Farsi    Arabic    English   

منشویکهای سوسیالیست-انقلابی

و. ای. لنین


سوسیال-دمکراتها در آغاز سال ۱۹۰۵ اشاره کردند که پیشنویس برنامۀ حزب اس. آر. (سوسیالیست-انقلابی) نشانۀ چرخشی قطعی «از نارودیسم[۱] به مارکسیسم» است.{۱} واضح بود که انجام این چرخش توسط حزب می‌بایست آن را دستخوش از هم گسیختگی داخلی می‌کرد.

از هم گسیختگی ایدئولوژیک و سیاسی حزب سوسیالیست-انقلابی اکنون یک واقعیت است. «صورتجلسۀ کنگرۀ نخست حزب سوسیالیست-انقلابی»، که به شکل کتاب امسال در پاریس منتشر شد، تمام خطوط این از هم گسیختگی را بوضوح نشان می‌دهد. نوشته‌های سیاسی کنونی «ماکسیمالیست‌ها» و نمایندگان «حزب سوسیالیست خلقی رنجبران» که در حال تولد است بطور قطعی گسترۀ کامل این از هم گسیختگی را آشکار ساخته‌اند.

دو انشعاب بزرگ که در صفوف سوسیال-دمکراسی اتفاق افتادند – انشعاب بین «اکونومیست‌ها»[۲] و ایسکرائیست‌های قدیم در ۰۳-۱۹۰۰ و انشعاب بین «منشویکها» و «بلشویکها» در ۰۶-۱۹۰۳ – نتیجۀ مبارزه‌ای حاد بین دو گرایش مشخصۀ کل جنبش سوسیالیستی بین‌المللی بودند، یعنی، گرایش فرصت‌طلب و گرایش انقلابی، در اشکال خاصشان که متناسب با مراحل ویژۀ انقلاب روسیه بودند. اما، حزب سوسیالیست-انقلابی، در نخستین تلاش برای ارائۀ چیزی شبیه به یک بیانیۀ عمومی که به داشتن خصلت حزبی واقعی شهادت می‌داد، به سه گرایش منشعب شد: ۱) چپ – «ماکسیمالیست‌ها»؛ ۲) مرکز – اس. آر.های نوع قدیمی؛ ۳) راست–فرصت‌طلبان (که بطور متفاوت «قانون‌گرایان»، «سوسیالیست‌های خلقی رنجبران» و غیره نامیده می‌شوند) که ما در مقالۀ حاضر به آنها می‌پردازیم. خطوط برجستۀ هر سه گرایش را می‌توان از روی «صورتجلسۀ کنگرۀ نخست حزب سوسیالیست-انقلابی» بوضوح دید. حالا ما بیان ادبی روشن گرایش‌هایی را داریم که از «مرکز» جدا شده‌اند (یا دارند جدا می‌شوند؟). ماکسیمالیست‌ها «مستقیم به هدف» و یک جزوۀ مشروح برنامه‌ای به قلم آقای تاگ-این[۳] با این عنوان را منتشر کرده‌اند: «اصول تئوری کار». سوسیالیست-انقلابی‌های فرصت‌طلب دیدگاههایشان را ابراز داشته‌اند و در نوشته‌های آقای پشخونوف و شرکا آنها را تقریباً به نتیجۀ منطقی‌شان رسانده‌اند. آقای چرنوف، نمایندۀ «مرکز»، در مقاله‌اش در میسل (یا شاید گولوس، دیلو نارودا[۴] و غیره) کاملاً حق داشت که ماکسیمالیست‌ها را «سوسیالیست‌های پست» بخواند، ولی، اگر اشتباه نکنیم، او تاکنون در مطبوعات چیزی دربارۀ سوسیالیست-انقلابی‌های فرصت‌طلب نگفته است. هم‌بالینی «باتلاق» سوسیالیست-انقلابی و «راست افراطی» سوسیالیست-انقلابی در این روزنامه‌ها بدون تأثیر نبوده.

تقسیم حامیان «اصل کار»، ستایش کنندگان لاوروف و میخائیلوفسکی، به سه گرایش حادثۀ سیاسی مهمی در تاریخ رادیکالیسم خرده بورژوایی روسیه است. مارکسیست‌ها باید توجه کامل به این حادثه بنمایند زیرا روشنایی غیرمستقیمی بر گرایش در حال رشد تفکر سیاسیِ دهقانِ در حال بیدار شدن روسیه می‌افکند.

تناقض اصلی در برنامۀ سوسیالیست-انقلابی‌ها نوسانشان بین نارودیسم و مارکسیسم است. مارکسیسم انجام تفکیکی روشن بین برنامۀ حداکثر و برنامۀ حداقل را می‌طلبد. برنامۀ حداکثر تبدیل سوسیالیستی جامعه است، که بدون الغای تولید کالایی غیرممکن می‌باشد. برنامۀ حداقل پیشنهاد اصلاحاتی را می‌کند که حتی در چارچوب تولید کالایی ممکن هستند. اشتباه گرفتن این دو ناگزیر به همه نوع انحرافات خرده بورژوایی و فرصت‌طلبانه، یا آنارشیستی از سوسیالیسم پرولتاری می‌انجامد و ناگزیر اهداف انقلاب اجتماعی که باید از طریق فتح قدرت سیاسی توسط پرولتاریا به انجام رسند را مبهم می‌سازد.

