Farsi    Arabic    English   

حزب سوسیالیست و انقلابیگری غیرحزبی

و. ای. لنین

١

جنبش انقلابی روسیه که به سرعت به بخشهای جدیدی از جمعیت گسترش می‌یابد، موجب برپا شدن تعدادی سازمانهای غیرحزبی گردیده است. هر چه که انگیزه برای تجمع را برای مدت بیشتری مورد تعقیب قرار دهیم و آنرا سرکوب کنیم، این انگیزه نیرومندتر خود را بیان خواهد کرد. انواع مختلف سازمانها، که غالباً شکل آنها سست و بی قاعده، اما با محتوای اصیلی می‌باشند، به وجود می‌آیند. اینها دارای حدود و ثغور مشخص و معینی مانند چیزی که سازمانهای اروپا[ی غربی] دارند نیستند. اتحادیه‌های کارگری خصلت سیاسی به خود می‌گیرند. مبارزۀ سیاسی با مبارزۀ اقتصادی تركیب می‌شود – برای مثال، در شکل اعتصابات – چنین چیزی موجب اعتلای سازمانهائی موقت یا کم و بیش دائم از نوع ممزوج می‌گردد.

اهمیت این پدیده چیست و طرز برخورد سوسیال-دمکراتها نسبت بدان چه باید باشد؟ پیروی کامل از اصول حزبی حاصل طبیعی و نتیجۀ مبارزۀ طبقاتی بسیار رشد یافته است. و بالعکس، منافع مبارزۀ طبقاتی علنی و گسترده خواستار اصول حزبی کامل است. به این علت است که حزب پرولتاریای دارای آگاهی طبقاتی، حزب سوسیال-دمکرات، کاملاً به درستی همیشه با عقاید غیرحزبی جنگیده است، و پیوسته کوشیده است که حزب سوسیالیستِ کارگران ِبه هم پیوند داده شده، که در اصول خود همساز است را بنیان نهد. هر چه که رشد ‌سرمایه‌داری کامل‌تر تمام مردم را به دو طبقه تقسیم می‌کند، و تضادهای بین آنها را شدت می‌دهد، موفقیت این کار در بین توده‌ها بیشتر است.

کاملاً طبیعی است که انقلابی کنونی در روسیه موجب پیدایش سازمانهای غیرحزبی شده و این ادامه خواهد یافت. این یک انقلاب دمکراتیک است یعنی انقلابی است که از نظر محتوای اجتماعی و اقتصادی بورژوایی است. این انقلاب نظام مطلقه و نیمه فئودال را سرنگون می‌کند، نظام بورژوایی را از آن رها می‌سازد، و خواستهای تمام طبقات جامعۀ بورژوایی را تقاضا می‌کند – از این نظر انقلاب تمام مردم است. البته این به این معنی نیست که انقلاب ما انقلاب طبقاتی نیست، مسلماً نه. اما این انقلاب علیه طبقات و اقشاری است که از نقطه نظر جامعۀ بورژوایی كهنه شده‌اند یا می‌شوند، طبقاتی که برای چنان اجتماعی بیگانه هستند و مانع رشد آن می‌شوند. از آنجا که تمام سیماهای مهم زندگی اقتصادی کشور هم اکنون بورژوایی شده است، از آنجا که اکثریت عظیم جمعیت در حقیقت هم اکنون در شرایط وجودی بورژوایی زندگی می‌کنند، عناصر ضدانقلابی طبیعتاً از نظر تعداد بسیار کم هستند و در مقایسه با «مردم» واقعاً «یک مشت» بیشتر نیستند. از اینرو طبیعت طبقاتی انقلاب بورژوایی ناگزیر خود را در شکل «توده‌ای» آشکار می‌کند، در اولین نظر غیرطبقاتی، که خصوصیت مبارزۀ طبقات یک جامعۀ بورژوایی علیه حکومت مطلقه و فئودالیسم است.

