وظایف عاجل جنبش ما
و. ای. لنین
وظایف عاجل جنبش ما
و. ای. لنین
سوسیال-دمکراسی روسیه بطور مکرر وظیفه فوری سیاسی حزب طبقه کارگر روسیه را سرنگونی حکومت خودکامه و به دست آوردن آزادی سیاسی اعلام کرده است. این وظیفه بیش از پانزده سال پیش توسط نمایندگان سوسیال-دمکراسی روسیه – اعضای گروه رهایی کار[١] – بیان و دو سال و نیم پیش توسط نمایندگان سازمانهای سوسیال-دمکراتیک روسیه که در بهار سال ١٨٩٨، حزب کارگر سوسیال-دمکرات روسیه را بنیان نهادند، تصدیق شد. امروزه علیرغم این اعلانات مکرر، مسئله وظایف سیاسی سوسیال-دمکراسی در روسیه باز هم برجسته است. بسیاری از نمایندگان جنبش ما تردید خود را نسبت به درستی پاسخ فوق به مسئله ابراز میدارند. ادعا میشود که مبارزه اقتصادی نقش غالبی دارد؛ وظایف سیاسی پرولتاریا به حاشیه رانده شده، خلاصه و محدود میگردند، حتی گفته میشود صحبت از تشکیل حزب مستقل طبقه کارگر در روسیه صرفاً تکرار گفته کس دیگری است و اینکه کارگران باید صرفاً به مبارزه اقتصادی بپردازند و سیاست را به روشنفکرانی که در اتحاد با لیبرالها هستند محول نمایند. آخرین موعظه این آیین جدید (کردوی[٢] رسوا) به اعلام این که پرولتاریای روسیه هنوز بالغ نشده و رد کردن کامل برنامه سوسیال-دمکراتیک میرسد. رابوچایا میسل[٣] (بخصوص در ضمیمه جداگانهاش) نیز در عمل همین روش را دارد. سوسیال-دمکراسی روسیه دورانی از نوسان را میگذراند که تا سرحد نفی خود نیز میرسد. از یک سو جنبش طبقه کارگر از سوسیالیسم جُدا نگاه داشته میشود؛ به کارگران کمک میشود که مبارزه اقتصادی را پیش برند، اما هیچ اقدامی، یا تقریباً هیچ اقدامی، برای توضیح اهداف سوسیالیستی و وظایف سیاسی کل جنبش، انجام نمیشود. از سوی دیگر سوسیالیسم از جنبش کارگری جدا نگاه داشته میشود؛ سوسیالیستهای روسیه مجدداً و بیش از پیش صحبت از این میکنند که مبارزه علیه دولت باید تماماً توسط روشنفکران صورت پذیرد، چون کارگران خود را به مبارزه اقتصادی محدود میسازند.
به نظر ما سه عامل زمینه را برای پدید آمدن این اوضاع حزنانگیز مهیا کردهاند. نخست اینکه سوسیال-دمکراتهای روسیه فعالیتهای اولیه خود را صرفاً به کار درون محفلهای تبلیغی محدود کردند. هنگامی که در بین تودهها دست به تهییج زدیم، گاهی قادر نبودیم از کشیده شدن به حد دیگر افراط جلوگیری کنیم. دوم آنکه در فعالیت اولیه خود، غالباً مجبور بودیم در دفاع از حق موجودیتمان علیه هواداران نارودنایا ولیا[٤]، که درکشان از «سیاست» همانا فعالیت جُدا از جنبش طبقه کارگر و تقلیل آن صرفاً به مبارزه توطئهگرانه بود، مبارزه کنیم. در رد این نوع سیاست، سوسیال-دمکراتها به افراط کشیده شدند، سیاست را تماماً به حاشیه راندند. سوم اینکه فعالیت در محدوده محفلهای کوچک محلی کارگری موجب شد که سوسیال-دمکراتها توجه کافی به لزوم تشکیل یک حزب انقلابی مبذول ندارند، حزبی که تمامی فعالیتهای گروههای محلی را با یکدیگر ترکیب کند و بدینسان امکان دهد کار انقلابی در مجرایی صحیح سازمان یابد. غالب بودن فعالیت جُدا افتاده، طبیعتاً با غالب بودن مبارزه اقتصادی در پیوند است.
