Farsi    Arabic    English   

تحریم

و. ای. لنین


سوسیال-دمکراتهای جناح چپ باید ‌مسألۀ تحریم دومای دولتی را مورد تجدیدنظر قرار دهند. باید بخاطر داشت که ما همیشه این ‌مسأله را بطور مشخص و در رابطه با وضع معیّن سیاسی طرح کرده‌ایم. مثلاً پرولتاری(چاپ ژنو)[١] نوشت که اگر دومای بولیگین[٢] میتوانست به وجود آید، «حتی رد استفاده از این دوما هم خنده آور میبود» . و همچنین در خصوص دومای ویته[٣] در جزوۀ «سوسیال-دمکراسی و دومای دولتی» (نوشته شده توسط ن. لنین و ف. دان)، ن. لنین مینویسد:«ما حتماً باید ‌مسألۀ تاکتیکها را با دقت مورد تجدیدنظر قرار دهیم ...» از زمان دومای بولیگین «وضع تغییر کرده است» (رجوع شود به صفحۀ ٢ رسالۀ نامبرده) .

فرق اساسی بین سوسیال-دمکراسی انقلابی و اپورتونیستی در مورد ‌مسألۀ تحریم به قرار زیر است: اپورتونیستها در هر شرایطی به استعمال یک روش قالبی که از دوران خاصی در تاریخ سوسیالیسم آلمان اقتباس شده است اکتفا مینمایند. آنها میگویند ما باید از نهادهای نمایندگی استفاده نماییم؛ دوما یک نهاد نمایندگی است؛ پس تحریم آنارشیسم است و ما باید به دوما برویم. تمام استدلالهای منشویکهای ما و بخصوص پلخانف در مورد این مبحث میتوانند در این قیاس سادۀ کودکانه خلاصه شوند. قطعنامۀ منشویکی در خصوص اهمیت نهادهای نمایندگی در دوران انقلابی (رجوع شود به شمارۀ دوم روزنامۀ پارتینیه ایزوستیا[٤]) به طرز برجسته‌ای این جنبۀ قالبی و ضد تاریخی ماهیّت استدلال آنان را نشان میدهد.

سوسیال-دمکراتهای انقلابی، در طرف مقابل، بر ضرورت ارزیابی دقیق وضعیّت سیاسی مشخص تأکید میکنند. با رونویسی کردن از روی یکی از الگوهای قالبی آلمانی به نحوی یکجانبه، با فراموش کردن درسهای سالهای ٤٨-١٨٤٧، نمیتوان از عهدۀ وظایف عصر انقلابی روسیه برآمد. اگر خود را به قرار دادن خشک و خالی تحریم «آنارشیستی» در نقطۀ مقابل شرکت سوسیال-دمکراتیک در انتخابات محدود کنیم، جریان پیشرفت انقلابمان کلاً غیرقابل فهم خواهد شد. پس آقایان، از تاریخ انقلاب روس درس بگیرید!

این تاریخ ثابت نموده که تاکتیک تحریم دومای بولیگین یگانه تاکتیک صحیح در آن زمان بود که حوادث آن را کاملاً تأیید کردند. هر کس که این موضوع را فراموش میکند و بدون در نظر گرفتن درسهای دومای بولیگین از تحریم دم میزند (همانطور که منشویکها همیشه میکنند)، گواهینامه کامل فقر فکری خود و ناتوانی‌اش در توضیح و در نظر گرفتن یکی از مهم‌ترین و پرحادثه‌ترین دوره‌های انقلاب روس را صادر میکند. تاکتیک تحریم دومای بولیگین بر ارزیابی صحیح از روحیۀ پرولتاریای انقلابی و خصوصیات عینی وضعیّت که یک طغیان عمومی نزدیک را ناگزیر میساخت، مبتنی بود.

به درس دوم تاریخ یعنی به دومای کادتی ویته بپردازیم. این روزها مکرراً از روشنفکران سوسیال-دمکرات نطقهایی حاکی از پشیمانی از تحریم این دوما میشنویم. آنها این واقعیت را که این دوما تشکیل شد و بدون شک بطور غیرمستقیم به انقلاب خدمت کرد، کافی میدانند برای اینکه با ندامت اعتراف گردد که تحریم دومای ویته اشتباه بود.

