Farsi    Arabic    English   

مبارزۀ سیاسی و حیله گری سیاسی

و. ای. لنین


در حال حاضر به نظر می رسد که سیاست داخلی دولت روسیه کمتر از همه می تواند متهم به قاطعیت ناکافی و شفافیت شود. مبارزه با دشمن داخلی با شدت تمام جریان دارد. تقریباً هیچگاه نبوده است که دژها، زندانها، مقرهای پلیس، و حتی خانه‌ها و آپارتمانهای شخصی تبدیل به بازداشتگاه شده، اینقدر پر از زندانیان بازداشتی شوند. جایی برای همۀ آنهایی که بازداشت شده‌اند وجود ندارد؛ فرستادن همۀ تبعیدیها به سیبری با «وسایل حمل و نقل» معمول، بدون فراهم ساختن امکان «اردوکشی‌های» فوق العاده ناممکن است؛ نه نیروها و نه وسایل برای برقرار ساختن یک نظام یکسان برای همۀ زندانیها وجود ندارد، و رفتار کاملاً خودسرانۀ مقامات محلی آشفته و ستمگر بطور خاصی خشم زندانیان را برمی انگیزد و آنها را به اعتراض، مبارزه و اعتصاب غذا می راند. با این حال، مقامات بالاتر، در حالی که سر و کار داشتن با دشمنان داخلی را که اکنون در حبس هستند به افراد خرده ریز می سپارند، متعصبانه به کارهایشان برای «بهبود بخشیدن» و تجدید سازمان دادن به پلیس به منظور ضربه زدن بیشتر به همان ریشه‌ها ادامه می دهند.

این صاف و ساده جنگ است، و نه تنها هر چه بیشتر برای توده‌های هر چه وسیع تری از جمعیت روسیه آشکار می شود، بلکه کمابیش مستقیماً توسط آنها واقعاً احساس می شود. جوخه‌های واکنش سریع پیشقراول پلیس و ژاندارمری بطور آهسته ولی مسلم با توپخانۀ سنگین قانون دنبال می شوند. قوانین ماه قبل را در نظر بگیرید، و اولین چیزی که جلب توجه می کند فرمانهای جدید تزار هستند که آخرین بقایای آزادیهای فنلاند را نابود می کنند، و علاوه بر آن، احتمالاً قانون جامع دربارۀ انجمنهای کمک متقابل برای طبقۀ نجبا. نخستین اقدام کاملاً استقلال دادگاهها و سنای فنلاند را تحلیل می برد، دانستن همه چیز و کنترل کردن همه چیز را برای فرماندار کل ممکن می سازد، یعنی در حقیقت تبدیل کردن فنلاند به یکی از آن استانهای متعدد روسیه است که از هیچ حقوقی برخوردار نیستند و تحقیر می شوند. فینلندسکایا گازتا، روزنامۀ دولتی تحت کنترل پلیس، تذکر می دهد که از حالا برای فعالیت «هماهنگ» همۀ نهادهای محلی امید وجود دارد ... نمی دانم بگویم که این یک استهزاء خبیثانۀ دشمن غیرمسلح است که نارواترین و سنجیده شده ترین ضربه را خورده، یا سخنان مداهنه آمیز به شیوۀ «یهودا» گولولیوف.[۱]

دومین قانون ذکر شده در بالا آخرین محصول همان کمیتۀ منتخب برای امور طبقۀ نجبا است، که اکنون میهن را با غارت کردن زمینهای سیبری («وضع کردن مالکیت ارضی ملاکی در سیبری») تبرک بخشیده.[۲] در زمان وجود یک بحران شدید تجاری و صنعتی و فقیرسازی کامل در مناطق روستایی، هنگامی که میلیونها کارگر و دهقان قربانی گرسنگی، سوء تغذیه و تنگدستی هستند، البته که برای استفاده کردن از پول مردم حتی تصور روشی بهتر از اعانه دادن به حضرات ملاک ناممکن است! نخست، دولت به هر انجمن کمک متقابل طبقۀ نجبا مبلغی قلمبه اعطا می نماید («به صلاحدید اعلیحضرت امپراتور»)، و در مرحلۀ دوم، طی دوره‌ای ده ساله همان مقداری که اعضای طبقۀ نجبای محلی همبخشی می کنند را اعطا می کند. انجمنها به آنهایی که در پرداخت بهرۀ وامها مشکل دارند کمک می کنند. هنگامی که چنین روش آسانی برای به دست آوردن پول برای پرداختها از جیبهای مردم وجود دارد، آقایان طبقۀ نجبا نیازی ندارند که هیچ نگرانی دربارۀ پذیرفتن وامها داشته باشند.

