Farsi    Arabic    English   

پرولتاریا و متحدش در انقلاب روسیه

و. ای. لنین


این عنوان فصل آخر مقالۀ کائوتسکی «نیروهای محرک و دورنماهای انقلاب روسیه» است که در آخرین شمارۀ نویه‌ زایت[۱] منتشر شد. ترجمۀ روسی این مقاله مانند سایر آثار کائوتسکی بی تردید به زودی منتشر خواهد شد. این مقاله‌ای است که همۀ سوسیال ـ دموکراتها حتماً باید بخوانند. نه به این جهت که انتظار داشته باشیم یک تئوریسین مارکسیست آلمانی جوابگوی مسائل فعلی تاکتیکهای ما باشد (سوسیال ـ دموکراتهای روسیه اگر منتظر چنین پاسخ‌هایی از خارج باشند ارزش زیادی نخواهند داشت)، بلکه به این جهت که کائوتسکی یک تحلیل منطقی برجسته دربارۀ اصول اساسی همۀ تاکتیکهای سوسیال ـ دموکراسی در انقلاب بورژوایی روسیه به ما می دهد. برای تمام اعضای حزب ما، برای تمام کارگران دارای آگاهی طبقاتی، که وظایف یکنواخت کار روزانه بر آنها سنگینی می کند، که ابتذال نویسندگان بی وجدان بورژوا - لیبرال آنها را گیج کرده است، چنین آثاری از سوسیال ـ دموکراتهای معقول، آگاه و با تجربه، به ویژه با ارزش اند. زیرا آنها به ما کمک می کنند جلوتر از موضوعات روزانه برویم و در مسائل اساسی تاکتیکهای پرولتاریا آگاهی پیدا کنیم، ایدۀ روشن تری نسبت به گرایش‌های تئوریک و شیوۀ حقیقی تفکر جریانات مختلف در جنبش سوسیال ـ دموکراسی به دست آوریم.

آخرین مقالۀ کائوتسکی از این نظر اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا ما را قادر می سازد ماهیت سؤالاتی را که پلخانف برای کائوتسکی (در بین سوسیالیست‌های خارجی دیگر) مطرح می کند، و روش جوابگویی کائوتسکی به برخی از این سؤالات را مورد مقایسه و سنجش قرار دهیم.

پلخانف، که ملگونوف کادت، در شمارۀ امروز تاواریش (۱٠ دسامبر) با زیرکی او را «رهبر پیشین و تئوریسین سوسیال ـ دموکراسی روسیه» می خواند، از کائوتسکی می پرسد: ۱- «ماهیت کلی» انقلاب روسیه چیست: بورژوایی یا سوسیالیستی؟ ٢- روش سوسیال ـ دموکراتها نسبت به بورژوا - دموکراتها باید چه باشد؟ و ٣- سوسیال ـ دموکراتها باید چه تاکتیکهایی در انتخابات دوما اتخاذ کنند؟

رهبر اپورتونیستهای روسیه متمایل به تأیید گرفتن از کائوتسکی برای وحدت با کادتها بود. رهبر سوسیال ـ دموکراسی انقلابی آلمان حدس زد که سؤال کننده سعی کرده است پاسخش را به نکته‌ای که مستقیماً در پرسشها طرح نشده بود، القا کند، و ترجیح داد به پلخانف با تشریح بی غرضانه، مفصل و تبلیغ گرانه جواب دهد که چگونه یک مارکسیست باید پرسشهای مربوط به انقلاب بورژوایی و دموکراسی بورژوایی را بطور کلی فرمول بندی کند. بگذارید توضیح کائوتسکی را از نزدیک مورد بررسی قرار دهیم.

سطحی گرایانه خواهد بود اگر انقلاب روسیه را صرفاً همچون جنبشی برای سرنگونی استبداد تلقی کنیم. باید آنرا جنبش بیداری توده‌های مردم برای فعالیت مستقل سیاسی در نظر بگیریم. چنین است پیش فرض اصلی کائوتسکی.

