعلام اینکه «آن یک مرحله در مبارزۀ مردم برای یک مجلس مؤسسان است»، اینکه «یک زمینه برای انتقال همۀ قدرت دولتی به دستان مردم» است. این کل برهان است. ما به آن با جمع بندی مختصری از استدلالاتمان علیه حمایت سوسیال - دمکراسی از مطالبۀ یک وزارت دومایی پاسخ خواهیم داد.
۱) برای یک مارکسیست مطلقاً نارواست که خودش را با گذاشتن یک وزارت «مسئول» در مقابل وزارت «غیر مسئول»، یک وزارت «دومایی» در مقابل وزارت اتوکراتیک، و غیره، به شیوهای که پلخانف در روسکایا ژیزن انجام می دهد و منشویکها همیشه در تحلیل شان از این مسئله انجام دادهاند، به تقابل حقوقی و انتزاعی محدود کند. این استدلالی لیبرالی - ایده آلیستی است، نه پرولتاری - ماتریالیستی.
اهمیت طبقاتی تدابیر مورد بحث باید بررسی شوند. اگر این کار انجام شود، آنگاه درک خواهد شد که ماهیت آنها یک چانه زنی، یا تلاشی برای چانه زنی، بین اتوکراسی و بورژوازی لیبرال جهت پایان دادن به انقلاب است. این دقیقاً اهمیت عینی اقتصادی یک وزارت دومایی است. از این رو، بلشویکها هر حق و دلیلی را داشتند که بگویند یک وزارت دومایی، یا مسئول، در واقع یک وزارت کادتی است. منشویکها عصبانی بودند و دربارۀ نیرنگ، شعبده بازی، و غیره، فریاد زدند. اما آنها عصبانی بودند چون نخواستند استدلالات بلشویکی، که افسانۀ حقوقی (یک وزارت دومایی بجای دوما نسبت به پادشاه، بجای مردم نسبت به ملاکین لیبرال «مسئول» خواهد بود!) را به پایۀ طبقاتی اش تنزل می داد، درک کنند. و رفیق مارتف هر چقدر هم که عصبانی شود، هر چقدر هم که با شدت استدلال کند که اکنون حتی دوما یک دومای کادتی نیست، نمی تواند ذرهای از این نتیجۀ غیرقابل بحث بکاهد: در اصل، موضوع دقیقاً یک وزارت کادتی است، زیرا آن حزب بورژوا لیبرال نکتۀ مهم مطلب می باشد. یک وزارت دومایی ائتلافی محتمل (کادتها، به اضافۀ اکتبریستها، به اضافۀ «غیرحزبی»ها، حتی به اضافۀ هر نوع «ترودویک» یا «چپ» ادعایی، و غیره) به هیچ وجه جوهر مطلب را تغییر نمی دهد. طفره رفتن از جوهر موضوع به شیوهای که منشویکها و پلخانف می روند به معنی طفره رفتن از مارکسیسم است.
حمایت کردن از مطالبۀ یک دوما، یا وزارت «مسئول»، در نهایتش، حمایت از سیاست کادتی بطور عام و یک وزارت کادتی بطور خاص است (همانطور که در پیش نویس قطعنامۀ نخست بلشویکی برای کنگرۀ پنجم گفته شد). هر کس از اعتراف به این می ترسد، بدین وسیله به ضعف موضعش، به ضعف استدلالات به نفع حمایت سوسیال - دمکراتیک از کادتها بطور عام اعتراف می کند.
ما همواره بر این عقیده بودهایم، و هنوز بر این عقیده هستیم، که سوسیال - دمکراتها نمی توانند از یک معامله بین اتوکراسی و بورژوازی لیبرال، معاملهای که هدفش پایان دادن به انقلاب است، حمایت کنند.
۲) منشویکها همواره یک وزارت دومایی را بمثابۀ گامی به سوی آیندۀ بهتر، بمثابۀ چیزی که مبارزۀ بیشتر برای انقلاب را تسهیل می کند، در نظر می گیرند و قطعنامۀ مورد بحث آشکارا این عقیده را ابراز می دارد. ولی منشویکها در این مورد اشتباه می کنند و یک طرفه به موضوع می نگرند. یک مارکسیست نمی تواند پیروزی کامل انقلاب بورژوایی کنونی در روسیه را تضمین کند؛ این کار را کردن برابر با ایده آلیسم بورژوا - دمکراتیک و اتوپیایی خواهد بود. وظیفۀ ما تلاش کردن برای پیروزی کامل انقلاب است، ولی حق نداریم فراموش کنیم که در گذشته انقلابهای بورژوایی نصف کاره و ناتمام وجود داشتهاند و هنوز هم می توانند وجود داشته باشند.