حاصل این شرایط تمرکز فعالیتها تنها در یک جنبه از جنبش بود. گرایش «اکونومیست»[٥] (البته اگر بتوان از آن به عنوان یک «گرایش» سخن گفت) سعی کرده است که این محدودیت را به سطح یک تئوری ویژه ترفیع دهد و بدین منظور از برنشتاینیسم[٦] و «انتقاد از مارکسیسم» مرسوم، که ایدههای کهنه بورژوایی را با برچسب جدیدی به فروش میگذارد، استفاده میکند. این کوششها بتنهایی خطر تضعیف پیوند جنبش طبقه کارگر با سوسیال-دمکراسی روسیه را که پیشاهنگ مبارزه برای کسب آزادی سیاسی است، فزونی بخشیدهاند. فوریترین وظیفه جنبش ما مستحکم کردن این پیوند است.
سوسیال-دمکراسی ترکیب جنبش طبقه کارگر با سوسیالیسم است. وظیفه آن خدمت منفعلانه به جنبش طبقه کارگر در هر مرحله مجزایش نیست، بلکه نمایندگی کردن منافع کل جنبش، آگاه کردن این جنبش از هدف نهایی و وظایف سیاسیش، و حفاظت از استقلال سیاسی و ایدئولوژیک جنبش است. جنبش طبقه کارگر با جُدا شدن از سوسیال-دمکراسی، خرده بورژوایی و بطور اجتنابناپذیری بورژوایی میشود. طبقه کارگر با مبارزه صرفاً اقتصادی، استقلال سیاسی خود را از دست میدهد؛ دنبالهرویِ احزاب دیگر میشود و به این اصل مهم پشت میکند: «رهایی طبقه کارگر باید توسط خود طبقه کارگر به دست آید»[٧]. در هر کشور دورانی وجود داشته است که در آن جنبش طبقه کارگر و سوسیالیسم، جُدا از هم، هر یک راه خود را میپیمودند؛ و در همه کشورها این جدایی سوسیالیسم و جنبش طبقه کارگر، هر دو را تضعیف کرده است. در همه کشورهای تنها ترکیب سوسیالیسم با جنبش طبقه کارگر پایه استواری را برای هر دو به وجود آورده است. اما در هر کشور این ترکیب سوسیالیسم با جنبش طبقه کارگر در روندی تاریخی و مسیری منحصر به فرد، مطابق شرایط حاکم زمانی و مکانی موجود، تکامل یافته است. در روسیه لزوم ترکیب سوسیالیسم و جنبش طبقه کارگر در تئوری از مدتها پیش اعلام شده بود، ولی تنها اکنون عملی میشود. این روندی است بس دشوار و بنابراین نوسانات و تزلزلهای همراه با آن نباید تعجبآور باشد.
از گذشته چه درسی میتوان آموخت؟
تمامی تاریخ سوسیالیسم روسیه شرایطی را فراهم آورده است که در آن فوریترین وظیفه، مبارزه علیه حکومت خودکامه و به دست آوردن آزادی سیاسی است. جنبش سوسیالیستی ما توجه خود را به اصطلاح، بر مبارزه علیه حکومت خودکامه متمرکز کرد. از طرف دیگر تاریخ نشان داده است که جدایی اندیشه سوسیالیستی از پیشاهنگان طبقه کارگر، در روسیه از هر کشور دیگری بیشتر است و اگر شرایط موجود ادامه پیدا کند جنبش انقلابی در روسیه محکوم به ناتوانی است. این شرایط است که سوسیال-دمکراسی را برای انجام یک وظیفه فرا میخواند – آغشتن تودههای پرولتاریا به عقاید سوسیالیستی و آگاهی سیاسی، و سازمان دادن حزبی انقلابی که با جنبش خودانگیخته طبقه کارگر به نحوی ناگسستنی در پیوند باشد. سوسیال-دمکراسی روسیه در این راه گامهای زیادی برداشته است، اما بسی بیش از این باید در این جهت کار کرد. با رشد جنبش، میدان فعالیت سوسیال-دمکراتها وسیعتر میشود؛ کارها متنوعتر میشوند و تعداد هر چه بیشتری از فعالین جنبش کوشش خود را در جهت انجام وظایف ویژه مختلفی که نیازهای روزمره تبلیغ و تهییج به پیش میکشند، متمرکز میسازند. این پدیده، کاملاً طبیعی و اجتنابناپذیر است، اما باید بخصوص مراقب باشیم که مبادا این فعالیتها و شیوههای ویژه مبارزه، خودشان تبدیل به هدف گردند و فعالیتهای تدارکاتی، بمثابه فعالیتهای عمده و تنها نوع فعالیت شناخته شوند.