ولی چنین نظری بی اندازه یک‌جانبه و کوته‌بینانه است. این نظر، یک سلسله از واقعیات مربوط به دورۀ قبل از دومای ویته و هنگام موجودیت آن و پس از انحلال آن را، که اهمیت عظیم دارند، به حساب نمیآورد. بخاطر بیاورید که قانون انتخابات این دوما در یازدهم دسامبر[٥]، یعنی هنگامی که قیام کنندگان درگیر مبارزۀ مسلحانه در راه مجلس مؤسسان بودند، صادر شد. بخاطر بیاورید که حتی نشریۀ منشویکی «ناچالو» در آن موقع نوشت که:«پرولتاریا دومای ویته را نیز مانند دومای بولیگین از میان برخواهد داشت». در چنین شرایطی پرولتاریا نمیتوانست و نمیبایست امر تشکیل اولین مجلس نمایندگی را در روسیه بدون مبارزه به دست تزار میداد. پرولتاریا باید بر ضد تحکیم حکومت مطلقه توسط قرضه‌ای به ضمانت دومای ویته مبارزه میکرد. پرولتاریا باید برضد توهّمات مشروطه‌طلبانه‌ای که در بهار سال ١٩٠٦ پایۀ تمام مبارزۀ انتخاباتی کادتها و انتخابات در بین دهقانان را تشکیل میداد پیکار میکرد. در آن موقع که دربارۀ اهمیت دوما برون از حد و اندازه مبالغه میشد، تنها راه پیکار با چنین توهّماتی تحریم بود. این موضوع که رواج توهّمات مشروطه‌طلبانه تا چه درجه با شرکت در مبارزۀ انتخاباتی و انتخابات بهار سال ١٩٠٦ در پیوند بود به وضوح توسط مشی اتخاذ شده از جانب منشویکهای ما آشکار میشود. کافیست بخاطر آوریم که در قطعنامۀ کنگرۀ چهارم (وحدت) حزب سوسیال-دمکرات کارگری روسیه، علیرغم اخطارهای بلشویکها، دوما به عنوان یک «قدرت» ذکر شد! مثال دیگر: پلخانف بدون ذره‌ای تردید چنین نوشت:«دولت وقتی که دوما را منحل کند به جهنم سقوط خواهد کرد.» در پاسخ به او آن موقع گفته شد: ما باید آماده شویم که دشمن را هُل بدهیم تا به جهنم بیفتد، نه اینکه مانند کادتها امیدوار باشیم که او خودبخود به جهنم «سقوط کند». و چقدر زود صحت این اظهارات ثابت شد!

در انقلاب ما این وظیفۀ پرولتاریا بود که برای حفظ استقلال تاکتیکهای خود هر کوششی بکند، یعنی: به اتفاق دهقانان از نظر سیاسی آگاه برضد بورژوازی لیبرال-سلطنت‌طلب متزلزل و خیانت پیشه قرار گیرد. ولی بکار بستن این تاکتیکها به دلیل یک سلسله شرایط عینی و ذهنی طی انتخابات دومای ویته، که در اکثر مناطق روسیه شرکت در انتخابات را برابر با حمایت ضمنی حزب کارگران از کادتها میساختند، غیرممکن بود. پرولتاریا نمیتوانست و نمیبایست تاکتیک انتخاباتی مردد و مصنوعی سرهم‌بندی شده، بنا شده بر اساس «خدعه» و سردرگمی را برای دستیابی به هدفی نامعلوم، یعنی انتخابات دوما ولی نه برای دوما را اتخاذ میکرد. با این حال، یک واقعیت تاریخی وجود دارد که نه مسکوت گذاردن و نه هیچگونه طفره رفتن و نیرنگی از طرف منشویکها نمیتواند آن را از میان بردارد، این یک واقعیت که هیچ یک از آنها، حتی پلخانف جرأت نداشت در مطبوعات اظهار دارد که باید در دوما شرکت کرد. این واقعیت است که در مطبوعات حتی یک دعوت هم برای شرکت در دوما نشد. این واقعیت است که خود منشویکها در بیانیۀ منتشره از طرف کمیتۀ مرکزی متحد ح.س.د.ک.ر. تحریم را به رسمیت شناختند و بحث را فقط محدود به این ‌مسأله کردند که در چه مرحله‌ای باید این تحریم عملی شود. این واقعیت است که منشویکها تأکید را نه بر انتخابات برای دوما بلکه بر انتخابات فی‌نفسه و حتی بر سیر جریان انتخابات بمثابه وسیلۀ سازماندهی برای یک قیام و برای از میان برداشتن دوما معطوف مینمودند. با این حال، جریان حوادث ثابت نمود که در موقع انتخابات، تبلیغ توده‌ای غیرممکن است و فقط خود دوما موقعیتهای مشخصی را برای تبلیغات میان توده‌ها فراهم میآورد.

