درسهای قیام مسکو
و. ای. لنین
کتاب «مسکو در دسامبر سال ۱۹۰۵»(مسکو ۱۹۰۶) فوقالعاده به موقع از چاپ خارج شد. فرا گرفتن تجربه قیام دسامبر وظیفه فوری حزب کارگر است. متأسفانه این کتاب بمثابه کوزه عسلی است که توسط یک قاشق قیر تباه شده، مَدارکش با وجود ناقص بودن بسیار جالب است ولی نتیجهگیریهایش بی اندازه بی سر و ته و بی اندازه مبتذل است. در باره این نتیجه گیریها ما در جای خود بطور ویژه بحث خواهیم کرد[*]. و اکنون به موضوع سیاسی روز یعنی به درسهای قیام مسکو میپردازیم.
شکل عمده جنبش دسامبر در مسکو اعتصاب مسالمتآمیز و تظاهرات بود و اکثریت عظیم توده کارگر فقط در این شکلهای مبارزه شرکت فعال داشت. ولی همانا جنبش دسامبر مسکو به رأی العین نشان داد که دوران اعتصاب همگانی، بمثابه شکل مستقل و عمده مبارزه، سپری شده است و جنبش با نیرویی خود بخود و مقاومت ناپذیر این دایره محدود را میشکند و شکل عالیتر مبارزه یعنی قیام را به وجود میآورد.
تمام احزاب انقلابی و تمام اتحادیههای مسکو وقتی اعلام اعتصاب کردند، از ناگزیر بودن تبدیل این اعتصاب به قیام آگاهی داشته و حتی آنرا احساس میکردند. در ۶ دسامبر از طرف شورای نمایندگان کارگران مقرر شد «برای تبدیل اعتصاب به قیام مسلحانه مجاهدت به عمل آید.» ولی در واقع هیچ یک از سازمانها برای این کار حاضر نبودند. حتی شورای مؤتلفه گروههای داوطلب مبارز[۱](در ۹ دسامبر!) از قیام مثل یک موضوع بعید صحبت میکرد و کاملا مشهود است که مبارزه خیابانی بدون رهبری آنها و بدون اینکه آنها در آن شرکت داشته باشند انجام شد. سازمانها از رشد و توسعه دامنه جنبش عقب ماندند.
اعتصاب تدریجاً به قیام بدل میشد و علت آن هم مقدم بر همه فشار شرایط عینی بود که بعد از اکتبر به وجود آمده بود. حکومت را دیگر نمیشد با یک اعتصاب همگانی غافلگیر کرد زیرا این حکومت دیگر یک نیروی ضدانقلاب آماده برای عملیات جنگی تشکیل داده بود. هم سیر عمومی انقلاب روس پس از اکتبر و هم توالی منظم حوادث در مسکو در روزهای دسامبر، تأیید شگرفی بود بر صحت یکی از احکام عمیق مارکس حاکی از اینکه: انقلاب، ضمن پیشروی خود، یک ضدانقلاب به هم فشرده و محکمی به وجود میآورد یعنی دشمن را مجبور میکند به وسایل تدافعی بیش از پیش شدیدی متوسل شود و بدین طریق وسایل بیش از پیش نیرومندی برای حمله تهیه مینماید[۲].
هفتم و هشتم دسامبر: اعتصاب مسالمتآمیز و تظاهرات مسالمتآمیز تودهای. عصر هشتم: محاصره آکواریوم. روز نهم: ضرب و شتم جمعیت به وسیله واحدهای سوار در میدان استراستنایا. عصر نهم: تاراج خانه فیدلر. روحیه بالا میرود. جمعیت غیرمتشکل در خیابانها بطور کاملا خود بخودی و با عدم اطمینان به ساختن اولین باریکادها میپردازد.
روز دهم دسامبر: آغاز شلیک توپخانه بر ضد باریکادها و جماعت در خیابانها. حالا دیگر باریکادها با اطمینان و کاملا بطور دسته جمعی ساخته میشود نه بطور منفرد. تمام اهالی در خیابانها هستند؛ شبکهای از باریکادها کلیه مراکز عمده شهر را میپوشاند. طی چند روز پیکار پارتیزانی سختی بین دستههای داوطلب و سربازان درمی گیرد. این پیکار واحدهای نظامی را فرسوده نموده و دوباسف[۳] را برای دریافت نیروی تقویتی به التماس وا میدارد. فقط در حدود ۱۵ دسامبر بود که تفوق نیروهای دولتی به حد کامل رسید و روز هفدهم سربازان هنگ سمینفسکی، منطقه پرسنیا آخرین تکیه گاه قیام کنندگان را درهم شکستند.
