ماجراجویی انقلابی
و. ای. لنین
١
ما در زمانی طوفانی به سر میبریم، زمانی که تاریخ روسیه با گامهایی عظیم به پیش میرود و هر سال گاهی بیش از ده سال دوران آرامش اهمیت دارد. نتایج نیم قرن دوران بعد از رفرم جمع بندی میشوند و زیربنای ساختمان اجتماعی و سیاسیای که سرنوشت سراسر کشور را برای مدت زمان بس طولانی تعیین خواهد کرد، گذارده میشود. جنبش انقلابی با سرعتی شگفت انگیز به رشد خود ادامه میدهد و «گرایشات ما» نیز با سرعت عجیبی شکفته (و پژمرده) میشوند. گرایشاتی که در سیستم طبقاتی کشور سرمایهداری سریع الرشدی چون روسیه عمیقاً ریشه دارند، تقریباً بلافاصله جایگاه واقعی خود را اشغال کرده و طبقات مربوط به خود را مییابند. یک نمونۀ آن تحول آقای استرووه است که کارگران انقلابی در همین یک سال و نیم پیش پیشنهاد «از چهره پاره کردن» نقاب مارکسیستی او را نمودند و او اکنون با ابتکار خود بدون این نقاب به عنوان رهبر (یا خدمتگزار؟) زمینداران لیبرال که به ثبات و واقع بینی خود میبالند، به میدان آمده است. گرایشات بیانگر سستی سنتی عقاید لایههای میانی نامعیّن روشنفکران برعکس میکوشند اعلاناتی را جانشین نزدیکی با طبقات معیّنی سازند که بر حسب هر چه خروشانتر بودن حوادث، پر سر و صداتر باشند. «ما حداقل صدایی شرورانه خواهیم داشت»[١] – اینست شعار بسیاری از افراد با روحیۀ انقلابی که دارای هیچ تکیه گاه تئوریک و اجتماعی نیستند و با طوفان حوادث گرفتار شدهاند.
سوسیالیست-رولوسیونرها که چهره شان همواره روشنتر نمایان میشود نیز بدین گرایشات «پر سر و صدا» تعلق دارند. و اکنون هنگام آن رسیده است که پرولتاریا نگاهی دقیق بر این چهره بیاندازد و بر خود روشن سازد که طبیعت واقعی این افراد چیست، افرادی که هر چه برایشان محسوستر میگردد که بدون پیوند نزدیک با طبقۀ واقعاً انقلابی جامعه نمیتوانند به صورت یک گرایش جداگانه وجود داشته باشند، با اصرار بیشتری در جلب دوستی پرولتاریا میکوشند.
سه عامل بیش از همه به نمایان شدن چهرۀ واقعی سوسیالیست-رولوسیونرها کمک کردهاند. نخست، شکاف بین سوسیال دمکراسی انقلابی و اپورتونیستها که زیر پرچم «انتقاد از مارکسیسم» سر بلند کردهاند. دوم قتل سیپیاگین توسط بالماشوف و نوسان جدید در برخی انقلابیون بسوی ترور. سوم و بالأخره اصلی ترین، جنبش اخیر دهقانان است که آنهایی را که بر طبق عادت میان دو صندلی مینشینند و هیچگونه برنامهای ندارند مجبور کرده است که پس از وقوع رویداد با چیزی شبیه به شبه برنامه به پیش آیند. ما اکنون به بررسی این سه عوامل میپردازیم، البته با توجه به اینکه در یک مقالۀ روزنامهای فقط قادریم مختصراً نکات اساسی استدلالها را طرح نماییم و به احتمال قوی در آینده در مقالهای مجلهای یا در یک جزوه به این مسئله بازخواهیم گشت.[٢]
سوسیالیست-رولوسیونرها در شمارۀ دوم وستنیک روسکوی رولوتسی و آن هم با مقالۀ بدون امضائی تحت عنوان «پیشرفت جهان و بحران سوسیالیسم» بود که بیانیۀ اصول تئوریک خود را اعلام نمودند. ما مطالعۀ این مقاله را به تمام کسانی که مایلند تصویر روشنی از بی اصولی محض و نوسان تئوریک (و همچنین از هنر استتار آن در پشت سیلی از لفاظی) به دست آورند جداً توصیه میکنیم. تمام محتوی این مقالۀ پرطمطراق را میتوان در چند کلمه بازگو کرد: سوسیالیسم به یک نیروی جهانی تبدیل شده است، سوسیالیسم (= مارکسیسم) اکنون در نتیجۀ نبرد انقلابیون («ارتدکسها») علیه اپورتونیستها («منقدین») شکاف برداشته است. ما سوسیالیست-رولوسیونرها «قطعاً» هیچگاه با اپورتونیسم همدردی نکردهایم، اما از پیدایش «انتقاد»ی که ما را از قید دگم آزاد ساخته است شادمانه پایکوبی میکنیم؛ ما نیز در جهت تجدیدنظر در این دگم کار مینمائیم – و اگر چه هنوز از طریق انتقاد (بجز انتقاد بورژوا اپورتونیستی) چیزی برای عرضه نداریم و اگر چه تا بحال مطلقاً هیچ چیز را مورد تجدیدنظر قرار ندادهایم، با این حال، همین آزادی ما از هر تئوری بایستی به حساب افتخارات ما گذارده شود. این بایستی حتی بیشتر به حساب افتخارات ما گذارده شود زیرا ما به عنوان افرادی آزاد از قید هر تئوری، بطور جدی خواهان وحدت همگان هستیم و به شدت تمام مشاجرات مربوط به اصول تئوریک را محکوم میکنیم. وستنیک روسکوی رولوتسی(شمارۀ ٢، صفحۀ ١٢٧) بطور بسیار جدی به ما اطمینان میدهد که «یک سازمان جدی انقلابی»، «باید از توجه به حل مسائل مورد اختلاف تئوری اجتماعی که همواره منجر به نفاق میگردد، دست بکشد، اگر چه این موضوع نباید باعث بازداشتن تئوریسین ها از یافتن راه حل آنها گردد» – و یا به زبان ساده تر: بگذار نویسندگان بنویسند و خوانندگان بخوانند[٣]، ولی تا زمانی که دیگران درگیر مشاجرات اند در مورد جای خالی آزاد شده شادمانی خواهیم کرد.
البته نیازی نیست که به تحلیل جدی این تئوری منحرف شدن از سوسیالیسم (در صورت وقوع مشاجرات) بپردازیم. به نظر ما، بحران سوسیالیسم هر سوسیالیستی که حداقلی از جدییت داشته باشد را بویژه موظف میکند که توجه خود را به تئوری دو چندان نماید، قاطعانهتر یک موضع کاملاً معیّن اتخاذ نماید و خط فاصل دقیق تری میان خود و عناصر متزلزل و غیرقابل اعتماد بکشد. ولی بنابر عقیدۀ سوسیالیست-رولوسیونرها، از آنجایی که «حتی در میان آلمانیها» انشعاب و اغتشاش اتفاق میافتد، پس برای ما روسها باید به خواست خدا از اینکه خود نمیدانیم به کجا رانده میشویم، به خود ببالیم. به عقیدۀ ما یک جریان انقلابی در صورت فقدان تئوری، ضرورت موجودیت خود را از دست میدهد و دیر یا زود بطور اجتناب ناپذیر محکوم به ورشکستگی سیاسی است. اما به عقیدۀ سوسیالیست-رولوسیونرها، فقدان تئوری چیز خوب، درست و بخصوص «برای وحدت» مناسب است. همانطوری که دیده میشود ما نمیتوانیم با آنها به توافق برسیم، زیرا به زبانهای متفاوتی سخن میگوییم. یک امید باقی است: شاید آقای استرووه آنها را به سر عقل آورد، کسی که او نیز (البته کمی جدی تر) دربارۀ از میان برداشتن دگم صحبت کرده و معتقد است که کار «ما» (نظیر هر کار بورژوایی که به پرولتاریا متوسل میشود) متحد ساختن است نه نفاق افکنی. آیا سوسیالیست-رولوسیونرها با کمک آقای استرووه پی نخواهند برد که مفهوم واقعی موضع شان در مورد آزادی از سوسیالیسم بخاطر وحدت، و وحدت بر مبنای آزادی از سوسیالیسم چیست؟
به نکتۀ دوم، مسئلۀ تروریسم بپردازیم.