از نقطه نظر نارودیسم قدیمی روسیه، از نقطه نظر اصول لاوروف، و. و.، میخائیلوفسکی و شرکا، تمایز بین برنامۀ حداکثر و برنامۀ حداقل زائد و غیرقابل درک است، زیرا تئوری نارودیسم منکر این است که قوانین و دسته‌بندی‌های تولید کالایی می‌توانند در مورد اقتصاد کالایی روسیه به کار بسته شوند. پیروان کم و بیش پیگیر لاوروف و میخائیلوفسکی (همچنین و. و. و نیکلای-اون[۵] که به نحوی ناشایست فراموش شده‌اند، چون نارودنیک‌های کنونی منبع ایده‌های اقتصادی دیگری ندارند) ناگزیر محکوم به دشمنی با این تقسیم مارکسیستی برنامه به حداکثر و حداقل بودند. اولین تلاش سوسیالیست-انقلابی‌ها برای تبدیل کردن محافلشان به یک حزب قدرت و گرایش این دشمنی را آشکار ساخت. حامیان گرایش‌های انقلابی در نارودیسم پرسیدند: چرا باید فقط اجتماعی کردن زمین را بطلبیم؟ ما اجتماعی کردن کارگاهها و کارخانه‌ها را نیز می‌طلبیم! مرگ بر برنامۀ حداقل! ما ماکسیمالیست هستیم! مرگ بر تئوری تولید کالایی!

در حقیقت، گرایش ماکسیمالیست، آنطور که انتظار می‌رفت، تقریباً با آنارشیسم منطبق می‌شود.

حامیان گرایش‌های فرصت‌طلبانه در نارودیسم، نارودنیک‌های دهۀ هشتادی، فریاد دیگری سر دادند: یک برنامۀ حداکثر، یا دیکتاتوری پرولتاریا، چه استفادۀ زمینی‌ای دارد؟ سوسیالیسم چشم‌اندازی دور دست است! چرا باید توده‌ها را با نامی نظیر «سوسیالیست-انقلابی‌ها» بترسانیم؟ چرا یک «جمهوری» بطلبیم؟ فایدۀ یک حزب غیرقانونی چیست؟ مرگ بر همۀ اینها! مرگ بر برنامۀ حداکثر! مرگ بر بندهای «خطرناک» برنامۀ حداقل! بجای یک برنامه، بگذارید یک «پلاتفرم» متعلق به «حزب سوسیالیست خلقی رنجبران» که علنی، قانونی و غیرجمهوریخواه است داشته باشیم!{۲}

مرکزگرایان اس. آر.، اعضای قدیمی حزب سوسیالیست-انقلابی، علیه هیچ کدام از این گرایش‌ها دفاع دیگری بجز استناد کردن به قوانین تولید کالایی و عملاً پذیرفتن نقطه نظر مارکسیسم نداشته‌اند. به این دلیل اتهاماتی که توسط راست و چپ در نخستین کنگرۀ حزب سوسیالیست-انقلابی متوجه مرکز اس. آر. شدند، یعنی اینکه مرکز مارکسیست بود، اینکه می‌خواست با سوسیال-دمکرات‌ها رقابت کند، از اصول سوسیال-دمکراتیک آغاز کند، کاملاً موجه بودند. این گذار مرکز به سوسیال-دمکراسی اکنون بسادگی فقط دیر و زود دارد. هر چه زودتر احزاب انقلابی بتوانند کاملاً علنی وجود داشته باشند، آن زمان زودتر فرا می‌رسد. هیچ تعصبی علیه «جزم‌اندیشی» مارکسیستی نمی‌تواند در مقابل منطق سخت حوادث مقاومت کند.

موجودیت کوتاه مدت دومای کادتی با نخستین ظهور نمایندگان توده‌های دهقان در عرصۀ سیاسی عام روسیه مصادف شد. سوسیالیست-انقلابی‌ها ناگزیر باید به دنبال تفاهمی با این نمایندگان می‌بودند و تلاش می‌کردند آنها را از نظر سیاسی برمبنای برنامۀ سوسیالیست-انقلابی خودشان سازماندهی کنند. معلوم شد که سوسیال-دمکرات‌ها، در زمانی نسبتاً کوتاه، یک گروه حزبی سوسیال-دمکرات در دوما تشکیل داده بودند. از طرف دیگر، اس. آر.ها هیچگاه قادر به عمل بجز پشت سر ترودویک‌ها نبوده‌اند. از نظر همبستگی سیاسی، تولیدکنندۀ خُرد بلافاصله ثابت کرد که در سطحی بسیار پایین‌تر از طبقۀ کارگر قرار دارد. بعلاوه، سوسیالیست-انقلابی‌ها حتی پشت سر ترودویک‌ها قادر نبودند که یک کارزار سیاسی متحدانه را به پیش برند. در مورد مسئلۀ ارضی، که مسئله‌ای اساسی برای دهقانان است، انشعاب بین فرصت‌طلبان و اس. آر.های مرکزگرا زود آشکار شد. در عرصۀ اقدام «پارلمانی»، اولی‌ها در بین نمایندگان توده‌ها به پیروزی دست یافتند: آنها ۱۰۴ ترودویک را برای لایحۀ ارضی فرصت‌طلبانه[۶] گرد آوردند، در حالیکه تنها ۳۳ ترودویک (از بین همان ۱۰۴ نفر) متعاقباً از لایحۀ ارضی‌ای که با برنامۀ حزب سوسیالیست-انقلابی منطبق بود حمایت کردند.

