پیش از طوفان
و. ای. لنین
یک ماه از انحلال دومای دولتی می گذرد. اولین موج قیامهای مسلحانه و اعتصاباتی که کوششی در جهت حمایت از قیام کنندگان بود، پایان یافته است. در بعضی اماکن اشتیاق قدرت مداران که معیارهای «اضطراری» و «اضطراری ویژه» را برای دفاع از حکومت علیه خلق بکار گرفته بودند، شروع به فروکش کردن نموده است. اهمیت مرحلۀ گذشتۀ انقلاب روز به روز آشکارتر می گردد. موج جدیدی نزدیک و نزدیکتر می شود.
انقلاب روسیه در امتداد رهگذری سخت و صعب العبور به پیش می رود. به دنبال هر اعتلا و هر موفقیت جزئی، شکست، خونریزی و خشونت اتوکراسی علیه مبارزین راه آزادی فرا می رسد. اما بعد از هر «شکست» جنبش گسترش می یابد، مبارزه حادتر می شود، تودههای وسیع تری از خلق به نبرد روی می آورند، طبقات و گروههای بیشتری در آن شرکت می جویند. هر تهاجم انقلاب، هر گامی به جلو در جهت سازماندهی کردن دمکراتهای مبارز، با حملۀ آشکارا دیوانه وار ارتجاع، با برداشتن گام دیگری در جهت سازماندهی عناصر باند سیاه و با انزجار افزایش یافتۀ ضدانقلاب روبرو می شود که برای حفظ موجودیت خود سراسیمه می جنگد. اما علیرغم تمامی این کوششها، نیروی ارتجاع پی در پی رو به زوال می رود. کارگران، دهقانان و سربازان بیشتری که تا همین دیروز بی تفاوت بودند و یا در طرف باند سیاه قرار داشتند، اکنون به جانب انقلاب روی می آورند. اوهام و تعصباتی که خلق روسیه را اعتماد کنندۀ ساده لوح، مطیع، تحمل کنندۀ همه چیز و بخشندۀ همه چیز کرده بودند، یکی پس از دیگری نابود می گردند.
زخمهای بسیاری بر پیکر اتوکراسی وارد آمده است، اما هنوز نمرده است. اتوکراسی با زخم بند پوشانده شده است، اما هنوز خود را نگاه می دارد، هنوز زوزه می کشد و حتی در حین اینکه جریان زندگیش رو به زوال می رود، وحشی تر می گردد. طبقات انقلابی خلق به رهبری طبقۀ کارگر، از هر آرامشی برای جمع آوری نیروهای جدید استفاده می کنند تا اینکه ضربات جدیدی را بر دشمن وارد سازند، تا اینکه بالاخره استبداد آسیایی و فئودالیسم، این آفت لعنتی را که به مسموم ساختن روسیه مشغول است، از ریشه براندازند.
هیچ راه مطمئن تری برای غلبه بر بزدلی و تنگ نظری، یکجانبه نگری و نظرات فرعی و جبونانه در مورد آیندۀ انقلاب بهتر از نگاهی عمومی به گذشتۀ انقلاب نیست. تاریخ انقلاب روسیه هنوز کوتاه است، اما در این مدت انقلاب روسیه به حد کافی به ما نشان داده است که نیروهای طبقات انقلابی و قدرت عظیم تاریخی و سازندۀ آنان بسیار بیشتر از آن چیزی است که در دوران آرامش به نظر می رسد. هر موج انقلاب یک تجمع آرام و تقریباً ساکت نیروها را برای انجام وظایف جدید و والاتر آشکار کرده است و هر بار کوته بینی و ارزیابی های خائنانۀ شعارهای سیاسی به وسیلۀ انفجار این نیروهای متراکم طرد گردیده است.
سه مرحله در انقلاب ما به روشنی قابل تشخیص شدهاند. اولین مرحله دورۀ «اعتماد» است، دوران فراخوانها، درخواستها و بیانیههای تودهها دربارۀ نیاز به یک قانون اساسی است. دومین مرحله دورۀ بیانیهها، لایحهها و قوانین مشروطه طلبانه است. سومین مرحله آغاز تحقق مشروطه، دورۀ دومای دولتی است. در ابتدا از تزار تقاضا شد که یک قانون اساسی اعطا کند. بعدها، فرمان شناسایی یک قانون اساسی به زور از تزار گرفته شد. اکنون ... اکنون، بعد از انحلال دوما، تجربه به ما می آموزد که قانون اساسی اعطا شده به وسیلۀ تزار، تأیید شده به وسیلۀ قوانین تزار و اعمال شده به وسیلۀ مأموران رسمی تزار، پشیزی ارزش ندارد.