و به دنبال آن خطابه‌های تزار به طبقۀ نجبا، به زمستوویست‌ها، دهقانان و کارگران (در کورسک و سن پترزبورگ) آمدند که انگار برای جمع بندی کردن این سیاست تعقیب، خشونت و غارت، برای تعمیم دادن و تقدیس کردن آن بیان شده بودند. تزار از طبقۀ نجبا بخاطر خدمتی که ارائه داده بود، خدمتی که «بیشتر توسط وجدان امر شده بود تا توسط ترس»، تشکر کرد و قول داد که توجهی دائمی به ترفیع مالکیت ارضی ملاکی، «که ستون قدیمی نظم و قانون و قدرت اخلاقی روسیه را تشکیل می دهد»، داشته باشد. تزار به زمستوویست‌ها مطلقاً هیچ چیزی دربارۀ یک ستون، یا دربارۀ قدرت اخلاقی روسیه، یا دربارۀ خدمتی که بیشتر توسط وجدان امر شده تا توسط ترس، نگفت. او ساده و مختصر به آنها گفت که «مأموریتشان سازمان دادن تلاشهای محلی در حوزۀ نیازهای اقتصادی است»، و فقط اگر این را مد نظر داشته باشند، فقط اگر آنها این مأموریت را با موفقیت به سرانجام برسانند، می توانند از لطف او مطمئن باشند. این یک پاسخ کاملاً روشن به آرزوهای مشروطه طلبانۀ زمستوویست‌ها، یک هشدار مستقیم به آنها (یا، اگر دقیق تر باشیم، به مبارزه طلبیدن شان) بود، تهدیدی به دریغ داشتن «لطف» او در صورت کوچکترین فراتر رفتن آنها از مرزهای «تلاشهای محلی در حوزۀ نیازهای اقتصادی».

علاوه بر این، تزار خطاب به دهقانان صراحتاً سرزنش «اختلالات» و «غارت اراضی ملاکی» را بیان کرد، کتک زدن بی رحمانه و شکنجۀ موژیکها که با گرسنگی و درماندگی بپا خاسته بودند را «تنبیه شایسته» توصیف نمود، و کلمات الکساندر سوم را یادآوری کرد که به آنها سفارش کرده بود «از مارشال‌های طبقۀ نجبا فرمانبری کنید». در آخر، تزار خطاب به کارگران نه بیشتر و نه کمتر از «دربارۀ دشمنان»، دشمنان او، که باید همچنین دشمنان کارگران باشند، صحبت کرد.

پس بدین ترتیب، نجبا نوکران وفادار و ستون قدیمی نظم و قانون هستند. زمستوویست‌ها (یا نجبای زمستوو) یک هشدار دریافت می کنند. دهقانان نیز سرزنش می شوند و فرمان می گیرند که از نجبا فرمانبری کنند. کارگران مستقیماً با مسئلۀ دشمنان مواجه می شوند. سخنرانیهای آموزنده‌ای هستند. سنجیدن آنها آموزنده خواهد بود، و آشنا کردن تعداد هر چه بیشتری از مردم تا جایی که امکان دارد، هم با متن دقیق و هم با معنی واقعی این سخنرانیها، به وسیلۀ اعلامیه‌ها، جزوات و صحبت کردن در محافل مطالعه و گردهم آیی‌ها، بسیار مطلوب خواهد بود. یادداشتهای توضیحی ساده برای متن این سخنرانیها می توانند مطالب عالی برای تبلیغ در بین ناروشن ترین قسمت از عقب مانده ترین بخشهای طبقۀ زحمتکش، تجار خرد و پیشه وران باشد. و نه فقط «نادان»، بلکه همچنین تعداد زیادی از شهروندان روشنفکر و تحصیل کردۀ روسیه از تعمق کردن با دقت به سخنرانیهای تزار سود می برند – بخصوص از میان لیبرالها بطور عام و از میان زمستوویست‌ها بطور خاص. اغلب اتفاق نمی افتد که از دهان خانوادۀ سلطنتی چنین اعتراف صریح به وجود جنگ، تأیید و اعلان آن در کشور شنیده شود: جنگ طبقات مختلف جمعیت، جنگ علیه دشمنان داخلی. و یک اعتراف به وجود جنگ دارویی عالی علیه همۀ اشکال متفرقۀ حیله گری سیاسی، یعنی تلاشها برای ماست مالی کردن، صدایش را در نیاوردن و طفره رفتن از جنگ، یا تلاشها برای محدود و کوچک جلوه دادن ماهیت آن است.