سوسیالیست-رولوسیونرها در دفاع شان از ترور که تجربۀ جنبش انقلابی روسیه به وضوح بی ثمری آنرا ثابت نموده است، برافروخته تلاش دارند توضیح دهند که تروریسم را فقط در پیوستگی آن با کار در میان تودهها میپذیرند و لذا مباحثات سوسیال دمکراتهای روسیه در رد اثر بخشی این شیوۀ مبارزه (که برای مدت زمانی طولانی رد شده است) به آنها مربوط نمیشود. در اینجا داستانی که بسیار شبیه به نظر آنها دربارۀ «انتقاد» است تکرار میگردد. سوسیالیست-رولوسیونرها فریاد میزنند که ما اپورتونیست نیستیم و در همان حال دگم سوسیالیسم پرولتاریایی را فقط بر اساس انتقاد اپورتونیستی محض و نه چیز دیگری، به بایگانی میسپارند. سوسیالیست-رولوسیونرها به ما اطمینان میدهند که اشتباهات تروریستها را تکرار ننموده و توجه را از کار در میان تودهها منحرف نمیکنیم، و در همان حال با حرارت زیادی اعمالی از قبیل قتل سیپیاگین توسط بالماشوف را به حزب توصیه میکنند، اگر چه هر کس به خوبی میداند و میبیند که این عمل به هیچ وجه در ارتباط با تودهها نبوده و به سبب شیوهای که این عمل مطابق با آن انجام شد نمیتوانست هم باشد و اینکه اشخاصی هم که این عمل را انجام دادند نه بر روی عمل مشخص یا پشتیبانی از جانب تودهها حساب میکردند و نه بدان امیدوار بودند. سوسیالیست-رولوسیونرها کوته بینانه درک نمیکنند که تمایل آنها به تروریسم رابطۀ بسیار نزدیکی با این واقعیت دارد که آنها از همان آغاز از جنبش کارگری جدا بوده و هنوز هم جدا هستند، بدون آنکه حتی سعی نمایند به حزب طبقۀ انقلابی که مبارزۀ طبقاتیش را پیش میراند تبدیل شوند. حرارت زیاد از حد در سوگند خوردن غالباً سبب آن میشود که شخص مواظب باشد و دربارۀ آنچه که این همه چاشنی تند و تیز لازم دارد شک و تردید کند. هنگامی که من اطمینان بخشیهای سوسیالیست-رولوسیونرها را مبنی بر اینکه:«ما با ترور کار در میان تودهها را عقب نمیزنیم» میخوانم، معمولا به این فکر میکنم که آیا این سوگندها آنها را خسته نمیکند؟ این اطمینان بخشی ها از جانب همان کسانی است که از جنبش کارگری سوسیال دمکراتیک که تودهها را واقعاً بپا میدارد کنار کشیدهاند و به کنار کشیدن از آن ادامه میدهند؛ کسانی که به تکه پارههائی از هر نوع تئوری چنگ میاندازند.
جزوۀ منتشر شده توسط «حزب سوسیالیست-رولوسیونر» در سوم آوریل ١٩٠٢ میتواند به عنوان تصویری عالی از آنچه در بالا گفته شد در نظر گرفته شود. این زندهترین مأخذی است که به رهبران اصلی نزدیک بوده و معتبرترین مأخذ به شمار میآید. «طرح مسئلۀ مبارزۀ تروریستی» در این جزوه برمبنای شهادت با ارزش رولوتسیونایا روسیا (شمارۀ ٧، صفحۀ ٢٤) «با نظرات حزب کاملاً منطبق» است.*
جزوۀ سوم آوریل با دقت قابل ملاحظهای از طرح «جدیدترین» دلایل تروریستها پیروی میکند. پیش از هر چیز این کلمات به چشم میخورند:«ما دعوت به تروریسم را نه بجای کار در میان تودهها، بلکه بخاطر آن و همراه با آن کار پیشنهاد مینمائیم». این کلمات بویژه به این سبب چشم را متوجه خود میسازند که با حروفی سه برابر بزرگتر از بقیۀ متن چاپ شدهاند (شیوهای که البته رولوتسیونایا روسیا نیز تکرار کرده است). گویا به همین سادگی است که کافی باشد شخص فقط «نه بجای، بلکه همراه با» را با حروف برجسته چاپ کند و بپندارد تمام بحث سوسیال دمکراتها و تمام آموزشهای تاریخ فوراً فرو خواهند ریخت! اما با کمی زحمت برای مطالعۀ تمام جزوه، انسان خواهد دید که این اطمینان بخشیهای با حروف برجسته، بی جهت نام تودهها را به میان میکشد. زمانی که «کارگران از تاریکی برهند» و «موج عظیم همگانی دروازههای آهنین را درهم شکنند»، «افسوس!»(به معنی تحت اللفظیش «افسوس!») «هنوز خیلی دور است و فکر کردن دربارۀ شمار قربانیان آینده وحشتناک است!». آیا کلمات «افسوس، هنوز خیلی دور است» بیانگر ناتوانی کامل در درک جنبش تودهای و ناباوری بدان نیست؟ آیا مقصود از این استدلال استهزاء عمدی این واقعیت که زحمتکشان هم اکنون شروع به برخاستن نمودهاند نیست؟ و بالأخره حتی اگر این استدلال مبتذل که در حقیقت چرند و بیهوده گویی بیش نیست درست میبود، باز آنچه که از آن با برجستگی خاصی بیرون میآمد بیهودگی تروریسم بود، زیرا بدون کارگران تمامی بمبها بی قدرتند، آشکارا بی قدرتند.
به ادامهاش توجه کنید:«هر ضربۀ تروریستی بخشی از نیروی حکومت مطلقه را گرفته و تمام این نیرو[!] را به سمت مبارزین آزادی منتقل[!] میسازد». «و اگر ترور بطور سیستماتیک[!] انجام گیرد، واضح است که بالأخره کفۀ ترازو در طرف ما سنگینتر خواهد شد». آری، آری بر همگان روشن است که ما در اینجا با یکی از بزرگترین خیال پردازیهای تروریستها در ناهنجارترین شکل آن روبرو هستیم: قتل سیاسی به خودی خود «نیرو منتقل میسازد»! بدین ترتیب از یکسو با تئوری انتقال نیرو مواجه هستیم و از سوی دیگر با «نه بجای، بلکه همراه با» ... آیا این سوگند خوردنها آنها را خسته نمیکند؟
ولی اینها تازه فقط شکوفهها هستند. میوهها در پیش اند. حزب سوسیالیست-رولوسیونرها میپرسد «ضربت را باید بر چه کسانی وارد ساخت؟ و پاسخ میدهد: به وزرا و نه به تزار، زیرا «تزار نخواهد گذاشت کار به افراط بکشد»(!! این را دیگر از کجا فهمیدهاند؟؟) و گذشته از این «آسانتر نیز هست»(این کاملاً آن چیزی است که آنها میگویند!):«هیچ وزیری نمیتواند خود را در قصری همانند یک قلعه پنهان نماید». و این استدلال با سخن زیرین که ضروریست به عنوان نمونهای از «تئوری» سوسیالیست-رولوسیونرها جاودانه شود پایان میپذیرد:«حکومت مطلقه بر ضد تجمع مردم سرباز دارد؛ بر ضد سازمانهای انقلابی پلیس مخفی و آشکارا را؛ ولی چه چیز وی را ... [منظور از «وی» کیست؟ حکومت مطلقه؟ نویسنده ندانسته حکومت مطلقه را با وزیری که ضربه زدن بر او سادهتر میباشد یکسان دانسته است!] ... از چنگ افراد یا گروههای کوچکی که پیوسته و حتی بدون اطلاع یکدیگر[!!] آمادۀ حمله میشوند و حمله میکنند، نجات خواهد داد؟ هیچ نیرویی در مبارزه با افراد نامرئی سودمند نیست. بنابراین، وظیفۀ ما روشن است: نابود کردن هر یک از افراد ظالم حکومت مطلقه با یگانه وسیلهای که حکومت مطلقه برایمان باقی گذاشته است[!] – مرگ». سوسیالیست-رولوسیونرها هر مقدار کاغذ را با اطمینان دهی در مورد اینکه آنها با تبلیغ تروریسم، در کار در میان تودهها کوتاهی نمیکنند و آنرا بی سازمان نمیسازند، سیاه نمایند، موفق نخواهند شد با عبارت پردازی این واقعیت را نفی کنند که روحیات تروریستهای امروزی در جزوهای که از آن نقل کردیم بدرستی منعکس شده است. تئوری انتقال نیرو مکمل خود را در تئوری نامرئی بودن مییابد، تئوریای که نه تنها تمام تجربیات گذشته بلکه هر گونه فکر سلیم انسانی را وارونه میگرداند. اینکه «تجمع مردم» یگانه «امید» انقلاب است؛ اینکه تنها آن سازمان انقلابی که این تجمع را (در عمل و نه در حرف) رهبری مینماید، قادر به مبارزه با پلیس است – همه اینها از بدیهیات هستند. خجالت آور است اگر مجبور باشیم اینها را ثابت کنیم. و فقط کسانی که همه چیز را فراموش کردهاند و مطلقاً هیچ چیز نیاموختهاند، میتوانند نتیجهای «عکس» را بگیرند و به این بلاهت افسانه آمیز برسند که حکومت مطلقه میتواند از چنگ توده به وسیلۀ سربازان و از چنگ سازمانهای انقلابی به وسیلۀ پلیس «نجات» یابد، ولی هیچ راه نجاتی برای او از دست تک روانی که وزرا را شکار میکنند وجود ندارد!
