نامهای به یک رفیق در مورد وظایف سازماندهی ما*
و. ای. لنین
رفیق عزیز!
با کمال میل خواهش شما را در مورد نقد طرحتان به نام «سازمان حزب انقلابی سنت پترزبورگ» میپذیرم (شما احتمالاً سازمان کار حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه در سنت پترزبورگ را در نظر داشتهاید). مسئلهای که شما طرح کردهاید به قدری مهم است که در بحث و بررسی آن باید تمامی اعضای کمیته سنت پترزبورگ، یا اصولاً تمامی سوسیال-دمکراتهای روسیه شرکت داشته باشند.
پیش از هر چیز، میخواهم مشخص کنم که من با توضیحات شما در مورد علت عدم کارآیی سازمان «لیگ» [League] (یا آنگونه که شما مینامید «لیگ-مانند»)، کاملاً موافقم. شما به فقدان یک آموزش جدی و تربیت انقلابی کارگران پیشرو، به سیستم به اصطلاح انتخاباتی، که افراد رابوچیه دئیلو با استناد به اصول بنیادین «دمکراتیک» چنان مغرورانه و سرسخت از آن دفاع میکنند، و به بیگانگی کارگران از کار فعال اشاره کردهاید.
بله، همینطور است، در واقع، نه تنها اِشکال اصلی سازمان سنت پترزبورگ، بلکه اِشکال عمده بسیاری از دیگر سازمانهای محلی ما نیز در نکات زیر است:
١- فقدان یک آموزش جدی و تربیت انقلابی (نه تنها در میان کارگران، بلکه همچنین در میان روشنفکران)، ۲- کاربرد مبالغهآمیز و بیجای اصل انتخابات و ۳- بیگانه شدن کارگران با کار فعال انقلابی.
من با برداشتهای اساسی شما در مورد وظایف سازماندهی کاملاًً موافقم و همینطور هم با طرح تشکیلاتی شما؛ البته، تا آنجا که در نامهتان خطوط اصلی آن برای من روشن شده است.
بویژه، در این مورد با شما کاملاً هم عقیده هستم که باید تأکید خاصی بر وظایفی داشت که در ارتباط با کار مربوط به سرتاسر روسیه و مربوط به کل حزب میباشند؛ این مطلب در طرح شما و در نخستین بند چنین بیان میشود: «مرکز رهبری حزب (و نه صرفاً مرکز رهبری یک کمیته یا یک محله) روزنامه ایسکرا است، که گزارشگرانی دائمی در میان کارگران دارد و با کار درونی سازمان بطور تنگاتنگی در پیوند است». من فقط مایلم تذکر بدهم که روزنامه میتواند و باید رهبر ایدئولوژیک حزب باشد، و باید حقایق تئوریک، دستورالعملهای تاکتیکی، رهنمودهای عام سازماندهی و وظایف عام تمامی حزب را در این یا آن لحظه عرضه کند. لیکن رهبری بیواسطه عملی جنبش فقط در دست یک گروه مرکزی ویژه (اجمالاً آن را کمیته مرکزی بنامیم) میتواند باشد، که با تمامی کمیتهها شخصاً در ارتباط قرار دارد و از میان همه سوسیال-دمکراتهای روسیه برجسته ترین نیروهای انقلابی را در خود گرد آورده و تمامی مسایل کل حزب را رهبری میکند، مانند توزیع نشریات، انتشار اعلامیهها، تقسیم نیروها، گماردن اشخاص یا گروههایی در رهبری عملیاتی خاص، تدارک تظاهراتها و قیام در سراسر روسیه و غیره. حزب ما میتواند و باید به خاطر ضرورت اِعمال شدیدترین مخفیکاریها و نیز حفظ تداوم جنبش، دو مرکز رهبری کننده داشته باشد: ارگان مرکزی و کمیته مرکزی. اولی باید رهبری ایدئولوژیکی، و دومی رهبری بیواسطه و عملی را در دست داشته باشد. وحدت عمل و پیوند ضروری مابین این گروهها باید نه تنها صرفاً از طریق برنامه واحد حزبی، بلکه همچنین از طریق ترکیب این دو گروه (لازمست که هر دو گروه، چه ارگان مرکزی و چه کمیته مرکزی، از افرادی کاملاً هماهنگ تشکیل شوند) و از طریق برگزاری منظم و مداوم جلسات بحث و بررسی میان آنها تضمین شود. فقط در این صورت است که از یکسو ارگان مرکزی خواهد توانست از تهاجم ژاندارمهای روسیه به دور ماند و پابرجایی و تداوم آن تضمین شود و از سوی دیگر کمیته مرکزی همواره در کلیه مسائل اساسی با ارگان مرکزی همرأی خواهد بود و برای رهبری بیواسطه تمامی جنبه عملی جنبش به حد کافی آزادی خواهد داشت.
از اینرو، کمال مطلوب آنست که نکته اول آییننامه نه تنها (مطابق طرح شما) باید به این موضوع اشاره نماید که چه ارگان حزبی به عنوان ارگان رهبری کننده شناخته میشود (که البته این اشارهای ضروری است)، بلکه همچنین اینکه هر سازمان محلی همکاری فعال در راه ایجاد، حمایت و تثبیت اندامهای مرکزی را، که بدون آن حزب ما نمی تواند به عنوان یک حزب باقی بماند، وظیفه خود قرار دهد.