معنای این گفته چنین است: این تحلیلی سطحی از وظایف جنبش سوسیال ـ دموکراتیک خواهد بود، که صرفاً کسب آزادی سیاسی (سرنگونی استبداد) و ماهیت «مشترک» این وظیفه برای طبقات مختلف، در نظر گرفته شود. لازم است موقعیت توده‌ها، شرایط عینی زندگی آنها، طبقات مختلف موجود در بین آنها، و ماهیت واقعی آزادی که توده‌ها در حقیقت به خاطر آن می کوشند، بررسی شود. ما نباید از یک عبارت پردازی مشترک چنین استنباط کنیم که منافع مشترکی وجود دارد، همچنین نباید از «آزادی سیاسی» بطور کلی چنین نتیجه گیری کنیم که باید مبارزه‌ای مشترک در طبقات مختلف وجود داشته باشد. بعکس، ما باید با تحلیل دقیق موقعیت و منافع طبقات مختلف، مشخص کنیم که نبرد آنها برای آزادی، اشتیاق آنها برای آزادی، تا کجا و از چه جهاتی یکسان یا منطبق (اگر اصلاً قابل انطباق باشد) هستند. ما باید استدلال کنیم، نه مثل کادتها، نه مثل لیبرالها، نه مثل پروکوپویچ و شرکا، بلکه مانند مارکسیستها.

نکتۀ بعد. اگر نقطۀ عزیمت ما منافع توده‌هاست، آنگاه جوهر انقلاب روسیه مسئلۀ ارضی است. ما نباید شکست یا پیروزی را از تعدی حکومت یا جلوه‌های «ارتجاع» (که همۀ توجه عدۀ زیادی از سوسیال - دموکراتهای کادت مآب را به خود معطوف کرده است)، بلکه از موقعیت توده‌ها در مبارزه شان به خاطر زمین، مورد قضاوت قرار دهیم.

کشاورزی اساس اقتصاد ملی روسیه است. کشاورزی رو به انحطاط است، دهقانان خانه خراب شده‌اند. حتی لیبرالها (کائوتسکی از پترونکویچ و مانویلوف کادت نقل قول می آورد) این را تشخیص می دهند. با این وجود، کائوتسکی این را دال بر متفق بودن لیبرالها و سوسیالیستها در این نکته نمی داند. نمی گذارد این موضوع او را به نتیجه گیری کادتها برساند که: «بنابراین سوسیال ـ دموکراتها باید از کادتها پشتیبانی کنند». او بی درنگ به تحلیل منافع طبقاتی مورد نظر می پردازد و نشان می دهد که لیبرالها بطور اجتناب ناپذیری در مورد مسئلۀ زمین بی علاقه خواهند بود. گرچه انحطاط کشاورزی را بطور کلی می پذیرند، اما مشخصۀ سرمایه داری کشاورزی و مشکلات منتج از علل ویژه‌ای که این نوع تکامل سرمایه داری، و نه تکاملی دیگر، را به عقب می اندازد، درک نمی کنند.

و کائوتسکی یکی از این علل ویژه، یعنی کمبود سرمایه در روسیه را، دقیقاً تحلیل می کند. سرمایۀ خارجی نقش بویژه مهمی در کشور ما ایفا می کند. این امر رشد سرمایه داری کشاورزی را به عقب می اندازد. نتیجه گیری کائوتسکی چنین است: «انحطاط کشاورزی، همراه با قدرت رو به رشد پرولتاریای صنعتی، علت سادۀ انقلاب کنونی روسیه است.»

می بینید: کائوتسکی صفت ویژۀ انقلاب بورژوایی در روسیه را مورد مطالعۀ دقیق و آگاهانه قرار می دهد و مثل کادتها و سوسیال ـ دموکراتهای کادت مآب با مراجعه‌های مکتبی به «صفت کلی» هر انقلاب بورژوایی، از آن طفره نمی رود.

بعد، کائوتسکی حل مسئلۀ ارضی را مورد تحلیل قرار می دهد. اینجا نیز این عبارت حاضر و آمادۀ لیبرالی او را قانع نمی کند: همان گونه که می دانید، حتی دومای کادتی، طرفدار زمین برای دهقانان است (نوشته‌های پلخانف را ببینید). خیر. او نشان می دهد که صرف افزودن به وسعت ملک برای دهقانان نفعی ندارد، مگر اینکه کمکهای مالی فراوان نیز به دست آورند. اتوکراسی قادر نیست به دهقانان واقعاً کمک کند. و لیبرالها؟ آنها خواستار پرداختهای بازخریدند. اما چنین غرامتی فقط می تواند دهقانان را به نابودی بکشاند. «مصادرۀ زمینهای ملاکی بزرگ» (تأکید از کائوتسکی است) تنها راهی است که به وسیلۀ آن دارایی ارضی دهقان می تواند بطور اساسی افزوده گردد، بدون اینکه بارهای جدیدی بر او تحمیل شود. اما لیبرالها مؤکداً مخالف مصادرۀ املاک اند.