این ادعای افسانه آمیز، که ما معتقدیم رسوا خواهد شد، به هیچ وجه یک دعوی مضحک ساده نیست. خیر، کاملاً آموزنده است، زیرا با کشیده شدن به یک یاوه، اشتباه اساسی تروریستها را که در آن با «اکونومیستها» مشترک اند (شاید اکنون دیگر بایستی گفت: با نمایندگان سابق مرحوم «اکونومیسم؟») برملا میسازد. این اشتباه همان گونه که ما بارها نشان دادهایم عبارتست از عدم درک کمبود اساسی جنبش ما. به دلیل رشد بسیار سریع جنبش، رهبران از تودهها عقب ماندهاند، سازمانهای انقلابی به سطح فعالیتهای انقلابی پرولتاریا نرسیدهاند و قادر به حرکت در پیشاپیش و رهبری تودهها نشدهاند. اینکه چنین عدم تطابقی وجود دارد نمیتواند از جانب هیچ شخص با وجدانی که حتی آشنایی مختصری با جنبش دارد مورد تردید قرار گیرد. و چون اینچنین است، پس واضح است که تروریستهای امروزی در واقع «اکونومیستهای» پشت و رو شدهای هستند که در راهی همانقدر احمقانه، منتها در قطب مخالف میافتند. در زمانی که انقلابیون از نظر نیرو و وسایل جهت رهبری تودههای بپاخاسته در مضیقهاند، فراخواندن به تروریسم که به شکل سازماندهی ضربه زدن به وزرا توسط تک روها و گروههای بی اطلاع از یکدیگر انجام میشود، نه تنها به معنای قطع کار در میان تودههاست، بلکه همچنین تلاش در جهت وارد نمودن بی سازمانی صرف در این کار را معنی میدهد.
در جزوۀ سوم آوریل میخوانیم که ما انقلابیون «عادت کردهایم با ترس و لرز در یک تجمعی ازدحام نماییم و حتی روحیۀ نوین و دلیرانهای که از دو سه سال پیش ظاهر گشته است، تاکنون بیشتر احساسات توده را برانگیخته است تا افراد را». این کلمات، بخش بزرگی از حقیقت بطور غیرعمدی بیان شدهای را دربر دارند. و همین حقیقت است که تو دهنی خرد کنندهای به مبلغین تروریسم میزند. از این حقیقت هر سوسیالیست متفکری چنین نتیجه میگیرد: باید مصممانه تر، بی باکانهتر و منظمتر بمثابۀ تجمع عمل کرد. اما سوسیالیست-رولوسیونرها به این نتیجه میرسند که:«تیراندازی کن،ای فرد نامرئی، زیرا تجمع مردم، افسوس، هنوز خیلی مانده به این جریان برسد و گذشته از این، سربازها برعلیه این تجمع اند». آقایان، این دیگر اوج نابخردی است!
در جزوه تئوری تروریسم تهییج کننده نیز از نظر دور نمانده است. به ما گفته میشود که «هر نبرد تن به تن یک قهرمان در همگی ما روحیۀ مبارزه و شجاعت را برمی انگیزد»، ولی ما از گذشته میدانیم و در زمان کنونی میبینیم که فقط اشکال نوین جنبش تودهای یا بیداری قشرهای جدیدی از تودهها به مبارزۀ مستقل است که واقعاً روحیۀ مبارزه و شجاعت را در همگان برمی انگیزد. نبردهای تن به تن در هر حال، تا آنجا که به صورت نبردهای تن به تن اعمال شده توسط بالماشوف ها باقی بمانند، بطور مستقیم فقط هیجان زودگذری را برمی انگیزند، در حالی که بطور غیر مستقیم منجر به بی تفاوتی و انتظار غیر فعال برای نبرد تن به تن بعدی میگردند. به ما باز هم اطمینان داده میشود که «هر جرقۀ تروریسم ذهن را روشن میسازد»، چیزی که ما متأسفانه در مورد حزب سوسیالیست-رولوسیونرهای واعظ تروریسم مشاهده نکردهایم. به ما تئوری کار بزرگ و کار خرد عرضه میشود:«کسی که دارای نیروی بیشتر، امکانات بیشتر و عزمی راسختر است نباید با کارهای خرد[!] خود را قانع کند؛ او باید کاری بزرگ بیابد و خود را وقف آن نماید – تبلیغ تروریسم در میان تودهها[!]، تدارک عملیات بغرنج ... [تئوری نامرئی بودن افراد از هم اکنون فراموش شده است!] ... مخاطره آمیز تروریستی». واقعاً که چه ذکاوت شگفت آوری. نثار نمودن جان یک انقلابی به منظور انتقام جوئی از سیپیاگین فرومایهای که بجای او پله وه فرومایه میآید – این کاری بزرگ است. اما مثلاً آماده نمودن تودهها به منظور تظاهرات مسلحانه – این کاری خرد است. رولوتسیونایا روسیا دقیقاً همین نکته را در شمارۀ ٨ وقتی که اعلام میدارد، دربارۀ تظاهرات مسلحانه «به عنوان کاری برای آینده دور نامعلومی نوشتن و سخن گفتن آسان است»، «ولی تاکنون تمام این صحبتها تنها دارای ماهیت تئوریک صرف بودهاند»، تشریح میکند. چقدر خوب به این زبان مردمانی که از قید معتقدات محکم سوسیالیستی و تجربۀ سنگین هر نوع جنبش تودهای آزادند، آشنا هستیم. آنها نتایج پر سر و صدا و بلاواسطه قابل لمس را با عملی بودن اشتباه میگیرند. برای آنها تقاضای پافشاری بر موضع طبقاتی و حفظ خصلت تودهای جنبش «مبهم» و «تئوری پردازی» است. در نظر آنها قاطعیت عبارتست از تبعیت برده وار از هر چرخش روحیات و ... و در نتیجۀ آن، درماندگی اجتناب ناپذیر در قبال هر تحول و تغییر. تظاهرات آغاز میگردند – و عباراتی خونخوارانه، صحبتهایی دربارۀ آغاز پایان، بر زبان اینگونه افراد جاری میشوند. تظاهرات متوقف میگردند – دستهایشان را با درماندگی به پایین میاندازند و پیش از آنکه فرصت کهنه کردن یک جفت کفش را کرده باشند، فریاد برمی آورند:«افسوس که مردم هنوز خیلی عقب هستند ...». دنائت جدیدی به وسیلۀ قلدران تزاری انجام میشود – و آنها طلب میکنند که وسیلۀ «مشخصی» به آنها نشان داده شود که بتواند به عنوان پاسخی جامع به این دنائت باشد، وسیلهای که فوراً «انتقال نیرو» را میسر گرداند، و خود مغرورانه قول این انتقال را میدهند! این افراد درک نمیکنند که تنها همین قول «انتقال» نیرو، ماجراجویی سیاسی است و اینکه ماجراجویی آنها از بی اصولیتی آنها ناشی میگردد.