سپس شما در نکته دوم میگویید که این کمیته بایستی «سازمانهای محلی را هدایت کند» (شاید بهتر است بگوییم: «تمامی کار محلی و تمامی سازمانهای محلی حزب را»، ولی من نمیخواهم خود را معطل پرداختن به جزئیات نحوه بیان مطلب کنم)، و اینکه بایستی هم از کارگران و هم از روشنفکران تشکیل گردد، زیرا جداسازی آنها در دو کمیته زیانبخش خواهد بود. این نظر قطعاً و کاملاً درست است. فقط یک کمیته حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه باید وجود داشته باشد، و سوسیال-دمکراتهایی که از لحاظ سیاسی کاملاً آگاه هستند و خود را تماماً وقف فعالیت سوسیال-دمکراتیک کردهاند، باید جزو آن باشند. باید خصوصاً در این جهت کوشید که تا آنجا که ممکن است کارگران بسیاری از لحاظ سیاسی به انقلابیون حرفهای با آگاهی طبقاتی کامل تبدیل گردند و به کمیته وارد شوند . چنانچه یک کمیته واحد و نه کمیتهای دو شاخه وجود داشته باشد، در آن صورت این نیاز، که اعضای کمیته شخصاً کارگران بسیاری را بشناسند، اهمیتی خاص مییابد. برای آنکه انسان بتواند هر چه را که در طبقه کارگر روی میدهد رهبری نماید، باید امکان این را داشته باشد که به همه بخشها دسترسی داشته باشد، کارگران بسیاری را بشناسد، همه راهها و سوراخ سنبهها را بلد باشد، و غیره و غیره. از اینرو، کمیته باید حتیالامکان، همه رهبران مهم جنبش کارگری از میان خود طبقه کارگر را در بر گیرد؛ کمیته باید همه زمینههای جنبش محلی را رهبری نماید و همه وسایل، نیروها و سازمانهای محلی حزب را اداره کند. شما چیزی در این مورد، که کمیته چگونه باید ساخته شود، نمیگویید – قطعاً در اینجا نیز ما با یکدیگر همعقیده هستیم که برای اینکار قاعده خاصی لازم نیست؛ اینکه چگونه باید کمیته را تشکیل داد – مسئلهای است که سوسیال-دمکراتها باید خود در هر جا و مکان در این باره تصمیم بگیرند. شاید بتوان این موضوع را تذکر داد، که کمیته با تصمیم اکثریت (یا اکثریت دو سوم و غیره) اعضایش عضو جدید میپذیرد، و باید ترتیبی بدهد تا مدارک ارتباطیش در یک مکان امن (از لحاظ انقلابی) و مطمئن (از لحاظ سیاسی) نگهداری شود، و از همان بدو کار در فکر اعضای جانشین باشد. به محض اینکه ما یک ارگان مرکزی و یک کمیته مرکزی داشته باشیم، آنگاه کمیتههای جدید باید فقط با همکاری و با تأیید آنها تشکیل شوند. تا آنجا که ممکن است نباید تعداد اعضای کمیته خیلی زیاد باشد (تا این اعضا سطحی برجسته داشته و هر کدام در شاخه فهالیت انقلابی خود متبحر باشند)، ولی باید برای در بر گرفتن تمام زمینههای کار و برای بحث و تبادل نظرهای اساسی و نیز برای اتخاذ تصمیمات قاطع، تعداد این اعضا کافی باشد. چنانچه اعضای کمیتهای نسبتاً زیاد و از اینرو گردهمایی مکرر آنها خطرناک باشد، در این صورت شاید بهتر آن باشد که از این کمیته یک گروه اجرایی ویژه و بسیار کوچکی (مثلاً پنج نفر و یا کمتر از آن) را برگزید، که حتماً از دبیر کمیته و آن اعضایی تشکیل شده باشد که برای رهبری عملی تمامی کار از همه شایستهترند. از لحاظ عملی تعیین افراد جانشین برای مواقع دستگیری حائز اهمیتی بسیار برای این گروه است، تا بدین ترتیب کار دچار وقفه نگردد. جلسات عمومی کمیته اقدامات گروه اجرایی را تأیید و ترکیب آن را تعیین مینماید و غیره....
سپس شما سازمانهای زیر را که تابع و زیردست کمیته هستند، پیشنهاد میکنید:
١- جلسات بحث (مشورت و تبادل نظر «بهترین» انقلابیون)، ۲- حوزههایی که در هر محله سازمان یافتهاند، ۳- حوزههای مروجین که پیوسته به حوزه محلهای هستند، ۴- حوزههای کارخانه و ۵- «گردهمایی نمایندگان» حوزههای کارخانههای یک محله. من هم مانند شما بر این عقیدهام، که تمامی اندامهای دیگر (که البته به غیر از آنهایی که شما ذکر کردهاید، سازمانهای بسیار زیاد و مختلف دیگری نیز وجود دارند) باید تابع کمیته بوده و اینکه گروههای محلهای (برای شهرهای خیلی بزرگ) و گروههای کارخانه (همیشه و همه جا) باید وجود داشته باشند. ولی آنطور که به نظر میرسد در بعضی از جزئیات توافق کامل با شما ندارم. در مورد آنچه که مثلاً به «جلسات بحث» مربوط میشود، فکر میکنم یک چنین سازمانی کاملاً زاید است. همه «بهترین انقلابیون» باید جزو کمیته بوده و یا کارهای خاصی را انجام بدهند (مانند چاپ، حمل و نقل، تبلیغ سیار، سازماندهی، مثلاً سازماندهی یک دفتر گذرنامه یا یک گروه ضربت برای مبارزه علیه جاسوسان و نفوذیها و یا سازماندهی گروههایی در ارتش و غیره).
«شور و مشورت» هم در کمیته و هم در محله و هم در هر حوزه کارخانه، حوزه مروجین، حوزه اتحادیهای (مانند اتحادیه نساجان، مکانیکها، کارگران دباغ و غیره)، حوزه دانشجویی، حوزه ادبی و غیره برگزار میگردد. پس، چرا باید اندام خاصی برای بحث و مشورت ایجاد گردد؟
ادامه دهیم. وقتی که خواستار آن میشوید که امکان نامهنگاری بیواسطه به ایسکرا به «تمام کسانی که میخواهند»، داده شود، کاملاً حق با شماست. ولی این «بیواسطه» نباید اینگونه تلقی گردد که آدرس هیئت تحریریه و راه دسترسی به آن در اختیار «تمام کسانی که میخواهند» قرار داده شود، بلکه باید چنین تلقی گردد که نامه تمام کسانی که میخواهند، به هیئت تحریریه داده (و یا فرستاده) شود. گرچه آدرس باید در اختیار محدوده نسبتاً وسیعی قرار گیرد، ولی به هیچ وجه نه در اختیار تمام کسانی که خواستار آنند، بلکه فقط باید در اختیار انقلابیون مطمئنی قرار داده شود که زیرکی و مهارت خود را در کار مخفی نشان دادهاند – به هر حال نه آنگونه که شما پیشنهاد میکنید، فقط یک آدرس برای هر محله، بلکه بیشتر. بعلاوه ضروری است که همه کسانی که در کار شرکت دارند، و تمامی حوزهها بدون استثناء این حق را داشته باشند که تصمیمات، خواستهها و پرسشهای خود را چه به کمیته و چه به ارگان مرکزی و کمیته مرکزی اطلاع دهند. اگر ما این کار را بکنیم، در آن صورت به مشورتها و تبادل نظرهای عمیق و کامل تمامی همکاران حزبی دست خواهیم یافت، بی آنکه اندام چنین دست و پا گیر و ناقض مخفیکاری مانند «جلسات بحث» ایجاد نماییم. البته باید کوشید تا بحث و تبادل نظرهای شخصی میان افراد زیاد و گوناگونی برگزار گردد – ولی اینجا همه چیز به مسئله رعایت مخفیکاری بستگی دارد. در روسیه فقط گهگاه و در موارد استثنائی امکان برگزاری جلسات و گردهماییهای عمومی وجود دارد، و برای کشیدن «بهترین انقلابیون» به این جلسات عمومی باید احتیاط فوقالعادهای به خرج داد، زیرا برای نفوذیها و جاسوسان بسیار سادهتر است که به درون جلسات عمومی خزیده و به جاسوسی شرکت کنندگان بپردازند. من فکر میکنم شاید بهترین کار این باشد که در صورت امکان، جلسات عمومی بزرگی (مثلا ۳۰ تا ۱۰۰ نفره) برگزار گردد (به عنوان مثال میتوان در فصل تابستان این جلسات را در جنگل برگزار کرد، و یا در یک خانه مخفی که برای اینکار در نظر گرفته شده است)، آنگاه کمیته باید یک یا دو نفر از «بهترین انقلابیون» را به آنجا بفرستد و ترتیبی بدهد تا جلسه ترکیب خوبی داشته باشد، یعنی اینکه مثلاً مراقبت نماید تا حتیالامکان تعداد زیادی از اعضای قابل اعتماد حوزههای کارخانه و غیره به جلسه دعوت شوند. لیکن این جلسات را نباید به نهادی ثابت تبدیل نمود، نباید آنها را در آئیننامه تثبیت کرد، نباید جلسات منظماً برگزار شوند و نباید به گونهای باشند که همه شرکت کنندگان در جلسه تمام حاضرین را بشناسند، یعنی اینکه بدانند همه آنها «نمایندگان» حوزهها هستند و غیره؛ به این علتها من نه تنها مخالف «جلسات بحث»، بلکه همچنین مخالف «گردهماییهای نمایندگان» هستم. به جای این دو نهاد، من پیشنهاد میکنم که مثلا قاعده زیر رعایت گردد:
کمیته ترکیبی برای برگزاری جلسات بزرگ بدهد، که در آنها حتیالامکان افراد بسیاری که عملاً در جنبش فعالیت دارند، و اصولاً تمامی کارگران شرکت کنند. زمان، مکان، مورد و ترکیب جلسات به وسیله کمیتهای معیّن میگردد که مسئولیت سازماندهی چنین اقدامات مخفیانهای را به عهده دارد. البته نباید از این طریق مانعی در راه برگزاری گردهماییهایی که کارگران به هنگام گردش، در بیرون شهر و یا جنگل و غیره ترتیب میدهند، و کمتر از خصیصه نهادی پایدار برخوردارند، ایجاد گردد.
