مبارزه برای قدرت و «مبارزه» برای کسب امتياز*
و. ای. لنین
همه میدانند که حزب سوسیال-دمکرات فیالحال در برنامهاش این اعتقاد راسخ را بیان داشته است که برای ارضای نیازهای عاجل تودۀ مردم بطور واقعی، همۀ قدرت باید در دست مردم باشد. اگر تودۀ مردم تمام قدرت دولتی را در دست خود نداشته باشند، اگر به هر ارگان قدرتی که توسط مردم انتخاب نشده، قابل عزل نیست و کاملاً به مردم متکی نیست اجازۀ بقا داده شود، واقعاً غیرممکن خواهد بود که نیازهای فوری و همه جا پذیرفته شدۀ مردم برآورده شود.
حزب سوسیال-دمکرات همیشه همۀ کوشش خود را بخرج داده است تا این حقیقت مسلّم را در میان پرولتاریا و تمام مردم اشاعه دهد. مبارزۀ واقعی، یعنی تودهای برای آزادی، همیشه از مراحل بغایت متنوع و اغلب نامنتظرهای گذشته و خواهد گذشت. طور دیگری هم نمیتواند باشد، به دلیل سختیهای عظیم مبارزه، پیچیدگی وظایفش و تغییراتی که در صفوف مبارزان صورت میگیرد. در هدایت مبارزۀ پرولتری در هر مرحلهای از انکشافش و تحت همه شرایط، حزب سوسیال-دمکرات، به عنوان مبارز پیشتاز آگاه در راه آرمانهای طبقۀ کارگر، باید همواره منافع عمومی و بنیادی این مبارزه را بعنوان یک کلّیت در نظر داشته باشد. سوسیال-دمکراسی به ما میآموزد که منافع عام طبقۀ کارگر را بخاطر منافع خاص از یاد نبریم؛ نگذاریم که خصایل ویژۀ مراحل مجزای مبارزه سبب شوند که ما اهداف بنیادی مبارزه را به عنوان یک کل فراموش کنیم.
اینچنین است که سوسیال-دمکراتهای انقلابی همیشه وظایفشان را در انقلاب کنونی روسیه درک کردهاند؛ و فقط این درک است که با موقعیت و وظایف پرولتاریا به عنوان طبقهای پیشرو مطابقت دارد. از طرف دیگر، بورژوازی لیبرال در تطابق با منافع خاص بورژوازی، همواره وظایفش را در مبارزه برای آزادی سیاسی بنحوی کاملاً متفاوت فرموله کرده است. بورژوازی به آزادی سیاسی احتیاج دارد، ولی از اینکه به مردم اجازه بدهد که قدرت کامل داشته باشند میترسد، زیرا پرولتاریای رشد کرده و متحد شده در سیر مبارزه، از این قدرت مردم علیه بورژوازی استفاده خواهد کرد. از این رو، بورژوازی در حالی که برای آزادی سیاسی تلاش میکند، در عین حال میخواهد تعدادی از چیزهای جان به در بُرده از رژیم کهنه را حفظ کند (ارتش ثابت، بوروکراسی انتصابی و غیره).
مبارزۀ پرولتاریا برای آزادی سیاسی انقلابی است، زیرا هدفش تأمین و تضمین دمکراسی کامل است. مبارزۀ بورژوازی برای آزادی فرصتطلبانه است، زیرا هدفش کسب امتیاز است، تقسیم قدرت بین اتوکراسی و طبقات دارا.
این تفاوت بنیادی بین مبارزۀ انقلابی پرولتاریا و مبارزۀ فرصتطلبانۀ بورژوازی در تمام تاریخ انقلاب ما قابل ردیابی است. پرولتاریا مبارزه میکند، بورژوازی دزدانه به درون قدرت راه پیدا میکند. پرولتاریا اتوکراسی را با مبارزهاش خُرد میکند؛ بورژوازی خرده امتیازی را که اتوکراسی تضعیف شده برایش پرتاب میکند، روی هوا میقاپد. در برابر کل مردم، پرولتاریا پرچم مبارزه را برافراشته نگه میدارد؛ بورژوازی بیرق امتیازات جزئی، بدهبستانها و چَک و چانه زدن را بالا میبرد.