این استدلال کائوتسکی ارزش آن را دارد که به جزئیاتش بپردازیم. هر کس اصولاً با خرده اختلافات حزبی در محافل انقلابی روسیه آشنایی داشته باشد، می داند که در مورد این مسئلۀ پرداختهای بازخرید، اپورتونیستهای هر دو حزب انقلابی، نه تنها خود را با دیدگاه لیبرالی آلوده کرده‌اند، بلکه همچنین آنچه را کائوتسکی در این مورد می گوید، تحریف کرده‌اند. منشویکهای ما در کنگرۀ وحدت[٢] و در تعدادی از جلسات در سن پترزبورگ (برای مثال، دان در گزارش خود از کنگره به کارگران سن پترزبورگ در تابستان)، از آن مادۀ برنامۀ ارضی که با پشتیبانی بلشویکها، کسانی که جداً بر روی جایگزینی «انتقال مالکیت» با «مصادره» (طرح اولیۀ ماسلف را ببینید) پافشاری می کردند، تصویب شد، بمثابۀ اشتباه انتقاد کردند. منشویکهای ما گفتند که این غلط بود، که فقط انقلابیون عامی می توانند بر روی مصادره پافشاری کنند، که برای یک انقلاب اجتماعی مهم نبود که غرامت باشد یا نه، و در این رابطه به جزوۀ کائوتسکی، «انقلاب اجتماعی»، مراجعه کردند که در آن کائوتسکی، با اشاره به انقلاب سوسیالیستی بطور عام، توضیح می دهد که غرامت مجاز است. و منشویکهای سوسیالیست ـ رولوسیونر و سوسیالیستهای خلقی نیمه ـ کادت دقیقاً از همین استدلال برای دفاع از چرخش خود به سوی لیبرالیسم در مورد مسئلۀ غرامت (در یکی از انتشارات نارودنو سوتسیالیستیشسکویه ابوزرنیه[٣]) استفاده کرده‌اند و آنها نیز به کائوتسکی استناد جستند.

کائوتسکی احتمالاً از رفتار منشویکها در این مورد، یا از اهمیت سیاستی که به وسیلۀ سوسیالیستهای خلقی و گروه آنها دنبال می شود، مطلع نیست. اما در فرمول بندی اش در مورد مسئلۀ غرامت در انقلاب روسیه دوباره به تمام اپورتونیستهای ما درسی عالی دربارۀ این که چگونه نباید مباحثه کرد، داده است. این نادرست است که دربارۀ مسئلۀ غرامت در روسیه در سالهای ٠٦-۱۹٠۵، از روی فرضیه‌های کلی دربارۀ رابطۀ بین غرامت و مصادره در انقلابات مختلف، یا در انقلاب سوسیالیستی بطور عام، استنتاج کنیم. باید در جهت عکس حرکت کرد. باید معلوم کرد چه طبقاتی در روسیه موجب ترکیب ویژۀ فرمول بندی ما در مورد مسئلۀ غرامت اند و اهمیت سیاسی این مسئله را در این انقلاب از منافع این طبقات استنباط کرد، و فقط آنگاه تصمیم گرفت که آیا نظراتی که احزاب مختلف دارند، درست یا غلط هستند.

این کاملاً روشن است که در نتیجۀ اتخاذ این روش، کائوتسکی اختلاف بین لیبرالها و انقلابیون را در مورد مسئلۀ غرامت تیره و تار نکرد (آن گونه که پلخانفی‌ها و سوسیالیستهای خلقی همیشه می کنند)، بلکه عمق این اختلافات را آشکار ساخت. پلخانف، در طرح پرسشهایش از کائوتسکی، اختلاف بین جنبشهای «انقلابی» و «اپوزیسیون» را با طفره رفتن از سؤالات مشخص پنهان کرد. کائوتسکی پنهان کاری پلخانف را به کناری زد، مسئلۀ مهم غرامت را به روشنایی روز آورد، و به پلخانف نشان داد که نه فقط صدهای سیاه، بلکه همچنین لیبرالها، به «شیوۀ خاص خودشان» علیه جنبش انقلابی و دهقانان می جنگند.

