رویدادهای نو و مسائل کهنه
و. ای. لنین
تمام علایم «آرامش» کوتاهی که در شش تا نه ماه گذشته جنبش انقلابی ما را از تکامل سریع و توفانی گذشته خویش متمایز ساخته است، ظاهراً به پایان میرسد. هر چند این «آرامش» کوتاه بود و هر چند هر ناظر مطلع و هشیار آشکارا میتوانست مشاهده کند که فقدان ابراز آشکار خشم تودهای در بین کارگران (در مدتی کوتاه) به هیچ وجه به معنای پایان یافتن رشد این خشم در سطح و عمق نیست، با این حال در میان روشنفکران ما – که در پندار انقلابی هستند ولی غالباً نه دارای ارتباط محکم با طبقۀ کارگر بوده و نه پایۀ محکم و مشخص معتقدات سوسیالیستی دارند – صداهای متعددی از یکسو دلسردی و عدم اعتقاد به جنبش تودهای طبقۀ کارگر، و از سوی دیگر فراخوان برای تجدید تاکتیک قدیمی قتلهای سیاسی فردی بمثابه یک شیوۀ هم اکنون ضروری و الزامی مبارزۀ سیاسی را ابراز میکنند. در چندین ماهی که از تظاهرات فصل پیشین گذشته است یک «حزب» به نام «سوسیالیست-انقلابیها» به وجود آمده است که شروع کرده به رجز خوانی با صدای بلند دربارۀ اینکه تظاهرات تأثیر مأیوس کنندهای دارد و میگوید «متأسفانه، مردم به این زودیها برنخواهند خاست»، البته، این آسان است که از تسلیح تودهها گفت و نوشت، اما اکنون بایستی به «مقاومت انفرادی» دست زد و نباید اجازه داد که با اشاره به همان وظیفۀ قدیمی (که برای روشنفکری که از هر گونه باور «دگماتیکی» به جنبش طبقۀ کارگر آزاد است بسیار خسته کننده و «غیر جالب» میباشد!)، همان تبلیغ در میان تودههای پرولتار و سازماندهی تعرض تودهای، از زیر بار ضرورت فوری ترور انفرادی شانه خالی شود.
در روستوفِ کنارِ دُن Rostov-on-Don اعتصابی که در نظر اول خیلی معمولی و «روزمره» به نظر میرسید بر پا شد و به حوادثی منجر گردید که بطور چشمگیری نهایت احمقانه و مضر بودن تلاش سوسیالیست-انقلابیها جهت احیای جنبش نارودنایا ولیا با تمام اشتباهات تئوریک و تاکتیکیاش را نشان داد. اعتصاب که با مطالباتی با ماهیت خالص اقتصادی شروع شد، هزاران کارگر را دربر گرفت و علیرغم شرکت ناچیز نیروهای انقلابی سازمان یافته در آن، به سرعت به یک رویداد سیاسی تکامل یافت. تودههای مردم که به شهادت برخی از شرکت کنندگان به بیست تا سی هزار نفر بالغ میشدند، جلسات سیاسیای ترتیب دادند که جدی بودن و خوب سازمان یافتن شان شگفتی آور بود و در آنها اعلامیههای سوسیال-دمکراتیک خوانده شده و با شور و شوق مورد بحث قرار میگرفتند، نطقهای سیاسی ایراد میشد و بین نمایندگان کاملاً تصادفی و فاقد تعلیمات زحمتکشان در مورد حقایق اولیۀ سوسیالیسم و مبارزۀ سیاسی جر و بحث درمی گرفت، جلساتی که در آنها درسهای عملی و «عینی» دربارۀ نحوۀ برخورد و تماس با سربازان داده میشد. مقامات و پلیس آشفته شده (شاید تا اندازهای در اثر قابل اتکا نبودن سربازان؟) و برای چند روز نتوانستند از سازماندهی تجمعات تودهای سیاسی، که روسیه قبلاً نظیر آنها را به خود ندیده بود، در زیر آسمان باز جلوگیری کنند. زمانی که بالاخره از نیروی مسلح استمداد شد، جمعیت در مقابل آن به سختی مقاومت کرد، و قتل یکی از رفقا در روز بعد موجب یک تظاهرات سیاسی در مراسم خاکسپاری وی میشود ... با این حال، سوسیالیست-انقلابیها احتمالاً مطلب را در پرتوی نور دیگری میبینند؛ از دیدگاه آنها «مناسب تر» میبود اگر شش رفیق مقتول در روستوف جان خود را در راه ضربه زدن به این یا آن پلیس ستمگر مینهادند.