حیله گری سیاسی که ما به آن اشاره می کنیم از طرف هر دوی دولت و اپوزیسیون مسالمت جو، و گاهاً حتی توسط انقلابیون، به نمایش گذاشته می شود (اگر چه این صحیح است که در مورد آخری شکلی به خود می گیرد که شباهتی به انقلابیون ندارد). از جانب دولت فریب عمدی، ارتشاء و فساد است، بطور خلاصه سیستمی است که به «زوباتوفیسم» معروف شده است. وعده‌هایی برای اصلاحات کم یا بیش گسترده، آمادگی حقیقی برای انجام کوچک ترین بخش آنچه که وعده داده شده است، و مطالبه برای خودداری کردن از مبارزۀ سیاسی در عوض این – جوهر زوباتوفیسم چنین است. حالا حتی برخی از زمستوویست‌ها هم متوجه شده‌اند که مذاکرات بین وزیر کشور، آقای پله وه، و آقای د. ن. شیپوف (رئیس هیئت مدیرۀ زمستووی مسکو) آغاز «زوباتوفیسم زمستوویی» را تشکیل می دهد. پله وه قول می دهد که به زمستوو «التفات بیشتری» داشته باشد (مراجعه نمایید به اسووبوژدنیه، شمارۀ ۷)، قول می دهد که در اوایل سال آینده کنفرانسی از رؤسای هیئت مدیره‌های زمستوو به منظور «حل کردن همۀ مسائل مربوط به عملکرد نهادهایی زمستووی» تشکیل دهد، در عوض می خواهد که زمستوویست‌ها «هیچ چیزی دربارۀ داشتن نمایندگی در ارگانهای بالاتر دولت نگویند». چنین به نظر می رسد که موضوع تا حد امکان واضح است: وعده نامشخص ترین است، در حالی که مطالبه طوری است که، اگر با آن موافقت شود، آرزوهای زمستوویست‌ها نمی توانند متحقق شوند. فقط یک دارو علیه این فریب، حیله و فساد سیاسی وجود دارد: افشای بی رحمانۀ حقه بازان، و یک مبارزۀ سیاسی (یعنی، در شرایط روسیه، انقلابی) قاطعانه علیه حکومت خودکامۀ پلیسی. با این حال، اگر از روی اسووبوژدنیه قضاوت کنیم، زمستوویست‌های ما هنوز قادر به انجام این وظیفه نیستند. آنها با همان شیوه به حیله گری سیاسی پاسخ می دهند و سخنگوی آنها حداکثر بی ثباتی را نشان می دهد. این بی ثباتی در شمارۀ ۷ اسووبوژدنیه به دلیل این حقیقت بطور خاصی خیره کننده است که عقاید دربارۀ مسئلۀ مورد بحث نه تنها توسط هیئت تحریریه بلکه همچنین توسط چند نویسندۀ مشارت کننده بیان می شوند که هیئت تحریریه کم یا بیش با آنها مخالف است. در سرمقاله، این دیدگاه که وعده‌های پله وه یک دام و بیانی از زوباتوفیسم هستند، فقط بمثابۀ عقیدۀ تعداد کمی از زمستوویست‌ها ارائه شده است، و درست در کنار این به ما عقیدۀ زمستوویست‌های دیگر که «تمایل دارند راهنمایی‌های وزیر را دنبال کنند»(!!) ارائه می شود. هیئت تحریریه از عقیدۀ به راه انداختن کارزاری علیه زوباتوفیسم زمستوویی به دور است. آنها به زمستوویست‌ها علیه «دادن امتیازات» به دولت (در شماره‌های ۵ و ۶) هشدار داده‌اند، ولی آنها آقای شیپوف و شرکا را، که به توصیۀ روباه قدیمی پلیس عمل کرده‌اند و ماده ۴ (که به ضرورت تکمیل کردن کمیتۀ منتخب بر اساس احتیاجات صنعت کشاورزی با نمایندگان منتخب زمستوو می پرداخت) را از دستور کار کنگرۀ بهار زمستوو حذف نمودند، بطور قاطعانه محکوم نمی کنند. نتیجۀ گرفته شده توسط هیئت تحریریه در سرمقاله شان این نیست که زمستوو به این دلیل که بخشی از زمستوویست‌ها فریب طعمۀ دام پلیس را خورده‌اند به انحطاط رفته است، بلکه این است که واقعیت انجام مذاکرات بین دولت و زمستوو «اثبات می کند که زمستوو هم اکنون یک «نهاد نمایندگی کننده»(!!) است» و اینکه «کنگرۀ» وعده داده شده توسط آقای پله وه (به نظر من اینطور می رسد که آقای پله وه فقط دربارۀ یک «کنفرانس» صحبت کرد؟) «در هر صورت مطلوب است» زیرا آن «نمی تواند روابط بین زمستوو و دولت را درست نکند». هیئت تحریریه «راسخانه متقاعد شده است که زمستوویست‌ها در کنگره آنطور که شایستۀ آنهاست رفتار خواهند کرد – بمثابۀ نمایندگان مردم، و نه بمثابۀ دستیاران وزرا در حوزۀ اقتصادی». اگر فقط از روی این سرمقاله قضاوت کنیم، باید، برعکس، راسخانه متقاعد شویم که زمستوویست‌ها باز هم بمثابۀ «دستیاران» مقامات پلیس عمل خواهند کرد، آنطور که آقایان شیپوف و شرکا کرده‌اند (تا زمانی که یک جریان دیگر زمستوو آنها را کنار بزند، یا مُد دیگری بجایشان بیاورد). یک تسکین دلپذیر برای حیله گری سیاسی در این سرمقاله توسط مقالات بعدی از نویسندگان مشارکت کننده ارائه شده است: آقای آنتون استاریتسکی و حتی بیشتر از آن در مقالۀ آقای ت. مشاور زمستوو. اولی اقدام آقای شیپوف و شرکا را یک «قدم نادرست» می خواند، به زمستوویست‌ها توصیه می کند که «در گمان کردن به اینکه نوعی کنگرۀ ترتیب داده شده توسط آقای پله وه حق ایجاد شده با ولادت آنها را تأیید خواهد کرد عجله نکنند»، به آنها توصیه می کند که فریب طعمه را نخورند و از حیله گری سیاسی خودداری کنند. هیئت تحریریه یادداشت می گذارد:«ما در کل با نویسندۀ این مقاله موافق هستیم»، مشخصاً در باور به آنکه حیله گری سیاسی بطور خاص نباید اینقدر یک طرفه محکوم گردد.[۳]