منشویکها طوری قطعنامه شان را جمله بندی می کنند که گویا یک وزارت دومایی مرحلهای ضروری در مبارزه برای یک مجلس مؤسسان است، و غیره. این کاملاً غلط است. یک مارکسیست حق ندارد یک وزارت دومایی را فقط از این زاویه بررسی کند و امکان عینی دو نوع توسعۀ اقتصادی در روسیه را نادیده بگیرد. یک تحول بورژوا - دمکراتیک در روسیه اجتناب ناپذیر است. ولی ممکن است سیستم اقتصاد ملاکی حفظ شود و به تدریج به یک سیستم یونکر - سرمایه داری (اصلاحات ارضی استولیپین و لیبرالی) تغییر یابد؛ همچنین ممکن است که سیستم ملاکی اقتصاد لغو شود و زمین به دهقانان تحویل داده شود (انقلاب دهقانی، با حمایت برنامۀ ارضی سوسیال - دمکراتیک).
یک مارکسیست باید وزارت کادتی را از هر دو زاویه و نه فقط یکی بررسی کند – بمثابۀ مرحلهای ممکن در مبارزه برای یک مجلس مؤسسان، و بمثابۀ مرحلهای ممکن در انحلال انقلاب بورژوایی. منظور کادتها و استولیپین این است که وزارت باید نقش دوم را ایفا کند؛ شرایط عینی چنان هستند که می تواند هم نقش دوم و هم نقش اول را ایفا کند.[۶]
با فراموش کردن امکان (و خطر) اینکه لیبرالها انقلاب بورژوایی را نصف کاره بگذارند و متوقف سازند، منشویکها دارند به تدریج از دیدگاه مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا به دیدگاه لیبرالها، که سلطنت، پرداختهای بازخرید زمین، دو مجلس، توقف انقلاب، و غیره، را با چنین رنگهای روشنی نقاشی می کنند، تنزل می نمایند.
۳) با رفتن از جنبۀ اقتصادی و طبقاتی مسئله به جنبۀ دولتی و حقوقی، بایستی گفته شود که منشویکها یک وزارت دومایی را بمثابۀ گامی بسوی پارلمانتاریسم، بمثابۀ اصلاحی که سیستم مشروطه را کامل می سازد و استفاده از آن توسط پرولتاریا جهت مبارزۀ طبقاتی اش را تسهیل می کند، در نظر می گیرند. بار دیگر، این دیدگاهی یک جانبه است، دیدگاهی که فقط آن چیزی را که برای چشم خوشایند است می بیند. در قانون انتصاب وزرا از اکثریت دوما (که دقیقاً آن چیزیست که کادتها در دومای اول می خواستند)، یک ویژگی بسیار مهم اصلاح غایب است – هیچ تصدیق رسمی حقوقی برای تغییرات کلی در قانون اساسی وجود ندارد. این قانون تا حد معینی مجرد، و حتی شخصی است. بستگی به چانه زنیها، مذاکرات و شرایط پشت صحنه دارد. جای تعجبی ندارد که رچ اکنون (مارس ۱۹۰۷!) اعتراف می کند که در ژوئن ۱۹۰۶، مذاکراتی بین مشروطه طلبان - دمکراتها و دولت انجام شدهاند که هنوز هم منتشر نگشتهاند(!). حتی تواریش کادتی، که نغمۀ کادتی می خواند، به ناروا بودن این بازی قایم موشک اعتراف کرد. و جای تعجب ندارد که (بر طبق گزارشات روزنامهای) پوبدونوستسف توانسته این اقدام را پیشنهاد کند – وزاری لیبرال و کادت منصوب کنید و سپس دوما را منحل و وزرا را جایگزین کنید! این یک الغای اصلاح، یا تغییری در قانون نخواهد بود – این کاملاً یک «عمل مطابق با قانون اساسی» توسط پادشاه خواهد بود. منشویکها با حمایت کردن از تمایل کادتی برای دستیابی به یک وزارت دومایی، داشتند برخلاف آرزوها و باطن شان، در حقیقت از مذاکرات و معاملات در پشت صحنه، در پشت سر مردم، حمایت می کردند.