هر کس حقیقتاً تلاش کند کلیۀ این واقعیتهای پیچیده را، هم از جنبۀ عینی و هم از جنبۀ ذهنی، مورد توجه قرار دهد و به حساب آورد، خواهد دید که قفقاز فقط استثنائی بود که قاعدۀ عمومی را تأیید نمود. خواهد دید که نطقهای حاکی از ندامت و تفسیر تحریم بمثابۀ اقدامی که از روی «بی پروایی جوانی» شده است، یک ارزیابی تنگ‌نظرانه، سطحی و کوته‌بینانه از حوادث را آشکار میکنند.

انحلال دوما اکنون بوضوح نشان داده است که در شرایط بهار سال ١٩٠٦ تحریم، در کلیّت خود، تاکتیک صحیح و مفید بود. فقط به وسیلۀ تحریم بود که سوسیال-دمکراتها در اوضاع آن زمان میتوانستند وظیفۀ خود یعنی دادن هشدار لازم دربارۀ مشروطیت تزاری به مردم و انتقاد لازم از شارلاتان‌بازی کادتها به هنگام انتخابات را انجام دهند؛ و هر دو (انتقاد و هشدار) به نحو خیره کننده‌ای توسط انحلال دوما تأیید شدند.

اینک برای روشن ساختن مطالب گفته شده مثال کوچکی ذکر میکنیم. در بهار ١٩٠٦، آقای ودووزوف، که نیمه-کادت نیمه-منشویک است، با تمام دل طرفدار شرکت در انتخابات و پشتیبانی از کادتها بود. دیروز (١١ اوت) در تاواریش[٦] نوشت که کادتها «میخواستند در کشورِ بدون پارلمان حزبی پارلمانی و در کشورِ بدون مشروطیت حزبی مبتنی بر مشروطیت باشند»؛ که «تمام ماهیّت حزب کادت توسط تضاد اساسی موجود بین برنامۀ رادیکال و تاکتیکهای کاملاً غیر رادیکال آنها معیّن شده است».

بلشویکها حتی فتحی بزرگتر از این اعتراف از جانب یک کادت چپ یا پلخانفی راست را آرزو هم نمیتوانستند بکنند.

ولی، ما در عین حال که نطقهای جبونانه و کوته‌بینانۀ حاکی از ندامت و نیز تفسیر سفیهانه از تحریم بمثابۀ اقدامی از روی «بی پروایی جوانی» را مطلقاً رد میکنیم، به هیچ وجه درسهای جدید دومای کادتی را نفی نمیکنیم. آئین‌پرستی خشکی بود هر آینه از تصدیق صریح این دروس جدید و در نظر گرفتن آنها میترسیدیم. تاریخ نشان داد که در موقع انعقاد دوما امکان برای تبلیغات مفیدی در درون آن و در پیرامون آن حاصل میشود؛ که تاکتیک ترکیب نیروها با دهقانان انقلابی بر ضد کادتها در داخل دوما امکان‌پذیر است. این موضوع ممکن است تناقض‌گویی به نظر رسد، ولی بدون شک طنز تاریخ چنین است: این دومای کادتی بود که با وضوح صحت این تاکتیک را که برای رعایت اختصار آن را تاکتیک «ضد کادتی» مینامیم به توده‌ها نشان داد. تاریخ، بطلان جمیع توهّمات مشروطه‌خواهانه و تمام «ایمان به دوما» را بیرحمانه اثبات کرد؛ ولی تاریخ این موضوع را هم بطور مسلّمی ثابت نمود که آن نهاد [دوما] بمثابۀ تریبونی جهت تبلیغات و افشای «ماهیّت باطنی» واقعی احزاب سیاسی و غیره تا اندازۀ معیّنی، ولو به میزان کمی هم شده، برای انقلاب مفید است.