این انشعاب، که در یک اقدام سیاسی علنی جلوی چشم کل مردم اتفاق افتاد، ناگزیر به نظام‌مند شدن اختلافاتی که منجر به آن شده بودند انجامید. آقای پشخونوف، یکی از رهبران فرصت‌طلبان اس. آر.، از هر کسی در این نظام‌مندسازی فراتر رفت. دیدگاههای او، «رئوس مطالب و وسعت پلاتفرمِ» ... کادت‌های دهقانی او، اینها هستند:

«مطالبات انقلابی باید با نیروهای انقلابی تطابق و تناسب داشته باشند» (ص ۱۹۴، روسکویه بوگاتستوو، شمارۀ ۸). از این رو، «خط زمین و آزادی» نباید «خیلی به پیش برده شود». بجای برنامۀ حداکثر و حداقلِ «دو حزب سوسیالیست، سوسیال-دمکرات‌ها و سوسیالیست-انقلابی‌ها»، خرده بورژوازی نیازمند یک «پلاتفرم» متحد جهت خدمت بمثابه «نقشۀ عملیات، نه برای دوره‌ای طولانی (درست تا رسیدن به سوسیالیسم)، بلکه تنها برای آیندۀ بلاواسطه است». بقیۀ راه تا هدف نهایی یک «چشم‌انداز دور» است (ص ۱۹۶). از این رو، جمهوری باید از این «پلاتفرم» پاک شود: «ما باید روی عامل روانی حساب کنیم ... ایدۀ سلطنت‌طلبانه خیلی عمیق در اذهان مردم ریشه کرده است ... هزار سال به عبث نگذشته است ... باید روی این روانشناسی توده‌های وسیع حساب کرد ... مسئلۀ جمهوری نیازمند احتیاط بسیار است» (۱۹۸). در مورد مسئلۀ ملی هم همینطور. «اینجا نیز باید روی روانشناسی مردم، که توسط تاریخ هزار ساله‌اش شکل گرفته، حساب کنیم» ... «از این رو، ما لازم می‌دانیم که به میان توده‌ها برویم، نه با شعار استقلال برای ملیت‌ها [و نه حق تعیین سرنوشت آنها – نویسنده جای دیگری چنین می‌افزاید]، بلکه با مطالبه‌ای که در زندگی واقعی برمی‌خیزد، یعنی، مطالبه برای خودمختاری آنها.» بطور مختصر، آقای پشخونوف بصراحت می‌پرسد: «آیا ما می‌توانیم آزادی کامل به دست آوریم؟» و به صراحت پاسخ می‌دهد: «نه

سپس می‌پرسد: «آیا ما می‌توانیم کل زمین را بگیریم؟» و باز هم پاسخ می‌دهد: «نه.» احتیاط ، احتیاط ، احتیاط ، آقایان! نمایندگان دهقانان در دوما به آقای پشخونوف گفتند: «ما اینجا فرستاده شدیم تا زمین به دست آوریم، نه اینکه آن را تسلیم کنیم.» در حال حاضر دهقانان نه اجتماعی کردن (تقسیم مساوی) زمین و نه ملی کردن زمین را می‌خواهند. آنها از هر دو می‌ترسند. آنها فقط زمین اضافی می‌خواهند. «از این رو بیشتر به مصلحت است که مسئلۀ خط «زمین» را تا نتیجۀ منطقیش در پلاتفرم به پیش نرانیم» (ص ۲۰۶). «فکر می‌کنم در زمان حاضر حتی خطرناک است که مسئلۀ مساوی‌سازی عمومی را مطرح کنیم» (ص ۲۰۵). در تطابق با لایحۀ زمین مطرح شده توسط ۱۰۴ نفر، «زمین سهمیه‌ای و زمین در مالکیت خصوصی که از هنجار کارگری فراتر نمی‌رود باید در تملک صاحبان کنونی آن باقی بماند» و انتقال کل زمین به ملت باید به تأخیر انداخته شود – از قرار معلوم، این نیز بمثابه «چشم‌اندازی دور».