منشویکها در جریان این کار نتوانستند و نمی توانستند هیچ «تعهدی» از کادتها بگیرند. آنها به کادتها حمایت وام دادند و سردرگمی و تباهی را وارد آگاهی طبقۀ کارگر کردند.
۴) بگذارید امتیاز دیگری به منشویکها بدهیم. بگذارید بهترین مورد ممکن را تصور کنیم، یعنی اینکه قانون انتصاب وزرای دوما فقط امری شخصی نیست، فقط برای نمایش، برای فریب دادن مردم، انجام نمی شود، بلکه نخستین قدم در اصلاح واقعی قانون اساسی است که واقعاً شرایط مبارزۀ پرولتاریا را بهبود می بخشد.
حتی در آن حالت سوسیال - دمکراتها برای موضع گیری به نفع شعاری در حمایت از مطالبۀ یک وزارت دومایی توجیهی نخواهد داشت.
شما می گویید که این مرحلهای در مسیر به سوی بهبود است، که زمینه را برای مبارزۀ آینده مهیا می کند؟ بگذارید فرض کنیم که چنین است. ولی آیا حق رأی همگانی، ولی غیرمستقیم، همچنین یک مرحلۀ محتمل در مسیر به سوی بهبود نخواهد بود؟ پس آنگاه چرا نباید اعلام کرد که سوسیال - دمکراتها از مطالبه برای حق رأی همگانی، ولی غیرمستقیم، بمثابۀ یک «مرحله» در مبارزه برای «فرمول چهارگانه»، بمثابۀ «زمینه برای انتقال» به آن فرمول، حمایت می کنند؟ در مورد این مسئله نه تنها کادتها، بلکه حتی حزب اصلاح دمکراتیک[۷] و قسمتی از اکتبریستها با ما خواهند بود! یک مرحلۀ «سراسری» به سوی مبارزۀ مردم برای یک مجلس مؤسسان – آن چیزیست که معنای حمایت سوسیال - دمکراتیک از حق رأی همگانی، ولی غیرمستقیم و نه با رأی مخفی، خواهد بود!
از نظر اصولی، مطلقاً هیچ تفاوتی بین حمایت کردن از مطالبۀ یک وزارت دومایی و حمایت کردن از مطالبۀ حق رأی همگانی ای که غیرمستقیم است و با رأی دهی مخفی نیست وجود ندارد.
توجیه کردن دادن شعار یک «وزارت مسئول» با گفتن اینکه این یک مرحله به سوی بهبود است، و غیره، به معنی ناتوانی از درک اصول طرز برخورد سوسیال - دمکراسی نسبت به رفرمیسم بورژوایی است.
هر اصلاحی تا جایی اصلاح (و نه یک اقدام ارتجاعی و محافظه کارانه) است که تشکیل دهندۀ گامی مشخص، یک «مرحله»، به سوی بهبود می باشد. ولی هر اصلاحی در جامعۀ سرمایه داری خصلتی دو گانه دارد. یک اصلاح امتیازی است که توسط طبقات حاکم به منظور متوقف کردن، تضعیف یا پوشاندن مبارزۀ انقلابی، به منظور منشعب کردن نیروها و انرژی طبقات انقلابی، مغشوش ساختن آگاهی آنها، و غیره، داده می شود.