شاید بهتر آن باشد که در آئیننامه اصلاً چیزی در این باره نگوییم.
در رابطه با کار گروههای محلهای، من کاملاً با شما هم عقیده هستم که مهمترین وظیفه آنها سازمان دادن صحیح پخش نشریات است. من فکر میکنم گروههای محلهای باید عمدتاً واسطهای میان کمیته و کارخانجات باشند، واسطه و یا حتی به طریق اولی رساننده. وظیفه اصلی آنها باید پخش نشریاتی باشد که از کمیته دریافت میدارند با رعایت قواعد مخفیکاری باشد. این وظیفه بسیار مهمی است، زیرا چنانچه ما ارتباط منظم یک گروه محلهای ویژه توزیع را با همه کارخانجات آن محله و تعداد حتیالامکان بیشتری از خانههای کارگری آن محله تأمین نماییم، این امر اهمیت فوق العادهای هم برای تظاهراتها و هم برای قیام خواهد داشت. رساندن سریع و صحیح نشریات، اعلامیهها و فراخوانیها و غیره، اتخاذ ترتیبی تا این کار بدون اصطکاک انجام گیرد و شبکه کاملی از مأموران برای این منظور تربیت شود – این کار یعنی انجام بخش اعظم کار تدارکاتی برای تظاهرات آتی و یا برای قیام. در لحظه طغیان، اعتصاب و آشوب، دیگر زمان برای پخش نشریات دیر است – این کار را فقط بتدریج میتوان آموخت، به این صورت پخش نشریات الزاماً هر ماه دو تا سه مرتبه انجام شود. چنانچه روزنامهای وجود نداشته باشد، در آن صورت میتوان و باید اعلامیهها را پخش کرد، ولی به هیچ وجه نباید اجازه داد که دستگاه پخش غیرفعال بماند. باید کوشید که این دستگاه تا آن درجه از کمال ساخته شود که بتوان در عرض یک شب تمامی جمعیت کارگری سن پترزبورگ را باخبر ساخت و به اصطلاح بسیج کرد. گرفتن طبق برنامه اعلامیهها از مرکز هماهنگی و رساندن آنها به حوزههای واسطهای محدودتر و از طریق آنها به توزیعکنندگان، به هیچ وجه یک وظیفه تخیلی نیست.
به عقیده من نباید کارکرد گروههای محلهای را از نقشی که آنها به عنوان مراکز صرفاً واسطهای و رساننده دارند فراتر برد، به عبارت بهتر این کار را باید با احتیاط بسیار زیادی انجام داد – در غیر این صورت میتواند باعث به خطر افتادن کار مخفی و یکپارچگی عمل گردد. البته در حوزههای محلهای نیز میتوان در مورد تمام مسائل حزبی بحث و مشورت کرد، لیکن تنها کمیته است که اجازه دارد درباره مسائل عام جنبش محلی تصمیماتی اتخاذ نماید. فقط در زمینه مسائل فنی پخش و توزیع بایستی به حوزههای محلهای استقلال داد. ترکیب گروه محلهای باید از طرف کمیته تعیین گردد، یعنی کمیته یک یا دو نفر از اعضای خود را (یا حتی غیر عضو را) به عنوان فرستاده به این یا آن محله تعیین میکند و به این فرستادهها مأموریت میدهد یک گروه محلهای تشکیل بدهند، که تمامی اعضای آن بار دیگر از طرف کمیته، به اصطلاح تأیید میگردند. گروه محلهای شاخهای از کمیته است، که اختیارات خود را صرفاً از این کمیته دریافت مینماید.
حال میرسیم به مسئله حوزه مروجین. با فقری که از لحاظ نیروهای مروج وجود دارد، نه ممکن و نه مطلوب است که این نیروها بطور مجزا در هر محلهای به کار گمارده شوند. ترویج باید از سوی تمامی کمیته و با روحی واحد انجام پذیرد و باید سخت متمرکز باشد. از این رو نظر من درباره این موضوع به شرح زیر است: کمیته بعضی از اعضای خود را مأمور ایجاد یک گروه مروج میکند (که این گروه، شاخه و یا تشکیلاتی از کمیته خواهد بود). این گروه که به دلیل مخفیکاری از خدمات گروههای محلهای استفاده میکند، باید در تمامی شهر، در سرتاسر منطقهای که «تابع» کمیته است، به کار ترویج مشغول گردد. در مواقع لزوم این گروه میتواند گروههای فرعی دیگری تشکیل دهد، یعنی تا حدی این یا آن بخش از عملکردهایش را به آنها واگذار نماید، ولی همه اینها باید با توافق کمیته باشد؛ کمیته باید همواره و لزوماً این حق را داشته باشد، که فرستادههایی به هر گروه یا زیرگروه و به هر حوزهای که به گونهای با جنبش در تماس است، اعزام دارد.
تمام گروههای گوناگونی که در خدمت جنبش قرار دارند باید با همین الگوی سازمانی، به شکل شاخه یا تشکیلاتی از کمیته، سازمان یابند – گروههای دانشجویی و دانشآموزی؛ یا مثلا گروههای هوادار، در میان کارکنان حکومت؛ گروههای حمل و نقل، گروههای گذرنامه و چاپ؛ گروههای تهیه خانههای امن؛ گروههایی برای زیر نظر گرفتن جاسوسان؛ گروههایی از افراد نظامی؛ گروههایی برای تهیه اسلحه؛ گروههایی برای سازماندهی مثلاً یک «شرکت غیرانتفاعی» و غیره. تمامی هنر سازمان مخفی باید در این باشد که از همه کس و همه چیز استفاده کند، «به هر کس کاری بدهد»، در عین حال رهبری تمامی جنبش را در دست داشته باشد، ولی البته نه با اِعمال قدرت! بلکه در سایه اعتبار و احترام، صرف انرژی، تجربه فراوان، چندجانبهنگری بسیار و استعداد و لیاقت سرشار. این تذکر مربوط به آن اعتراض معمول و رایج است، مبنی بر اینکه یک مرکزیت محکم و سخت، چنانچه این مرکز رهبری بطور اتفاقی در دست آدم نالایقی، که قدرت بسیار زیادی را در اختیار دارد، قرار بگیرد، میتواند بسادگی تمام باعث نابودی جنبش شود. البته این امکان وجود دارد، لکن وسیله مقابله با آن به هیچ وجه اصل اختیار و عدم تمرکز نیست، که در کار انقلابی تحت سلطه استبداد با ابعادی پهناور و وسیع کاملاً غیرمجاز و بسیار مضر است. هیچ آئیننامهای نمیتواند وسیله مقابله با این امر را به دست دهد؛ این وسیله تنها از طریق «تأثیر رفیقانه» میتواند عرضه گردد، که آغاز آن همانا تصمیمگیریهای همه آن گروههای پایه است؛ و با اعلام خواستهای این گروهها به ارگان مرکزی و کمیته مرکزی ادامه پیدا میکند و (در موارد بسیار حاد) تا برکناری اشخاص نالایق در قدرت پیش میرود. کمیته باید کوشش نماید تا آنجا که امکان دارد بطور وسیعی تقسیم کار را اِعمال کند؛ این تقسیم متکی بر این شالوده است که برای جنبههای مختلف کار انقلابی قابلیتهای متفاوتی لازم است، و اینکه گاه آدمی به هیچ وجه، شایستگی امر سازماندهی را ندارد، میتواند مبلّغی بیهمتا، و یا کسی که نمیتواند خود را با مقررات سخت کار مخفی وفق دهد، مروجی برجسته باشد و غیره.