در هر کدام از این دورهها شاهد هستیم که صف جلو ابتدا به وسیلۀ بورژوازی لیبرال پر سر و صدا، لاف زن، پر از تنگ نظری، با تعصبات خرده بورژوا مآبانه و خودبینی، مطمئن از «حق موروثی» خودش که به شیوهای پدرمآبانه برای «برادران کوچکتر» راههای مبارزۀ مسالمت آمیز، مخالفت وفادارانه و هماهنگ کردن آزادی مردم با رژیم تزاری را می آموزد، اشغال شده است. و در هر مورد این بورژوازی لیبرال موفق شد که بعضی از سوسیال دمکراتها (از جناح راست) را گیج نماید و آنانرا به تبعیت از شعارهای سیاسی و رهبری سیاسی خود وادار سازد. اما در حقیقت در میان این هیاهوی ناهنجاری که به وسیلۀ بازی سیاسی لیبرالها به وجود آمده است، نیروهای انقلابی در میان تودهها رشد و قوام پیدا کردهاند. در حقیقت، حل مسئلۀ سیاسی که تاریخ به پیش گذاشته بود، هر بار به وسیلۀ کارگران به عهده گرفته شد تا اینکه دهقانان پیشرو را به طرف خود جلب نمودند و به خیابانها سرازیر شدند، تمامی قوانین و مقررات کهن را به دور ریختند و جهان را با راهها و شیوههای نوین مبارزۀ مستقیم انقلابی روبرو ساختند و راههای انجام این مبارزه را ترکیب نمودند.
۹ ژانویه را به یاد آورید. در عین تعجب همگان، عمل قهرمانانۀ کارگران اختتامی بود بر دوران «اعتماد» تزار به مردم و «اعتماد» مردم به تزار؛ آنها با یک ضربه کل جنبش را به سطحی نوین و بالاتر ارتقاء دادند! و هنوز، ظاهراً ۹ ژانویه یک شکست کامل بود. هزاران کارگر کشته و مجروح شدند، یک سرکوب جنون آمیز، ابر سیاه رژیم ترپوف بر فراز روسیه سنگینی می کرد.
لیبرالها بار دیگر جلو آمدند. آنان کنگرههای مشعشع و انتخابات تماشایی نمایندگان برای تزار را سازماندهی کردند. آنان دو دستی لقمهای که به سوی آنان پرتاب شده بود – دومای بولیگین – را چنگ زدند. آنان همچون سگانی که یک قطعه گوشت اعلا جستهاند، به انقلاب پارس کردند و به دانشجویان فراخوان دادند که به درس خود پرداخته و در سیاست درگیر نشوند. و بزدلانی که در میان صفوف انقلاب وجود داشتند شروع به گفتن کردند: بهتر است ما به دوما وارد شویم؛ بعد از واقعۀ پوتمکین به قیام مسلحانه امیدی نیست؛ اکنون که صلح برقرار شده است عمل تودهای رزمنده غیرمحتمل است.
راه حل مشکل تاریخی بعدی، دوباره فقط با مبارزۀ انقلابی پرولتاریا حاصل شد. اعتصاب سراسری روسیه در اکتبر بیانیۀ اعطای قانون اساسی را به زور از تزار گرفت. روحیۀ دهقانان و سربازان احیا شد و به دنبال کارگران به سوی آزادی و روشنایی روی آور شدند. هفتههای کوتاه آزادی فرا رسید و به دنبال آن، هفتههای کشتار، وحشی گری باند سیاه، حاد شدن وحشتناک مبارزه، انتقام گیریهای بی سابقۀ خونین علیه تمام آنهایی که در دفاع از آزادی های به زور گرفته شده از تزار، سلاح برگرفته بودند.
جنبش بار دیگر به مرحلۀ بالاتری ارتقاء یافت، اما هنوز ظاهراً پرولتاریا شکست کامل دیگری را متحمل شد. سرکوب دیوانه وار، زندانهای لبریز، اعدامهای بی پایان، زوزههای حقیرانۀ لیبرالها که خود را از قیام و انقلاب جدا می کردند.
فرومایگان لیبرال وفادار بار دیگر در جلو قرار دارند. آنان از بقایای تعصب دهقانانی که به تزار اعتماد دارند، سرمایه می سازند. آنان اظهار می دارند که پیروزی دمکراسی در انتخابات باعث فروریختن دیوارهای جریکو خواهد شد. آنان در دوما مسلط هستند و مجدداً شروع کردهاند که در مقابل پرولتاریا و دهقانان انقلابی مانند سگان پاسبان چاق و چله در مقابل «گداها» رفتار کنند.