پس نتیجه چنین است: چشم بستن در مقابل واقعیت، کاری مسخره است. اکنون آن زمانی فرا رسیده است که سوسیال-دمکراتهای انقلابی باید از تحریم دست بردارند. وقتی (یا «اگر») دومای دوم تشکیل شود ما از شرکت در آن خودداری نخواهیم کرد. ما از استفاده از این عرصۀ مبارزه خودداری نخواهیم کرد ولی در عین حال به هیچ وجه در اهمیت آن که ناچیز است مبالغه نمیورزیم؛ برعکس، طبق تجربه‌ای که اکنون تاریخ به دست داده است آن را کاملاً تابع نوع دیگر مبارزه یعنی اعتصابات، قیامها و نظایر آن خواهیم نمود. ما کنگرۀ پنجم حزب را تشکیل میدهیم؛ در آن قراری صادر خواهیم نمود که بر وفق آن در صورت برگزاری انتخابات، توافق انتخاباتی با ترودویکها برای مدت چند هفته، ضروری محسوب میشود (بدون تشکیل کنگرۀ پنجم حزب، به پیش بردن یک مبارزۀ انتخاباتی متحد غیرممکن خواهد بود؛ و «ائتلاف با سایر احزاب» طبق تصمیم کنگرۀ چهارم مطلقاً ممنوع است). و آن وقت است که ما کادتها را کاملاً شکست خواهیم داد.

ولی این نتیجه‌گیری هنوز به هیچ وجه تمام پیچیدگی وظیفه‌ای را که ما با آن روبرو هستیم آشکار نمیکند. ما عمداً روی کلمه «در صورت برگزاری انتخابات» و غیره تکیه کردیم. هنوز نمیدانیم آیا دومای دوم تشکیل خواهد شد یا نه، انتخابات چه وقت خواهد بود، قوانین انتخاباتی چگونه خواهند بود یا وضعیّت آن زمان چگونه خواهد بود. به این جهت اِشکال نتیجه‌گیری ما کلی‌گویی فوق‌العادۀ آنست: این نتیجه‌گیری را برای جمع‌بندی از تجربیات گذشته، توجه به درسهای گذشته، قرار دادن مسائل آیندۀ مربوط به تاکتیکها بر بنیادی صحیح لازم داریم؛ ولی برای حل مشکلات مشخص مربوط به تاکتیکهای بلاواسطه به هیچ وجه کافی نیست.

فقط کادتها و انواع «شبه کادتها» هستند که میتوانند در زمان کنونی به یک چنین نتیجه‌گیریهایی اکتفا ورزند، و از آه کشیدن برای دومایی جدید برای خود یک «شعار» بسازند، سعی کنند دولت را متقاعد نمایند که دعوت هر چه زودتر آن مطلوب است و هکذا. فقط کسانی که دانسته یا ندانسته به انقلاب خیانت میکنند میتوانند اکنون تمام مساعی خود را مصروف آن نمایند که غلیان جدید و ناگزیر خشم و شور را به مجرای یک انتخابات و نه به سوی مبارزه از طریق اعتصاب عمومی و قیام معطوف کنند.

این ما را به نکتۀ اساسی در ‌مسألۀ مربوط به تاکتیکهای سوسیال-دمکراتیک میرساند. ‌مسأله اکنون این نیست که آیا باید در انتخابات شرکت کنیم یا نه. «بله» یا «نه» گفتن در این باره معنایش آنست که به هیچ وجه پاسخی به ‌مسألۀ اساسی روز داده نشود. وضعیّت سیاسی اوت سال ١٩٠٦ ظاهراً شبیه به وضعیّت اوت ١٩٠٥ است، ولی در اثنای این مدت پیشرفت عظیمی انجام شده است: نیروهای رزمندۀ طرفین، اَشکال مبارزه و زمانی که برای انجام فلان یا بهمان حرکت استراتژیک – در صورت جایز بودن چنین اصطلاحی – لازم است، همگی بطور دقیق‌تری مشخص شده‌اند.