کائوتسکی می نویسد: «بدون الغای ارتش دائمی و نیروی دریایی، بدون مصادرۀ کلیۀ اموال خاندان سلطنتی و صومعه‌ها، بدون ورشکستگی دولت، بدون مصادرۀ انحصارات بزرگ، تا آنجا که آنها هنوز در مالکیت خصوصی هستند، راه‌های آهن، میدان‌های نفتی، معادن، صنایع آهن و فولاد سازی و غیره، غیرممکن خواهد بود که مبالغ عظیم لازم برای نجات کشاورزی روسیه از مخمصۀ هولناکش فراهم گردد.»

صحبت‌های مرسوم منشویکی را در مورد ایده‌های تخیلی و غیرعملی بلشویکها به یاد آورید؛ برای نمونه، سخنرانیهای پلخانف در کنگره دربارۀ این موضوع که مطالبات اصلی ارضی باید با مسائل اصلی سیاسی پیوند یابند (الغای ارتش دائمی، انتخاب مأموران دولتی به وسیلۀ مردم و غیره). پلخانف ایدۀ الغای ارتش دائمی و انتخاب مأموران دولتی به وسیلۀ مردم را به تمسخر گرفت! نشریۀ «سورمنایا ژیزن»[۴] پلخانف، خط نشریۀ ناشه دیلو را تأیید می کند، اپورتونیسم سیاسی را «ماتریالیسم سیاسی»(؟؟) می خواند و آن را در مقابل «رمانتیسیسم انقلابی» قرار می دهد.

معلوم می شود که کائوتسکی ِ محتاط ، از بلشویک به غایت افراطی، بسیار جلوتر می رود، و مطالبات بسیار «تخیلی» تر و «رمانتیک» تر (از نقطه نظر اپورتونیستها) در ارتباط با مسئلۀ ارضی مطرح می کند!

کائوتسکی نه تنها خواستار مصادرۀ زمینهای ملاکی و الغای ارتش دائمی، بلکه همچنین خواستار مصادرۀ انحصارات بزرگ سرمایه داری می شود!

و کائوتسکی، بلافاصله پس از عبارتی که در بالا نقل شد، کاملاً منطقی اظهار می کند: «با این حال، روشن است که لیبرالها از چنین وظایف بسیار بزرگی، از چنین تغییرات ریشه‌ای در مناسبات مالکیت موجود، وحشت زده می شوند. اساساً، آنها چیزی بیشتر از ادامۀ خط مشی موجود، بدون دست اندازی به پایۀ استثمار روسیه به وسیلۀ سرمایۀ خارجی، نمی خواهند. آنها خیلی محکم طرفدار ارتشی دائمی، که به زعم آنها، فقط آن می تواند نظم را سر پا نگه دارد و دارایی آنها را حفظ کند ... هستند.»

پلخانف اعتراض می کند که با او منصفانه رفتار نشده است. او فقط نظر کائوتسکی را در مورد مسئلۀ حمایت از احزاب اپوزیسیون در انتخابات دوما پرسید، و به او در مورد موضوع دیگری پاسخ داده شده است! انتخابات دوما و – الغای ارتش دائمی! چه توهم عجیب آنارشیستی ای، چه رمانتیسیسم انقلابی ای بجای آن «ماتریالیسم سیاسی» که اپورتونیست خواسته بود!

اما کائوتسکی انتقاد «بی موقع» خود از لیبرالها را در پاسخ به سؤال مربوط به انتخابات دوما ادامه می دهد. او آنها را متهم می کند که می خواهند به زور میلیاردها روبل از مردم روسیه بابت تجهیزات جنگی و بهرۀ وام‌ها بگیرند. «آنها [لیبرالها] تصور می کنند که تأسیس یک دوما برای ظاهر کردن میلیاردها روبل با سحر و جادو کافی خواهد بود.» «لیبرالیسم درست همانقدر ناتوان است [از راضی کردن دهقانان روسیه] که تزاریسم.» کائوتسکی یک فصل ویژه برای تشریح روش لیبرالیسم نسبت به سوسیال ـ دموکراسی اختصاص می دهد. او اشاره می کند که در روسیه، بورژوا دموکراتهای نوع قدیم، که در بین آنها خرده بورژوازی شهری جای عمده را اشغال می کرد، وجود ندارند. در روسیه برخلاف غرب، خرده بورژوازی شهری «هیچگاه پشتیبان قابل اتکایی برای احزاب انقلابی نخواهد بود.»