ضمناً، در مورد آنچه که به مروجین مربوط میشود، مایلم چند کلمهای در انتقاد از لبریز شدن معمول این حرفه از افراد نالایق و تنزل سطح ترویج مشروط به آن، صحبت کنم. گهگاه ما بدون آنکه تشخیص بدهیم هر دانشجویی را یک مروج میدانیم، و همه جوانان خواستار آنند که «حوزهای به آنان واگذار گردد» و غیره. باید با این گرایش مبارزه کرد، زیرا از این طریق زیانهای بسیاری به بار میآید. مروجین واقعاً قابل و پایبند اصول بسیار اندک اند (و برای آنکه شخص به چنین مروجی تبدیل گردد، باید بسیار مطالعه کند و تجربه کسب نماید)؛ و این اشخاص را باید به افراد متخصص تبدیل نمود، آنها را با تمام نیرو به کار انداخت و با دقت تمام از ایشان مراقبت کرد. باید گذاشت تا هر هفته چندین بار سخنرانی کنند، در صورت نیاز به سایر شهرها اعزام گردند، و اصولاً میبایست در این فکر بود که مروجین ماهر به شهرهای مختلف سفر نمایند. لکن توده افراد جوان را، که تازه شروع به کار کرده اند، باید بیشتر به اقدامات عملی کشاند، و این چیزی است که ما اغلب در آن اهمال میورزیم – در مقایسه با تلاش و فعالیت دانشجویان در حوزهها، که بطور خوشباورانهای به عنوان «ترویج» تلقی میگردد. البته برای اقدامات جدی عملی نیز داشتن یک آموزش اساسی ضروری است، ولی با این وجود در اینجا برای «مبتدیان» نیز میدان فعالیت آسانتر پیدا میشود.
حال به مسئله حوزههای کارخانه میرسیم. این حوزهها برای ما اهمیت خاصی دارند: تمامی نیروی اصلی جنبش در این است که کارگران کارخانجات بزرگ سازمان یافته باشند، زیرا کارخانجات بزرگ نه تنها از لحاظ تعداد نفرات، بلکه بیشتر از لحاظ نفوذ، رشد و قابلیت مبارزه، بخش تعیین کنندهای از تمامی طبقه کارگر را در بر میگیرند. هر کارخانهای باید دژ ما باشد. و از این رو، هر سازمان «کارخانهای» کارگران باید در داخل همانقدر مخفیکار و در خارج همانقدر «منشعب» باشد، که هر سازمان انقلابی دیگر؛ یعنی در رابطه خارجی خود شاخکهایش را به تمامی جهات ممکنه بگستراند. تأکید میکنم؛ که در اینجا نیز گروهی از کارگران انقلابی باید هسته و رهبر، یا «استاد» باشند. ما باید در حوزههای «کارخانهای» نیز بطور کامل با الگوی سنتی سازمانهای سوسیال-دمکراتیک صرفاً کارگری یا صرفاً اتحادیهای قطع رابطه کنیم. گروه کارخانه یا کمیته کارخانه (این واژه را به کار میبریم تا آن را از سایر گروهها، که تعدادشان بسیار زیاد است متمایز کنیم)، باید از تعداد بسیار اندکی از انقلابیون تشکیل گردد، که مأموریتها و اختیارات خود را برای شکوفایی تمامی کار سوسیال-دمکراتیک در کارخانه بطور بی واسطه از کمیته دریافت میدارند. همه اعضای کمیته کارخانه باید خود را مأمور و نماینده کمیته بدانند، آنها موظف اند تمامی دستورات کمیته را اطاعت کنند و تمامی «قوانین و مقررات» «ارتش در حال جنگ» را رعایت نمایند، ارتشی که به آن وارد شدهاند و در زمان جنگ بدون اجازه مراجع مافوق حق ترک کردن آن را ندارند. از این رو ترکیب کمیته کارخانه اهمیتی فوقالعاده زیاد دارد، و یکی از وظایف اصلی کمیته باید سازماندهی صحیح این کمیته فرعی باشد. من مسئله را پیش خود اینگونه مجسم میکنم: کمیته بعضی از اعضای خود را (به اضافه، مثلاً، بعضی از کارگران، که بنا به عللی عضو کمیته نیستند ولی بخاطر تجربیاتشان، بخاطر شناختی که از انسانها دارند، بخاطر فراستشان و بخاطر ارتباطاتی که دارند، میتوانند مفید واقع گردند)، مأمور میکند تا در همه جا کمیتههای فرعی کارخانه را ایجاد نمایند. این گروه با مسئولین محله مشورت میکند، ترتیب یک سری گردهماییها را میدهد، داوطلبین کمیتههای فرعی کارخانه را مورد بررسی بسیار اساسی و دقیق قرار میدهد، آنها را با دقت بازجویی میکند، در صورت لزوم آنها را به محک آزمون میکشد، و میکوشد حتیالامکان با افراد بسیاری که برای کمیته فرعی کارخانه مورد نظر داوطلبند، خود بطور بیواسطه آشنا شده و آنها را امتحان کند، و سرانجام ترکیب معیّنی از هر حوزه کارخانه را برای تأیید به کمیته ارائه میدهد، و یا پیشنهاد میکند به کارگر معیّنی اختیارات تام داده شود تا او خود تمام کمیته فرعی را تشکیل داده، اعضای آن را انتخاب یا پیشنهاد نماید. بدین شیوه کمیته خود تعیین میکند که کدام یک از این نمایندگان با او ارتباط برقرار نماید و چگونه این ارتباط حفظ شود (قاعدتاً این کار از طریق مسئولین محله انجام میگیرد، ولی این قاعده میتواند تکمیل و یا تغییر داده شود). به خاطر اهمیتی که این کمیتههای فرعی کارخانهای دارند باید تا آنجا که ممکن است کوشید تا هر یک از کمیتههای فرعی هم آدرسی داشته باشند که بتوانند از طریق آن به ارگان مرکزی متوسل شوند و هم یک محل نگهداری امن برای لیست ارتباطات خود (یعنی، اطلاعاتی که برای دوبارهسازی کمیتههای فرعی در صورت دستگیری ضروری هستند، حتیالامکان بطور منظم و مشروح برای نگهداری در جایی که ژاندارمهای روسیه نتوانند در آن نفوذ کنند، به رهبری مرکزی حزب رسانده شود). بدیهی است که کمیته باید بر مبنای مدارک و ارزیابیهای خود آدرسها را در اختیار کسی بگذارد، ولی نه بر مبنای حق واهی نسبت به پخش «دمکراتیک» این آدرسها.