احتیاط ، میانه‌روی و دقت نظر باید در انتخاب طرق مبارزه و همچنین روش سازمانیابی به کار برده شوند. یک قیام مسلحانه؟ «من [پشخونوف] بطور خستگی‌ناپذیر دعا می‌کنم: ای کاش این جام تلخ از ما بگذرد! ... خیلی اسفناک خواهد بود اگر کسی قیام را نه بمثابه یک امکان شوم، بلکه بمثابه ضرورتی حیاتی در نظر بگیرد ... خطرناک است ... که از آن بدون احتیاط استفاده شود ... ممکن است کل جنبش به عزا بنشیند» (شمارۀ ۷، صفحات ۷۸-۱۷۷). وظیفۀ اصلی این لحظه سازمان دادن «نیروهای مردم» است. «من باور کمی به این دارم که این وظیفه بتواند کلاً بطور رضایت‌بخشی توسط دو حزب سوسیالیست موجود ما انجام شود. وقت آن رسیده که متوجه شویم که یک سازمان مخفی نمی‌تواند توده‌ها را در بر گیرد. حزب کادت نیز خود را در این باره ورشکست اعلام کرده. از قرار معلوم، این باید توسط کس دیگری انجام شود، و من باور دارم که بدین منظور ما نیاز به یک حزب سوسیالیست قانونی داریم.» (شمارۀ ۷، صفحات ۸۰-۱۷۹).

همانطور که خواننده می‌بیند، نمی‌توان انکار کرد که دیدگاههای آقای پشخونوف نامتناقض، هماهنگ و جمع شده هستند. این قهرمان سلطنت، این حقه‌باز سیاسی، که شلاق را بر این اساس توجیه می‌کند که هزار سال تاریخ پشت سرش دارد، چیز زیادی از برنامۀ رسمی حزب سوسیالیست-انقلابی را باقی نگذاشته. اگر اس. آر.های «واقعی»{۳} توانستند طی کل دورۀ دوما با زرنگی چنین اختلافات عقیده‌ای را مخفی کنند، اگر به منظور مخفی کردنشان می‌توانستند حتی در همان روزنامه‌ها همکاری کنند، این فقط اثبات می‌کند که ریاکاری سیاسی چقدر زیاد می‌تواند پیشروی کند.

پایۀ طبقاتی اجتماعی-اقتصادی فرصت‌طلبی اس. آر.ی چیست؟ این واقعیت است که پشخونوف و شرکا دارند سعی می‌کنند تا خودشان را با منافع موژیک خسیس وفق دهند، دارند سوسیالیسم را با تقلب دستکاری می‌کنند تا با منافع او سازگار شود.

مسئلۀ اصلی، زمین را در نظر بگیرید. آقای پشخونوف دو بار با رغبت کلمات دهقان-ترودویک‌ها را که اینقدر زیاد او را خوشنود ساخته تکرار می‌کند: «ما اینجا فرستاده شدیم تا زمین به دست آوریم، نه اینکه آن را تسلیم کنیم.» البته، این کلمات بسیار با اهمیتند. اما کاملاً توهمات خرده بورژوایی نارودیسم را رد و تمام گزاره‌های مارکسیست‌ها را تأیید می‌کنند. این کلمات بوضوح اثبات می‌کنند که غرایز مالکانۀ موژیک متوسط حالا بیدار می‌شوند. فقط آنهایی که کاملاً از اقتصاد سیاسی و تاریخ اروپای غربی ناآگاه هستند می‌توانند از این حقیقت که هر چه آزادی سیاسی و دمکراسی گسترش یابد، این غرایز بیشتر رشد و توسعه می‌یابند، بی اطلاع باشند.

فردی که سوسیالیسم برایش فقط عبارتی پوچ نیست باید از کلمات این موژیک زرنگ و خسیس، که توسط «توده‌ها» انتخاب شده، چه نتیجه‌ای می‌گرفت؟ واضح است که باید نتیجه می‌گرفت که چنین طبقه‌ای از خرده مالکان نمی‌توانند حاملی برای سوسیالیسم باشند؛ که سوسیالیست‌ها می‌توانند و باید تنها به این دلیل از طبقۀ مالک کوچک در مبارزه‌اش علیه ملاکین حمایت کنند که این مبارزه اهمیتی بورژوا-دمکراتیک دارد و می‌تواند نتایجی بورژوا-دمکراتیک داشته باشد؛ که وظیفۀ یک سوسیالیست نه مبهم کردن بلکه آشکار ساختن تضاد منافع بین توده‌های زحمتکش بمثابه یک کل و این مالکان کوچک است که می‌خواهند موقعیت اقتصادی خودشان را تقویت و تحکیم کنند و دشمن هر ایدۀ «تسلیم کردن زمین» یا هر چیز دیگری به تودۀ فاقد مالکیت و تهیدست خواهند بود. «ما می‌خواهیم زمین به دست آوریم، نه اینکه آن را تسلیم کنیم!» آیا چیزی می‌تواند بهتر غرایز و تمایلات مالکانۀ خرده بورژوایی را بیان کند؟