ولی ما باور داریم که تنها جنبشهای تودهای که در آنها رشد آگاهی سیاسی و فعالیت انقلابی طبقۀ کارگر متجلی میشود لایق دریافت لقب اعمال واقعاً انقلابی و قادر به تشویق واقعی هر کسی که برای انقلاب روسیه مبارزه میکند هستند. چیزی که ما اینجا میبینیم «مقاومت انفرادی» که بی اندازه خودستایی میکند و تنها ارتباطش با تودهها اعلانات کلامی و انتشار احکام اجرا شده و غیره است، نمیباشد. چیزی که میبینیم مقاومت واقعی از جانب جمعیت است؛ عدم سازماندهی، ناآمادگی و خودبخودی بودن این مقاومت بخاطر ما میآورد که مبالغه کردن دربارۀ نیروی انقلابی مان چقدر نابخردانه و اهمال در انجام وظیفۀ بهبود دادن سازماندهی و آماده ساختن تودههایی که در مقابل چشم مان واقعاً مبارزه میکنند چقدر جنایتکارانه است. تنها وظیفۀ شایستۀ یک انقلابی به دقت شرح دادن، بهره بردن و به دست گرفتن موضوعاتی است که زندگی روسی به اندازۀ کافی به دست میدهد، نه شلیک چند گلوله جهت ایجاد کردن دستاویزی برای تحریک تودهها، موضوع تبلیغات و انعکاس سیاسی. سوسیالیست-انقلابیها به تأثیر «تبلیغی» قتلهای سیاسی، که دربارۀ آن هم در اطاق پذیرایی لیبرالها و هم در میخانههای عمومی زیاد پچ پچ میشود، سخت مینازند. برای آنها کاری ندارد (زیرا از همه گونه دگمهای تنگ یا چیزی که حتی نزدیک به یک تئوری سوسیالیستی مشخص باشد آزادند!) که برانگیختن هیجان و جنجال سیاسی را جانشین (یا حدالقل مکمل) تربیت سیاسی پرولتاریا سازند. ولی ما باور داریم که رویدادهای واقعاً و جداً «تبلیغ کننده» (تحریک کننده) و نه تنها تحریک کننده، بلکه (آنچه به مراتب مهمتر است) تربیت کننده، تنها آنهایی هستند که خود تودهها بازیگرشان بوده و زادۀ احساسات تودهها میباشند و نه آنچه که با «هدفی خاص» از طرف این یا آن سازمان به روی صحنه میآید. ما باور داریم که حتی صدها شاه کشی هیچگاه نمیتواند آن تأثیر تحریک کننده و تربیت کنندهای را داشته باشد که این شرکت دهها هزار کارگر در تجمعاتی که منافع اساسیشان و پیوندهای سیاست با این منافع در آنها مورد بحث قرار میگیرند، و این شرکت در مبارزه که قشرهای تازه و هنوز «دست نخوردۀ» پرولتاریا را برای کسب آگاهی سیاسی بیشتر و مبارزۀ انقلابی وسیعتر بیدار میسازد، دارد. با ما از ایجاد بی نظمی در دستگاه حکومتی حرف میزنند (حکومتی که مجبور است آقایان پلهوهها Plehve را جانشین آقایان سیپیاگینها Sipyagin کرده و فرومایهترین رذلها را به خدمت خود «برگزیند»)، اما ما اعتقاد داریم که قربانی کردن یک انقلابی، حتی در ازای ده نفر رذل، تنها به معنی ایجاد بی نظمی در صفوف خودمان است، صفوفی که در حال حاضر آنقدر نحیف هستند که قادر به ادامه دادن به انجام تمام کارهایی که کارگران از آنها «درخواست میکنند» نمیباشند. ما باور داریم که دولت فقط هنگامی واقعاً دچار بی نظمی میشود که تودههای وسیع، حقیقتاً متشکل شده از طریق خود مبارزه، دولت را به سردرگمی بیاندازند؛ هنگامی که بر حق بودن مطالبات عناصر پیشروی طبقۀ کارگر برای مردم کوچه و بازار و حتی بخشی از سربازانی که برای «آرام ساختن» فراخوانده شدهاند روشن شود؛ هنگامی که اقدام نظامی علیه دهها هزار انسان متعاقب تزلزل مقامات دولتیای انجام شود که هیچگونه امکان واقعی برای دانستن اینکه این اقدام نظامی به کجا منتهی میشوند نداشته باشند؛ هنگامی که جمعیت ببینند و احساس کند که کسانی که در میدان جنگ داخلی بر خاک افتادهاند، رفقای وی و بخشی از خودش میباشند، و سرشار از خشمی جدید و تمایل برای گلاویز شدن قاطعانهتر با دشمن شود. اینجا دیگر نه چند فرد رذل، بلکه تمام سیستم موجود بمثابه دشمن مردم به میدان میآید، مردمی که گذشته از ژاندارمها و دادگاهها که قیامهای تودهای همیشه با آنها روبرو هستند، مقامات محلی و مقامات سن پترزبورگ، پلیس، ارتش و قزاقها نیز مکمل تصویر صف آرایی علیه او میباشند.