وظیفه عمده و اساسی ما تسهیل رشد سیاسی و سازمانیابی سیاسی طبقه کارگر است. کسانی که این وظیفه را به حاشیه میرانند و همه وظایف و شیوههای ویژه مبارزه را تابع آن نمیسازند، در راه اشتباهی گام برمیدارند و به جنبش زیان جدی میرسانند. اینها در وهله اول همان کسانی هستند که انقلابیون را فرا میخوانند تا در مبارزه علیه دولت، تنها نیروی محفلهای منزوی توطئهگر جُدا از طبقه کارگر را بکار گیرند، و در وهله دوم کسانی که محتوا و وسعت تبلیغات سیاسی، تهییج و سازماندهی را محدود میکنند؛ کسانی که تصور میکنند بهتر است کارگران را تنها در لحظات استثنایی حیاتشان، تنها در فرصتهای بزمی، به «سیاست» دعوت کرد؛ آنان که با دلواپسی، کسب امتیازات جزئی از حکومت خودکامه را جایگزین مبارزه سیاسی علیه آن میکنند؛ و به حد کافی برای ارتقاء دادن این خواستهها و امتیازات جزئی به سطح مبارزه پیگیر و پرشور حزب انقلابی طبقه کارگر علیه حکومت خودکامه، کوشش نمیکنند.
رابوچایا میسل دائماً با انواع آهنگها برای کارگران نغمه سر میدهد که «متشکل شوید!»، و همه هواداران گرایش «اکونومیست» این نغمه را بازمیخوانند. ما البته به این فراخوان مُهر تصدیق میزنیم، ولی این را نیز اضافه میکنیم: متشکل شوید، اما نه فقط در انجمنهای تعاونی، برای صندوق اعتصاب و در محفلهای کارگری؛ بلکه همچنین در یک حزب سیاسی؛ برای مبارزه مصممانه علیه حکومت خودکامه و علیه تمامی جامعه سرمایهداری. بدون چنین تشکیلاتی، پرولتاریا هرگز به مبارزه آگاهانه طبقاتی نخواهد رسید؛ بدون چنین تشکیلاتی، جنبش طبقه کارگر محکوم به ناتوانی است. طبقه کارگر تنها به کمک صندوق اعتصاب، محفلهای مطالعه و انجمنهای تعاونی، هرگز قادر نخواهد بود رسالت عظیم تاریخی خود، یعنی رها ساختن خود و تمام مردم روسیه از یوغ بردگی سیاسی و اقتصادی را به انجام رساند. تاکنون هیچ طبقهای در تاریخ بدون ارائه دادن رهبران سیاسی و نمایندگان برجسته خود، که قادر به سازماندهی جنبش و رهبری آن باشند، به قدرت نرسیده است. طبقه کارگر روسیه دیگر نشان داده است که میتواند چنین مردان و زنانی را ارائه دهد. مبارزهای که در ظرف پنج یا شش سال اخیر بدین وسعت رشد کرده است، نیروی انقلابی بالقوه عظیمی را در طبقه کارگر آشکار ساخته؛ نشان داده که بیرحمانهترین اقدامات ظالمانه دولت نه تنها از تعداد کارگرانی که به سوسیالیسم، آگاهسازی سیاسی و مبارزه سیاسی روی میآورند نمیکاهد، بلکه برعکس، به آن میافزاید. کنگرهای که رفقای ما در سال ١٨٩٨ منعقد کردند، بدرستی وظایف ما را تعیین نمود، بدون اینکه صرفاً گفتههای دیگران را تکرار کند و اشتیاق «روشنفکران» را ابراز نماید.... ما باید با عزم راسخ در جهت انجام این وظایف به کار بپردازیم و مسئله برنامه حزب، تشکیلات