از این رو، سوسیال - دمکراسی انقلابی، در حالیکه به هیچ وجه استفاده از اصلاحات با هدف توسعه دادن مبارزۀ طبقاتی انقلابی را رد نمی کند (به گفتۀ انگلس، «ما پرداختهای علی الحساب را می پذیریم» – wir nehmen auch Abschlagszahlung[۸])، تحت هیچ شرایطی شعارهای نصف و نیمۀ بورژوا - رفرمیستی را «متعلق به خودشان» نمی سازد.[۹]
انجام چنین کاری درست مثل برنشتاین عمل کردن است (پلخانف مجبور خواهد بود به منظور دفاع کردن از سیاست کنونی اش از برنشتاین اعادۀ حیثیت کند! جای تعجب ندارد که نشریۀ دورهای برنشتاین، سوسیالیستیش موناتشهفته، اینقدر زیاد پلخانف را می ستاید!)؛ به معنی تبدیل کردن سوسیال - دمکراسی به «یک حزب دمکراتیک - سوسیالیست اصلاحات» (گفتۀ رسوای برنشتاین در اثرش «مقدمات سوسیالیسم») خواهد بود.
سوسیال - دمکراسی اصلاحات را بمثابۀ یک محصول فرعی مبارزۀ طبقاتی انقلابی پرولتاریا در نظر می گیرد و از آن استفاده می کند.
و اکنون می رسیم به آخرین استدلالمان علیه شعار مورد بحث:
۵) سوسیال - دمکراسی با کدام روش می تواند واقعاً پیاده سازی همه نوع اصلاح بطور عام، اصلاحات مشروطه در روسیه بطور خاص، و به ویژه یک وزارت دومایی با نتایجی سودمند برای پرولتاریا را نزدیک تر بیاورد؟ آیا با شعارهای اصلاح طلبان بورژوا را «متعلق به خودش» ساختن می تواند، یا با امتناع قاطعانه از چنین شعارهایی را «متعلق به خودش» ساختن و بی وقفه به هدایت کردن مبارزۀ طبقاتی انقلابی پرولتاریا تحت پرچم شعارهای کامل و محدود نشده ادامه دادن؟ پاسخ دادن به این سؤال دشوار نیست.
ما با «متعلق به خودمان» ساختن شعارهای بورژوا - رفرمیستی که همیشه ناپخته، همیشه محدود شده و همیشه ریاکارانه هستند، در حقیقت احتمال، امکان و نزدیک بودن پیاده سازی اصلاح را نه تقویت بلکه تضعیف می کنیم. نیروی واقعی برانگیزانندۀ اصلاحات نیروی پرولتاریای انقلابی، آگاهی، همبستگی و قاطعیت تزلزل ناپذیر او در مبارزه است.
اینها آن کیفیتهای جنبش تودهای هستند که ما با ارائه دادن شعارهای بورژوا - رفرمیستی مان به تودهها آنها را تضعیف و فلج می کنیم. سفسطۀ معمول بورژوایی می گوید که با تسلیم کردن چیزی از مطالبات و شعارهای انقلابی مان (برای مثال، با مطالبه کردن یک «وزارت دومایی» بجای «حق حاکمیت مردم»، یا یک مجلس مؤسسان بمثابۀ یک «مرحله»، و غیره)، ما این را بیشتر محتمل می سازیم که این اقدام کوچکتر پیاده سازی شود، زیرا هر دوی پرولتاریا و قسمتی از بورژوازی طرفدار آن خواهند بود.
سوسیال - دمکراسی بین المللی می گوید که این سفسطه تراشی بورژوایی است زیرا ما بدین طریق احتمال پیاده سازی یک اصلاح را کاهش می دهیم؛ زیرا، در جریان تلاش برای به دست آوردن علاقۀ بورژوازی، که بطور مداوم برخلاف خواستش امتیازاتی می دهد، ما آگاهی انقلابی تودهها را تنزل می دهیم، آن آگاهی را کند و تباه می سازیم. خودمان را با بورژوازی، با معاملهاش با سلطنت انطباق می دهیم، و بدین طریق به رشد مبارزۀ انقلابی تودهها آسیب می رسانیم. متعاقب همۀ اینها، اصلاحات به سبب این تاکتیکها چیزی موهوم می شوند یا تبدیل به یک فریب خالص می گردند. تنها پایۀ محکم برای اصلاحات، تضمین جدی واحد برای اینکه آنها خیالی نخواهند بود و به نفع مردم استفاده خواهند شد، مبارزۀ انقلابی مستقل پرولتاریایی است که سطح شعارهایش را پایین نمی آورد.