اعتصاب و تظاهرات به ساختمان باریکادهای منفرد مبدل شد. ساختمان باریکادهای منفرد به ساختمان جمعی باریکادها و پیکار خیابانی با نیروهای دولتی مبدل شد. بدین طریق مبارزه تودهای پرولتاریا، بدون آنکه سازمانها بر آن رهبری داشته باشند، از اعتصاب به قیام بدل گردید. این یکی از بزرگترین موفقیتهای انقلاب روس است که در دسامبر سال ۱۹۰۵ به دست آمد، این موفقیت نیز مانند جمیع موفقیتهای پیشین به بهای قربانیهای عظیمی تمام شد. جنبش از اعتصاب سیاسی همگانی به مدارج عالیتری ارتقاء یافت. این جنبش ارتجاع را وادار کرد که مقاومت خود را به آخرین حد برساند و بدین وسیله لحظهای را که انقلاب نیز در به کار بردن وسایل تعرضی به آخرین حد خواهد رسید، بسیار نزدیک نمود. ارتجاع از حدود شلیک به سمت باریکادها، منازل و جمعیت حاضر در خیابانها نمی تواند پا فراتر نهد. ولی انقلاب میتواند از گروههای داوطلب مبارز مسکو فراتر رود و بسیار و بسیار هم فراتر رود – خواه در سطح و خواه در عمق. و انقلاب از دسامبر به بعد خیلی فراتر رفته است. دامنه بحران انقلابی اکنون بی نهایت وسعت یافته است، حال باید شمشیر را تیزتر کرد.
پرولتاریا قبل از رهبران خود به تغییری که در شرایط عینی مبارزه پیدا شد و پرداختن از اعتصاب به قیام را ایجاب میکرد، پی برد. مثل همیشه عمل بر تئوری سبقت داشت. اعتصاب مسالمتآمیز و تظاهرات دیگر کارگران را قانع نمیکرد؛ آنها میپرسیدند: بعد چه؟ و خواهان عملیات مجدانه تری بودند. دستور ساختن باریکاد به بخشها با تأخیر خیلی زیاد و وقتی رسید که در مرکز به ساختن باریکادها پرداخته بودند. کارگران به صورت گروههای انبوهی دست به کار شدند ولی حتی این هم آنان را قانع نکرد؛ آنها میخواستند بدانند: بعد چه؟ و خواهان عملیات مجدانه بودند. ما رهبران پرولتاریای سوسیال-دمکرات در دسامبر به آن سرداری شبیه بودیم که در استقرار هنگهای خود به قدری ناشی گری به خرج داده بود که قسمت اعظم واحدهای او نتوانستند فعالانه در نبرد شرکت جویند. تودههای کارگر جویای رهنمودی درباره عملیات مجدانه تودهای بودند ولی این رهنمود را نمییافتند.
بنابراین چیزی کوته بینانهتر از نظریه پلخانف نیست که تمام اپورتونیستها به آن چسبیده اند و بر طبق آن اعتصاب بی موقع بود و نمیباید شروع میشد و «آنها نمیباید دست به اسلحه میبردند». بر عکس، ما از این هم قطعیتر و جدیتر و با قصد تعرضی بیشتری میبایست دست به اسلحه میبردیم، ما باید به تودهها میفهماندیم که محدود کردن همه چیز به اعتصاب مسالمتآمیز غیرممکن است و باید لزوم یک مبارزه مسلحانه بیباکانه و بیرحمانه را به آنها توضیح میدادیم. و بالاخره حالا ما میباید آشکار و با صدای رسا به عدم کفایت اعتصابهای سیاسی اعتراف کنیم، باید قیام مسلحانه را در میان وسیعترین تودهها تبلیغ نمائیم و ضمناً این مسئله را با هیچ گونه «مراحل مقدماتی» پرده پوشی نکنیم و هیچ لفافهای روی آن نکشیم. هر گاه لزوم یک جنگ فداکارانه، یک جنگ خونین و نابود کننده را که وظیفه فوری عملیات آینده است، از تودهها مستور داریم هم خود را فریب دادهایم و هم تودههای مردم را.