و تاکتیک را در دستور روز قرار دهیم. ما تاکنون نظراتمان را در مورد اصول اساسی برنامهمان بیان کردهایم و البته در اینجا فرصت برای تشریح جزئیات آن موجود نیست. ما پیشنهاد میکنیم در شمارههای آینده یک رشته مقالات به مسئله تشکیلات که از مسائل مبرم در مقابل ماست، اختصاص یابد. از این لحاظ ما بطور قابل ملاحظهای از فعالین قدیمی جنبش انقلابی روسیه عقبتر هستیم. باید این نقص را صریحاً تصدیق کنیم و تمامی سعیمان را برای یافتن روشهایی برای مخفیکاری بیشتر در کارمان، ترویج منظم شیوههای مناسب کار، روشهای مناسب فریب دادن ژاندارمها و فرار از دام پلیس به کار بندیم. باید افرادی را تعلیم دهیم که نه فقط عصرهای بیکاری بلکه تمام زندگیشان را وقف انقلاب کنند؛ باید آنچنان سازمان بزرگی بسازیم که در آن تقسیم کار اکید برای اَشکال مختلف کارمان ممکن باشد. بالأخره، در مورد مسائل تاکتیکی، ما خود را به نکات زیر محدود میکنیم: سوسیال-دمکراسی دست و پای خود را نمیبندد و فعالیتهای خود را به یک طرح یا شیوه از پیش معیّن شده مبارزه سیاسی محدود نمیکند؛ سوسیال-دمکراسی تمام روشهای مبارزه را به رسمیت میشناسد، به شرطی که این روشها با نیروهای در اختیار حزب مطابقت داشته باشند و امر به دست آوردن بهترین نتایج ممکن تحت شرایط موجود را تسهیل کنند. اگر یک حزب شدیداً متشکل داشته باشیم، یک اعتصاب منفرد میتواند به یک تظاهرات سیاسی، به یک پیروزی سیاسی بر دولت تبدیل شود. اگر یک حزب شدیداً متشکل در اختیار داشته باشیم، یک شورش محلی میتواند به یک انقلاب پیروزمند تبدیل شود. باید در نظر داشته باشیم که مبارزه با دولت بر سر خواستههای جزئی و کسب امتیازات معیّن، صرفاً کشمکشهای جزئی با دشمن هستند، در حالی که زمان نبرد قطعی هنوز فرا نرسیده. در مقابل ما، قلعه دشمن با همه قدرتش قد راست کرده است که باران گلوله و آتش را بر سر ما میریزد و بهترین رزمندگان ما را درو میکند. باید این قلعه را فتح کنیم و چنین خواهیم کرد، اگر تمام نیروهای پرولتاریایی که برمیخیزد و تمام نیروی انقلابیون روسیه را در حزبی که در بر گیرنده هر آنچه در روسیه حیاتی و بیتزویر است، متحد کنیم. تنها آن زمان است که این پیشگویی کارگر انقلابی روس پیوتر آلکسیف[٨] به حقیقت خواهد پیوست: «بازوی پرتوان میلیونها کارگر بلند خواهد شد و یوغ استبداد را که سرنیزههای سربازان از آن محافظت میکنند، خُرد خواهد کرد!»
نوشته شده در اوایل نوامبر ١٩٠٠
منتشر شده در دسامبر ١٩٠٠
در شماره ١ ایسکرا[٩]
توضیحات
[١]
گروه رهایی کار – نخستین گروه مارکسیستی روسیه بود که در سال ١٨٨٣ توسط گ. و. پلخانف در ژنو سوئیس تشکیل شد. پ. ب. اکسلرود، ل. گ. دوتچ، و. ای. زاسولیچ و و. ن. ایگناتوف نیز از اعضای این گروه بودند.