انحلال دوما نقطۀ پایانی بود بر هژمونی لیبرالها که سد کننده و تنزل دهندۀ انقلاب بودند. دهقانان از دوما بیش از هر کس دیگری درس آموختند. دست آورد آنان این است که دارند مضرترین توهماتشان را از دست می دهند و تمام مردم از تجربۀ دوما متفاوت با گذشته بیرون می آیند. در نتیجۀ رنجهای ناشی از شکست نهاد نمایندگی، که بسیاری از مردم تمام امیدهای خود را بر آن گذاشته بودند، اکنون مردم وظایف پیش پای خویش را مشخص تر درک می کنند. دوما آنها را قادر کرده است که نیروها را دقیق تر ارزیابی کنند؛ حداقل بعضی عناصر جنبش خلق را متمرکزتر نموده است، در واقعیت نشان داده است که احزاب گوناگون چگونه عمل می نمایند، و خصلت سیاسی بورژوازی لیبرال و دهقانان را بسیار روشنتر برای تودههای هر چه بیشتر مردم آشکار ساخته است.
عیان شدن سیمای واقعی کادتها، استحکام ترودویکها، اینها هستند بعضی از بهترین دستاوردهای دوران دوما. دمکراسی کاذب کادتها دهها بار در خود دوما آن هم به وسیلۀ کسانی که آماده بودند به آنها اعتماد کنند، مهر رسوایی خورد. موژیک [دهقانان روس] دیگر یک معمای افسانهای سیاسی نیست. او علیرغم تمام اخلالها در آزادی انتخابات، آنها توانسته خود را نشان بدهد و یک تیپ جدید سیاسی، ترودویک را به وجود بیاورد. از این پس بیانیههای انقلابی[۱] علاوه بر تأیید امضای سازمانها و احزابی که در طول دهها سال ساخته شدهاند، امضای گروه ترودویک را، که در جریان چند هفته شکل گرفت، نیز خواهند داشت. صفوف دمکراسی انقلابی با یک سازمان جدید تقویت گردیده که، البته مقداری از توهماتی را که مشخصۀ تولید کنندۀ کوچک هستند در خود دارد، اما بدون شک در انقلاب کنونی گرایش به سوی یک مبارزۀ تودهای بیرحمانه علیه استبداد آسیایی و زمینداری فئودالی را نشان می دهد.
طبقات انقلابی، از تجربۀ دوما متحدتر، با پیوند نزدیکتر با یکدیگر، و تواناتر برای یک تهاجم عمومی بیرون می آیند. زخم دیگری بر اتوکراسی وارد آمده است و اکنون بیش از پیش منفرد شده است. اکنون در مقابل مشکلاتی که قادر به حل آنها نیست ناامیدتر گردیده است. گرسنگی و بیکاری روز به روز حادتر می گردد و قیامهای دهقانی پی در پی رخ می دهند.
سویبورگ و کرونشتاد[۲] روحیۀ ارتش و نیروی دریایی را نشان دادند. قیامها سرکوب شدهاند اما قیام به حیات خود ادامه می دهد، گسترش پیدا می کند و نیرومند می گردد. عناصر زیادی از باند سیاه به اعتصابی که در حمایت از قیام کنندگان اعلام شده بود، پیوستند. کارگران پیشرو این اعتصاب را متوقف ساختند و حق هم داشتند، زیرا اعتصاب می رفت تا به یک تظاهرات بدل گردد، در حالیکه وظیفه، سازماندهی کردن یک مبارزۀ سترگ و قاطع بود.
کارگران پیشرو در ارزیابی خود از شرایط بر حق بودند. آنان به سرعت حرکت استراتژیکی غلط را تصحیح کردند و نیروهای خود را برای نبرد در پیش ذخیره نمودند. آنان بطور غریزی اجتناب ناپذیر بودن یک اعتصاب را به عنوان بخشی از یک قیام و زیانمندی یک اعتصاب به عنوان تظاهرات را درک کرده بودند.