با این حال، نویسندۀ دوم علناً علیه کل موضع اسووبوژدنیه قیام می کند، به ناقص و مرددانه بودن آن حمله می کند، چنین زبان نادرستی، نظیر ارجاعات به «هرج و مرج مردمی»، را محکوم و اعلام می کند که «آرام گرفتن با تدابیر نصف و نیمه ناممکن است، که لازم است تصمیم تا آخر رفتن گرفته شود»، که «لازم است تدابیر نوکرمآبانۀ نصف و نیمۀ اپوزیسیون قانونی کنار گذاشته شوند ...» «هیچ قربانی دادنی باعث توقف نشود»، که «اگر انقلابی نشویم، ما [زمستوویست‌ها] نمی توانیم هیچ چیز قابل توجهی به آرمان آزادی سیاسی روسیه ارائه بدهیم». ما از صمیم قلب از این اظهارات صادقانه و راسخانۀ مشاور زمستوو استقبال و جداً به همۀ کسانی که علاقه‌ای به مسئلۀ مورد بحث دارند توصیه می کنیم که آنها را مطالعه نمایند. او کاملاً ارزیابی ارائه شده از برنامۀ اسووبوژدنیه توسط ما در ایسکرا را تأیید می کند. بیش از آن: مقالۀ او نه تنها درستی دیدگاه ما، بلکه همچنین مقتضی بودن افشا کردن تند و تیز مردد بودن لیبرالیسم از جانب ما را نشان می دهد. به نظر می آید که در میان خود زمستوویست‌ها افرادی هستند که از هر نوع مردد بودنی زده می شوند و ما باید تلاشهای خاصی بکنیم تا با انتقاد کردن بی رحمانه از چنین مردد بودنی از موضع خودمان، از آنها حمایت کنیم.