سوسیال دمکراتها همواره علیه ماجراجویی هشدار خواهند داد و پندارهای باطلی را که ناگزیر به نومیدی کامل میانجامند بیرحمانه افشا خواهد کرد. ما باید بخاطر داشته باشیم که یک حزب انقلابی فقط در صورتی شایستگی عنوان خود را خواهد داشت که جنبش یک طبقۀ انقلابی را در عمل رهبری کند. ما باید بخاطر داشته باشیم که هر جنبش خلقی اشکال بسیار متنوعی را به خود میگیرد، پیوسته اشکال جدیدی را پدید میآورد و اشکال قدیمی را به دور میاندازد و تغییراتی در آنها وارد میکند یا ترکیبهای جدیدی از اشکال کهنه و نو به وجود میآورد. وظیفۀ ماست که فعالانه در این پروسۀ یافتن و پرداختن وسایل و روشهای نوین مبارزه درگیر شویم. زمانی که جنبش دانشجویی شدت گرفت، ما بدون آنکه اشکال تظاهرات را پیشگویی کنیم، بدون آنکه به عنوان نتیجۀ آن یک انتقال فوری نیرو، بیداری ذهنی و یا نامرئی بودن ویژهای را قول دهیم، کارگران را به یاری دانشجویان فراخواندیم (ایسکرا، شمارۀ ٢). زمانی که تظاهرات پای گرفتند، ما سازماندهی آنها و مسلح نمودن تودهها را طلب نمودیم و وظیفۀ تدارک قیام خلق را طرح ساختیم. بدون نفی قهر و تروریسم در اصول، ما خواستار کار در جهت تدارک آن اشکالی از قهر شدیم که درگیری مستقیم تودهها را منظور دارد و این درگیری را تضمین نماید. ما دشواری این وظیفه را نادیده نمیگیریم، اما بدون واهمه از مخالفتهایی از اینگونه که این مسئلۀ «آیندۀ دور نامعلوم» میباشد، برای تحقق آن با سرسختی و با عزمی راسخ کار میکنیم. بله آقایان، ما معتقد به اشکال آیندۀ جنبش و نه فقط به اشکال گذشتۀ آن هستیم. ما کار طولانی و دشوار را برای آنچه که آیندهای دارد بر تکرار «سهل» آنچه که به وسیلۀ گذشته محکوم شده است، ترجیح میدهیم. ما همواره کسانی را که در گفتار از جنگ علیه دگمهای مبتذل دم میزنند ولی در عمل هیچ چیزی جز تئوریهای زیان آور و بید خوردهای چون تئوری انتقال نیرو، تفاوت بین کار بزرگ و کار خرد، و البته تئوری نبرد تن به تن، برای ارائه کردن ندارند، افشا خواهیم کرد. شبنامۀ سوم آوریل اینطور خاتمه مییابد:«همانگونه که زمانی سرداران در صحنههای جنگ اقوام، نتیجه را در نبرد تن به تن روشن میساختند، تروریستها نیز در نبردی تن به تن با حکومت مطلقه، آزادی را برای روسیه به دست خواهند آورد». تجدیدچاپ چنین عباراتی برای رد آنها کافی است.
هر کس که واقعاً کار انقلابی خود را در پیوستگی با مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا انجام میدهد، نیک میداند، مشاهده و احساس میکند که چه انبوهی از خواستههای مستقیم و بلاواسطۀ پرولتاریا (و بخشهایی از مردم که قادر به پشتیبانی از پرولتاریا هستند) ارضاء نشده باقی ماندهاند. او میداند که در نقاط فراوان، در نواحی وسیعی، کارگران عملا برای درگیری در مبارزه بی تابی میکنند، لیکن شوق آنها به سبب کمبود نوشته جات توضیحی، کمبود رهبران و فقدان نیرو و وسیله در سازمانهای انقلابی، به هدر میرود. و ما – اینطور به نظر میرسد – در همان دور تسلسل لعنتی که بسان سرنوشتی شوم برای مدتی طولانی بر انقلاب روسیه سنگینی کرده است، دور میزنیم. از یکسو شور و شوق انقلابی تودهها که به اندازۀ کافی روشن و متشکل نشدهاند، به هدر میرود و از سوی دیگر، گلولۀ «افراد نامرئی»ای که ایمان خود را به امکان مارش منظم و فعالیت همدوش با تودهها از دست دادهاند، بی نتیجه میماند.
ولی رفقا، این وضع اسفناک را هنوز میتوان بهبود بخشید! از دست دادن ایمان به یک آرمان واقعی تنها استثنائی نادر است نه یک قاعده. تمایل به اعمال تروریستی حالتی گذرا است. سوسیال دمکراتها بایستی صفوف خود را باز هم فشردهتر کنند و ما، سازمان رزمندۀ انقلابیون و قهرمانی تودهای پرولتاریای روسیه را در یک مجموعۀ واحد ترکیب خواهیم نمود!
* * *
در مقالۀ بعدی ما به بررسی برنامۀ ارضی سوسیالیست-رولوسیونرها خواهیم پرداخت.
٢
طرز برخورد سوسیالیست-رولوسیونرها به جنبش دهقانی بویژه جلب توجه میکند. دقیقاً در مورد مسئلۀ ارضی است که نمایندگان سوسیالیسم قدیمی روسیه، نوادگان نارودنیک - لیبرال آنها، و نیز طرفداران انتقاد اپورتونیستی که در روسیه به وفور یافت میشوند و با سر و صدای زیاد در مورد رد قطعی مارکسیسم توسط «منقدین» در این مورد اطمینان میدهند، خود را همواره بویژه قوی دانستهاند. سوسیالیست-رولوسیونرهای ما نیز به درهم دریدن مارکسیسم مشغولند، از جمله میگویند: «تعصبات دگماتیک ... دگمهای کهن که مدتهاست توسط زندگی تکذیب شدهاند ... روشنفکران انقلابی چشمان خود را بر روی روستا بستهاند، کار انقلابی در میان دهقانان توسط جریان ارتدکسی ممنوع شده است ...» و بیهوده گوییهایی از این قبیل. لگد زدن به جریان ارتدکسی مد روز شده است. اما آن لگد پرانهایی را که قبل از آغاز جنبش دهقانی حتی طرح اولیهای در مورد مسئلۀ ارضی از خود تنظیم نکردهاند به کدام گونۀ جانداران باید نسبت داد؟ وقتی که ایسکرا برنامۀ ارضیش را در همان اوایل یعنی در شمارۀ ٣ طرح نمود*، وستنیک روسکوی رولوتسی فقط به غرغر کردن پرداخت که: «با ارائۀ مسئله بدین گونه، باز هم یکی دیگر از اختلافات ما در حال محو شدن است»، آنچه پیش آمد اینست که هیئت مدیرۀ وستنیک روسکوی رولوتسی بدشانسی آنرا داشت که طرح مسئله توسط ایسکرا («بردن مبارزۀ طبقاتی به روستا») را ابداً درک نکند. رولوتسیونایا روسیا اکنون که موقعش گذشته است به جزوۀ موسوم به «مسئلۀ بعدی» اشاره میکند، اگر چه این جزوه، حاوی هیچ برنامهای نبوده و فقط ستایش از اپورتونیستهای «مشهوری» چون هرتز را دربر دارد.
و اکنون همین اشخاص – که قبل از آغاز جنبش دهقانی هم با ایسکرا و هم با هرتز در توافق بودند – روز بعد از قیام دهقانی با بیانیهای موسوم به «از طرف اتحادیۀ دهقانی[!] حزب سوسیالیست-رولوسیونر» به پیش آمدهاند، بیانیهای که در آن حتی کلمهای که واقعاً از خود دهقانان باشد را نمیتوانید پیدا کنید و فقط تکرار کلمه به کلمۀ آن چیزهایی است که صدها مرتبه در نوشتههای نارودنیکها، لیبرالها و «منقدین» خواندهاید ... گفته میشود که شهامت میتواند کوهها را به حرکت درآورد. بسیار خوب آقایان سوسیالیست-رولوسیونرها، ولی این آنچنان شهامتی نیست که تبلیغات زرق و برق دار شما شهادت میدهد.
مشاهده کردهایم که بزرگترین «مزیت» سوسیالیست-رولوسیونرها در آزادی آنها از تئوری نهفته است؛ بزرگترین مهارت شان توانایی آنها در صحبت کردن بدون آنکه چیزی بگویند است. ولی برای ارائۀ یک برنامه بالأخره شخص باید چیزی بگوید. برای نمونه ضروریست تا «دگم سوسیال دمکراتهای روسیۀ اواخر سالهای هشتاد و اوایل سالهای نود مبنی بر اینکه به غیر از پرولتاریای شهری هیچ نیروی انقلابیای وجود ندارد» به دور انداخته شود. این «دگم» هم عجب لغت کوچک به درد بخوری است! شخص فقط باید قدری تئوری مقابل را بپیچاند و بعد این پیچ را زیر غول «دگم» پنهان نماید – و بفرمایید!