این بود نخستین درس حوادث دسامبر. درس دیگر مربوط است به چگونگی قیام، طرز هدایت آن و شرایطی که منجر به گرویدن ارتش به سمت مردم میشود. در مورد این مسئله در جناح راست حزب ما نظریه بی نهایت یکجانبهای حکمفرماست. میگویند مبارزه بر ضد ارتش مدرن غیرممکن است و باید ارتش انقلابی شود. بدیهی است اگر انقلاب تودهای نشود و خود ارتش را تحت تأثیر قرار ندهد، در این صورت سخنی هم از مبارزه جدی نمیتواند در میان باشد. بدیهی است فعالیت در بین واحدهای ارتش امری است ضروری. ولی ما نباید تصور کنیم که آنها با یک ضربه به سمت ما میآیند و این در نتیجه ترغیب کردن یا متقاعد شدن آنان است. قیام مسکو به وضوح ثابت کرد که این نظریه چقدر قالبی و فاقد حیات است. هنگامی که مبارزه انقلابی حدت مییابد دودلی و تردید ارتش که در هر جنبش واقعاً تودهای امری ناگزیر است عملا به یک مبارزه واقعی برای جلب ارتش منجر میگردد. قیام مسکو مثالی است که از جان گذشتهترین و هارترین مبارزه میان ارتجاع و انقلاب را برای جلب ارتش به ما نشان میدهد. دوباسف خودش اظهار داشت که از نیروی ۱۵ هزار نفری پادگان مسکو فقط ۵ هزار نفر قابل اعتمادند. دولت به وسائل کاملا گوناگون و مأیوسانهای دودلها را نگهداری میکرد: از آنها التماس میکردند، از آنها تملق میگفتند، با دادن ساعت و پول و غیره تطمیعشان میکردند، با ودکا آنها را تخدیر میکردند، فریبشان میدادند، تهدیدشان میکردند، در سربازخانه را به روی آنان میبستند، خلع سلاحشان میکردند، و سربازانی را که بیش از همه مورد عدم اعتماد بودند از راه حیله یا زور از میان برمی داشتند. و باید شهامت داشت و صریح و آشکار اعتراف کرد که ما در این مورد از دولت عقب ماندیم. ما نتوانستیم از نیروهایی که در اختیار داشتیم برای همینگونه مبارزه فعالانه، شجاعانه، مبتکرانه و تعرض آمیزی که دولت برای جلب ارتش متزلزل بدان دست زد و پیروز شد استفاده نمائیم. ما روی ارتش کار کردهایم و در آینده نیز فعالیتمان را دوچندان خواهیم کرد تا از لحاظ ایدئولوژیکی بر سربازان «مسلط شویم». ولی ما فضل فروشان بدبختی خواهیم بود اگر فراموش کنیم که در لحظه قیام مبارزه جسمانی نیز برای جلب ارتش ضروری است.
پرولتاریای مسکو در روزهای دسامبر در زمینه «مسلط شدن» ایدئولوژیکی بر ارتش درسهای شگرفی به ما داد مثلا روز هشتم دسامبر یعنی هنگامی که جمعیت در میدان استراستنایا قزاقها را محاصره نمود، با آنها مخلوط شد، دست برادری به آنها داد و وادارشان نمود راه بازگشت در پیش گیرند. یا روز دهم دسامبر در منطقه پرسنیا وقتی دو دختر کارگری که در میان جمعیت ده هزار نفری پرچم سرخ به دوش میکشیدند خود را جلوی قزاقها انداخته و فریاد کشیدند: «بکشید! تا زندهایم پرچم را نخواهیم داد!» قزاقها مبهوت شدند و چهارنعل مراجعت کردند و فریاد «زنده باد قزاق ها!» از جمعیت برخاست. این نمونههای دلاوری و قهرمانی برای همیشه باید در ذهن پرولتاریا نقش بندد.