عصر انقلاب بورژوایی در روسیه بمانند سایر کشورها، با یک حالت رشد نیافتۀ تضادهای طبقاتی مختص جامعۀ ‌سرمایه‌داری متمایز گشته است. درست است که در روسیه در زمان حاضر ‌سرمایه‌داری پیشرفته‌تر است از آلمان ١٨٤٨، چه رسد به فرانسۀ ١٧٨٩، اما شکی در مورد این حقیقت نیست که در روسیه خصومتهای خالصاً ‌سرمایه‌داری به وسیلۀ خصومتهای بین «فرهنگ» و بربریت آسیائی، اروپائی گری و تاتارگری، ‌سرمایه‌داری و فئودالیسم در درجۀ اهمیت بسیار بسیار کمتری قرار گرفته، به کلام دیگر، خواستهائی که امروز در صف مقدم قرار داده شده‌اند، آنهائی هستند که برآوردن آنها ‌سرمایه‌داری را توسعه خواهد داد، آنرا از ناخالصیهای فئودالیسم پاک خواهد کرد و شرایط زندگی و مبارزه را هم برای پرولتاریا و هم برای بورژوازی بهبود خواهد بخشید.

مسلماً اگر خواستها، آموزشها و شکایات بی پایان را که به وسیلۀ هر کارخانه، اداره، هنگ، واحد پلیس، محله، مؤسسۀ تعلیماتی و غیره در سراسر روسیه مطرح می‌شود مورد تدقیق قرار دهیم به آسانی خواهیم دید که اکثریت آنها شامل خواستهای «فرهنگی» هستند، [البته] در صورتی که بتوانیم آنها را بدین نام بخوانیم. در واقع منظور من آنست که آنها دقیقاً خواستهای طبقه‌ای نیستند، بلکه خواستهائی برای حقوق ابتدائی هستند، خواستهائی که ‌سرمایه‌داری را نابود نخواهند کرد، بلکه برعکس، آنرا به داخل چارچوب اروپائی خواهند آورد، و آنرا از بربریت، توحش، فساد و سایر بازماندگان «روسی» نظام سرواژ رها خواهند کرد. در اصل حتی خواستهای کارگری نیز محدود است و در اکثر موارد، اصلاحاتی است که کاملاً در نظام ‌سرمایه‌داری قابل اجرا هستند. آنچه که اکنون خواست فوری پرولتاریای روسی است چیزی نیست که ‌سرمایه‌داری را تضعیف کند، بلکه چیزیست که آنرا پالود خواهد کرد، چیزی که رشد و توسعۀ آنرا تسریع و گسترش خواهد داد.

طبیعتاً، در نتیجۀ موقعیت بخصوصی که کارگران در جامعۀ ‌سرمایه‌داری احراز می‌کنند، جهد کارگران در جهت سوسیالیسم و همبستگی آنها با حزب سوسیالیست، خود را بمثابۀ نیروئی اصلی در ابتدائی‌ترین مرحلۀ جنبش نمودار خواهند ساخت. اما خواستهای خالص سوسیالیستی هنوز موضوع آینده هستند: خواستهای فوری روز، خواستهای دمکراتیک کارگران در زمینۀ سیاسی است، و خواستهای اقتصادی در چارچوب ‌سرمایه‌داری در زمینۀ اقتصادی است. حتی پرولتاریا در چارچوب برنامۀ حداقل و نه برنامۀ حداکثر کارگران انقلاب می‌کنند. در مورد دهقانان، اکثریتی بسیار و از نظر شماره قریب به اتفاق از سکنۀ دهقان، چنین چیزی اصلا بحث ندارد. اهداف نهائی «برنامۀ حداکثر» دهقانان به خارج از مرزهای ‌سرمایه‌داری نمی‌رود، ‌سرمایه‌داری بطور گسترده‌تر و غنی تری رشد می‌کرد اگر همۀ زمینها به دهقانان و همۀ مردم واگذار می‌شد. امروز انقلاب دهقانان انقلابی بورژوائی است – هر قدر هم که این کلمات طنین بدی در گوشهای احساساتی شهسواران احساساتی سوسیالیسم خرده بورژوائی ما داشته باشد.