سوسیالیسم مدرن که با «مانیفست کمونیست» شروع میگردد، بر این حقیقت غیرقابل انکار استوار بوده است که در جامعۀ سرمایهداری تنها پرولتاریا طبقۀ واقعاً انقلابی است. سایر طبقات فقط تحت شرایط معیّنی و تا حدودی میتوانند انقلابی بشوند. پس در مورد آنهایی که این حقیقت را به دگم سوسیال دمکراتهای روسی یک دورۀ مشخص «تغییر شکل» دادهاند و سعی میکنند که خوانندۀ ساده را متقاعد سازند که این «دگم» «کلا بر این عقیده که مبارزۀ سیاسی آشکار در آیندۀ بسیار دور قرار دارد مبتنی است»، چه میتوان اندیشید؟
به منظور مقابله با دکترین مارکس مبنی بر آنکه در جامعۀ مدرن فقط یک طبقۀ واقعاً انقلابی وجود دارد، سوسیالیست-رولوسیونرها تثلیث «روشنفکران، پرولتاریا و دهقانان» را به پیش میکشند و بدین ترتیب گیجی نومیدانه در مورد مفاهیم را برملا میسازند. اگر کسی روشنفکران را در مقابل پرولتاریا و دهقانان قرار دهد بدین معنی است که وی آنها را یک لایۀ اجتماعی مشخص، گروهی از افراد که دقیقاً دارای همان موقعیت اجتماعی هستند که توسط کارگران مزدی و دهقانان اشغال شده، میداند. ولی به عنوان چنین قشری، روشنفکران روسیه مشخصاً روشنفکران بورژوا و خرده بورژوا میباشند. و آقای استرووه کاملاً بر حق است که با در نظر گرفتن چنین قشری روزنامۀ خود را زبان روشنفکران روسیه بنامد. اما اگر منظور آن روشنفکرانی باشند که هنوز موضع اجتماعی معیّنی اختیار نکردهاند و یا به حکم واقعیات زندگی هم اکنون از موضع معمولی خود به کنار رانده شدهاند و در حال حرکت به سمت پرولتاریا هستند، در چنین صورتی قرار دادن این روشنفکران در مقابل پرولتاریا کاملاً بی معنی است. پرولتاریا مانند هر طبقۀ دیگری در جامعۀ مدرن، نه تنها روشنفکرانی از میان خود ارائه میدهد بلکه همچنین حامیانی از میان تمامی تحصیل کردگان گوناگون به صفوف خود میپذیرد. کارزار سوسیالیست-رولوسیونرها برعلیه «دگم» اساسی مارکسیسم فقط گواه دیگری است که تمامی نیروی این حزب توسط مشتی روشنفکران روسی نمایندگی میشود که از کهنه بریدهاند ولی هنوز نو را نپذیرفتهاند.
نظرات سوسیالیست-رولوسیونرها در مورد دهقانان از این هم آشفتهتر است. فقط طرح این سؤال را در نظر بگیرید:«کدام طبقات اجتماعی در مجموع[!] همواره[!!] به نظم موجود [فقط استبدادی؟ یا بورژوایی بطور کلی؟] چسبیدهاند، آنرا حفاظت میکنند و به انقلابی شدن تن در نمیدهند؟» در واقع این سؤال را تنها میتوان با سؤال دیگری پاسخ داد: کدام عناصر از روشنفکران در مجموع همواره به آشفتگی عقاید موجود میچسبند، آنرا حفاظت میکنند و به یک جهان بینی قاطع سوسیالیستی تن در نمیدهند؟ ولی سوسیالیست-رولوسیونرها میخواهند به سؤال ناقابلی جوابی جدی بدهند. آنها قبل از همه بورژوازی را به دلیل آنکه «منافعش تأمین گشته» در «این» طبقات قرار میدهند. این تعصب قدیمی که منافع بورژوازی تا آن حد تأمین گشته است که ما در کشورمان نه دمکراسی بورژوایی داریم و نه میتوانیم داشته باشیم (وستنیک روسکوی رولوتسی، شمارۀ ٢، ص ٣٣-١٣٢) را اکنون «اکونومیستها» و سوسیالیست-رولوسیونرها مشترکاً دارا هستند. دوباره، آیا آقای استرووه آنها را به سر عقل نمیآورد؟
ثانیاً، سوسیالیست-رولوسیونرها در میان این طبقات «قشر خرده بورژوازی» را جای میدهند که «منافعش فردی، بمثابۀ منافع طبقاتی غیرقابل تعریف و غیرقابل تنظیم در یک برنامۀ اجتماعی - سیاسی اصلاحی یا انقلابی میباشد». این را دیگر از کجا آوردهاند؟ فقط خدا میداند. همه میدانند که خرده بورژوازی همواره و در مجموع از نظم موجود حفاظت نمیکند و برعکس اغلب به اعمال انقلابی حتی برعلیه بورژوازی (به ویژه زمانی که به پرولتاریا بپیوندد) و اکثر اوقات برعلیه استبداد دست میزند، و همچنین اینکه تقریباً همیشه برنامههای اصلاح اجتماعی را تنظیم میکند. نویسندۀ ما مطابق با «حکم عملی» که تورگنف در یکی از آثار «اشعار به نثر» خودش به وسیلۀ یک «روباه پیر» بیان میدارد، فقط اعلانیۀ «پر سر و صداتری» برعلیه خرده بورژوازی صادر کرده است:«بلندتر از همه برعلیه آن گناهانی که خودت را در موردشان مقصر میدانی فریاد بزن.»[٤] و بنابراین، از آنجا که سوسیالیست-رولوسیونرها احساس میکنند که تنها پایۀ اجتماعی موضع میان دو صندلی آنها امکاناً میتواند توسط برخی بخشهای خرده بورژوایی روشنفکران تأمین گردد، به همین سبب آنها آنچنان در مورد خرده بورژوازی مینویسند که گویی این اصطلاح یک دستۀ اجتماعی را معیّن نمیکند و فقط یک چرخش مجادلهای در سخن است. آنها به همین ترتیب نیز میخواهند از واقعیت ناخوشایند درماندگیشان در درک اینکه دهقانان امروز نیز در کل به این «قشر خرده بورژوازی» متعلق هستند طفره بروند. آقایان سوسیالیست-رولوسیونرها، کوشش نمیکنید که به ما در این مورد جوابی بدهید؟ نمیخواهید به ما بگویید که چرا همزمان با تکرار بریدههایی از تئوری مارکسیسم روسی (برای مثال در مورد نقش مترقی دهقانان بیکار و خانه به دوش)، در مورد این واقعیت که همین مارکسیسم ترکیب خرده بورژوایی اقتصاد دهقانی روسیه را روشن ساخته است چشم خود را میبندید؟ نمیخواهید برای ما توضیح دهید که چگونه ممکن است که در جامعۀ معاصر «مالک و نیمه مالک» به قشر خرده بورژوازی تعلق نداشته باشند؟
خیر، امیدوار نباشید! سوسیالیست-رولوسیونرها جواب نخواهند داد؛ آنها هیچ سخنی نمیگویند و توضیحی در این مورد نخواهند داد، چرا که آنها (بار دیگر مانند «اکونومیستها») کاملاً این تاکتیک را یاد گرفتهاند که چگونه وقتی که مسئله بر سر تئوری است خود را به نفهمی بزنند. رولوتسیونایا روسیا نگاه معنی داری به وستنیک روسکوی رولوتسی میاندازد – آنها میگویند این کار آنها است (شمارۀ ٤، در پاسخ به زاریا)، در حالی که وستنیک روسکوی رولوتسی خوانندگانش را از شاهکارهای منقدین اپورتونیست مطلع نموده و تهدید میکند که انتقاداتش را هر چه شدیدتر خواهد نمود. این اصلاً کافی نیست، آقایان!
سوسیالیست-رولوسیونرها خود را از اثرات زهرآگین دکترینهای سوسیالیسم مدرن بری نگهداشته-اند. آنها روشهای کاملاً قدیمی سوسیالیسم عامیانه را حفظ نمودهاند. ما با یک واقعیت تاریخی نوین، با جنبش نوینی در میان بخش مشخصی از مردم روبرو هستیم. آنها شرایط این بخش را بررسی نمیکنند و هدف خود را تحلیل جنبش این بخش برمبنای طبیعت آن بخش و رابطهاش با مجموع ساختمان اقتصادی رشد یابندۀ جامعه قرار نمیدهند. برای آنها همۀ اینها دگمهای تهی زوال یافتۀ ارتدکسی هستند. آنها کار را سادهتر انجام میدهند: خود نمایندگان بخش برخیزنده راجع به چه چیزهایی صحبت میکنند؟ زمین، سهم اضافی، تقسیم مجدد زمین. مختصراً تمام حرف این است. شما با «برنامۀ شبه سوسیالیستی»، «یک اصل کاملاً صحیح»، «یک عقیدۀ تابناک»، «ایده آلی که از هم اکنون در ذهن دهقانان به حالت جنینی زندگی میکند» و غیره روبرو هستید. تنها چیزی که لازم میباشد اینست که «این ایده آل را تمیز کرده و کامل نماییم» و «ایدۀ خالص سوسیالیسم» را بیرون بکشیم. خواننده، آیا باور کردن این برای شما مشکل است؟ برای شما باور نکردنی میآید که این زبالۀ نارودنیکی بار دیگر توسط کسانی که با چرب زبانی هر آنچه که آخرین کتاب به آنها میگوید تکرار میکنند به روشنایی روز کشانده شود؟ و با این حال این یک واقعیت است و تمام کلماتی که ما نقل کردیم از اعلامیۀ «از طرف اتحادیۀ دهقانی» چاپ شده در شمارۀ ٨ رولوتسیونایا روسیا میباشند.