نقشۀ دولت واضح است. حساب دولت کاملاً صحیح است که زمان تشکیل دوما را معیّن نموده ولی زمان انتخابات را – برخلاف قانون – معیّن نکرده است. دولت نمیخواهد دست خود را ببندد و نقشه‌های خود را علنی سازد. اولا دولت فرصتی به دست میآورد برای اینکه دربارۀ تغییر قانون انتخابات بیندیشد. ثانیاً – که عمدۀ مطلب هم اینجاست – تعیین زمان انتخابات را تا موقعی که خصلت و شدت اعتلاء جدید خشم کاملاً قابل اندازه‌گیری باشد به عقب میاندازد. دولت میخواهد انتخابات جدید را درست در زمان خاصی (و شاید هم به شکل خاصی، یعنی شکل انتخابات) معیّن نماید که قیام در حال آغاز شدن را پراکنده و ناتوان کرده باشد. دولت درست استدلال میکند: اگر اوضاع کاملاً آرام بماند ما اصلاً دوما را دعوت نمیکنیم یا به قوانین بولیگین برمیگردیم. ولی اگر جنبشی قوی برخیزد، آنگاه میتوانیم با تعیین تاریخی برای انتخابات فعلاً آن را پراکنده سازیم و به این ترتیب افراد ترسو و ساده‌دل را از مبارزۀ مستقیم انقلابی منحرف کنیم.

کودنهای لیبرال (مراجعه شود به تاواریش و رچ) چنان فکرشان از درک اوضاع قاصر است که خودشان به دامی که حکومت گسترده است میخزند. آنها تمام قوای خود را بکار میبرند برای اینکه «ثابت کنند» دوما لازم است و مطلوبست که سَمت اعتلاء جنبش به مجرای یک انتخابات معطوف شود. ولی حتی آنها هم نمیتوانند انکار کنند که ‌مسألۀ شکلی که مبارزۀ آتی به خود میگیرد هنوز مفتوح است. رچ در شمارۀ امروز خود (١٢ اوت) اعتراف میکند که: «آنچه را که دهقانان در پائیز خواهند گفت ... هنوز معلوم نیست.» «... تا سپتامبر - اکتبر که روحیۀ دهقانان بطور قطعی معلوم شود پیشگویی عمومی در این باره مشکل است.»

بورژواهای لیبرال به خط‌مشی خود وفادارند. آنها نمیخواهند و نمیتوانند در مورد انتخاب شکل مبارزه و تعیین گرایش روحیات دهقانان، به هر طریقی، کمک فعالانه‌ای بکنند. منافع بورژوازی ایجاب مینماید که حکومت کهنه سرنگون نشده بلکه فقط ضعیف گردد و کابینه‌ای لیبرال تشکیل شود.

منافع پرولتاریا ایجاب میکند که حکومت کهنۀ تزاری کاملاً سرنگون گردد و مجلس مؤسسانی با اختیارات تام تشکیل شود. منافع وی ایجاب مینماید که به فعالانه‌ترین شکلی در تعیین گرایش روحیات دهقانان، در انتخاب قاطعانه‌ترین شکل مبارزه و مساعدترین لحظه برای آن، دخالت نماید. ما به هیچ وجه نباید شعار تشکیل مجلس مؤسسان از طریق انقلابی یعنی به وسیلۀ حکومت موقت انقلابی را نه حذف نماییم و نه آن را بپوشانیم. ما باید تمام کوشش خود را صَرف توضیح دادن شرایط قیام کنیم: اینکه باید با جنبش اعتصابی ترکیب شود؛ اینکه همۀ نیروهای انقلابی بایستی بسیج و برای آن آماده شوند و غیره. ما باید با عزمی کاملاً راسخ در راهی قدم گذاریم که در پیامهای مشهور زیر مشخص شده است: «خطاب به ارتش و نیروی دریایی» و «خطاب به کلیۀ دهقانان» که از طرف «ائتلاف» کلیۀ سازمانهای انقلابی، از جمله گروه ترودویک امضاء شده‌اند. بالأخره ما باید مخصوصاً مراقب باشیم که حکومت تحت هیچ شرایطی موفق به پراکنده ساختن، متوقف کردن یا تضعیف قیام در حال آغاز شدن به وسیلۀ ترتیب دادن انتخابات نشود. در این مورد باید بکار بستن درسهای دومای کادتی، یعنی درسهایی که میگویند مبارزۀ انتخاباتی برای دوما شکل تابع و فرعی مبارزه است و به دلیل شرایط عینی لحظۀ حاضر، عملیات انقلابی مستقیم توسط تودۀ مردم هنوز شکل اصلی مبارزه باقی میماند، برای ما الزامی باشد.