خصلت انقلابی که اکنون در حال پیشرفت است، آنطور که در بالا خلاصه شد، بطور کاملاً طبیعی به سازمانهای غیرحزبی امکان رشد می‌دهد. بنابراین کل جنبش، در ظاهر ناگزیر محتاج برچسب غیرحزبی است، یک ظاهر غیرحزبی – اما البته فقط در ظاهر. ضرورت یک زندگی متمدن «انسانی»، ضرورت سازماندهی برای دفاع از شرف انسانی، برای دفاع از حقوق و به عنوان یک انسان و شهروند همه را درگیر می‌کند، تمام طبقات را متحد می‌کند، و از تمام مرزهای حزب تجاوز می‌کند و مردمی را که هنوز بسیار بسیار دورتر از آنند که بتوانند به وظیفۀ پشتیبانی از حزب، قیام کنند، تکان می‌دهد. مانند آنست که احتیاج حیاتی و فوری حقوق اولیه و اساسی و اصلاحات، تمام افکار مربوط به هر چیز دیگری را کنار زده است. مشغولیت در مبارزه‌ای که در حال پیشرفت است، مشغولیتی که کاملاً ضروری و روا است، زیرا که بدون آن موفقیت در مبارزه غیرممکن خواهد بود، سبب می‌شود که مردم این اهداف فوری و مقدماتی را به صورت آرمان درآورند، به آنها رنگ و روغن بزنند و گاه حتی لباسهای بسیار عالی تخیلی به آنها پوشانند. دمکراسی ساده، دمکراسی معمولی بورژوایی، سوسیالیسم انگاشته شده است و چنان به «ثبت» رسیده است. هر چیزی به نظر «غیرحزبی» می‌آید؛ هر چیز به نظر می‌رسد که در یک جنبش ساده برای «آزادی» ذوب شده باشد (در واقع جنبشی که کل جامعۀ بورژوائی را آزاد می‌کند)؛ هر چیز ته رنگی، ته رنگی بسیار رقیق از «سوسیالیسم» به خود می‌گیرد، در درجۀ اول بخاطر نقش رهبری کننده‌ای که پرولتاریای سوسیالیست در مبارزۀ دمکراتیک ایفاء کرده است.

در چنین شرایطی، عقیدۀ غیر حزبی بودن نمی‌تواند دستاوردی جز موفقیتهای موقت داشته باشد. شعار حزبی نبودن نمی‌تواند جز شعاری باب روز باشد، زیرا که مُد از روی بیچارگی به دنبال زندگی کشیده می‌شود، و این سازمان غیرحزبی است که ظاهراً «رایج»‌ترین پدیده در ظاهر زندگی سیاسی است: دمکراسی گرائی غیرحزبی، اعتصاب گرائی غیرحزبی، انقلاب گرائی غیرحزبی.

اکنون این سؤال مطرح می‌شود که: طرز برخورد پیروان و نمایندگان طبقات مختلف نسبت به این واقعیت سازمان غیرحزبی، نسبت به این عقیدۀ حزبی نبودن چه باید باشد؟ «باید» البته نه به مفهوم ذهنی، یعنی نه به این مفهوم که چه نظری نسبت بدان داشته باشیم، بلکه به مفهوم عینی، این مفهوم که چه برخوردی ناگزیر در تحت نفوذ منافع مربوط و نقطه نظر طبقات مختلف شکل می‌گیرد.

٢

همانطور که تاکنون نشان داده‌ایم، اصل غیرحزبی بودن محصول – یا اگر مایلید، بیان – خصوصیت بورژوائی انقلاب ماست. بورژوازی نمی‌تواند جلوی تمایل به اصل غیرحزبی بودن خود را بگیرد، زیرا غیبت احزاب در میان آنها که برای آزادسازی جامعۀ بورژوائی می‌جنگند، دلالت بر آن می‌کند که مبارزۀ تازه‌ای برعلیه خود جامعۀ بورژوائی برپا نخواهد شد. آنها که یک مبارزۀ «غیرحزبی» را برای آزادی دنبال می‌کنند از طبیعت بورژ‍وائی این آزادی آگاه نیستند، یا رژیم بورژوائی را تقدیس می‌کنند، یا در غیر این صورت مبارزه علیه آنرا کنار می‌گذارند، این مشابه آنست که مبارزه علیه بورژوازی به اول ماهی که وجود ندارد محول شود. و برعکس آنها که کاملاً آگاهانه یا ناآگاهانه از رژیم بورژوائی حمایت می‌کنند، نمی‌توانند جلوی احساس مجذوب آرمان غیرحزبی شدن خود را بگیرند.