پرولتاریا از هر شکاف، از هر ضعف رژیم، از هر امتیاز و کوتاهآمدنی برای برپا کردن مبارزهای گستردهتر، مصممانهتر، شدیدتر و تودهایتر استفاده میکند؛ بورژوازی آنها بخدمت میگیرد تا موجب شود مبارزه بتدریج آرام بگیرد، ضعیف شود و بمیرد، تا از سر و ته اهداف مبارزه بزند و شکلهایش را ملایم کند.
بگذارید برخی از مراحل مبارزهمان برای آزادی را مرور کنیم. بورژوازی «مبارزه میکند» تا دولت را وادار به ابراز اعتماد به زمستوو[١] («حقوق و یک زمستووی مقتدر») و مردم نماید (در آغاز دهۀ کنونی). پرولتاریا پرچم مبارزه برای سرنگونی اتوکراسی را به اهتزاز درمیآورد. دولت اعلام میکند که یک دوران «اعتماد»[٢] شروع شده است (سویاتوپولک-میرسکی). بورژوازی سیلی از سخنرانی در ضیافتها به راه میاندازد؛ پرولتاریا با زور شکافهای جدیدی در قلعۀ ظلم و استبداد باز میکند، در ٩ ژانویه[٣] در خیابانها جان میدهد و جنبش اعتصابی عظیمی را آغاز میکند.
تابستان ١٩٠٥. بورژوازی یک هیئت نمایندگی میفرستد که آزادیهایی را گدایی کند. در پائیز دومای بولیگین[٤] اعطا میشود. اشک بورژوازی از فرط امتنان سرازیر میشود. فریادی عمومی بلند میشود: به سوی دوما! سوسیال-دمکراتهای فرصتطلب تلو تلو میخورند. پرولتاریا به مبارزه ادامه میدهد. یک موج اعتصاب، آنچنان که دنیا قبلاً هرگز ندیده بود، همه کشور را فرامیگیرد و دوما را جارو میکند. پرولتاریا آزادی را میگیرد و از آن با خونش علیه تعدیات اتوکراسی دفاع میکند.
در نبرد اول، پرولتاریا شکست میخورد. بورژوازی با لگد شکستخوردگان را بیرون میاندازد و چاکرانه دوما را میقاپد. پرولتاریا نیروهایش را برای حملهای تازه جمع میکند. با غرور به برافراشته نگهداشتن پرچم مبارزه برای دمکراسی کامل ادامه میدهد. اما تهاجم قبل از اجلاس دوما نمیتوانست انجام شود. بورژوازی بار دیگر التماس میکند، شعار مجلس مؤسسان را دور میاندازد، با دهان کف کرده علیه «عمل» و در دفاع از سازش و جلب اعتماد فریاد میزند، در دفاع از مصالحه و انتصاب یک کابینۀ کادتی توسط اعلیحضرت.
پرولتاریا از موقعیت جدید درست همانطور که از دوران «اعتماد» ١٩٠٤، و از ١٧ اکتبر ١٩٠٥[٥] بهره برده بود، استفاده میکند. به وظیفۀ انقلابی خود عمل میکند و هر چه در توان دارد میکند تا بساط دومای ویته[٦] را هم همانطور که دومای بولیگین را روبیده بود، جارو کند. اما موفق نمیشود، به دلیل خیانت بورژوازی و ناکافی بودن سازمان و بسیج طبقۀ کارگر و دهقانان. پرولتاریا به مبارزه ادامه میدهد، با بهره گرفتن از تمام کشمکشهای «دوما» و دعواهای حول دوما به عنوان نقاط عزیمت برای یک جنبش تودهای وسیعتر و مصممتر.