البته تابع نمودن مبارزۀ انتخاباتی دوما به مبارزۀ اصلی، دادن اهمیت درجۀ دوم به این مبارزۀ انتخاباتی به دلیل وجود احتمال نتیجۀ نامطلوب یا به عقب انداختن نبرد تا موقعی که تجربۀ دومای دوم حاصل گردد – این تاکتیکی است که اگر مایل باشید میتوانید نام تاکتیک قدیمی تحریم را به آن بدهید. ظاهراً از چنین عنوانی میتوان دفاع هم کرد زیرا جُدا از کار تبلیغی و ترویجی که همیشه واجب است، «آماده شدن برای انتخابات» شامل تدارکات فنی مربوط به کارهای جزئی و کوچکی نیز هست که به ندرت ممکن است مدت طولانی قبل از انتخابات انجام پذیرند. ما نمیخواهیم بر سر کلمات بحث کنیم؛ در ماهیّت امر این تاکتیک همان تکامل منطقی تاکتیک قدیمی است، ولی نه تکرار آن؛ این تاکتیک نتیجه‌ای است که از تحریم سابق به دست آمده، ولی خود تحریم سابق نیست.

جمعبندی میکنیم. باید تجربۀ دومای کادتی را به حساب آورد و درسهای آن را بین توده‌ها اشاعه داد. باید «بی مصرف» بودن دوما، لزوم تشکیل مجلس مؤسسان و نیز نااستواری کادتها را به توده‌ها ثابت کنیم؛ باید طلب کنیم که ترودویکها یوغ کادتها را دور بیندازند، باید از اولّیها بر ضد دومیها پشتیبانی کنیم. باید فوراً لزوم یک توافق انتخاباتی میان سوسیال-دمکراتها و ترودویکها را در صورت برگزاری انتخابات جدید قبول کرد. باید با تمام قوا در مقابل نقشۀ حکومت که میخواهد به وسیلۀ ترتیب دادن انتخابات قیام را پراکنده سازد، ایستادگی کرد. سوسیال-دمکراتها در عین اینکه از شعارهای آزموده شدۀ انقلابی خود با نیرویی بیش از پیش پشتیبانی مینماید، تمام مساعی خود را بکار میبرند تا همۀ عناصر و طبقات انقلابی را با فشردگی بیشتری متحد کنند و اعتلاء جنبش را که در آتیۀ نزدیک احتمال آن میرود، به قیام مسلحانۀ همۀ مردم بر ضد حکومت تزاری مبدل سازند.

در تاریخ ١٢ (٢٥) اوت ١٩٠٦ نوشته شد
در تاریخ ٢١ اوت ١٩٠٦ در شمارۀ اول روزنامۀ پرولتاری به طبع رسید
مجموعه آثار لنین، جلد ١١