«در روسیه دموکراسی بورژوایی فاقد ستون فقرات محکمی است.» کائوتسکی این نتیجه را هم از تحلیل موقعیت ویژۀ خرده بورژوازی شهری می گیرد و هم از ملاحظۀ این مطلب که اکنون آنتاگونیسم طبقاتی بین سرمایه داران و پرولتاریا در روسیه خیلی بیشتر از آنچه در دوران انقلابات بورژوایی «نوع قدیم» موجود بود گسترش یافته است. این نتیجه گیری اهمیت عظیمی دارد. این جان کلام «ترمیم» کائوتسکی برای فرمول بندی پلخانف دربارۀ پرسش را تشکیل می دهد، ترمیمی که در واقع یک فرمول بندی اساساً متفاوت است.

پلخانف در پرسشهایش انواع قدیمی بورژوا دموکراسی را در نظر دارد، و نه هیچ چیز بیشتر از آن. او که یک اصطلاح مبتذل شده را مورد استفاده قرار می دهد، کاملاً فراموش می کند که بر اساس داده‌های روسی، درجۀ دموکراسی، ثبات آن، و غیره را، که متعلق به اقشار مختلفی است که در روسیه به عنوان بورژوا دموکراتها به حساب می آیند، معلوم کند. این مزیت کائوتسکی است که به این غفلت اساسی پلخانف اشاره کرد، و به توضیح عملی روشی که باید برای درک واقعی بورژوا دموکراسی در روسیه به کار برده شود، به او، پرداخت. و از درون تحلیل استادانۀ کائوتسکی، طرح‌های کلی نیروهای اجتماعی اساسی روسیه، شروع به بیرون آمدن از فرمول قدیمی مبتذل شده می کنند: خرده بورژوازی شهری؛ طبقۀ زمیندار با لیبرالیسم یک پنی ایش و حمایت چندین پوندی اش از صدهای سیاه ضد انقلابی؛ سرمایه داران با ترس کشنده شان از پرولتاریا؛ و سرانجام دهقانان.

سؤال مبهم در مورد روشی که باید نسبت به «بورژوا دموکراسی» (از نوعی که در فرانسه در سالهای ۴٠ قرن گذشته پیدا می شد؟) اتخاذ شود دیگر ناپدید شده است. مه محو شده است. این همان مه بود که پروکوپویچ‌ها، کوسکواها، ایزگویف‌ها، استرووه‌ها و لیبرالهای دیگر، برای تیره و تار کردن دید مردم از آن استفاده می کردند، و حالا پلخانف بازیچۀ دست آنها شده است. بجای مه فرمول‌های کلیشه‌ای قدیمی، یک تحلیل مارکسیستی حقیقی روابط کاملاً ویژۀ دموکراسی اقشار گوناگون و عناصر بورژوازی روسیه را به ما نشان داده است.

کائوتسکی به وسیلۀ این تحلیل رابطۀ خاص بین لیبرالیسم روسی و خصلت انقلابی دهقانان را، که عمداً توسط کادتها پنهان می گردد، و بسیاری از سوسیال ـ دموکراتها چشمان خود را به روی آن می بندند، مشخص می کند! «هر چه دهقانان بیشتر انقلابی می شوند، ملاکان بزرگ بیشتر ارتجاعی می گردند، و لیبرالیسم بیشتر پشتیبانی قبلی را که بین آنها داشت از دست می دهد، احزاب لیبرال بیشتر ناپایدار می شوند، و پروفسورها و حقوقدانان لیبرال در شهرها هر چه بیشتر به طرف راست می چرخند، تا تمام ارتباط شان را با تکیه گاه اصلی قبلی شان از دست ندهند.» این روند «فقط ورشکستگی لیبرالیسم را تسریع می کند.»