سوسیالیست-رولوسیونرها ایسکرا را متهم میکنند که با تشریح جنبش دهقانی به عنوان آخرین قیام دهقانی، ناقوس مرگ آنرا قبل از موقع به صدا درآورده است. آنها ما را مطلع میسازند که دهقانان همچنین میتوانند در جنبش سوسیالیستی پرولتاریا نیز شرکت کنند. این اتهام نشان دهندۀ اغتشاش فکری در میان سوسیالیست-رولوسیونرها است. آنها حتی درک نکردهاند که جنبش دمکراتیک برعلیه بقایای مالکیت سرواژ یک چیز است و جنبش سوسیالیستی برعلیه بورژوازی کاملاً چیز دیگری. از آنجا که آنها خودِ جنبش دهقانی را درک نکردهاند قادر به درک اینکه کلمات ایسکرا، که آنقدر آنها را ترسانیده، مربوط به جنبش اولی است نیز نبودهاند. نه تنها ایسکرا در برنامهاش اعلام داشته است که تولیدکنندگان کوچک (از جمله دهقانان)، که در حال اضمحلالند، میتوانند و باید در جنبش سوسیالیستی پرولتاریا شرکت کنند، بلکه حتی شرایط دقیق این شرکت را نیز تعریف نموده است. اما جنبش دهقانی امروز به هیچ وجه جنبش سوسیالیستی برعلیه بورژوازی و سرمایهداری نیست. برعکس، این جنبش عناصر بورژوایی و پرولتری موجود در دهقانان را، که در واقع در مبارزه برعلیه بقایای سیستم سرواژ هم نظر هستند، متحد میسازد. جنبش دهقانی امروز نه به برقراری یک طریقۀ زندگی سوسیالیستی یا نیمه سوسیالیستی در روستا، بلکه به یک طریقۀ زندگی بورژوایی منجر میشود – و خواهد شد – و زبالههای فئودالی که پایههای بورژوایی برخاسته در روستای ما را کثیف کردهاند پاک خواهد نمود.
اما تمام این مطالب برای سوسیالیست-رولوسیونرها کتابی مهر و موم خورده است. آنها حتی مجدانه به ایسکرا اطمینان میدهند که باز کردن راه برای رشد سرمایهداری یک دگم توخالی است، زیرا «رفرمها» (مربوط به سالهای شصت) «فضای کاملی[!] برای رشد سرمایهداری باز کرده-اند[!]». اینها مطالبی هستند که میتواند توسط شخص چرب زبانی نوشته شود که میگذارد قلم بی ثباتش به هر کجا برود و تصور میکند که «اتحادیۀ دهقانی» میتواند از پذیرفتن مسئولیت هر چیزی فرار کند: دهقان مسئله را نخواهند دید! ولی نویسندۀ عزیز من، لحظهای تفکر کن: آیا تابحال نشنیدهای که بقایای سیستم سرواژ رشد سرمایهداری را کند میکند؟ آیا فکر نمیکنی که این چیزی جز توضیح واضحات نیست؟ و آیا وجود بقایای سیستم سرواژ در روستای روسیۀ کنونی را در جایی نخواندهای؟
ایسکرا میگوید که انقلاب قریب الوقوع انقلابی بورژوایی خواهد بود. سوسیالیست-رولوسیونرها اعتراض میکنند: این انقلاب «اساساً انقلابی سیاسی و تا حد معیّنی انقلاب دمکراتیک» خواهد بود. ممکن است که نویسندگان این اعتراض جالب به ما توضیح دهند که آیا تاریخ هیچ انقلاب بورژوایی که «تا حد معیّنی انقلابی دمکراتیک» نباشد را به یاد دارد و آیا اصولا چنین انقلاب بورژواییای قابل تصور است؟ حتی خود برنامۀ سوسیالیست-رولوسیونرها (سهم مساوی از زمین که به تملک اجتماعی درآمده است) نیز از حدود برنامهای بورژوایی فراتر نمیرود، زیرا حفظ تولید کالایی و تحمل زراعت خصوصی، حتی اگر در زمین مشترک صورت گیرد، به هیچ وجه روابط سرمایهداری در کشاورزی را از بین نمیبرد.
هر چقدر که برخورد سوسیالیست-رولوسیونرها به ابتداییترین حقایق سوسیالیسم مدرن سطحیتر میشود، آنها «ابتداییترین نتایج» را آسانتر کشف میکنند و حتی از اینکه «برنامۀ آنها خود را تقلیل میدهد» به چنین چیزی، افتخار مینمایند. پس بگذارید که به بررسی هر سه نتیجه گیری آنها، که به احتمال قوی مدتها به عنوان یادبود تیزهوشی و اعتقادات عمیق سوسیالیستی سوسیالیست-رولوسیونرها باقی خواهند ماند، بپردازیم.
نتیجه گیری شمارۀ ١:«بخش عظیمی از زمینهای روسیه اکنون به دولت تعلق دارند – آنچه ما لازم داریم اینست که تمام زمینها باید به مردم متعلق باشند.» ما «از هم اکنون» بخاطر اشارات متأثر کنندۀ موجود در نوشتههای نارودنیکهای پلیس (سازونوف و غیره) و اصلاح گران مختلف کاتدر[٥] در مورد تملک دولتی زمینها در روسیه لب گزیدهایم. «آنچه ما لازم داریم» اینست که آنهایی که خود را به سبک سوسیالیستها و حتی انقلابیون آراستهاند باید به دنبال این آقایان بروند. «آنچه ما لازم داریم» اینست که سوسیالیستها باید بر به اصطلاح قدرقدرتی «دولت» تأکید گذارند (و حتی فراموش کنند که بخش بزرگی از زمینهای دولتی در نواحی غیرمسکونی مرزی کشور تراکم یافته است)، نه بر روی تضاد طبقاتی حاد موجود میان دهقانان نیمه سرف و مشتی زمینداران بزرگ ممتاز که بیشتر بهترین زمینهای زراعی را در تملک دارند و همواره «حکومت» با آنها بهترین روابط را داشته است. سوسیالیست-رولوسیونرهای ما که خیال میکنند در حال استنتاج عقیدۀ خالص سوسیالیسم اند، در واقع با برخورد غیرانتقادیشان به نارودنیسم قدیمی مشغول لکه دار نمودن این عقیده هستند.
نتیجه گیری شمارۀ ٢:«زمین هم اکنون در حال انتقال از سرمایه به کار میباشد – آنچه ما لازم داریم اینست که این روند توسط دولت تکمیل گردد.» هر چه بیشتر در عمق جنگل فرو روی درختها انبوه ترند.* بگذارید تا قدم دیگری به طرف نارودنیسم پلیسی برداریم؛ بگذار تا به «دولت»(طبقه!) ندا دهیم که مالکیت دهقانی بر زمین را کلا گسترش دهد. این بطور فوق العادهای سوسیالیستی و به نحو شگفت آوری انقلابی است. اما از کسانی که خرید و اجارۀ زمین توسط دهقانان را انتقال «از سرمایه به کار»، و نه انتقال زمین از مالکان فئودال منش به بورژوازی روستایی مینامند، چه انتظاری میتوان داشت. بگذارید اقلا آمار مربوط به تقسیم واقعی زمین در حال «انتقال به کار» را به آنها یادآور شویم: بین شش تا نه دهم تمام زمینهای خریداری شده توسط دهقانان و از پنج تا هشت دهم تمام زمینهای اجاره داده شده در دست یک پنجم خانوادههای دهقانی یعنی در دست اقلیت کوچکی از دهقانان مرفه متراکم شده است. از اینجا شخص میتواند در مورد صحت اظهارات سوسیالیست-رولوسیونرها که تأکید میکنند «ما به هیچ وجه» بر روی دهقانان مرفه «حساب نمیکنیم»، بلکه فقط «منحصراً بر روی بخشهای زحمتکش» حساب مینماییم، قضاوت کند.