آری، قیام. هر چند آغاز چیزی که به نظر میرسید جنبشی اعتصابی در شهری در استانی دورافتاده است متفاوت از یک قیام «واقعی» بود، ولی ادامه و پایان آن بطور غیر ارادی فکر یک قیام را به وجود آورد. روزمره بودن انگیزه اعتصاب و ناچیز بودن مطالبات مطرح شده توسط کارگران، بخصوص قدرت عظیم همبستگی پرولتاریا را، که بلافاصله متوجه شد مبارزۀ کارگران راه آهن امر مشترک پرولتارها میباشد و همچنین توانایی وی را در پذیرش ایدهها و تبلیغات سیاسی و آمادگیاش را در نبردی رو در رو علیه قوای نظامی برای دفاع از حق یک زندگی آزاد و رشد آزاد، که هم اکنون تمام کارگران متفکر آن را عادی و ابتدایی در نظر میگیرند، فوراً و بطور ویژه آشکار ساخت. کمیتۀ دن، که ما اعلامیهاش، «به تمام شهروندان»، را بطور کامل در پایین چاپ میکنیم، هزار بار حق داشت، هنگامی که اعلام کرد اعتصاب روستوف یکی از گامهای اولیه به سوی یک قیام عمومی در بین کارگران روسیه با مطالبۀ آزادی سیاسی بود[۱]. به هنگام چنین رویدادهایی است که حقیقتاً با چشمهایمان مشاهده میکنیم که چگونه قیام مسلحانۀ تودهای علیه حکومت مطلقه، نه تنها بمثابه ایدهای در مغزها و برنامههای انقلابیون، بلکه همچنین بمثابه قدم بعدی ناگزیر، طبیعی و عملی خود جنبش، بمثابه نتیجۀ رشد خشم، رشد تجربه و رشد جسارت تودهها، که از واقعیات روسیه چنین درسهای پر ارزش و چنین تربیت عالیای دریافت میدارند، تکامل مییابد.
من گفتم قدمی ناگزیر و طبیعی – و بلافاصله آن را مشروط میسازم: تنها در صورتی که به خود اجازه ندهیم حتی یک گام هم از وظیفۀ پیشارو و مبرم کمک به این تودهها، که شروع به بپاخاستن کردهاند، برای اینکه جسورانهتر و مصممانهتر عمل کنند؛ از وظیفۀ تحویل دادن نه دو، بلکه دهها سخنران و رهبر میدانی به آنها؛ از وظیفۀ به وجود آوردن یک سازمان واقعاً مبارز که قادر به هدایت تودهها باشد، و نه به اصطلاح «سازمان مبارزی» که فقط افراد تک رو را هدایت میکند (اگر اصلاً هدایت شان بکند)، منحرف شویم. لازم به گفتن نیست که این وظیفهای دشوار است، ولی ما میتوانیم کاملاً به خود حق دهیم که کلمات مارکس که در این اواخر بسیار زیاد و به ناحق نقل میشوند را با شرایط وفق داده و بگوییم: «هر قدم جنبش واقعی مهمتر از یک دوجین» سوء قصدها و مقاومتهای انفرادی، مهمتر از صدها سازمان و «احزابی» که تنها از روشنفکران تشکیل شده باشند است.[۲]
به غیر از مبارزات روستوف، محکومیت تظاهرات کنندگان به زندان در بین رویدادهای سیاسی اخیر برجسته است. دولت تصمیم گرفته است از تمام وسایل ارعاب، از شلاق زدن تا خدمت اجباری استفاده نماید. و چه پاسخ عالیای از کارگران، که ما در زیر سخنرانیهای آنها را در برابر دادگاه خواهیم آورد[۳]، گرفت؛ چه آموزنده است این پاسخ بخصوص برای تمام کسانی که دربارۀ اثر مأیوس کنندۀ تظاهرات فریاد میکشیدند، نه بخاطر اینکه فعالیت بیشتر در این راه را تشویق کنند، بلکه بخاطر اینکه میخواستند مقاومت فردی بسیار خودستا را موعظه کنند! این سخنرانیها، که از قلب پرولتاریا برمی خیزند، توضیح عالی وقایعی همچون روستوف و در عین حال بیانیههایی جالب میباشند (می گفتم «تجلیات عمومی»، اگر این اصطلاح ویژۀ پلیس نمیبود)، سخنرانیهایی که کار طولانی و دشوار جهت برداشتن گامهای «واقعی» جنبش را به شهامت بی اندازه آغشته میسازند. چیزی که در این سخنان قابل توجه است توضیح ساده، موثق و دقیق اینستکه چگونه بیشتر واقعیات روزمرۀ «بدبختی، ستم، بردگی، تحقیر و استثمار» کارگران که در جامعۀ کنونی روزانه دهها و صدها میلیون بار اتفاق میافتند، به بیداری آگاهی آنها، به رشد «طغیان» آنها و به ابراز انقلابی این طغیان منجر میگردد (من واژههایی را که مجبور به بکار بردن آنها جهت شرح دادن سخنان کارگران نیژنی - نووگورود Nizhni-Novgorod بودم را در گیومه گذاردم، چونکه اینها همان کلمات معروف مارکس در آخرین صفحۀ جلد اول «سرمایه» میباشند که نزد «منقدان»، اپورتونیستها، رویزیونیستها و غیره، اینقدر کوششهای پر سر و صدا و بی نتیجه برانگیخته است تا نظریات سوسیال-دمکراتها را رد کرده و آنها را متهم به دروغگویی نمایند).