مبارزهای جدید در حال انکشاف است. هیچ کس منکر این نیست. پرولترها، دهقانان، فقرای شهری، سربازان و غیره دارند در تودههایی بمراتب عظیمتر از گذشته به پا میخیزند. هیچ کس انکار نمیکند که این مبارزهای خواهد بود خارج از دوما. به دلیل شرایط عینی موقعیت حاضر، این مبارزهای خواهد بود که هدفش مستقیماً نابودی رژیم کهنه است. این که تا چه حد نابود میشود را هیچ کس نمیتواند پیشگویی کند. ولی پرولتاریا، بمثابه طبقۀ پیشرو، با عزمی جزمتر از همیشه، برای پیروزی کامل در این مبارزه، برای الغای کامل رژیم کهنه، تلاش میکند.
و پرولتاریا منجسم و محکم خواهد ماند، شعارهای فرصتطلبانۀ بورژوازی را که بخش معیّنی از سوسیال-دمکراتها را به کجراه کشانده، رد خواهد کرد. این درست نیست که گفته شود انتصاب یک کابینۀ کادتی به معنی «به زور گرفتن قدرت» از دست معتمدین تزار است. این یک دروغ بورژوایی است. در حقیقت، انتصاب چنین کابینهای در حال حاضر پردۀ لیبرالی جدیدی برای پنهان نگهداشتن معتمدین تزار خواهد بود. این درست نیست که گفته شود انتصاب کابینهای کادتی، مشروطه جعلی را به مشروطهای واقعی تبدیل میکند. این یک دروغ بورژوایی است. در حقیقت، چنین کابینهای فقط به اتوکراسی این توانایی را میدهد که خودش را زیر عبای جدید مشروطیت کاذب پنهان کند. این درست نیست که گفته شود مطالبۀ یک کابینۀ کادتی مطالبۀ کل مردم شده است. این یک دروغ بورژوایی است. در حقیقت، این را فقط دومای کادتی مطالبه میکند. این حقیقت که غیرکادتها آن را دَم گرفتهاند فقط ناشی از یک بدفهمی است، زیرا آنها فکر میکنند که این معنایش بسیار بیشتر از چیزی که عملاً دارد. مطالبات کلّ مردم در حقیقت بسیار جدیتر و تندتر از مطالبات دومای کادتی است. و بالأخره، این هم درست نیست که گفته شود که «حمایت» از مطالبۀ یک کابینۀ کادتی (یا حمایت از یک کابینۀ کادتی، که سرجمع همان میشود) با کمک قطعنامهها، رهنمود دادنها به نمایندگان و غیره، به معنی عملاً مبارزه کردن با رژیم کهنه است. این یک دروغ بورژوایی است. برای پرولتاریا، چنین "حمایتی" صاف و ساده به معنی کنار گذاشتن مبارزه، و واگذار کردن امر آزادی به لیبرالهای متزلزل است.
پرولتاریا در حال مبارزه است و به مبارزه ادامه خواهد داد تا رژیم کهنه را نابود کند. به سوی این هدف، پرولتاریا تمام تبلیغ و تهییجش، و تمام تلاشهایش برای سازماندهی و بسیج تودهها را، نشانه خواهد گرفت. اگر نتواند رژیم کهنه را کاملاً نابود کند، از نابودی نصفه-نیمهاش استفاده خواهد کرد. اما هرگز مدافع نابودی نصفه-نیمه، تصویرگر آن با رنگهای گلسرخی، یا فراخوان دهندۀ مردم به حمایت از آن نخواهد بود. حمایت واقعی در مبارزهای ناب، نصیب آنهایی میشود که برای حداکثر تلاش میکنند (که گاهی در صورت شکست چیز کمتری به دست میآورند)، نه آنها که فرصتطلبانه، قبل از پیکار در اهداف مبارزه تخفیف میدهند.
آنها که عبارات پر زرق و برق کورشان نمیکند، بآسانی خواهند دید که مردم عملاً مبارزه خواهند کرد، نه برای یک کابینۀ کادتی، بلکه برای الغای رژیم کهنه. این به نفع بوروکراسی است که دامنۀ واقعی اهداف این مبارزه را تقلیل بدهد. این به نفع پرولتاریا است که به آن وسعت و شدت بدهد.