یک سوسیال-دمکرات از این امر نتیجۀ زیر را می‌گیرد: ما باید از این مالکان کوچک در مبارزه‌شان علیه ملاکین و اتوکراسی به دلیل خصلت انقلابی بورژوا-دمکراتیک این مبارزه حمایت کنیم. اگر آنها پیروز شوند، اوضاع کل مردم بهبود می‌یابد، ولی این یک بهبود و توسعۀ سیستم سرمایه‌داری خواهد بود. از این رو، ما نباید واسطۀ کار بد برای غرایز مالکانه یا صاحبانۀ این طبقه شویم، بلکه برعکس، باید بلافاصله شروع به نبرد با این غرایز و توضیح دادن اهمیت آنها به پرولتاریا، هشدار دادن به پرولتاریا و سازماندهی آن در حزبی مستقل کنیم. برنامۀ ارضی ما این است: کمک کردن به مالکان کوچک جهت به دور انداختن سرف‌داران با شیوه‌های انقلابی؛ نشان دادن شرایط جهت دستیابی به ملی کردن زمین بمثابه بهترین سیستم ارضی که تحت سرمایه‌داری امکان‌پذیر است و آشکار ساختن اختلاف بزرگ بین منافع پرولتاریا و مالک کوچک.

سوسیالیسم مغازه‌دار کوچک شامل نتیجۀ متفاوتی می‌شود: ما باید روی روانشناسی «توده‌ها» (توده‌های مالکان کوچک، نه توده‌های فاقد مالکیت) «حساب کنیم»؛ باید به تمایل مالکانه به «گرفتن» چیزی از ملاک، ولی «تسلیم نکردن» هیچ چیز به پرولتاریا تعظیم نوکرانه کنیم؛ ما جهت خوشنود ساختن مالک کوچک باید سوسیالیسم را به «آیندۀ دور» مبهم واگذار کنیم؛ ما باید تمایل خرده‌مالک برای تحکیم موقعیت اقتصادی خودش را به رسمیت شناسیم – بطور خلاصه، ما باید تملق خودخواهی کوته‌نظرانۀ مالکان کوچک را گفتن و تسلیم تعصبات آنها شدن را بعنوان «سوسیالیسم» توصیف کنیم.

احساسات سلطنت‌طلبانه یک تعصب هستند. شاید شما گمان می‌کنید که مبارزه با تعصبات وظیفۀ سوسیالیست‌ها است؟ شما در اشتباهید؛ «سوسیالیسم رنجبران» باید خودش را با تعصبات وفق دهد.

شاید شما گمان می‌کنید که بسیار قدیمی بودن و «ثبات»(؟؟) تعصب سلطنت‌طلبانه مبارزه‌ای با بیرحمی خاص علیه آن را می‌طلبد؟ شما در اشتباهید. «سوسیالیسم رنجبران» از بسیار قدیمی بودن شلاق فقط این نتیجه را می‌گیرد که باید با «احتیاط بسیار» با آن رفتار کرد.

حقیقت دارد، آقای پشخونوف، در مبارزه – یا وانمود کردن به مبارزه – علیه کادت‌ها، تمام استدلالات کادتی را به نفع سلطنت تکرار می‌کند. خب، این کار چه ضرری دارد؟ آیا شما هنوز نمی‌دانید که یک بورژوا-رادیکال تنها بدین منظور با یک بورژوا-لیبرال مبارزه می‌کند که جای او را بگیرد و نه به منظور جایگزین ساختن برنامۀ او با یک برنامۀ اساساً متفاوت؟ آیا تاریخچۀ نوع فرانسوی سوسیالیست‌های ترودویک، یعنی رادیکال سوسیالیست‌ها را، که با کادت‌های فرانسوی «مبارزه کردند»، تنها بدین منظور که وقتی خودشان وزرای کابینه شدند دقیقاً مانند آنها عمل کنند، فراموش کرده‌اید؟ آیا نمی‌بینید که بین آقایان پشخونوف و استرووه تفاوتی بیش از آنچه که بین بابچینسکی و دوبچینسکی[۷] هست وجود ندارد؟

احتمالاً آقای پشخونوف حدس می‌زند که قدری ارتباط مادی بین تمایل «به گرفتن زمین، نه تسلیم کردن آن» و سلطنت وجود دارد. شما به منظور «تسلیم نکردن آن» باید از آن محافظت کنید. سلطنت چیزی نیست بجز محافظت اجیر شدۀ پلیسیِ آنهایی که نمی‌خواهند در مقابل دیگرانی که قادرند بگیرندش «تسلیمش کنند».{۴} کادت‌ها به سلطنت جهت محافظت از بورژوازی بزرگ نیاز دارند. «سوسیالیست‌های ترودویک» به سلطنت جهت محافظت از موژیک‌های خسیس نیاز دارند.