تمام شواهد نشان می دهد که جوششی در حال اوج گرفتن است. انفجار اجتناب ناپذیر است و شاید نزدیک باشد. اعدامهای سویبورگ و کرونشتاد، انتقام گیریها علیه دهقانان، آزار و اذیت ترودویکهای عضو دوما – تمامی اینها فقط در خدمت افزایش تنفر، اراده و آمادگی متمرکز برای نبرد می باشد. بی باکی بیشتر، رفقا! اعتماد بیشتر به قدرت طبقات انقلابی، به ویژه پرولتاریا که اکنون با تجربۀ بیشتر تقویت شده است؛ با ابتکار عمل مستقل بیشتر! تمامی علایم بیانگر این است که در شرف یک مبارزۀ عظیم قرار داریم. تمامی تلاشها می باید در هماهنگ ساختن آن، متمرکز کردن آن و مملو کردن آن از قهرمانی تودهها، که تمام مراحل عظیم انقلاب روسیه را مشخص نموده است، جهت داده شود. بگذار لیبرالها بزدلانه و تنها به منظور تهدید حکومت، به این مبارزۀ در شرف وقوع اشاره کنند، بگذار این احمقهای تنگ نظر تمام نیروهای «فکری و احساسی» خود را در انتظار یک انتخابات جدید متمرکز سازند – پرولتاریا خود را برای مبارزه آماده می سازد؛ پرولتاریا متحدانه و متهورانه به استقبال توفان می شتابد و مشتاق شیرجه زدن در میان مبارزه می باشد. ما به حد کافی استیلای کادتهای جبون، این «پنگوئنهای احمق» که «خائنانه پیکرههای چاقشان را در پشت صخرهها پنهان می کنند» را تحمل کردهایم.
«بگذار توفان بلندتر بخروشد!»[۳]
۲۱ اوت ۱۹۰۶
پرولتاری شمارۀ ۱
انتشار بر طبق متن پرولتاری
مجموعه آثار لنین، جلد ۱۱
توضیحات
[۱] لنین به بیانیههایی اشاره دارد که در ژوئیه ۱۹۰۶، پس از انحلال دوما انتشار یافتند: «به ارتش و نیروی دریایی»، «بیانیه خطاب به همۀ دهقانان روسیه» و «به همۀ مردم». این بیانیهها نیاز به یک قیام مسلحانه را ابراز می داشتند.
[۲] اشاره است به قیام در سویبورگ و کرونشتاد:
قیام ملوانان و سربازان در کرونشتاد در ۱۹ ژوئیه (۱ آوریل) ۱۹۰۶، پس از اینکه خبر قیام سویبورگ رسید، صورت گرفت. در بهار و تابستان ۱۹۰۶، تحت رهبری بلشویکها، تدارکات به منظور قیام مسلحانه کارگران، ملوانان و سربازان در کرونشتاد انجام شد. این تدارکات پس از بازداشت قسمت بزرگی از فعالین تشکیلات نظامی و کارگری ح.ک.س.د.ر. در ۹(۲۲) ژوئیه با مشکلات جدی مواجه شد. با این حال با حمایت کمیته سن پترزبورگ و نمایندۀ آن د. ز. مانویلسکی، بلشویکها به ادامۀ تدارک برای قیام مسلحانه پرداختند و همزمان سوسیالیست رولوسیونرها را که به تحریک قیام پیش از موقع می پرداختند طرد کردند. زمانی که قیام خودبخودی در سویبورگ آغاز شد، تدارکات در کرونشتاد کامل نشده بودند ولی با توجه به وقایع سویبورگ قیام کرونشتاد باید قبل از موقع شروع می شد. رهبری قیام با بلشویکها بود که سعی کردند آن را تا حد ممکن سازمان یافته به پیش برند. با علامتی که معین شده بود، مبارزه تقریباً بطور همزمان توسط مین گذاران دریایی، حفرکنندگان تونلهای نظامی، سربازان گروهان مین الکتریکی و ملوانان لشکر اول و دوم نیروی دریایی آغاز شد؛ گروهی از کارگران مسلح نیز به آنان ملحق شدند. اما دولت که از پیش توسط جاسوسان خود از زمان تعیین شده برای قیام مطلع شده بود از پیش آمادۀ نبرد بود. فعالیت سازمان شکنانۀ سوسیالیست رولوسیونرها نیز مانع از موفقیت قیام گردید. در صبح ۲۰ ژوئیه (۲ آوریل) قیام سرکوب شد.
در ۲۰ ژوئیه (۲ آوریل) کمیتۀ سن پترزبورگ تصمیم به اعلام اعتصاب سیاسی در حمایت از قیامهای سویبورگ و کرونشتاد گرفت اما در همان روز خبر شکست رسید و منجر به لغو تصمیم گردید.
حکومت تزاری انتقام سبعانهای از قیام کنندگان گرفت. ۲۵۰۰ نفر از شرکت کنندگان در قیام کرونشتاد بازداشت شدند. دادگاههای نظامی ۳۶ نفر را به اعدام محکوم نمودند، ۱۳۰ نفر به حبس با اعمال شاقه محکوم شدند، ۳۱۶ نفر زندانی شدند و ۹۳۵ نفر به گردانهای تأدیب کننده اعزام گشتند.
[۳] لنین قسمتی از اثر ماکسیم گورکی با نام «سرود مرغ طوفان» را نقل می کند.
- بازنویسی از ترجمۀ «دانشگر»، دریافت شده از جواد راستیپور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۱/۳/۴
lenin.public-archive.net #L1525fa.html
|