شاید اشاره به این موضوع بی مورد نباشد، که گهگاه ضروری یا اصلح آنست که یک کمیته فرعی کارخانهای از اعضای متعدد تشکیل نگردد، بلکه به گماردن یک مأمور کمیته (و یک جانشین) محدود بماند. به محض اینکه کمیته فرعی کارخانه ایجاد شد، باید اقدام به تأسیس یک سری حوزهها و گروههای کارخانهای با وظایف مختلف، درجات متفاوت از مخفیکاری و شکل کم و بیش تثبیت یافته، بکند؛ مثلا حوزههایی برای پخش و توزیع نشریات (این یکی از مهمترین کارهاست و باید طوری تنظیم شود که ما یک اداره پُست درست و حسابی مخصوص به خودمان داشته باشیم، که نه تنها روشهای پخش، بلکه رساندن نشریات به منازل نیز آزمایش و امتحان شده باشند، و اینکه حتماً تمامی منازل و راههایی که به آنها منتهی میگردد مورد شناسایی قرار گرفته باشند)، حوزههایی برای مطالعه نشریات غیرعلنی، حوزههایی برای زیر نظر گرفتن جاسوسان، حوزههایی مخصوص رهبری جنبش اتحادیهای و مبارزه اقتصادی، حوزههایی از مبلغین و مروجین که بتوانند گفتگوهایی را راه بیندازند و برای مدتی آن را بطور مطلقاً قانونی به پیش ببرند (درباره ماشینآلات، درباره بازرسی و غیره)، تا بدین ترتیب بتوانند بی آنکه خطری متوجه آنها شود، بطور آشکار صحبت کرده، از افراد پرس و جو نمایند و زمینه را بررسی کنند و غیره.
کمیته کارخانه باید بکوشد از طریق شبکهای از انواع و اقسام حوزهها (یا مأمورها)، تمامی کارخانه، و حتیالامکان بخش بزرگی از کارگران را زیر پوشش بگیرد. تعداد این حوزهها، امکان داخل کردن یک مروج سیار در آنها، و پیش از همه کار منظم و درست پخش نشریات و به دست آوردن اطلاعات و اخبار، معیاری است برای فعالیت موفقیتآمیز کمیته فرعی.
به عقیده من الگوی عمومی سازمان باید چنین باشد: یک کمیته باید در رأس تمامی جنبش محلی، در رأس تمامی فعالیت سوسیال-دمکراتیک محلی قرار داشته باشد. شعبهها و تشکیلات تابعه زیر از آن مشتق میشوند:
اولاً شبکهای از مأموران اجرایی، که (حتیالامکان) تمامی تودههای کارگری را زیر پوشش بگیرد و به شکل گروههای محلهای و کمیتههای فرعی کارخانهای سازمان یافته باشد. این شبکه مأمورین در ایام مسالمت به کار پخش جزوات، اعلامیهها، فراخوانیها و اطلاعیههای مخفی کمیته خواهد پرداخت، و در مواقع مبارزه تظاهرات و فعالیتهای دستهجمعی مشابه را برگزار میکند.
دوماً انواع و اقسام حوزهها و گروههایی از کمیته مشتق میشوند، که در خدمت کل جنبش قرار دارند (ترویج، حمل و نقل، همه گونه عملیات زیرزمینی و غیره). تمامی گروهها، حوزهها و کمیتههای فرعی باید بمثابه شاخهها و اندامهایی از کمیته تلقی گردند. برخی از این حوزهها و گروهها آشکارا خواستار پیوستن به حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه میشوند، و با فرض تأیید کمیته، به حزب میپیوندند. در این صورت این حوزهها (با مأموریت از سوی کمیته و یا با توافق کمیته)، کارهای معیّنی را به عهده میگیرند و موظف به رعایت دستورهای ارگانهای حزبی میگردند، آنها تمامی حقوق اعضای حزب را به دست آورده و به عنوان اولین کاندیدا برای کمیته در نظر گرفته میشوند و غیره. حوزههایی که به حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه نمیپیوندند، موقعیتشان باز هم مانند موقعیت حوزههایی که به وسیله اعضای حزب ایجاد میشوند و یا با یک گروه حزبی همکاری میکنند، خواهد بود.
بدیهی است اعضای همه این حوزهها در تمامی مسائل درونی از همان حقوق یکسانی برخوردارند، که اعضای کمیته در میان خود. تنها استثناء در این مورد این است که حق ارتباط شخصی با کمیته محلی (و نیز با کمیته مرکزی و با ارگان مرکزی) را فقط آن کس (یا آن کسانی) دارد، که از سوی کمیته برای این کار تعیین شده است. یک چنین فرد رابطی در تمام زمینههای دیگر با سایرین متساویالحقوق خواهد بود، و سایرین از این حق برخوردارند که (البته نه بطور شخصی) هم با کمیته محلی و هم با کمیته مرکزی و هم با ارگان مرکزی ارتباط برقرار کنند. بنابراین، استثنای مذکور در اصل به هیچ وجه ناقض تساوی حقوق نخواهد بود، بلکه صرفاً موافقتی است ضروری نسبت به نیازهای اجتنابناپذیر مخفیکاری. چنانچه عضو کمیتهای اظهارات گروه «خود» را به کمیته، به کمیته مرکزی یا به ارگان مرکزی نرساند، با این کار یک وظیفه حزبی را نقض و خود را مقصر کرده است. آنچه باز هم به خصلت مخفیکاری و ساخت سازمانی حوزههای مختلف مربوط میشود، وابسته است به نوع کاری که این حوزهها انجام میدهند: مطابق با این کارکرد انواع گوناگون سازمانبندیها وجود دارد (از سازمانبندیهای «بسیار سخت»، محدود و محرمانه گرفته تا سازمانبندیهای وسیع، آشکار، بیقاعده و «بسیار آزاد»). مثلاً برای گروه توزیع کننده بیشترین مخفیکاریها و انضباط نظامی ضروری است. برای گروه مروجین نیز مخفیکاری ضروری است، اما انضباط نظامی در حدی بسیار اندک. برای گروه کارگرانی که نشریات علنی را میخوانند و یا جلسات بحث درباره کمبودها و خواستههای صنفی برگزار مینمایند، مخفیکاری باز هم کمتری ضرورت دارد و غیره.