واضح است که این دورنمای «سوسیالیست‌های ترودویک» ناگزیر به طرز برخوردی فضل‌فروشانه و مبتذل نسبت به یک قیام («یک امکان شوم»؛ این را با مقالات آقای استرووه در اسووبوژدنیه، در تابستان ۱۹۰۵ دربارۀ «طرفداری دیوانه وار و جنایتکارانه از یک قیام» مقایسه نمایید) می‌انجامد. تحقیر بسیار «سازمانهای مخفی» و اشتیاق به یک «حزب سوسیالیست قانونی» در اوت ۱۹۰۶ بدین سبب هستند. دربارۀ شرایط عینی تاریخی که یک قیام را اجتناب‌ناپذیر می‌سازند، که توده‌های ناآگاه را، علیرغم تمام تعصبات‌شان، به برپایی مبارزه‌ای دقیقاً علیه سلطنت در دفاع از منافع حیاتی خودشان وادار می‌کنند و تمام اشتیاق‌های مانیلوفی برای «یک حزب سوسیالیست قانونی» را به گندمی برای آسیاب یوشاکوف[۸] و شرکا تبدیل می‌سازند – پشخونوف و شرکا دربارۀ این شرایط عینی نمی‌اندیشند. ستایشگران لاوروف و میخائیلوفسکی موظفند روی روانشناسی توده‌های لگدمال شده و نه شرایط عینی که در حال تغییر دادن روانشناسی توده‌های مبارز هستند حساب کنند.



جمع بندی می‌کنیم. ما می‌دانیم که یک سوسیالیست خلقی رنجبران بودن به چه معناست. «رنجبران» به معنی واسطۀ کار بد شدن برای منافع مالکان کوچکی است که می‌خواهند «به دست آورند، ولی تسلیم نکنند». «خلقی» به معنی واسطۀ کار بد شدن برای تعصبات سلطنت‌طلبانۀ مردم، برای ترس شووینیستی از اینکه برخی ملیت‌ها از روسیه جدا شوند است. «سوسیالیست» به معنی اعلام اینکه سوسیالیسم چشم‌اندازی دور است و جایگزین ساختن چیزی که حقه‌بازان سیاسی برنامه‌ای کوته‌نظرانه، جزم‌اندیشانه و کسل‌کننده در نظر می‌گیرند با یک «پلاتفرم» وسیع، آزاد، انعطاف‌پذیر، متحرک، سبک، نازک پوشانده شده و حتی عریان می‌باشد. زنده باد «سوسیالیست‌های خلقی رنجبران»!

آقای پشخونوف و شرکا نخستین پرستوهای واکنش اجتماعی در بین دهقانان روسیه هستند. خدای مهربان پشخونوف‌ها را از بهشت بمثابه مدرک زندۀ گزارۀ مارکسیستی در خصوص طبیعت دوگانۀ هر تولیدکنندۀ کوچک فرستاده است. به دهقان هم خِرد و هم تعصب اعطا شده؛ او ویژگیهای انقلابی فردی که استثمار شده و اشتیاق‌های مالک کوچک شیفتۀ «به دست آوردن، ولی تسلیم نکردن» را دارد. آقای پشخونوف و شرکا ابراز ایدئولوژیک جنبه‌های ارتجاعی مالک کوچک دهقان هستند. آقای پشخونوف و شرکا متفکران جنبۀ «عقب» موژیک روس هستند. آنها در قلمروی ایده‌ها همان کاری را می‌کنند که گورکوها و استیشینسکی‌ها{۵} به طریقی زمخت و مادی، با رشوه دادن به بورژوازی دهقانی از طریق فروش اراضی سلطنتی و دولتی، انجام می‌دهند.

اینکه آیا چنین مُسکن‌هایی بطور محسوسی تصادم ناگزیر بین توده‌ها و استثمارگرانشان را در مبارزه‌ای تند تضعیف می‌کنند یا نه هنوز مسئلۀ مهمی است. این هنوز مسئلۀ مهمی است که آیا تعصبات سنتی دهقانی، که توسط همه نوع فرصت‌طلبان پرورانده می‌شوند، برای غلبه بر احساس خوب دهقانان تهیدست که توسط شعله‌های انقلاب بیدار می‌شوند کافی خواهند بود یا نه. در هر صورت، سوسیال-دمکرات‌ها وظیفۀ رشد دادن و تصفیه نمودن آگاهی انقلابی دهقانان را انجام خواهند داد.



بگذارید آقای پشخونوف و شرکا بمثابه هشداری به سوسیال-دمکرات‌های جناح راست خدمت کنند. هنگام انتقاد کردن از سوسیالیست‌های خلقی رنجبران ممکن است که ما گاهی به برخی سوسیال-دمکرات‌های منشویک گفته باشیم: mutato nomine de te fabula narrator (افسانه دربارۀ توست، فقط نام تغییر داده شده). ما نیز در صفوفمان افرادی را داریم که مشتاق یک حزب قانونی اند، که آماده‌اند یک پلاتفرم را جایگزین برنامه سازند، که به سطح توده‌ها تنزل یابند. ما پلخانوف را داریم که حکم معروفش را دربارۀ قیام دسامبر ارائه داد: «آنها نباید دست به اسلحه می‌بردند.» ما مالیشفسکی را داریم، یک نویسندۀ اوتکلیکی سورمنوستی[۹]، که سعی کرد (البته نه در اوتکلیکی سورمنوستی) تا جمهوری را از برنامه‌مان حذف کند. برای این افراد بسیار مفید خواهد بود که به پشخونوف‌ها با تمام «زیبایی دست نخورده‌شان» نگاه خوبی بیندازند.