در جامعه‌ای که بر پایۀ تقسیم طبقاتی، مبارزه بین طبقات متخاصم است، در مرحله‌ای از رشد، این مبارزه باید تبدیل به یک مبارزۀ سیاسی شود. با هدف ترین، جامع‌ترین و مشخص‌ترین تظاهر مبارزۀ سیاسی طبقات، مبارزۀ احزاب است. اما این بی تفاوت بودن مساوی بی طرفی نیست، خودداری از مبارزه نیست، زیرا در مبارزۀ طبقاتی بی طرف نمی‌تواند وجود داشته باشد، در جامعۀ ‌سرمایه‌داری، غیرممکن است که از شرکت در مبادلۀ کالا یا نیروی کار «خودداری» کرد. و مبادله ناگزیر موجب برپا شدن مبارزۀ اقتصادی و سپس مبارزۀ سیاسی می‌شود. از اینرو در عمل بی تفاوتی نسبت به مبارزه ابداً به معنی برکنار ایستادن از مبارزه، خودداری از آن، یا بی طرف بودن نسبت به آن نیست. بی تفاوتی حمایت ضمنی از قوی، از آنهائی که حاکمند، می‌باشد. در روسیه آنها که نسبت به حکومت مطلقه قبل از سقوط آن در انقلاب اکتبر بی تفاوت بودند، بطور ضمنی از حکومت مطلقه حمایت می‌کردند. در اروپای امروز آنها که نسبت به حکومت بورژوازی بی تفاوتند، بطور ضمنی از بورژوازی حمایت می‌کنند. آنها که نسبت به این عقیده بی تفاوتند که مبارزه برای آزادی، در روسیۀ آزاد که در حال قوام گرفتن است دارای طبیعت بورژوائی است، بطور ضمنی از تسلط بورژوازی در این مبارزه حمایت می‌كنند. اهمیت ندادن به سیاست نشانۀ اشباع سیاسی است. انسانی که خوب تغذیه شده باشد به تکه نان «اهمیت نمی‌دهد» یا «بی تفاوت» است، لکن یک انسان گرسنه همیشه موضع «طرفداری» در مورد تکه نان می‌گیرد. «اهمیت ندادن و بی تفاوت بودن» یک شخص در برابر تکه نان به معنی آن نیست که او احتیاج به نان ندارد، بلکه به معنی آنست که همیشه مطمئن از نان خویش است، هیچگاه محتاج نان نیست و بطور استواری خود را به «حزبی» که خوب تغذیه می‌شود پیوند داده است. اصل غیرحزبی بودن در جامعۀ بورژوائی همیشه پیروی مزورانه، پنهان و منفعل از حزب خوب تغذیه شده‌ها، حکام و استثمارکنندگان است.

عقیدۀ غیرحزبی بودن عقیده‌ای بورژوائی است. عقیدۀ حزبی بودن عقیدۀ سوسیالیستی است. این نظر، بطور کلی و به منزلۀ یک کل قابل اطلاق به تمام جوامع بورژوائی است. البته شخص باید بتواند که این حقیقت کلی را با مسئلۀ بخصوص و در مورد بخصوص وفق دهد، اما فراموش کردن این حقیقت در زمانی که تمام جامعۀ بورژوائی به قیام علیه فئودالیسم و حکومت مطلقه برمی خیزد، در عمل این معنی را دارد که کاملاً از نقد سوسیالیستی جامعۀ بورژوائی چشم پوشی کنیم.

انقلاب روسیه، علیرغم اینکه هنوز در مرحلۀ ابتدائی رشد خویش است موادی را ارائه داده است که بررسی کلی‌ای که در بالا خلاصه وار برجسته گردانیده شد، تأیید می‌کند. فقط حزب سوسیال-دمکراتیک، حزب پرولتاریای دارای آگاهی طبقاتی، همیشه بر روی پیروی اکید از اصل حزب پافشاری کرده است و اکنون نیز پافشاری می‌کند. لیبرالهای ما، که سخنگویان نظریات بورژوازی هستند نمی‌توانند تحمل اصل حزب سوسیالیست را بکنند و حاضر نیستند که چیزی راجع به مبارزۀ طبقاتی بشنوند. شخص لازمست که سخنان آقای رودیچف را بخاطر آورد، که برای صدمین بار آنچه را که به کرات به وسیلۀ اوسوبوژدنیه[١] در خارج همانند نشریات مختلف تابع لیبرالیسم روسی گفته شده است تکرار کرد. سرانجام ایدئولوژی طبقۀ متوسط ، خرده بورژوازی، بیان روشن خود را در نظریات «رادیکالهای» روسی با پوششهای مختلف از ناشاژیزن و «رادیکال دمکراتها»[٢] گرفته تا «سوسیالیست-رولوسیونرها» یافته است. گروه اخیر اشتباه گرفتن سوسیالیسم را با دمکراسی به وضوح بسیار بر سر مسئلۀ ارضی نشان داده‌اند، بخصوص با شعار «اجتماعی کردن» شان (اجتماعی كردن زمین بدون اجتماعی کردن سرمایه). به همین گونه همه می‌دانند که اینان رادیکالیسم بورژوازی را تحمل می‌کنند اما تاب تحمل اصول حزبی سوسیال-دمکراتیک را ندارند.