نتیجه گیری شمارۀ ٣:«دهقان هم اکنون دارای زمین است و در اغلب موارد، بر مبنای تقسیم مساوی زمین – آنچه ما لازم داریم اینست که این تملک کار تا به آخر انجام گیرد ... و به تولید کشاورزی کلکتیو از طریق تکامل همۀ انواع تعاونیها منجر شود.» یک سوسیالیست-رولوسیونر را بخراشید و آقای و.و.[٦] ظاهر خواهد شد! زمانی که موقع عمل فرا رسید تمام تعصبات کهن نارودنیسم که در سلامت کامل خود را پشت عبارات فریبنده حفظ نموده بودند یکباره آشکار شدند. تملک دولتی زمین – تکمیل انتقال زمین به دهقانان توسط دولت – کمون روستایی – تعاونیها – کلکتیویسم – نقشۀ خارق العادۀ آقایان سازونوف، یوزف، ن. - ان[٧]، سوسیالیست-رولوسیونرها، هوفستتر، توتومیانتس و بقیه و بقیه – در این نقشه فقط یک کمبود ناچیز وجود دارد. نه رشد سرمایهداری را در نظر میگیرد و نه مبارزۀ طبقاتی را. اما این جزء ناچیز چگونه میتواند به مغز کسانی که تمام توشۀ ایدئولوژیکیشان شامل کهنه پارههای نارودنیکی و وصلههای زیرکانۀ انتقاد متداول است خطور نماید؟ مگر خود آقای بولگاکف نمیگوید که برای مبارزۀ طبقاتی در روستا مکانی نیست؟ آیا جانشین ساختن «همه انواع تعاونیها» بجای مبارزۀ طبقاتی، هم لیبرالها و هم «منقدین»، و بطور کلی همۀ آنهایی را که سوسیالیسم برایشان بجز یک برچسب سنتی چیز دیگری نیست، ارضاء نمیکند؟ و مگر ممکن نیست که مردم ساده لوح را با اطمینان بخشی از اینکه:«البته تصور کمال مطلوب در مورد کمونهای روستایی با ما بیگانه است» آرامش بخشید، اگر چه درست در کنار این اطمینان بخشی گزافه گوییهای عظیمی را در مورد «سازمان عظیم دهقانان میر» مشاهده میکنید و گزافه گویی دیگری مبنی بر اینکه «از بعضی جوانب هیچ طبقۀ دیگری به اندازۀ دهقانان به سمت یک مبارزۀ خالص[!] سیاسی سوق داده نمیشود» و اینکه ارادۀ دهقانان(!) بسیار کاراتر و گستردهتر از زمستوو است، و اینکه این ترکیب «وسیع» ... (تا خود مرز روستا؟) ... «فعالیت مستقلانه» به همراه فقدان «ابتداییترین حقوق شهروندی»، «به نظر میرسد عمداً طرح ریزی گشته است تا ... غریزۀ سیاسی و عادات مبارزۀ اجتماعی دهقانان را تحریک کرده و بکار اندازد[!]». اگر تمام اینها را دوست ندارید مجبور نیستید که گوش کنید، اما ...
«شخص باید کور باشد که نبیند چقدر رسیدن به عقیدۀ اجتماعی کردن زمین از طریق سنن مالکیت اشتراکی زمین آسانتر است». آقایان، آیا جریان برعکس نیست؟ آیا کور و کر آنهایی نیستند که تا به امروز نمیدانند که دقیقاً همین انزوای قرون وسطایی کمون نیمه سرف است که دهقانان را به گروههای کوچک تقسیم میکند و دست و پای پرولتاریای روستایی را بسته، که سنتهای رکود، ظلم و بربریت را حفظ مینماید؟ آیا شما با قبول مفید بودن کار خارج از ده که هم اکنون سه چهارم سنتهای خودستای تساوی در تملک زمین در کمون را نابود کرده است و این سنتها را تا حد مداخلۀ پلیس تقلیل داده است، مقصود خود را نفی نمیکنید؟
برنامۀ حداقل سوسیالیست-رولوسیونرها، که بر تئوریای که هم اکنون بررسی کردیم استوار است، واقعاً چیز غریبی است. این «برنامه» شامل دو نکته است: ١) «اجتماعی کردن زمین، یعنی تبدیل آن به مایملک کل جامعه تا از طرف زحمتکشان مورد استفاده قرار میگیرد»؛ ٢) تکامل تمام انواع ممکن انجمنهای عمومی و تعاونیهای اقتصادی در میان دهقانان ... [به منظور یک مبارزۀ سیاسی «خالص»؟] ... بخاطر رهایی تدریجی دهقانان از قید سرمایۀ پولی ... [و انقیاد تحت سرمایۀ صنعتی؟] ... و برای تدارک تولید کشاورزی کلکتیو آینده.» همانگونه که نور خورشید در یک قطرۀ آب منعکس میگردد، تمام روحیۀ «سوسیال - انقلابیگری» امروزه در این دو نکته منعکس گردیده است. در تئوری، جمله پردازیهای انقلابی به عوض یک سیستم صحیح و سنجیدۀ نظرات؛ در عمل، قاپیدن نومیدانۀ این یا آن خرده مقتضی مد روز بجای شرکت در مبارزۀ طبقاتی – این تمام آن چیزی است که آنها برای عرضه دارند. باید تصدیق کنیم که شجاعت نادری لازم بوده است تا اجتماعی نمودن زمین را در کنار تعاونی گرایی در یک برنامۀ حداقل قرار دهند. برنامۀ حداقل آنها: بابف از یک طرف و آقای لویتسکی از طرف دیگر.[٨] این بی مانند است.
اگر امکان میداشت این برنامه را جدی بگیریم، باید میگفتیم که با گول زدن خودشان با جملات پر آب و تاب، سوسیالیست-رولوسیونرها دهقانان را نیز گول میزنند. ادعای اینکه «همۀ انواع تعاونیها» نقشی انقلابی در جامعۀ امروزی ایفا میکنند و بجای قدرتمند کردن بورژوازی روستایی راه را جهت کلکتیویسم هموار مینمایند، فریبکاری است. ادعای اینکه اجتماعی کردن زمین میتواند در مقابل «دهقانان» به عنوان یک «حداقل»، به عنوان چیزی که به همان اندازۀ ایجاد تعاونیها در دسترس است قرار گیرد، فریبکاری است. هر سوسیالیستی میتواند برای سوسیالیست-رولوسیونرهای ما توضیح دهد که امروز الغاء مالکیت خصوصی بر زمین تنها میتواند پیش درآمد فوری الغاء مالکیت بطور عام باشد؛ که انتقال صرف زمین «برای استفادۀ زحمتکشان» باز نمیتواند پرولتاریا را راضی کند زیرا میلیونها و دهها میلیون دهقان خانه خراب دیگر قادر نیستند که روی زمین، حتی اگر آنرا در اختیار داشته باشند، کار کنند. تأمین وسایل و احشام و غیره برای این میلیونها خانه خراب، به معنی اجتماعی نمودن تمام وسایل تولید است که نیازمند یک انقلاب سوسیالیستی پرولتاریا، و نه جنبش دهقانی علیه بازماندههای سیستم سرواژ میباشد. سوسیالیست-رولوسیونرها اجتماعی کردن زمین را با ملی کردن بورژوایی زمین اشتباه گرفتهاند. اگر آنرا مجرد در نظر بگیریم، دومی حتی بر مبنای سرمایهداری نیز، بدون الغاء کار مزدوری قابل درک است. اما خود این نمونۀ سیاست سوسیالیست-رولوسیونرها تأیید واضح این حقیقت است که طرح خواست ملی شدن زمین در یک حکومت پلیسی معادل است با کدر ساختن تنها اصل انقلابی موجود، یعنی مبارزۀ طبقاتی، معادل است با آب ریختن به آسیاب همه جور بوروکراسی.
مسئله اینجا تمام نمیشود. سوسیالیست-رولوسیونرها با مخالفت با طرح برنامۀ ما که خواهان «لغو تمام قوانین محدود کنندۀ حق فروش زمین توسط دهقانان» است تا سطح ارتجاع آشکار نزول میکنند. آنها فقط بخاطر تعصب نارودنیکی در مورد «اصل کمون» و «اصل تساوی»، دهقانان را از «ابتداییترین حقوق شهروندی» نظیر حق فروش آزادانۀ زمین محروم مینمایند؛ آنها خودخواهانه چشمان خود را بر روی این واقعیت که کمون روستایی کنونی با واقعیت وضعیت اجتماعیش احاطه میگردد میبندند؛ آنها، قهرمانان محدودیتهای پلیس که توسط «دولت» به وجود آمده و پشتیبانی میشود ... قهرمانان مباشرین روستایی میگردند! ما معتقدیم که نه تنها آقای لویتسکی بلکه آقای پوبدونوستسف[٩] نیز در مورد حمایت از خواست اجتماعی شدن زمین به منظور تساوی سهم زمین، هنگامی که این خواست به عنوان خواستی حداقلی همراه مسائلی چون تعاونیها و دفاع از سیستم پلیسیای که موژیک را در تقسیم بندیهای رسمی محدود میکند پیش کشیده شود، چندان هراسی نخواهد داشت.