وپریود شمارۀ ١٧
١٤ ژوئن ١٩٠٦
مجموعه آثار لنین، جلد ١١
توضیحات
[*]
"کسب امتیاز" - عنوان مقاله به انگلیسی این است:
The Fight for Power and the "Fight" for Sops
در متن اصلی فارسی Sops "خرده نان" ترجمه شده بود که معادل خوبی برای bread-crumbs است نه sops. اینجا ترجیح دادیم آن را با "کسب امتیاز" عوض کنیم، چون معادل بهتری برایش پیدا نکردیم.
علت اول این بود که "نان" معمولا در این نوشتهها با معنی "معیشت طبقه کارگر"، "قوت لایموت"، "مطالبات اقتصادی" و غیره - مثل معنایی که در شعار "نان، صلح، آزادی" دارد - گره خورده است و خواننده در نگاه اول دچار این استنباط میشود که گویا بحث بر سر مقایسه مبارزه سیاسی کارگر برای قدرت و مبارزه اقتصادی همان او برای نان است - در حالی که ابداً چنین نیست.
Sops به آن تکه نانهایی میگویند که آدم آنها را قبل از خوردن در سوپ، آبگوشت، ماست و امثالهم فرو میکند تا هم نرم شوند و هم مزه بگیرند. کاربرد معمول آنها برای فقرا، قبل از آنکه پستانکهای پلاستیکی اختراع و رایج شوند، این بود که تکه نان را در چای شیرین فرو میکردند و به دست بچهها میدادند که آرام بگیرند و دیگر نق نزنند. و منظور لنین هم از "مبارزه" لیبرالها برای sops دقیقاً همین است. در بعضی لغتنامههای انگلیسی sops، رشوه، حقالسکوت و نظائر اینها هم معنی شده.
لنین در همین مقاله صریحاً از "مبارزه" بورژواها برای "کسب امتیاز" و شریک شدن در "قدرت" بطور مشخص حرف میزند. از این جهت ترجمه فعلی عنوان را حفظ میکنیم تا پیشنهاد بهتری از جانب شما برسد.-توضیح آرشیو عمومی لنین
[١]
زمستوو Zemstvo – نهادهای به اصطلاح خودمختار محلی که اشراف در آنها مسلط بودند و در گوبرنیاهای مرکزی (ایالات) روسیۀ تزاری در ١٨٦٤ تشکیل شدند. اختیارات آنها به امور صرفاً اقتصادی و رفاهی محلی (ساخت بیمارستان و جاده، آمارگیری، بیمه و غیره) محدود بود و تحت نظارت فرمانداران نواحی و وزیر کشور، که میتوانستند همۀ تصمیمات نامطلوب از نظر دولت را باطل کنند، عمل میکردند.
[٢]
دورۀ «اعتماد» حکومت به جامعه در پائیز ١٩٠٤ توسط وزیر کشور، سویاتوپولک-میرسکی Svyatopolk-Mirsky، اعلام شد. دولت تزاری، در رابطه با جنبش انقلابی در حال رشد، امتیازات کوچکی با هدف فریفتن مردم و جلب بورژوازی لیبرال اعطا کرد – تخفیف ناچیز سانسور، عفو نیمبند، و صدور اجازۀ برگزاری کنگره به مقامات زمستوو. لیبرالها از این سیاست دولت که به نظرشان «جدید» بود استقبال کردند. در ضیافتهایشان آنها از قانون اساسی و ضرورت نزدیک شدنشان به قدرت صحبت کردند. منشویکها امیدهای زیادی به این «کمپین ضیافتی» بسته بودند؛ آنها نقشهای برای تأثیرگذاری بر بورژوازی لیبرال ارائه کردند، به منظور طرح خواستهای سیاسی از دولت تزاری توسط لیبرالها و به نام مردم. بلشویکها بشدت با این نقشۀ منشویکی مخالفت کردند. آنها تذکر دادند که امید بستن به بورژوازی لیبرال به معنی حرکت به دنبال جنبش بورژوایی است و کارگران