البته سردبیر اسووبوژدنیه با ت. مشاور زمستوو موافق نیست و – محترمانه ولی راسخانه – اعلام می کند:«ما بسیاری چیزها را متفاوت می بینیم ...» اگر اغراق نکنیم! پس اعتراضات هیئت تحریریه چه هستند؟ جوهر آنها دو نکتۀ عمده است: نخست، آقای استرووه «بر اساس اصول» راههای مسالمت آمیز را ترجیح می دهد، برعکس آنچه که، آنطور که او باور دارد، برخی انقلابیون ترجیح می دهند؛ دوم، او انقلابیون را متهم به نداشتن تحمل کافی می کند. بگذارید این اعتراضات را بررسی کنیم.

آقای استرووه در مقاله‌ای با عنوان «ارزیابی یک سرزنش» (مقاله با امضای او است – ویراستار.) از مقالۀ من در شمارۀ ۳-۲ زاریا («آزاردهندگان زمستوو و هانیبال‌های لیبرالیسم») نقل می کند. البته، چیزی که او را بطور خاص ناخشنود ساخت این کلمات بودند:«اگر، حداقل برای یک بار، مردم درسی خوب را به دولت آموخته بودند» آن «اهمیت تاریخی عظیمی» می داشت.[۴] می بینید که آقای استرووه قاطعانه و بی قید و شرط با اینکه انقلاب قهرآمیز به اصلاح کردن مسالمت آمیز ارجحیت دارد مخالف است. او می گوید که مصمم ترین انقلابیون روسیه، راه مسالمت آمیز را بطور اصولی ترجیح دادند، و هیچ نوع دکترینی نمی تواند این سنت باشکوه را فرونشاند.

مشکل می توان استدلالی سفسطه آمیزتر و ناشیانه تر از این را تصور کرد. آیا آقای استرووه واقعاً نمی تواند بفهمد برده‌ای که قیام کرده از نظر اخلاقی محق است دربارۀ ارجحیت داشتن صلح با برده دار صحبت کند، در حالی که برده‌ای که قیام را رد می کند، هنگامی که همان کلمات را تکرار می نماید، به ریاکاری خجولانه نزول می کند؟ آقای استرووه می گوید «متأسفانه یا خوشبختانه، عناصر انقلاب در روسیه هنوز آماده نشده‌اند» و این کلمۀ «خوشبختانه» او را کاملاً رسوا می سازد.