تنها پس از آنکه کائوتسکی ریشه‌های این ورشکستگی لیبرالیسم را در انقلاب کنونی روسیه عریان می سازد به سؤالات پلخانف پاسخ مستقیم می دهد. پیش از پاسخ دهی به این پرسش که آیا ما باید از «اپوزیسیون» حمایت کنیم، باید شالوده و ماهیت طبقاتی این «اپوزیسیون» (یا لیبرالیسم روسی) را درک کنیم (کائوتسکی اینطور توصیح می دهد)، و بفهمیم که رشد انقلاب و طبقات انقلابی، چه رابطه‌ای با موقعیت و منافع لیبرالیسم دارد. برای روشن کردن این موضوع در آغاز کار، کائوتسکی ابتدا به روشن کردن ورشکستگی لیبرالیسم، و فقط بعد از آن به توضیح پرسش مورد علاقۀ پلخانف به خواننده می پردازد: آیا ما باید از اپوزیسیون در انتخابات دوما پشتیبانی کنیم؟ جای تعجب نیست که کائوتسکی نیازی به پاسخ گویی به دو سوم از پرسش‌های پلخانف نداشت ...

اگر چه پاسخ کائوتسکی پلخانف را راضی نمی کند، ولی به صفوف سوسیال ـ دموکراتهای روسیه کمک می کند که درست بیاندیشند.

۱- آیا انقلاب روسیه بورژوایی است یا سوسیالیستی؟

کائوتسکی می گوید پرسش نباید اینطور مطرح شود. این طریقۀ قدیمی مبتذل شدۀ طرح سؤال است. البته، انقلاب روسیه انقلابی سوسیالیستی نیست. دیکتاتوری سوسیالیستی پرولتاریا («سلطۀ کامل» او) مطرح نیست. اما این، انقلابی بورژوایی نیز نیست، زیرا «بورژوازی یکی از نیروهای محرک جنبش انقلابی کنونی در روسیه نیست». «هر جا پرولتاریا مستقلاً برمی خیزد، بورژوازی از طبقه‌ای انقلابی بودن دست می کشد.»

و کائوتسکی با شدتی حتی بیشتر از آنچه بلشویکهای «ناپخته» معمولاً به لیبرالها نشان می دهند، اعلام می دارد که بورژوازی ما از انقلاب بیشتر از ارتجاع می ترسد؛ که او از استبداد متنفر است، زیرا استبداد به انقلاب نیرو می بخشد؛ که او آزادی سیاسی را به منظور متوقف ساختن انقلاب می خواهد! (و پلخانف، در پرسش‌هایش، ساده لوحانه مبارزۀ اپوزیسیون علیه نظام قدیمی را با مبارزه علیه تلاشهای حکومت جهت خرد کردن جنبش انقلابی، یکسان جلوه می دهد!)

این پاسخ نخست کائوتسکی حمایتی درخشان از اصول اساسی تاکتیکهای بلشویکی است. اگر با روزنامه‌‌های منتشره در ژنو، وپریود و پرولتاری آغاز کنیم، و با جزوۀ «دو تاکتیک» ادامه دهیم، بلشویکهای روسیه همواره مسئلۀ اصلی را در مبارزه شان علیه منشویکها و سوسیال ـ دموکراتهای دست راستی، تحریف مفهوم «انقلاب بورژوایی» دانسته‌اند. ما صدها بار گفته‌ایم، و اظهارات بیشمار منشویکها، گفته‌های ما را تأیید کرده‌اند، که تفسیر مقولۀ «انقلاب بورژوایی» به مفهوم به رسمیت شناختن نقش رهبری و هدایت بورژوازی در انقلاب روسیه، مبتذل کردن مارکسیسم است. یک انقلاب بورژوایی علیرغم بی ثباتی بورژوازی، با خنثی کردن بی ثباتی بورژوازی – این است شیوه‌ای که بلشویکها وظیفۀ اساسی سوسیال - دموکراتها را در انقلاب فرموله کرده‌اند.

تحلیل کائوتسکی ما را کاملاً قانع می کند. او کاملاً تأیید کرده است که مشاجرۀ ما بر سر دفاع از مواضع سوسیال ـ دموکراسی انقلابی در مقابل اپورتونیسم بوده است، و نه ایجاد هیچ جریان «عجیب» بلشویکی، و این تأیید به دلیل تفسیر ارائه شده از جوهر موضوع، و نه به صرف «امضای» کارکنان این یا آن گروه، ارزشمندتر است.

٢- کائوتسکی نه فقط این را «کاملاً امکان پذیر» می داند که «در جریان انقلاب پیروزی نصیب حزب سوسیال ـ دموکرات خواهد شد»، بلکه اعلام می کند که این همچنین وظیفۀ سوسیال ـ دموکراتهاست که «طرفداران خود را با اعتقاد به این پیروزی الهام بخشند، زیرا غیرممکن خواهد بود که بطور موفقیت آمیز جنگید، اگر پیش از پیروزی از آن چشم پوشی شود».