تجزیه و تحلیل اینکه چگونه منافع طبقات مختلف در برنامه و تاکتیکهای لیبرالها و رادیکالهای مختلف روسی منعکس شده است، از حوصلۀ موضوع مورد بحث ما خارج است. ما فقط بطور جنبی بدین مسئلۀ جالب اشاره کردیم، و اکنون باید با در نظر گرفتن سلوک حزب ما نسبت به سازمانهای غیرحزبی به نتیجه گیریهای سیاسی عملی بپردازیم.

آیا جایز است که سوسیالیستها در فعالیتهای سازمانهای غیرحزبی شرکت کنند؟ اگر جایز است، در چه شرایطی؟ چه تاکتیکهائی می‌باید در این سازمانها استفاده شود؟

جواب به نخستین سؤال نمی‌تواند یک «نه» بدون قید و شرط باشد. غلط است که بگوئیم در هیچ موردی و در تحت هیچ شرایطی سوسیال دمكراتها نباید در سازمانهای غیرحزبی (یعنی سازمانهایی که کم و بیش آگاهانه یا ناآگاهانه بورژوائی هستند) فعالیت کنند. در زمان انقلاب دمکراتیک شرکت نکردن در فعالیت سازمانهای غیرحزبی در شرایط مشخصی منجر به عدم شرکت در انقلاب دمکراتیک می‌شود. اما بدون شک، سوسیالیستها باید این «شرایط مشخص» را در چارچوب تنگی محدود کنند، و باید چنین مشاركتی را فقط در تحت شرایط بسیار معین و محدود انجام دهند. زیرا در حالیکه سازمان غیرحزبی همانگونه که قبلا گفته‌ایم، در نتیجۀ حالت نسبتاً رشد نیافتۀ مبارزۀ طبقاتی به وجود می‌آید، پیروی اکید از اصول حزب از طرف دیگر از عواملی است که مبارزۀ طبقاتی را آگاهانه، روشن، معین و اصولی می‌کند.

حفظ استقلال ایدئولوژیک و سیاسی حزب طبقۀ کارگر وظیفۀ همیشگی، غیرقابل تغییر و مطلق سوسیالیستها است. هر کس که در انجام این وظیفه کوتاهی کند، در واقع دیگر سوسیالیست نیست، هر قدر هم که معتقدات «سوسیالیستی» او (در حرف) قوی باشد. سوسیالیستها ممکن است در فعالیتهای سازمانهای غیرحزبی فقط به صورت استثنائی شرکت کنند، و هدف، طبیعت، شرایط و خصوصیات دیگر این شرکت در فعالیتها باید کاملاً تابع وظیفۀ اساسی آماده کردن و سازمان دادن پرولتاریای سوسیالیست برای رهبری آگاهانۀ انقلاب سوسیالیستی باشد.

ممکن است اوضاع ما را، بخصوص در مرحلۀ انقلاب دمکراتیک مجبور کند که در فعالیتهای سازمانهای غیرحزبی شرکت کنیم، به ویژه انقلاب دمکراتیکی که طبقۀ کارگر در آن دارای نقش بارزی است. ممکن است که چنین مشاركتی ضروری باشد، مثلا برای تبلیغ کردن سوسیالیسم در بین شنوندگان دمکرات، یا به نفع مبارزۀ مشترک سوسیالیستها و دمکراتهای انقلابی علیه ضدانقلاب. در حالت اول، چنین شرکتی در فعالیتها به معنی تأمین کردن شرایط پذیرش عقاید ما است. در حالت دوم نشان دهندۀ توافق جنگی برای حصول هدفهای انقلابی معین است. در هر دو حالت شرکت در فعالیتها فقط می‌تواند موقتی باشد. در هر دو مورد، چنین شرکتی جایز است فقط در صورتی که استقلال حزب کارگران کاملاً حفظ شده باشد و در صورتی که حزب بمنزلۀ یک کل، اعضاء و گروههایش كه به «نمایندگی» در اتحادیه‌ها یا شوراهای غیرحزبی انتخاب شده‌اند را کنترل و راهنمایی کند.