پرولتاری، شمارۀ ۴
۱۹ سپتامبر ۱۹۰۶
انتشار بر طبق متن پرولتاری
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۱


توضیحات

{۱} مراجعه نمایید به مجموعه آثار لنین، جلد ۸، صفحات ۸۹-۸۳. – ویراستار.

{۲} بخصوص مراجعه نمایید به مقالات آقای پشخونوف در شماره‌های ژوئیه و اوت روسکویه بوگاتستوو[*] و همچنین گزارش‌های روزنامه‌ها دربارۀ تشکیل «حزب سوسیالیست خلقی رنجبران» و گردهمایی‌های کمیتۀ سازمان‌دهنده یا کمیتۀ سن پترزبورگ آن و غیره.

{۳} علیرغم همۀ عبارت‌پردازیهای انقلابی مطنطن‌شان.

{۴} ابزار دیگر جهت محافظت پلیسی از مالکان ارتش دائمی نام دارد. پشخونوف می نویسد: «احتمالاً، جمهوری دمکراتیک ایجاب می‌کند ... که ملت مسلح جایگزین ارتش دائمی شود» (شمارۀ ۸، ص ۱۹۷). آقایان ستایشگر لاوروف و میخائیلوفسکی، آیا ممکن است صادقانه توضیح دهید که این «احتمالاً» شکوهمند به چه معناست؟

{۵} ولادمیر یوسیفوویچ گورکو Vladimir Iosifovich Gurko و الکساندر سمنوویچ استیشینسکی Aleksandr Semenovich Stishinsky دولتمردان تزاریست بودند.—مترجم.


[۱] نارودیسم Narodism (گرفته شده از کلمۀ نارود narod – مردم) – گرایشی خرده بورژوایی در جنبش انقلابی روسیه، که در دهه‌های شصت و هفتاد قرن نوزدهم برخاست. نارودنیک‌ها خواهان الغای اتوکراسی و انتقال اراضی ملاکی به دهقانان بودند. همزمان، آنها وجود روابط سرمایه‌داری و اینکه پرولتاریا ناچار در روسیه رشد می‌کرد را انکار کردند و از این رو دهقانان را نیروی عمدۀ انقلابی پنداشتند. آنها کمون روستایی را بمثابه مرحلۀ بدوی سوسیالیسم در نظر می‌گرفتند. نارودنیک‌ها با هدف برخیزاندن دهقانان به مبارزه علیه اتوکراسی، به مناطق روستایی («در بین مردم») رفتند. نارودنیک‌ها از دیدگاهی اشتباه دربارۀ نقش مبارزۀ طبقاتی در پیشرفت تاریخ شروع کردند و می‌پنداشتند که تاریخ توسط قهرمانانی که توده‌های مردم منفعلانه به دنبالشان می‌رفتند ساخته می‌شود. نارودنیک‌ها در مبارزه‌شان علیه تزاریسم از تاکتیک تروریسم فردی استفاده کردند.

[۲] اکونومیسم Economism – گرایشی فرصت‌طلبانه در سوسیال-دمکراسی روسیه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، نوعی روسی از فرصت‌طلبی بین‌المللی. ارگان‌های آن روزنامۀ رابوچایا میسل Rabochaya Mysl (تفکر کارگری)، ۱۹۰۲-۱۸۹۷، و مجلۀ رابوچیه دیلو Rabocheye Dyelo (آرمان کارگری)، ۱۹۰۲-۱۸۹۹، بودند. برنامۀ اکونومیست‌ها، که لنین آنها را برنشتینی‌های روسیه می‌نامید، در باصطلاح کردو Credo که در ۱۸۹۹ توسط ی. د. کوسکوا نوشته شد، متجسم گشت.

اکونومیست‌ها وظایف مبارزۀ طبقۀ کارگر را به مبارزۀ اقتصادی برای دستمزدهای بیشتر، شرایط کاری بهتر و غیره محدود کردند و اظهار می‌داشتند که مبارزۀ سیاسی کار بورژوازی لیبرال است. آنها نقش رهبری کنندۀ حزب کارگران را انکار می‌کردند و عقیده داشتند که فقط باید رشد خودبخودی جنبش را نظاره و حوادث را ثبت کند. آنها در جریان تجلیل از «خودبخودی بودن»، اهمیت تئوری انقلابی و آگاهی طبقاتی را کوچک می‌شمردند و اعلام می‌داشتند که یک ایدئولوژی سوسیالیستی می‌تواند از جنبش خودبخودی کارگران برخیزد. آنها با انکار احتیاج به آغشتن جنبش کارگران به آگاهی سوسیالیستی از طریق حزب مارکسیستی راه را برای ایدئولوژی بورژوایی باز می‌کردند. آنها از انزوا و کار ناپخته در جنبش سوسیال-دمکراتیک دفاع و با ایجاد یک حزب متمرکز طبقۀ کارگر مخالفت می‌نمودند. اکونومیسم تهدید به منحرف کردن طبقۀ کارگر از راه طبقاتی انقلابی و تبدیل آن به یک زائدۀ سیاسی بورژوازی می‌نمود.