در مورد سنتهای باشکوه تفکر انقلابی، به آقای استرووه توصیه می کنیم که در این باره سکوت کنند. ما فقط نیاز داریم که به کلمات پایانی مانیفست کمونیست مراجعه کنیم.[۵] ما فقط نیاز داریم به یاد بیاوریم که سی سال پس از انتشار مانیفست، هنگامی که کارگران آلمانی از قسمتی از حقوقی که مردم روسیه هیچگاه نداشته‌اند محروم شدند، انگلس با کلمات زیر به دورینگ پاسخ داد:

«برای آقای دورینگ نیروی قهریه شر مطلق است؛ نخستین اقدام قهرآمیز از نظر او سرچشمۀ گناه است؛ کل شرح عقاید او مرثیه‌ای برای آلودن همۀ تاریخ متعاقب است که با این سرچشمۀ گناه اولیه به پیش رفته؛ مرثیه‌ای برای منحرف شدن شرم آور همۀ قوانین طبیعی و اجتماعی توسط این قدرت شیطانی، نیروی قهریه. با این حال، آن نیرو همچنین نقشی دیگر در تاریخ ایفا می کند، نقشی انقلابی؛ آن، به گفتۀ مارکس، قابلۀ هر جامعۀ قدیمی است که آبستن جامعه‌ای نو می باشد، آن ابزاری است که جنبش اجتماعی به کمک آن راهش را به زور می گشاید و اشکال سیاسی مرده و فسیل شده را خرد می کند – آقای دورینگ کلمه‌ای در این باره نمی گوید. او فقط با آه و ناله به امکان اینکه نیروی قهریه شاید برای سرنگون کردن سیستم اقتصادی استثماری لازم باشد اعتراف می کند – متأسفانه، زیرا هر استفاده‌ای از نیروی قهریه، قطعاً کسی که از آن استفاده می نماید را تحقیر می کند. و این علیرغم انگیزۀ اخلاقی و معنوی عظیمی است که هر انقلاب پیروزمندی ارائه داده. و این در آلمان است، جایی که یک برخورد قهرآمیز – که البته ممکن است به مردم تحمیل شده باشد – حداقل این سود را خواهد داشت که نوکرمآبی را که در نتیجۀ جنگ سی ساله در آگاهی ملی نفوذ کرده می زداید. و شیوۀ تفکر این کشیش – بی جان، بی روح و ناتوان – ادعا دارد محق است که خودش را به انقلابی ترین حزبی که تاریخ شناخته تحمیل کند!»[۶]

بگذارید به نکتۀ دوم، طرز برخورد با تحمل، بپردازیم. چیزی که ما احتیاج داریم «تفاهم متقابل»، «صداقت کامل» و «تحمل عظیم» در رابطۀ بین گرایشهای متنوع است، ما غیرمستقیم توسط آقای استرووه راهنمایی می شویم (نظیر بسیاری از سوسیالیست رولوسیونرها و نمایندگان افکار عمومی). ما از او می پرسیم خب، ما باید چکار کنیم اگر از نظر شما صداقت کامل ما فقدان تحمل به نظر برسد؟ مثلاً، اگر ما بفهمیم که اسووبوژدنیه یک دست راست و یک دست چپ دارد، یک دست چپ مضر و خیانتکار، آیا صداقت کامل به راه انداختن مبارزه‌ای بی رحمانه علیه این دست چپ را بر ما واجب نمی سازد؟ آیا چنین صداقتی ما را وادار نمی کند که علیه ماجراجویی (و حیله گری سیاسی) سوسیالیست رولوسیونرها، هنگامی که آنها در هر دو مسئلۀ تئوری سوسیالیسم و شیوۀ برخوردی که نسبت به مبارزۀ طبقاتی در همۀ تاکتیکهایشان دارند نشانش می دهند، مبارزه کنیم؟ آیا حتی کمترین نشانه‌ای از معنی سیاسی در مطالبه برای تضعیف کردن این مبارزه و ملایم کردن آن، بخاطر آنچه که دقیقاً همان افرادی که این مبارزه علیه آنها هدایت می شود از تحمل نامیدنش خوشنود می شوند، وجود دارد؟