اما چند مثال از عقبماندگی ما نسبت به دوباسف. نهم دسامبر در خیابان بولشایا سرپوخوفسکایا سربازان در حالیکه سرود مارسلیز میخواندند، میرفتند که به قیام کنندگان ملحق شوند. کارگران نمایندگانی به سوی آنان فرستادند. مالاخف شخصاً با سرعت به جانب آنان تاخت. کارگران دیر کردند و مالاخف زودتر به سربازان رسید. او به موقع رسید و نطق آتشینی ایراد نموده، سربازان را دچار تزلزل ساخت، آنها را با واحدهای سوار محاصره کرد و به سربازخانه عودت داد و در را به روی آنان بست. مالاخف به موقع رسید ولی ما دیر کردیم، با وجود اینکه در عرض دو روز ۱۵۰ هزار نفر به دعوت ما بپا خاسته بودند که میتواستند و میبایستی سازمان نگهبانی در خیابانها تشکیل میدادند. مالاخف سربازان را با واحدهای سوار محاصره کرد ولی ما مالاخفها را با بمب اندازان خود محاصره نکردیم. ما قادر به انجام این عمل بودیم و میبایستی آنرا انجام میدادیم و مطبوعات سوسیال-دمکراتیک («ایسکرا»ی قدیم) مدتها بود خاطرنشان میکردند که نابود کردن بیرحمانه سران کشوری و نظامی در موقع قیام از وظایفی است که ما برعهده داریم. آنچه در خیابان بولشایا سرپوخوفسکایا به وقوع پیوست ظاهراً بطور عمده، هم در مقابل سربازخانههای نسویژسکی و کروتیتسکی هم وقتی که پرولتاریا برای «کنار کشیدن» گارد یکاترینوسلاو تلاش میکرد، هم در موقع اعزام نماینده نزد افراد مهندس در آلکساندرف، هم هنگام بازگشت توپخانهای که از پادگان رستف به مسکو اعزام شده بود و هم در موقع خلع سلاح افراد مهندس در کالمنا و موارد دیگر تکرار شده بود. در موقع قیام ما در مبارزه برای جلب افراد مردد و دودل ارتش وظیفه خود را بطور شایسته انجام ندادیم.
دسامبر، صحت یکی دیگر از اصول عمیق مارکس را که اپورتونیستها آنرا فراموش کرده اند، به طرز نمایانی تأیید کرد، یعنی اینکه قیام، فن است و قاعده عمده این فن هم عبارتست از تعرضی که باید با از جان گذشتگی جسارتآمیز و عزم راسخ انجام گیرد. ما این حقیقت را به حد کافی فرا نگرفته بودیم. ما این فن و این قاعده تعرض به هر قیمتی که باشد را نه خودمان به قدر کافی آموخته و نه به تودهها یاد داده بودیم. ما اکنون باید با تمام انرژی جبران مافات بنمائیم. تنها گروه بندی درباره شعارهای سیاسی کافی نیست، در مورد قیام مسلحانه نیز گروه بندی لازم است. هر کس با آن مخالف است، هر کس که خود را برای آن حاضر نمیکند، او را باید بیرحمانه از صف هواداران انقلاب بیرون کرد، او را باید به نزد مخالفین انقلاب و خائنین یا ترسوها انداخت، زیرا نزدیک است آن روزی که سیر حوادث و شرایط مبارزه ما را مجبور کند دوست و دشمن را از روی این علامت تشخیص دهیم. آنچه که ما باید تبلیغ کنیم عدم فعالیت و «انتظار» ساده فرا رسیدن لحظه «گرویدن» ارتش به سمت ما نیست. خیر! ما باید با طبل و شیپور لزوم تعرض متهورانه و حمله سلاح به دست را که ضمن آن باید زمامداران دشمن را نابود ساخت و برای جلب افراد متزلزل ارتش دست به مبارزهای با حداکثر انرژی زد، اعلام داریم.
سومین درس بزرگی که مسکو به ما داد مربوط به تاکتیک و متشکل ساختن قوا برای قیام است. تاکتیک جنگی وابسته به سطح تکنیک جنگی است، این حقیقت ساده را انگلس ثابت کرده و به تمام مارکسیستها نشان داده است. تکنیک جنگی حالا دیگر تکنیک نیمه قرن نوزدهم نیست. دسته جمعی رفتن جلوی توپخانه و دفاع از باریکادها با طپانچه حماقت است. و کائوتسکی حق داشت وقتی نوشت پس از قیام مسکو دیگر هنگام آن رسیده است که در نتیجه گیریهای انگلس[۴] تجدید نظر شود زیرا قیام مسکو «تاکتیکهای باریکادی جدیدی» را به وجود آورده است. این تاکتیکها، تاکتیکهای جنگ چریکی بود. سازمانی که این تاکتیک ها، آن را ایجاب میکردند دسته جاتی بودند دارای قابلیت تحرک و فوقالعاده کوچک، گروههای ده نفری، سه نفری و حتی دو نفری. در بین ما اغلب میتوان به سوسیال-دمکراتهایی برخورد نمود که وقتی از گروههای پنج نفری و سه نفری صحبت به میان میآید پوزخند میزنند. ولی این پوزخند چیزی نیست جز یک وسیله پیش پا افتاده برای نادیده انگاشتن مسئله جدید تاکتیک و سازمان که مبارزه خیابانی با تکنیک جنگی فعلی آنرا پیش میآورد. آقایان، داستان قیام مسکو را به دقت مطالعه نمائید آن وقت خواهید فهمید که گروههای «پنج نفری» چه رابطهای با مسئله «تاکتیکهای باریکادی جدید» دارد.