این گروه به توسعه مارکسیسم در روسیه کمک بزرگی کرد. این گروه کتابهای «مانیفست حزب کمونیست» اثر مارکس و انگلس، «کار مزدی و سرمایه» اثر مارکس و «سوسیالیسم تخیلی و علمی» اثر انگلس و غیره را به زبان روسی ترجمه و در خارج از کشور چاپ کرد و در داخل روسیه توزیع آنها را سازماندهی نمود. در کنگره دوم حزب سوسیال-دمکرات کارگری روسیه، در سال ١٩٠٣، این گروه انحلال خود را اعلام داشت.
[٢]
کردو (Credo) – مانیفست اکونومیستها بود که در سال ١٨٩٩ توسط ا. د. کوسکووا انتشار یافت. لنین پس از دریافت این نوشته مقاله «اعتراض سوسیال-دمکراتهای روسیه» را نوشت و به آن شدیداً انتقاد کرد.
[٣]
رابوچایا میسل (Rabochaya Mysl «اندیشه کارگر») – روزنامه اکونومیستها بود که توسط ک. م. تاختارف و عده دیگری از اکتبر ١٨٩٧ تا دسامبر ١٩٠٢ منتشر میشد. این روزنامه روی هم رفته ١٦ شماره داشت. شماره ٣ تا ١١ و ١٦ آن در برلین و بقیه در سن پترزبورگ انتشار یافت.
[٤]
نارودنایا ولیا (Narodnaya Volya «اراده مردم») – سازمان مخفی سیاسی - چریکی نارودنیکها («خلقگرایان») بود که در سال ١٨٧٩، به دنبال انشعاب درون سازمان نارودنیکی «زملیا ای ولیا» (Zemlya I Volya «زمین و آزادی»)، تشکیل شد. نارودنایا ولیا با حفظ نظریات تخیلی سوسیالیسم نارودنیکی، وظیفه خود را به دست آوردن آزادی سیاسی تعیین نمود. آنان سرنگونی حکومت خودکامه و به دست آوردن آزادی سیاسی را فوریترین هدف خود میدانستند. برنامه آنها تشکیل یک مجلس دائم تودهای بر پایه رأی همگانی، برقراری آزادیهای دمکراتیک، دادن زمین به مردم و فراهم آوردن طرحی برای واگذاری کارخانجات به کارگران بود. این گروه، مبارزه قهرمانانهای را علیه حکومت خودکامه به اجرا درآورد ولی همواره از جلب پشتیبانی تودههای وسیع مردم ناتوان ماند. سعی آنان بر این بود که با ترور فردی، دولت را گیج و مختل نمایند. پس از ترور الکساندر دوم در مارس ١٨٨١، دولت با استفاده از روشهای شدید اختناق و اعدام دستهجمعی، سازمان نارودنایا ولیا را از هم پاشید. اگر چه لنین به برنامه تخیلی نارودنایا ولیا انتقاد میکرد ولی به مبارزه از خود گذشته اعضای آن علیه تزاریسم، روشهای مخفیکاری پرارزش و مرکزیت تشکیلات آنان ارج مینهاد.
[٥]
اکونومیسم (Economism) – گرایشی فرصتطلب درون سوسیال-دمکراسی روسیه که در اواخر قرن ١٩ و اوایل قرن ٢٠ پدید آمد. روزنامه رابوچایا میسل («اندیشه کارگر») و مجله رابوچیه دیلو («آرمان کارگر») ارگانهای اکونومیستها بودند. اکونومیستها معتقد بودند که طبقه کارگر باید صرفاً به مبارزه اقتصادی برای به دست آوردن حقوق بیشتر و شرایط کار مناسبتر بپردازد. آنان عملاً پیکار سیاسی را از وظایف بورژوازی لیبرال میدانستند و اعتقادشان بر این بود که آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی بطور خود به خودی در روند مبارزات اقتصادی طبقه کارگر به وجود میآید و اینکه حزب فقط باید به شرکت در مبارزات خودانگیخته طبقه بسنده کند.