منشویکها از ژوئن ۱۹۰۶ به تودهها شعاری در حمایت از مطالبۀ یک وزارت دومایی عرضه داشتهاند. آنها با این کار آگاهی انقلابی تودهها را تضعیف و کند می سازند، وسعت تبلیغات را کم می کنند، احتمال پیاده سازی این اصلاح و امکان استفاده از آن را کاهش می دهند.
ما باید تبلیغات انقلابی در بین تودهها را افزایش دهیم؛ ما باید وسعت بیشتری به شعارهای تمام عیار و محدود نشده مان ببخشیم؛ ما باید آنها را بطور روشن توسعه و تکامل دهیم – با این روش در بهترین حالت پیروزی کامل انقلاب را نزدیکتر می آوریم، و در بدترین حالت مقداری امتیازات نصف و نیمه (نظیر وزارت دومایی، حق رأی همگانی، ولی غیرمستقیم، و غیره) به دست می آوریم و امکان تبدیل کردن آنها به سلاحی برای انقلاب را به خودمان می دهیم. اصلاحات یک محصول فرعی مبارزۀ طبقاتی پرولتاریای انقلابی هستند. به دست آوردن این محصول جانبی را کار «خودمان» ساختن به معنی تنزل کردن به رفرمیسم لیبرال بورژوایی است.
* * *
آخرین نکتۀ قطعنامه:
«۵. در خصوص فعالیتها در دوما بمثابۀ یکی از اشکال مبارزۀ طبقاتی، گروه سوسیال - دمکرات در دوما استقلال کامل را، در هر مورد جداگانهای که وارد توافق با آن احزابی می شود که به مبارزه علیه رژیم قدیمی جهت دست یابی به آزادی سیاسی علاقمندند، به منظور انجام اقدام تهاجمی به همراه آن احزاب و گروههایی که اهدافشان در یک لحظۀ خاص با اهداف پرولتاریا منطبق می شود، و به منظور انجام اقدام تدافعی با هدف محافظت از خود نمایندگی مردمی داشتن و حقوق آن، حفظ خواهد کرد.»
قسمت دوم این همانقدر بد و عجیب است که قسمت اول آن (تا رسیدن به کلمۀ «وارد») خوب می باشد. این تفاوت گذاری مضحک بین اقدام «تهاجمی» و «تدافعی» چیست؟ آیا منشویکهای ما زبان روسکیه ودوموستی را در دهۀ نود قرن گذشته به یاد ندارند، هنگامی که لیبرالها سعی کردند اثبات کنند که لیبرالیسم در روسیه «محافظت» را انجام می دهد و ارتجاع «مهاجم» است؟ فقط تصور کنید: بجای تقسیم «قدیمی» اقدام سیاسی به انقلابی و رفرمیستی، انقلابی و ضدانقلابی، پارلمانی و فرا پارلمانی، مارکسیستها یک طبقه بندی جدید به ما ارائه می دهند – اقدام «دفاعی» از آنچه داریم «محافظت می کند»، اقدام «تهاجمی» فراتر می رود! شما ذرهای هوشیاری دارید رفقای منشویک؟ یک فرد باید تا چه حدی همۀ احساسش را برای مبارزۀ طبقاتی انقلابی از دست بدهد تا نتواند متوجه طعم پست این تفاوت گذاری بین «تهاجمی» و «تدافعی» شود!
و چقدر خنده دار است که این فرمول بندی درمانده، مثل تصویر شیئی در آینۀ نابهنجارنما، حقیقت تلخی (تلخ برای منشویکها) که آنها علناً بدان اعتراف نمی کنند را منعکس می سازد! منشویکها عادت دارند از احزاب بطور عام صحبت کنند، و می ترسند از آنها نام ببرند یا به وضوح معین شان کنند؛ آنها عادت دارند که پردۀ اسامی کلی را بر آنها بیاندازند – «احزاب اپوزیسیونی - دمکراتیک» – بطور یکسان بر روی کادتها و چپها. آنها حالا احساس می کنند که یک تغییر فرا می رسد. آنها احساس می کنند که لیبرالها عملاً قادر به انجام هیچ کاری جز محافظت (به وسیلۀ زانو زدن، به همان شیوهای که روسکیه ودوموستی در دهۀ هشتاد از زمستووها[۱۰] «محافظت کرد») از دومای موجود و (ما را بخاطر استفاده از این کلمه ببخشید) «قانون اساسی» موجود ما نیستند. منشویکها احساس می کنند که بورژوازی لیبرال نمی تواند و نمی خواهد فراتر رود («تهاجمی» باشد – زیرا چنین عبارات زشتی وجود دارند!). و منشویکها این آگاهی مبهم از حقیقت را با کلمه بندی خنده دار و بسیار مغشوشی به نمایش گذاشتهاند که به معنای واقعی کلمه یعنی اینکه سوسیال - دمکراتها، در یک زمانی، قادرند وارد به یک توافق برای اقدامی شوند که «اهداف آن» با اهداف پرولتاریا انطباق ندارد!