لنین در آثارش با عناوین «اعتراضی از طرف سوسیال-دمکراتهای روسیه» (که علیه کردو جهت داشت و طی تبعید او در سیبری، جایی که توسط هفده مارکسیست در تبعید دیگر پذیرفته و امضا شد، در ۱۸۹۹ نوشته شده بود)، «گرایشی قهقرایی در سوسیال-دمکراسی روسیه»، «دربارۀ «بیانیۀ اظهار مرام»، «سخنی با مدافعان اکونومیسم» (مراجعه نمایید به جلد ۴ از مجموعه آثار، صفحات ۸۲-۱۶۷، ۸۵-۲۵۵، ۹۶-۲۸۶، جلد ۵، صفحات ۲۰-۳۱۳). انتقادی گسترده از دیدگاههای اکونومیست‌ها انجام داد. لنین در کتابش «چه باید کرد؟» (مراجعه نمایید به جلد ۵ از مجموعه آثار، صفحات ۵۲۹-۳۴۷) اکونومیسم را از لحاظ ایدئولوژیک شکست داد. ایسکرای لنین نقش مهمی در مبارزه علیه اکونومیسم داشت.

[۳] تاگ - این Tag-in – نام مستعار سوسیالیست-انقلابی ماکسیمالیست آ. گ. ترویتسکی A. G. Troitsky.

[۴] گولوس Golos (صدا) – یک روزنامۀ حزب سوسیالیست-انقلابی که در سن پترزبورگ در آوریل-ژوئن ۱۹۰۶ منتشر می‌شد.

دیلو نارودا Dyelo Naroda (آرمان مردم) – یک روزنامۀ حزب سوسیالیست-انقلابی که در سن پترزبورگ در مه ۱۹۰۶ منتشر می‌شد.

[۵] و. و. V. V. (نام مستعار و. پ. ورونتسوف V. P. Vorontsov) و نیکلای-اون Nikolai-on (نام مستعار ن. ف. دانیلسون N. F. Danielson) ایدئولوگ‌های نارودنیک‌های لیبرال در دهه‌های هشتاد و نود قرن نوزدهم بودند.

[۶] برنامۀ ارضی «۱۰۴» – «پیشنویس اصول بنیادین» قانون ارضی مطرح شده در دومای اول با امضای ۱۰۴ نمایندۀ دهقانی در ۲۳ مه (۵ ژوئن) ۱۹۰۶ بود. پیشنویس این مطالبات را مطرح می‌کرد: تأسیس یک ذخیره ملی از زمینِ قابل توزیع متشکل از زمینهای دولتی، سلطنتی و صومعه‌ای، همچنین زمینهای در مالکیت خصوصی، چنانچه املاک از مقدار هنجار کارگری مقرر شده تجاوز کنند؛ حق داشتن زمین فقط به کسانی که روی آن زراعت می‌کنند داده شود. برای انتقال مالکیتِ زمینِ در مالکیت خصوصی غرامت پیشبینی شده بود. قرار بود که اجرای اصلاح ارضی بر عهدۀ کمیته‌های دهقانی محلی انتخاب شده بر مبنایی کاملاً دمکراتیک باشد. برای اطلاع از نظر لنین نسبت به این برنامه به صفحۀ ۴۶۹ از جلد ۱۱ مجموعه آثار لنین به زبان انگلیسی مراجعه نمایید.

[۷] بابچینسکی Bobchinsky و دوبچینسکی Dobchinsky – شخصیت‌هایی در کمدی گوگول با عنوان «بازرس کل».

[۸] یوشاکوف Ushakov – یکی از مأموران زوباتوف؛ در پائیز ۱۹۰۵ او «حزب کارگرانِ سوسیال مستقل» را سازماندهی و نشریۀ رابوچایا گازتا (روزنامۀ کارگران) را با پول دولت منتشر کرد. این حزب «مستقل‌ها» سعی کرد با سوسیال-دمکرات‌ها مبارزه کند، اما موفقیتی در میان کارگران نیافت.

[۹] اوتکلیکی سورمنوستی Otkliki Sovremennosti (پاسخ‌های معاصر) – مجله‌ای منشویکی که بطور قانونی در سن پترزبورگ از مارس تا ژوئن ۱۹۰۶ منتشر می‌شد. پنج شماره از آن منتشر شد.

[*] روسکویه بوگاتستوو Russkoye Bogatstvo (ثروت روسی) – مجلۀ ماهانه‌ای که در سن پترزبورگ از ۱۸۷۶ تا نیمۀ ۱۹۱۸ منتشر می‌شد. در اوایل دهۀ ۱۸۹۰ تبدیل به ارگان نارودنیک‌های لیبرال شد. از ۱۹۰۶ در عمل ارگان حزب نیمه-کادت «سوسیالیست خلقی» بود.

- ترجمه جواد راستی‌پور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۳/۲/۱۰


lenin.public-archive.net #L1536fa.html