توضیحات

[١] پرولتاری Proletary – هفته نامۀ غیرقانونی بلشویکی و ارگان رسمی ح.س.د.ک.ر. که مطابق تصمیم کنگرۀ سوم حزب بنیان نهاده شد. لنین توسط جلسۀ عمومی کمیتۀ مرکزی در٢٧ آوریل (١٠ مه) ١٩٠٥ به عنوان سردبیر آن انتخاب شد. پرولتاری از ١٤ (٢٧) مه تا ١٢ (٢٥) نوامبر ١٩٠٥ در ژنو منتشر میشد. کلاً ٢٦ شماره از آن به طبع رسید. و.و. ورووسکی، آ.و. لوناچارسکی و م.س. اولمینسکی در هیئت تحریریه فعال بودند. پرولتاری سیاست ایسکرای قدیم را ادامه داد و پیوستگی با روزنامۀ بلشویکی وپریود را حفظ کرد. لنین بیش از پنجاه مقاله و مطلب برای پرولتاری نوشت که در نشریات بلشویکی محلی و همچنین به شکل جزوات تجدید انتشار پیدا کردند. انتشار پرولتاری به فاصلۀ کوتاهی پس از عزیمت لنین از روسیه در نوامبر ١٩٠٥ متوقف گشت. دو شمارۀ آخر (٢٥ و ٢٦) به سردبیری و.و. ورووسکی منتشر شدند.

[٢] دومای بولیگین Bulygin – «نهاد نمایندگی» مشورتی که حکومت تزاری قصد داشت در سال ١٩٠٥ تشکیل دهد. طرح تشکیل دومای دولتی با اختیارات مشورتی و قوانین انتخابات دوما توسط کمیسیونی به ریاست وزیر کشور د.ل. بولیگین تهیه شدند و همراه بیانیۀ تزار مورخۀ ٦(١٩) اوت سال ١٩٠٥ انتشار یافتند. بلشویکها فعالانه دومای بولیگین را تحریم کردند و حکومت موفق به تشکیل دوما نشد. توفان انقلاب بساط دوما را برچید.

[٣] دومای ویته Witte – نخستین دومای دولتی بود که در ٢٧ آوریل (١٠ مه) سال ١٩٠٦ به موجب آیین نامۀ تنظیم شده از طرف نخست وزیر س.ی. ویته تشکیل گردید. حکومت تزاری در ٨ (٢١) ژوئیۀ سال ١٩٠٦ این دوما را منحل کرد.

[٤] پارتینیه ایزوستیا Partiiniye Izvestia (اخبار حزب) – ارگان کمیتۀ مرکزی متحد ح.س.د.ک.ر. بود که بطور غیرقانونی در سن پترزبورگ در آستانۀ کنگرۀ چهارم (وحدت) حزب منتشر شد. دو شماره از آن در ٧ (٢٠) فوریه و ٢٠ مارس (٢ آوریل) ١٩٠٦ به طبع رسید. هیئت تحریریه بطور مساوی از ویراستاران ارگان بلشویکی (پرولتاری) و ارگان منشویکی (ایسکرای نو) تشکیل شده بود. اعضای بلشویک هیئت تحریریه شامل لنین، لوناچارسکی و دیگران بودند. مقالات لنین با عناوین «موقعیت کنونی در روسیه و تاکتیکهای حزب کارگران» و «انقلاب روسیه و وظایف پرولتاریا» با امضای «بلشویک» در پارتینیه ایزوستیا منتشر شدند (مراجعه نمایید به مجموعه آثار لنین، جلد ١٠، صفحات ١٩-١١٢ و ٤٥-١٣٥).

[٥] قانون ١١ (٢٤) دسامبر ١٩٠٥ دربارۀ انتخابات دومای دولتی بود. بر طبق آن رأی دهندگان به چهار رده تقسیم میشدند: کشاورزی (زمینداران)، شهری (بورژوازی)، دهقانی و کارگری. رأی یک زمیندار معادل ٣ رأی بورژوازی شهری، ١٥ دهقان یا ٤٥ کارگر بود. این قانون برتری عظیم گروه زمینداران و سرمایه‌داران در دوما را تضمین کرده بود.

[٦] تاواریش Tovarishch (رفیق) – روزنامۀ بورژوایی که در سن پترزبورگ از مارس ١٩٠٦ تا ژانویۀ ١٩٠٨ منتشر میشد. از لحاظ رسمی ارگان هیچ حزبی نبود ولی عملاً ارگان کادتهای چپ بود. منشویکها نیز با این روزنامه همکاری میکردند.

- این متن، عیناً ترجمه‌ای است که رفیقی با نام "دوست شما" برای این سایت فرستاده‌اند.—آرشیو عمومی لنین


lenin.public-archive.net #L1526fa.html