گروههای توزیع کننده باید عضو حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه بوده و تعداد معینی از اعضاء و مقامهای حزبی را بشناسند. گروهی که شرایط کار را در شاخههای حرفهای مختلف مورد مطالعه قرار میدهد و مطابق با آن خواستههای صنفی را تدوین میکند، نباید لزوماً عضو حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه باشد. یک گروه دانشجویان، افسران یا کارمندان، که با شرکت یکی دو نفر از اعضای حزب مشغول خودسازی است، گاهی اوقات حتی نباید در مورد وابستگی آنها به حزب اصلاً چیزی بداند. ولی در یک مورد ما باید حتماً خواستار حداکثر سازمانیافتگی کار در تمام این گروههای فرعی باشیم، و آن چنین است: هر عضو حزبی که در این گروهها شرکت دارد رسماً مسئول اجرای کار در این گروهها است و موظف است به هر اقدامی دست زند تا ترکیب این گروهها، تمامی مکانیسم کار آنها و همه محتوای این کار تا آنجا که ممکن است بیپرده و آشکار در برابر دیدگان کمیته مرکزی و ارگان مرکزی قرار گیرد. این ضرورتی است، تا اولاً بدین وسیله رهبری مرکزی تصویری کامل از کل جنبش داشته باشد، دوماً بدین وسیله بتواند برای به کار گماردن افراد در سمتهای مختلف حزبی از میان محدوده حتیالامکان بزرگتری از اشخاص دست به انتخاب بزند، سوماً بدین وسیله (و از طریق مرکز رهبری) همه گروههای مشابه در سرتاسر روسیه بتوانند از یکدیگر بیاموزند، و بالأخره، بدین وسیله از نفوذ جاسوسان و عناصر مشکوک جلوگیری گردد – در یک کلمه، این مسئله لازم و در کلیه موارد ضرورتی فوری دارد.
چگونه میتوان به این مقصود رسید؟ گزارشات منظم به کمیته، اطلاع دادن به ارگان مرکزی درباره بخش حتیالامکان بزرگتری از محتوای تعداد حتیالامکان بیشتری از این گزارشات، ترتیب دادن بازدید اعضای کمیته مرکزی و کمیته محلی از حوزههای مختلف، و بالأخره نگهداری الزامی ارتباطات این حوزهها، یعنی نگهداری نام و آدرس برخی از اعضای هر حوزه در محلی مطمئن (و در دفتر حزب در ارگان مرکزی و کمیته مرکزی).
فقط هنگامی که گزارشات و ارتباطات تحویل و رسانده شوند، میتوان پذیرفت که عضو حزبی، که در یک حوزه معیّن شرکت دارد، وظایف خود را انجام داده است؛ فقط در این صورت حزب قادر است به عنوان یک کل از هر یک از حوزههایی که به کار عملی پرداختهاند، بیاموزد؛ فقط در چنین صورتی است که میتوانیم از دستگیریها نهراسیم، زیرا وقتی ارتباط با حوزههای مختلف وجود داشته باشد، پیدا کردن فوری افراد جانشین و دوباره به راه انداختن کار، برای فرستادههای کمیته مرکزی، همواره کار سادهای خواهد بود. در این صورت، دستگیری اعضای کمیته تمامی دستگاه را نابود نخواهد کرد، بلکه فقط رهبران را از میان برمیدارد، که برای آنها نیز از قبل جانشینهایی وجود دارند. نباید چنین گفته شود که به علت مخفیکاری رساندن گزارشات و ارتباطات غیرممکن است: فقط باید چنین خواستی را داشت، آنوقت امکان رساندن (یا فرستادن) اطلاعات و ارتباطات همواره وجود خواهد داشت، و تا وقتی که ما کمیتههای محلی، کمیته مرکزی و ارگان مرکزی را داریم، همواره چنین امکانی وجود خواهد داشت.
حال ما به اصل بسیار مهمی در مجموعه سازمانبندی حزبی و فعالیت حزبی رسیده ایم: همانطور که بزرگترین مرکزیت ممکن از لحاظ رهبری عملی و ایدئولوژیکی جنبش و مبارزه انقلابی پرولتاریا ضرورت دارد، همانطور هم بزرگترین عدم مرکزیت ممکن از لحاظ اطلاع مراکز حزبی (و در نتیجه تمامی حزب در کل) درباره جنبش، و از لحاظ مسئول بودن در برابر حزب ضرورت دارد. رهبری جنبش باید به تعداد حتیالامکان اندکی از گروههای حتیالامکان همگون از انقلابیون حرفهای بسیار با تجربه محول گردد. در جنبش باید تعداد حتیالامکان بیشتری از گروههای حتیالامکان متفاوتتر و گوناگونتری از اقشار مختلف پرولتاریا (و طبقات دیگری از مردم) شرکت کنند. مرکز رهبری حزب باید همواره نه تنها اطلاعات دقیقی درباره فعالیت هر یک از این گروهها، بلکه تا آنجا که ممکن است اطلاعات جامعی درباره ترکیب آنها نیز در دست داشته باشد. ما باید رهبری جنبش را متمرکز کنیم. و (به همین منظور، و از آنجا که بدون اطلاعات، مرکزیت غیرممکن است) ما باید به مسئولیت هر یک از اعضای حزب، هر یک از همکاران، هر یک از حوزههای وابسته یا متعلق به حزب در برابر حزب، تا آنجا که ممکن است، عدم تمرکز بخشیم. این عدم تمرکز شرط ضروری مرکزیت انقلابی و وسیله لازمی برای تصحیح آن است. فقط وقتی که مرکزیت تا به آخر اجرا شده و ما یک ارگان مرکزی و یک کمیته مرکزی داریم، آنگاه امکان مراوده هر گروهی، هر قدر هم کوچک، با این مراکز – و نه تنها امکان مراوده، بلکه همچنین نظم و قاعدهای در مراوده با ارگان مرکزی و کمیته مرکزی که طی سالیان دراز پراتیک به دست آمده است – میتواند امکان نتایج غمانگیز حاصل از یک ترکیب تصادفاً ناموفق این یا آن کمیته محلی را از بین ببرد.
حال که ما به وحدت واقعی حزب و ایجاد یک رهبری واقعاً مرکزی نزدیک شدهایم، باید خوب به خاطر بسپاریم که چنانچه بطور همزمان یک عدم تمرکز حداکثر را، چه در زمینه مسئولیت در برابر حزب و چه در زمینه اطلاع داشتن حزب از تمامی چرخ و دندههای ماشین حزبی، اجرا ننماییم، این رهبری قدرتی نخواهد داشت. یک چنین عدم تمرکزی چیزی نیست مگر جنبه دیگر تقسیم کار که به قبول همگان یکی از حیاتیترین نیازهای عملی جنبش ما است. چنانچه مرکز رهبری حزب کمافیالسابق به وسیله کمیتههای محلی نوع قدیم از کار بیواسطه عملی کنار گذاشته شود، در این صورت، قبول رسمی یک سازمان معیّن به عنوان سازمان رهبری کننده و تأسیس یک کمیته مرکزی ظاهری، هرگز جنبش ما را واقعاً متحد نخواهد ساخت و هرگز یک مرکز مبارز محکم و استوار به وجود نخواهد آورد. منظور از کمیتههای محلی نوع قدیم، کمیتههایی هستند که از یکسو انبوهی از افراد عضو آنند، که خود را با هر موضوع ممکنهای مشغول میسازند، بی آنکه به عملکردهای مشخص کار انقلابی بپردازند، بی آنکه مسئولیتی برای کاری خاص داشته باشند و کاری را که خوب درباره آن فکر شده و خوب تدارک دیده شده است و آن را شروع کرده اند به پایان ببرند، افرادی که با تلاش و جدیتی بظاهر افراطی زمان و نیروی فوق العادهای را به هدر میدهند، در حالی که از سوی دیگر انبوهی از حوزههای دانشجویی و کارگری وجود دارد که نیمی از آنها اصلاً برای کمیته آشنا نیست و نیمی دیگر مانند خود کمیته همانقدر ناشی، نا آزموده و همانقدر کمتخصص است، تجربیات حرفهای به دست نیاورده است و از تجربیات سایر گروهها استفاده نمیکند و دقیقاً مانند کمیته، سرگرم مشورت و گفتگوهای بیپایان «درباره همه چیز»، و سرگرم انتخابات و تدوین آئیننامه هاست.