بگذار برنامه ارضی سوسیالیست-رولوسیونرها برای تمام سوسیالیستها آموزش و هشداری باشد، نمونۀ خیره کنندهای از آنچه که فقدان اصول و ایدئولوژی، که بعضی مردم نادان آن را آزادی از دگم میخوانند، به بار میآورد. هنگامی که پای عمل به پیش آمد سوسیالیست-رولوسیونرها حتی یکی از سه شرط ضروری تکامل یک برنامۀ پیگیر سوسیالیستی: تصویر روشنی از هدف نهایی؛ شناخت صحیح از راه رسیدن به آن هدف؛ درک دقیقی از شرایط واقعی لحظۀ معیّن یا وظایف فوری آن لحظه را آشکار نساختند. آنها با قاطی کردن اجتماعی کردن زمین با ملی کردن بورژوایی آن، با قاطی کردن عقاید بدوی دهقانی در مورد تملک مساوی زمینهای کوچک با دکترین سوسیالیسم مدرن در مورد انتقال تمام وسایل تولید به تملک عمومی و سازماندهی تولید سوسیالیستی، فقط هدف نهایی سوسیالیسم را تیره و تار ساختهاند. درک آنها از راه رسیدن به سوسیالیسم بطور بی نظیری به وسیلۀ جانشین نمودن رشد تعاونیها بجای مبارزۀ طبقاتی مشخص گشته است. در ارزیابیشان از مرحلۀ کنونی تکامل مسئلۀ ارضی در روسیه آنها جزء ناچیزی را فراموش کردهاند: بازماندگیهای مالکیت سرواژ که بر روستای ما شدیداً سنگینی میکند. تثلیث معروف – روشنفکران، پرولتاریا و دهقانان – که نظرات تئوریک آنها را منعکس میسازد، مکمل خود را در «برنامه» سه نکتهای و به همان اندازه مشهور – اجتماعی کردن زمین، تعاونیها و وابستگی به تقسیمات موجود – مییابد.
این برنامه را با برنامۀ ایسکرا، که بدون تنزل به یک «حداقل»، بدون تنزل تا حد تطابق با عقاید بخشهای معیّنی از پرولتاریای عقب مانده و تولیدکنندگان کوچک، یک هدف نهایی را به پرولتاریای رزمنده نشان میدهد، مقایسه کنید. راه رسیدن به این هدف در روستا و شهر یکسان است – مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا برعلیه بورژوازی. ولی به غیر از این مبارزۀ طبقاتی، مبارزۀ دیگری نیز در روستای ما در جریان است: مبارزۀ تمام دهقانان برعلیه تمام بازماندگیهای سیستم سرواژ. و در این مبارزه حزب پرولتاریا پشتیبانیش را به تمام دهقانان قول میدهد و برای فراهم نمودن هدفی واقعی برای این شور انقلابی و هدایت این قیام برعلیه دشمنان واقعی کوشش نموده و آنچنان برخوردی به موژیک را که گویی تحت قیمومیت است و یا پنهان داشتن این واقعیت از او را که در زمان کنونی بلاواسطه او فقط میتواند تمام اثرات و بقایای سیستم سرواژ را ریشه کن کند و فقط راه را برای مبارزۀ وسیعتر و مشکلتر تمامی پرولتاریا برعلیه تمامی جامعۀ بورژوایی هموار نماید، ناشایست و عاری از صداقت میداند.
ایسکرا شمارۀ ٢٣، اول اوت ١٩٠٢ و شمارۀ ٢٤، اول سپتامبر ١٩٠٢
مجموعه آثار لنین، جلد ٦
توضیحات
[١]
“At least we make an infernal noise.” جملهای که توسط رپتیلوف، شخصیتی در اثر کمدی مشهور گریبویدوف“Wit Works Woe” ، پردۀ ٤، صحنۀ ٤، بیان شده است.
[٢]
تصمیم لنین مبنی بر بازگشتن به این مسئله و پرداختن مفصلتر به استدلالات علیه دیدگاههای برنامهای و تاکتیکهای سوسیالیست-رولوسیونرها، تحقق پیدا نکرد. آثار زیر مواد اولیه برای جزوۀ مورد نظر را دربر دارند:«مستخرجه از یک مقاله برعلیه سوسیالیست-رولوسیونرها» - (دسامبر ١٩٠٢) (صفحات ٨٦-٢٨٥ جلد ٦ مجموعه آثار لنین)، «طرح یک مقاله برعلیه سوسیالیست-رولوسیونرها» - (بهار ١٩٠٣) (مراجعه نمایید به پرولتارسکایا رولوتسیا، ١٩٣٩، شمارۀ ١، صفحات ٢٨-٢٢)، و «طرح یک جزوه برعلیه سوسیالیست-رولوسیونرها» - (نیمۀ اول ژوئیۀ ١٩٠٣) (مراجعه نمایید به صفحات ٦٣-٤٦٢ جلد ٦ مجموعه آثار لنین).
[٣]
“Let the writers do the writing and the readers do the reading” - این جمله از آثار متفرقۀ م.ی.سالتیکوف - شچدرین، اثر اول، گرفته شده است.
[٤]
این جمله از یکی از اشعار تورگنف در اثرش به نام «اشعار به نثر» - «یک قاعدۀ زندگی» (مراجعه نمایید به ای.س. تورگنف، «مجموعه آثار»، چاپ روسی، جلد ٨، ١٩٥٦، ص ٤٦٤).
[٥]
اصلاح گران کاتدر یا سوسیالیستهای کاتدر (Katheder-reformers, Katheder-Socialists) – نمایندگان گرایشی در اقتصاد سیاسی بورژوایی که در آلمان در دهۀ ٨٠ و ٩٠ قرن نوزدهم پدیدارشد. اصلاح گران کاتدر تحت پوشش مبدل سوسیالیسم از کرسیهای دانشگاه (کاتدر در آلمان) رفرمیسم بورژوا-لیبرالی را موعظه میکردند. سوسیالیسم کاتدری از ترس طبقات استثمارگر از شیوع مارکسیسم، رشد جنبش طبقۀ کارگر و همچنین تلاشهای ایدئولوگهای بورژوا برای یافتن روشهایی تازه جهت مطیع نگهداشتن مردم زحمتکش ناشی میشد.
نمایندگان سوسیالیسم کاتدری (آدولف واگنر، گوستاو شمولر، لورنز برنتانو، ورنر سومبارت و دیگران) ادعا میکردند که دولت بورژوایی بر فراز طبقات قرار گرفته و قادر است که طبقات متخاصم را آشتی داده و بتدریج «سوسیالیسم» را بدون تأثیرگذاری بر منافع سرمایهداران و تا حد امکان با در نظر گرفتن خواستهای زحمتکشان، برپا کند. آنها پیشنهاد کردند که به مقررات پلیسی مزد - کار قدرت قانونی داده شده و اصناف قرون وسطایی احیاء شوند. مارکس، انگلس و لنین ماهیت ارتجاعی سوسیالیسم کاتدری که در روسیه توسط «مارکسیستهای قانونی» ترویج میشد را افشاء نمودند.
[٦]
و.و. (نام مستعار و.پ. ورونتسوف) – یکی از ایدئولوگهای نارودنیسم لیبرال در دهههای هشتاد و نود قرن نوزدهم.
[٧]
ن. - ان یا نیکلای - ان (نام مستعار ن.ف. دانیلسون) – یکی از ایدئولوگهای نارودنیسم لیبرال در دهههای هشتاد و نود قرن نوزدهم.
[٨]
بابف (٩٧-١٧٦٠) – کمونیست انقلابی و رهبر انقلاب بورژوایی فرانسه در پایان قرن هجدهم. او انجمن مخفیای را سازمان داد که در سال ١٧٩٦ سعی کرد قدرت طبقات استثمارگر را سرنگون کند.
لویتسکی – نارودنیک لیبرال، بنیان گذار تعاونیهای کشاورزی در گوبرنیای خرسون در دهۀ نود قرن نوزدهم.
[٩]
پوبدونوستسف – سیاستمدار تزاریست مرتجع، کفیل خزانه داری سینود، صدر حقیقی دولت و الهام بخش ارتجاع ددمنشانۀ فئودالی تحت حکومت الکساندر سوم. او تحت حکومت نیکلای دوم نیز نقش برجستهای ایفا نمود.
- این متن، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" برای این سایت فرستادهاند.—آرشیو عمومی لنین
lenin.public-archive.net #L1102fa.html
|