مسکو این تاکتیک را به وجود آورد ولی آنطور که باید و شاید آنرا تکمیل نکرد، دامنه آنرا به آن وسعتی که شایسته است، به وسعت واقعاً تودهای است نرساند. تعداد گروههای داوطلب مبارز خیلی کم بود، شعار حملات متهورانه به توده کارگر نرسیده بود و توده کارگر آنرا به کار نبرد؛ کیفیت دستههای چریکی فوقالعاده یکنواخت بود، اسلحه و طرز عمل آنان ناقص بود، توانایی آنان برای رهبری جماعت کامل نبود. ما باید تمام این نقایص را جبران کنیم و با تعلیم گرفتن از تجربه مسکو و پخش آن در بین تودهها و استعانت از قدرت خلاقه خود تودهها برای تکمیل روزافزون این تجربه، این نقایص را جبران خواهیم نمود. آن جنگ چریکی، آن ترور دسته جمعی، که بعد از دسامبر تقریباً بلاانقطاع در تمام نقاط روسیه جریان دارد، بدون شک کمک خواهد کرد که تاکتیک صحیح مخصوص به لحظه قیام به تودهها آموخته شود. سوسیال-دمکراسی باید این ترور تودهای را قبول کند و آن را جزء تاکتیک خود بیاورد، ولی بدیهی است که باید آنرا سازمان بدهد و کنترل کند، تابع مصالح و شرایط جنبش کارگری و مبارزه عمومی انقلابی نماید و امکان سوء تعبیر «اوباشانه» این جنگ چریکی را برطرف و ریشه آنرا بیرحمانه قطع کند، همانگونه که اهالی مسکو در روزهای قیام و اهالی لتونی در ایام جمهوریهای کذایی لتونی با آن طرز شگرف و بیرحمانه از عهده جلوگیری آن برآمدند.
تاکتیک جنگی در این اواخر باز هم گامهای جدیدی به جلو برمی دارد. جنگ ژاپن نارنجک دستی را وارد عمل نمود. کارخانههای اسلحه سازی تفنگ خودکار را وارد بازار نموده اند. استعمال هر دوی اینها در انقلاب روس اکنون با موفقیت شروع شده ولی به نسبتی که به هیچ وجه کافی نیست. ما میتوانیم و باید از تکامل تکنیک استفاده کنیم، طرز تهیه بمب را در کمیت بزرگ به دستجات کارگر بیاموزیم، به آنها و به گروههای مبارز خود کمک کنیم تا مواد منفجره، چاشنی و تفنگ خودکار ذخیره نمایند. هر آینه توده کارگر در قیام شهرها شرکت کند، هر آینه ما به دشمن بطور تودهای حمله کنیم، هر آینه با مهارت و عزم راسخ برای جلب ارتش که پس از مجلس دوما و حوادث اسویبورگ و کرونشتات[۵] بیش از پیش دچار تزلزل گردیده است، مبارزه نمائیم – و اگر از شرکت روستائیان در مبارزه عمومی اطمینان حاصل کنیم – در این صورت پیروزی در قیام مسلحانه همگانی بعدی روسیه از آن ما خواهد بود.