این تار آخر قطعنامۀ منشویکی، این ترس خنده دار از گفتن آشکار و واضح حقیقت – یعنی اینکه بورژوازی لیبرال، مشروطه طلبان - دمکراتها، کمک به انقلاب را کاملاً متوقف کردهاند – به نحوی عالی کل روح قطعنامۀ مورد بررسی را بیان می دارد.
بجای یک پسگفتار
خطوط بالا نوشته شده بودند که من قطعنامۀ مصوب فوریۀ (۱۹۰۷) کنفرانس اتحادیۀ منطقۀ استونی ح.ک.س.د.ر.[۱۱] را دریافت کردم.
دو رفیق منشویک، م. و آ.، در این کنفرانس (احتمالاً از جانب کمیتۀ مرکزی) صحبت کردند. ظاهراً آنها در طی بحث در مورد مسئلۀ دومای دولتی دقیقاً همان قطعنامهای که من در بالا تحلیل کردم را مطرح کردهاند. بسیار آموزنده خواهد بود که ببینیم رفقای سوسیال - دمکرات استونی چه ترمیماتی در قطعنامه وارد کردهاند. متن کامل قطعنامه، آنطور که در کنفرانس تصویب شد، اینجاست:
دربارۀ طرز برخورد با دومای دولتی
«دومای دولتی نه اختیار و نه نیروی برآورده ساختن نیازهای مردم را دارد، زیرا قدرت هنوز در دست دشمنان مردم، اتوکراسی تزاریست، بوروکراسی و مشتی از ملاکین است. از این رو، سوسیال - دمکراتها باید بی رحمانه امیدهای واهی به قدرت قانون گذاری دومای دولتی را نابود کنند، و برای مردم روشن سازند که فقط یک مجلس مؤسسان سراسری صاحب اختیار، که پس از سرنگونی اتوکرسی تزاریست بطور آزادانه انتخاب گشته، قادر به برآورده ساختن مطالبات مردم است.
به منظور رشد دادن آگاهی طبقاتی پرولتاریا، جهت آموزش سیاسی تودههای مردم، جهت توسعه و سازمان دادن نیروهای انقلابی، سوسیال - دمکراسی باید حتی از این دومای دولتی ناتوان و درمانده استفاده کند. از این نظر، سوسیال - دمکراسی با شرایط زیر در فعالیتهای دومای دولتی شرکت می کند:
۱) با شروع حرکت از منافع پرولتاریای شهری و روستایی و از اصول دمکراتیسم ثابت قدم، سوسیال - دمکراسی از همۀ پیشنهادها و لوایح ارائه شده توسط دولت و احزاب بورژوایی و همچنین از بودجۀ دولتی انتقاد می کند، و مطالبات و لوایح خودش را در مقابل آنها قرار می دهد، و در انجام این کار همیشه از مطالبات و نیازهای تودههای وسیع مردم حرکت می کند و توسط چنین فعالیتی شکنندگی سیستم موجود و تضادهای طبقاتی جامعۀ بورژوایی را افشا می کند.
۲) سوسیال - دمکراسی از حق استیضاح به منظور آشکار کردن جوهر و ماهیت دولت کنونی و نشان دادن اینکه فعالیت آن در تضاد با منافع مردم است، به منظور روشن ساختن موقعیت محروم طبقۀ کارگر و نور افکندن بر نقشی که توسط دولت و طبقات حاکم و توسط احزاب مورد حمایتشان نسبت به طبقۀ کارگر ایفا می شود، استفاده می کند. سوسیال - دمکراسی باید در میان سایر چیزها، علیه حزب کادت، با سازشها و خیانتکاری اش، مبارزه کند، و پرده از دو دلی و دمکراتیسم ریاکارانهاش بردارد تا خرده بورژوازی انقلابی را از رهبری و نفوذ آن رها سازد و آنها را وادارد که از پرولتاریا پیروی کنند.