وقت آن رسیده است که نمایش پر زرق و برق ساده لوحی را کنار بگذارید آقایان! وقت آن رسیده است که این حقیقت ساده را درک کنید که نه حیله گری سیاسی، نه آنچه که استپنیاک[۷] مرحوم زمانی خودمحدودسازی و خودمخفی سازی نامید، نه دروغ مرسومِ به رسمیت شناسی متقابل دیپلماتیک، بلکه شرکت کردن واقعی در مبارزه، اتحاد واقعی در مبارزه است که یک مبارزۀ مشترک واقعی (و نه فقط ادعایی) علیه دشمن مشترک را تضمین می کند. هنگامی که مبارزۀ سوسیال دمکراتهای آلمان علیه ارتجاع نظامی - پلیسی و فئودالی - روحانی واقعاً با مبارزۀ هر حزب اصیلی که برای حمایت بر یک طبقۀ مشخص از مردم تکیه داشت (برای مثال، بورژوازی لیبرال) یکی شد، آنگاه اقدام مشترک بدون هیچ عبارت پردازی دربارۀ به رسمیت شناسی متقابل انجام شد. هیچ کس دربارۀ به رسمیت شناختن حقیقتی که برای همگان واضح است و توسط همگان احساس می شود صحبت نمی کند (برای مثال، ما از هیچ کس نمی خواهیم که جنبش طبقۀ کارگر را به رسمیت بشناسد!). تنها کسانی که سیاست را با حیله گری سیاسی اشتباه می گیرند می توانند اینطور فکر کنند که «لحن» بحث و جدل می تواند برای یک ائتلاف سیاسی واقعی مانع ایجاد کند. اما تا زمانی که ما بجای شرکت واقعی در مبارزه مان صحبتهای طفره روانه داریم، تا زمانی که بجای یک پیشروی واقعی در مسیر مبارزه مان از جانب یک قشر یا طبقۀ اجتماعی دیگر فقط تاکتیکهای ماجراجویانه داریم، هیچ سیلی از تهدیدات یا کلمات رقت انگیز «به رسمیت شناسی متقابل» را ذره‌ای نزدیک تر نخواهد آورد.


ایسکرا، شمارۀ ۲۶
۱۵ اکتبر ۱۹۰۲
انتشار بر طبق متن ایسکرا
مجموعه آثار لنین، جلد ۶


توضیحات

[۱] گولوولیوف Golovlyov – لنین به پورفیری (با نام مستعار «یهودا») گولوولیوف، یک ملاک سرف دار مقدس نمای ریاکار که توسط م. ی. سالتیکف - شچدرین در اثر او با عنوان «خانوادۀ گولوولیوف» توصیف شده اشاره دارد.

[۲] لنین به قانون ۸(۲۱) ژوئن ۱۹۰۱، که زمینهای دولتی در سیبری را به اشخاص واگذار می کرد اشاره دارد. این قانون مزایای استثنائی به نجبای زمیندار می داد. لنین در مقاله‌اش با عنوان «سرف داران در عمل»(مراجعه نمایید به جلد ۵ از مجموعه آثار لنین) تحلیل و ارزیابی مفصلی از این قانون ارائه داد.

[۳] در شماره ۸ اسووبوژدنیه، که ما تازه آن را دریافت کردیم، یک محکوم کردن قاطعانه تر حیله گری سیاسی و قدم نادرست آقای شیپوف را داریم. خوب است! احتمالا حادثه اتفاق افتاده برای این شخصیت محترم هیئت تحریریه را وادار خواهد کرد که به دنبال ریشه‌های «حیله گری سیاسی» در دیدگاههای اساسی شان درباره روابط بین لیبرالیسم و جریانهای انقلابی باشند.

[۴] مراجعه نمایید به جلد ۵ از مجموعه آثار لنین – ویراستار.

[۵] مارکس و انگلس، منتخب آثار، جلد ۱، مسکو، ۱۹۶۹، ص ۱۳۷.

[۶] لنین از کتاب «آنتی دورینگ» اثر انگلس نقل می کند (مراجعه نمایید به فردریک انگلس، آنتی دورینگ، مسکو، ۱۹۵۹، ص ۵۴-۲۵۳).

[۷] استپنیاک - کراوچینسکی Stepnyak-Kravchinsky – نویسندۀ روس نشریۀ نارودنایا ولیا.

-- ترجمه جواد راستی‌پور
- ترجمۀ فارسی توسط این سایت مقابله و ادیت نشده است.—آرشیو عمومی لنین


lenin.public-archive.net #L1108fa.html