را فراخواندند تا در رأس مبارزۀ تمام نیروهای رزمندۀ انقلابی علیه اتوکراسی قرار بگیرند. بلشویکها ریاکاری سیاست دولت و صحبتش از یک دورۀ «اعتماد» را افشا کردند. لنین در پائیز ١٩٠٤ نوشت: «... در حالی که دولت سرگرم لاسزنی با زمستووها است و امتیازات ناچیزی به آنها اعطا کرده، به مردم در عمل مطلقاً هیچ چیز نداده است؛ دولت هنوز هم براحتی ممکن است به مسیر ارتجاعیش برگردد (یا بهتر است گفته شود آن را ادامه دهد)، همانطور که تا حال در روسیه دهها و صدها بار بعد از یک برق لحظهای و زودگذر لیبرالیسم از یک اتوکرات یا کسی دیگر، رخ داده است.»(جلد ١١ مجموعه آثار لنین، ص ٥٠٤). در ١٢ (٢٥) دسامبر ١٩٠٤، نیکلاى دوم فرمانی را امضاء کرد که بر «تخطّىناپذیر بودن قوانین اساسی امپراتوری» تأکید میکرد و مجازات شدید «برای همۀ اَعمال خودسرانه» را مقرر میکرد. با اینکه فرمان ملوکانه شامل وعدههای مبهمی دربارۀ بسط حقوق نهادهای روستایی و شهری بود، اما کاملاً از پرداختن به مسألۀ یک قانون اساسی برای روسیه طفره رفت. این فرمان، که لنین آن را «یک سیلی به صورت لیبرالها» خواند، نشان داد که دولت تصمیم گرفته است به دوران «اعتماد» پایان بدهد.
[٣]
٩ ژانویۀ ١٩٠٥ – روزی که کارگران سن پترزبورگ همراه با زنان و بچههایشان به سمت کاخ زمستانی راهپیمایی کردند تا طوماری را که وضعیت غیرقابل تحمل و بیحقوقی کاملشان را توصیف میکرد، به تزار ارائه بدهند. به دستور تزار، سربازان بر روی این تظاهرات صلحآمیز کارگران غیرمسلح آتش گشودند. این کشتار بیرحمانه موجی از اعتصابات سیاسی در سراسر روسیه تحت شعار «سرنگون باد اتوکراسی!» به راه انداخت. حوادث ٩ ژانویه، نقطه شروع انقلاب سالهای ٧-١٩٠٥ بود.
[٤]
دومای بولیگین – Bulygin Duma یک «نهاد نمایندگی» مشورتی که دولت تزاری قصد داشت در ١٩٠٥ تشکیل دهد. پیشنویس طرح تشکیل دومای دولتی با قدرت مشورتی، و وضع مقررات برای انتخابات دوما توسط کمیسیونی به ریاست وزیر کشور، د.ل. بولیگین D. L. Bulygin، تدوین و همراه با بیانیۀ ٦(١٩) اوت ١٩٠٥ تزار منتشر شد. بلشویکها تحریم فعّال دومای بولیگین را اعلام کردند و دولت موفق به تشکیل آن نشد. دومای بولیگین زیر ضرب انقلاب جارو شد.
[٥]
اشاره است به بیانیۀ ١٧ اکتبر ١٩٠٥ تزار که وقتی اعتصاب عمومی سیاسی سراسر روسیه به نقطۀ اوجش رسیده بود صادر شد. بیانیۀ تزار که وعدۀ «آزادیهای مدنی» و یک دومای «قانونگذار» را میداد، یک مانوور سیاسی اتوکراسی بود با هدف کش دادن زمان، شکاف انداختن در نیروهای انقلابی، شکستن اعتصاب و خُرد کردن انقلاب. وعدههایش برای فریب مردم بود و هرگز به اجرا درنیامد.
[٦]
دومای ویته Witte Duma – نخستین دومای دولتی که در ١٧ آوریل (١٠ مه) ١٩٠٥ با قواعد تدوین شده توسط نخست وزیر س.ی. ویته تشکیل شد. در ٨ (٢١) ژوئیۀ ١٩٠٦، این دوما توسط دولت تزاری منحل شد.
- این متن، با پارهای تغییرات، ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1502fa.html
|