۳) در دومای دولتی، سوسیال - دمکراسی، بمثابۀ حزب طبقۀ کارگر، باید همیشه مستقلانه عمل کند. سوسیال - دمکراسی نباید هیچ تفاهم یا پیمان دائمی را که ممکن است مانع آزادی عمل آن شوند را با دیگر احزاب انقلابی یا اپوزیسیون در دوما منعقد سازد. در موارد مجزا، هنگامی که اهداف و اقدامات دیگر احزاب با سوسیال - دمکراسی انطباق می یابند، سوسیال - دمکراسی می تواند و باید وارد مذاکراتی با دیگر احزاب دربارۀ آن اقدامات گردد.
۴) تا جایی که مردم نمی توانند به هیچ توافقی با دولت فئودالی اندیش کنونی برسند، و تا جایی که فقط یک مجلس مؤسسان صاحب اختیار در موقعیتی خواهد بود که مطالبات و نیازهای مردم را برآورده سازد، کنفرانس بر این عقیده است که مبارزه برای یک وزارت مسئول در برابر دومای ناتوان کنونی وظیفۀ پرولتاریا نیست. پرولتاریا باید تحت پرچم یک مجلس مؤسسان بجنگد و نه یک وزارت مسئول.
۵) گروه سوسیال - دمکرات در دومای دولتی باید در حالیکه این مبارزه را انجام می دهد با نزدیک ترین پیوندها خودش را نسبت به پرولتاریا و دیگر تودهها در خارج از دوما متعهد و ملزم کند و، با کمک کردن به این تودهها جهت سازمانیابی، باید ارتشی انقلابی به منظور سرنگونی اتوکراسی بسازد.»
احتیاج به هیچ توضیحی نیست. من سعی کردم در مقالهام نشان دهم که چطور قطعنامههایی نظیر چیزی که به آن پرداختم نباید نوشته شوند. سوسیال - دمکراتهای انقلابی استونی در قطعنامه شان نشان دادهاند که قطعنامههای نامناسب چطور باید ترمیم گردند.
نوشته شده در ۱۹ مارس (۱ آوریل) ۱۹۰۷
انتشار در سال ۱۹۰۷ در مجموعۀ «مسائل تاکتیک»، شمارۀ دوم.
انتشارات نووایا دوما، سن پترزبورگ
امضاء: ن. لنین
انتشار بر طبق متن مجموعه
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۲
توضیحات
[۱] «قطعنامهها را چطور نباید نوشت» در شمارۀ دوم سمپوزیوم «مسائل تاکتیک» منتشر شد.
این جزوهها توسط بلشویکها در آوریل ۱۹۰۷ در سن پترزبورگ در چاپخانۀ نووایا دوما منتشر شدند. لنین مشارکت کنندۀ فعالی در چاپ آنها بمثابۀ قسمتی از تدارکات برای کنگرۀ پنجم ح.ک.س.د.ر. بود. دو شماره از آنها چاپ شد.
شمارۀ دوم «مسائل تاکتیک» توسط کمیتۀ مطبوعات سن پترزبورگ توقیف شد.
[۲] این دو کلمه در زبان روسی شبیه به هم هستند، یکی پیشوند voz- دارد و دیگری پیشوند vy-. – مترجم.
[۳] مراجعه نمایید به صفحات ۸-۱۳۷ از جلد ۱۲ مجموعه آثار لنین. – ویراستار.
[۴] شورای دولت – یکی از بالاترین نهادهای دولتی در روسیۀ ماقبل انقلاب. در سال ۱۸۱۰ توسط م. م. سپرانسکی بمثابۀ یک نهاد قانون گذار مشورتی که اعضای آن توسط تزار منصوب یا تأیید می شدند تأسیس شد. شورای دولت توسط قانون ۲۰ فوریۀ (۵ مارس) ۱۹۰۶ بازسازی شد و حقوق یک «مجلس قانون گذاری فوقانی» که لوایح را، پس از آنکه در دومای دولتی مورد بحث قرار گرفته بودند، بررسی و تأیید می کرد، به آن اعطا شد. با این حال، حق ترمیم قوانین پایهای و صدور تعدادی قوانین بخصوص مهم برای تزار حفظ شد.