درست به دلیل اینکه این سخنان از طرف کارگران معمولی ایراد گردیده است، کارگرانی که دارای سطح آگاهی پیشرفتهای هم نبودهاند، کارگرانی که نه به عنوان اعضای سازمان خاصی، بلکه فقط به عنوان افرادی از میان توده صحبت کردهاند، درست به دلیل اینکه آنها نه به اعتقادات شخصی خود، بلکه به واقعیات زندگی هر پرولتار و یا نیمه پرولتار در روسیه استناد نمودهاند، درست به همین دلیل این نتیجه گیری آنها: «به این دلیل ما آگاهانه در تظاهرات بر ضد حکومت مطلقه شرکت نمودیم»، یک چنین اثر الهام بخشی بر جای میگذارد. روزمره بودن و «خصلت تودهای» واقعیاتی که آنها از آن این نتیجه را گرفتهاند ضامن آن هستند که هزارها، دهها هزار و صدها هزار نفر میتوانند به چنین نتیجه گیری برسند و بطور حتم خواهند رسید، اگر ما بتوانیم تأثیر سیستماتیک، از لحاظ تئوریک ثابت قدم و همه جانبۀ انقلابی (سوسیال-دمکراتیک) را بر آنها ادامه داده، بسط و تحکیم بخشیم. چهار کارگر نیژنی - نووگورود گفتند ما آمادهایم حالا که نسیم آزادی را استنشاق کردهایم، بخاطر مبارزه علیه بردگی سیاسی و اقتصادی به خدمت تنبیهی محکوم شویم. هزاران کارگری که در روستوف آزادی تجمع سیاسی را با مبارزه برای چند روز به دست آورده و یک سری حملات سربازان علیه تودههای بی سلاح مردم را درهم شکسته بودند، به دنبال آنها تکرار کردند: ما آمادهایم با مرگ مواجه شویم.
با این نشان تو پیروز خواهی شد، این تنها چیزی است که برای ما باقی میماند تا به کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارند، بگوییم.
ایسکرا شمارۀ ۲۹
۱ دسامبر ۱۹۰۲
انتشار بر طبق متن ایسکرا
مجموعه آثار لنین، جلد ۶
توضیحات
[١]
اعلامیۀ کمیتۀ دن ح.ک.س.د.ر.، «به تمام شهروندان»، مورخ ۶ نوامبر ۱۹۰۲، در ایسکرای شمارۀ ۲۹ مورخ ۱ دسامبر ۱۹۰۲ تجدید چاپ شد.
[٢]
لنین در اینجا به جملهای از کارل مارکس در نامهاش به ویلهلم براکه مورخ ۵ مه ۱۸۷۵ استناد میکند که در آن نوشته شده بود: «هر قدم جنبش واقعی مهمتر از یک دوجین برنامه است.» مراجعه نمایید به مارکس و انگلس، «آثار منتخب»، جلد ۳، مسکو، ۱۹۷۰، ص ۱۱.
[٣]
لنین در اینجا به سخنرانیهایی استناد میکند که در دادگاه در ۳۱-۲۸ اکتبر (۱۳-۱۰ نوامبر) ۱۹۰۲، توسط کارگران نیژنی-نووگورود در جریان محاکمهشان به دلیل شرکت در تظاهرات ۱ و ۵ (۱۴ و ۱۸) مه ۱۹۰۲ انجام شد. سخنرانیها در ابتدا به صورت اعلامیۀ جداگانهای توسط کمیتۀ نیژنی-نووگورود ح.ک.س.د.ر. منتشر شدند؛ بعدها در ایسکرا (شمارۀ ۲۹، ۱ دسامبر ۱۹۰۲) تحت عنوان «کارگران نیژنی-نووگورود در دادگاه» و همچنین به صورت جزوهای جداگانه تجدید چاپ شدند.
- ترجمه جواد راستیپور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۲/۶/۲
lenin.public-archive.net #L1113fa.html
|