برای آنکه مرکز رهبری بتواند خوب کار کند، کمیتههای محلی باید دگرگون شوند، باید به سازمانهایی متخصص و سازمانهایی که «اصولیتر» کار میکنند تبدیل شوند، سازمانهایی که این یا آن کار عملی را واقعاً به «کمال» برسانند. برای آنکه مرکز رهبری (آنطور که تاکنون بوده) فقط به مشورت کردن، قانع کردن و بحث کردن نپردازد، بلکه واقعاً بتواند ارکستر را رهبری نماید، دانستن این نکته که چه کسی در کجا چه سازی را مینوازد، نواختن کدام آلت موسیقی را کجا و چگونه یاد گرفته است یا دارد یاد میگیرد، چه کسی کجا و چرا خارج از نت مینوازد (آنگاه که موسیقی صدایی گوشخراش دارد) و برای از بین بردن این صدای ناهنجار چه کسی را باید جابجا کرد، چگونه و به کجا، و غیره، ضرورتی بسیار دارد. امروزه – باید بیپرده گفته شود – ما یا اصلاً چیزی درباره کار داخلی واقعی یک کمیته نمیدانیم، به جز اعلامیهها و نامههای عام آن، و یا از طریق دوستان و آشنایان نزدیک چیزی درباره آن میدانیم. ولی این مسخره است اگر باور کنیم که حزب بزرگی که قادر است جنبش کارگری روسیه را رهبری کند، حزبی که حمله عمومی به حکومت استبدادی را تدارک میبیند، میتواند خود را محدود به این کند. تقلیل تعداد اعضای کمیته، سپردن کاری خاص و معیّن به حتیالامکان هر یک از آنها، که مسئول باشد و پاسخگوی آن، تأسیس یک مرکز رهبری ویژه که از لحاظ تعداد نفرات بسیار کوچک باشد، ایجاد شبکهای از مأموران اجرایی، که کمیته را با هر یک از کارخانجات و مؤسسات تولیدی بزرگ مرتبط سازد، ترتیبی برای پخش منظم نشریات بدهد و تصویر دقیقی از این پخش و از کل مکانیسم کار در اختیار مرکز رهبری بگذارد، بالأخره ایجاد حوزهها و گروههای بیشماری که کارهای مختلفی را به عهده گیرند یا افرادی را به دور هم جمع کنند که متمایل به سوسیال-دمکراسی هستند، افرادی که در حال تکامل دادن خویش به سوسیال-دمکرات بوده و به این حوزهها و گروهها کمک میرسانند، بطوری که همواره فعالیت (و ترکیب) این حوزهها بر کمیته و بر مرکز رهبری معلوم باشد – مسئله دگرگونی کمیته سن پترزبورگ و تمام کمیتههای دیگر حزبی باید در این زمینه باشد، و به همین علت موضوع آئیننامه اهمیتی ناچیز دارد.
من با تجزیه و تحلیل طرح آئیننامه شروع کردم تا هدف از پیشنهادهای خود را واضحتر نشان دهم. و امیدوارم اکنون برای خواننده روشن شده باشد که در اصل بدون آئیننامه نیز میتوان سر کرد، چنانچه گزارش منظم درباره هر حوزه و درباره هر جنبه از کار را جانشین آن سازیم. مگر در آئیننامه چه میتوان نوشت؟ کمیته همه را رهبری میکند (این بدون آئیننامه هم واضح است). کمیته یک هیئت اجرائی انتخاب میکند (این همیشه ضروری نیست، ولی وقتی هم که ضروری باشد، به آئیننامه ربطی ندارد، بلکه گزارش به مرکز رهبری درباره ترکیب این گروه و افراد جانشین آن مطرح است). کمیته، قسمتهای مختلف کار را میان اعضای خود تقسیم میکند و به هر یک از آنها مأموریت میدهد که منظماً به کمیته گزارش داده و راجع به نحوه پیشرفت کار، ارگان مرکزی و کمیته مرکزی را مطلع گردانند (در اینجا نیز مهمتر همانا مطلع ساختن مرکز رهبری درباره تقسیم انجام شده است، تا تثبیت قاعدهای در آئیننامه، که با کمبودی که ما از لحاظ نیرو داریم، اغلب این قاعده به اجرا در نخواهد آمد). کمیته باید دقیقاً مشخص کند که چه کسی عضو آن است. کمیته از طریق رأی اعضای خود، عضو جدید میگیرد. کمیته، گروههای محلهای، کمیتههای فرعی کارخانه و این گروههای مشخص را معیّن میکند (اگر آدم بخواهد همه گروههای مورد نظر را برشمارد، هرگز این کار پایانی نخواهد داشت، و در ضمن برشمردن آن نیز در آئیننامه حتی بطور تقریب، متضمن فایدهای نخواهد بود؛ کافی است که درباره تشکیل آنها، به مرکز رهبری اطلاع داده شود). گروههای محلهای و کمیتههای فرعی، این و آن حوزه را ایجاد مینمایند ... امروزه تدوین یک چنین آئیننامهای فایده چندانی ندارد، زیرا از لحاظ آنچه که به فعالیت چنین گروهها و گروههای فرعی گوناگون مربوط میگردد، ما تقریباً هیچ (و در بسیاری جاها اصلاً هیچ) تجربه حزبی تمامی نداریم، و برای گردآوری چنین تجربهای نیاز به یک آئیننامه نیست، بلکه ایجاد یک گزارشگری درون حزبی، – اگر بتوان آن را چنین نامید – مورد نیاز است. در حال حاضر هر سازمان محلی لااقل چند شب از وقت خود را بر سر آئیننامه هدر میدهد. اگر بجای این کار از تمامی این وقت استفاده میشد تا برای کل حزب گزارشی جامع و معقول از کارکردهای خاص خود داده شود، در آن صورت کار دو صد چندان نتیجه میداد.