[٦]
برنشتاینیسم (Bernsteinism) – گرایش ضد مارکسیستی جنبش سوسیال-دمکراسی آلمان و جهان بود که در اواخر قرن ١٩ و اوایل قرن ٢٠ به پیروی از نظریات ادوارد برنشتاین (E. Bernstein) آلمانی به وجود آمد. وی در سالهای ٩٨-١٨٩٦، رشته مقالاتی تحت عنوان «مسائل سوسیالیسم» برای مجله نویه تسایت (Die Neue Zeit) ارگان تئوریک سوسیال-دمکراسی آلمان نوشت. وی در این مقالات میکوشید تحت لوای «آزادی انتقاد»، در اصول فلسفی، اقتصادی و سیاسی مارکسیسم تجدید نظر کند و تئوریهای سازش و همکاری طبقات را جایگزین آن نماید. برنشتاین، حقایق جامعه بورژوایی را از قبیل بی چیز شدن طبقه کارگر، رشد تضادهای طبقاتی، بحرانها، ضرورت فروپاشی نظام سرمایهداری، انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا، رد نمود و برنامهای را برای تغییر تدریجی جامعه ارائه داد. در سال ١٨٩٩، مقالات وی در کتابی به نام «پیششرطهای سوسیالیسم و وظایف سوسیال-دمکراسی» منتشر شد. اکونومیستهای روسیه در زمره فرصتطلبانی بودند که در «بینالملل دوم» به پشتیبانی از این نظریات برخاستند.
[٧]
نقل از «قوانین عام انجمن بینالمللی کارگران» (بینالملل اول) که توسط کارل مارکس نوشته شد.
[٨]
پیوتر الکسیف (Pyotr Alexeyev) – کارگر انقلابی روس در سالهای ٧٠ قرن ١٩. وی در ١٠ (٢٢) مارس ١٨٧٧ در مقابل یک دادگاه تزاری در سن پترزبورگ، نطقی ایراد کرد که برای اولین بار در مجموعهای به نام «وپریود!» (!Vperyod «به پیش!») که بطور غیرمنظم در لندن انتشار مییافت، چاپ شد. این سخنرانی، بعدها مکرراً بطور غیرقانونی تجدید چاپ شد و در میان کارگران روس طرفداران بسیار داشت.
[٩]
ایسکرا (Iskra «جرقه») – اولین روزنامه مارکسیستی و مخفی سراسری روسیه بود که توسط لنین در سال ١٩٠٠ شروع به انتشار کرد. ایسکرا، نقش اساسی و مهمی را در تشکیل حزب مارکسیستی، افشای اکونومیستها، گردهمایی و وحدت گروههای پراکنده سوسیال-دمکرات و در تدارک دومین کنگره حزب کارگری سوسیال-دمکرات روسیه ایفا کرد. اولین شماره ایسکرا در دسامبر ١٩٠٠، در لایپزیک منتشر شد و پس از آن در مونیخ و لندن و بالأخره در بهار ١٩٠٣ در ژنو انتشار یافت. لنین، پلخانف، مارتف، اکسلرد، پوترسف و زاسولیچ، اعضای هیئت تحریریه ایسکرا بودند. لنین، مسائل اساسی ساختمان حزب، مبارزه طبقاتی کارگران روسیه و مسائل مهم بینالمللی را در این نشریه تحت بررسی قرار داد. در کنگره دوم، لنین، پلخانف و مارتف به عنوان هیئت تحریریه ایسکرا انتخاب شدند. مارتف حاضر به شرکت در آن نشد و شمارههای ٤٦ تا ٥١ ایسکرا زیر نظر لنین و پلخانف منتشر گردید. سپس پلخانف به منشویکها پیوست و درخواست بازگشت سایر اعضای منشویک هیئت تحریریه سابق را نمود. لنین با این امر مخالفت کرد و در اکتبر ١٩٠٣ از عضویت هیئت تحریریه استعفا نمود. از شماره ٥٢ به بعد، ایسکرا ارگان رسمی منشویکها شد. از آن پس ایسکرای لنین، از شماره ١ تا ٥١ «ایسکرای قدیم» و شمارههای بعدی، «ایسکرای نو» خوانده میشد.
- ترجمه جواد راستیپور
lenin.public-archive.net #L1049fa.html
|