زمانی که فعالیتهای حزب ما در خفا انجام می‌گرفت، اعمال چنین نظارت و راهنمایی‌ای گاه ایجاد دشواریهای غلبه ناپذیر و بسیار بزرگ می‌کرد. اما اکنون که فعالیتهای حزب ما بیشتر و بیشتر علنی می‌گردند، این نظارت و راهنمائی می‌تواند و باید به وسیع‌ترین مقیاس، نه تنها به وسیلۀ اعضای بالای حزب بلکه به وسیلۀ اعضای عادی و به وسیلۀ همۀ کارگران سازمان یافتۀ متعلق به حزب ما، اعمال شود. گزارشها راجع به فعالیتهای سوسیال-دمکراتها در اتحادیه‌ها و شوراهای غیرحزبی، سخنرانیها دربارۀ شرایط و اهداف چنین فعالیتهائی، قطعنامه‌های سازمانهای حزبی از هر قبیل دربارۀ این فعالیتها، باید که در یک حزب کارگری، کاری منظم گردد. فقط با چنین شرکت واقعی حزب به عنوان یک کل، با شرکت در فعالیتها در جهت چنین فعالیتهایی، ما می‌توانیم کار سوسیالیستی واقعی را با کار کلی دمکراتیک در عمل پیوند زنیم.

چه تاکتیکی را باید در اتحادیه‌های غیرحزبی دنبال کنیم؟ مقدم بر همه چیز باید از هر فرصتی استفاده کنیم تا تماس مستقل برقرار نمائیم و کل برنامۀ سوسیالیستی خود را تبلیغ نمائیم. دوماً باید وظایف فوری سیاسی روز را در جهت انجام بسیار کامل و قاطع انقلاب دمکراتیک معین کنیم، باید که شعارهای انقلاب دمکراتیک را مطرح نمائیم، و «برنامۀ» اصلاحاتی را ارائه دهیم که به وسیلۀ دمکراتهای انقلابی مبارز دنبال می‌شود و متمایز كنندۀ ایشان از لیبرال دمکراتهای کاسب مسلک است.

تنها اگر امور بدین طریق ترتیب داده شود، جایز و مفید است که اعضای حزب ما در فعالیتهای سازمانهای انقلابی غیرحزبی که یک روز به کمک کارگران برپا می‌شوند و یک روز به کمک دهقانان و روز بعد به وسیلۀ سربازان و غیره، شرکت کنند. تنها در چنین حالتی است که ما در موقعیتی خواهیم بود که وظیفۀ دوگانۀ حزب کارگران را در یک انقلاب بورژوائی به انجام رسانیم یعنی انقلاب دمکراتیک را تا مرحلۀ کمال آن انجام دهیم و نیروهای پرولتاریای سوسیالیست را که احتیاج به آزادی دارند تا یک مبارزۀ بی رحمانه برای سرنگون کردن سلطۀ سرمایه را به انجام رسانند، گسترش داده و تقویت کنیم.

نوایا ژیزن، شماره‌های ٢٢ و ٢٧
٢٦ نوامبر و ٢ دسامبر ١٩٠٥
مجموعه آثار لنین، جلد ١٠


توضیحات

[١] اوسوبوژدنیه Osvobozhdeniye (آزادی) – نشریۀ بورژوا لیبرالی كه در خارجه از ١٩٠٢ تا ١٩٠٥ به سردبیری پ.ب. استرووه منتشر می‌شد. در ژانویۀ ١٩٠٤ ارگان گروه سلطنت طلب - لیبرال «انجمن آزادی» شد. گروه اوسوبوژدنیه بعدها تشكیل هستۀ حزب كادت را داد.

[٢] رادیكال دمكراتها اعضای سازمان خرده بورژوایی بودند كه در نوامبر ١٩٠٥ تشكیل شد. مواضع آنها بین كادتها و منشویكها نوسان می‌كرد. آنها تنها توانستند یك شماره از نشریه شان (رادیكال) را به چاپ برسانند. آنها خواستار جمهوری دمكراتیك بودند، با این حال حاضر بودند به سلطنت مشروطه قناعت كنند در صورتی كه دولت در قبال پارلمان مسئول باشد. دربارۀ برنامۀ ارضی آنها خواهان مصادرۀ زمینهای دولت، دربار و كلیسا بدون پرداخت غرامت و زمینهای خصوصی با غرامتی اندك بودند. سازمان آنها در اوایل ١٩٠٨ متلاشی شد و اعضایش به نشریات نیمه كادت بززاگلاویا و تاواریش پیوستند.

بدون مقابله و تغییر، برگرفته از "منتخب آثار لنین درباره اتحادیه‌های کارگری" - کمونیستهای انقلابی مرداد ١٣٨٩


lenin.public-archive.net #L1421fa.html