این نتیجه گیری کائوتسکی دومین تأیید درخشان تاکتیکهای بلشویکی است. هر کس که ذره‌ای با نشریات دو جریان در جنبش سوسیال ـ دموکراسی آشنا باشد، باید بداند که منشویکها با بیشترین شدت در مورد امکان پذیر و مقتضی بودن یک پیروزی سوسیال ـ دموکراتیک در انقلاب کنونی روسیه مشاجره کرده‌اند. به بهار سال ۱۹٠۵ برگردیم. منشویکها در کنفرانس خود (با حضور پلخانف، آکسلرد و دیگر حضار) قطعنامه‌ای تصویب کردند مبنی بر اینکه حزب سوسیال ـ دموکرات نباید برای به دست گرفتن قدرت کوشش کند. و از آن وقت این ایده که سوسیال ـ دموکراتها نمی توانند برای پیروزی سوسیال ـ دموکراسی در انقلاب بورژوایی تلاش کنند مانند خطی سرخ (یا سیاه؟) در تمام ادبیات و تمام سیاست منشویسم کشیده شده است.

این سیاست، اپورتونیسم است. پیروزی سوسیال ـ دموکراسی در انقلاب کنونی روسیه کاملاً امکان پذیر است. این وظیفۀ ما است که همۀ طرفداران حزب کارگران را با اعتقاد به این پیروزی الهام بخشیم؛ غیرممکن خواهد بود که بطور موفقیت آمیز جنگید، اگر پیش از پیروزی از آن چشم پوشی شود.

این حقایق ساده و مسلم، که با شیوۀ مکتبی و سفسطه پردازی پلخانف تیره و تار شده‌اند، باید دوباره مورد تعمق قرار گیرند و کل حزب بر آنها تسلط یابد.

٣- تصور اینکه «تمام طبقات و احزابی که برای آزادی سیاسی تلاش می کنند، واقعاً باید با هم کار کنند تا به آن نائل آیند»، به معنای «دیدن تنها ظواهر سیاسی رویدادها» است.

این سومین تأیید بلشویسم است. یک مراجعۀ صرف به این حقیقت که «کادتها با روش خاص خود برای آزادی مبارزه می کنند» کافی نیست که فعالیت مشترک با آنها را توجیه کند. این الفبای مارکسیسم است، که پلخانف، آکسلرد و ستایشگران آنها موقتاً آن را تیره و تار ساخته‌اند.

۴- چه طبقه‌ای می تواند پرولتاریای سوسیال ـ دموکرات را جهت نائل شدن به پیروزی در انقلاب کنونی یاری دهد، می تواند پشتیبان پرولتاریا باشد و حدود تغییرات قابل تحقق فوری را معلوم کند؟ به نظر کائوتسکی، این طبقه دهقانان اند. تنها این طبقه با پرولتاریا «منافع اقتصادی مشترک پایدار در تمام طول دوران انقلاب دارد». «منافع مشترک پرولتاریای صنعتی و دهقانان اساس قدرت انقلابی سوسیال ـ دموکراسی روسیه و امکان پذیر بودن پیروزیش است؛ اما در همان حال این منافع مشترک حدودی که این پیروزی می تواند در آن مورد استفاده قرار گیرد را تعیین می کند».

این امر بدین معناست: نه دیکتاتوری سوسیالیستی پرولتاریا، بلکه دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان. به عبارت دیگر، کائوتسکی پیش فرض قدیمی را که اساس تمام تاکتیکهای سوسیال ـ دموکراتهای انقلابی را تشکیل می دهد، طوری فرمول بندی کرده است که هم از اپورتونیست‌ها و هم از «هواخواهان پرحرارت»* متمایز می شود. مارکس گفت که، هر پیروزی حقیقی و کامل یک انقلاب، فقط می تواند یک دیکتاتوری[۵] باشد، البته، با در نظر داشتن دیکتاتوری (یعنی قدرت نامحدود) توده‌ها بر مشتی ناچیز، و نه برعکس. اما چیزی که برای ما حائز اهمیت است، البته، هیچ فرمول بندی ویژه از تاکتیکهای آنها به دست بلشویکها نیست، بلکه جوهر این تاکتیکهاست که کائوتسکی کاملاً بر آن صحه گذارده است.