از ۱۹۰۶ به بعد نیمی از شورای دولت متشکل از اعضای انتخاب شده از طبقۀ نجبا، روحانیون و بورژوازی بزرگ بود، و نیمۀ دیگر که از مقامات عالی رتبۀ دولت تشکیل شده بود توسط تزار منصوب می گشت. شورای دولت به دلیل داشتن این ترکیب نهادی فوق ارتجاعی بود که حتی لوایح معتدل تصویب شده توسط دومای دولتی را رد می کرد.
[۵] از خواننده تقاضا دارم ضرورت تصحیح کردن این کلمه که پیش از این در مقاله به آن اشاره کردم را به یاد داشته باشد.
[*] Narodowci – گروهی از ناسیونالیستهای راست لهستان، به قول لنین «صدها سیاههای لهستان» – مترجم.
[۶] ما بهترین فرض را در مورد پلخانف و منشویکها می کنیم، یعنی اینکه، کادتها مطالبه یک وزارت دومایی را به پیش خواهند گذاشت. محتمل تر این است که آنها چنین نخواهند کرد. آنگاه پلخانف (و منشویکها) همانقدر به دلیل «حمایت» او از شعاری که لیبرالها به پیش نگذاشتهاند مسخره خواهد شد که با شعار «دومایی با اختیارات کامل» مسخره شد.
[۷] حزب اصلاح دمکراتیک – یک حزب بورژوایی لیبرال - سلطنت طلب که در اوایل سال ۱۹۰۶ در طی انتخابات دومای اول، از عناصری که برنامۀ کادتی را خیلی چپ می یافتند، تأسیس شد. تا پایان سال ۱۹۰۷ موجودیت این حزب پایان یافته بود.
[۸] این نقل قول از نامۀ انگلس به ف. توراتی دربارۀ «انقلاب آتی ایتالیا و حزب سوسیالیست» (مراجعه نمایید به مارکس و انگلس، مکاتبات منتخب، مسکو، ۱۹۵۵، ص ۵۵۳) برداشت شده است.
[۹] پلخانف در روسکایا ژیزن: «... نمایندگان سوسیال - دمکرات باید مطالبه فوق [«یک وزارت مسئول»] را در جهت منافع مردم، در جهت منافع انقلاب، متعلق به خودشان سازند ...»
[۱۰] زمستوو Zemstvo – اسم داده شده به نهادهای دولتی محلی تشکیل شده در استانهای مرکزی روسیۀ تزاریست در ۱۸۶۴. آنها تحت تسلط طبقۀ نجبا بودند و اختیاراتشان محدود به مشکلات صرفاً محلی اقتصادی (ساخت بیمارستان و جاده، آمار، بیمه، و غیره) بود. فعالیتهای آنها توسط استانداران و وزارت کشور، که می توانستند هر تصمیمی که مورد تأیید دولت نبود را باطل کنند کنترل می شد.
[۱۱] اتحادیۀ منطقۀ استونی ح.ک.س.د.ر. کنفرانسش را در نیمۀ دوم فوریۀ ۱۹۰۷ برگزار کرد. ۱۸ نماینده با حق رأی از سازمانهای سوسیال - دمکرات شهرهای ریوال و ناروا و سازمانهای سوسیال - دمکرات روستایی استونی در آن شرکت کردند. همچنین سه نماینده از سن پترزبورگ و ریگا با حق رأی در مورد مسائل تبلیغ و ترویج به زبان استونیایی حاضر بودند.
کنفرانس قطعنامههایی را در مورد این مسائل تصویب کرد: سازمانهای نظامی و گروههای رزمی، مسئلۀ ارضی، اتحادیههای صنفی، طرز برخورد نسبت به دیگر احزاب محلی، طرز برخورد نسبت به دومای دولتی و قوانین اتحادیۀ منطقۀ استونی ح.ک.س.د.ر..
- ترجمه جواد راستیپور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۲/۱/۱۵
lenin.public-archive.net #L1611fa.html
|