بیفایده بودن آئیننامهها فقط به این علت نیست که کار انقلابی همیشه یک شکل سازمانی ثابت را نمیپذیرد. نه، یک شکل سازمانی ثابت ضروری است، و ما باید بکوشیم حتیالامکان به تمام کارهایمان شکل ثابتی بدهیم. و این شکل ثابت در پهنه بسیار وسیعتری از آنچه عموماً فکر میشود، مجاز است، ولی این شکل ثابت از طریق آئیننامهها به دست نمیآید، بلکه فقط و منحصراً (ما مکرراً این موضوع را تکرار میکنیم) از طریق انتقال دقیق اطلاعات به مرکز حزب قابل حصول است؛ فقط در این صورت است که یک شکل سازمانی ثابت واقعی، که واقعاً مسئول باشد و با افکار عمومی (درون حزبی) در پیوند باشد، ساخته میشود. چه کسی از ما نمیداند، که کشمکشهای جدی و اختلاف عقاید در میان ما در اصل هرگز نه از طریق رأیگیری «بر طبق آئیننامه»، بلکه از طریق مبارزه و از طریق تهدید به «خارج شدن» فیصله مییابند؟ تاریخ اکثر کمیتههای ما در زندگی حزبی سه چهار ساله اخیر مملو از چنین مبارزات درونی است. بسی افسوس که این مبارزه در شکل معیّنی انجام نگرفته است؛ چه در غیر این صورت میتوانست بسیار بیش از این در کار روشنگری و آموزش حزب و در کار رساندن تجربیات به آیندگان، یاری رساند. ولی یک چنین شکل سازمانی ثابت ضروری و مفید از طریق آئیننامه ایجاد نمیگردد، بلکه منحصراً از طریق افکار عمومی درون حزبی قابل حصول است. در شرایط استبدادی ما وسیله و سلاح افکار عمومی درون حزبی را به هیچ روی نمیتوانیم در اختیار داشته باشیم مگر آنکه مرکزیت رهبری حزب، بطور منظم از اخبار و وقایع حزب مطلع گردد.
فقط وقتی که ما طرز استفاده وسیع از این افکار عمومی درون-حزبی را بیاموزیم، میتوانیم واقعاً تجربیاتی درباره عملکرد سازمانهای مختلف جمعآوری کنیم، و آئیننامههایی، که آئیننامه روی کاغذ نباشند، فقط بر مبنای چنین تجربیاتی جامع و درازمدت میتوانند به وجود آیند.
نوشته شده در سپتامبر ۱۹۰۲
[*]
«نامهای به یک رفیق در مورد وظایف سازماندهی ما» پاسخ لنین به نامه سوسیال-دمکرات سن پترزبورگ، ا.ا. شنیرسون (یریوما)، در انتقاد از روشی بود که با آن، امر سوسیال-دمکراتیک در آن شهر سازمان داده میشد.
پس از دستگیری ولادمیر ایلیچ لنین و همکاران نزدیکش در دسامبر ۱۸۹۵، «اکونومیستها»، بتدریج، کنترل لیگ مبارزه برای رهایی طبقه کارگر را به دست گرفتند. «اکونومیستها»، برخلاف مارکسیستهای انقلابی، که برای ایجاد سازمان زیرزمینی و متمرکز انقلابیون میجنگیدند، اهمیت مبارزه سیاسی را به طرز موهنی کاهش میدادند و در صدد ایجاد سازمان وسیع طبقه کارگر بودند که مبتنی بر اصل انتخاباتی و هدف اولیهاش دفاع فوری از منافع اقتصادی کارگران و ایجاد صندوقهای کمک متقابل و نظیر اینان بود. «اکونومیستها» طالب کنترل لیگ مبارزه، که انگ خود را بر ساخت تشکیلاتی نیز زده بود، بودند.
عضویت طبقه کارگر در آن (یعنی به اصطلاح سازمان کارگران آن) بطور مصنوعی از اعضاء روشنفکر جُدا میشد. سازمان ناکارای لیگ بیشتر با شکل تریدیونیونی مبارزه تطبیق میکرد تا با رهبری مبارزه انقلابی–تودهای کارگران بر علیه اتوکراسی و بورژوازی. مبارزه بین ایسکراییها و «اکونومیستها»، که در تشکیلات سن پترزبورگ جریان پیدا میکرد، در کمیته سن پترزبورگ حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه با پذیرش موضع ایسکرا در تابستان ۱۹۰۲، به اوج خود رسید.
در روزنامه ایسکرا، شماره ۳۰، ۱۵ دسامبر ۱۹۰۲، چنین گزارش شد: «در ملاقاتی که در ماه ژوئن در حومه سن پترزبورگ انجام گرفت، دو مسئله مطرح شد که مورد توجه کارگران نماینده تمام پنج حوزه سازمان کارگران (که با عالیترین رکن سازمان کارگران آن موقع توافق داشتند)، قرار گرفت. این مسائل عبارت بودند از: ۱- دو گرایش در سوسیال-دمکراسی روس: گرایش قدیمی «اکونومیستی»، که تا آن موقع در سن پترزبورگ وجود داشت، و گرایش انقلابی، که از سوی ایسکرا و زاریا نمایندگی میشد؛ و ۲- اصول سازمانی (یعنی به اصطلاح «دمکراتیسم» و یا «تشکیلات انقلابیون»). در هر دو مورد، تمام کارگران، یکدل و یکزبان در مقابل «اکونومیسم» و «دمکراتیسم» و به نفع گرایش ایسکرا قد برافراشتند».
برای بازسازی لیگ مبارزه سن پترزبورگ با روح اصول تشکیلاتی ایسکرا، کمیتهای مرکب از نمایندگان تشکیلات ایسکرا، سازمان کارگران و کمیته سن پترزبورگ تشکیل شد. با این حال، «اکونومیستها»، به رهبری توکارف، اعلام کردند که با تصمیم کمیته سن پترزبورگ مبنی بر حمایت از موضع ایسکرا سر توافق ندارند، و بدین جهت کمیته به اصطلاح سازمان کارگران را تشکیل دادند و مبارزهای را بر علیه ایسکرا اعلام نمودند. در مقابل، ایسکراییها با حمایت کارگران قادر بودند که مواضع خویش را حفظ کنند و موقعیت خویش را در تشکیلات سن پترزبورگ تحکیم بخشند.
نامهای به یک رفیق، که در آن لنین طرح خود را برای سازمان حزب تکامل داده و شکل معینی به آن بخشید، در اوج مبارزه بر علیه «اکونومیستها»، به سن پترزبورگ رسید. این جزوه پلی کپی شد، رونویسی شد و در میان سوسیال-دمکراتهای سن پترزبورگ توزیع گردید. در ژوئن ۱۹۰۳، بطور غیرعلنی، تحت عنوان درباره کار انقلابی در سازمانهای حزب کارگران سوسیال-دمکرات روسیه (نامهای به یک رفیق)، از طرف لیگ سوسیال-دمکراتیک سیبری چاپ شد. این نامه، با مقدمه و مؤخرهای به قلم لنین، که آن را برای چاپ آماده کرده بود، از سوی کمیته مرکزی حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه چاپ شد. نامه بطور وسیع در میان سازمانهای سوسیال-دمکراتیک پخش شد، و آرشیوهای پلیس برای سالهای ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۵ نشان میدهند که این نامه در یورشهای پلیس در شهرهای مسکو، ریگا، رستف دن، نخجوان، نیکلایف، کراسنویارسک، ایرکوتسک و جاهای دیگر به دست آمدهاند.
آرشیوهای انستیتو مارکسیسم–لنینیسم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تنها دستخط صفحه اول این نامه را، با تقدیم نامه زیر که به خط لنین است، در اختیار دارند:
«این جزوه عموماً به کمیته سن پترزبورگ و خصوصاً به رفیق یریوما تقدیم میشود – لنین».
ترجمه تورج رضانیا از روی متن آلمانی، پائیز ۱۳۵۸
- بجای «اتحاد» یا «اتحادیه» همان لغت لیگ گذاشته شد که در فارسی هم مصطلح است. در مواردی که لیگ اسم خاص است یعنی با L بزرگ نوشته شده، لیگ در متن فارسی پُررنگ شده است.-آرشیو عمومی
lenin.public-archive.net #L1107fa.html
|