هر کس می خواهد مانند یک مارکسیست و نه یک کادت در مورد نقش پرولتاریا در انقلاب ما، و در مورد «متحد» ممکن و ضروری او بیاندیشد، باید به سوی عقاید سوسیال ـ دموکراسی انقلابی، و نه اپورتونیست، دربارۀ اصول تاکتیکهای پرولتاری برود.


در ۱٠ (۲۳) دسامبر ۱۹٠٦ نوشته شد
در ۲۰ دسامبر ۱۹٠٦ در پرولتاری شمارۀ ۱٠ منتشر شد
انتشار بر طبق متن روزنامه
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۱، صفحات ٣۷۵ - ٣٦۵


توضیحات

[۱] دی نویه‌ زایت Die Neue Zeit (عصر جدید) – یک مجلۀ سوسیال ـ دموکراتهای آلمانی، که بین سالهای ۱۹٢٣-۱٨٨٣ در اشتوتگارت منتشر می شد. از نیمۀ دوم سالهای نود به بعد، پس از مرگ ف. انگلس، در این مجله بطور منظم مقالاتی از رویزیونیست‌ها چاپ می شد. در خلال جنگ جهانی امپریالیستی ۱۹۱٨-۱۹۱۴، این مجله موضع کائوتسکیست‌های سانتریست را پذیرفت و از سوسیال - شووینیستها پشتیبانی کرد.

[۲] کنگرۀ وحدت (Unity Congress) – منظور کنگرۀ چهارم حزب کارگری سوسیال ـ دموکرات روسیه است – مترجم.

[۳] نارُدنو سوتسیالیستیشسکویه ابوزرنیه Narodno-Sotsialisticheskoye Obozreniye (مرور مردمی سوسیالیستی) – ارگان حزب «سوسیالیست خلقی» نیمه کادتی که بین سالهای ٠۷-۱۹٠٦ در سن پترزبورگ منتشر می شد.

[۴] سورمنایا ژیزن Sovremennaya Zhizn (زندگی معاصر) – مجله‌ای منشویکی بود که از آوریل ۱۹٠٦ تا مارس ۱۹٠۷ در مسکو منتشر می شد.

[۵] لنین به مقالۀ مارکس Krisis und Konterrevolution (بحران و ضد انقلاب) اشاره دارد که در ۱۴ سپتامبر ۱٨۴٨ در مجلۀ Neue Rheinsche Zeitung چاپ شد.


* توجه کنید که لفظ «متحد» در عنوان مقاله معادلی غلط است. لنین کلمۀ ally بمعنی مؤتلف، یا متّفق را به کار برده است. مطمئن باشید که لنین هیچوقت «اتحاد»، «وحدت»، «متحد» یعنی کلمه‌ای که معنی «یکی بودن» یا «یکی شدن» دارد را در رابطه با طبقات غیر کارگر به کار نمیبرد. ائتلاف بسته به مورد، معنی همدستی، همکاری و همرزمی دارد و معنی موقتی و مقطعی بودن را در خودش حمل میکند. آمریکا و شوروی در جنگ دوم «متفق» بودند نه «متحد»، و شعار ما «کارگران جهان متحد شوید است، نه «مؤتلف» شوید.

عنوان درست مقاله، همانطور که در لیست‌های این سایت آمده است عبارت است از «پرولتاریا و مؤتلفش در انقلاب روسیه». این فقط یک لغزش کلام و ایراد ادبی نیست. بخش بزرگی از نوشته‌های لنین به یمن ترجمه‌های حزب توده و هوادارانش در اختیار فارسی‌زبانان قرار گرفته است. خودتان قضاوت کنید: اگر حزبی بخواهد کارگر را با بازاری «متحد» کند، یا جنبشی در صدد ساختن حزب دو طبقه برای کارگران باشد، یا امروز بخواهد کارگر به جان آمده را با اپوزیسیون بورژوایی «متحد» و «یکی» کند، و به هر نحو مدافع سازش طبقاتی و مخالف اتحاد و عروج صف مستقل و متکی بنفس طبقۀ کارگر باشد، کدام ترجمه از لنین بیشتر به دردش میخورد؟—آرشیو عمومی لنین


- بازنویسی از نشریات قدیم، دریافت شده از جواد راستی‌پور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۱/۳/۴


lenin.public-archive.net #L1561fa.html