پس، با فراگرفتن درسهای روزهای کبیر انقلاب روسیه بر توسعه دامنه فعالیت خود بیافزائیم و وظایف خود را شجاعانهتر تعیین نمائیم. شالوده کار ما بر اساس حساب صحیح منافع طبقاتی و مقتضیات فعلی تکامل همگانی خلق استوار است. ما اکثریت روزافزون پرولتاریا و دهقانان و ارتش را در پیرامون شعار سرنگون ساختن حکومت تزاری و دعوت مجلس مؤسسان به وسیله حکومت انقلابی مجتمع میکنیم و خواهیم کرد. بالا بردن سطح آگاهی توده، کماکان بنیان و مضمون اصلی تمام فعالیت ما خواهد بود ولی در عین حال فراموش نکنیم که لحظاتی نظیر آنچه که فعلا روسیه میگذراند وظایف ویژه و خاصی را به این وظیفه عمومی، دائمی و اساسی اضافه مینماید. با استناد بیهوده به وظایفی که گویا در هر شرایط و زمانی برای ما ثابت و بدون تغییر هستند، از زیر بار این وظایف مخصوص زمان و این وظایفی که مختص به شکلهای فعلی مبارزه است شانه خالی نکنیم تا به فضل فروشان و کوته نظران مبدل نگردیم.
بخاطر داشته باشیم که روز مبارزه عظیم تودهای نزدیک میگردد. این روز، روز قیام مسلحانه خواهد بود. این قیام باید حتی الامکان در یک زمان شروع شود. تودهها باید بدانند که به سوی یک مبارزه مسلحانه، خونین و تا پای جان میروند. حس تحقیر نسبت به مرگ باید در بین تودهها شیوع یابد و پیروزی را تضمین کند. تعرض بر دشمن باید با فشار تمام نیرو باشد، شعار تودهها باید تعرض باشد نه دفاع، نابودی بیرحمانه دشمن وظیفه آنها خواهد گردید، سازمان مبارزه شکل قابل تحرک و قابل انعطافی به خود خواهد گرفت، عناصر مردد و دودل ارتش به مبارزه مجدانه کشیده خواهند شد. حزب پرولتاریای آگاه باید وظیفه خود را در این مبارزه سترگ تا به آخر انجام دهد.
در تاریخ ۲۹ اوت سال ۱۹۰۶
در شماره دوم روزنامه پرولتاری به چاپ رسید.
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۱
توضیحات
[*] رجوع شود به صفحات ۹۳-۱۸۹ از جلد ۱۱ مجموعه آثار لنین. – ویراستار.
[۱] شورای مؤتلفه گروههای داوطلب مبارز در مسکو در اواخر اکتبر ۱۹۰۵ تشکیل شد. در ابتدا برای مبارزه عملی بر ضد دستجات صدها سیاه تشکیل شده بود ولی وجود آن طی قیام دسامبر حفظ شد. این شورا دربر گیرنده نمایندگان واحدهای داوطلب کمیته مسکو ح.ک.س.د.ر.، گروه سوسیال-دمکراتهای مسکو، کمیته مسکو حزب سوسیالیست انقلابی و همچنین واحدهای داوطلبی با نامهای «محله آزاد»، «دانشگاه»، «چاپ» و «قفقازی» بود. اکثریت اس. آر. - منشویکی شورای مؤتلفه مسئول فعالیت ضد تشکیلاتیاش بود؛ شورا طی روزهای قیام مسلحانه دسامبر پشت سر حوادث انقلابی روان بود و قابلیت عمل به عنوان ستاد فرماندهی قیام را نداشت.
[۲] لنین به اثر مارکس «مبارزه طبقاتی در فرانسه، از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰» استناد میکند.
[۳] ف. و. دوباسف (۱۹۱۲-۱۸۴۵) – استاندار مسکو بود که در دسامبر سال ۱۹۰۵ قیام مسلحانه کارگران مسکو را سرکوب نمود.
[۴] لنین مقدمه ف. انگلس را در کتاب ک. مارکس موسوم به «مبارزه طبقاتی در فرانسه» در نظر دارد. سوسیال-دمکراتهای آلمان این مقدمه را در سال ۱۸۹۵ هنگام انتشار آن تحریف کردند و سپس آنرا اینطور تعبیر کردند که گویا قیام مسلحانه و مبارزه باریکادی در آن نفی میشود. متن کامل این مقدمه برای اولین بار در اتحاد شوروی از روی دستنویس انگلس منتشر گردید.
[۵] منظور، قیامی است که در ژوئیه سال ۱۹۰۶ در اسویبورگ و کرونشتات به وقوع پیوست.
- ترجمه جواد راستیپور
- تاریخ انتشار در این سایت ۲۰۱۹/۴/۲۵
lenin.public-archive.net #L1530fa.html
|